١ . ساختار نخستين کانون ايمان

پس از نخستين ديدار با فرشته وحى آيات قرآن به تدريج نازل مى گرديد. چنين برمى آيد که بعد از نزول آياتِ نخست سوره مزمّل بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، آن حضرت خويشتن را براى برداشتن گام هاى بعدى در مسير نشر و گسترش رسالت اسلام و ايجاد جامعه اى اسلامى آماده مى ساخت. او مى بايست براى رويا رويى با دشوارى هاى فراوان و سختى هاى پيش بينى شده، آماده مى شد و روند کار خويش را استحكام مى بخشيد.

دعوت خويشاوندان، نخستين گامى بود که آن را عملى ساخت . البته طبيعى به نظر مى رسيد که حضرت خديجه(عليها السلام) پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را تصديق  کند; زيرا روزگارى طولانى با وى معاشرت کرده بود و برجسته ترين سجاياى اخلاقى و پاکى روح و ارتباط با خدا را در آن بزرگوار سراغ داشت.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در دعوت پسر عمو و دست پرورده خود على بن ابى طالب(عليه السلام) که در سينه اش قلبى پاك مى تپيد و هرگز به پرستش بت ها آلوده نگشته بود، زحمتى متحمل نشد. از اين رو، على(عليه السلام) قبل از ديگران او را تصديق ( کرد و بدين ترتيب، نخستين، گرونده به اسلام به شمارآمد.[1]

گزينش على(عليه السلام) به دست پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با توجه به شايستگى هاى آن حضرت در اطاعت و فرمانبردارى و قدرت و بى باآى، آن هم در زمانى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سخت نيازمند يار و ياور بود، کارى بسيار دقيق و موفقيّت آميز به شمار مى آمد. على(عليه السلام) از همان آغاز رسالت به منزله بازوى نبوّت و چشم بينا و زبان گوياى آن در تبليغ دين به شمار مى آمد.

اميرمؤمنان(عليه السلام)نخستين ايمان آورنده به پيامبر بود، زيرا در خلوت گزينى هاى پيامبر در غار حرا در آنارش قرار داشت و پس از او خديجه، به اسلام گرويد و اين دو بزرگوار مانند پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)خدا را يگانه مى دانستند و مشرکان و گمراهان قدرتمند را به هماوردى مى طلبيدند و نخستين آسانى بودند که با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نماز به جاى آوردند[2] سپس زيد بن حارثه به آنان پيوست و بدين ترتيب، اينان مجموعه اى از نيك خصالان و نخستين کانون جامعه اسلامى را تشكيل دادند.

٢. دوران مكّه

تبليغ رسالت اسلام به دست رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) حداقل سه دوره را پشت سر نهاد تا شرايط تأسيس نخستين دولت خجسته اسلامى مهيا گشت. اين دوره ها عبارت بودند از:

(١) دوره آماده سازى نخستين پايگاه رسالت اسلامى، که برخى آن را دوره تبليغ نهانى يا دعوت ويژه نام نهاده  کند.

(٢) دوره دعوت محدود خويشاوندان و مبارزه محدود با بت پرستى.

(٣) دوره مبارزه فراگير

٣. آماده سازى نخستين پايگاه

پس از آن که خداى متعال به پيامبر فرمان داد که به پاخيزد و مردم را بيم دهد[3] آن حضرت حرکت خود را آغاز و مردم را به اسلام دعوت کرد و کوشيد مجموعه اى با ايمان تشكيل دهد که کانون نور و روشنگرى براى هدايت جامعه باشد. اين وضعيّت با امدادهاى غيبى و مصونيّت از خطا و لغزش، نزديك به سه سال ادامه داشت.

خطرات و دشوارى هاى فراوانى اين حرکت معنوى را احاطه کرده بود، با اين همه، امور در کمال دقت انجام مى پذيرفت. در اين مرحله از دعوت، روش رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) اين بود که، شيوه گزينش پيروانش را از جهت گرايش هاى قبيله اى و موقعيّت جغرافيايى و سن و سال تنوع بخشد تا بدين وسيله فراگير بودن رسالت خويش را آشكار سازد و گسترش آن را در جامعه تا آن جا که ممكن است، تضمين نمايد. از اين رو، در آغاز بعثت، محرومان و تهيدستان جامعه نداى او را لبيك گفتند; زيرا رسالت اسلامى به سمت مجد و عظمت و زندگى شرافتمندانه و امنيّت، در حرکت بود چنان که برخى از بزرگان و اشراف نيك سرشتى که از  اندیشه  اى باز برخوردار بودند و به درستكارى تمايل داشتند، به او گرويدند.

ستم پيشگان قريش، اهميّت اين رسالت را احساس نكردند و پنداشتند اين قضيه از پيشگويى ها و پندارهاى ديرينه و کهنه فراتر نمى رود، به همين دليل بر مبارزه خود جهت بر کندازى رسالت در کانون نخستين اش، پافشارى چندانى نداشتند.

رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در اين مدت کوتاه توانست از کسانى که به رسالت وى ايمان آورده بودند، عناصرى فعّال تربيت  کند که ارزش هاى رسالت را با خود برگيرند و به مردم برسانند. و بيش از همه به اسلام علاقه مند بوده و به ايمان خويش اطمينان و يقين داشته باشند و از شرك و خصلت هاى انحرافى پدرانشان بيزار باشند، آمادگى آن ها را به پايه اى افزايش داد تا بتوانند پى آمدهاى علنى نمودن رسالت را تحمل نمايند.

در اين برهه نقل شده است که هر گاه وقت نماز فرا مى رسيد، پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و يارانش جهت برگزارى نماز در درّه ها پرا کنده مى شدند و به تنهايى يا دو نفره نماز را بر پا مى داشتند. روزى دو تن از مسلمانان در محلى مشغول برگزارى نماز بودند که دو مشركِ نابكار از راه رسيدند و آن ها را به خاطر کارى که انجام مى دادند، به فحش و ناسزا گرفتند و پس از زد وخوردى که ميان آنان رخ داد آن جا را ترك کردند.[4]

به نظر مى رسد اين گونه برخوردها با مشرکان مكرر اتفاق افتاده است.[5] به همين دليل پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) خانه اى برگزيد که در آن مخفيانه خدا را پرستش  کند و دور از چشم قريش، ارتباط مردمى او منظم باشد و در چنين وضعيتى خانه أرقم بن أبى أرقم بهترين پناهگاه مسلمانان به شمار مى آمد.[6]

٤ . نخستين رويارويى و بيم دادن خويشان

زمانى که خبراسلام در تمام نقاط جزيرة العرب انتشار يافت و ايمان آورندگان از جهت روحى، شايستگى رويارويى را پيدا کردند، بايد تبليغ رسالت به مرحله اعلان عمومى انتقال مى يافت. از اين رو، در جامعه اى که آداب و رسوم قبيله اى بر آن حاکم بود، نخستين گام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بيم دادن نزديكان خويش محسوب مى شد و اين کار قبل از بيم دادن ساير مردم، سزاوارتر به نظر مى رسيد و فرمان الهى با

(وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ);[7] نزديكانت را بيم ده.

نازل شده بود و از همين جا رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)با فراخو کندن نزديكان خود رسالت الهى و هدف و آينده آن را برايشان تشريح کرد. در برخى افرادى که در آن جمع حضور داشتند اميد به خير و صلاح و ايمان وجود داشت و اگر ابولهب به پا خاست و آشكارا به مخالفت و دشمنى پرداخت، ابو طالب(عليه السلام) نيز اظهار نمود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را يارى و از رسالت او حمايت خواهد کرد.

روايت شده به دنبال نزول آيه شريف « انذار »، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)دستور تدارك ميهمانى داد. سپس خاندان خويش را که تعداد مردانشان به چهل تن مى رسيد، به ميهمانى دعوت کرد. همين که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آماده سخن گفتن شد، عمويش عبد العزّى  معروف به ابو لهب  سخن او را قطع کرد و در مورد ادامه تبليغ، هشدار داد و مانع عملى شدن هدف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در دعوت خويشان گرديد. بدين ترتيب، مجلس به هم خورد و فرداى آن روز، پيامر(صلى الله عليه وآله وسلم) دوباره به على(عليه السلام) فرمان داد تا تدارکى ببيند و خاندانش را به ميهمانى فرا بخواند. پس از صرف غذا، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با آنان چنين سخن گفت:

اى فرزندان عبد المطلب، به خدا سوگند! در ميان عرب جوانى را سراغ ندارم که ارمغانى بهتر و برتر از ارمغان من براى شما آورده باشد. من براى شما خير دنيا و سعادت آخرت را آورده ام، خداوند به من فرمان داده تا شما را به سوى او بخوانم، آدام يك از شما به من ايمان مى آورد و مرا در اين أمر يارى مى  کند؟ هر که آن را بپذيرد برادر، وصّى و جانشين من، ميان شما خواهد بود.

جز على(عليه السلام) کسى پاسخ مثبت نداد، وى به پا خاست و عرضه داشت:

اى رسول خدا! من در امر رسالتى که خداوند تو را براى آن برانگيخته، ياورت خواهم بود.

پيامبر به او دستور نشستن داد و دعوتش را يك بار ديگر تكرار کرد، و اين بار نيز جز على(عليه السلام) کسی به او پاسخ مثبت نداد. وى دعوت حضرت را لبيك گفت و يارى و همكارى خود را با او آشكارا اعلام داشت. دراين جا، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رو به حاضران در جلسه کرد و فرمود:

« ان هذا أخى ووصّيى وخليفتى فيكم (أو عليكم) فاسمعوا له واطيعوا »

اين شخص برادر و وصّى و جانشين من در ميان شماست، سخنش را بشنويد و از او فرمان ببريد. آنان به پا خاستند و با تمسخر و استهزا ابوطالب(عليه السلام) را مخاطب قرار دادند و بدو گفتند: به تو دستور داد که از پسرت حرف شنوى کنى و فرمان ببرى.[8]

٥ . رويارويى فراگير

رعايت جنبه هاى احتياطى که پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در مرحله گذشته انجام داد، سبب شد رويارويى مستقيم بين پيامبر و يا فردى از مسلمانان، با نيروهاى مشرك و بت پرست پيش نيايد; ولى در اين دوران، خود و ساير مسلمانان، مورد انتقاد و نكوهش و زخم زبان مردم قرار گرفتند.

دعوت بنى هاشم به آيين جديد، در ميان قبايل عرب تأثيرى شگرف و آوازه اى بلند يافت; وقتى صداقت و سخت کوشى پيامبر در تبليغ رسالتش براى همگان روشن شد، عدّه زيادى بدان ايمان آوردند.

با سپرى شدن سه يا پنج سال، از آغاز دعوت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمان الهى مبنى بر آشكار ساختن رسالت الهى و هشدار عمومى نازل گرديد تا رسالت را از ارتباطات شخصى که دور از چشم دشمنان انجام مى پذيرفت، خارج سازد. از اين رو نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) همه مردم را در جهت تن دادن به رسالت اسلام و ايمان به خداى يكتا و بى همتا فرا خو کند و خداى متعال با اين فرموده به پيامبرش وعده داد، در رويارويى با استهزا کنندگان و مخالفان، گام هايش را استوار سازد و خداوند از او حمايت و پشتيبانى مى  کند.

آن چه را مأموريت دارى آشكارا بيان آن و از مشرکان رو برگردان * ما شر استهزا کنندگان را از تو دفع خواهيم کرد.[9]

بدين سان پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با اعتمادى کامل و عزم و اراده اى آهنين، حرکت خويش را آغاز و فرمان الهى را آشكار نمود و تمام قدرت هاى پليد و شرك را به هماوردى دعوت کرد و بر آوه صفا ايستاد و قريش را از هر سو مخاطب ساخت. مردم همگى به او رو آوردند و حضرت به آنان فرمود:

هر گاه من به شما خبر دهم که دشمنان مى خواهند بامدادان يا شبانگاهان ناگهانى بر شما بتازند، آيا سخنم را باور مى کنید و راستگويم مى شمريد؟.

گفتند: آرى!

حضرت فرمود: من شما را از عذاب شديد الهى بيم مى دهم.

ابولهب از آن ميان به پا خاست و در پاسخ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)اظهار داشت: مرگت باد. آيا براى همين کار، امروز ما را در اين جا گرد آوردى؟

در اين هنگام خداى متعال اين آيه شريف را نازل فرمود:

(تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب وَتَبَّ);[10]

بُريده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.

چنين هشدارى به قدرى آوبنده بود که قريش را سخت وحشت زده کرد، چرا که تهديدى آشكار براى تمام باورهاى آنان به شمار مى رفت و از سرانجام مخالفتشان با رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به آن ها هشدار مى داد و بدين ترتيب، ماهيت آيين جديد براى مردم مكّه، بلكه ساير نقاط جزيرة العرب روشن گرديد; زيرا دريافتند که دگرگونى و تغييرى واقعى در سرنوشت بشر رخ داده که ارزش ها و فرهنگ و معيارها و موقعيّت هاى اجتماعى را طبق موازين و دستورات الهى بالا مى بَرَد و شرّ و تباهى را ريشه آن مى سازد. بنابراين، نبرد و رويارويى با سران شرك و بيدادگران، نبردى حقيقى تلقى مى شد که هيچ گاه به ديدگاه هاى مشترك، نمى انجاميد.

دراين برهه قريب به چهل تن از عرب و غير عرب، به اسلام گرويدند و به جهت وابستگى ايمان آورندگان به قبايل گوناگون، قريش قادر بر در هم شكستن اين نهضت نو پا نشد. لذا در آغاز، به رويارويى مسالمت آميز متوسل گرديد، ولى ابوطالب با برخوردى نيكو دست رد بر سينه آنان نهاد و آن ها وى را ترك کردند.[11]

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت 1 – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[1]– سیره ابن هشام 1/ 245؛ باب ان علی بن ابی‌طالب، اول ذکر أسلم.

[2]– اُسد الغابه ٤/ 18؛ حلية الأولياء ١/ 66؛ شرح ابن ابى الحديد ٣ / 256؛ مستدرك حاکم ٣ / 112.

[3]– چنان که در آغاز سوره مدثر آمده است.

[4]– انساب الأشراف 1/ 117؛ سیره حلبی 1/ 456.

[5]– سیره نبوی 1/ 263 و 282.

[6]– سیره حلبی 1/ 283؛ أُسد الغابه 4/ 44.

[7]– شعراء/ 214.

[8]– اين حديث در منابع متعدد و با عباراتى نزديك به يكديگر در تاريخ طبرى ٢/ 404؛ سیره حلبی 1/ 460؛ شرح نهج البلاغه 13/ 210؛ روايت شده و نيز به آتاب حياة محمد ١٠٤ از محمد حسين هيكل، چاپ اول، مراجعه شود.

[9]– (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِينَ * إِنَّا کَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ) حجر/ ٩٤ ٩٥.

[10]– مسد/ 1.

[11]– سیره ابن هشام 1/ 264 265؛ تاریخ طبری 2/ 406.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *