«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«غدیر» تَثبیت خطّ توحید در بِستر انسانِ کامل است
«فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ[2]»؛ ماه ذیالحجّه سُفرهی کَرَم خداست. از ابتدای ماه که واقعهی ازدواج دریای ولایت و دریای عصمت اتّفاق اُفتاده است، حوادثی که بعد از دیگری زندگیساز، تاریخساز، دلانگیز و برای شیعه مایهی افتخار و مُباهات است. ایّامی که گذشت، مُناسبتهایی بود که به فَضل الهی مُتذکّر بودید؛ ولی هم ولادت امام هادی (علیه السلام) روز چهارشنبه است و روز شنبه هم روز عید الله الاکبر است. روز عَهد مَعهود و میثاق مَأخوذ است. در میان اوّلین و آخرین، خداوند هیچ عیدی را مانند عید غدیر قرار نداده است. عید غدیر عیدِ همهی فَضائل است؛ عیدِ تَثبیتشدن خطّ توحید در بِستر انسانِ کامل است؛ روز ارائهی اُلگوی زندگی و مِعیار حُکومت است؛ روز توجّه به قُلّهی کَمال انسانی است و روزی است که خداوند متعال با نَصب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد مَعصومین او به عُنوان رهبران تا دامنهی قیامت اسلام را بیمه کرد، مَکتب را حفاظت کرد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حقیقتِ قرآن است
وجود نازنین حضرات مَعصومین ما (سلام الله علیهم اجمعین) به وُسعت اَسماء حُسنای پروردگار زیبایی دارند، امتیاز دارند. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[3]»؛ اینها وَجهالله بیکَران هستند. هرجا هرکسی به هرچیزی نگاه کند، مَلکوت آن چیز وَجهالله است. مِنهای وَجهالله همهچیز اعتباری است، کَف روی آب است، سَراب است، صفر است. اما وقتی به وَجهالله مُتّصل میشود، وجود پیدا میکند، بود پیدا میکند. و وَجهالله زَوالپذیر هم نیست. «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ[4]»؛ نفرموده است «سَیَفْنَی»؛ بلکه فرموده است: «فَانٍ»؛ همین الآن هم وجود ندارد. «وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ[5]». اگر ما هستیم، پُشتمان به وَجهالله گرم است. ما آیینهی وَجهالله هستیم، ما مَظهر وَجهالله هستیم. لذا هم «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ[6]»، و هم «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ» که آن وَجهِ رَبّ «ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ[7]» است. هم صاحب جَلال است و هم صاحب اِکرام است. این امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که وَجهالله است؛ بوده و هست و خواهد بود. حقیقتِ حضرت علی (علیه السلام) حقیقتِ قرآن است، حقیقتِ وَحی است و وَحی نامیراست.
یک نگاهِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان را به خدا وَصل مینماید
خداوند «شهید رئیسی» ما (اعلی الله مقامه الشریف) را با اَجداد طاهرینش مَحشور بدارد که انصافاً افتخار آفرید، مایهی سربُلندی جهان اسلام شد. حُضور ایشان در سازمان مِلل که در آنجا قرآن کریم را بالا بُرد و باتوجّه به آن جسارتی که نُفوس خَبیثه به قرآن کریم کرده بودند، قرآن را در مَرئای میلیاردها انسان بالا بُرد و اعلان کرد با سوزاندن اوراقی از قرآن، قرآن کریم از بین نمیرود. قرآن آن مَعارف بلند است، قرآن نیازهای بَشر را رَفع میکند. خیلی کلمات زیبا و به جا به کار بُردند در اینکه قرآن سوزاندنی نیست، قرآن از بینرفتنی نیست. قرآنِ ناطق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. بدن نازنینش از ما جُدا شد و در نجف اشرف مَلجأ است؛ همان بدن هم مَلجأ است. پیراهن حضرت یوسف (علیه السلام) کُجا و جسم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کُجا؟! پیراهن حضرت یوسف (علیه السلام) هم یکچیز جامدی بود، یکچیز بیجانی بود؛ ولی ما آن حَیات مُکتسَب از وجود یک وَلی خدا را دَرک نمیکنیم. تُربت امام حسین (علیه السلام) در ظاهر یک تُربت است، یک خاک است؛ اما مقداری تُربت طوفان یک دریا را خاموش میکند، مریضها را شِفا میدهد؛ «الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ[8]». بدن نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار بدن مُطهّر دو پیامبر یعنی حضرت نوح (علیه السلام) و حضرت آدم (علیه السلام) قرار گرفته است. هم بدن حَیات دارد، همهی پَناهجویان به نَجف اشرف از آن مایه میگیرند.
بنده چند سال قبل کنار ضریح مُقدّس مولی المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایستاده بودم و مشغول گدایی بودم و دو دستم را مانند دست خالی گداها که دست خالیاش را نشان میدهد تا کسی چیزی در دستش قرار بدهد، اینجور در مُقابل ضَریح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز نگاه داشته بودم و مَشغول صفا کردن با پدرم بودم. چه پدری! پسر مرحوم آیت الله آقای «شیخ عبّاس هاتف قوچانی» (رحمت الله علیه) که شاگرد آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) آن علّامه، آن عارف، آن اُعجوبه بود که «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را تربیت کرد، «علّامهی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) را تربیت کرد. گفته میشود در مَسائل سِیر و سُلوک مرحوم آقای هاتفی قوچانی (رحمت الله علیه) وَصی مرحوم آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) بود. پسر ایشان گفتند: من تو را در آن حال که دیدم، به یاد داستانی اُفتادم که پدرم برایم نَقل کرده بود و آن این بود که میگفت: یک آقایی بود که هر روز مُقابل ایوان طلای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میآمد… «ایوان نَجف عَجب صَفایی دارد». مُقابل این ایوان میایستاد، دو دستش را به عُنوان دستِ خالی گدایی باز نگاه میداشت و مُدّتها میآمد و این کار را میکرد و جُزء این هم هیچچیزی نمیگفت. همینجور دستهایش را باز میکرد و از آنجا نگاه به ضَریح میکرد. پدرم گفت: ما میهمان کسی بودیم؛ پسرش را صدا زد و یک سینی به او داد و گفت بُرو میوه بگیر و بیاور. او رفت و وقتی برگشت، دیدیم سینی او سینی قبلی نیست. یک سینی طلایی تمام عَیار است. تَعجُّب کردیم. همه به هم نگاه میکردند که این سینی از کُجا آمده است. چه کسی پول دارد تا چنین سینی بخرد؟ بالاخره به صاحبخانه زبان باز کردند که اوّلاً چرا از طلا استفاده میکنید؟ جایز نیست از ظروف طلا استفاده کنید. ثانیاً شما با این زندگی ساده چنین طلایی را از کُجا آوردهاید؟ فرزندش را صدا زد و به او گفت: تو سینی طلا نبُردی، سینی مَعمولی بُردی؛ این سینی چیست که طلا شده است؟ گفت: آن فردی که هر روز جلوی ایوان طلا میآید و دستش را باز میکند و مُقابل ضَریح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیره میشود، مُنتظر است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک چیزی در کَف دست او بگذارد، دید من دارم عُبور میکنم، من را صدا زد. جلو آمدم، سینی را از دست من گرفت و یک دستی به این سینی کِشید و تبدیل به طلا شد. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[9]». نگو که این بندهی خدا که مُدّتها میآید و دستش را باز میکند، از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تقاضای علم کیمیا میکند که بتواند مِس را به طلا تبدیل کند. بعد از مُدّتها انتظار، آن روز آقا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نگاهی کرده بودند، تَصرُّفی در او شده بود که دستش را به هرچیزی میزد، میتوانست آن را طلا بکند.
مولا جان! بابا جان! به این دلِ مِس ما هم یک نگاهی بکُن. این جانهای غُبار گرفتهی ما را هم یک نگاه بکُن. قیمتی بشود و خدا بخَرد. این غَفلتها ما را بیقیمت کرده است، بیاَرزش کرده است. ولی اگر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نگاه پدرانه به ما بکند، کار ما هم سامان پیدا میکند، ما هم در دَرجات مَعنوی ارتقاء پیدا میکنیم، در دنیا هم نسبت به دینمان بَصیرت پیدا میکنیم. دشمنشناس میشویم، زمانشناس میشویم، وظیفهشناس میشویم و به وظایف دینی و سیاسی و اجتماعیمان با یک اِلهام علوی، با جَذبهها تا قُلّه ارتقاء پیدا میکنیم. این به مُناسبت این ایّام الله است. غدیر را در پیش داریم.
«عَلی الدُّرّ و الذّهب المُصفّی ***** و باقی الناسِ کلُّهم تُرابُ[10]»؛
گویا همهی مردم خاک هستند، علی (علیه السلام) دُرّ است. جنس حضرت علی (علیه السلام) مُتفاوت با همه است. لذا بنده با زبان خودم عَرض میکنم:
«سَوّدْتُ صَحیفةَ أعْمالی *** وَ وَکَلتُ الأمْرَ إلی حَیْدَر
هلْ یَمنعُنی وَ هوَ السّاقی *** أنْ أشْربَ مِنْ حَوْضِ الکَوثَر
أمْ یَطرُدُنی عَنْ مائِدةٍ *** وُضِعتْ لِلقانعِ وَ المُعترّ[11]»؛
اُمیدمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
دو سُفرهای که امام هادی (علیه السلام) در ارتباط با ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گُستراندند
حضرت امام هادی (علیه السلام) دو سُفره در ارتباط با ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پَهن کرده است که تا روز قیامت دلهای اَهل وِلا بر سر این دو سُفره تَغذیه میشوند. یکی زیارت جامعهی کبیره است. انصافاً در آن حَدّی که عقل بشر قَد میدهد، حضرت امام هادی (علیه السلام) امامت را، ویژگیهای انسان کامل را، وَلی مُطلق خدا را به صورت زیارت جامعهی کبیره تابلو کرده است. امام زمان (ارواحنا فداه) هم دوست دارند؛ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) خواندن زیارت جامعهی کبیره را دوست دارند. جامعه، جامعه، جامعه. یکی هم زیارت رَجبیّه است. آنچه در خُطبهی غَدیریه آمده است، بعضیها در سَند آن حرف میزنند؛ مَتن هیچ حرفی ندارد، اما این زیارت غدیریه هم مَتن و هم سَند آن خیلی مُحکم است و خیلی مُستند است. این دو اَثر هم از حضرت امام هادی (علیه السلام) باقی مانده است.
برخی از نشانههای مُتّقین در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اما 3ـ2 جُمله هم راجع به ادامهی خُطبهی 193 نهج البلاغهی مولایمان، اماممان، پدر امامت، پدر امامان، پدر ما، پدر اُمّت تقدیم مَحضر کنیم. فرمودند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛ خوبی مُتّقون یک بُعدی نیست. آنها اَهل فَضائل هستند، خوبیها و فَضیلتها از وجودشان میجوشد؛ «هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ». حالا تعدادی از فَضائل را بیان میکنند. اَفسوس که شنونده بیش از آن ظرفیّت نداشت. به یک جایی که رسید، روح او پَرواز کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این خُطبه او را بَدرقه کرد و به بهشت فرستاد. اما آن مقداری که جان این «هَمّام» ظرفیّت داشت، وَعی کرد، در خودش جای داد و با ذخیره و خوراک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عالَم بَرزخ و بهشت بَرزخی انتقال پیدا کرد. اوّلین فَضیلت این است که فرمودند: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ اینها همهی وجودشان نُطق است؛ نه تنها زبانشان نُطق است. اینها اَهل وِلا هستند، تَولّی دارند، تَبَرّی دارند. لذا قیافهی آنها در برابر دشمن «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ[12]» است. اما به خودیها که میرسند، «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[13]» هستند.خودِ این نگاه دارد حرف میزند. آدم به بعضیها که نگاه میکند خوشحال نیست، به زور نگاه میکند. به بعضیها که نگاه میکند، خیره میشود و دلش نمیخواهد نگاهش را از او بردارد. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) جوان که نبود، از نظر زیبایی هم جُزء زیبایان نبود؛ ولی حلقههای جوانها دور ایشان مینشستند. هرچه نگاه میکردند، سیر نمیشدند. جَمالالله بود، آیینه بود، خدا در وجودش بود. لذا راه رفتن بعضیها حرف میزند، دست بلند کردنشان حرف میزند، اَخمشان حرف میزند، تَبَسُّمشان حرف میزند. اینها هم زبانشان زبان است و هم همهی حرکاتشان درس است و همهی آن هم صَواب است؛ اشتباه ندارند. هدایتشده هستند، مُهتدی هستند.
«وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ»؛ لباس اینها نه آنچنان لباسی است که مردم دور بشوند، بگویند این دیگر چه کسی است که به خودش نمیرسد و نه مُتجمّل و اَشرافی هستند که لباسهای آنچنانی استفاده کنند که در جلسهی گذشته در این رابطه توضیحاتی به مَحضرتان تقدیم شد. و مَلْبَس هم مانند مَنطق شُئون زندگی انسان را پوشش میدهد. آنچه برای زندگی انسان پیرایه است، پوشش هست، آن لباس انسان به حساب میآید. نه خیلی تُند است، نه خیلی ذَلیل است. مُتوسط است. وقتی با مردم مُعاشرت میکند نه خیلی میدان میدهد که از او سوء استفاده بکنند، نه تُندی میکند. این پوششِ برخورد اوست. در مَصارف زندگی، در خوردن غذا، در آشامیدن آب یک پیرایهای دارد که همواره در جاده است. حَدّ وسط است، افراط و تَفریط ندارد. هم کم نمیگذارد و هم اَهل اسراف نیست. در روایت هم داریم: «مَا عَالَ مَنِ اقْتَصد[14]»؛ هرکسی در زندگی روش و پوشش زندگیاش اعتدال باشد، او گرفتار فقر نمیشود. قناعت و میانهرو بودن در هزینهی زندگی همیشه انسان را در کُرسی عزّت قرار میدهد.
سه نعمت الهی در کلام حضرت امام هادی (علیه السلام)
اینجا بد نیست به نام حضرت امام هادی (علیه السلام) یک حدیثی از ایشان نَقل کنیم که هم مُعجزه است و هم حدیث است. «ابوهاشم جعفری[15]» هم شاگرد امام جواد (علیه السلام) است و هم شاگرد امام هادی (علیه السلام) است. جُزء ساداتی است که قوم و خویششان هم هست. میگوید: من گرفتار تَنگدستی شدم، گفتم که به امام هادی (علیه السلام) پَناه ببَرم. آمدم از فشار زندگی به امام زمان خودم که حضرت هادی (علیه السلام) است، شِکوه کنم. تا سلام دادم، حضرت امام هادی (علیه السلام) اجازه ندادند من بگویم وَضعم خراب است و به شما پَناه آوردهام. فرمودند: ابوهاشم! آمدی به کُدامین نعمت شُکر خداوند را نزد من به جای آوری؟ من مَبهوت شدم. بعد خودشان سه نعمت را فرمودند. فرمودند: آمدی به نعمت ایمان شُکر کُنی که خداوند به تو ایمان داده است و تا این ایمان را داری، آتش جَهنّم بر تو حرام است. مؤمن در جَهنّم نمیسوزد. خداوند چه نعمتی به تو داده است؟ نعمت ایمان را داده است. آمدهای شُکر نعمت ایمان را بکُنی که تو را از آتش جَهنّم بیمه کرده است؟ یا آمدهای به نعمت عافیت شُکر کُنی؛ خداوند بدن سالم به تو داده است. میتوانی نماز بخوانی، میتوانی کمک بکنی، میتوانی دست کسی را که اُفتاده است بگیری و او را بلند کُنی. این عافیت چه نعمتی است که اگر انسان عافیت نداشته باشد، نمیتواند خیلی از عبادتها را انجام بدهد. اما سلامتی باعث میشود انسان این نَردبان بَندگی را طی کند و هر ساعت یک کاری خیری انجام بدهد و بالا برود. این نعمت دوّم بعد از ایمان، عافیت است. و واقعاً هم بعد از ایمان عافیت است. ایمان اوّلین نعمت الهی است و عافیت دوّمین نعمت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. سوّمین نعمت قناعت است. خداوند تو را با روح قناعت قرار داده است و قناعت آبروی آدم را حفظ میکند. آدمهایی که حساب و کتاب در زندگی ندارند، مُحتاج لِئام خَلق میشوند، در زندگی کم میآورند و ناچار میشوند بروند رشوه بگیرند، بروند رباخوار را ببینند و به جَهنّم بروند. اما قناعت «مَالٌ لَا يَنْفَدُ[16]»؛ قناعت سرمایهای است که تمام نمیشود. قناعت در زندگی برای انسان عزّت است، برای انسان سراَفرازی است. اوّل این درس را دادند که به داشتههایت هم فکر کُن؛ چرا مُدام نداشتههایت را میبینی؟! آن هم داشتههایی که هر کُدام از آنها سرمایهای است که بَدل ندارد، نمیتوانی آنها را با پول تهیه کُنی. سه سرمایه و گنج عظیم داری. ایمان داری، عافیت داری و قناعت داری. بعد از آنکه حضرت امام هادی (علیه السلام) این مرد را مُتوجّه نعمتها و گنجهای خودش کرد، غُلامشان را صدا زدند و فرمودند: صد دِرهم به ابوهاشم بده. صد دِرهم یعنی صد سکه به او بده. زندگیاش را آباد کرد. ضمن اینکه به او درس زندگی داد، نسبت به تَقاضایی که در باطنش داشت، هنوز به امام هادی (علیه السلام) هم عَرض نکرد؛ اما امام هم حاضر نشد او سؤال بکند تا از قَدر او کم بشود؛ زیرا گدایی آدم را کوچک میکند. حضرت امام هادی (علیه السلام) بدون اینکه او سؤال بکند، درخواستش را اجابت کرد. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً[17]»؛ خدا اینگونه است، کَریم اینگونه است؛ نمیگذارد آدم شرمنده بشود. امام هادی (علیه السلام) حاضر نشدند او شرمنده بشود، غذای روحی هم به او داد، سرمایهی فرهنگی هم به او داد و او را هم بینیاز کرد.
بالاترین امتیاز مُتّقین در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حالا این «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ» اگر انسان در زندگی «اَلْكَمَالُ كُلُّ اَلْكَمَالِ اَلتَّفَقُّهُ فِي اَلدِّينِ وَ اَلصَّبْرُ عَلَى اَلنَّائِبَةِ وَ تَقْدِيرُ اَلْمَعِيشَةِ[18]»، کمالِ فقه، کَمال فَهم دین، چه کسی دین را خیلی خوب فَهمیده است و کامل شده است؟ یک: تَفقّه در دین، فقیه در دین باشد. دین را عَمیق، نه به صورت روزنامهای، دین را ریشهای فَهمیده باشد. این کَمال است. کَمالی بالاتر از دینفَهمی و فقاهت در دین نیست. دوّم صبر است؛ آدم در فَراز و نَشیبها دستپاچه نشود. شُعارش این باشد که «هرچه از دوست میرسد نیکوست». مُنتظر باشد، اُمیدوار باشد؛ خداوند بَندهاش را نااُمید نمیکند. دنیا به آخر نرسیده است. اگر امروز نشد، فردا میشود. میتواند در برابر مُشکلش با صبر به خودش آرامش بدهد. سوّم «تَقْدِيرُ اَلْمَعِيشَةِ» است. «چو دَخلت نیست خرج آهستهتر کُن[19]». آدم به مقدار درآمدش هزینه بکند و این بالاترین چیزی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را جُزء امتیازات مُتّقین بیان میکنند.
روضه و تَوسُّل به حضرت امام هادی (علیه السلام)
چند جُملهای هم تَوسُّل داشته باشیم. وجود نازنین امام هادی (علیه السلام) را خیلی مورد اِهانت و جسارت قرار دادند. او را در یک فَضایی آوردند که این نانَجیب یعنی «مُتوکّل عبّاسی» از قُشون خودش سان میدید. امام عظیمالشأن، صاحب ولایت مُطلقه را هم با چه وَضعی آوردند تا مُتوکّل این جَلال خودش را به رُخ امام هادی (علیه السلام) بکِشد. آنجا امام هادی (علیه السلام) یک اشارهای کردند و مَلائکهای که همه مُسلّح بودند و در اختیار امام هادی (علیه السلام) قرار داشتند. حضرت امام هادی (علیه السلام) فرمودند: قُشون تو اینها هستند و قُشون من آنها هستند. این نانَجیب تا چشمش خورد از هوش رفت. بار دیگر تَأسّفبارتر این بود که امام هادی (علیه السلام) را وارد مجلس شَراب کردند. نانَجیب شَراب زهرمار میکرد، به امام هادی (علیه السلام) هم تعارُف کرد که از این شراب بخورد. امام هادی (علیه السلام) فرمودند: پوست و گوشت و اُستخوان من با این سازگاری ندارد؛ این به من نمیخورد. نانَجیب گفت: حالا شعر بخوان. حضرت امام هادی (علیه السلام) اَشعاری خواندند: «بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ[20]»؛ اینها به قُلّههای کوهها رفتند که سالم بمانند، ولی وقتی اَجل بیاید قُلّهی کوه هم شما را نگاه نمیدارد. اَشعار عبرتآموزی را خواندند و اَهل مجلس و مَتوکّل همه به گریه اُفتادند. حضرت امام هادی (علیه السلام) را با احترام و هدایا از مجلس بَدرقه کردند. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[21]» ؛ «دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها[22]»؛ دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را وارد مجلس شَراب کردند. امیرزاده بود، عَقیلة العَرب بود؛ اما لباس مُناسبی به تَن نداشت؛ «وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها». در آنجا نانَجیب جسارت کرد، حضرت زینب (سلام الله علیها) جواب او را داد. دید که هنوز جُرأت دارد و حاضرجوابی میکند، سر مُقدّس اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داخل تَشت بود؛ نامَرد با این چوب دستی که در دستش بود، مُقابل چشم خواهر مهربان به این دندانها چوب میزد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[23]».
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مُبارکش را از ما راضی بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد مَگردان.
خدایا! جمع ما را پَریشان نکُن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم فَرج امام زمان (ارواحنا فداه) را در همین ایّام قرار بده.
خدایا! چشم ما را به جَمال ایشان روشن کُن.
خدایا! دست ما را از دامانش کوتاه نکُن.
خدایا! به وجود نازنین ایشان قَسمت میدهیم همهی مشکلات ما را برطرف کُن.
خدایا! باران رَحمت، آب وافر بر همهی مردم عزیز ما نازل بفرما.
خدایا! ما را از گرانی و نگرانی و پَریشانی و بهمریختگی نجات بده.
خدایا! مؤمنین ما، سنگرننشینان ولایت بر قدرت و عزّتشان بیَفزا.
خدایا! دشمنان ما، دو بِهم زَنهای ما، فَضاسازهای فتنهی ما را نابود بگردان.
الها! پروردگارا! صهیونیستها، خونآشامها و کودککُشها را ریشهکَن بفرما.
الها! پروردگارا! فَراعنهی زمان ما را نابود بفرما.
خدایا! دستهای خالی به بارگاهت آوردهایم؛ به کَرَم مرتضی علی (علیه السلام) قَسمت میدهیم همهی ما را به مَقاصد عالیه نائل بگردان.
خدایا! همهی گِرههایمان را باز بفرما.
خدایا! سایهی پُر بَرکت نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، رهبر عزیز و نورانیمان را با اقتدار و عزّت مُستدام بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[3] سوره مبارکه بقره، آیه 115.
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[4] سوره مبارکه الرحمن، آیه 26.
[5] سوره مبارکه الرحمن، آیه 27.
«وَ يَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ».
[6] سوره مبارکه قصص، آیه 88.
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
[7] سوره مبارکه الرحمن، آیه 27.
[8] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مقدسه.
«…أَلسَّلامُ عَلى عیسى رُوحِ اللهِ وَ کَلِمَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَهِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَبی مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبیهِ وَ خَلیفَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاْئِـمَّـهُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَمِ الاْنْبِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاْوْصِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَهَالزَّهْرآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَهَ الْکُبْرى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَهِ الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّهِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ، أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاْدْعِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَهُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاْزْکِیآءُ، أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْئِمَّهِ السّاداتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسادِ الْعارِیاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَهِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ…».
[9] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.
[10] اشعاری از عمر و عاص در مَدح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام).
«…بِآلِ مُحمّد عُرفِ الصّوابُ *** وَ فی أبیاتِهم نَزَلِ الکتابُ
و هُم حُججُ الإله عَلی البَرایا *** بِهم وَ بجَدّهم لایسترابُ
وَ لاسیما أبو حَسنٍ عَلی *** لَهُ فِی الحَرب مَرتبةٌ تُهابُ
طَعامُ سُیوفِه مُهج الأَعادِی *** وَ فَیضُ دَمِ الرّقاب له شَرابُ
وَ ضَربتهُ کبیعتِهِ بِخُمٍّ *** مَعاقدُها مِن القَوم الرّقابُ
عَلی الدُّرّ و الذّهب المُصفّی *** و باقی الناسِ کلُّهم تُرابُ
هُو البکاءُ فِی المِحرابِ لَیلاً * هُو الضَحَّاک إذا اشتدَّ الضّرابُ…».
[11] موسوی، حرکة الشعر فی النجف، بیتا، ص ۲۲۸ و طهرانی، امام شناسی، ج ۷، ص ۲۸۵-۲۹۳.
[12] سوره مبارکه فتح، آیه 29.
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا».
[13] همان.
[14] نهج البلاغه، حکمت 140؛ میانهروی مانع فقر.
[15] داوود بن قاسم بن اسحاق (درگذشت ۲۶۱ق)، مشهور به ابوهاشم جعفری و داوود بن قاسم جعفری، از اصحاب چهار تن از امامان شیعه، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام)، بوده و از راویان مورد اعتماد و نامدار امامیه به شمار میرود. سازمان وکالت به عنوان وسیلهای برای ارتباط میان شیعیان و امامان شیعه بود که با شدت گرفتن کنترل خلفای عباسی و نیز برای آمادهسازی شیعیان برای غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شکل گرفته بود. ابوهاشم جعفری نیز یکی از افراد مورد اعتماد ائمه (علیهم السلام) بود که در زمان غیبت صغرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز وکالت ایشان را برای مدتی در اختیار داشت. جمعی از راویان حدیث شیعه از وی نقل حدیث کردهاند مثل علی بن ابراهیم قمی، یحیی بن هاشم، اسحاق بن محمد نخعی، سهل بن زیاد آدمی، محمد بن حسان، ابواحمد بن راشد، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن عیسی، محمد بن ولید، محمد بن احمد علوی، احمد بن اسحاق، محمد بن زیاد، احمد بن ابی عبدالله برقی، فضل بن شاذان نیشابوری، سعد بن عبدالله اشعری، عبدالله بن جعفر حمیری، و… ابوهاشم جعفری، از اصحاب چهار تن از امامان شیعه، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) بوده و از راویان مورد اعتماد و نامدار امامیه به شمار میرود. رجالشناسان و مورخان شیعه از جمله ابیجعفر برقی (متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰ق)، کشی (متوفی ۳۳۰ق)، مسعودی (متوفی ۳۴۶ق)، نجاشی (متوفی ۴۵۰ق)، شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ق) در الفهرست، و رجال، ابن داوود حلی (متوفی ۷۰۷ق)، علامه حلی (متوفی ۷۲۶ق) و غیره ابوهاشم را با توصیفاتی چون عالم، عابدِ زاهد، عظیمالمنزلة، جلیل و شریفالقدر نزد ائمه (علیهم السلام)، ستودهاند. برای ابوهاشم دو کتاب «اخبار ابوهاشم» و «کتاب شعر» اشعار و قصاید او در مدح اهل بیت (علیهم السلام) ذکر شده که هر دو کتاب را ابن عیاش جمع آوری نموده است، ولی اکنون این دو کتاب در دسترس نیستند. وی در جمادی الاول سال ۲۶۱ق در سامراء در گذشت. خطیب بغدادی در کتاب خود آورده است که وی در سال ۲۵۲ق از مدینة السلام (بغداد) به سامراء تبعید شده و تا آخر عمر در آنجا بوده است. ذبیحالله محلاتی در کتاب مآثر الکبراء نام او را در شمار مدفونان در حرم عسکریین آورده است.
[16] نهج البلاغه، حکمت 57؛ ارزش قناعت.
[17] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای يا من ارجوه لكل خیر.
«يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ (مِنْ) كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ (جَمِيعَ) شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ».
[18] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۲.
[19] سعدی، گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت شماره ۵.
[20] بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۱۱.
«بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ *** غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ *** وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ *** أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ
أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً *** مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ *** تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا *** وَ أَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا».
[21] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[22] ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۴۱ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص 116.
«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَهٌ وَ کانَتْ تَتَخَفَّی بَیْنَ النِّساءِ وَ هِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه».
[23] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





