١.نشانه هاى فروپاشى جامعه بت پرست
قبل از بعثت نَبَوى فساد و جور و ستم در جامعه شبه جزيره، ريشه دوانيده بود. جامعه ياد شده، از يكپارچگى لازم برخوردار نبود و براى جلوگيرى از سقوط و تباهى که نشانههايش در جامعه جزيرة العرب پديدار شده بود، ويژگى هاى اجتماعى و فرهنگى برخاسته از زندگى صحرانشينى کافی به نظر نمى رسيد. پيمان هايى که در آن سامان به وجود آمد پديده اى اجتماعى جهت رويارويى با آن پرا کندگى بود، ولى تعدّد آن ها خود، دليل نابودى قدرت مرکزى در آن جامعه به شمار مى آمد.
ما به جز اقدام برخى افراد که تنها نمايانگر نپذيرفتن فساد و تباهى جامعه آن روز بود، هيچ حرکت و اقدام قابل توجهى در مسير اصلاح و تغيير در جزيره العرب نمى بينيم، ولى همين اقدامات فردى نيز به سطحِ نظريه يا حرکت دگرگون سازِ مؤثّرى در اين جامعه نرسيد.[1]
گاهى جدايى و از هم پاشيدگى جامعه قريشى را در پديده اختلاف آنان پيرامون بناى کعبه نيز، مىتوان ملاحظه کرد آن هم در زمانى که قريش از گرامىترين و يكپارچهترين قبايل عرب به شمار مى رفت و از هشدارهاى پياپى يهوديان جزيرة العرب که با پيشدستى مژده ظهور مصلحِ رهايى بخش بشر را همراه با رسالت آسمانى پيامبر، به مردم آن سامان مى دادند و اظهار مى داشتند: «پيامبرى ظهور می کند و بیتردید بتهای[2] شما را خواهد شکست» مى توان به غوطهور بودن آن جامعه در فساد و تباهى استناد کرد.
٢. ايمان پدران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در خانواده اى يكتا پرست و خداشناس ديده به جهان گشود و در محيطى پرورش يافت که از فضايل بلند اخلاقى و جايگاه پر ارج بهره مند بود. از سخن و دعاى جدش عبدالمطلب مى توان به ايمان وى پى برد. زمانى که ابرهه حبشى براى ويران کردن کعبه به آن سامان حمله کرد، عبدالمطلب براى حمايت از . کعبه، نه تنهابه بت ها پناه نبرد، بلكه بر خداى توانا توکل نمود.[3]
مى توان گفت: عبدالمطلب از اخبارى که بر مقام پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) تأکيد داشت، به رتبه و جايگاه و آينده آن حضرت، کاملاً آگاه بود. اوج توجه عبدالمطلب به پيامبر زمانى جلوه گر شد که وجود مقدس آن حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم)را در دوران شير خوارگى، بر درگاه الهى واسطه قرار داد و طلب باران نمود، زيرا عبدالمطلب به مقام و جايگاه رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در پيشگاه خداى سبحان پى برده بود.[4] هشدارى که عبدالمطلب در کودکى پيامبر در خصوص مراقبت و توجه به وى، به اُم اَيمن داده بود گواه ديگرى بر اين مدعاست.
عمويش ابوطالب نيز، از اين ويژگى برخوردار بود; وى در امر سرپرستى و مراقبت از وجود پر برکت پيامبر و همكارى با وى در جهت تبليغ و آشكار ساختن رسالت، تا آخرين لحظات عمر مبارش استمرار بخشيد و در اين راستا، اذيّت و آزار قريش و قطع رابطه آنان و حصر اقتصادى شِعْب را متحمل گشت و اين حقيقت را که در موارد متعددى از ابوطالب (عليه السلام) نقل شده و به اهتمام و توجه وى به حفظ و حراست از وجود گران قدر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ارتباط داشته، به خوبى لمس مى کنيم. [5]
رواياتى که در مورد پدر بزرگوار نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و مادر گرامى آن حضرت وارد شده، شرك و بت پرستى آنان را مردود مى داند و در اين خصوص سخن رسول خدا دليلى کافی است که فرمود:
«من همواره از صلب هاى پاك به رحم هاى پاك انتقال يافتم »[6]
اين سخن به پاکى و طهارت پدران و مادران آن بزرگوار از هر گونه پليدى و شرك اشاره دارد.
٣ . ولادت پر شكوه رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)
هنوز آيين نصرانيت اهداف خويش را در جامعه بشرى محقق نكرده و تأثير زيادى نگذاشته بود که دنيا غرق در مظاهر گمراهى و انحراف گرديد و مردم در دام گمراهى فتنه ها گرفتار و سرگردان شدند و جهل و نادانى، آنان را خوار و بى مقدار ساخت، آشفتگى اوضاع روم، کمتر از آشفتگى اوضاع رُقباى خود در فارس نبود و جزيرة العرب اوضاعى بهتر از آن دو نداشت و همه در لبه گودالى از آتش قرار داشتند.
قرآن کریم به گونه اى بسيار رسا و بليغ گوشه اى از زندگى اسفبار بشر را در آن دوران شرح داده، چنان که مهتر اهل بيت، على بن ابى طالب (عليه السلام) در تعدادى از خطبه هاى خود از اوضاع دردناآى که با آن هم دوران بوده تصويرى ملموس ارائه داده است. از جمله در توصيف اوضاع جامعه اى که پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن به رسالت مبعوث گرديد، مى فرمايد:
هنگامى خداوند رسالت را بر عهده او گذارد که مدتها از بعثت پيامبران پيشين سپرى شده بود و ملت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند، فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود کارهاى خلاف ميان مردم گسترش يافته بود و آتش جنگ زبانه مىکشيد. روشنايى از دنيا رخت بربسته بود و مكر و فريب ظاهر گشته بود. برگ هاى درخت زندگى به زردى گراييده بود و از ثمره زندگى خبرى نبود. آب حياتِ انسان به زمين فرو رفته بود و نشانه هاى هدايت فرسوده شده بود. پرچم هاى هلاکت و بدبختى آشكار شده بود، دنيا با قيافه اى زشت به اهلش مى نگريست و با چهره در هم کشيده با علاقه مندانش روبرو بود. ميوه آن درخت، فتنه و طعامش مرداربود. در درون، وحشت و اضطراب و در بيرون شمشير حكومت مى کرد.[7]
در اوضاعى چنين دشوار که بشر آن را پشت سر مى گذاشت، نور الهى درخشيد و بندگان خدا و ديار آنان را روشنايى بخشيد و به زندگى ارزشمند و سعادت هميشگى مژده داد و سرزمين حجاز در ماه ربيع الاوّل عام الفيل سال ٥٧٠ ميلادى که بيشتر محدثان وتاريخ نگاران بر کنند; با ولادت نبىّ اکرم حضرت محمدبن عبدالله(صلى الله عليه وآله وسلم) سرشار از خير و برکت گرديد.
اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) که از ديگران آگاهترند روز ميلاد آن بزرگوار را در پگاه روز جمعه، هفدهم ربيع الاوّل، دانستهاند و همين تاريخ، بين شيعه معروف است و ديگران برکنند که آن حضرت روز دوشنبه دوازدهم همين ماه چشم به جهان گشوده است.[8]
برخى منابع تاريخى و روايى از وقوع رخدادهاى شگفت انگيزى در روز ولادت آن بزرگوار سخن مى گويد از جمله: خاموش شدن آتش آتشكده فارس، وقوع زمين لرزه اى که در اثر آن دَير و صومعهها ويران گشت و هر معبودى که در کنار خداى عزّ وجل مورد پرستش قرار مى گرفت، از جايگاهش بر کنده شد و بت هاى نصب شده، به رو، بر زمين فرو ريخت.
وجود چنين اوضاع و طلوع ستاره هايى که از قبل ديده شده بود، براى ساحران و جادوگران غير قابل پيش بينى به شمار مى آمد.
زمانى که وجود مقدس رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پا به عرصه وجود نهاد، اين جملات را بر زبان مى آورد:
«الله اکبر، والحمد لله کثیراً وسبحان الله بكرةً واصيلاً »[9]
پيامبراسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به دو نام«أحمد» و «محمد» معروف بود و قرآن کريم هر دو نام را ياد آور شده است.
تاريخ نگاران آوردهاند:عبدالمطلّب، جد پيامبر، آن حضرت را«محمد» ناميد و در پاسخ کسانى که سبب اين نامگذارى را از او جويا شدند، مى فرمود: خواستم وى در آسمان و زمين مورد ستايش قرار گيرد.[10] چنان که مادرش آمنه، نيز قبل از جدش وى را «احمد» نام نهاده بود.
آن گونه که قرآن کریم خبر داده است، انجيل از زبان حضرت عيسى(عليه السلام) به ظهور پيامبراکرم نويد و علماى اهل کتاب نيز آن را تصديق کرده بودند و اين فرموده خدابيانگر همين معناست:
شما را به ظهور پيامبرى به نام احمد که پس از من خواهد آمد مژده مى دهم.[11]
در عرف جزيرة العرب و ساير جاها هيچ گونه مانعى وجود نداشت که يك فرد، به دو نام و دو لقب و دو کنيه معروف باشد.
٤ . شير خوارگى
وجود گران قدر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، تمام زواياى ذهن عبد المطلّب که اينك عزيزترين فرزندش، عبدالله، را در سن جوانى از دست داده بود به خود مشغول کرده کنیزک ابولهب « ثُوَيْبه » بود. از اين رو، جدّ بزرگوارش امر شير خوارى وى را به سپرد تا بتواند با فراهم آوردن موقعيتى مناسب اين کودک را به صحرا نشينان قبيله سعد بسپرد تا دوران شير خوارگى را در آن سامان به سر برده و در محيطى پاك و دور از خطر بيمارى هايى که کودکان مكّه را تهديد مى کرد، در جمع فرزندان باديه نشينان رشد کند و بزرگ شود، چرا که رسم اشراف مكّه بر اين بود، نوزادان شير خوار خود را براى شير دادن به زنان شيرده صحرانشين مى سپردند و ميان آنان زنان قبيله سعد در اين کار معروف بودند. اين قبيله در اطراف مكّه و نواحى حرم سكونت داشت و زنان آن هر سال در ايّام ويژه اى به مكّه آمده تا کودکان شير خوار را جهت شيردادن، تحويل گرفته واز اين راه امرار معاش کنند; به ويژه در سال ولادت نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) که با خشكسالى و قحطى همراه بود، اين زنان نياز بيشترى به کمك اشراف مكّه داشتند.
برخى مورّخان مدعى شده اند به خاطر يتيمى پيامبر، هيچ يك از زنان شيرده حاضر نشد وى را براى شير دادن بپذيرد و کاروان زنان شيرده که هر يك با خود کودک شير خوارى همراه داشت در آستانه بازگشت به باديه بودند. تنها حليمه سعديه، دختر ابو ذؤيب، بود که نوزادى براى شيردادن نيافته بود. وى که مانند ساير زنان شيرده، در آغاز، از پذيرش پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) سر باز زده بود، وقتى کودکى براى شير دادن نيافت به شوهرش اظهار داشت: به خدا سوگند! نزد خانواده همان نوزاد يتيم خواهم رفت و او را خواهم گرفت. شوهرش نيز به او اجازه داد و به نزد خانواده آن کودك باز گشت و با دلى سرشار از آرزو و به اين اميد که شايد با پذيرش آن نوزاد. زندگى اش خير و برکت يابد، او را در آغوش کشيد.[12]
مقام و جايگاه خاندان بنى هاشم و شخصيّت جد بزرگوار رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) که به بخشش و احسان و کمك به نيازمندان و محرومان معروف بود، چنين ادعايى را مردود مى سازد.افزون بر اين که به نقل برخى تاريخ نگاران، پدر بزرگوار رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) چند ماه پس از ولادت آن حضرت دنيا را وداع گفته بود.[13]
در روایت آمده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کودکی، جز شیر «حلیمه» شیر هیچ زنی را نپذیرفت.[14]
حليمه مى گويد: روزى عبدالمطلب به من برخورد و پرسيد: از کدام قبيلهاى؟
عرض کردم: از قبيله سعد.
فرمود: نامت چيست؟ عرض کردم: حليمه. حضرت لبخندى زد و فرمود: اين نام بر تو مبارك باد، دو خوى پسنديده در اين نام وجود دارد، يكى سعادت و خوشبختى و ديگرى حلم و بردبارى، که خير دنيا و سربلندى آخرت در آن هاست.[15]
تصورى که حليمه با گرفتن يتيم عبد المطلّب در رسيدن به خير و برکت داشت، به نوميدى مبدّل نگشت. روايت شده که سينه حليمه از شير تهى بود ولى با شير دادن پيامبر، سينه اش پر از شير شد.
حليمه مى گويد: هنگامى که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را براى شير دادن برگرفتيم، در زندگى و اموال خود سراسر نظاره گر خير و برکت بوديم و پس از دوران خشكسالى و تلاش توانفرسا، توانگرى يافتيم.[16]
نوزاد «عبد المطلب» نزديك به پنج سال را در دامان حليمه و شوهرش در مناطق صحرايى قبيله سعد، سپرى کرد. حليمه پس از گذشت دو سال که نوزاد از شير گرفته شد، به جهت خير و سعادتى که از برکت وجود مبارك آن حضرت نصيب وى شده بود، با بى ميلى، او را به خانواده اش باز گرد کند، مادرش (آمنه) نيز از بيم ابتلاى نوزادش به انواع بيمارىها، بر بازگشت فرزندش به منطقه اى دور از مكّه، پافشارى مى کرد و بدين سان، حليمه، نوزاد را با شادمانى بازگرد کند.
نقل شده وقتى حليمه ملاحظه کرد جمعى از نصرانى هاى حبشه وارد حجاز شده کند و به دليل مشاهده نشانه هاى پيامبرِ مورد نظر در اين نوزاد بر ستاندن وى و بردن او به حبشه پافشارى دارند تا بدين وسيله به افتخار پرورش دادن وى نايل شوند و در پيروى از او، به مجد و عظمت دست يابند، از بيم خيانت دست هاى مرموز، بار دوم کودک را به مكّه آورد.[17]
٥. باران خواهى به برکت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
مورّخان به پديده درخواست باران به واسطه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) که چندين بار در زندگى آن حضرت و دوران شير خوارى و نوجوانى، در زمان جدّ و عمويش رخ داد، اشاره کرده کند. نخستين بار زمانى اتفاق افتاد که مردم مكّه دچار خشكسالى بزرگى شدند و در آن سامان، دو سال باران نيامد. ازاين رو، عبد المطلب به فرزند خود ابوطالب دستور داد تا نوه اش حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)را که نوزادى در قنداق بود حاضر نمايد. وقتى نوزاد را نزد وى آوردنداورا روى دست گرفت و رو به کعبه به سمت آسمان بالا برد و چند بار عرضه داشت: خدايا! به حق اين کودک، باران با برکت و مداوم خويش را بر ما فرو فرست. ديرى نپاييد که توده هاى ابر، چهره آسمان را پوش کند و چنان باران شديدى باريد که مردم از شدّت آن بر ويرانى مسجد الحرام بيمناك شدند.[18]
بعدها در دوران نوجوانى پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) يك بار ديگر اين درخواست باران تكرار شد و اين بار عبد المطلب وى را به دامنه کوه ابوقبيس بُرد و سران و بزرگان قريش، او را همراهى کرده و به برکت وجود پيامبر، خواهان استجابت دعا بودند و ابوطالب با اشعارى که با اين ابيات آغاز مى شوند به اين رخداد اشاره کرده است:
پدر ما شفيع حرم بود،آن هنگام که به وسيله او; از بارانى سيل آسا که صبح دمان فرو ريخت سيراب شدند در حالى که ما از خشكسالى چونان شورهزار گشته و زمين آب هاى خود را فرو خورده بود شفيع ما در مكه به دعا برخاست و خداوند ما را سيراب نمود.[19]
تاريخ نگاران آوردهاند که: قريش از ابو طالب خواستند تا برايشان از خدا درخواست باران نمايد. وى در حالى که دست پيامبر نوجوان (صلى الله عليه وآله وسلم) را گرفته بود به سوى مسجد الحرام روانه شد; نوجوانى که چهره نورانىاش چونان خورشيدى که از پشت ابر هويدا شود، مى درخشيد. ابو طالب، براى درخواست باران، خدا را به حق پيامبر سوگند داده، ديرى نپاييد که ابرها در آسمان ظاهرگشت و باران فراوانى باريد و نهرها جارى شد و همگى شادمان گشتند و زمانى که قريش دشمنى خود را نسبت به وجود مقدس پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و رسالت مبارك آن حضرت به اوج رساندند، ابوطالب به اين کرامت نيز اشاره کرد و فرمود:
آن چهره نورانى که به احترامش ابرها باران باريد، آن که بهار يتيمان و پناه بيوه زنان بود،هاشميانِ در چنگ هلاکت گرفتار آمده بدو پناه بردند و نزد او از نعمت هاى فراوان برخوردار شدند.[20]
موارد ياد شده حاکى از اين است که عبدالمطلب و ابوطالب که هر دو سرپرستى نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را بر عهده داشتند، يكتاپرستانى خالص بوده و به خداى متعال ايمان داشتهاند و اگر اين دو بزرگوار از ويژگى ديگرى غير از اين دو موقعيت، برخوردار نبودند، در افتخار و سربلندى، آنان را بسنده بود. و اين خود، دليل بر اين است که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در خانهاى که ديانت و خداپرستى و توحيد در آن حكمفرما بود، باليد وپرورش يافت.
٦ . با مادر
پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بعد از پدر بزرگوارش زمانى طولانى از سرپرستى مادر مهربانش، بهره مند نگرديد. آمنه در انتظار جوانىِ يتيم عبدالله به سر مى برد تا در فقدان شوهر مهربانش براى او تسلّى خاطر باشد ولى مرگ، او را چندان مهلت نداد. روايت شده حليمه سعديه پيامبر را در پنج سالگى به خانواده اش بازگرداند و مادرش آمنه تصميم گرفت براى زيارت قبر شوهر عزيز خود در مدينه، فرزندش را با خود همراه ببرد و محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) ضمن ديدار با دايى هاى خود از قبيله نجّار، در آن سامان با آنان آشنا گردد. ولى اين سفر، اندوه ديگرى براى پيامبر در پى داشت زيرا وى پس از زيارت محل وفات ودفن پدر، در مسير باز گشت در منطقه اى به نام مادر مهربان خويش را از دست داد.
« اَبْواء » گويى ورود حزن و کندوه پياپىِ بر قلب نازنين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در کودکى، نوعى از مراحل آمادگى الهى به شمار مى آمد تا شخصيّت والاى آن حضرت تكامل يابد. بدين ترتيب، أم ايمن سفر خويش را به همراهى نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به سمت مكّه ادامه داد تا وى را به جدش عبد المطلب که علاقه شديدى به نواده اش داشت، بسپارد.[21]
٧ . با جدّش عبدالمطلب
محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) در دل عبدالمطلب به جايگاهى دست يافته بود که هيچ يك از فرزندان و نوادگانش با اين که از بزرگان بطحاء به شمار مى آمدند، بدان پايه نرسيده بودند. نقل شده روزى عبدالمطلب در صحن کعبه بر زيراندازى که برايش گسترده بودند نشسته بود و سران و بزرگان قريش و فرزندانشان اطرافش حضور داشتند، ناگهان چشم آن حضرت به نوادهاش «محمد» افتاد، دستور داد راه باز کنند تا نزدش آید. سپس وی را در کنار خویش و بر فرش ویژه خود نشاند. افزون بر فضايل بلند اخلاقى که پيامبر از کودکى برخوردار از آن ها بود، اين توجه و عنايت از ناحيه بزرگ قريش، جايگاه وى را در دل قريشيان استوارتر کرد.
قرآن کریم به دوران يتيمى پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) که آن را تحت سرپرستى پروردگار پشت سر نهاد، اشاره فرموده است:
(أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى);
آيا او تورا يتيم نيافت و پناه داد؟.
دوران يتيمى، معمولاً در ساختار و آماده سازى انسان جهت پختگى و اعتماد به نفس در تحمل رنجها و دشوارىهاى گريبانگير و صبر و پايدارى در برابر آن ها تأثيرى بسزا دارد. و بدين گونه خداى متعال خود، آماده سازى پيامبر برگزيده اش را برعهده گرفت تا قادر باشد وظايف مهم آينده و مسئوليت بزرگى را که در انتظار دوران پختگى و کمال آن بزرگوار بود،بر دوش بكشد. نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در اين سخن خود، اشاره به اين حقيقت، فرموده است :
پروردگارم مرا ادب آموخت، پس ادبم را نيك گردانيد.[22]
بيش از هشت بهار از عمر شريف پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) سپرى نشده بود که را از به سومين مصيبت مبتلا گرديد و جدّ بزرگوارش «عبد المطلب» را از دست داد. اندوه رسول خدا در مرگ جدش، کمتر از حزن و اندوه وى در مرگِ مادرش نبود تا آن جا که حضرت در مراسم تشييع پيكر جدش به سمت آرامگاه ابدى وى، بسيار گريست و هرگز ياد او را فراموش نكرد. زيرا عبدالمطلب تا زنده بود به بهترين شكل ممكن، از وجود مبارك آن حضرت سرپرستى نمود و از مقام پيامبرى آن بزرگوار آگاهى داشت. روايت شده هنگامى که فردى خواست از ورود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در کودکى به نزد جدّش جلوگيرى کند، عبدالمطلب فرمود:فرزندم را واگذار که سَروَرى و فرمانروايى به سراغش آمده است.[23]
منبع: کتاب پیشوایان هدایت 1 – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[1]– سيره نبوى ١/ 225.
[2]– بحار الانوار ١٥/ ٢٣١. سيره نبوى ١/ ٢١١، بقره ٨٩.
[3]– سيره نَبَوى ١/ 43- 62؛ کامل ابن اثير ١ / ١60؛ بحار الانوار ٥/ 130.
[4]– سيره زينى دحلان در حاشيه سيره حلبى ١/64؛ تاريخ يعقوبى ٢/ 10.
[5]– سيره نبوى ١/ 979؛ تاريخ ابن عساکر ١ / 69؛ مجمع البیان 7/ 37؛ مستدرک حاکم 2/ 263، طبقات کبری 1/ 168؛ سیره حلبی 1/ 189؛ اصول کافی 1/ 448؛ الغدیر 7/ 345.
[6]– يره زينى دحلان در حاشيه سيره حلبى ١/58، اوائل المقالات شيخ مفيد ١٢ و ١٣.
[7]– «أرسله على حين فترة من الرسل وطول هجعة من الأمم واعتزام من الفتن، وانتشار من الأمور وتلظّ من الحروب، والدنيا کاسفة النور، ظاهرة الغرور، على حين اصفرار من ورقها، و إياس من ثمرها، واغورار من مائها، قد درست منار الهدى، وظهرت أعلام الردى، فهى متجهّمة لأهلها، عابسة فى وجه طالبها، ثمرها الفتنة، وطعامها الجيفه ،وشعارها الخوف، ودثارها السيف» نهج البلاغه خطبه ( ٨9).
[8]– براى ملاحظه آرايى که پيرامون روز ميلاد پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) گفته شده، به امتاع الأسماع/ ٣ مراجعه شود.
[9]– تاريخ يعقوبى ٣/ 8؛ سيره حلبى ١/ 92.
[10]– سیره حلبی 1/ 128.
[11]– (وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ) صف/ ٦؛ به سيره حلبى ١/ 79 مراجعه شود.
[12]– سيره حلبى ١/ 146.
[13]– الصحيح من سيرة النبى الأعظم(صلى الله عليه وآله وسلم) ١/ 81؛ سیره حلبی 1/ 81.
[14]– بحار الانوار ١٥/ 342.
[15]– سیره حلبی 1/ 147.
[16]– بحار الانوار 15/ 345؛ مناقب ابن شهر آشوب1/ 24؛ به سیره حلبی 1/ 149 مراجعه شود.
[17]– سیره نبوی 1/ 167؛ بحار الانوار 15/ 401؛ سیره حلبی 1/ 155.
[18]– ملل ونحل ٢/ 248؛ به سیره حلبی 1/ 182- 183 مراجعه شود.
[19]– سيره حلبى ١/ 331.
ابونا شفيع الناس حين سُقوا به *** من الغيث رجاس العشير بكور
ونحن سنين المحل قام شفيعنا *** بمكّة يدعو والمياه تغور
[20]– سیره حلبی 1/ 190؛ البدایة و النهایة 3/ 52؛ بحار الانوار 28.
وأبيض يستسقى الغمام بوجهه *** ربيع اليتامى عصمة للأرامل
تلوذ به الهُلاّك من آل هاشم *** فهم عنده فى نعمة وفواضل
[21]– سیره حلبی 1/ 105.
[22]– « أدّبنى ربّى فأحسن تأديبى » مجمع البیان: 5/ ٣٣٣ تفسير ابتداى سوره قلم.
[23]– تاريخ يعقوبى ٢/ 10.