١. داناى نياموخته

امتياز خاتم پيامبران (صلى الله عليه وآله وسلم) از اين جنبه است که نزد آموزگارى از جنس بشر خواندن و نوشتن نياموخت[1] و در محيط علم و دانش بزرگ نشد، بلكه نشو و نماى او در جامعه جاهلى بوده و هيچ کس در پى انكار اين حقيقتِ قرآنى برنيامده است.[2]

آن بزرگوار ميان مردمى بالندگى يافت که جهل و نادانى آنان و فاصله شان از علوم و معارف از همه بيشتر بود، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آن دوران را عصر جاهليت ناميد و امكان ندارد چنين نامگذارى از کسی جز فرد دانشورى، که به دانش و جهل و خِرَد و نادانى مردم کاملاً آگاهى داشته، صادر گردد.

افزون براين، وى (از نزد خدا) کتابى آورد که مردم را به علم و دانش و فرهنگ و  اندیشه  و تفكّر فرا خوانده و انواع علوم و معارف را در خود جاى داده است. او در آغاز، طبق برنامه در خور تحسينى، کتاب و حكمت را به مردم آموخت[3] تا اين که تمدنى منحصر به فرد ايجاد کرد که شرق و غرب را با همه علوم و معارفش درنورديد و هم چنان نيز نور افشانى می کند و مى درخشد.

آن حضرت خواندن و نوشتن نياموخت، ولى با نادانى و جاهليت و بت پرستى مبارزه کرد. دينى راستين و آيينى جهانى براى بشر به ارمغان آورد و در طول تاريخ، انسان ها را به هماوردى فراخواند. وى از نظر شخصيّت و دانش و معارف، سخنان جامع و پُر معنا و خِرَدِ برتر و فرهنگ و شيوه تربيتى اش، معجزه بود.

از اين جاست که خداى متعال مى فرمايد:

به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد، آن پيامبر درس نخو کنده اى که به خدا و کلماتش ايمان دارد و از او پيروى کنید تا هدايت يابيد.[4]

و نيز خطاب به رسولش فرمود:

و خداوند کتاب و حكمت را بر تو نازل کرد و آن چه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل و عنايت خدا بر تو هماره بزرگ بوده است.[5]

آرى، خداوند آن چه را لازم بود به او وحى نمود و کتاب و حكمت را به او آموخت و وى را مشعلى فروزان و حجت و فرستاده اى بيانگر دستورات الهى و پند دهندهاى امانتدار، شخصيّتى يادآور کننده، مژده دهنده و بيم دهنده مقرّر داشت.[6]

خداوند به وى شرح صدر و سينهاى گشاده عنايت کرد و او را براى پذيرش وحى و پرداختن به وظيفه ارشاد، در جامعه اى که تعصّب و خودخواهى بر آن سايه افكن بود ،مهيا ساخت، آن وجود مقدّس، برجسته ترين راهنما و پيشوايى به شمار مى آمد که بشر در تبليغ دعوت و تعليم و تربيت، سراغ داشت.

تبديل محيط جاهلى در ظرف چند سال به نگاهبانى مورد اعتماد و مدافعى نيرومند براى کتاب هدايت و مشعلى فروزان در علم و دانش و مقاوم در برابر تحرکات دگرگون کننده حقيقت تحوّلى شگرف تلقى مى شد. اين ويژگى را بايد معجزه اين کتاب جاودانى و رسول گرامى و پيشواى (اُمّى) دانست. کسی که  در آن جامعه پر از جهل  بيش از همه مردم از خرافات و اوهام فاصله داشت و اين ويژگى، نورِ بصيرت الهى به شمار مى آمد که زواياى وجود مبارکش را احاطه کرده بود.

٢ . نخستين پرستشگر

خضوع کامل در برابر خدا، آفريدگار هستى و ايجاد کننده وجود و تسليم کامل در مقابل قدرت عظيم و نفوذ حكم او و بندگى بى چون و چرا و از سر اختيار در برابر معبود يكتا و بى نياز، نخستين قلّه اى است که هر انسانى بايد آن را پشت سر نهد تا براى گزينش الهى مهيا گردد. قرآن کریم در مورد پيامبر بلند مرتبه اسلام، به اين حقيقت گواهى مى دهد:

(قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيموَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ);[7]

بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت کردهو من نخستين مسلمانم.

اين ويژگى، نشان کمالى است که اين بنده مسلمان، بدان دست يافت و در بندگى خود در برابر خدا، گوى سبقت از ديگران ربود و اين بندگىِ بى مانند، در گفتار و کردارش جلوه گر شد تا آن جا که فرمود:

«قُرَّةُ عَيْنِيفِيالصَّلَاةِ»[8]

نماز روشنايى ديده من است.

او در انتظار فرا رسيدن وقت نماز به سر مى بُرد و براى ايستادن در برابر خدا اشتياقش فزونى مىيافت و به مؤذّن خود بلال مى فرمود:

بلال! با اذان خود ما را آرامش ببخش.[9]

آن بزرگوار همواره با اعضاى خانواده خود به گفت وگو مى نشست، ولى آن گاه که وقت نماز فرا مىرسيد [چنان از سخن گفتن با آنان خود دارى مى کرد] که گويى يكديگر را نمى شناسند.[10] و هر گاه نماز به پا مى داشت از سينه اش خُروشى چون صداى غليان ديگ جوشان به گوش مى رسيد.[11] از بيم خدا آن قدر مى گريست که محل نمازش تر مى شد.[12] به  اندازه اى نماز مى گزارد که پاهاى مبارکش متورّم مى شد، به او مى گفتند: خداوند که گناهان گذشته و آينده شما را بخشيده، چرا اين گونه عبادت مى کنى؟! مى فرمود:

آيا نبايد بنده اى سپاسگزار باشم؟.[13]

آن حضرت، ماه شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه داربود[14] و با حلول ماه رمضان رنگ چهره مبارکش دگرگون مى شد و نماز گزاردنش افزون مى گشت و با تضرع و زارى به دعا و نيايش مى پرداخت. بافرارسيدن دهه آخر ماه رمضان براى عبادت کاملا آماده مى شد و از زنان، دورى مى جست و شب زنده دارى مى کرد و در خلوت به عبادت مى پرداخت[15] و در مورد دعا مى فرمود:

دعاروح عبادت است.[16] ; (دعا) سلاح فرد با ايمان و ستون دين و نور آسمان ها و زمين است.[17]

همواره با خدا در ارتباط بودو در هر کار کوچك و بزرگ همواره به پيشگاهش تضرع و زارى و دعا مى کرد. روزى هفتاد بار بى آن که گناهى انجام داده باشد، توبه مى نمود[18] و هرگاه از خواب بيدار مى شد سر بر آستان حق مى ساييد[19] و روزانه سيصد و شصت بار خدا را سپاس مى گفت و عرضه مى داشت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِرَبِالْعَالَمِينَكَثِيراً عَلىكُلِّ حَال»[20]

در همه حالات، حمد و سپاس فراوان پروردگار جهانيان را سزاست.

و پيوسته به تلاوت قرآن مى پرداخت و شيفته و دلباخته آن بود. جبرئيل براى کاهش رنج و زحمتى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در انجام عبادات بر خود روا مى داشت، اين آيه ها را بر او نازل کرد:

 (طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)[21]

طه * ما قرآن را بر تو نازل نكرديم که به زحمت افتى.

٣. اعتماد به خدا

خداى سبحان به رسول گرامى خود فرمود:

(أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَاف عَبْدَهُ);[22]

آيا خداوند براى (نجات) بنده اش کافی  نيست.

نيز به او فرمود:

و بر خداوند عزيز و رحيم توکل نما، همان کسی که تو را به هنگامى که (براى عبادت) بر مى خيزى و نيز حرکت تو را در ميان سجده کنندگان مى بيند.[23]

رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) همان گونه که خدا فرموده است، به ذات مقدس بارى تعالى اعتماد و اطمينان مطلق داشت.

از جابر، نقل شده که گفت: در منطقه ذات الرقاع با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)همراه بوديم، به درخت سايه دارى رسيديم ما[به احترام رسول خدا] از سايه آن درخت استفاده نكرديم. وقتى پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در سايه آرميد، ناگهان مشرکى از راه رسيد و شمشير حضرت را که به درخت آويزان بود برگرفت و بر پيامبر حمله برد و گفت: از من مى ترسى؟

حضرت فرمود: خير.

گفت: چه کسی تو را از اين شمشير بُرّان رهايى مى بخشد؟

رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: خدا. و شمشير از دست آن مرد افتاد.پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)شمشير را برداشت و به آن شخص فرمود: چه کسی تو را از دست من رهايى مى بخشد؟

مرد گفت: از شما انتظار عفو دارم.

حضرت بدو فرمود: بگو: لااله الاّ الله وإنّى رسول الله .

مرد گفت: از به زبان آوردن اين جمله معذورم دار، ولى پيمان مى بندم هيچ گاه با شما نجنگم و با آسانى که با تو سرِ جنگ دارند، همدستى نكنم. از اين رو، پيامبر از او دست برداشت. وقتى آن مرد نزد ياران خود باز گشت، اظهار داشت : من از نزد بهترين انسان ها پيش شما آمده ام.[24]

٤ . شجاعت فوق العاده

خداى متعال فرمود:

[پيامبران پيشين] آسانى بودند که به تبليغ رسالت هاى الهى مى پرداختند و تنها از او مى ترسيدند و  از هيچ کس جز او بيم نداشتند.[25]

از على بن ابى طالب(عليه السلام) که دلاور مردان عرب در برابرش سر تسليم فرود مى آوردند، نقل شده فرمود:

هرگاه جنگ شدت مى يافت و دو سپاه با يكديگر رو برو مى گرديدند، ما به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)پناه مى برديم، در آن گير و دار هيچ کس از پيامبر به سپاه دشمن نزديك تر نبود.[26]

روز اُحد آن گاه که مردم پرا کنده شده و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را تنها گذاشتند، مقداد، ثابت قدمى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را به توصيف کشيده، مى گويد: به خدايى که او را به حق به پيامبرى برانگيخت من در آن عرصه نديدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)وجبى عقب نشسته باشد. آن حضرت رو در روى دشمن قرار داشت. گاهى جمعى از يارانش به سوى وى برگشته و گاهى از اطرافش پرا کنده مى شدند و گاهى مى ديدم ايستاده و از آمانش تير مى افكند يا سنگ پرتاب مى  کند، تا کار به جايى رسيد که دو طرف به پرتاب سنگ پرداختند.[27]

٥ . پارسايى بى‌نظير

خداى متعال فرمود:

و هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادى که به گروه هايى از آنان داديم، ميفكن، اين ها شكوفه هاى زندگى دنياست ،تا آنان را در آن بيازماييم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است.[28]

از ابو امامه از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) منقول است که فرمود:

پروردگارم بر من عرضه فرمود که سرزمين مكّه را برايم از طلا قرار دهد عرض کردم:

پروردگارا! نمى خواهم، بلكه علاقه مندم يك روز سير و روزى ديگر گرسنه باشمآن گاه که گرسنه شدم به درگاهت تضرع و زارى کنم و تو را ياد نمايم و آن زمان که سير گشتم، تو را شكر و سپاس گويم.[29]

روزى پيامبر بر حصيرى خوابيده بود پس از بيدار شدن، جاى حصير بر پهلوى مبارکش مانده بود، به او عرض شد:اجازه دهيد برايتان زير  کندازى تهيه کنیم. حضرت فرمود:

مرا با دنيا چه کار؟! من در دنيا نظير سوارى مى مانم که لحظاتى زير سايه درختى درنگ کرده و سپس حرکت می کند و آن را وامى نهد.[30]

ابن عباس مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شب هاى پياپى گرسنه مى خوابيد و خانواده اش براى شام غذايى در اختيار نداشتند و بيشتر نان هايى که استفاده مى کردند از جو تهيه شده بود.[31]

عايشه گفته است: هرگز خانواده پيامبر در يك روز، دو وعده غذا نخوردند مگر اين که يك وعده آن خرما بود.[32]  نيز مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) که دنيا را وداع گفت، زره مبارکش نزد فردى يهودى در قبال سى صاع ( ٩٠ کيلو) جو، گرو بود.

از انس بن مالك نقل شده که: فاطمه (عليها السلام) پاره نانى خدمت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آورد، حضرت فرمود:

فاطمه جان! اين پاره نان چيست؟ عرضه داشت: قرص نانى است که خوش نداشتم آن را تناول کنم و آن را براى شما آوردم. حضرت فرمود: اين نخستين غذايى است که پس از سه روز وارد دهان پدرت مى شود.[33]

قُتاده مى گويد: پيش اَنس بوديم و نانواى وى نزدش حضور داشت. انس گفت: پيامبر تا زنده بود نان ترد (مطبوع) و گوشت آب پز تناول نكرد.[34]

٦. بخشش و بردبارى

ابن عباس مى گويد: پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در کارهاى خير بخشنده ترين مردم به شمار مى آمد و بالاترين بخشش را در ماه مبارك رمضان داشتجبرئيل هر سال در ماه رمضان به ديدار آن بزرگوار مى آمدو هرگاه جبرئيل با او ديدار مى کرد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نسبت به امور خير، از تند بادها بخشنده تر مى شد.[35]

جابر مى گويد: پيامبراسلام هرگز در برابر درخواستِ مردم، نَه نگفت.[36]

روايت شده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نزد بزّازى آمد و از او پيراهنى به چهار درهم خريدارى کرد و آن را پوشيد و بيرون رفت. در مسير راه مردى از انصار به او برخورد و عرضه داشت: اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)! پيراهنى نياز دارم، خداوند از لباس هاى بهشتى بر تو بپوش کند. حضرت پيراهن خويش را از تن بيرون آورد و بر آن مرد پوش کند و سپس نزد صاحب مغازه بازگشت و پيراهن ديگرى به چهار درهم خريد و دو درهم، برايش باقى ماند، در راه به کنيزکى گريان برخورد نمود، علت گريهاش را پرسيد، کنيزك در پاسخ گفت: اى رسول خدا! آسان (ارباب من) دو درهم به من سپردند تا با آن مقدارى کرد تهيه کنم، ولى آن ها را گم کردهام. پيامبر دو درهمِ (باقى) را به او داد، کنيزك عرضه داشت: مى ترسم اگر به خانه برگردم مرا تنبيه کنند.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) او را تا خانه مولايش همراهى کرد بدآنجا که رسيد بر اهل خانه سلام کرد، آنان صداى حضرت را شناختند [ولى پاسخ ندادند] بار دوم و سوم باز گشت و سلام کرد، آن گاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت بدانها فرمود: مگر شما نخستين سلام مرا نشنيديد؟ عرض کردند: شنيديم، ولى دوست داشتيم با سلام کردن بيشتر براى ما سلامتى بخواهى. پدر و مادرمان فدايت، بفرماييد چه چيز سبب حضور شما در اين جا شد ؟

فرمود: بدين جهت که اين کنيزك مى ترسيد او را تنبيه کنید. صاحب کنيزك عرضه داشت: چون شما او را همراهى نموديد به پاس مقدمتان، او را در راه خدا آزاد کردم و رسول گرامى اسلام، آنان را به خير و نيكى و بهشت مژده داد و فرمود:

خداوند در اين ده درهم برکت ايجاد کرد، بر اندام پيامبرش و مردى از انصار پيراهن پوشاند و به وسيله آن ها برده اى را آزاد کرد، خدا را سپاس مى گويم، هم اوست که به قدرت خويش اين نعمت را بر ما ارزانى داشت.[37]

با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، آن حضرت همه اسيران را آزاد مى کرد و به فقرا يارى مى رساند.[38]

از عايشه نقل شده که: رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) هيچ گاه از کسی که در مورد او اسائه ادب روا مى داشت، انتقام نمى گرفت مگر جايى که به احكام الهى بى حرمتى مى شد. هيچ گاه با دستش کسی را تنبيه نكرد، مگر آن جا که در راه خدا چنين عملى انجام مى پذيرفت، و هيچ گاه کسی را که از او درخواستى داشت، محروم نساخت مگر اين که از او درخواست گناهى مى شد که وى بيش از همه مردم از گناه فاصله داشت.[39]

از عبيد بن عمير روايت شده گفت: هر گنهكارى را که گناهش به مرز اجراى حدّ نرسيده بود نزد حضرت مى آوردند، آن بزرگوار وى را مى بخشيد. [40]

أنس مى گويد: ده سال افتخار خدمتگذارى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را داشتم، آن حضرت حتى به من اُفّ نگفت و در مورد کارى که انجام داده بودم نفرمود چرا انجام داده اى؟ و امورى را که انجام نداده بودم نفرمود چرا انجام نداده اى؟[41]

عربى بيابانى نزد آن حضرت آمد و رداى مبارکش را به گونه اى کشيد که جاى حاشيه ردا بر گردن آن بزرگوار ماند، آن گاه به حضرت عرض کرد: اى محمد! از اموال الهى که در اختيار دارى به من نيز سهمى بده. حضرت متوجه او شد و لبخندى زد. سپس دستور داد اموالى به او بدهند.

وجود مقدس پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در دوران زندگى خود به عفو و بخشش و گذشت، معروف بودوحشى، قاتل عمويش حضرت حمزه را بخشيدچنان که از خيانت زن يهودى که گوسفند بريان مسمومى نزد حضرت آورد، گذشت و ابوسفيان را مورد بخشش قرارداد و ورود به خانه او را امان از کشته شدن مقرّر داشت، و از قريش که نافرمانى دستور خدا کرده و با تمام توان با حضرتش جنگيده بودند، چشم پوشى کرددر صورتى که آن بزرگوار در اوج قدرت و عزّت و سربلندى قرار داشت و بدان ها فرمود:

خدايا! قوم من افرادى جاهل  کند آنان را هدايت فرما اکنون آزاديد و مى توانيد برويد.[42]

قرآن کریم از عظمت حلم و برد بارى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) سخن مى گويد (وَلَوْ آُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ);[43]

اگر خشن و سنگدل بودى از پيرامونت پرا کنده مى شدند، پس آن ها را ببخش و برايشان آمرزش بطلب .

و در اين فرموده اش بالاترين درجه مهربانى و عطوفتش را توصيف کرده است:

(لَقَدْ جَاءَآُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ);[44]

به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت و گران است و بر هدايت

شما پافشارى دارد و با مؤمنان، رؤوف و مهربان است.

٧. آزَرم و فروتنى

از ابوسعيد خُدرى روايت شده که گفت: شرم و حياى پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از دوشيزه اى که در پوشش قرار داشته باشد بيشتر بود و اگر چيزى را ناخوشايند مى داشت، از چهره مبارکش هويدا بود.[45]

از على(عليه السلام) نقل شده که فرمود: هر گاه چيزى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) درخواست مى شد و قصد داشت آن را انجام دهد، مى فرمود: آرى. و اگر نمى خواست انجام دهد، سكوت مى کرد و هيچ گاه در مورد چيزى، نَه نگفت.[46]

از يحيى بن ابى کثير نقل است که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

من مانند بنده، غذا مى خورم و مانند بنده، مى نشينم، زيرا من تنها يك بنده ام.[47]

معروف است، آن بزرگوار بر کودکان سلام مى کرد.[48] رسول خدا خواست با مردى سخن بگويد، آن شخص از هيبت و شكوه حضرت بر خود لرزيد، آن جناب فرمود:

آرام باش، من پادشاه نيستم (که از من مى ترسى ) بلكه فرزند زنى هستم که غذايش گوشت خشكيده بود.[49]

از ابوامامه روايت شده که گفت: نشسته بوديم که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) با تكيه بر عصا بر ما وارد شد به احترامش به پا خاستيم، فرمود:

مانند غير عرب ها که برخى براى بعضى ديگر[برخاسته] تعظيم مى کنند، به پا نخيزيد.[50]

پيامبراکرم با ياران خود مزاح مى کرد اما از نارواگويى پرهيز داشت.[51] در ساختن مسجد[52] و  کندن خندق[53] اطراف مدينه با يارانش همكارى مى کرد و با اين که سرآمدِ خردمندان بود با ايشان بسيار مشورت مى کرد.[54] او هماره مى فرمود:

«اللّهم احينى مسكيناً وتوفّنى مسكيناً واحشرنى فى زمرة المساآين وإنّ أشقى الأشقياء من اجتمع عليه فقر الدنيا وعذاب الآخرة».[55]

خدايا! مرا مستمند زنده بدار و مستمند بميران و در جمع مستمندان محشور گردان، تيره بخت ترين شقاوتمندان کسی است که در دنيا دچار فقر و در آخرت گرفتار عذاب الهى شود.

آن چه بيان شد نمايى بسيار خلاصه از جلوه هاى شخصيّت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و گوشه اى از رفتار فردى و اجتماعى آن بزرگوار بود. بيان موارد شگفت انگيز و فراوان ديگرى از رفتار و جنبه هاى مديريتى، سياسى، نظامى، اقتصادى و خانوادگى پيامبر را که در جهت پيروى و الهام گرفتن از آن ها در خورِ تحقيق و پژوهش  کند به بخش هاى بعد موکول مى کنیم.

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت 1 – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[1]– نحل/ ١٠٣.

[2]– عنكبوت/ ٤٨.

[3]– جمعه/ ٢.

[4]– (فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ) اعراف/ ١٥٨.

[5]– (وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً) نساء/ ١١٣.

[6]– مائده/ ١٥ و ١٩ ; احزاب/ ٤٦ ; نساء/ ١٧٤ ; فتح/ ٨; زخرف/ ٢٩ ; اعراف / ٦٨ ; غاشيه/ ٢١ ; اسراء/ ١٠٥.

[7]– انعام/ 161 163.

[8]– امالی طوسی 2/ 141.

[9]– بحار الانوار 83/ 16.

[10]– اخلاق النبی و آدابه/ 10251.

[11]– همان.

[12]– اخلاق النبى/ ٣٢ . صحيح بخارى ١/

[13]– وسائل الشيعه ٤/309.

[14]– سنن النبى/ ٣٠٠.

[15]– کافى ٤/ 155.

[16]– «الدّعاء مُخّ العبادة» محجة البیضاء 2/ 282.

[17]– «سلاح المؤمن وعمود الدين ونور السماوات والارض » همان ٢/ 284.

[18]– بحار الانوار ١٦/ 217.

[19]– بحار الانوار ١٦/ 253.

[20]– کافی 2/ 503.

[21]– طه/ 1-2.

[22]– زمر/ 36.

[23]– (وَتَوَآَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ) شعراء/ ٢١٧ – ٢١٩.

[24]– رياض الصالحين (نووى) ٥ / حديث ٧٨ صحيح مسلم ٤/ 465.

[25]– (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) احزاب/ ٣٩.

[26]– فضائل الخمسه من الصحاح السته ١/ 138.

[27]– مغازى واقدى ١/ ٢٣٩ ٢٤٠.

[28]– (وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى) طه/ ١٣١.

[29]– سنن ترمذى ٤/٥١٨ حديث ٢٣٧٧.

[30]– سنن ترمذى ٤/ ٥١٨ حديث ٢٣٧٧.

[31]– همان ٤/ 501 حديث 2360.

[32]– صحیح بخاری 5/ 2371 حدیث 6090.

[33]– صحیح بخاری 3/ 1068 حدیث 2759.

[34]– طبقات ابن سعد 1/ 400.

[35]– صحیح مسلم 4/ 481 حدیث 3308، مسند احمد 1/ 598 حدیث 3415.

[36]– سنن دارمی 1/ 34.

[37]– سنن ترمذى ٤/ ٥١٨ حديث ٢٣٧٧.

[38]– حياة النبى و سيرته ١٣/ ٣١١.

[39]– حياة النبى و سيرته ٣/ ٣٠٦.

[40]– حياة النبى و سيرته ٣/ 307.

[41]– صحیح بخاری 5/ 2260، حدیث 5738.

[42]– محمد فى القرآن ٦٠ ٦٥.

[43]– آل عمران/ ١٥٩.

[44]– توبه/ 128.

[45]– صحيح بخارى ٣/ ١٣٠٦ ، حديث ٣٣٦٩.

[46]– مجمع الزوائد ٩/ 13.

[47]– طبقات ابن سعد ١/37 و مجمع الزوائد ٩/ 19.

[48]– حياة النبى و سيرته ٣/ ٣١٣ به نقل از ابن سعد.

[49]– سنن ابن ماجه 1/ 1101 حدیث 3312.

[50]– سنن ابو داوود 4/ 358، حدیث 5230.

[51]– سنن ترمذی 4/ 304، حدیث 1990.

[52]– مسند احمد 3/ 80.

[53]– ابن سعد 1/ 240.

[54]– در المنثور 2/ 359؛ المواهب اللدنیّه 2/ 331.

[55]– سنن ترمذی 4/ 499، حدیث 2352.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *