هجرت به مدينه

رسالت در مسير حرکت تكاملى خود و نبوّت در روند دستيابى به اهداف الهى مورد نظرش، ناگزير بايد از حمايت و پشتيبانى افرادى نيك سرشت، و عناصرى کاملا آرمان خواه برخوردار باشد که جان خود را وقف چنين آرمانى کرده باشند و در کنار شايستگى هايى که سبب مصونيت آنان از انحراف و کژى مى گردد، همواره مهياى جانفشانى باشند.

على بن ابى طالب(عليه السلام) همان عنصر بى نظيرى بود که چنين ويژگى هايى داشت، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به او فرمود:

اى على! قريش دست به نيرنگ زده و تصميم به آشتن من گرفته  کند، از ناحيه پروردگار به من وحى شده که ديار قوم خود را ترك گويم، اکنون در بسترم بخواب و بُرد حَضرَمى مرا رو  انداز خود آن، تا بدين وسيله، دشمن از رفتن من اطلاع حاصل نكند ،نظرت در اين باره چيست؟

على(عليه السلام) عرضه داشت:

اى پيامبر خدا! آيا با خوابيدن من جان تو سالم مى ماند؟

فرمود: آرى. على(عليه السلام) شادمان شد و از خبرى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در باره سلامتى خويش به وى داده بود سجده شكر به جا آورد و عرضه داشت:

جانم فدايت! کارى را که بدان مأموريت يافته اى، انجام ده.[1]

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نيمى از شب گذشته، با اعتماد بر لطف و عنايت الهى با عبور از حلقه محاصره نيروهاى شرك، که خانه اش را احاطه کرده بودند، على(عليه السلام) را ترك گفت و از خانه خود خارج گرديد.

زمانى که دشمنان خدا بامدادان با شمشيرهاى آخته که بوى خون از آن ها به مشام مى رسيد و آينه از چهره شان مى جوشيد، به فرم کندهى خالد بن وليد به خانه پيامبر هجوم آوردند، ناگاه على با شجاعتى فوق العاده از بسترش برخاست و مهاجمان وحشت زده عقب نشستند و به خوبى ديدند که خداوند چگونه تلاش آنان را نقش بر آب ساخت و پيامبرش را نجات داد.در اينجا دشمنان چه ناآام و نوميد شده بودند.

قريشِ سرکش، براى باز گرد کندن اعتبار از دست رفته خود جهت دست يابى به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به هر حيله اى متوسل شد. به همين دليل، با اعزام جاسوسان خويش، دشت و دمن را زير پا نهاد و براى آن کس که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را زنده يا کشته بياآورد، يكصد شتر جايزه تعيين کرد. راهنماى ماهرى پيشاپيش جستجو گران در حرکت بود و جاى پاى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)را تا غار ثور، که حضرت به اتفاق ابو بكر در آن پنهان شده بودند، دنبال و سپس جاى پا را گم کرد و اظهار داشت : محمد و همراهش از اين محل دور نشده  کند، يا به آسمان بالا و يا به زمين فرو رفته  کند.

ابو بكر درون غار صداى قريشيان را مى شنيد که صدا مى زدند: محمد! بيرون بيا و پاهاى آن ها را نزديك درِ غار مشاهده مى کرد. از اين رو، سخت وحشت زده شده بود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به او مى فرمود:

(لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا);

خدا با ماست بيمناك مباش

قريشيان با مشاهده تار تنيده شده عنكبوت بر در غار و آشيانه کبوتر که در آن تخم گذاشته بود، به وجود پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در غار پى نبردند.

با فرا رسيدن شب، على(عليه السلام) و هند بن أبى هاله پس از پى بردن به محل حضور پيامبر، با آن حضرت ديدار کردند و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در مورد عمل به تعهدات و اداى اماناتش به على(عليه السلام) سفارش هاى لازم را ارائه فرمود;

زيرا پيامبر خدا امانتدار عرب به شمار مى آمد و به امام على (عليه السلام) دستور داد تا براى خود و فواطم[2] حيوان راهوارى خريدارى  کند و به او بپيوندد و به آن حضرت اطمينان داد و فرمود:

دشمنان از هم اکنون هيچ گونه تعرّضى در مورد تو انجام نخواهند داد تا نزد من آيى، بنابراين اماناتى که از مردم نزد من است، در برابر ديدگان مردم به صاحبانشان برگردان، تو را به مراقبت از دخترم فاطمه سفارش مى آنم و هر دوى شما را به خدا سپرده و در پناه او قرار مى دهم.[3]

نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از گذشت سه روز که مطمئن شد کسی در جستجوى او نيست، به سرعت رهسپار مدينه گرديد و با يارى خواستن از خدا و اميدوار به يارى او، تحمل هر گونه دشوارى را بر خود هموار ساخت.

زمانى که به منطقه « قبا » رسيد رفيق و همسفر رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، آن حضرت را در قُبا رها کرد و به تنهايى وارد مدينه شد. ولى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله وسلم)چند روز در آنجا درنگ نمود و در انتظار رسيدن پسر عمويش على بن ابى طالب(عليه السلام)و فواطم به سر برد تا همگى وارد مدينه گردند; شهرى که براى ورود پيامبر غرق در شادى و سرور بود.

على بن ابى طالب(عليه السلام) خسته و کوفته از دشوارى هاى مسير و خطرهاى آن، از راه رسيد، چراکه قريش پس از آگاهى يافتن از خروج فواطم توسط على(عليه السلام)آن ها را تحت تعقيب قرار دادند. باورود اميرمؤمنان، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)او را در آغوش کشيد و به خاطر رنج هايى که متحمل شده بود، اشك از چشمانش جارى شد.[4]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چند روز در قُبا اقامت گزيد و در آغاز کار، بت ها را شكست[5] و آن گاه مسجدى را بنا نهاد و روز جمعه از آن جا خارج شد و با فرارسيدن وقت نماز، در صحراى (رانوناء) نماز را اقامه فرمود که نخستين نماز جمعه در اسلام بود. مسلمانان با لباس هاى نو بر تن و سلاح حمايل کرده به استقبال نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)آمده و مرکب او را احاطه کردند و هر کس خواستار حضور وى نزد خود بود. آنان به چهره مردى که به او ايمان آورده و به او عشق مىورزيدند، خيره شده بودند.[6]

حضرت از مقابل خانه هر يك از مسلمانان که مى گذشت، مهار ناقه اش را مى گرفتند و از او درخواست مى کردند در منزلشان فرود آيد; آن بزرگوار نيز با گشاده رويى و خوشحالى به آنان پاسخ مى داد و بى آنكه کسی را دلگيرسازد، مى فرمود:

«مسير ناقه را باز کنید، زيرا مأموريت دارد». سرانجام ناقه در قطعه زمينى مربوط به دو کودک يتيم از بنى نجّار مقابل خانه ابو ايّوب انصارى، زانو به زمين زد. همسر ابو ايّوب به سرعت بار سفر حضرت را به خانه خود برد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) تا زمانى که بناى مسجد نَبَوى و خانه خود را به پايان رس کند، در خانه آن ها سكونت گُزيد.[7]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نام يثرب را به (طَيْبه)[8] تغيير داد و هجرت آن بزرگوار به اين شهر، مبدأ تاريخ اسلام به شمار آمد.[9]

بناى مسجد

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مسلمانان را از دايره تربيت فردى فراتر بُرد. با رسيدن آن حضرت به مدينه در جهت تشكيل دولتى که قوانين الهى و آيين باگذشت اسلام بر آن حاکم باشد، به برنامه ريزى پرداخت تا از اين راه به ايجاد تمدنى اسلامى همت گمارد و پس از آن، بشريّت را شامل گردد.

وجود نظام قبيله اى حاکم بر ارتباطات جامعه جزيرة العرب يكى از مهمترين موانع تأسيس دولت اسلامى تلقى مى شد، چنان که براى بهبود ضعف مسلمانان نيز ناگزير مى بايست چاره اى اساسى  انديشيد و در اين راستا بناى مسجد نقطه آغازى محسوب مى شد تا محلى براى مسئوليت هاى متعدد و مرکز و پايگاهى براى قدرت مرکزى جهت اداره امور دولت به شمار آيد. بدين سان، زمين زير بناى آن مشخص شد و مسلمانان با تلاش و شور و اشتياق به طور جدّى دست به کار بناى مسجد و تهيه مصالح و لوازم آن گرديدند. رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به عنوان الگو و سمبل و کانون نيرو، مسلمانان را به کار وا مى داشت و خود در آوردن سنگ و خشت، شرکت مى نمود. يك بار در حالى که سنگى برداشته، آن را به شكم خود چسب کنده بود با اُسيد بن حضير روبرو شد. وى عرض کرد: اجازه دهيد من اين سنگ را بياورم، حضرت از دادن آن خوددارى کرد و فرمود: برو سنگى ديگر ببر.

بناى خانه رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) و خانواده اش که ساختمان پر هزينه اى نبود، نيز به پايان رسيد. خانه هاى آن بزرگواران نيز مانند زندگى آن ها بسيار ساده بود. پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مستمندانى را که جايى براى سكونت نداشتند نيز فراموش نكرد و در کنار مسجد براى آنان مكانى تدارك ديد.[10]

بدين ترتيب، اين مسجد در زندگى عبادى و امور حياتى مسلمانان در ساختن فرد و جامعه به پايگاهى فعّال، تبديل شد.

پيمان برادرى ميان مهاجر و انصار

پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) براى ايجاد دولتى جديد و کشيدن خط بطلان بر برخى از آداب و رسومِ نظام قبيله اى، بى آن که به آن قبيله برخوردى داشته باشد، گام هاى ديگرى برداشت. حضرت مهر و محبت متقابل و گرمىِ ايمان مسلمانان را غنيمت شمرد و اساس رابطه بين افراد را ارتباط در عقيده و دين قرار داد و از پيوندهاى خونى و تعصّب هاى قبيله اى، فراتر رفت و فرمود:

در راه دين خدا، هر دو تن با يكديگر برادر شويد.

و آن گاه دست على بن ابى طالب(عليه السلام) را گرفت و فرمود:

« هذا أخى »[11]

اين فرد، برادر من است.

هر يك از انصار دست برادر مهاجر خود را گرفته و در امور زندگى با وى شرکت جست و بدين ترتيب، مدينه صفحه اى خونين از تاريخ خود را در هم پيچيد، چرا که اين شهر هر روز شاهد نزاع و درگيرى تلخى ميان أوس و خزرج بود که يهوديان با کينه توزى و دسيسه هاى خود آتش بيار آن معرکه بودند. دوران جديدى از حيات مترقى انسانى به روى جهان گشوده شد. زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با اين برادرى، بذر م کندگارىِ امت و تحرك ايمانى آن را نشاند.

ابعاد و نتايج پيمان برادرى

بُعد اقتصادى

١ . تأمين زندگى مهاجران و باز گرد کندن وضعيّت اقتصادى آن ها به حالت نخست براى ادامه زندگى طبيعى آنان.

٢ . از بين بردن فاصله هاى طبقاتى در تلاش براى ريشه آن کردن فقر و تنگدستى.

٣ . تلاش در جهت استقلال اقتصادى به دور از هرگونه جمع ثروتِ غير مشروع و قطع دست ربا خوارانِ يهود.

٤ . اجراى طرح هاى اقتصادى، کشاورزى با فعّال کردن چرخ حرکت تجارى و بازرگانى از خلال بسيج توانايى هاى مشترك مهاجران و انصار و استفاده از  اندیشه  و فكر آن ها و انسجام و يكپارچه ساختن تلاش هاى آنان و بهرهورى از تمام منابع موجود در مدينه.

بُعد اجتماعى

١ . ريشه آن ساختن بيمارى هاى مزمن اجتماعى حاکم بر جامعه و آثار به جاى مانده از هياهوى قبيله اى و رواج روح دوستى و محبت و الفت ميان مسلمانان، براى بستن راه هايى که توطئه گران از آن ها بر ضد اسلام بهره نگيرند و افزايش تلاش ها و نيروهاى انسانى جهت خدمت به اسلام در مراحل بعدى.

٢ . کشيدن خط بطلان بر نظام قبيله اى و جايگزين ساختن نظام و ارزش هاى اسلام به جاى آن در برخوردهاى متقابل روزمرّه.

٣ . ايجاد آمادگى معنوى و پرورش روح جانفشانى و گذشت در مسلمانان براى گشودن تمام نقاط کليدى جهان، جهت گسترش اسلام، چراکه چنين حرکتى، نرمى فوق العاده و ارزش هاى والايى را در مبلّغ مسلمان مى طلبد.

بُعد سياسى

١ . تشكيل ساختارى منسجم از مسلمانان که حتى در شرايط وجود فعاليت گروه هاى مخالف گوناگون و تداوم دسيسه کارى هاى آنان، بتوانند بسان يك فرد، به دستورات رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و رسالت وى پاسخ مثبت دهند.

٢ . تبادل تجربه هاى سامان يافته و ابزار و وسايل پايدارى و مقاومت و تجربه ايمانى و ايجاد راه هاى فعاليّت در جامعه مهاجران و انصار; زيرا انصار از تجربه مهاجران برخوردار نبودند و رنج و دشوارى هاى آنان را متحمل نشده بودند.

٣ . تربيت افراد، به عنوان مرحله اى از مراحل ايجاد دولت و ساختار ادارى آن.

٤ . ايجاد احساس قدرت در ميان مسلمانان جهت دفاع از خود طبق موازين اسلام، به دور از تعصّبات قبيله اى و نژادى.

پيمان نامه مدينه

رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) براى اين که مسلمانان را از حالت نزاع و کشمكش و مقاومت، به مرحله سازندگى و اجراى آيين اسلام سوق دهد، ناگزير بود فضايى از امنيّت و آرامش  هر چند نسبى  فراهم آورد، چرا که وجود نزاع و درگيرى ميان انبوه مردم، انتشار رسالت الهى را به تأخير مى  انداخت.

نيروهاى رقيب مسلمانان در مدينه، حضورى جدى داشتند و يهوديان با قدرت اقتصادى و کينه توزى سياسى معروف، افزون بر امكانات و جمعيت قابل توجه خود، نيروى بزرگى را تشكيل مى دادند و مشرکان نيز، قدرت ديگرى به شمار مى آمدند. هر چند با آمدن پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و حضور مهاجران، نقش آنان کمرنگ شده بود، ولى به طور کامل از بين نرفته بود. از اين رو، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با چهره اى گشاده و برخوردى مناسب با آنان رو به رو گرديد. با اين همه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)بايد حضور منافقان را نيز تحت کنترل مى داشت.

قريش و ديگر قبايل مشركِ خارج از مدينه، براى نظام اسلامى نوپا، تهديدى جدّى به شمار مى آمدند و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بايد براى رويارويى و دفع خطر آنان خود را آماده مى کرد.

اين جا بود که عظمت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و توان سياسى اش در رفتار با قدرت هاى متعدد جلوه گر شد و نسبت به ديگران از خود حُسن نيّت خالصانه نشان داد و همه را به صلح وصفا و امنيت فرا خو کند و براى ايجاد دولتى که محور آن را نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) تشكيل دهد و همه مردم بتوانند از حقوق انسانى خود در آن به طور مساوى برخوردار باشند، ميان مسلمانان و يهود پيمان صلح و هميارى برقرار نمود.

مى توان گفت: اين پيمان نامه در راستاى ايجاد دولتى اسلامى ومتمدن در جامعه مدينه، به عنوان نخستين طرح قانون اساسى تلقى مى شد که به سمت جامعه اى عربى و پس از آن جامعه اى انسانى جهانى جهت پذيرش نظام نو اسلامى در حرکت بود.

مهم ترين مواد آن پيمان نامه، بدين قرار است:

١ . موجوديت جامعه مسلمانان اعلام شود و فرد مسلمان مقتدرانه پيوند خود را با اين جامعه آشكار  کند.

٢ . ابقاى نظام قبيله اى با افزودن بر نقش و اختيارات آن در جهت کاستن از مسؤليّت هاى دولت که با شرکت دادن آن ها در برخى فعاليّت هاى اجتماعى و نيز يارى جستن از آنان در حل پاره اى از مشكلات جلوه مى نمود.

٣ . تأکيد بر آزادى عقيده، به اين شكل که به يهوديان اجازه داده شود بر آيين خود باقى بمانند و امور مربوط به خود را انجام دهند و شهروندان دولت جديد اسلامى به شمار آيند.

٤ . تحكيم پايه هاى امنيّت در شهر مدينه، به گونه اى که اين شهر پايگاهى اَمن شناخته شود و قتل و کشتار در آن روا نباشد.

٥ . برقرارى حاکميّت دولت و نظام اسلامى و برگشت دادن هرگونه تصميم براى حل خصومت به رهبرى اسلامى، که در وجود مقدس رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)تبلور داشت.

٦ . گسترش دايره جامعه سياسى به جايى که مسلمانان و يهوديان در يك نظام سياسى با يكديگر همزيستى داشته باشند و از آن دفاع نمايند.

٧ . تشويق بر گسترش روح همكارى ميان افراد جامعه مسلمان براى گذر ازبحران هايى که پيش روى آنان قرار مى گيرد .

٥ . نقش نفاق در آغاز استقرار پيامبر در مدينه پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به ايجاد جامعه اسلامى توجه خاصى مبذول داشت و از همين رهگذر براى تمرکز کليه نيروها و توانايى ها و سوق آن ها به مدينه، هجرت را بر همه مسلمانان، جز در موکردی  که عذرى موجه در ميان باشد، واجب ساخت.

در اين دوران جديد، شهر مدينه از امنيّت و آرامش مناسبى بهره مند بود، از سويى اين قضيه براى ساير قوايى که در آغاز دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را پذيرا نشدند، نگران کننده بود. زيرا اين قدرت ها نظاره گر طرفى بودند که تا ديروز اعتقادات آن ها را مورد تهديد قرار مى داد ولى امروز به نظامى تبديل شده بود که انسان را به سمت فضايل انسانى ارتقاء مى بخشيد و چنان قدرتِ رو به رشدى به شمار مى آمد که هيچ چيزآن را از گسترش رسالت خود، باز نمى داشت و در اين راستا تعداد انبوهى از مردم، به اسلام گرويده و بخشى از آنان براى فاصله گرفتن از اين نظام و يا ايجاد پيمان همبستگى با آن، به برنامه ريزى مى پرداختند.

از سويى ديگر پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) حرکت نفاق انگيزان و تلاش هاى کينه توزانه يهود را، که با ايجاد شكاف و تفرقه افكنى ميان صفوف مسلمانان، سعى در متلاشى کردن نظام نو پاى اسلامى داشتند، کاملاً زير نظر داشت.

ديرى نپاييد که آيين اسلام به همه خانه هاى مدينه راه يافت[12] و نظامى اجتماعى و فراگير، تحت حاکميّت اسلام و رهبرى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)هماهنگ گرديد. در اين برهه، احكام زکات و روزه و اقامه حدود و نيز اذان و اقامه نماز تشريع شد.

پيشتر هرگاه وقت نماز فرا مى رسيد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شخصى را براى اعلان نماز مهيّا کرده بود. وحى الهى که نازل گرديد و جمله هاى اذان را به پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آموخت، حضرت بلال را خواست و چگونگى اذان را به او ياد داد.[13]

تغيير قبله

پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در دوران حضور خود در مكّه به سمت بيت المقدس نماز مى گزارد. پس از هجرت نيز تا هفده ماه قبله خود را تغيير نداد; سپس خداوند به او فرمان داد تا به سمت کعبه نماز بگزارد.

يهوديان در دشمنى خود با دين اسلام و تمسخر رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و رسالت آن حضرت، تمام تلاش خود را به کار بردند به گونه اى که بر مسلمانان از اين جهت که از قبله يهوديان پيروى مى کنند، فخر مى فروختند و اين وضعيّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را  اندوهگين مى ساخت و در انتظار نزول وحى الهى در مورد تغيير قبله به سر مى برد. آن بزرگوار شبى از خانه خارج شد و نگاهى طولانى به کرانه هاى آسمان  انداخت. روز بعد با فرارسيدن وقت نماز ظهر، در مسجد بنى سالم دو رکعت از نماز ظهر را خو کنده بود که جبرئيل با گرفتن بازوى حضرت روى او را به سمت کعبه برگرداند و اين آيه شريفه را بر او نازل کرد:

 (قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ);[14]

نگاه هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مشاهده مى کنیم، اکنون تو را به سوى قبله اى که از آن خرسند باشى باز مى گردانيم، پس روى خود را به سوى مسجدالحرام برگردان.

رخداد تغيير قبله به منزله آزمونى براى مسلمانان تلقى مى شد که تا چه پايه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)اطاعت مى کنند و تسليم دستورات آن حضرتند، همچنين نوعى هماوردطلبى در برابر عناد و تمسخر يهوديان و پاسخى براى مكر و حيله آنان به شمار مى آمد، چنان که که نقطه آغاز ساختار جديد شخصيّت انسان مسلمان، محسوب مى گشت.[15]

آغاز درگيرى نظامى

تنها چيزى که بر مردم حاکميّت داشت، در زور و قدرت خلاصه مى شد. در چنين شرايطى و پس از آرامش نسبى مدينه، رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و مسلمانان دست به فعاليّت زدند تا بدين وسيله در برابر قدرت هاى صاحب نفوذ جزيرة العرب بلكه خارج از آن نظير روم و فارس بر گسترش رسالت اسلامى و ايجاد تمدنى بر اساس تعاليم و دستورات الهى تاکيد و پافشارى نمايند چرا که مسلمانان از ابزارهايى برخوردار بودند که ديگران از آن بهره اى نداشتند; آنان  انديشمندانى معتقد و حق طلبان و عدالت خواهانى بودند که پايه گذار صلح و امنيت و درعين حال مردان شمشير و نبرد بودند.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى دانست که قريش و کسانى که با حضرت سرِ ستيز دارند، هر چند پس از مدتى آوتاه، در جهت نابودى مسلمانان دست به تلاش خواهند زد، از اين رو، در بيعت عقبه دوم براى جنگ و نبرد از انصار درخواست يارى نمود زيرا قريش افزون بر ادامه ستم و تجاوز خود، پيامبر و مسلمانان را به قصد نابودى تحت تعقيب قرار دادند و در مكّه املاك آنان را مصادره و خانه هايشان را غارت کردند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان  به ويژه مهاجران  مايل بودند که قريشيان دلخواهانه به اسلام بگروند يا حداقل از پيمودن بى راهه اى که درآن بودند بپرهيزند.

از اين جا بود که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) دست به اعزام «سَريّه» زد، سَريّه به مجموعه هاى کوچكى از جنگ جويان گفته مى شد که براى اعلان موجوديت خود و تسليم ناپذيرى، وارد عمل مى شدند و اگر به تدارکات ناچيز و تعداد اندك آن ها توجه کنیم، از شصت تن فراتر نمى رفتند و اغلب از مهاجران بودند و هيچ يك از قبايل انصار که براى جنگ و همكارى با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بيعت کرده بودند، در جمع آنان بچشم نمى خورد. از اين رو مى توان دريافت که اين مجموعه، داوطلب جنگ نبوده، بلكه وسيله اى بود که با وارد کردن ضربه هاى اقتصادى بر قريش، آنان را تحت فشار قراردهد[16] تا با گوش شنوا و قلبى گشاده نداى حق را لبيك گفته و يا با مسلمانان ترك مخاصمه کرده و متعرّض آنان نشوند و بدين سان، اسلام در نواحى ديگر منتشر گردد و در همين زمان مى بايست يهود و منافقان را از قدرت اسلام و شكوه و جلال مسلمانان آگاه ساخت.

بدين ترتيب، هفت ماه پس از هجرت مبارك رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نخستين سريّه به تعداد سى تن به فرماندهى حمزه عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد عمل شد و پس از آن سريّه ديگرى به فرماندهى عبيدة بن حارث و سوّمين سريّه به فرماندهى سعد بن ابى وقاص اعزام شدند.

پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در ماه صفر سال دوم هجرت در رأس گروهى از يارانش براى ضربه زدن به کاروان هاى قريش، از مدينه خارج شد، ولى در مسير حرکت آنان به سمت « ابواء » و « بواط » هيچ گونه درگيرى بين دو طرف به وجود نيامد و زمانى که حضرت رهسپار « ذوالعشيره » گشت با قبيله مدلج و هم پيمانانِ آنان از قبيله ضمره، رفتارى پر مهر و ملايم داشت.

آن گاه که کرزبن جابر فهرى براى غارت احشامِ مردم به اطراف مدينه حمله برد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) براى باز يافتن فرصت از دست رفته، در تعقيب تجاوزگر از مدينه خارج شد و زيد بن حارثه را بر مدينه گمارد.[17]

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) تحرّك نظامى خود را به جاى تعصّب و انتقام، با مفهوم جهاد و از خود گذشتگى در راه دين، آغاز کرد و تمام مقررات مربوط به صلح و قراردادها و حرمت ماه هاى حرام را رعايت نمود.

منبع: کتاب پیشوایان هدایت 1 – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام 


[1]– براى آگاهى بر منابع رخدادهاى تاريخى و موضع گيرى دين مدارانه على (عليه السلام) از ديدگاه اهل سنت، به احقاق الحق ٣/ 23 45؛ با حواشی مرعشی نجفی نیز، به مسند احمد1 / 33. چاپ اول، مصر؛ تفسیر طبری 1/ 140 چاپ میمنیه مصر، و مستدرک حاکم 3/ 4، چاپ حیدر آباد دکن مراجعه شود.

[2]– جمع فاطمه

[3]– اعیان الشیعه 1/ 237.

[4]– کامل ابن اثیر 2/ 106.

[5]– البدء و التاریخ 4/ 176- 177.

[6]– پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ١٢ ربيع الأول به مدينه رسيد.

[7]– سیره نبوی 1/ 494.

[8]– مقدمه ابن خلدون 283 و تاج العروس 2/ 85.

[9]– بحار الانوار 19/ 112؛ سیره نبوی 1/ 496.

[10]– بحار الانوار 19/ 113؛ سیره نبوی 1/ 496.

[11]– سیره نبوی 1/ 504.

[12]– سیره نبوی 1/ 500.

[13]– کافی 1/ 83؛ تهذیب الاحکام 1/ 215.

[14]– بقره/ آیه 144.

[15]– مجمع البیان 1/ 413.

[16]– زيرا منبع مالى قريش را تجارت و بازرگانى تشكيل مى داد و راه آمد و شد کاروان ها، در مسير بين مكّه و شام و يمن، انجام مى پذيرفت.

[17]– سیره نبوی 1/ 598؛ مغازی 1/ 11- 12.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *