«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
شهادت جانسوز و جَهانسوز امام محمّد تقی (علیه السلام) را هم به مَحضر امام رضا (علیه السلام) ولی نعمتمان، صاحب کشورمان و هم به مَحضر مُبارک صاحب عالَم و صاحب ماتَم امام زمانمان (ارواحنا فداه) و هم به شما صاحبدلان، در عزا نشستگان تسلیت عرض میکنم.
اندیشهی هیچکسی نمیتواند به قُلّهی عظمت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست پیدا کند
نهج البلاغه همانگونه که وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نُسخهی واحده است و هیچ مِثل و نَظیری ندارد. مَظهر عَجائب هست و مُظهر غَرائب هست، کلام هرکسی تَبلوُر شخصیّت اوست. آدم داراییهای باطنی خودش را در کلام به ظُهور میرساند. عالَم کلامالله است و خداوند خودش را در این کلام نشان داده است. عالَم مَظهر خداست و تمام مَخلوقات خداوند اَجزاء و کلمات یک کتاب عظیمِ آفرینش هستند. نهج البلاغهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بازگو کنندهی عظمت مولا و مَظهر حکمت مولا و مَراتب نورانیّت آن بزرگوار میباشد؛ لذا اگر کسی بخواهد در نهج البلاغه گُزینش کند، به هر فَرازی که میرسد آن بهترین است. همهی نهج البلاغه در اُوج هست و فَوران چشمه است. همانگونه که وجود مُقدّس مولایمان در خُطبهی بسیار دلاَنگیز و حَسّاس خودشان که در مورد خُلفا هم فیالجُمله مَطالبی به زبان مُبارکشان آمده است، آنجا این تَعبیر را دارند: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ[2]»؛ خودشان را به یک کوهِ سر به فَلک کشیدهای تَشبیه کردند که از دامن این کوه جریان آب به صورت سیل بُنیانکَن است؛ هیچ مانعی در برابرش قرار نمیگیرد. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ»؛ سیل از دامن کوهسار عظمت من سیلِ حکمت، سیلِ علم و دانش، سیلِ مَواعظ حَسنه اِنحدار دارد، ریزش دارد. «وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ»؛ هیچ مُرغ بلندپروازی نتوانسته است قُلّهی عظمت حضرت علی (علیه السلام) را شکار کند. هیچ مُرغی هرقَدری هم اُوج بگیرد، اندیشهی هیچ انسانِ بلند اَندیشهای، احساس هیچ صاحبدلی وقتی اُوج میگیرد نمیتواند در ارتفاع و ارتقاء به قُلّهی عظمت مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست پیدا کند. ما با چنین سُفرهای مُواجه هستیم که چه سُفرهی پُر نعمتی است! چه خوانِ کَرَمی برای شیعیانشان و همهی کسانی که علاقه دارند آدم بشوند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) موادش را در این سُفره چیده است و پَذیرایی ایشان پَذیرایی بینظیری است.
مُتّقین دارای فَضائل الهی هستند
در خُطبهی مُتّقین عَرض کردیم که وجود مُقدّس مولا (علیه السلام) ابتدائاً با خواندن یک آیهای و دعوت این بیدلِ شیدا به تقوا خواستند که در همینجا او بَسنده کند و حضرت امیر (علیه السلام) میدانستند این روحِ بیقرار طاقتِ شنیدن همهی خوبیهای پارسایان را ندارد و اَساساً دلِ بَهانهگیر مرگش، عُروجش، مِعراجش، لِقاءالله او نیاز دارد که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این سخنان جَمیل خودش او را بَدرقه کند. لذا «فَتَثَاقَلَ (علیه السلام)[3]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سنگینی نشان دادند؛ ولی او اِصرار کرد، قَسم داد و حضرت امیر (علیه السلام) هم شروع کردند، یک حماسهای آفریدند، یک تابلویی از مَجموعهی خوبیها را تَرسیم کردند و یک مَنظرههای دلاَنگیزی که دلِ هر بینندهای را آب میکند، ارائه فرمودند. فرمودند: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ[4]»؛ در یک جُمله اَهل تقوا به یک خوبی و دو خوبی بَسنده نمیکنند؛ اینها مَجموعهی خوبیها هستند. فَضل یعنی زیادی؛ مردم همه در یک خُصوصیّاتی مُشترک هستند؛ در غَرایز، در نیازها، در اُمور مُشترک با حیوانات و نَباتات همه یکجور هستند؛ اما خداوند متعال بعضیها را تَفضیل کرده است. «لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[5]»؛ ما بَنیآدم را تَکریم کردیم، اینها را وجود اَرزشی قرار دادیم. «وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ[6]»؛ اینها هم بر آب و هم بر خُشکی سوار هستند، زندگی دوگانه دارند، در هر شرایطی خودشان را تَطبیق میدهند. «وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ جولانگاه بَشر وسیعترین میدانی است که هیچ موجودی اینقَدر وُسعت حرکت ندارد؛ «وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». «وَ فَضَّلْنَاهُمْ[7]»؛ ما به اینها چیزهای اضافی دادیم؛ «عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[8]». که بعضی از مُفسّرین «كَثِير» را به مَعنی همه دیدهاند. کَثیر در برابر قَلیل نیست؛ کَثیر نَفْسی است نه کَثیر نِسبی. «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»؛ بر همهی موجودات حتی بر مَلائکه ما بَشر را برتر کردیم. به او یک چیزهایی دادیم که به جبرئیل (علیه السلام) ندادیم، به میکائیل (علیه السلام) ندادیم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اینجا دارند اشاره میکنند اگر انسان وارث آدم است، بَنیآدم خودش عُنوان سازندهای است. آدم باید وارث پدرش باشد. آدم کسی است که خداوند او را وَلیدهی اَسماء خودش مُعرّفی کرد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[9]»؛ فرشتگان این را نداشتند. فقط آدم این ظرفیّت را داشت. هم خودش گرفت، مَظهر شد، مُظهر شد، نور شد و هم مُعلّم مَلائکه شد. «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[10]»؛ اِنباء کرد، به آنها تَعلیم کرد. بنابراین آدم مَجموعهی فَضائل است. «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ» هیچ استثناء ندارد. در مورد «الْأَسْمَاءَ» حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: این سَجادهای که من بر روی آن نشستهام، شامل این هم میشود. یعنی همهچیز به آدم ارائه شد، همهی موجودات را دید و از او باخبر شد. یک چنین علمی است. از آن طرف اَسماء الهی در وجود او مایهی شرافت او، اَشرفیّت او و اَفضلیّت او بر دیگر موجودات شد. حالا اگر شما بخواهید جُزء پارسایان باشید، مُتّقی باشید، «همّت بلند دار». مَسیرتان مَسیر بالارفتن است و بالارفتن سخت است و باید ارث پدرتان حضرت آدم (علیه السلام) را شما به دست بیاورید. «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛ این یک اِجمالی از یک تَفضیلی است که به وُسعت همهی عالَم است. این تیتر است، این عُنوان است.
مُتّقین از مَنطق صَواب برخوردار هستند
حالا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به برخی از خُصوصیّات مانند رشتههای تَخصُّصی که ابتدائاً پزشک عُمومی بود، بعد تَخصُّصی شد؛ هر عُضوی یک مُتخصّص پیدا کرد. حالا هر عُضوی هم به رشتههای مُختلف تَخصُّصی تقسیم شده است. در حال حاضر برای پزشک چشم 12 نوع تَخصُّص پیش آمده است که یک طَبیب همهی این تَخصُّصها را ندارد. در علوم مَعنوی، در علوم انسانی، در علوم مَعرفة الجَمال و الجَلال آنجا هم صورت کُلّی آن به یک صورت است؛ ولی وقتی جُزئی میشود برای هر کُدام از این رشتههای خاصّ، اُستاد خاصّ، راهنمای خاصّ و رَهیافتهی خاصّ لازم است. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و مَطالب را جُزئی کردند. اینها «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ[11]»؛ همهی عالَم نُطق دارند، همهی عالَم تَسبیح دارند، همهی عالَم سُجود دارند، همهی عالَم اَهل ذکر هستند؛ اما مَنطق بَشر با دیگران مُتفاوت است. «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا[12]»؛ وقتی مَنطق انسان صَواب بود، در قیامت جُزء پیشگامانی هستند که مَنصب شفاعت دارند. آنجا کسی جُرأت حرفزدن ندارد، مَگر «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ»؛ اِذن در آنجا اِذن تَشریعی نیست. شَریعت تا هنگام مرگ است؛ از مرگ به آن طرف سُفرهی شَریعت برچیده شد. در بهشت حَلال و حَرام و انجام بده و انجام نده وجود ندارد؛ در قیامت هم همینجور است. اما آنهایی که اَهل حقّ هستند، صائب هستند، رسیدند، بُلوغ پیدا کردند، یافتند، شُهود کردند؛ اینها نه اینکه حرف میزنند و حرفشان حرف واقعبینانه و حقّ است؛ بلکه تمام وجودشان پیامِ الهی است. همانگونه که در مورد حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) میگوییم: مَعصوم هم کلامش حُجّت است، هم تَقریرش حُجّت است و هم کارش حُجّت است. یعنی همهی اینها فِلش است، همهی اینها کلاس است، همهی اینها تابلو است و خداوند متعال سُکوت امام را برای شما آموزه قرار داده است. اگر کاری در مَحضر امامی انجام دادید و امام مُتعّرض نشد و مَنع نکرد، این دَلیل است، این گویاست، این نُطق امام است. یعنی این کار بلامانع است؛ یا خوب است و یا بلامانع است. بنابراین سُکوت امام هم نُطق امام است، پیام امام است، رَسایی دارد، بر خَلایق حُجّت است. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ انسان مُتّقی مَظهر انسانِ کامل است. از دَرجاتی از عصمت برخوردار است. مَنطق اینها صَواب است. حرف زائد ندارند، گرفتار لَغو و تأثیم نیستند. بهشتِ اینها از همینجا شروع شده است. که در سورهی مُبارکهی نبأ فرمود: «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّابًا[13]»؛ در سورهی دیگر فرمود: «لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا[14]»؛ نه دروغی، نه گناهِ زبانی، نه لَغوی در زندگی اینها وجود ندارد. اینها به مقداری که توشه برای آخرت باشد و رضای خداوند در آن باشد، وجودشان را هزینه میکنند. هیچ اسرافی ندارند. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا[15]»؛ آنهایی که مَنطقشان صَواب است، گرفتار اِسراف نیستند، گرفتار اِفراط و تَفریط نیستند. مَنطق اینها صَواب است.
مَنطق یک فرهنگ وَسیعی است که مَجموعهی زندگی انسان را شامل میشود
«وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[16]»؛ همانگونه که مَنطق را با این بیان گفتیم که فرهنگ وَسیعی دارد، اَعمّ از نُطق زبانی هست، بلکه رفتار ما نُطق دارد، سُکوت ما نُطق دارد، گُفتار ما هم نُطق دارد. همهی اینها هم از آن جَهت که کلام مُظهر باطنِ انسان است، قیافه هم همینجور است؛ تَبسُّم حرف میزند، اَخم حرف میزند. همهی وجود انسان حرفزدن است، پیام دارد. باطنش را، محبّتش را، بُغضش را، ایمانش را، کُفرش را نشان میدهد؛ بنابراین همهی حرکات و سَکنات، سُکوت و فریاد همگی نُطق آدم است و هیچجای آن برای اَهل تقوا بیحساب نیست. آدم حسابی است، همهی کارهایش گُزینشی است و دَقیقاً «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ[17]»؛ ریاضی است. زندگی اینها هیچ هَدر رفتی ندارد. همهاش ذخیره است. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: «اَلْمُؤْمِنَ يَتَزَوَّدُ وَ اَلْكَافِرَ يَتَمَتَّعُ[18]»؛ مؤمن هرچه دارد ذخیره میکند، ولی کافر هزینه میکند. مؤمن هزینه ندارد. «قَلِيلَ اَلْمَئُونَةِ كَثِيرَ اَلْمَعُونَةِ[19]»؛ این همهاش نَفع است. اَنجیر را دیدهاید که همهچیز آن خوردنی است؛ پوستِ آن خوردنی است، درون آن خوردنی است و بعضی از موجودات دیگر هم دور ریختنی ندارند. اینکه مَنطق مؤمن صَواب است یعنی هیچ حرف اضافهای ندارد، هیچ کار بیخود ندارد، هیچ نگاه لَغو ندارد. همهی کارهایش نُطق اوست و در کتاب عملش، آنجا که میگویند: «اقْرَأْ كِتَابَكَ[20]»، مَگر تمام اَعمال ما کتاب نشده است؟ مَگر کتاب مَجموعهای از کلمات نیست؟ مَگر تمام کارهای ما در پَروندهی عمل ما در آنجا باز نمیشود و ما خودمان عُمر خودمان را بازخوانی نمیکنیم؟ این نشان میدهد که مَنطق یک فرهنگ وسیعی است و شامل مَجموعهی زندگی ما خواهد شد.
انسانهای باتقوا در لباس ظاهرشان هم طَهارت را مورد تَوجّه قرار میدهند
«وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[21]»؛ مَلْبَس هم مانند مَنطق است. لباس چیزی است که انسان را پوشش میدهد. هم سوْآتِ آدم را میپوشاند، چیزهایی که مَنظرهی خوبی ندارد، دیدنِ آن مَطلوب نیست. «وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ[22]»؛ در بهشت بودند، در هالهی نور بودند. سوْآتِشان دیده نمیشد، عیبشان ظُهور و بُروز نداشت؛ ولی وقتی از بهشت به این ویرانه مُنتقل شدند، آنجا سوْآتِشان ظاهر شد و اوّلین حرکت بَشر حفظ آبروست. آبرو مَبدأ زندگی با تقواست و پوشش آبروی آدم است. آدمِ برهنه بیآبرو است و آبروی انسان به لباسِ اوست. لباس آبروست، لباس زینت است، لباس حفاظ است، لباس آرامش است، لباس امنیّت است، لباس بُروز و ظُهور آدمی است. لذا این «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ» هم شامل لباس عُرفی میشود که انسانهای باتقوا، انسانِ پارسا، انسانِ خود مُراقبت، انسانِ خود حفاظ، انسانِ دارای کُنترل نه لباس اَشرافی آنچنانی میپوشد که انگشتنما بشود. در سورهی مُبارکهی مُدثر این آیهی کریمه میفرماید: «وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ[23]»؛ لباست را تَطهیر کُن. این «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» پیامهای مُتعدّدی دارد؛ لکن در شأن نُزول آن اینجور آمده است که اَشراف مَکّه و مُتمکّنین که بنده این را در روم هم دیدهام؛ وقتی عروس میبَرند لباس بلندی دارد و چند نفر میآیند و ابن لباس را در دستشان میگیرند که به زمین کِشیده نشود، کثیف نشود. وقتی لباس بلند باشد، از پای انسان که پایینتر میرود روی خاک کِشیده میشود و اَشراف بَردههای خودشان را مأمور میکردند که با اینها همراهی کنند و این دامن لباسشان را بالا نگاه دارند که کثیف نشود، آلوده نشود. قرآن کریم آمد. «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»؛ ثیاب خودت را تَطهیر کُن مانند آیهی تَطهیر است؛ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ[24]»؛ نه اینکه اینها رِجسی داشتند و خداوند اینها را شُست؛ خیر، طَهارت دَفعی داشتند. خداوند اینها را چشمهی پُر فَوران قرار داد. هر آلودگی به سُراغ اینها بیاید، فَوران طَهارت آن را دَفع میکند. هیچ آلودگی نمیتواند به سُراغ اینها بیاید. فَضای جَوّ اینها جَوّی است که هیچ شیطانی به اینجا راه ندارد. لذا خودِ شیطان هم به صراحت گفته است: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[25]»؛ دست من به دامان مُخلَصین نمیرسد، حقّ ورود به حَریم آنها را ندارم. آنها شهاب ثاقب دارند، آنها تیر رَسایی در وجودشان دارند، تیر نورشان، تیر ایمانشان، تیر طهارتشان آنچنان مَوّاج است که هیچکسی نمیتواند خودش را به این مُوج نزدیک کند، زیرا دست و پایش شکسته میشود. لذا بدی از اینها مُنصرف است، رغبتی به سوی اینها ندارد. «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[26]»؛ ما به سوء و فَحشا اجازه ندادهایم روی به اینها بیاورند. اصلاً اینها زمینه ندارند، نمیتوانند خودشان را به مَعصوم نزدیک کنند. ظاهر این «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» ظاهر درستی هست. لباس انسان باید نَظیف باشد، لباسش باید تمیز باشد. هم دَفع کند، بیخودی لباس آلوده نشود، دامن بلند و هم اِسراف در مال هست و هم اِسراف در خَدم و حَشم است. دامنت را بلند کردهای که دو آدم بدبَخت هم بیایند و دامن تو را بالا بگیرند؟ عُمرشان را به این مَصرف کنند؟ این چه کاری است؟ دامنت را کوتاه کُن تا به زمین کِشیده نشود و آلوده نشود. این پیشگیری است. این بهداشت است، درمان نیست که در همهی عُرف عُقلا و فرهنگ عُقلا بهداشت مُقدّم بر درمان است و تَرک گناه بهتر از توبه است. آدم باید کاری بکند که تیر شیطان به او نرسد. توبه مَرهم است، توبه زَخم بِستر را خوب میکند، زَخم گناه را خوب میکند؛ ولی چه کاری است که انسان خودش را مَجروح کند و بعد بخواهد با مَرهم خودش را خوب بکند؟! این «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» هم طَهارت دَفعی هست، هم طَهارت رَفعی هست. اگر لباستان کثیف شد، ببَرید و بشویید.
دیدند وجود مُقدّس مولایمان، صاحب این کلمات در خُطبهی نماز جُمعه که خُطبه ایراد میکردند، پسر علی! یا بن الحیدر!
«سکه تو زَن، تا اُمرا کم زنند ***** خُطبه تو کُن تا خُطبا دَم زنند[27]».
آقای ما! بیایید شما خُطبه بخوانید. ما یک نماز جُمعهای با شما بخوانیم. دیدند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حالی که خَطیب هستند و خُطبه میخوانند، لباسشان را تکان میدهند. تَعجُّب کردند که چطور خَطیب جُمعه مشغول این کار است؟ بعد پُرسیدند: آقا این چه کاری بود؟ بَدیع بود و سابقه نداشت. فرمودند: وقتی به نماز جُمعه میآمدم مُتوجّه شدم که لباسم تمیز نیست. نخواستم با لباس کَثیف به نماز جُمعه بیایم و آن را شُستم؛ ولی لباس دیگری نداشتم که به جای آن بپوشم. همین لباس خیس را به تَن کرده بودم و چون مَرطوب بود، آن را تکان میدادم که رُطوبت آن کم بشود و ایذاء نکند. این «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»؛ طَهارت لباس جُزء آداب مُعاشرت اجتماعی است؟ خیر؛ آدم خودش هم یک آدم است، وَلو رفت و آمد هم ندارد، کارش تحقیقات است. همیشه در یک گوشهای است، پَژوهشگر است، بیرون هم نمیآید؛ ولی خودش هم باید خودش را نَظیف نگاه دارد. «اَلنَّظَافَةُ مِنَ اَلْإِيمَانِ[28]»؛ منشأ نظافت ایمان است. آدمِ مؤمن نمیتواند کثیف باشد؛ آدم مؤمن حتماً نَظیف است. مسواکش را میزند، خودش را نَظیف نگاه میدارد و اگر عطر خوبی هم داشت، خودش را مُعطّر هم میکند. نظافت سیرهی اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. نظافت آموزههای همهی اَدیان الهی هست. هیچ پیامبری نبوده که خودش را رَها کند و لباسش لباس تمیزی نباشد.
نمونههایی که در قرآن کریم به عُنوان «لباس» مُعرّفی شدهاند
این مَلْبَس هم شامل اینجور لباس میشود که لباس آدم مُتناسب باشد، به زمین کِشیده نشود، آلوده نشود، اگر هم آلوده شد زود تمیز کند و شُستشو بدهد. «وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»؛ و هم با آموزههای خودِ قرآن کریم وَسیعتر از این است. در یک آیه فرمود: «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ[29]»؛ همسران شما، زنان شما لباس شما هستند؛ شما هم لباس آنها هستید. پس هرکسی که برای شخص دیگری پوشش به حساب میآید، پیرایه به حساب میآید، مَظهر به حساب میآید، از آن هم به عُنوان «لباس» یاد میشود. انسان مُکلّف است «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا[30]»؛ همینجور که لباس حفاظ است، آدمی که لباس پوشیده است وقتی به یک شاخهی درختی برمیخورد، تَن او مَخدوش نمیشود؛ لباس مَخدوش میشود، ولی تَن آدم مَحفوظ میماند. آدمی که همسر دارد، گناه او را مَخدوش نمیکند. همسر باید در حفاظ همسر از آتشگرفتن در آتش مَعصیت و اُفتادن در گودالهای جَهنّم مُحافظت کند. زن و مرد یک روح هستند که در دو جسم دیده میشوند. لذا فرمود: «مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا[31]»؛ این انشعاب از وجود خودت هست، یک روح هستید؛ همسر تو خودِ توست و تو هم او هستی. انسان برای هرکسی ظُهور و بُروز آن کَس بود، این لباس اوست. لذا مُنشی آدم، رانندهی آدم، رفیق صمیمی آدم، همسر آدم، همگی مانند لباس میمانند. فرمود: «تو اوّل بگو با کیان زیستی ***** پس آنگه بگویم که تو کیستی». آدم را با رفیقش میشناسند. اگر رفیق بد داشت، حقّ دارند بگویند این آدمِ خوبی نیست. اگر آدمِ خوبی بود، با یک چنین آدمهایی نشست و برخاست نمیکرد. لذا در قرآن کریم تَصریح شده است: همسر آدم لباس آدم است؛ یعنی زن و مرد برای همدیگر لباس هستند.
باز خداوند متعال تقوا را لباس مُعرّفی کرده است؛ «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ[32]»؛ شما به ناچار در زندگی برای خودتان با اَعمال و رفتارتان پوشش درست میکنید؛ شما به رفتار خودتان شناخته میشوید. همانگونه که انسان به لباسش مُعرّفی میشود، به کارها و رفتار و و فَضائل و رَذائلش هم مُعرّفی میشود؛ آنها هم برای انسان پوشش هستند. ولی اگر بَناست شما در جامعه شناخته بشوید، با چه لباسی بهتر است شما را بشناسند؟ «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ»؛ این لباس تقوا بهتر است. شما پاکی را بگذارید و به دنبال ناپاکی بروید؟ جاذبهی تقوا دلها را آب میکند، ولی گناه عَفِن است. آدم باید با استغفار عُفونت گناه را از خودش برطرف کند. او لباس کثیف مُتعفّن است و تقوا لباس تمیزِ پُر جاذبه است؛ «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ».
و در آیهای شب هم برای انسان به عُنوان لباس مُعرّفی شده است. یعنی اگر شما خواستید در یک فَضایی خودتان باشید، پوششی داشته باشید که دیگران شما را نبینند، این مَرکب شب چه مَرکب رامی است! هم مَرکب شماست، هم لباس شماست. لباس خلوت با خداست، لباس مُناجات با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. شب لباس است، تقوا لباس است و همسر هم برای همسر لباس است و با تَنقیح مَناط رفیقِ آدم لباس آدم است، همکارهای آدم لباس آدم هستند، نزدیکان آدم لباس آدم هستند. هرکسی که مردم در مورد من قَضاوت بکنند با اینها قضاوت میکنند. اینها همه پوشش من هستند.
انسان هم در لباس ظاهری و هم در مُعاشرت با دیگران از خطّ دین خارج نشود
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دیدِ وَسیعی که دارند، دوست دارند کسی که میخواهد به پارسایی، به آراستگی شناخته بشود، او در مَلْبَس خودش همیشه در جاده باشد، از خط خارج نشود. این سوی جاده اُفتادن تَفریط است و آن سوی جاده اُفتادن اِفراط است. «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ[33]»؛ راست و چَپ لَغزشگاه است، آدم میاُفتد؛ اما جاده وسط است. اگر در جاده باشید و از جاده خارج نشوید، به مَقصد میرسید. در زندگی همیشه از خط خارج نشوید. «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ»؛ هم در پوشش ظاهری، هم در مَسألهی مُعاشرت با همسر، هم رفیق، هم اُستاد همهی آنچه که شما را رنگ میکنند. حضرت امام جواد (علیه السلام) جُملهی نازنینی دارند که امروز خیلی میتواند برای نَسل جوان ما اِلهامبَخش و سازنده باشد. فرمودند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنِ اَللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اَللَّهَ وَ إِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ[34]»؛ کسی که حرف میزند، فردی که مُخاطب قرار میگیرد، عُمرش را در اینجا میگذارد که این حرفها را گوش کند، دارد آن گوینده را عبادت میکند. «مَنْ أَصْغَى» کسی که اصغی کند یعنی گوش بدهد. وقتی دارید به نُطق ناطقی گوش میدهید، دارید او را میپَرستید. اگر حرف آن ناطق از جانب خدا باشد، این وسیلهی ارتباط شماست و شما خدا را میپَرستید؛ ولی اگر دارد شایعهپَراکنی میکند، دارد نااُمیدی را تَزریق میکند، دارد ایجادِ دوقُطبی میکند، دارد تَفرقه ایجاد میکند، دارد دوستیها را به دشمنی تبدیل میکند، دارد ذهنها صاف را مُنحرف میکند؛ یک چنین کسی بلندگوی شیطان است. وقتی شما از او حرف میشنوید، عبادت شیطان را میکنید. عَبد الاِبلیس خواهید بود. این شبکههای دنیای اِستکبار همه بوقهای شیطان هستند. اینهایی که زندگیشان را گذاشتهاند، هیچوقت به یک آدمِ حسابی گوش نمیدهند، دنبال شایعات هستند، دنبال این ماهوارهها و این شبکههای مَجازی هستند که آن هم مُعاندین را پیگیری میکنند، همیشه از آنها گوش میکنند، همیشه ذهنشان مأیوس است. میگویند الآن است که این مَملکت ویران بشود. همهچیز به هم خورده است، زودی حُکومت از بین میرود، جامعه بهم میریزد. لذا هم دَستپاچه هستند، هم اَنواع جنایتها را میکنند که برای خودشان برای روز مَبادایشان ذخیره کنند. این بدبَختها از حالا گرفتار جَهنّم هستند، در آنجا هم چون دنبال شیطان رفتهاند، خودشان به جَهنّم عَمیق واصل میشوند. لذا الله الله! بیاییم در این شب شهادت امام جوانمان به این نکته تَوجّه داشته باشیم که دشمن با تَبلیغاتش دارد ما را مُلبّس میکند. تا حال لباس دوستی داشتیم، اما لباس محبّت و دوستی و تَعاوُن را از تَن ما درمیآورند و لباس دشمنی و قَساوت و بیرَحمی و نااُمیدی را به تَن ما میکنند و هرکسی ما را ببیند، نااُمید میشود. این لباس خیلی مهمّ است، پوشش خیلی مهمّ است. لذا همیشه به حرفهای حسابی گوش کنیم، با کسانی که مَنطقشان صَواب است مُعاشرت داشته باشیم، مَلْبَس ما و پوشش زندگی ما هم در همهی اَبعاد در جاده باشد. به خاکی نزنیم، بیاحتیاطی نکنیم، از خطّ قانون خارج نشویم، از خطّ اَخلاق خارج نشویم، از خطّ دین خارج نشویم. از جادهی بهشت فَراتر نرویم؛ والّا مَلْبَس ما اقتصاد نخواهد بود. یا اِفراط است و یا تَفریط است؛ «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ».
خارج نشود
امشب شب تسلیت گفتن به آقایمان حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام)، به بیبیجانمان حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) است که در مهربانی عَمّهبودنش کمتر از حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) نبوده است. و داغِ امام جواد (علیه السلام) از سنگینترین داغها برای عالَم اسلام است. همهی امامان ما مَظلوم بودند، همهی آنها هم با دست ظُلم به قَتل رسیدند، همهی آنها شهید هستند؛ ولی مَظلومیّت دو امام مُضاعف است و حَدّ ندارد. اوّلین نفر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. دشمن در خانهاش بود، آقا در حال روزه بود. این نامَرد عَجب افطاری داد! چگونه زَهر هَلاهِل بود. اَمعاء و اَحشاء را بهم ریخت. در یک مُدّت کوتاهی پارهی جگرش درون تَشت ریخت. اما امام رضا! سرتان سلامت. مُصیبت امام جواد (علیه السلام) سختتر است. امام مجتبی (علیه السلام) مَسموم شد، به قَتل رسید؛ ولی به مَحض اینکه حالشان بهم خورد، فرمودند: بروید و بگویید حُسینم بیاید، عبّاس بیاید، پسرانم بیایند، خواهرانم بیایند. همه آمدند. دور بستر امام مجتبی (علیه السلام) حلقه زدند. هرکسی به زبانی اظهار عَلاقه میکرد. اما غَریب الغُربا حضرت امام جواد (علیه السلام) بود. هیچکسی را نداشت. «اَللّهُمَّ الْعَنْ هارُونَ وَ مَأمونَ و اُمَّ الفَضْلِ العَبّاسی»؛ این سه نَسل، سه امام را کُشتند. «هارون[35]» حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) را کُشت، «مأمون» امام رضا (علیه السلام) را کُشت، دختر مأمون هم امام جواد (علیه السلام) را به شهادت رساند. با یک سَمّ که خودش هم میدانست؛ وقتی امام جواد (علیه السلام) را مَسموم کرد، گریه میکرد، داد میزد. (به تَعبیر بنده) امام جواد (علیه السلام) هم فرمودند: کار خودت را کردی؛ ولی به یک دردی مُبتلا میشوی که دیگر نمیتوانی اِظهار نکُنی؛ همه مُتوجّه میشوند. خدا کند بعضی از گزارشها درست نباشد. کسی که مَسموم میشود آب بدنش تمام میشود. باید مَحارم او در اَطرافش باشند، زود به زود به او مایعات تَزریق کنند، به او آب بدهند. میگویند: نانَجیب دَرب حُجره را قُفل کرد و دستور داد کَنیزها برَقصند، هَیاهو کنند تا صدای العَطش امام جواد (علیه السلام) را نشنود. سه جنازه است که 3 روز بر روی زمین مانده است. یکی جنازهی حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) بود، سلیمان کنار جِسر بَغداد برای اینکه همه باخبر بشوند و تَشییع جِدّی بشود، 3 روز این بدن را نگاه داشت. دوّمین نفر جنازهی جواد الائمه (علیه السلام) بود. نانَجیب بعد از آنکه امام جواد ما (علیه السلام) جان به جانآفرین تَسلیم کرد و شهید شد، طبق گزارش بدن را به پُشتبام بُرده است و زیر آفتاب قرار داده است تا آفتاب بر این بدن بتابد و رنگش تغییر کند. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[36]»؛ نه بدن حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) برهنه ماند، نه بدن حضرت جواد الائمه (علیه السلام) برهنه ماند. حسین جان!
«اگر کُشتند چرا خاکت نکردند ***** کَفن بر جسم صد چاکت نکردند»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مُبارکش را از ما راضی بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم وجود نازنینش را از همهی بَلیّات، اَمراض و آلام مَحفوظ بفرما.
الها! پروردگارا! نَسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.
خدایا! اَمر اشتغال و ازدواج برای همهی جوانها، دخترها و پسرها تَسهیل و تَقدیر و مَحتوم بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم فقر و فساد را از این مَملکت دور بفرما.
خدایا! نَنگ بیحجابی را از این مَملکت ریشهکَن بفرما.
خدایا! مُنافقین و نُفوذیها را رُسوا و نابود بگردان.
خدایا! فتنهگران را به خودشان مَشغول بفرما.
خدایا! این رئیسجُمهور فرعون زمان ما و همهی اَیادیاش در مَنطقه و همکارانش در دنیای غرب، همگی را در همین روزها قَلع و قَمع بفرما.
خدایا! این کودککُشهای بیرَحم قَسی بیوجدان را در همین روزها نابود بفرما.
خدایا! انصارالله یَمن را نُصرت عَطا بفرما.
خدایا! به دست همین جَمعیّت فقیرِ دوراُفتادهی مَحصور دَماغ این قدرتهای استکباری را به خاک بمالان.
خدایا! توفیقاتشان را مُضاعف بفرما.
خدایا! جبههی مُقاومت را از آسیبهایی که دیده است، آسیبهایشان را جُبران بفرما.
خدایا! تَهدیدهایشان را به فُرصت تبدیل بفرما.
خدایا! مشکل کمآبی را در کشور ما با قدرت غالب خودت برطرف بفرما.
خدایا! باران رَحمتت را بر ما اَرزانی بدار.
خدایا! باران مَغفرتت را بر دلهای ما بباران.
خدایا! گناهان ما را از وجود ما پاک بگردان.
خدایا! صحیفهی اَعمال ما را از سیّئات پاک بگردان.
خدایا! ما را از علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) جُدا مَگردان.
خدایا! عشق به امام زمان (ارواحنا فداه) و چشم به راهی امام زمان (ارواحنا فداه) را در زندگی و در قُلوب ما روزاَفزون بفرما.
خدایا! توفیق طاعت مُستمر و تَرک گناه در همهی اَبعادش در بقیهی عُمرمان به ما روزی بفرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان را بر سر سُفرهی حضرت جواد الائمه (علیه السلام) مُتنعّم و روح پاکشان را دعاگوی ما قرار بده.
الها! پروردگارا! همهی بیماران، بیمارانِ مورد نظر شِفای کامل و عافیت پُر بَرکت نَصیبشان بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 3 (مشهور به خطبه شقشقیه).
«و من خطبة له (علیه السلام) و هي المعروفة بالشقشقية و تشتمل على الشَكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له. أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ. ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى: «شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا ، وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ»؛ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا. فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ. إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ…».
[3] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ…».
[4] همان.
[5] سوره مبارکه اسراء، آیه 70.
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا».
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 31.
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ».
[10] سوره مبارکه بقره، آیه 33.
«قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ».
[11] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).
[12] سوره مبارکه نبأ، آیه 38.
«يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِكَةُ صَفًّا ۖ لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَ قَالَ صَوَابًا».
[13] سوره مبارکه نبأ، آیه 35.
[14] سوره مبارکه واقعه، آیه 25.
«لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا».
[15] سوره مبارکه آل عمران، آیه 147.
«وَ مَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ».
[16] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).
[17] سوره مبارکه رعد، آیه 8.
«اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَىٰ وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ ۖ وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».
[18] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۱۱۲.
«وَ مِنْ كَلاَمِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: يَا اِبْنَ آدَمَ عِفَّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ تَكُنْ عَابِداً وَ اِرْضَ بِمَا قَسَمَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ تَكُنْ غَنِيّاً وَ أَحْسِنْ جِوَارَ مَنْ جَاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً وَ صَاحِبِ اَلنَّاسَ بِمِثْلِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُصَاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً إِنَّهُ كَانَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ أَقْوَامٌ يَجْمَعُونَ كَثِيراً وَ يَبْنُونَ مَشِيداً وَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً أَصْبَحَ جَمْعُهُمْ بَوَاراً وَ عَمَلُهُمْ غُرُوراً وَ مَسَاكِنُهُمْ قُبُوراً يَا اِبْنَ آدَمَ إِنَّكَ لَمْ تَزَلْ فِي هَدْمِ عُمُرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ أُمِّكَ فَخُذْ مِمَّا فِي يَدَيْكَ لِمَا بَيْنَ يَدَيْكَ فَإِنَّ اَلْمُؤْمِنَ يَتَزَوَّدُ وَ اَلْكَافِرَ يَتَمَتَّعُ وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَتْلُو بَعْدَ هَذِهِ اَلْمَوْعِظَةِ – وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ اَلزّٰادِ اَلتَّقْوى».
[19] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۴، صفحه ۳۱۰.
«محص، ، [التمحيص] ، رُوِيَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لاَ يَكْمُلُ اَلْمُؤْمِنُ إِيمَانُهُ حَتَّى يَحْتَوِيَ عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلاَثِ خِصَالٍ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِيَّةٍ وَ بَاطِنٍ وَ ظَاهِرٍ فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا اَلْمِائَةُ وَ ثَلاَثُ خِصَالٍ فَقَالَ يَا عَلِيُّ مِنْ صِفَاتِ اَلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ جَوَّالَ اَلْفِكْرِ جَوْهَرِيَّ اَلذِّكْرِ كَثِيراً عِلْمُهُ عَظِيماً حِلْمُهُ جَمِيلَ اَلْمُنَازَعَةِ كَرِيمَ اَلْمُرَاجَعَةِ أَوْسَعَ اَلنَّاسِ صَدْراً وَ أَذَلَّهُمْ نَفْساً ضِحْكُهُ تَبَسُّماً وَ اِجْتِمَاعُهُ تَعَلُّماً مُذَكِّرَ اَلْغَافِلِ مُعَلِّمَ اَلْجَاهِلِ لاَ يُؤْذِي مَنْ يُؤْذِيهِ وَ لاَ يَخُوضُ فِيمَا لاَ يَعْنِيهِ وَ لاَ يَشْمَتُ بِمُصِيبَةٍ وَ لاَ يَذْكُرُ أَحَداً بِغِيبَةٍ بَرِيئاً مِنَ اَلْمُحَرَّمَاتِ وَاقِفاً عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ كَثِيرَ اَلْعَطَاءِ قَلِيلَ اَلْأَذَى عَوْناً لِلْغَرِيبِ وَ أَباً لِلْيَتِيمِ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ مُتَبَشِّراً بِفَقْرِهِ أَحْلَى مِنَ اَلشَّهْدِ وَ أَصْلَدَ مِنَ اَلصَّلْدِ لاَ يَكْشِفُ سِرّاً وَ لاَ يَهْتِكُ سِتْراً لَطِيفَ اَلْحَرَكَاتِ حُلْوَ اَلْمُشَاهَدَةِ كَثِيرَ اَلْعِبَادَةِ حَسَنَ اَلْوَقَارِ لَيِّنَ اَلْجَانِبِ طَوِيلَ اَلصَّمْتِ حَلِيماً إِذَا جُهِلَ عَلَيْهِ صَبُوراً عَلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِ يُبَجِّلُ اَلْكَبِيرَ وَ يَرْحَمُ اَلصَّغِيرَ أَمِيناً عَلَى اَلْأَمَانَاتِ بَعِيداً مِنَ اَلْخِيَانَاتِ إِلْفُهُ اَلتُّقَى وَ حِلْفُهُ اَلْحَيَاءُ كَثِيرَ اَلْحَذَرِ قَلِيلَ اَلزَّلَلِ حَرَكَاتُهُ أَدَبٌ وَ كَلاَمُهُ عَجَبٌ مُقِيلَ اَلْعَثْرَةِ وَ لاَ يَتَتَبَّعُ اَلْعَوْرَةَ وَقُوراً صَبُوراً رَضِيّاً شَكُوراً قَلِيلَ اَلْكَلاَمِ صَدُوقَ اَللِّسَانِ بَرّاً مَصُوناً حَلِيماً رَفِيقاً عَفِيفاً شَرِيفاً لاَ لَعَّانٌ وَ لاَ كَذَّابٌ وَ لاَ مُغْتَابٌ وَ لاَ سَبَّابٌ وَ لاَ حَسُودٌ وَ لاَ بَخِيلٌ هَشَّاشاً بَشَّاشاً لاَ حَسَّاسٌ وَ لاَ جَسَّاسٌ يَطْلُبُ مِنَ اَلْأُمُورِ أَعْلاَهَا وَ مِنَ اَلْأَخْلاَقِ أَسْنَاهَا مَشْمُولاً بِحِفْظِ اَللَّهِ مُؤَيَّداً بِتَوْفِيقِ اَللَّهِ ذَا قُوَّةٍ فِي لِينٍ وَ عَزْمَةٍ فِي يَقِينٍ لاَ يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لاَ يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ صَبُوراً فِي اَلشَّدَائِدِ لاَ يَجُورُ وَ لاَ يَعْتَدِي وَ لاَ يَأْتِي بِمَا يَشْتَهِي اَلْفَقْرُ شِعَارُهُ وَ اَلصَّبْرُ دِثَارُهُ قَلِيلَ اَلْمَئُونَةِ كَثِيرَ اَلْمَعُونَةِ كَثِيرَ اَلصِّيَامِ طَوِيلَ اَلْقِيَامِ قَلِيلَ اَلْمَنَامِ قَلْبُهُ تَقِيٌّ وَ عَمَلُهُ زَكِيٌّ إِذَا قَدَرَ عَفَا وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى يَصُومُ رَغْباً وَ يُصَلِّي رَهْباً وَ يُحْسِنُ فِي عَمَلِهِ كَأَنَّهُ نَاظِرٌ إِلَيْهِ غَضَّ اَلطَّرْفِ سَخِيَّ اَلْكَفِّ لاَ يَرُدُّ سَائِلاً وَ لاَ يَبْخَلُ بِنَائِلٍ مُتَوَاصِلاً إِلَى اَلْإِخْوَانِ مُتَرَادِفاً لِلْإِحْسَانِ يَزِنُ كَلاَمَهُ وَ يُخْرِسُ لِسَانَهُ لاَ يَغْرَقُ فِي بُغْضِهِ وَ لاَ يَهْلِكُ فِي حُبِّهِ وَ لاَ يَقْبَلُ اَلْبَاطِلَ مِنْ صَدِيقِهِ وَ لاَ يَرُدُّ اَلْحَقَّ عَلَى عَدُوِّهِ وَ لاَ يَتَعَلَّمُ إِلاَّ لِيَعْلَمَ وَ لاَ يَعْلَمُ إِلاَّ لِيَعْمَلَ قَلِيلاً حِقْدُهُ كَثِيراً شُكْرُهُ يَطْلُبُ اَلنَّهَارَ مَعِيشَتَهُ وَ يَبْكِي اَللَّيْلَ عَلَى خَطِيئَتِهِ إِنْ سَلَكَ مَعَ أَهْلِ اَلدُّنْيَا كَانَ أَكْيَسَهُمْ وَ إِنْ سَلَكَ مَعَ أَهْلِ اَلْآخِرَةِ كَانَ أَوْرَعَهُمْ لاَ يَرْضَى فِي كَسْبِهِ بِشُبْهَةٍ وَ لاَ يَعْمَلُ فِي دِينِهِ بِرُخْصَةٍ يَعْطِفُ عَلَى أَخِيهِ بِزَلَّتِهِ وَ يَرْعَى مَا مَضَى مِنْ قَدِيمِ صُحْبَتِهِ».
[20] سوره مبارکه اسراء، آیه 14.
«اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا».
[21] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).
[22] سوره مبارکه اعراف، آیه 22.
«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ».
[23] سوره مبارکه مدثر، آیه 4.
[24] سوره مبارکه احزاب، آیه 33.
«وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
[25] سوره مبارکه حجر، آیات 39 و 40.
«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».
[26] سوره مبارکه یوسف، آیه 24.
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ».
[27] نظامی، خمسه، مخزن الاسرار، بخش 8.
[28] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۹، صفحه ۲۹۱.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : تَخَلَّلُوا فَإِنَّهُ مِنَ اَلنَّظَافَةِ وَ اَلنَّظَافَةُ مِنَ اَلْإِيمَانِ وَ اَلْإِيمَانُ مَعَ صَاحِبِهِ فِي اَلْجَنَّةِ».
[29] سوره مبارکه بقره، آیه 187.
«أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ۗ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ ۖ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ ۚ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ۖ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ ۚ وَ لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ».
[30] سوره مبارکه تحریم، آیه 6.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ».
[31] سوره مبارکه روم، آیه 21.
«وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».
[32] سوره مبارکه اعراف، آیه 26.
«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ».
[33] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 16.
«و من كلام له (علیه السلام) لما بُويِعَ في المدينة و فيها يخبر الناس بعلمه بما تئول إليه أحوالهم و فيها يقسمهم إلى أقسام: ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ. أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه وآله) وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا. وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ. أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ، أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ. حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ. و من هذه الخطبة و فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف: شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ، سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى. الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ، عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ. هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى. مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ [عِنْدَ جَهَلَةِ النَّاسِ] وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ. لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ . وَ لَا يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ».
[34] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۸.
[35] هارون عباسی (۱۴۵ ـ ۱۹۳ق) معروف به هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی (حکومت:۱۷۰ ـ ۱۹۳ق) است که هم عصر با امام موسی کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بود. به گزارش تاریخ، زندانی شدن امام کاظم (علیه السلام)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران هارون بوده است. هارون یکی از فرزندان مهدی عباسی است که دوران حکومتش به جهت درآمد اقتصادی، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده میشود. در دوران خلافت هارون، جنگهای خارجی متعددی از جمله جنگ با رومیان درگرفت و ملکه روم مجبور به صلح و پرداخت غرامت به سپاه هارون شد. در دوره او شورشهایی علیه حکومت واقع شد که مهمترین آن قیام یحیی بن عبدالله، برادر نفس زکیه بوده است. بنا بر برخی منابع تاریخی، در پی آشوبهای خراسان به وسیله رافع بن لیث و آرام نشدن منطقه به وسیله نماینده هارون، خود خلیفه در سال ۱۹۲ق راهی خراسان شد تا منطقه را آرام کند؛ ولی در طوس در روستایی به نام سناباد به علت بیماری در جمادی الاولی سال ۱۹۳ق در چهل و شش سالگی درگذشت و پسرش صالح، نماز میت را بر او خواند. بعدها محل دفن هارون به بقعه هارونیه معروف شد. شب مرگ هارون در طوس، مردم با پسر او امین در بغداد بیعت کردند. در سال ۲۰۳ قمری به خواست مأمون، امام رضا (علیه السلام) در این مکان در کنار هارون دفن شد.
[36] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».





