«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
خداوند نور همهی آسمانهاست
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[2]»؛ خداوند متعال کمک کند که قلب ما غُبار مَعصیت، حجاب رَذیلت و تَعلُّقات دنیایی را خداوند از دل ما بیرون کند تا این نور مُطلق که همهی عالَم را روشن کرده است، آسمانها و زمین به این نور مُنوّر هستند، بر آسمان دلِ ما هم بتابد و خانهی دل ما هم با این آیهی نور، نور بگیرد انشاءالله. «اللَّهُ» اسم جَلاله است و در میان اَسماء حُسنای پروردگار متعال «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[3]»؛ «اللَّهُ» اسم جامع مُستجمعِ جَمیع صفات کَمالیهی پروردگار عظیمالشأن است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ مَعنی نور روشن است؛ ولی همینکه برای همه اِرتکاز روشنی دارد و همه نور را میفَهمند، در عینِ حال لَغویّون یا حُکما سعی کردهاند که لَوازم آن مَفهومی که انسان از بَحث نور به ذهنش میآید را بازگو کنند. گفتهاند نور چیزی است که «الظّاهِرُ بِنَفْسِهِ الْمُظْهِرُ لِغَيْرِهِ[4]»؛ نور آن حقیقتی است که خودش اِبهامی ندارد. ظُهور دارد، روشن است. علاوه بر اینکه خودش روشن هست، چیزهایی که روشن نیست را هم روشن میکند. مُظهر برای غیر هست. «السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» هم مَعانی روشنی دارد. سَماء از سُمُو است. این عوالِمی که در سپهر وجود دارد و بالاتر آسمانها را خداوند متعال هفت آسمان مُعرّفی فرموده است، «نُورُ السَّمَاوَاتِ». هرچه آسمان هست، آسمان دنیا تا سِدرةالمُنتهی همه آسمانها هستند و نور همهی این آسمانها الله است.
حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) ستارهای هستند که مانند کوکب میدرخشند
«مَثَلُ نُورِهِ»؛ مَثَل عبارت است از تشبیه چیزی به چیز دیگری، بیان نمونههای روشنی که گاهی اَمر مَعقول را با مَثَل مَحسوس تَبیین میکنند، روشن میکنند. مَثَل نورش، نه مَثَل خودش. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ»؛ مِشکات چراغدان است. حالا ویژگی آن روزش این بوده است که در دیوار یک جایی را درست میکردند که در مَعرض باد و این موارد قرار نمیگرفت، مَحفوظ بود و چراغ را در آنجا در دیوار قرار میدادند. آن مِشکات است؛ جایی که ظرف چراغ است، محلّ حفاظی برای چراغ است، چراغدان است. «فِيهَا مِصْبَاحٌ»؛ مَثَل نور خدا مانند آن ظرفی است، آن محلّی است که چراغ در آن گذاشته میشود و در آن محلّ، در آن ظرف «مِصْبَاحٌ»، چراغی در آنجا وجود دارد. «الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ»؛ و این چراغ در یک حُبابی است. «زُجَاجَةٍ» از زَجّه به مَعنی زَهَره به مَعنی شیشه گفته میشود، ولی معنیاش این است که جایی که روشن هست. زُجاج به مَعنی جنس سنگ شَفّاف است و در آیه به مَعنی شیشهای لولهای است که وقتی نور چراغ در داخل آن قرار میگیرد، نور درخشش بیشتری پیدا میکند. «دُرِّ»؛ دُر دو مَعنا دارد؛ یکی به مَعنی تَولّد چیزی از چیز دیگری است، دوّم به مَعنی اضطراب است. و در این آیهی کریمه مَنظور مَعنی دوّم است. زیرا که این اُموری که میدرخشند، کأنّه قطرات آب میچِکد و مُضطرب است، قرار ندارد. مانند آب زُلال است، ولی آرام نیست. از این جَهت که این شَفافیّت دارد و مانند آب زُلال است، در عینِ حال قرار ندارد. یعنی درخشش او به گونهای است که تلألو دارد. از این جَهت به آن دُرّ گفتهاند. و در مِصداق هم گفتهاند لؤلؤیی که بزرگ باشد، به آن دُرّ گفته میشود. و همینطور ستارهی «كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»، ستارهای که پُر درخشش است. به آن هم «كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» گفته میشود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد وجود نازنین حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در سفر مِعراجشان که اَنوار مُقدّسه و اوصیای خودشان را دیده بودند، گفتند یکی در میان آنها قائم بود «كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ[5]»؛ ستارهای درخشان بود که میدرخشید. حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در میان اوّلین و آخرین یک درخششی دارد، همانگونه که کوکب میدرخشد.
چیزهایی که به آنها «نور» اِطلاق میشود
«يُضِيءُ»؛ ضوء نوری است که از اَجسام نورانی مُنتشر میشود، اطراف را روشن میکند. «کضوء الشمس[6]»؛ شمس یک جسم نورانی است، ضیاء دارد، ضوء دارد و ضیاء بالاترین مَرتبهی نور است. مَفهوم نور توضیح داده شد. ولی مِصداق آن در قرآن کریم هم «الله» نور است، هم رسول الله «سِراج مُنیر» است. یا «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ[7]» که گفته شده است یعنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَبعیّت کنید، کما اینکه نور به قرآن هم اِطلاق شده است؛ «اتَّبَعُوا النُّورَ» یعنی از قرآن تَبعیّت کنید. هم به خداوند، هم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم به قرآن و هم به حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) اِطلاق دارد. در قرآن کریم اَنوار برای حضرات مَعصومین (علیهم السلام) گفته نشده است؛ ولی در زیارت جامعه میخوانیم: «خَلَقَكُمُ اللّهُ أَنْواراً[8]». و در روایات و در زیارات به صورت فراوان به اینها نور اِطلاق شده است. همینطور به علم نور گفته میشود، به ایمان نور گفته میشود، به حقّ و حقیقت نور گفته میشود. اینها مَصادیق هستند و نور به چیزِ خاصّی اِنحصار ندارد. هرچیزی که این خاصیّت را دارد که خودش روشن است و اُموری را که آنها روشنایی ندارند را روشن میکند. اینها را نور میگویند.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ الله نور آسمانها و زمین است. این که نور آسمان و زمین است، بعضیها گفتهاند که مَعنیاش این است که هدایت میکند. آسمان و زمین تَحت اِشراق حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ[9]» ، «ثُمَّ هَدَى[10]»؛ این هدایت همان نور است. هدایتِ تَکوینی و هدایت تَشریعی که خداوند در عالَم تَکوین آسمانها و زمین را هدایت میکند، در عالَم تَشریع هم از طَریق اوصیاء و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دلها را هدایت میکند. بنابراین «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی «الله هادِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ به مَعنی هدایتکُنندهی آسمان و زمین است.
تفسیر «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» طبق نظر برخی از مُفسّرین
آنچه را که مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) و مُفسّرینی که یَحذُوا حَذْوَ گفتهاند که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» در واقع خداوند متعال با اِشراق نور عامّ که همان رَحمت فَراگیر خداست، آسمان و زمین با این رَحمت فَراگیر روشن است. آن رَحمت فَراگیر همان ایجادِ الهی است. وجود نور است. ایجادِ وجود همان ایجادِ نور است. زیرا تا مَخلوقی وجود پیدا کند، ظُهور ندارد. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» گفتیم شیئی که خودش ظاهر است و برای غیر خودش هم مُظهر است. تا شیئی وجود پیدا نکند، این ظُهوری ندارد، مُظهر هم نمیتواند باشد. نه خودش ظُهور دارد و نه برای دیگر موجودات میتواند مُظهر باشد. و خودِ نور را هم گفته شد که نور شیئی است که «الظّاهِرُ بِنَفْسِهِ الْمُظْهِرُ لِغَيْرِهِ»، مَفهوم آن هم که اَثری ندارد؛ اگر ماهیّتی داشته باشد، ماهیّت آن که تأثیری ندارد. آن چیزی که در خارج ظُهور دارد و مُظهر است، وجودِ نور است. بنابراین عَلیالطلاق نور همان وجود است و «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی پروردگار متعال موجد است و هرچه در عالَم وجود هست، اینها مَظاهر حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند، مَرائی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند. نور از خودِ اینها نیست؛ خداوند که به اینها وجود میدهد، با وجود ظُهور پیدا میکنند. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمایند: همانگونه که نور حِسّی خودش ظاهر است و با تابش بر اَجسام نورانی و کدر آنها را روشن میکند، وجود هم همینجور است. تابش آفرینش پروردگار متعال به هرچیزی بتابد، آن را با وجودش ظاهر میکند و مُظهر اشیاء دیگر هم میتواند باشد. ولی تفاوتش این است که ظُهور اَشیاء به نور الهی عاریتی است؛ ذاتیشان نیست. وجود ذاتاً از آنِ خداست، نور ذاتاً خداوند نور است؛ ولی غیرِ خدا حتی انبیاء (علیهم السلام) یا قرآن و مَصادیق دیگری که به مَجاری فیض الهی اِطلاق شده است، هیچکُدام وجود از خودشان نیست و نور هم از خودشان نیست. همه بالعَرض نور دارند، وجود دارند. آن کسی که بالذّات دارا هست، آن وجودِ نازنین حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. مَصادیقی که مُفسّرین برای «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» گفتهاند، یکی قرآن است و یکی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سوّمین قول اَدلّهی توحید است. «هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ[11]»؛ بُرهان خودش نور است و موجودی یا مَفهومی یا حقیقت و ادّعایی که روشن نیست، بُرهان آن را روشن میکند. لذا اَدلّهی توحید و عَدل مِصداق «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» هستند. و قول پنجم نور هدایت است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» همان نور هدایت است. در قرآن کریم هم دارد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ[12]»؛ «آیت الله مکارم» (حفظه الله) «تفسیر نمونه» میگویند: یکی از مَصادیق نور اسلام است و این آیه را میآورند: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»؛ اینها میخواهند اسلام را خاموش کنند. خداوند هم بَنا دارد به تَدریج این نور اسلام را نگاه دارد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ[13]»؛ و این نور عالَم را فَرا خواهد گرفت.
توصیف نور خداوند به چراغدان بُلورین
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ»؛ خداوند خودش مَثَل ندارد، نور او مَثَل دارد. «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ[14]» ، «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى[15]»؛ چون ذات خداوند متعال بر اَحدی قابل اِکتناه نیست، «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ[16]»؛ خداوند خودش برای اَحدی مَعرفت کامل قرار نداده است، محال است که خداوند متعال را بشناسند. ولی خداوند را در ذات و صفات ذاتی اَحدی نمیشناسد تا مَثَلی برایش بگویند. آنجا راه ندارد. اما در بُعد صفات فعلی اسم جامع «الله» است و نور او هم مَثَل دارد. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ»؛ مَثَل ایجادِ الهی، مَثَل هدایتِ الهی، مَثَل تَعلیمِ الهی، مَثَل قرآن خداوند همگی مَصادیق هستند و هیچ بُعدی هم ندارد که همهی اینها مَنظور باشد. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ»؛ همانند آن چراغدان است که «فِيهَا مِصْبَاحٌ»؛ آن ظرفیّت است. در واقع مِشکات همان ظرفیّت است. جُوف انسان مِشکات است. «فِيهَا مِصْبَاحٌ»؛ در این ظرف و ظرفیّت نور ایمان بسان چراغ از جانب خداوند متعال که در سورهی مُبارکهی حجرات فرمود: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ[17]»؛ شما که نور نداشتید، ایمان در وجود شما نبود. ولی چون استعداد بود و ذات خراب نبود، خداوند متعال «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ»؛ مُزیّن کرد. که یکی از آراء در تفسیر هم در «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی «اللَّهُ مُزیّن السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». این قول هم یکی از اَقوال چندگانهی تفسیر «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است که خداوند متعال همانگونه که آسمان سپهر مادی را با خورشید روشن کرده است و زینت داده است و ماه آسمان قُلوب را با ارسال رُسُل و اِنزال کُتُب روشن کرده است که پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) سراج است و این دلها را روشن میکند. «فِيهَا مِصْبَاحٌ»؛ در این چراغدان چراغی است؛ «الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ». زمان قدیم این چراغهای فیتیلهای را ما که از آن فراوان استفاده کردیم، قاعدتاً بعضی از شما هم یا استفاده کردید و یا میدانید. این چراغ فیتیلهای وقتی شیشه بر روی آن نباشد، هم دودِ آن اذیّت میکند و هم نورش خیلی فَراگیر نیست؛ ولی وقتی شیشه بر روی آن گذاشته شد، حُباب شیشهای این را مَحصور کرد، هم این نور حفاظت میشود و هم تلألؤ و شُعاع نور آن بیشتر میشود، شَفافتر میشود. «فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ»؛ این مِصباح در آن زُجاجه، در آن حُباب، در آن لولهی شیشهای قرار دارد.
نورِ حقّ چراغی است که مانند روغن درخت زیتون تابش دارد
«كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»؛ و این مصباحی که در زُجاجه هست، «كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»؛ مانند ستارهی درخشان است. «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ»؛ این نورِ درخشان، این نورِ تابان «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ». آنچه که در زمان قدیم بود، علاوه بر فیتیله یک روغنی که دیگر اَواخر روغن نبود، بلکه نفت میریختند؛ ولی قبل از مرحلهی نفت از روغن استفاده میکردند. روغنِ پیسوز بود، اَنواع روغنها بود؛ ولی روغنی که شَفّاف بود، زُلال بود و نور خیلی درخشان میداد، روغن زیتون بود. از نظر سوختن به بهترین وَجه درخشش میکند و از نظر نور هم قابل مُقایسهی با هیچ مادهای که نور از او تولید بشود، نبوده است. «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ»؛ این شَجرهی مُبارکه چه شَجرهای است؟ «زَيْتُونَةٍ». خداوند متعال در بعضی از جاها به این زیتون قَسم خورده است؛ «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ[18]». در اینجا هم به اعتبار مَنافع و سیرهای که دارد، به عُنوان شَجرهی مُبارکه از آن یاد کرده است. یکی هم در زمانی روشنی زندگی بوده است. و در ظاهر اینکه مَثَل هست، همانگونه که در میان روغنهایی که انرژی میدهد، نور میدهد، کاشانهها و خانههای مردم را روشن میکند، عبارت بود از آن شَجرهی مُبارکهای که زیتون از آن استفاده میشد، «لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ»؛ گاهی درختی در غَرب باغ در کنار دیوار است و گاهی در شَرق باغ در کنار دیوار است. در بخشی از روز به اینها نور نمیتابد. در کنار دیوار همیشه در مَعرض تابش نور نیستند. لذا میوههایش خیلی میوههای شاداب و رسیده نمیشود. اما درختی که در وسط باغ میروید، به ثَمر میرسید و هیچگاه سایهای بر او نمیتابد، همیشه آفتاب بر روی او فَراگیر است. میوهی این رسیدگی پیدا میکند، پُختگی پیدا میکند و روغن آن هم یک روغن مَطلوب خواهد بود. «لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ»؛ این نه سایهی شرق را به خودش دیده است و نه سایهی غرب را به خودش دیده است. حالا بعضیها هم گفتهاند «لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ» اشاره است به اینکه «لَا يَهُودِيًّة وَ لَا نَصْرَانِيًّة». حالا اینها هر دو در یک مرحلهای مَحروم از تابش نور هدایت هستند. نصف خورشید یا نور را بر خودشان میبینند. «لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ»؛ و این مُستقل بودن، شرقی نبودن، غربی نبودن، رنگ نداشتن،
«چونک بیرنگی اسیر رنگ شد ***** موسیی با موسیی در جنگ شد[19]».
این نه شرقی است، نه غربی است؛ بلکه حُرّ است و وابستگی ندارد و همواره سایهی نور هست.
«يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ»؛ این ضوءِ آن، این روشنایی و تابش آن آنچنان براَفروخته است که گویا اگر آتشی هم به آن تماسی نداشته باشد، به خودیِ خود روشن میشود. مُشتعل میشود؛ «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ».
در تَکوین همهی موجودات هدایتشده هستند
«نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ»؛ این «نُورٌ عَلَى نُورٍ» دَرجات ایمان، دَرجات یَقین، دَرجات توحید فرق دارد. گاهی فقط نور است، ولی دیگر «نُورٌ عَلَى نُورٍ» نیست. کما اینکه در مُقابلش کُفر ظُلمت است؛ گاهی خودش کافر است و گاهی اینطور نیست. اینقَدر خباثت او بالاست «أَوْ كَظُلُمَاتٍ … بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ[20]» است. این ظُلمات مُتراکم است. اَنباشت ظُلمت است. نور هم دَرجات دارد، اِشتداد پیدا میکند. ایمان همان نور است. گاهی فرد فقط خودش نورانی است و ایمان دارد؛ اما گاهی اینطور نیست و مانند انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیاء است که اینها «نُورٌ عَلَى نُورٍ» هستند. نورشان بر نورها تابش میکند و آن نور را ظاهر و مُظهر میکند. «نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ». تا اینجا این نور نورِ عُمومی بود، نورِ فَراگیر بود؛ ولی از اینجا به بعد هدایت خاصّه است. نور برای اَشخاص خاصّه است که «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ»؛ این هدایت هدایتِ خاصّه است و نور نورِ خاصّ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیاء انبیاء (علیهم السلام) است. اینهایی که مَجذوب هستند، اولیاء الهی هستند، اینها مُختصّ به یک هدایتِ بالاتری هستند؛ از آن هدایتی که آسمانها، زمین و همهی موجودات دارند. «آیت الله جوادی آملی» (اَطال الله عُمره الشریف) در اینجا نکتهای را دارند و آن این است که در عالَم تَکوین کُفر وجود دارد. «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ[21]»؛ هیچ استثنائی ندارد. وجودِ «شمر» (لعنت الله علیه)، آن خَنجرش، آن ضربهاش همگی تَسبیح خداوند هستند. در عالَم تَکوین و در هدایتِ تَکوینی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» ، «ثُمَّ هَدَى»؛ هم اَصل آفرینش فَراگیر است؛ «اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ[22]»؛ وقتی اَصل آفرینش فَراگیر است و همهی موجودات مَخلوق حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند، «ثُمَّ هَدَى» هم یعنی هیچ مَخلوقی به خودش رَها نشده است. بلکه خداست که این را راه میبَرد و هر موجودی هر انتخابی کرده است، در آن مَسیر مُنتخبش خداوند او را به مَقصد میرساند. بنابراین در تَکوین همهی موجودات هدایتشده هستند. نه ظُلمتی وجود دارد و نه ظَلالتی وجود دارد. این در تَشریع است. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا[23]»؛ آنوقت این در میان کسانی که شاکر هستند، همه در یک دَرجه نیستند. پروردگار متعال «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[24]»؛ در مؤمنین هم همینجور است. هم ظرفیّتها و هم عمل صالح در اَشخاص یکسان نیست. نور اینها «بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» است. بعضیها خیلی شدید تَحت هدایت خاصّ خداوند متعال هستند، بعضیها ضعیفتر هستند؛ «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ». که این «مَنْ يَشَاءُ» در دَرجهی اوّل انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیای انبیاء (علیهم السلام) هستند. بعد هم «اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِي[25]»؛ در مورد عُلما هم اینها سُفرای پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) هستند و مَشمول هدایت خاصّهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) قرار میگیرند.
غیرِ خدا هیچکسی استقلال ذاتی از خود ندارد
یک نکتهی دیگری که در اینجا در نوع تفاسیر گفته شده است، آیات قبلی در مورد خَصائص ایمان و کُفر و ذَلالت و هدایت بَحث شده است و به تَعبیر علّامهی بزرگوار آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) این از غُرر آیات الهی است که این نظام را به صورت یکجا در هالهی نور مُعرّفی کرده است. اگر کسی توحید شُهودی داشته باشد، عالَم سراسر است؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». این سلسلهی کائنات، این زَنجیرهی مَخلوقات همه مَظاهر حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند و خداوند متعال در اینجا خودش را نور آسمانها و زمین مُعرّفی کرده است. این نظام نظامِ توحیدی است، تاریکی در عالَم آفرینش وجود ندارد، همه مَرائی خداوند هستند، مَظاهر حقتعالی هستند. در میان بَشر حَیات دَرجاتی دارد. مهمترین حَیات در میان این زَنادقه و اینهایی که نور هدایت ندارند، همان حَیات حیوانی است. اما در اسلام حَیات طیّبه است که آن حَیات توحیدی است. اَرزش انسان به حَیات حیوانی نیست؛ به حَیات توحیدی و حَیات دینی هست. لذا فرمود: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ[26]»؛ تا این توحید نباشد، حَیات طیّبهای ندارد. این در مرحلهی حیوانات است و رُشدی هم ندارد و به هیچوَجه اَرزشی هم ندارد. اَرزش انسان به ایمانِ اوست، به یَقین اوست و به توحیدی است که در عالَم سَریان دارد. و این آیه در میان کُلّ آیات قرآن کریم در این جَهت برجستگی خاصّ دارد که این توحید را، حاکمیّت نور الهی را در مَرحلهی تَکمیل فَراگیر میداند و در مورد انسان هم این نور را نورِ هدایت میداند که از ناحیهی ذاتِ اَقدس الهی که نور بالذّات خودش هست، وجود بالذّات خودش هست. لذا انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) نور دارند، سراج مُنیر دیگران را هم تَنویر میکند، ولی ذاتیشان نیست. لذا این وَهابیّت نادانِ تیرهدرون با خُبث باطنی که دارند، این را نمیتوانند در شیعه دَرک کنند که شیعه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (سلام الله علیهم اجمعین) را دارای قدرت مُطلق میدانند، علم مُطلق میدانند؛ لکن میگویند که علم و قدرت اینها برای خودشان نیست؛ همه به اذنالله است و هیچوقت پیش نمیآید که خداوند چیزی را نخواهد و اینها بخواهند؛ اینها در مُقابل خداند متعال کارهای باشند. اینها مَجاری فیض خداوند هستند، فانی در خدا هستند. همهی اُمور فردی و اجتماعی و جَهانیشان با اذن الهی تَرسیم میشود. شیعه هیچ نوع استقلالی برای غیرِ ذات رُبوبی حتی برای انبیاء و ائمه (علیهم السلام) قائل نیست. لذا «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ نور بالاَصاله برای الله است. هرکسی از دیگران نور دارد، خداوند به او میدهد. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[27]» ، «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا[28]». این آیه ظرفیّت بسیار زیادی دارد؛ ولی هم ما فُرصت مُطالعه و دقّت و تأمُّل زیادی نداشتیم. همین امروز چند ساعتی را خداوند اجازه داد که سر سُفره و مائدهی آیهی نور قرار بگیریم. و هم روایاتی که در این زمینه آمده است، قابل مُلاحظه است که در بعضی روایات 14 مَعصوم (سلام الله علیهم اجمعین) در این آیه تَجلّی دارند. آنها جایگاه خودشان را دارند. در بعضی از روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این آیه برجستگی دارند و در بعضی از آیات دیگر راجع به مؤمنین است. اِجمالاً روایات قابل تأمُّل و تَعمُّق هست و دیدنِ اَقوال مُختلف از مُفسّرین مُختلف که بنده فُرصت نکردم، ولی مَعمولاً «روح المَعانی» را میبینیم. ولی اینبار نرسیدم ببینم ایشان چه میگویند. و خودِ «تفسیر المیزان» که آدم هرچه مُطالعه کند، وقتی تفاسیر دیگر را میبیند و برمیگردد، مُتوجّه میشود که همه از اینجا استفاده کردهاند؛ مَطالب را اِستدلال کردهاند.
این مقدار بضاعتِ مُزجاتی بود که تقدیم کردیم. حالا از دوستان عزیزمان استفاده میکنیم.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه نور، آیه 35.
[3] سوره مبارکه اسراء، آیه 110.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا».
[4] فرهنگ معارف اسلامی، جعفر سجادی، جلد 3، صفحه 2058.
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۶، صفحه ۲۱۶.
«كِتَابُ مُقْتَضَبِ اَلْأَثَرِ ، لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْخَلِيلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَمْدَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ سَلاَّمِ بْنِ أَبِي عَمْرَةَ عَنْ أَبِي سَلْمَى رَاعِي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: سَمِعْتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ – لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ قَالَ اَلْعَزِيزُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ – آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ قُلْتُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ قَالَ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ خَلَّفْتَ لِأُمَّتِكَ قُلْتُ خَيْرَهَا قَالَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اِطَّلَعْتُ عَلَى اَلْأَرْضِ اِطِّلاَعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَشَقَقْتُ لَكَ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِي فَلاَ أُذْكَرُ فِي مَوْضِعٍ إِلاَّ وَ ذُكِرْتَ مَعِي فَأَنَا اَلْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اِطَّلَعْتُ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَ شَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِي فَأَنَا اَلْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِيٌّ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ مِنْ سِنْخِ نُورِي وَ عَرَضْتُ وَلاَيَتَكُمْ عَلَى أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ جَحَدَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ اَلْكَافِرِينَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِي عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ أَوْ يَصِيرَ كَالشَّنِّ اَلْبَالِي ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلاَيَتِكُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ أَوْ يُقِرَّ بِوَلاَيَتِكُمْ يَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ لِي اِلْتَفِتْ عَنْ يَمِينِ اَلْعَرْشِ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْمَهْدِيِّ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نُورٍ قُيَّاماً يُصَلُّونَ وَ هُوَ فِي وَسَطِهِمْ يَعْنِي اَلْمَهْدِيَّ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ اَلْحُجَجُ وَ هُوَ اَلثَّائِرُ مِنْ عِتْرَتِكَ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي إِنَّهُ اَلْحُجَّةُ اَلْوَاجِبَةُ لِأَوْلِيَائِي وَ اَلْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي».
[6] مصباح الهدایه فی تحقیق الولایه، السيد علي البهبهاني، جلد 1، صفحه 251.
«…و الثانی: أن الخفی إنما یشبه بالجلی، لا الجلی بالخفی، و خفاء المشبه بالنسبة إلی المشبه به إما من جهة کون المشبه أمرا معقولا معنویا و المشبه به أمرا حسیا مدرکا بذاته، و إما من جهة کون المشبه به أقوی من المشبه مع تساویهما فی أنهما مدرکان حسا، أو معنی، و الأمر فی المقام بالعکس، لأن ضوء الشمس و القمر و النجوم مع کونه حسیا أقوی من نور المصباح فی المشکاة، فیکون أظهر. و الثالث: قوله تعالی: “یهدی الله لنوره من یشاء” إذ الهدایة إلی الأنوار الحسیة کضوء الشمس و القمر و النجوم یشترک فیها جمیع الخلق ممن هداه الله و لم یهده، و إنما الذی یختص به من یشاء هو الاهتداء إلی نور الله فی أرضه و سمائه، و حجته علی عباده، و خلیفته فی خلقه…».
[7] سوره مبارکه اعراف، آیه 157.
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
[8] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…سَعَدَ مَنْ والاكُمْ، وَ هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَكُمْ، وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ، و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ، وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ، وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ، مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْواهُ، وَ مَنْ خالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ الْجَحِيمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَكُمْ فِيما مَضىٰ، وَ جارٍ لَكُمْ فِيما بَقِيَ، وَ أَنَّ أَرْواحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ واحِدَةٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَكُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ، طِيباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَةً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْكِيَةً لَنا، وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنا، فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِينَ بِفَضْلِكُمْ، وَ مَعْرُوفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيَّاكُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِينَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِينَ، حَيْثُ لَايَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا يَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا يَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَايَبْقَىٰ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّيقٌ، وَ لَا شَهِيدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِيٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِيدٌ، وَ لَا شَيْطانٌ مَرِيدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِيما بَيْنَ ذٰلِكَ شَهِيدٌ…».
[9] سوره مبارکه سجده، آیه 7.
«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ».
[10] سوره مبارکه طه، آیه 50.
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 111.
«وَ قَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ».
[12] سوره مبارکه صف، آیه 8.
«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».
[13] سوره مبارکه صف، آیه 9.
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».
[14] سوره مبارکه نحل، آیه 74.
«فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[15] سوره مبارکه روم، آیه 27.
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ۚ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳.
[17] سوره مبارکه حجرات، آیه 7.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».
[18] سوره مبارکه تین، آیه 1.
[19] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۱۲۱.
[20] سوره مبارکه نور، آیه 40.
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا ۗ وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ».
[21] سوره مبارکه اسراء، آیه 44.
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ ۚ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا».
[22] سوره مبارکه زمر، آیه 62.
«اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ».
[23] سوره مبارکه انسان، آیه 3.
[24] سوره مبارکه بقره، آیه 253.
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ لَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ».
[25] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۷۴.
«حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ دَاوُدَ اَلْيَعْقُوبِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِي اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِي اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِي قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ قَالَ اَلَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي يَرْوُونَ حَدِيثِي وَ سُنَّتِي».
[26] سوره مبارکه نحل، آیه 97.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».
[27] سوره مبارکه نور، آیه 40.
[28] سوره مبارکه نور، آیه 21.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ ۚ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».





