«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
برخی از اَسامی مُختلف سورهی مُبارکهی حَمد در قرآن و روایات
سورهی مُبارکهی حَمد یا فاتحه الکتاب که اسم مأنوس و مَشهور است؛ همه این سورهی مُبارکه را به این دو نام میشناسند. ولی در قرآن کریم و روایات نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و اَهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) عَناوین مُتعددی به این سورهی مُبارکهی اِطلاق شده است که ما چند مورد را در اینجا آوردهایم و انشاءالله نورانیّت اَحادیث مایهی مَعرفت ما و جایگاه این سوره و استضائهی ما از این کتاب شریف باشد. یکی از نامهای جامع این سورهی مُبارکه «اُمّ الکتاب» است، «اُمّ القرآن» است. دلیل اینکه از این سوره به عُنوان اُمّ الکتاب یا اُمّ القرآن یاد شده است، یکی اُمّ به مَعنی اَصل است و یکی هم اُمّ به مَعنی مَقصد است. لذا هم سورهی مُبارکهی فاتحه الکتاب میتواند اَصل این مَجموعه به حساب بیاید و هم مَجموعهی آیات وَحی برای تَبیین مَعارف اَساسی دین است که در سه حوزه تعریف میشود: مَبدأ، مَعاد و مَسیر (رسالت). و نسبت به هر سه موضوع فشردهی همهی مَعارف قرآن کریم در این سورهی مُبارکه گُنجانده شده است. از این جَهت اُمّ الکتاب یا اُمّ القرآن به این سوره اِطلاق میشود.
اسمی که در قرآن کریم یا عُنوانی که در قرآن کریم به این سوره اِطلاق شده است، «سَبع مَثانی» هست که پروردگار عظیم الشأن در مقام اِمتنان به اَشرف خَلایق، اَعظم رُسُل بیان فرموده است، در سورهی مُبارکهی حجر فرموده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ[2]»؛ چه عظمتی دارد! هَمتای قرآن است. قرآن کریم در یک کَفه و سورهی مُبارکهی فاتحه هم در یک کَفه قرار میگیرد. «وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي»؛ چیزِ کمی ندادیم. سَبع مَثانی و قرآن عظیم دادیم. اینکه قرآن را هم موصوف به عظیم کرده است، بر مَعرفت ما نسبت به عظمت سورهی مُبارکهی فاتحه میاَفزاید. قرآن با اینکه خودش از عظمت نهایی برخوردار است، اما این سَبع مَثانی عِدل اوست.
از وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث نَقل شده است که فرمودهاند: «فَأَفْرَدَ اَلاِمْتِنَانَ عَلَيَّ بِفَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ[3]»؛ خیلی گویاست. در میان همهی اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و سُفرای الهی، خداوند متعال به من چیزی داده است، خُصوصیّتی کرده است که اَحدی با من شریک نیست. «فَأَفْرَدَ اَلاِمْتِنَانَ عَلَيَّ بِفَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ وَ جَعَلَهَا بِإِزَاءِ اَلْقُرْآنِ اَلْعَظِيمِ[4]»؛ حالا این سَبع ناظر به آیات هفتگانهی سورهی مُبارکهی فاتحه است که اتّفاق مُفسّرین بر این است که سورهی مُبارکهی فاتحه هفت آیه دارد.
مَثانی که فرمود: «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي»؛ هم سورهی مُبارکهی فاتحه را شامل میشود و هم همهی قرآن کریم را شامل میشود. اِنثنا و انعطاف هوای هم را داشتن است، از هم حمایت کردن است و در واقع انسجام است، هماهنگی است. آیات قرآن کریم به گونهای با هم مُنعطف هستند، مُنثنی هستند، اِنثنا یعنی میل پیدا کردن؛ اینقَدر اینها مُتمایل به همدیگر هستند که هر آیهای با آیات دیگر تفسیر میشود. گویا اینها برای حمایت و تَبیین مُراد همدیگر کنار هم قرار گرفتهاند. یک مَجموعهی مُزیّنی که همه به هم مُرتبط هستند، بُریده نیستند. هیچجا ناهماهنگی وجود ندارد. خداوند متعال به این موضوع هم اِحتجاج کرده است. فرموده است: «وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[5]»؛ اختلافی در آیات قرآن وجود ندارد. مُقابل اختلاف و تَفرقه، اِنثنا و انعطاف است. خداوند آقای «حسن زاده آملی» را رحمت کند. در «کلیله و دمنه» شعری به زبان عربی بود که ایشان برای ما میگفتند: «یَنثَنین بِهِم»؛ خیلی باعشق و بانشاط هم میگفتند. خُلاصه در اینها دلبَری هست. دارد که «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ[6]»؛ اینها زبان همدیگر هستند، مُؤیّد همدیگر هستند.
از عَناوین دیگری که در خودِ قرآن کریم به این آیهی کریمه شده است، یعنی این روایت است ولی از قرآن کریم گرفته شده است. از اَسامی قرآن کریم «الشِفاء» و «شافی» هست که از این آیه آغاز شده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ[7]». شِفا مُطلق است. درمان هر دردی شِفاست و قرآن شریف هم مُطلقا شِفا هست. لکن در آیاتی متعلّق شِفا ذکر شده است؛ «شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ[8]».
ولی روایات مُتعددی از حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در مورد دَوا بودن سورهی مُبارکهی فاتحه برای همهی دردها ذکر شده است که شاید در اینجا بعضی از آنها را نوشته باشیم. به جُز مرگ همهچیز را سورهی مُبارکهی حمد درمان میکند. و امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر 70 مَرتبه سورهی حَمد را قرائت کردید و مُرده را زنده کردید، تَعجُّب نکنید. بنابراین برحَسب این روایت حتی مرگ را هم مُعالجه میکند. خداوند مرحوم «آقای ناصری» را رحمت کند. ایشان میگفتند: مرحوم آقای «سیّد مرتضی کشمیری[9]» (رضوان خداوند بر او باد) به یک پَرندهی مُردهای برخورده بود و گفته بود: حدیث فرموده است اگر فاتحه را به آن عدد گفتید و مُرده را زنده کردید، تَعجُّب نکنید؛ من میخواهم ببینم چگونه است. سورهی مُبارکهی فاتحه را میخواند و این پَرنده پَر میکِشد و پَرواز میکند.
یکی از اَسامی روایی آن «اَساس» است که «ابن عبّاس» نَقل میکند: «لِكُلِّ شَيْءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ اَلْقُرآنِ فاتِحَةُ الکِتَاب وَ أَسَاسُ اَلْفاتِحَةُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».
به آن «صَلاة» هم اِطلاق شده است. فرمود: «وَ قَسَمْتُ الصَّلاة بَيْنِي وَ بَيْنَ عَبْدِي»؛ خداوند متعال نماز را که مِصداق آن سورهی مُبارکهی فاتحه است که خداوند این سوره را به نیابت از بَندگانش اعلام فرموده است. برخی به زبان بندههاست و برخی هم به زبان خودِ حقتعالی است.
به آن «نور» گفته شده است؛ «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا[10]»؛ که در سوره مبارکهی تغابن آیهی 8 است.
در بعضی از روایات «مُناجات» گفته شده است که بخش اوّل «إِيَّاكَ نَعْبُدُ[11]» مُناجات است و تَفویض گفته است و بخش دوّم «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[12]» است. که روایت میگوید بخش اوّل مُناجات عَبد است و بخش دوّم تَفویض همین مُناجات هم با خودِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
«کَنْز» هم در روایات به صورت مُتعدد گفته شده است. هم اَفضَل کُنُوز عَرش است، هم «کَنْز العَرش» است.
اختلاف در مَدنی یا مَکّی بودن سورهی مُبارکهی فاتحه
حالا بحثی هم مَطرح کردند، سورهی مُبارکهی فاتحه از سُوَر مَکّی است یا از سُوَر مَدنی است. هر دو قول هست، قولِ سوّم هم هست که به دلیل اَهمیّت خداوند متعال هم در مَکّه نازل کرده است و هم در مَدینه نازل کرده است. لکن قَرائنی که مُفسّرین ذکر فرمودهاند، مَکّی بودن آن برای انسان مَقبولتر است؛ زیرا فرمودهاند: «لاَ صَلاَةَ إِلاَّ بِفَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ[13]»؛ و همین نماز در مکّه تَشریع شده است و قطعاً فاتحه الکتاب نازل شده است که خداوند نماز را بدون فاتحه قبول ندارد. و اینکه گفته شده است علّت اینکه فاتحه الکتاب است، یا اوّلین سورهای است که نازل شده است، یا پنجمین سورهای است که نازل شده است، یا اوّلین سورهای است که تمامه بر قلب مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرف حُضور پیدا کرده است. به هرجَهت این جُزء سُوَر اوّلیه است و جایگاه این در مکّه مُناسبتر است تا بگوییم در مدینه نازل شده است.
بررسی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در برخی از تفاسیر
تعدّد آیات هم اِجماعی است. 7 آیه دارد. آیهی مُبارکهی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یکی از 7 آیهی سورهی مُبارکهی فاتحه الکتاب است که از امام صادق (علیه السلام) نَقل شده است که از ایشان سؤال شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» جُزء قرآن کریم است؟ فرمودند: «نَعَمْ هِيَ أَفْضَلُهُنَّ[14]»؛ آیه است، جُزء سُوَر است و اَفضل آیات هم هست. حالا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ خَواص سورهی مُبارکهی فاتحه هم در روایات فراوان مَطرح است. اوّلین آیهی همهی سورهها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است به جُز سورهی برائت که در آنجا پروردگار متعال بَنایش بر این است که کُفّار احساس سختی بکنند و بترسند؛ وگرنه خداوند متعال همهی سورهها را با اسم مُبارک خودش، با اسم اَعظم خودش و با رَحمانیّت و رحیمبودنش مُزیّن فرموده است. حالا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» با حرف جَرّ است. اگر کسی قائل باشد که قائل دارد، «باء» بَهاءالله است. آن یک حرف رَمزی مانند حروف مُقطّعه خواهد شد. ولی آن چیزی که مُفسّرین گفتهاند و توضیح دادهاند، باء حرف جَرّ است. و اسم مُحتمل است از سُمُو باشد، یا از سِمه باشد. سِمه به مَعنی نشاندار کردن، علامت گذاشتن و داغ نهادن است؛ ولی سُمُو برجسته کردن است. و به نظر میرسد که اگر تَوجّه به مُشتقّات آن بکنیم، جمع اسمِ «اَسامی» هست. اگر از وَسمه باشد، باید «اُوسام» باشد. ولی هر دو قائل دارد، هم از سُمُو و هم از سِمه.
«اللَّهِ»؛ بعضیها گفتهاند که اصلاً این اسم برای ذات رُبوبی وَضع شده است. بعضیها هم گفتهاند که این از اَلَهَ یا از وَلَهَ اَخذ شده است. بعد هم به علّت کثرت تکرار آن، اسم عَلَم شده است. اسم خاصّ برای پروردگار عظیم الشأن است. ولی به هرحال الله «اللَّهِ» در میان همهی اَسامی اسم جامع است، اسمی که همهی صفات کمالیّهی پروردگار متعال، صفات جَلال و جَمال در آن دیده شده است. جامع همهی صفات حقتعالی و نافی همهی نَواقص است. یک چنین چیزی صفت برای هیچ اسمی قرار نمیگیرد. تمام صفات الهی و اَسامی الهی وصف برای الله واقع میشود، ولی الله همیشه موصوف است و وصف قرار نمیگیرد. اسم اَعظم است که قائل دارد. در مورد اسم اَعظم پروردگار متعال گفته شده است «یَا حَیُّ یَا قَیُّوم» اسم اَعظم است؛ گفته شده است «یَا ذَالجَلال وَ الاِکرام» اسم اَعظم است. و گفته شده است اسم اَعظم «هُو» یا «الله» است که قائلین به این روایات بیشتری در این مورد هست. 5 آیه در مَفاتیح الجنان هم مرحوم «مُحدّث قُمی» (اعلی الله مقامه الشریف) آورده است که این 5 آیه حاوی اسم اَعظم است. یکی «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[15]» است. یکی هم در ابتدای سورهی مبارکهی آل عمران است. آنجا هم «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[16]» را آورده است. یکی هم «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا[17]» است. یکی «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[18]» است. آخرین مورد هم «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[19]» است. مرحوم مُحدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) در «مفاتیح الجنان» آورده است و هم مرحوم «سیّد علی خان مَدنی شیرازی[20]» (رضوان الله تعالی علیه) در «کلم الطیّب» آورده است. میگویند: هر کسی در روز اینها را 11 مَرتبه قرائت کند، آن روز برایش آسان میگذرد. خداوند متعال قرائت این آیات را برای سُهولت زندگی مُؤثر قرار میدهد. حالا در حدیثی هم هست که نسبت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» به اسم اَعظم پروردگار متعال، نسبت سفیدی چشم به سیاهی چشم است. بعضیها هم گفتهاند که نمیشود برای خدا اسم مُعیّن کرد؛ زیرا ذاتِ لایتناهی است، اِکتناه محال است و اگر کسی چیزی را نشناخت، نمیتواند برای آن اسم بگذارد. در پاسخ گفته شده است که ما اسم نمیگذاریم و خودش اسم گذاشته است.
هرکاری بدون «بِسم الله» آغاز شود، نتیجهی پایداری نخواهد داشت
خداوند متعال در کُتُب آسمانی اَسامی خودش را بیان فرموده است و الله اسمِ جامع است. در انبیاء سَلف هم «بِسْمِ اللَّهِ» که حضرت نوح (علیه السلام) با همین از طوفان نجات پیدا کرده است؛ «بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا[21]». نتیجهاش هم این شد که «اهْبِطْ بِسَلَامٍ[22]»؛ با سلامتی از طوفان نجات پیدا کردند و در سرزمین وَحی و کَعبه قدم گذاشتند، زندگی را از نو آغاز کردند. و به دلیل همین جامعیّت این اسم مبارک در روایات هست که هرکاری بدونِ آغاز «بِسْمِ اللَّهِ» نتیجه نمیدهد، به نتیجه نمیرسد، اَبْتر است. در تفاسیر نَقل کردهاند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُلوس فرموده بودند، یکی از شیعیان آمد بر روی تختی نشست و این تَخت واژگون شد و او مَصدوم شد. حضرت فرمودند: چون «بِسْمِ اللَّهِ» نگفتی این آسیب بر تو وارد شد. توضیح میدهند که چون دَرجهی شیعیان بالاست، باید مُراقبهشان بر یادِ خداوند بیشتر باشد. کافر هرکاری میخواهد بکند به خودش واگذار شده است؛ خداوند چون او را دوست ندارد، خیلی وقتها در اینجا او را چوب هم نمیزند تا بتواند جَهنّمش را عَمیقتر بکند؛ ولی کسانی که به ائمه (علیهم السلام) نزدیکتر هستند و نسبت دارند، اینها باید مُراقب باشند که اگر مُراقبهشان ضعیف شد در همینجا چوب آن را میخورند. لذا فرمود: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ بِسْمِ اَللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ[23]»؛ علّامه حضرت «آیت الله جوادی» (حفظه الله) اُستاد عزیزمان میگویند: این حدیث نمیخواهد بگوید اسم جَلاله را بگو؛ هر اسم دیگری باشد، میخواهد بگوید با یادِ خدا کار شروع بشود. بدون تَوجّه به خداوند، بدون اِستمداد از خداوند، بدونِ یادِ خداوند این کار به نتیجه نمیرسد. هم ایشان دارند، هم «مَخزن العرفان» دارد که میگوید: همهی این اُموری که ما با آنها سر و کار داریم، ظاهر یا سَرابی بیش نیستند؛ دَوام و ثَبات همهی موجودات به آن وَجهالله است. هم «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[24]»، هم اینجا کلمهی فانی است و فعل نیست؛ «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ». و هم «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ[25]»؛ نه اینکه بعداً از بین میرود؛ همین الآن قوامی ندارد، وجودی ندارد. همهی حقیقتِ آن همان وَجهالله است؛ «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ». و چون این وَجه همهچیز است، لذا «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[26]»؛ هم بَقائش را خداوند متعال فرموده است: «يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ»؛ و هم وُسعتش را فرموده است: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». آدم هرکاری میخواهد بکند، اگر با این وَجهالله مُرتبط شد، هم دَوام آن و هم وُسعت آن مَرجُو است؛ ولی اگر بُریده بود، مَعلوم است که این نتیجهی پایداری برایش نخواهد داشت؛ «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ بِسْمِ اَللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ». حالا یا به ظاهر اَخذ کنیم، میگوییم همان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است که باید گفته شود. یا نه، بگوییم ملاک یادِ خداست، ارتباطدادن ظاهرِ فانیِ هالِک به آن حقیقتِ باقی وسیع است. هر دو نوع آن قابل تَحمُّل هست. و این کلمهی مبارک در قرآن کریم بسیار تکرار شده است. 2697 مَرتبه در قرآن آمده است. خداوند چهقَدر ما را دوست داشته است؛ مُدام خودش را به ما نشان میدهد. نه یک مَرتبه، نه دو مَرتبه؛ بلکه به هر بَهانهای این کار را کرده است که من را نگاه کُن. خیلی دوستت دارم. میخواهد ما همیشه چشم دلمان ناظر به وَجه او باشد. خیلی ما را دوست دارد. خدایا! اعلان میکنیم: «أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب[27]» ، «أَلْهِمْنِى وَ لَهاً بِذِكْرِكَ إِلى ذِكْرِكَ[28]»؛ ما که قابل نیستیم، ما که در این حَد نیستیم یادِ تو بکنیم؛ این تو هستی که یادت را به ما عَطا میکُنی. یادِ تو هم موهبت ذاتِ رُبوبی خودت هست.«اللَّهِ» به مَعنی مألوه است و مألوه به مَعنی مَعبود است. مَعبود خود مُشرکین هم مَعبود دارند. مَعبودشان همان اِلهشان است. خداوند متعال در مورد بعضی از عُلما هم فرموده است: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[29]». بنابراین اِله گاهی موهوم است. اینها موهومات را عبادت میکنند، ولی اِله نامیده میشود. اِله واقعی «اللَّهِ» است و غیرِ او اِله نیست.
همهچیز در عالَم از بَرکت وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ این اَفضل آیات است. در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که فرمودند: تمام مَعارف کُتُب اَنبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) در قرآن کریم گُنجانده شده است و تمام مَعارف قرآن کریم در فاتحه الکتاب مُنتوی هست و همهی مُحتوای سورهی مبارکهی فاتحه در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مُتحقّق است، مُتمکّن است و هر آنچه در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هست، در باء «بسم الله» است و آنچه در باء بسم الله است، در نُقطهی باء هست و «وأنا النقطة التی تحت الباء[30]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن نُقطهای که همهچیز از او هست، آن من هستم. و حدیث عَجیبی فکر میکنم در «القطره» بود. مَلَکی نزد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: عُمر تو چهقَدر است؟ عَرض کرد: یک ستارهای هست که هر 30 هزار سال یکبار طُلوع میکند و من این ستاره را 20 هزار بار دیدهام. کَف آن اینجور است؛ چون دقیق یادداشت نکردم، اگر دز ذهن مبارکتان باشد، خیلی حدیث زیبایی است. من 20 هزار بار آن ستاره را دیدهام. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مُسنتر از تو چه کسی است؟ در کنارش حضرت جبرئیل (علیه السلام) بود؛ عَرض کرد: جناب میکائیل (علیه السلام). از جناب میکائیل (علیه السلام) پُرسیدند: تو چهقَدر عُمر کردی؟ او هم عَرض کرد: ستارهای وجود دارد که هر 30 هزار سال یک بار طُلوع میکند؛ من 60 هزار بار آن را دیدهام. فرمودند: مُسنتر از تو چه کسی است؟ او عَرض کرد: جناب اسرافیل (علیه السلام) است. از جناب اسرافیل (علیه السلام) سؤال کردند و او هم جواب داد: یک ستارهای هست که هر 30 هزار سال یک بار طُلوع میکند. من یک عددی بیشتر از او را گفت. آخرین مَلَک که جناب عزرائیل (علیه السلام) بود، گفت: من 120 هزار بار آن را دیدهام. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مَحضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حُضور داشتند. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی جان! عَمامهات را بردار. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَمامهشان را برداشتند و فرمودند: آن ستاره همین است. این کسی که نقطهی باء بسم الله است، همهی عالَم، مولود اوّلین و آخرین… خداوند چه افتخاری به ما داده است که محبّت این بزرگوار در دلمان قرار دارد.
هر کار مهمّی باید با نام خدا آغاز شود
حالا این «بِسْمِ اللَّهِ» مُتعلَّق دارد یا ندارد، آنچه که مَشهور است و مُفسّرین گفتهاند، این است که گفتهاند مُتعلَّق چیزی مَحذوف است. «اَبتَدَئُوُا بِسْمِ اللَّهِ» یا «اَستَعِینُوُا بِسْمِ اللَّهِ». بعضیها گفتهاند که هر دو هم هست. هم آغاز هر کاری را با اسم و مُلاصقت و کمک اسم الله و هم بدن کمک خداوند هیچ کاری انجام شدنی نیست. لذا هم ابتدا و هم انتها نام خدا باید باشد. و اَمثال «تفسیر نمونه» و «تفسیر آقای قرائتی» توضیح دادهاند. البته «المیزان» مُقدّم بر اینهاست. در میان بَشر رَسم بوده است که هرکار بزرگی را میخواستند بکنند، به نام یک بزرگی یا به نام یک مُقدّسی آغاز میکردند و این فرهنگ بوده است. خداوند متعال خیلی از آنچه که در میان بَشر رایج بوده است، آمده است اینها را هدفدار کرده است، فِلش را به سوی هدف مُتعالی قرار داده است. لذا به جای اینکه نام شخصیّتها حتی انبیاء (علیهم السلام) را ببَرند، آن کسی که این شخصیّت را شخصیّت کرده است، نامِ او را زینتِ هرچیزی که میخواهند مُهمّ جلوه بشود قرار بدهند و از این جَهت خداوند متعال اینجور سُنّت کرد و ارادهاش بر این تَعلُّق گرفت که هر کار مهمّی ابتدا با نام خدا بشود، از خداوند کمک گرفته بشود و به نتیجه برسد و آن کسی که ارتباطش با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) قطع است، کار بدون ارتباط بینتیجه میشود، اَبتَر میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ» در هر سورهای مُتناسب با آیات همان سوره است
از صاحب «فُتوحات» و از «عبدالرزاق لاهیجی» هر دو بر این باور هستند که «بِسْمِ اللَّهِ» هر سورهای برای خودِ آن سوره است. لذا اگر مثلاً انسان بخواهد سورهی نَصر را بخواند، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ ولی بعد نیّتش عوض بشود و بگوید که میخواهم سورهی قَدر را بخوانم، باید «بِسْمِ اللَّهِ» سورهی قَدر را بگوید؛ والّا این سوره را کامل نگفته است. ظاهراً اینجور که در ذهنم هست، امام (رضوان الله تعالی علیه) هم همینجور میگویند. میگویند: هر سورهای «بِسْمِ اللَّهِ» برای خودش است. و چون «بِسْمِ اللَّهِ» برای همین سوره است، این باء مُتعلِّق به مُحتوایی است که بعد از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» میآید. باید دید آنچه در این سورهی فاتحه مُتعلِّق به حَمد است که من با اسم خدا حَمد میگویم؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[31]». باء و «بِسْمِ اللَّهِ» هر سورهای مُتناسب با آیات بعدی هست. ولی نظر مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) اینگونه نیست. اگر «بِسْمِ اللَّهِ» را گفت و بعد هم سورهی دیگری را خواند، باطل نمیکند.
وُسعت رَحمت الهی نیازِ هر سائلی را برطرف میکند
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ رَحمن و رَحیم هر دو از رَحمت هستند. ولی یکی صیغهی مُبالغه است، فَعلان است و مُبالغهاش در وُسعتِ اوست. رَحمتی که هم شامل دنیا و هم شامل آخرت میشود، هم شامل کُفّار میشود، هم شامل ظالمین میشود، هم شامل مؤمنین میشود، هم شامل انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) میشود؛ همهی اینها شُمول رَحمت رَحمانیّه است و مَحدودیّت ندارد. همه زیر این چَتر هستند، حتی جَهنّم. عذاب الهی، عِقابهای دُنیوی، همه جلوههای رحمت رَحمانیّه هستند. اما رَحیم صفت مُشبهه است و رَحمت خاصّه است؛ در دنیا شامل کُفّار نمیشود و در آخرت هم شامل آنها نمیشود. این رَحمت خاصّی است که دوستان خدا و راهیانِ راهِ خدا را در اینجا رهبری میکند، با آنها هست، در قبر و بَرزخ و همهجا هم به دادش میرسد. این اِستمرار و دَوام دارد. تفاوت رَحمن و رَحیم وسیعتر است، ولی این مُداوم و همیشگی است؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ». مَعنی رَحمت را گفتهاند که به مَعنی رِقّت هست، به مَعنی عُطوفت هست، به مَعنی رفاقت هست، رِفق و مُدارا هست. و از این قَبیل مَعانی که غالباً حالت اِنفعالی دارد. اما آن چیزی که جامع است و به خداوند متعال مُرتبط است و میتوان به او اِطلاق کرد، آن عَطا هست. آن عاطفه و آن رِقّت و اَمثال اینهاست که اینها مُقدّمات رَحمت است. آدم یک فقیری را میبیند، یک مَظلومی را میبیند، ابتدائاً دلش میسوزد، بعد اِظهار عاطفه میکند و بعد به دادش میرسد. حالا با تَنزیه و تَجرید از این مَعانی اِنفعالی و مَحدود، خداوند متعال هم رَحمن است و هم رَحیم است. یعنی هر مُحتاجی که در مَنظر پروردگار متعال است، همانگونه که بَشر موجودی را میبیند، نیازش را مییابد، احساس میکند، بعد رِقّت میکند، بعد هَیجانی میشود، بعد انگیزه پیدا میکند و کمک میکند، شما این مُقدّمات را که عَرض کنید، هر مُحتاجی مَشمول عَطا و فیض پروردگار متعال است. بنابراین در مُطلق رَحمت مَسألهی اعطاء و اِفاضه است و خداوند متعال به همهی کسانی که نیازی دارند، فقری دارند، شدّت و ضُرّی دارند، خداوند متعال از مادر، از پدر و از هر انسانِ عَطوفی مهربانتر است و به دادِ همه میرسد. خداوند وَدود است. هیچکسی مانند خداوند متعال خودش و مَخلوقاتش را دوست ندارد. خداوند محبّت به موجودات دارد، از نیاز موجودات باخبر است و هر سائلی را مورد نَوازش قرار میدهد. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ[32]»؛ یا در سورهی مبارکهی الرّحمن فرمود: «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[33]»؛ همهی موجودات همیشه سائل هستند، همیشه فقیر و نَدار هستند و این سؤالشان اِستمرار دارد و آن هم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»؛ هیچوقت بیتفاوت نیست. همهی نیازمَندان را مورد تَفقُّد قرار میدهد و نیازشان را برطرف میکند. بنابراین رَحمت الهی لازمهی محبّت و رِقّق و عاطفه و اینهاست؛ ولی آن نتیجه در خداوند بدون اِنفعال هست که هر سائلی را «آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[34]»؛ آنچه که شما نیاز داشتید، خداوند متعال کم نگذاشته است. او صَمد است، نیاز ندارد؛ غیرِ او همه فقیر هستند و نیاز دارند و هر فقیری به سوی اوست؛ لذا «اَلسَّيِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَيْهِ[35]» هست و در اینجا هم «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است. وُسعت رَحمت او شامل همه است؛
«ادیمِ زمین، سفرهی عام اوست ***** بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست[36]».
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه حجر، آیه 87.
[3] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۸۹، صفحه ۲۲۷.
«لي، ، [الأمالي للصدوق ] ، ن، [عيون أخبار الرضا عليه السلام ] ، بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ – آيَةٌ مِنْ فَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ وَ هِيَ سَبْعُ آيَاتٍ تَمَامُهَا بِ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ وَ لَقَدْ آتَيْنٰاكَ سَبْعاً مِنَ اَلْمَثٰانِي وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ فَأَفْرَدَ اَلاِمْتِنَانَ عَلَيَّ بِفَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ وَ جَعَلَهَا بِإِزَاءِ اَلْقُرْآنِ اَلْعَظِيمِ وَ إِنَّ فَاتِحَةَ اَلْكِتَابِ أَشْرَفُ مَا فِي كُنُوزِ اَلْعَرْشِ وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ مُحَمَّداً وَ شَرَّفَهُ بِهَا وَ لَمْ يُشْرِكْ مَعَهُ فِيهَا أَحَداً مِنْ أَنْبِيَائِهِ مَا خَلاَ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ أَعْطَاهُ مِنْهَا بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ – أَ لاَ تَرَاهُ يَحْكِي عَنْ بِلْقِيسَ حِينَ قَالَتْ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتٰابٌ كَرِيمٌ `إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ – أَلاَ فَمَنْ قَرَأَهَا مُعْتَقِداً لِمُوَالاَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّيِّبِينَ مُنْقَاداً لِأَمْرِهِمَا مُؤْمِناً بِظَاهِرِهِمَا وَ بَاطِنِهِمَا أَعْطَاهُ اَللَّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِنْهَا حَسَنَةً كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا أَفْضَلُ لَهُ مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا فِيهَا مِنْ أَصْنَافِ أَمْوَالِهَا وَ خَيْرَاتِهَا وَ مَنِ اِسْتَمَعَ إِلَى قَارِئٍ يَقْرَؤُهَا كَانَ لَهُ قَدْرُ ثُلُثِ مَا لِلْقَارِي فَلْيَسْتَكْثِرْ أَحَدُكُمْ مِنْ هَذَا اَلْخَيْرِ اَلْمُعْرِضِ لَكُمْ فَإِنَّهُ غَنِيمَةٌ لاَ يَذْهَبَنَّ أَوَانُهُ فَتَبْقَى فِي قُلُوبِكُمُ اَلْحَسْرَةُ».
[4] همان.
[5][5] سوره مبارکه نساء، آیه 82.
«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا».
[6] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 133.
«من خطبة له (علیه السلام) يُعَظِّم اللّه سبحانه و يَذكُر القرآن و النبيّ و يَعِظُ الناس: عظمة اللّه تعالى: وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا وَ قَذَفَتْ إِلَيْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ مَقَالِيدَهَا وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ وَ آتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْيَانِعَةُ. القرآن: وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، نَاطِقٌ لَا يَعْيَا لِسَانُهُ وَ بَيْتٌ لَا تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ وَ عِزٌّ لَا تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ. رسول اللّه: أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ، فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ، فَجَاهَدَ فِي اللَّهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ وَ الْعَادِلِينَ بِهِ. الدنيا: وَ إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً، وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا، فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ، وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ. عِظَةُ الناس: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ يَكَادُ صَاحِبُهُ يَشْبَعُ مِنْهُ وَ يَمَلُّهُ إِلَّا الْحَيَاةَ، فَإِنَّهُ لَا يَجِدُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً، وَ إِنَّمَا ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِيٌّ لِلظَّمْآنِ وَ فِيهَا الْغِنَى كُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ. كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَخْتَلِفُ فِي اللَّهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ. قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِكُمْ وَ تَصَافَيْتُمْ عَلَى حُبِّ الْآمَالِ وَ تَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الْأَمْوَالِ، لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ وَ تَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُم».
[7] سوره مبارکه اسراء، آیه 82.
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا».
[8] سوره مبارکه یونس، آیه 57.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ».
[9] یکی از علمای عامل که شخصیت و سیره او همواره مورد توجه و اعجاب اهل نظر بوده، آیت الله سید مرتضی کشمیری است. ذکر فضائل و مناقب او ورد زبان بزرگانی از اهل معرفت و نقل محافل اهل سلوک بوده و هست و خواهد بود. سید مرتضی رضوی کشمیری در هشتم ربیع الاول سال ۱۲۶۸ هـ . ق در ایالت کشمیر، در خانواده ای روحانی از سلسله سادات رضوی، به دنیا آمد. پدرش سید مهدی شاه، فرزند سید محمد، عالمی زاهد بود که در ایالت کشمیر به تبلیغ معارف اسلامی و تدریس علوم دینی، اشتغال داشت. مادرش بانویی دانشمند و با کمال بود. وی دوشا دوش همسرش سید مهدی شاه به تبلیغ و تدریس علوم مختلف می پرداخت که در تدریس و تعلیم دانش ریاضی دارای احاطه خاص و در این زمینه شهرت فراوانی داشت. سید مرتضی کشمیری از نوادگان امام رضا ـ علیه السلام ـ بوده که نسبش با چند واسطه درخشان به آن حضرت می رسد، از این رو به «رضوی» مشهور است. نسبت دیگر او، «قمی» است چه این که اجدادش از مدینه به قم مهاجرت نمودند و در آن شهر ماندگار شدند. جد بزرگش سید محمد اعرج فرزند احمد ابی المکارم فرزند ابو جعفر موسی مبرقع، اولین فرزند از این خاندان بود که در سال ۲۵۴ هـ . ق به قم آمد. او در شب چهارشنبه ۲۱ ماه ربیع الاول ۲۹۶ هـ . ق در قم وفات یافت و در خانه ای که برایش خریده بودند، به خاک سپرده شد. محل دفن او هم اکنون به نام مقبره موسای مبرقع در محل چهل اختران قم معروف است. او را «کشمیری» می گویند، چون جد هفتم وی سید ابوالحسن شاه از عالمان و فقیهان قمی بود که برای ترویج احکام دین به مشهد رضوی و از آن جا به ایالت کشمیر هندوستان هجرت کرده و در همان جا ماندگار شد و سلسله خاندان کشمیری را تأسیس کرد. قبر سید ابوالحسن رضوی قمی در محلی به نام «بلبل لنکر» یا «بلبل لانکر» واقع است که یکی از زیارت گاه های معروف کشمیر به حساب می آید.
سید مرتضی رضوی کشمیری، بعد از فراگیری خواندن و نوشتن و قرائت قرآن، مقدمات علوم دینی را از همان کودکی آغاز نموده و تا نوجوانی در کشمیر ادامه داد. او نهج البلاغه، شرح هدایه ملاصدرا،ریاضیات، منطق و فلسفه را زیر نظر مدرسان، فقیهان و دانشمندن ماهر کشمیر و با کمک فهم سرشار، استعداد فراوان و حافظه قوی، به خوبی فرا گرفت. وی در سال ۱۲۸۴ هـ . ق در سن ۱۶ سالگی همراه دایی خود سید محمد کشمیری متوفای ۱۳۱۳ هـ . ق برای تکمیل یافته های خود راهی شهر های کربلا و نجف اشرف، شهر علم و فقاهت شد و در آن دو شهر نزد عالمان و فقیهان نامدار به کسب علوم عقلی و علوم نقلی پرداخت و پس از سال ها تحصیل و تحقیق و تهذیب نفس، به درجه بلند اجتهاد و کمال نایل آمده، در ردیف دانشمندان آن عصر قرار گرفت. سید مرتضی کشمیری، در میان عالمان و فقیهان نجف و کربلا ازجایگاه علمی خاص برخوردار بود. وی علاوه بر احاطه بر زبان های فارسی، عربی و هندی در علوم حدیث، فقه، اصول، اخلاق، فلسفه، رجال و سایر علوم اسلامی داشت. به طوری که می توان گفت در همه آن دانش ها دارای تخصص و تبحر بود. آن گونه که در وصفش گفته اند؛ با هیچ کدام از فقیهان، فیلسوفان، عالمان اخلاق، روایت شناسان و دیگر دانشمندان نمی نشست. مگر آن که آن ها اعتراف می کردند که وی در همه دانش های اسلامی، دارای تخصص و احاطه کامل است. تحصیلات علمی و اخلاقی سید مرتضی کشمیری تا سال ۱۳۱۱ هـ . ق ادامه پیدا کرد و با وفات استاد اخلاق و عرفانش آیة الله ملا حسین قلی همدانی در این سال، تدریس علوم دینی را به طور رسمی آغاز و تا آخر عمر با برکتش ادامه داد. بسیاری از دانشمندان و جویندگان علوم اسلامی در درس های فقه، اصول و اخلاق وی حاضر شده، از اقیانوس دانش وی، گوهر های علم و معرفت به دست آورده، بهره های فراوان بردند.
جامعیت در علوم اسلامی، احاطه بر اصول و فروع در آن علوم، اطلاع از مبانی و اقوال و نیز تقوای عالی و وجود کمالات معنوی، عامل جذب شاگردان بزرگ به مکتب علمی او بود. شیخ آقا بزرگ تهرانی از دانشمندان اسلامی در این باره می گوید: من چندین سال در محضر آیة الله سید مرتضی کشمیری به تحصیل پرداختم. او را عالمی ربانی، جامع علوم فقه، اصول، حدیث، تفسیر و دیگر علوم رسمی و غیر رسمی حوزه یافتم. سید مرتضی کشمیری نیز از زمره عرفای بزرگ عصر خویش بود که در سایه تربیت و ارشاد عارف بزرگی همچون ملا حسین قلی همدانی (متوفای ۱۳۱۱ هـ . ق) به درجات عالی عرفان رسید. این عالم ربانی در نهایت ورع و تقوا و پیوسته در جهاد نفس و ریاضت، عبادت سیر و سلوک عرفانی بود. سید مرتضی رضوی کشمیری علاوه بر آن که یک چهره علمی بزرگ بود، به عنوان عالمی ربانی در اذهان عوام و خاص کربلا، دارای تقدس خاصی بود. از این رو از او در خواست کردند تا در کربلا به اقامه جماعت بپردازد. او نیز درخواست آنان را پذیرفته، در حرم مقدس حسینی به اقامه جماعت پرداخت که تا آخر عمر شریفش ادامه داشت. مردم کربلا، خصوصا اهل علم آن شهر، علاقه خاصی به وی داشتند و در نماز جماعت به او اقتدا می کردند. آیت الله عارف سید مرتضی کشمیری بعد از سال ها تحصیل، تدریس و تهذیب نفس، در تاریخ ۱۳ شوال سال ۱۳۲۳ هـ . ق. در شهر مقدس کاظمین دار فانی را وداع گرفت و به دیار باقی شتافت. پیکر پاک او بعد از غسل و کفن و اقامه نماز بر آن، به کربلای معلی انتقال داده شد و بعد از تشییع در حجره سوم بیرون از باب زینبیه موسوم به حجره کابلیه به خاک سپرده شد.
[10] سوره مبارکه تغابن، آیه 8.
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».
[11] سوره مبارکه فاتحه، آیه 5.
[12] همان.
[13] فقه القرآن، جلد ۱، صفحه ۱۰۲.
[14] تفسير نور الثقلين، جلد ۳، صفحه ۲۷.
«فِي تَهْذِيبِ اَلْأَحْكَامِ مُحَ مَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اَلْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلسَّبْعِ اَلْمَثٰانِي وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ هِيَ اَلْفَاتِحَةُ ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلسَّبْعِ اَلْمَثَانِي؟ قَالَ: نَعَمْ هِيَ أَفْضَلُهُنَّ».
[15] سوره مبارکه بقره، آیه 255.
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ۖ وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ۖ وَ لَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ».
[16] سوره مبارکه آل عمران، آیه 2.
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ».
[17] سوره مبارکه نساء، آیه 87.
[18] سوره مبارکه طه، آیه 8.
[19] سوره مبارکه تغابن، آیه 13.
[20] سید صَدرالدین عَلی بن احمد بن محمد مَعصوم حسینی دَشتَکی شیرازی (۱۰۵۲ – ۱۱۱۸ق یا ۱۱۲۰ق)، معروف به سید علی خان مدنی و سید علیخان کبیر و در نزد عرب به ابن معصوم مدنی از علمای شیعه قرن دوازدهم هجری. ریاض السالکین در شرح صحیفه سجادیه از آثار مهم اوست. دوران عمرش را در شهرهای مختلف سپری کرد. پس از سفر به هند، در حیدرآباد، وزیر دربار سلطانعبدالله قطب شاه و پس از آن در برهانپور لاهور، رئیس دیوان حکومت سلطان محمد اورنگزیپ شد. آخر عمر خود را در شیراز به تدریس گذراند. او در ذیقعده سال ۱۱۱۸ق یا ۱۱۹ق و یا ۱۱۲۰ق در شیراز از دنیا رفت. پیکر سید علی خان کبیر، در حرم سید احمد بن موسی الکاظم (علیه السلام) معروف به حرم شاهچراغ در جوار سید ماجد بحرانی مدفون است. چون زادگاه وی در مدینه بوده، به «مدنی» معروف شده است. این لقب از مشهورترین القابش میباشد. خودش به این لقب بسیار علاقه داشته و در کتاب ریاض السالکین مکرراً خود را به این لقب نامیده است. چون ۱۶ جد از اجداد او در شیراز زندگی میکردهاند بعد از لقب مدنی به «شیرازی» مشهور شدهاست. او در حوزههای علمیه ایران به «سید علی خان کبیر» یا «شارح صحیفه» نیز مشهور است. بنا به گفته محقق کتاب در مقدمه ریاض السالکین، شیخ حر عاملی در امل الآمل، خوانساری در روضات، شیخ عباس قمی در سفینة البحار، علامه امینی در الغدیر، مدرس تبریزی در ریحانة الادب، افندی در ریاض العلما، محدث نوری در مستدرک و بسیاری از عالمان دیگر شیعه از مقام علمی و شخصیتی سید علی خان مدنی تجلیل و تمجید کردهاند. علامه امینی در الغدیر پس از نقل شعری از او، وی را ذخاير روزگار و حسنات جهان و نوابغ دنیا شمرده است. سید علیخان کبیر در علوم مختلف آثاری دارد و یکی از مشهورترین آثار او، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین است و در آن به شرح ادعیه صحیفه سجادیه پرداخته است. این شرح آکنده از مباحث مختلف ادبی، قرآنی، فقهی، کلامی و تاریخی بوده، به گونهای که این کتاب را به دایرة المعارفی از معارف اسلامی تبدیل کرده است.
[21] سوره مبارکه هود، آیه 41.
«وَ قَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ».
[22] سوره مبارکه هود، آیه 48.
«قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلَىٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ ۚ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ».
[23] التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۲.
«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: وَ لَرُبَّمَا تُرِكَ فِي اِفْتِتَاحِ أَمْرِ بَعْضِ شِيعَتِنَا « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » » فَيَمْتَحِنُهُ اَللَّهُ بِمَكْرُوهٍ، لِيُنَبِّهَهُ عَلَى شُكْرِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَ يَمْحُوَ عَنْهُ وَصْمَةَ تَقْصِيرِهِ عِنْدَ تَرْكِهِ قَوْلَ: « بِسْمِ اَللّٰهِ [اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ] » . لَقَدْ دَخَلَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كُرْسِيٌّ فَأَمَرَهُ بِالْجُلُوسِ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ، فَمَالَ بِهِ حَتَّى سَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ، فَأَوْضَحَ عَنْ عَظْمِ رَأْسِهِ وَ سَالَ اَلدَّمُ فَأَمَرَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَاءٍ، فَغَسَلَ عَنْهُ ذَلِكَ اَلدَّمَ. ثُمَّ قَالَ: اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مُوضِحَتِهِ وَ قَدْ كَانَ يَجِدُ مِنْ أَلَمِهَا مَا لاَ صَبْرَ [لَهُ] مَعَهُ وَ مَسَحَ يَدَهُ عَلَيْهَا وَ تَفَلَ فِيهَا [فَمَا هُوَ إِلاَّ أَنْ فَعَلَ ذَلِكَ] حَتَّى اِنْدَمَلَ وَ صَارَ كَأَنَّهُ لَمْ يُصِبْهُ شَيْءٌ قَطُّ ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : يَا عَبْدَ اَللَّهِ ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ تَمْحِيصَ ذُنُوبِ شِيعَتِنَا فِي اَلدُّنْيَا بِمِحَنِهِمْ لِتَسْلَمَ [لَهُمْ] طَاعَاتُهُمْ وَ يَسْتَحِقُّوا عَلَيْهَا ثَوَابَهَا. فَقَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! [وَ] إِنَّا لاَ نُجَازَى بِذُنُوبِنَا إِلاَّ فِي اَلدُّنْيَا قَالَ: نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلدُّنْيَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ ، وَ جَنَّةُ اَلْكَافِرِ يُطَهِّرُ شِيعَتَنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِي اَلدُّنْيَا بِمَا يَبْتَلِيهِمْ [بِهِ] مِنَ اَلْمِحَنِ، وَ بِمَا يَغْفِرُهُ لَهُمْ، فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ:« (وَ مٰا أَصٰابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) » حَتَّى إِذَا وَرَدُوا اَلْقِيَامَةَ، تَوَفَّرَتْ عَلَيْهِمْ طَاعَاتُهُمْ وَ عِبَادَاتُهُمْ . وَ إِنَّ أَعْدَاءَ مُحَمَّدٍ وَ أَعْدَاءَنَا يُجَازِيهِمْ عَلَى طَاعَةٍ تَكُونُ مِنْهُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ إِنْ كَانَ لاَ وَزْنَ لَهَا لِأَنَّهُ لاَ إِخْلاَصَ مَعَهَا حَتَّى إِذَا وَافَوُا اَلْقِيَامَةَ، حُمِلَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ وَ بُغْضُهُمْ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ آلِهِ وَ خِيَارِ أَصْحَابِهِ، فَقُذِفُوا لِذَلِكَ فِي اَلنَّارِ . وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَبْلَكُمْ رَجُلاَنِ أَحَدُهُمَا مُطِيعٌ [لِلَّهِ مُؤْمِنٌ] وَ اَلْآخَرُ كَافِرٌ بِهِ مُجَاهِرٌ بِعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُوَالاَةِ أَعْدَائِهِ، وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مُلْكٌ عَظِيمٌ فِي قَطْرٍ مِنَ اَلْأَرْضِ، فَمَرِضَ اَلْكَافِرُ فَاشْتَهَى سَمَكَةً فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِأَنَّ ذَلِكَ اَلصِّنْفُ مِنَ اَلسَّمَكِ كَانَ فِي ذَلِكَ اَلْوَقْتِ فِي اَللُّجَجِ حَيْثُ لاَ يُقْدَرُ عَلَيْهِ، فَآيَسَتْهُ اَلْأَطِبَّاءُ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَالُوا [لَهُ]: اِسْتَخْلِفْ عَلَى مُلْكِكَ مَنْ يَقُومُ بِهِ، فَلَسْتَ بِأَخْلَدَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقُبُورِ، فَإِنَّ شِفَاءَكَ فِي هَذِهِ اَلسَّمَكَةِ اَلَّتِي اِشْتَهَيْتَهَا، وَ لاَ سَبِيلَ إِلَيْهَا. فَبَعَثَ اَللَّهُ مَلَكاً وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ [اَلْبَحْرَ بِ] تِلْكَ اَلسَّمَكَةِ إِلَى حَيْثُ يُسَهَّلُ أَخْذُهَا فَأُخِذَتْ لَهُ [تِلْكَ اَلسَّمَكَةُ] فَأَكَلَهَا، فَبَرَأَ مِنْ مَرَضِهِ، وَ بَقِيَ فِي مُلْكِهِ سِنِينَ بَعْدَهَا. ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ اَلْمُؤْمِنَ مَرِضَ فِي وَقْتٍ كَانَ جِنْسُ ذَلِكَ اَلسَّمَكِ بِعَيْنِهِ لاَ يُفَارِقُ اَلشُّطُوطَ اَلَّتِي يُسَهَّلُ أَخْذُهُ مِنْهَا، مِثْلَ عِلَّةِ اَلْكَافِرِ، وَ اِشْتَهَى تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ، وَ وَصَفَهَا لَهُ اَلْأَطِبَّاءُ. فَقَالُوا: طِبْ نَفْساً، فَهَذَا أَوَانُهَا تُؤْخَذُ لَكَ فَتَأْكُلُ مِنْهَا، وَ تَبْرَأُ. فَبَعَثَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْمَلَكَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ جِنْسَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةِ [كُلَّهُ] مِنَ اَلشُّطُوطِ إِلَى اَللُّجَجِ لِئَلاَّ يُقْدَرَ عَلَيْهِ فَيُؤْخَذَ حَتَّى مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ مِنْ شَهْوَتِهِ، لِعَدَمِ دَوَائِهِ. فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلْبَلَدِ [فِي اَلْأَرْضِ] حَتَّى كَادُوا يُفْتَنُونَ لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَهَّلَ عَلَى اَلْكَافِرِ مَا لاَ سَبِيلَ إِلَيْهِ، وَ عَسَّرَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ مَا كَانَ اَلسَّبِيلُ إِلَيْهِ سَهْلاً. فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلاَئِكَةِ اَلسَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلْأَرْضِ: أَنِّي أَنَا اَللَّهُ اَلْكَرِيمُ اَلْمُتَفَضِّلُ اَلْقَادِرُ، لاَ يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لاَ يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لاَ أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا اَلْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ اَلسَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لاَ أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ اَلْقِيَامَةَ وَ لاَ حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ اَلنَّارَ بِكُفْرِهِ. وَ مَنَعْتُ اَلْعَابِدَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ اَلشَّهْوَةِ،[وَ]إِعْدَامِ ذَلِكَ اَلدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ . فَقَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ اَلَّذِي اُمْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا اَلْمَجْلِسِ، حَتَّى لاَ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ. قَالَ: تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » فَجَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ. أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَدَّثَنِي عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ. فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لاَ أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا. قَالَ: إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ. ثُمَّ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » قَالَ: إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلاً [وَ] يَقُولُ: [بِسْمِ اَللَّهِ أَيْ: بِهَذَا اَلاِسْمِ أَعْمَلُ هَذَا اَلْعَمَلَ. فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِ] « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ».
[24] سوره مبارکه الرحمن، آیات 26 و 27.
[25] سوره مبارکه قصص، آیه 88.
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
[26] سوره مبارکه بقره، آیه 155.
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[27] به نقل از خصال شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۲۰.
«إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب».
[28] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام).
«…إِلٰهِى انْظُرْ إِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ، وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطاعَكَ، يَا قَرِيباً لَايَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ، وَ يا جَواداً لَايَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ. إِلٰهِى هَبْ لِى قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ، وَ لِساناً يُرْفَعُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ، وَ نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ. إِلٰهِى إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ، وَ مَنْ لاذَبِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ، وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ [مَمْلُولٍ]؛ إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ، وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إِلٰهِى فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّى مِنْ رَحْمَتِكَ، وَ لَا تَحْجُبْنِى عَنْ رَأْفَتِكَ. إِلٰهِى أَقِمْنِى فِى أَهْلِ وِلايَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّيادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ. إِلٰهِى وَ أَلْهِمْنِى وَ لَهاً بِذِكْرِكَ إِلىٰ ذِكْرِكَ، وَ هِمَّتِى فِى رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ. إِلٰهِى بِكَ عَلَيْكَ إِلّا أَلْحَقْتَنِى بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِكَ، وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ، فَإِنِّى لَاأَقْدِرُ لِنَفْسِى دَفْعاً، وَ لا أَمْلِكُ لَها نَفْعاً…».
[29] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23.
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ».
[30] نصیبی، الدر المنتظم، ۱۴۲۵ ق، ص ۵۸.
«واعلم أنّ جمیع أسرار الله فی الکتب السماویة، و جمیع ما فی الکتب السماویة فی القرآن، وجمیع ما فی القرآن فی الفاتحة، وجمیع ما فی الفاتحة فی البسملة، وجمیع ما فی البسملة فی باء البسملة، وجمیع ما فی باء البسملة فی النقطة التی تحت الباء، قال الإمام علی: وأنا النقطة التی تحت الباء».
[31] سوره مبارکه فاتحه، آیه 2.
[32] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای يا من ارجوه لكل خیر.
«يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ (مِنْ) كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ (جَمِيعَ) شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ».
[33] سوره مبارکه الرحمن، آیه 29.
[34] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 34.
«وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ».
[35] الکافي، جلد ۱، صفحه ۱۲۳.
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ اَلصَّيْرَفِيُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا «اَلصَّمَدُ » قَالَ اَلسَّيِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَيْهِ فِي اَلْقَلِيلِ وَ اَلْكَثِيرِ».
[36] سعدی، بوستان، در نیایش خداوند، بخش ۱.





