حریم ملکوت ۲۴۶

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۱۳ مرداد ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

پنج ویژگی اَهل تقوا در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

«فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ[2]»؛ وجود مُبارک مولای متّقیان حضرت، پدر امامان (سلام الله علیهم اجمعین)، اُعجوبه‌ی عالَم آفرینش، پدرمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خُطبه تیتر سخن‌شان این است که اَهل تقوا، پارسایان، پَرواپیشگان اَهل فَضائل هستند. هرچه شما هم در کارهای این‌ها و هم در سَجایایشان نگاه می‌کنید، می‌بینید آدم‌های اَرزشمندی هستند. حرف بیخود نمی‌زند، نگاه مُفت نمی‌کند، کار بیخودی انجام نمی‌دهد؛ به هر بُعدی از اَبعاد خصلتی‌اش نگاه کنید، می‌بینید به مَعنی واقعی کلمه دارای مَکارم اخلاقی است. بعد می‌آیند و این را به برنامه تبدیل می‌کنند. از زبان شروع می‌کنند؛ «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ». بعد از پوشش به مَعنی وسیع کلمه آنچه که در زندگی برای انسان پوشش به حساب می‌آید، آن را مَطرح می‌کنند و برای مرحله‌ی سوّم فرمودند: مَشی‌شان اقتصاد است. چهارمین خصلت این‌ها، شیوه‌ی این‌ها، سیره‌ی این‌ها کُنترل چشم است؛ «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ». و پنجمین ویژگی اَهل تقوا این است که گوش‌شان کُنترل شده است؛ «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ». گوش این‌ها جُزء موقوفات است. اگر زمینی وقف جایی یا وقف کاری شده باشد، اگر باغی موقوفه باشد، اگر کارگاه تولیدی وقف باشد، خلاف وقف عمل کردن حرام است. خیانت به وقف حرام است، جُزء گناهان کبیره است. اَهل تقوا گوش‌شان را وَقف کرده‌اند؛ وقف کرده‌اند به علم ناف(علیه السلام) علم نافع علمی است که به درد آخرت می‌خورد.

مؤمنین از انجام کار لَغو خودداری می‌کنند

در این آیات سوره‌ی مُبارکه‌ی مؤمنون حضرت حقّ (جَلَّ و عَلا) فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ[3]»؛ کُدام مؤمنون؟ «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[4]»؛ مؤمنینی که صاحبِ دل هستند. دلشان دل است، گِل نیست. دلشان با یادِ خدا، با نامِ خدا، با نماز خدا، با ذکر خدا خُشوع پیدا می‌کند. عارف هستند، صاحبدل هستند. «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[5]»؛ آن‌هایی که از لَغو اِعراض دارند. «مُعْرِضُونَ» غیر از «لَمْ یَرتَکِبُونْ» است. یک‌وقت کسی یک کاری را نمی‌کند، ولی از او بیزار نیست، پُشت نکرده است و مُمکن هم هست انجام بدهد؛ یک‌وقت اصلاً به طور کُلّی رویکرد او این است که روی به کاری که برای آخرتش مُفید نیست اقبال ندارد، دل نمی‌دهد، توجّه نمی‌کند، پیگیری نمی‌کند. «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛ حضرت علّامه صاحب تفسیر شریف «المیزان» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: لَغو آن چیزی است که وقتی در قیامت از آدم می‌پُرسند، کار قابل عَرضه‌ای ندارد، به درد قیامتش نمی‌خورد؛ این لَغو است. وَلو مُباح باشد؛ کار مُباح هم چون در آن‌جا سرمایه نیست. واجبات و مُستحبّات در آن‌جا برای انسان رونق است، زندگی است؛ ولی مُحرّمات سِیر نُزولی جَهنّم است؛ مَکروهات و مُباحات هم غَبْن است. اگر خسارت نباشد، غَبْن است. آدم ضرر می‌کند. کاری را که برایش نمی‌ماند، انجام دادنش برای او زیان است. این ضرر کرده است و سود نبُرده است.

تزکیه‌ باطن انسان را زُلال می‌کند

«وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»؛ در قَدم اوّل شنیدن آیات الهی است. «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[6]»؛ اوّلین کاری که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده است، این است که طَنین آیات الهی را در فَضای جامعه به گوش‌ها رساند. فَضا فَضای قرآنی شد؛ «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ». ابتدا با صدایی، با نوایی، با توجّه‌دادنی جَلب توجّه می‌کنند؛ وقتی حَواس‌ها از طریق طَنین صدا جَمع شد، آن‌وقت چه می‌کند؟ «يُزَكِّيهِمْ[7]»؛ تزکیه می‌کند. راه‌های طهارت نَفْس را به آدم نشان می‌دهد و با ارائه‌ی راه‌هایی که خداوند این راه‌ها را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخته است، آدم را به چشمه‌ی طَهارت جَذب می‌کند و می‌بَرد. «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[8]»؛ و کتاب و حکمت را تَعلیم می‌دهد. این تزکیه برای باطن است، تزکیه برای دل است، تزکیه برای جان است، تزکیه برای سِرّ است. نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اوّل نَهان را با اِکسیر نگاهش، تَصرُّفش تزکیه می‌کند؛ وقتی دل تمیز شد، وقتی جان زُلال شد، این تابلوی اَسماء زیبای الهی را مُقابل این آیینه قرار می‌دهد و آیینه‌ی دل جَمال الهی را به وُضوح تماشا می‌کند. لذا قبل از آن‌که سَمعی باشد، شنیدنی باشد، طَهارت باطن لازم است، باید گوش جان را باز کرد. این مربوط به تزکیه است، مربوط به استغفار است، مربوط به ناله‌های سَحَر است، مربوط به خلوت‌های در دل شب است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جان و دل را شُستشو می‌دهد. بعد چه می‌کند؟ «يُعَلِّمُهُمُ»؛ بعد مُعلّم می‌شود و هرکسی پای سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تلاوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند، شاگرد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شود و مدال افتخار شاگردی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نامه‌ی عملش نوشته می‌شود. مَسأله‌ی تزکیه بیشتر با رؤیت است. دیدنِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آدم را مُتحوّل می‌کند. اگر آدم جَمال امام زمان (ارواحنا فداه) را ببیند، دیگر اصلاً رغبت به بدی‌ها پیدا نمی‌کند. دل می‌رود؛ آنچنان جَمال حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)، آنچنان نور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)، آنچنان بَهاء حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) جان انسان را تَحت تَصرُّف قرار می‌دهد که مَبدأ میل آدم تغییر می‌کند. دیگر میل به بدی برایش پیش نمی‌آید. لذا در مَسأله‌ی آموزش، در مَسأله‌ی پرورش این دو مرکز خیلی مهمّ است؛ یکی چشم است که «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ[9]»؛ این سُطوری که با قَلم وجود مُقدّس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) با قَلم خلقت عالَم را نوشته است، کتاب تَکوین را نوشته است. بعد هم در مَرحله‌ی تَدوین کُتُب آسمانی «تورات»، «اِنجیل»، «صُحُف»، «زَبور» و «قرآن کریم» این‌ها هم مَسطور شده است، نوشته شده است و نوشته‌ها را باید خواند. هم باید قرائت کرد، هم باید دید و تماشا کرد.

مَسأله‌ی «استماع» در آیات قرآن کریم

در قرآن کریم هم نسبت به سَمع فرموده است: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[10]» ؛ «فَبَشِّرْ عِبادِ اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[11]»؛ البته وُجوهی در این «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» هست که به نظر می‌رسد بهترین وَجه این است که این‌ها استماع می‌کنند «الْقَوْلَ» را؛ حرف الف و لام مربوط به عَهد است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[12]»؛ قول فَصل برای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، قولِ حقّ برای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. قرآن کریم قول الله است؛ قرآن مَقول قولِ پروردگار عالَم است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بر زبان جاری کرده است. «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» یعنی وَحی را، یعنی کلام خدا را، یعنی قرآن را می‌شنوند. خودِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[13]»، نُطق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، قول پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم وَحی الهی است. او در عُمرش سُخنی از خود نگفته است. بلندگوی خدا بوده است، لِسان‌الله بوده است. باید استماع کرد. تنها مُطالعه را کافی نمی‌دانند، خواندن را کافی نمی‌دانند. مَعمولاً نَفَس در کلام است. «اَلْكَلاَمُ إِذَا خَرَجَ مِنَ اَلْقَلْبِ وَقَعَ عَلَى اَلْقَلْبِ[14]»؛ «کلام چون از دل برآید، لاجَرم بر دل نشیند». لذا کلام اَثر دارد، سخن اَثر دارد.

اَهمیّت مَسأله‌ی استماع در کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیره‌ی بزرگان

وجود نازنین خاتم انبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این‌که اهمیّت شنیدن را به اُمّت خود در عُمق جانشان بنشاند، با این‌که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعلّم مَلائکه است؛ «فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ[15]»؛ فرمود: اوّل ما تَسبیح گفتیم و بعد مَلائکه به تَبَعیّت از ما تَسبیح گفتند. همه‌ی مَلائکه شاگرد پیامبر ما و امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با این‌که اَعلم از مَلائکه است، اَشرف از مَلائکه است، اَکمل از مَلائکه است و امام مَلائکه است؛ در معراج همه‌ی مَلائکه به پیامبر ما اقتدا کردند؛ کَما این‌که همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) اقتدا کردند. یک چنین شخصیّتی به جبرئیل (علیه السلام) فرمودند: «يَا جَبْرَئِيلُ عِظْنِي[16]»؛ من را موعظه کُن. همه‌چیز را می‌داند؛ ولی می‌خواهد به ما تَعلیم بدهد. اُسوه‌ی ما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. با این‌که هیچ نیازی ندارد، با این‌که هرچه جبرئیل (علیه السلام) می‌داند از خودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش کردن را جُزء عبادت‌ها می‌داند. این عبادت سَمعی است. اگر شما قرآن را بخوانید کافی نیست؛ باید قرآن را بشنوید؛ «إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا[17]». این شنیدن نَقشی دارد که دیدن آن نَقش را ندارد. یکی از رُموزی که در تربیت شنیداری وجود دارد، این است که انسان وقتی از کسی می‌شنود، در برابر او تَواضُع کرده است. گاهی مُجتهدین پای مِنبر ما می‌نشینند، گاهی هم بالاتر نشسته‌اند. ما در نجف اَشرف مَحضر حضرت «آیت الله سیستانی» (اَطال الله عُمره الشریف) شَرفیاب شدیم. ایشان فرمودند: من سخنرانی‌های شما را گوش می‌کنم و تَحت تأثیر قرار می‌گیرم. حالا که آمده‌ای، مقداری برای من حرف بزن و مُوعظه کُن. بنده گریه‌ام گرفت؛ یک مَرجع تَقلید در آن سطح به یک طلبه‌ای می‌گوید که تو برای من حرف بزن. این شنیدن خیلی مهمّ است. شنیدن خودشِکنی است، شنیدن تواضُع است، شنیدن اِنکسار است، شنیدن زانو زدن است. لذا آن‌هایی که مُلّا کتابی هستند، اُستاد ندیده‌اند، زانو نزده‌اند، کوچکی نکرده‌اند، این‌ها حالتی دارند که مُمکن است تا آخر مانع عُروجشان به عالَم بالا باشد. یک نوع خودخواهی و یک نوع خودبینی است. اما کسی که با اُستاد بزرگ شده است، اُستاد دیده است؛ چرا «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) این‌قَدر مهمّ بودند؟ آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) جُزء نُسخه‌های بی‌بَدیل بودند؛ زیرا نُفُوس زَکیه را یکی و دو مورد ندیده بودند؛ ایشان اوّلین بار در نماز مرحوم «میرزای نائینی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گوید: دیدم این نماز نمازگزاران را بالا می‌کِشد. نماز یک نماز دیگری است، با دیگر نمازها تفاوت دارد. همان‌جا دلش نزد مرحوم نائینی (اعلی الله مقامه الشریف) رفت. بعد هم شخصیّتی مانند آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف)، مانند مرحوم آیت الحقّ «آقای شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی[18]» (رضوان الله تعالی علیه) که هم در فقاهت در قُلّه بود، هم در عرفان و سِیر و سُلوک در قُلّه بود. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: ایشان وقتی می‌خوابید، این‌قَدر در بِستر گریه می‌کرده‌اند که صُبح می‌دیدند بالش ایشان خیس شده است؛ مرحوم آقای شیخ محمّد حسین کُمپانی (رضوان الله تعالی علیه). نَفَس این‌ها بوده است. آقای «سیّد مرتضی کشمیری[19]» (رحمت الله علیه) مُرده را زنده می‌کند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) سختی‌های فراوانی را تَحمُّل کرده است، نَفَس این‌ها او را احیاء کرده است، روح ایشان را جَلا داده است. لذا آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) سرمایه‌ی بَشریّت بودند. مُتواضعانه تمام نُفوس زکیه را می‌شناخت و زانو می‌زد. حالا بعد هم که دیگر خودش به اُوج رسیده بود، اَشخاصی که یک‌بار امام زمان (ارواحنا فداه) را دیده‌اند را می‌دانست کُجا هستند. یک جَذبه‌ای بود بین آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) و کسانی که با دیدنشان تَحت تأثیر امام زمان (ارواحنا فداه) قرار گرفته‌اند یا سخنی از (ارواحنا فداه) شنیده‌اند، آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌رفت با این‌ها صحبت می‌کرد و حرف‌های این‌‌ها را می‌شنید که چه چیزی شنیده‌اید؟ ایشان را کُجا دیده‌اید؟ چه چیزی به شما گفته است؟ لذا این سَمع نکته‌ای که هم قرآن کریم دستور شنیدن می‌دهد؛ وَلو هم اندازه‌ای هم تفسیر بَلد هستی، قرآن را گوش کُن. این شنیدن اَثری در جان انسان می‌گذارد که خواندن آن اَثر را نمی‌گذارد.

مَراتب پنج‌گانه‌ی «علم» در بیان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

وجود مُقدّس امیرالمؤمنین (علیه السلام) از وجود نازنین خاتم انبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل می‌کند. راوی مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، مَنبع اَشرف خَلایق هست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَقل می‌کنند که از وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) پُرسیدم: «مَا اَلْعِلْمُ[20]»؛ علم چیست؟ حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب دادند: «اَلْإِنْصَاتُ[21]»؛ علم این است که آدم سکوت کند. عَرض کردم: «ثُمَّ مَهْ»؛ بعد از سکوت چه چیزی است؟ فرمودند: «اَلاِسْتِمَاعُ[22]»؛ شنیدن است. سکوت کند، خیلی‌ها ساکت هستند، ولی حَواسشان در جای دیگری است. سکوت کند تا بشنود. حرف با کسی نزند، حرف کسی را مورد توجّه قرار ندهد تا آن کسی که حدیثی می‌خواند، آیه‌ای تفسیر می‌کند، نکته‌ی عرفانی می‌گوید، موعظه‌ی نافذی دارد، آن را بشنود. ابتدا اِنصات است و دوّم استماع است. سوّم «اَلْحِفْظُ» است؛ وقتی شنید باید این را نگاه دارد. این حفظ در اصطلاح روایت وَعی است. فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا[23]». باز فرمود: «كُنْ عَالِماً نَاطِقاً أَوْ مُسْتَمِعاً وَاعِياً[24]»؛ وَعی یعنی وقتی شنیدی، از این گوش نگیری و از آن گوش بیرون کُنی و برایت نماند. خیر، این را در دلت بنویس، این را در یک کاغذی بنوی(سلام الله علیها) این را تکرار کُن که برایت بماند. ابتدا اِنصات است، دوّم استماع است، سوّم حفظ است و چهارم عمل است. تا آدم عمل نکند، علم او فرّار است. علم را عمل مُنقّش می‌کند. عمل مَخزن علم را مُحکم می‌کند که دزد آن را نبَرد. اِستحکام می‌دهد به قلبی که در آن قلب علم ریخته شده است. لذا فرمود: «اَلْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ[25]»؛ علم هاتف است، علم جارچی است، علم مُنادی است، علم دعوت‌کننده است. علم چه چیزی را دعوت می‌کند؟ عمل را. وقتی آدم عالِم شد، علم او می‌گوید عمل کُن. اگر عمل کرد، این علم جای می‌گیرد، عالِم عالِم می‌شود. اما اگر عمل نکرد، «اِرْتَحَلَ[26]»؛ علم نمی‌ماند. صورت علم می‌ماند، ولی نور علم نمی‌ماند. عالِمی که عمل ندارد، نور ندارد. نور با آن عملی است که آدم به آن علم می‌کند. لذا این چند مرحله را طلبه‌های عزیزمان از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی زیبا یاد بگیرند و مُتوجّه باشیم؛ بنده هم طلبه‌ای مانند طلبه‌های دیگر هستم؛ ابتدا به خودم و بعد به همه‌ی مُستمعین می‌گویم. ابتدای علم سکوت است، دوّم شنیدن است، سوّم حفظ کردن است، چهارم عمل کردن است و پنجم «نَشْرُهُ[27]»، اگر چیز جالبی یاد گرفتید، بُرو به رفیقت هم بگو. آخر هفته که به خانه می‌روی، برای پدر و مادرت بگو یک سوغاتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) برایتان آورده‌ام، یک سوغاتی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برایتان آورده‌ام، یک سوغاتی از امام حسین (علیه السلام) برایتان آورده‌ام؛ حدیث آورده‌ام، دستورالعمل آورده‌ام، نُسخه‌ی شفابَخش برایتان آورده‌ام. نَشر علم هم جُزء مَراتب علم است.

«استماع» مَجرای کَسب علوم است

بنابراین سَمع خاصیّتی دارد که هیچ‌چیزی جای سَمع را نمی‌گیرد. لذا حضرت موسی (علیه السلام) با همه‌ی مقام کَلیم‌اللهی که دارد، مأمور بود که در برابر جناب خِضر (علیه السلام) زانو بزند، شاگردی کند. شاگردی کردن آدم را اُستاد می‌کند. کسی که شاگردی نکرده است، اُستاد نمی‌شود. مانند کَسبه می‌مانند؛ اگر کسی در بازار شاگرد یک تاجر نبوده است، زحمت نکشیده است، کوچکی نکرده است، این هیچ‌وقت یک تاجر موفّقی نمی‌شود. در مورد مَطالب مَعنوی هم همین‌جور است؛ آدم باید زانو بزند، بشنود، تَواضُع نشان بدهد و خداوند متعال بخاطر این تَواضُع او را بالا می‌بَرد. اصلاً کار خدا این است که مُتواضع را بالا می‌بَرد و مُتکبّر را پایین می‌کِشد. اگر بخواهیم بالا برویم، «يَرْفَعِ اللَّهُ[28]» خداوند بالا می‌بَرد. خداوند هم با علم بالا می‌بَرد و مَجرای علم هم شنیدن است. شنیدن آدم را تربیت می‌کند. خواندن به تنهایی برای آدم کافی نیست، تربیت نمی‌کند؛ آدمی که خوانده است، ولی زانو نزده است، اُستاد ندیده است، مُلّا روزنامه‌ای است. تیتر روزنامه‌ها را همه می‌بینند و هیچ‌وقت هم برایشان مهمّ نیست؛ اما وقتی کلاس رفتی، مُقابل اُستاد نشستی، یک نَفَس پاکی به شما خورد، یک تجربه‌ی وافری از گذشتگان برایت نَقل شد، آن‌گاه آرام آرام راه می‌اُفتی. خودت که راه اُفتادی، می‌توانی با این آدرسی که رفته‌ای و رسیده‌ای، به دیگران هم‌ بگویی ما رفتیم، شما هم دنبال ما بیایید. والّا می‌گویید: بُرو. خودت نشسته‌ای، نرفته‌ای، یاد هم نگرفته‌ای، زانو هم نزده‌ای؛ اما به دیگران می‌گویی بُرو و در آن‌‌ها هم اَثری ندارد. چون خودت نرفته‌ای، حرف تو خیلی قابل اعتماد و قابل اعتبار نیست. نه می‌شود اعتماد کرد و نه می‌شود مُعتبر دانست. اما اگر رفتی و نتیجه را دیدی، خودت میوه‌ی علمت را مَزه مَزه کردی که این را در اصطلاح عُرفا می‌گویند ذوق کرده است؛ یعنی چشیده است. این فقط نخوانده است؛ بلکه این علم برایش مَزه کرده است، نماز برایش مَزه کرده است، این مَعنویّت برایش یک جاذبه‌ای دارد. این‌ها را چشیده است، هَضم کرده است و خیلی برایش شیرین است؛ لذا با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کند. عبادت آنچنان جاذبه دارد که مَگر می‌تواند آن را رَها کند و یک کار مادی دُنیوی انجام بدهد؟! در همه‌جا آن چشیدن مهمّ است. تا وقتی آدم نچشد ذهنی است؛ اما وقتی چشید، ببینید وقتی آدم دارد آب را از نظر علمی تجزیه می‌کند که این از دو عُنصر ترکیب شده است؛ هزار اُستاد ماهر بیاورید که تجزیه کند، صورت آب و خاصیّت آب را بگوید، این آدم را سیراب نمی‌کند؛ وَلو کسی اصلاً فُرمول آب را نمی‌داند که از چه چیزی ساخته شده است، ولی به او آب دادی و خورد؛ این آدم را سیراب می‌کند. علم هم مانند آب می‌ماند. توصیف آن آدم را به جایی نمی‌رساند؛ آن مَزه‌کردن است که برای آدم غذای روحی می‌شود، روح آدم را قوّت می‌دهد، آدم را راه می‌اَندازد. وقتی آدم راه اُفتاد قافله‌سالار می‌شود و به دیگران هم می‌گوید که بیایید با هم یک کاروانی برویم. جمع را جمع می‌کند و با خودش می‌بَرد. «هرکه دارد هَوس کرببلا» چون خودش دارد می‌رود، می‌گوید: «بسم الله». دیگران هم با او همراهی می‌کنند.

اوّلین قَدم برای انسان در کَسب علم، پرداختن به علوم مَعرفتی است

بنابراین این تَعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند: «وَقَفُوا»؛ گوش این موقوف است. جُزء موقوفات خداست. گوش او به غیرِ خدا بدهکار نیست. «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا[29]»؛ امام باقر (علیه السلام) به آن دو نفری که امامت را قبول نداشتند، فرمودند: به شرق بروید، به غرب بروید؛ علم پیدا نمی‌کنید مَگر نزد من. این‌ها حقیقت علم هستند، نه این‌که ذهنیّت علمی دارند. وجودشان عینِ علم است. علم در وجود این‌ها مُستقرّ است؛ این‌ها چشمه‌ی علم هستند، این‌ها دریای علم هستند، این‌ها حقیقت علم هستند. فرمود: علم را ما احیاء کردیم. حَیات علم به ماست. علم به ما زنده است؛ والّا علوم غیر نافع می‌شود که مُرده است. در قَدم اوّل علومی که ما را به خدا و اولیای خدا و آخرت و اَبدیّت مُتذکّر می‌کند، مَعرفت می‌دهد، گرایش ایجاد می‌کند و بعد هم به بَرکت آن مَعرفت هر کاری را که برای بَشر گِره‌گُشا باشد، چه کار فرهنگی باشد و چه کار اقتصادی باشد. لذا «اَلْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ[30]»؛ اگر کار اقتصادی هم برای خدا باشد، آن هم حُکم جهاد را دارد. ولی در قَدم اوّل مَعرفت الله است؛ «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه[31]». این سَمع را گاهی بنشینید به رفیق‌تان، به هم‌حُجره‌تان بگویید: مقداری برای من حدیث بخوان، یک داستانی بگو که من عبرت بگیرم، یک‌چیزی نَقل کُن. خودِ همین‌که حاضر می‌شوید از رفیقت و از هم‌مُباحثه‌ات یاد بگیری و شاگردی او را بکُنی، اَثر این کار برای شما از 10 صفحه کتاب مُطالعه‌کردن بیشتر است. همدیگر را رَها نکنید؛ از همدیگر استفاده کنید. هم مُفید باشید و هم مُستفید باشید. هم اِفاده کنید و هم استفاده کنید. آن‌وقت انسان همیشه شاگرد است، همیشه زانو زده است. نگویید من که بلد هستم؛ به بَلد بودن نیست؛ تو داری خودسازی می‌کُنی، داری خودشِکنی می‌کُنی.

شنیدن علوم الهی می‌تواند از مَجاری فیض الهی باشد

«وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»؛ هر علمی که برای خدا بود، وقتی به آن سوی مَرز رفتی و حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمد، از مَرز دنیا شما را به عالَم بَرزخ عُبور داد؛ آن‌جا که رفتی دیدی عَجَب است! هرچه شنیده در این‌جا برایش سُفره شده است، خوراک شده است، نور شده است، میوه شده است. هیچ‌چیزی از شنیده‌هایش هَدر نرفته است. وای به حال کسی که غیبت شنیده است، وای به حال کسی که موسیقی حَرام شنیده است، وای به حال کسی که تَرانه‌های آنچنانی را شنیده است، وای به حال کسی که تُهمت به دیگران را شنیده است، وای به حال کسی که کارش این است که عُمرش را به گَزافه‌گویی‌ها هَدر داده باشد. هرچه مَجلس مُبتذل‌تر باشد، به آن مجلس بیشتر گرایش دارد. در پرونده‌اش یک مجلسی که یک‌چیزی برایش ذخیره بشود ندارد. می‌رود و در این مجالسی می‌نشیند که لَهو و لَعب است و انواع گناهان در آن‌جا هست. گوش این آلوده می‌شود. گاهی یک حرف در دل انسان یک لَکّه‌ی سیاهی ایجاد می‌کند که این مانند میکروب سرطان توسعه پیدا می‌کند، اعتقاد آدم را مُتزلزل می‌کند. یک حرف مَشکوک، یک حرف مَرموز از یک آدم شیطان اعتقاد آدم را مُتزلزل می‌کند. لذا قرآن کریم مَنع می‌کند نشستن در مجالسی که در آن مجلس دین مورد اِستهزاء قرار می‌گیرد. خُوض در باطل دارند. می‌گوید با این‌ها ننشینید. این سَمع خیلی مهمّ است. تمرین کنیم گوشمان را واقعاً وَقف خداوند بکنیم، وَقف امام زمان (ارواحنا فداه) بکنیم. قرآن بشنویم، مُناجات بشنویم، حدیث بشنویم، حکمت بشنویم یا فُکاهی بشنویم که روحمان شاداب بشود تا خوب مُطالعه کنیم. شنیدن مِزاح‌هایی که آدم برای خداوند دلی را شاد می‌کند، این هم عبادت است. آدم خیال می‌کند که شادی عبادت نیست؟! خیر، شاد کردن در خیلی از مواقع کمتر از گریاندن نیست. «أَفْضَلُ اَلْأَعْمَالِ بَعْدَ اَلصَّلاَةِ إِدْخَالُ اَلسُّرُورِ فِي قَلْبِ اَلْمُؤْمِنِ[32]»؛ از عبادت‌های برتر این است که انسان یک حرفی بزند و دلِ مؤمنی شاد بشود. خُصوصاً آدم‌های اَفسُرده، آدم‌های مُصیبت‌زَده، آدم‌های زمین‌خورده؛ بروید و به نَحوی سر به سر این‌ها بگذارید که او را از آن حالت قَبض بیرون بیاورید. با شاد کردن یک کسی را احیاء می‌کنید. بنابراین این شنیدن در یک حوزه‌ی وَسیعی می‌تواند مَجاری فیض الهی باشد و مهم‌تر از دیدن است.

روضه و تَوسُّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

«صَلَّیَ اللهُ عَلَیكُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ»

آقا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی خداحافظی کردند، گویا نازدانه سکینه خاتون (سلام الله علیها) بود که جلو آمد. «اَبَتاه!»؛ بابای من! زیرا همه‌ی مَحارم رفته بودند، خیمه‌ها خالی شده بود، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تنها شده بود. آخرین پَناه اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) همین بود که او هم دارد خداحافظی می‌کند. آمد عَرضه داشت: «اَبَتاه!»؛ بابای من! «اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ[33]»؛ بابا جانم! می‌روی و دیگر نمی‌آیی؟! چه‌قَدر برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سخت بود! چه پاسخی بدهد؟ یک جوابی داد که دل سکینه خاتون (سلام الله علیها) آب شد، مَجروح شد. فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که هیچ مُدافعی ندارد؛ در میان این همه دشمن یک نفر یار ندارد. نگفت بابا نَرو؛ بلکه گفت: «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا[34]»؛ بابا! ما را به مدینه برگردان. بابا! ما را در این بیابان نگذار. باز جوابی داد که اُمید این دختر نااُمید شد. یعنی دیگر مَجالی برای برگرداندن به مدینه ندارم. این بود که وقتی قافله به مدینه آمد، آن «بَشیر» زبانِ‌حال این‌ها را می‌گفت: «مَدِينَةَ جَدِّنَا لاَ تَقْبَلِينَا[35]»؛ ای مدینه‌ی جَدّ ما! ما را قبول نکُن. با حسین (علیه السلام) رفتیم، با اباالفضل (علیه السلام) رفتیم، با علی اکبر (علیه السلام) رفتیم؛ بی‌حسین (علیه السلام) آمده‌ایم…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ[36]».

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مُبارکش را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! دست ما را به دامانش برسان.

خدایا! دست ما را از دامانش کوتاه مَگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم کشور ما، نظام ما و رهبر ما را از همه‌ی بَلیّات و آفات مُحافظت بفرما.

خدایا! شَرّ یَهود را، شَرّ صهیونیست‌های خونخوارِ وَحشی را، شَرّ فرعون‌های زمان‌مان را، شَرّ مُزدوران فراعنه، شَرّ ظالمین را از سر ما کم و کوتاه بگردان.

خدایا! خودشان را به ظُلم خودشان گرفتار بفرما.

بارالها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم گِره‌هایمان را باز کُن.

خدایا! نگرانی‌هایمان را رَفع کُن.

خدایا! اُمید را همیشه در دل ما پُرسُو قرار بده.

خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بفرما.

خدایا! آب فراوان و باران رَحمت بر این ملّت شهید داده نازل بفرما.

خدایا! بی‌بَرکتی و نکبت را از زندگی‌ها دور بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم جُرأت تَعرُّض بیگانگان نسبت به کشور امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از آن‌ها بگیر.

خدایا! همیشه مَرعوب‌شان کُن.

خدایا! همیشه مَلعون‌شان کُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام‌مان (رضوان الله تعالی علیه)، گذشتگانمان، مَشایخ و اَساتیدمان را سر سُفره‌ی امام حسین‌مان (علیه السلام) مُتنعّم بگردان.

خدایا! همه‌ی عُلمای صالح و در رأس آن‌ها رهبر خوبمان را مُستدام بدار.

خدایا! جوان‌های عزیز ما را به سامان برسان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[3] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 1.

[4] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 2.

[5] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 3.

[6] سوره مبارکه جمعه، آیه 2.

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ».

[7] همان.

[8] همان.

[9] سوره مبارکه قلم، آیه 1.

[10] سوره مبارکه زمر، آیه 18.

«الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ».

[11] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۱۵، صفحه ۱۶۴.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو اَلزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ اَلْإِيمَانَ عَلَى جَوَارِحِ اِبْنِ آدَمَ وَ قَسَمَهُ عَلَيْهَا وَ فَرَّقَهُ فِيهَا فَلَيْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَ قَدْ وُكِّلَتْ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِغَيْرِ مَا وُكِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا إِلَى أَنْ قَالَ: فَأَمَّا مَا فُرِضَ عَلَى اَلْقَلْبِ مِنَ اَلْإِيمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ اَلْمَعْرِفَةُ وَ اَلْعَقْدُ وَ اَلرِّضَا وَ اَلتَّسْلِيمُ بِأَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ مِنْ نَبِيٍّ أَوْ كِتَابٍ فَذَلِكَ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلْقَلْبِ مِنَ اَلْإِقْرَارِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّٰ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمٰانِ  ، وَ قَالَ أَلاٰ بِذِكْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ  وَ قَالَ اَلَّذِينَ قٰالُوا آمَنّٰا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ  ، وَ قَالَ وَ إِنْ تُبْدُوا مٰا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحٰاسِبْكُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشٰاءُ  ، فَذَلِكَ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلْقَلْبِ مِنَ اَلْإِقْرَارِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ رَأْسُ اَلْإِيمَانِ وَ فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَللِّسَانِ اَلْقَوْلَ وَ اَلتَّعْبِيرَ عَنِ اَلْقَلْبِ بِمَا عُقِدَ عَلَيْهِ وَ أَقَرَّ بِهِ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اِسْمُهُ وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً  ، وَ قَالَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُكُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ  ، فَهَذَا مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَللِّسَانِ وَ هُوَ عَمَلُهُ ، وَ فَرَضَ عَلَى اَلسَّمْعِ أَنْ يَتَنَزَّهَ عَنِ اَلاِسْتِمَاعِ إِلَى مَا حَرَّمَ اَللَّهُ وَ أَنْ يُعْرِضَ عَمَّا لاَ يَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ وَ اَلْإِصْغَاءِ إِلَى مَا أَسْخَطَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذَلِكَ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي اَلْكِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آيٰاتِ اَللّٰهِ يُكْفَرُ بِهٰا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ  ، ثُمَّ اِسْتَثْنَى مَوْضِعَ اَلنِّسْيَانِ فَقَالَ وَ إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّكْرىٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ  ، وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبٰادِ `اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  وَ قَالَ تَعَالَى قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ `اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ `وَ اَلَّذِينَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ `وَ اَلَّذِينَ هُمْ لِلزَّكٰاةِ فٰاعِلُونَ  ، وَ قَالَ وَ إِذٰا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ  ، وَ قَالَ وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرٰاماً  ، فَهَذَا مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلسَّمْعِ مِنَ اَلْإِيمَانِ أَنْ لاَ يُصْغِيَ إِلَى مَا لاَ يَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ اَلْإِيمَانِ وَ فَرَضَ عَلَى اَلْبَصَرِ أَنْ لاَ يَنْظُرَ إِلَى مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْ يُعْرِضَ عَمَّا نَهَى اَللَّهُ عَنْهُ مِمَّا لاَ يَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ اَلْإِيمَانِ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ  ، أَنْ يَنْظُرُوا إِلَى عَوْرَاتِهِمْ وَ أَنْ يَنْظُرَ اَلْمَرْءُ إِلَى فَرْجِ أَخِيهِ وَ يَحْفَظَ فَرْجَهُ أَنْ يُنْظَرَ إِلَيْهِ وَ قَالَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ  مِنْ أَنْ تَنْظُرَ إِحْدَاهُنَّ إِلَى فَرْجِ أُخْتِهَا وَ تَحْفَظَ فَرْجَهَا مِنْ أَنْ يُنْظَرَ إِلَيْهَا وَ قَالَ كُلُّ شَيْءٍ فِي اَلْقُرْآنِ مِنْ حِفْظِ اَلْفَرْجِ فَهُوَ مِنَ اَلزِّنَا إِلاَّ هَذِهِ اَلْآيَةَ فَإِنَّهَا مِنَ اَلنَّظَرِ ثُمَّ نَظَمَ مَا فَرَضَ عَلَى اَلْقَلْبِ وَ اَلْبَصَرِ وَ اَللِّسَانِ فِي آيَةٍ أُخْرَى فَقَالَ وَ مٰا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُكُمْ وَ لاٰ جُلُودُكُمْ  ، يَعْنِي بِالْجُلُودِ اَلْفُرُوجَ وَ اَلْأَفْخَاذَ وَ قَالَ وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً  ، فَهَذَا مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعَيْنَيْنِ مِنْ غَضِّ اَلْبَصَرِ وَ هُوَ عَمَلُهُمَا وَ هُوَ مِنَ اَلْإِيمَانِ ، وَ فَرَضَ عَلَى اَلْيَدَيْنِ أَنْ لاَ يُبْطَشَ بِهِمَا إِلَى مَا حَرَّمَ اَللَّهُ وَ أَنْ يُبْطَشَ بِهِمَا إِلَى مَا أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَ عَلَيْهِمَا مِنَ اَلصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ اَلرَّحِمِ وَ اَلْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ اَلطَّهُورِ لِلصَّلَوَاتِ فَقَالَ تَعَالَى يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ  ، وَ قَالَ فَإِذٰا لَقِيتُمُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ اَلرِّقٰابِ حَتّٰى إِذٰا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا اَلْوَثٰاقَ فَإِمّٰا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّٰا فِدٰاءً حَتّٰى تَضَعَ اَلْحَرْبُ أَوْزٰارَهٰا  ، فَهَذَا مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلْيَدَيْنِ لِأَنَّ اَلضَّرْبَ مِنْ عِلاَجِهِمَا وَ فَرَضَ عَلَى اَلرِّجْلَيْنِ أَنْ لاَ يُمْشَى بِهِمَا إِلَى شَيْءٍ مِنْ مَعَاصِي اَللَّهِ وَ فَرَضَ عَلَيْهِمَا اَلْمَشْيَ إِلَى مَا يَرْضَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ وَ لاٰ تَمْشِ فِي اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً  ، وَ قَالَ وَ اِقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ اَلْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ  اَلْحَمِيرِ  وَ قَالَ فِيمَا شَهِدَتْ بِهِ اَلْأَيْدِي وَ اَلْأَرْجُلُ عَلَى أَنْفُسِهَا وَ عَلَى أَرْبَابِهَا مِنْ تَضْيِيعِهَا لِمَا أَمَرَ اَللَّهُ بِهِ وَ فَرَضَهُ عَلَيْهَا اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلىٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنٰا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ  ، فَهَذَا أَيْضاً مِمَّا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَى اَلْيَدَيْنِ وَ عَلَى اَلرِّجْلَيْنِ وَ هُوَ عَمَلُهَا وَ هُوَ مِنَ اَلْإِيمَانِ وَ فَرَضَ عَلَى اَلْوَجْهِ اَلسُّجُودَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ فِي مَوَاقِيتِ اَلصَّلاَةِ فَقَالَ يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِرْكَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ  ، فَهَذِهِ فَرِيضَةٌ جَامِعَةٌ عَلَى اَلْوَجْهِ وَ اَلْيَدَيْنِ وَ اَلرِّجْلَيْنِ وَ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً  ، إِلَى أَنْ قَالَ: فَمَنْ لَقِيَ اَللَّهَ حَافِظاً لِجَوَارِحِهِ مُوفِياً كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْ جَوَارِحِهِ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْهَا لَقِيَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُسْتَكْمِلاً لِإِيمَانِهِ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مَنْ خَانَ فِي شَيْءٍ مِنْهَا أَوْ تَعَدَّى مِمَّا أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا لَقِيَ اَللَّهَ نَاقِصَ اَلْإِيمَانِ إِلَى أَنْ قَالَ: وَ بِتَمَامِ اَلْإِيمَانِ دَخَلَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْجَنَّةَ وَ بِالنُّقْصَانِ دَخَلَ اَلْمُفَرِّطُونَ اَلنَّارَ».

[12] سوره مبارکه فصلت، آیه 33.

[13] سوره مبارکه نجم، آیات 3 و 4.

[14] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، جلد ۲، صفحه ۱۵۳.

«بَعْضُهُمْ: اَلْكَلاَمُ إِذَا خَرَجَ مِنَ اَلْقَلْبِ وَقَعَ عَلَى اَلْقَلْبِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنَ اَللِّسَانِ لَمْ يُجَاوِزِ اَلْآذَانَ».

[15] تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، جلد ۱، صفحه ۴۸۸.

«وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رُوِيَ مَرْفُوعاً إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: سَأَلَ اِبْنُ مِهْرَانَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ `وَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلْمُسَبِّحُونَ  فَقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ إِنَّا كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَآهُ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اَللَّهُ قَبْلَ آدَمَ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ عَامٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ كَانَ اَلاِبْنُ قَبْلَ اَلْأَبِ قَالَ نَعَمْ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِهَذِهِ اَلْمُدَّةِ خَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَيْنِ فَخَلَقَنِي مِنْ نِصْفِهِ وَ خَلَقَ عَلِيّاً مِنَ اَلنِّصْفِ اَلْآخَرِ قَبْلَ اَلْأَشْيَاءِ كُلِّهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْيَاءَ فَكَانَتْ مَظْلِمَةٌ فَنُورُهَا مِنْ نُورِي وَ نُورِ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ يَمِينِ اَلْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ فَكَبَّرْنَا فَكَبَّرَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ فَكَانَ ذَلِكَ مِنْ تَعْلِيمِي وَ تَعْلِيمِ عَلِيٍّ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي عِلْمِ اَللَّهِ اَلسَّابِقِ أَنْ لاَ يَدْخُلَ اَلنَّارَ مُحِبٌّ لِي وَ لِعَلِيٍّ وَ لاَ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ مُبْغِضٌ لِي وَ لِعَلِيٍّ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ مَلاَئِكَةً بِأَيْدِيهِمْ أَبَارِيقُ اَللُّجَيْنِ مَمْلُوَّةٌ مِنْ مَاءِ اَلْحَيَاةِ مِنَ اَلْفِرْدَوْسِ فَمَا أَحَدٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ إِلاَّ وَ هُوَ طَاهِرُ اَلْوَالِدَيْنِ تَقِيٌّ نَقِيٌّ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ فَإِذَا أَرَادَ أَبٌ وَاحِدِهِمْ أَنْ يُوَاقِعَ أَهْلَهُ جَاءَ مَلَكٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ اَلَّذِينَ بِأَيْدِيهِمْ أَبَارِيقُ مَاءِ اَلْجَنَّةِ فَيَطْرَحُ مِنْ ذَلِكَ اَلْمَاءِ فِي آنِيَتِهِ اَلَّتِي يَشْرَبُ مِنْهَا فَيَشْرَبُ بِهِ ذَلِكَ اَلْمَاءَ فَيُنْبِتُ اَلْإِيمَانَ فِي قَلْبِهِ كَمَا يُنْبِتُ اَلزَّرْعَ فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مِنْ نَبِيِّهِمْ وَ مِنْ وَصِيَّةِ عَلِيٍّ وَ مِنْ اِبْنَتِي اَلزَّهْرَاءِ ثُمَّ اَلْحَسَنِ ثُمَّ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ اَلْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ هُمْ اَلْأَئِمَّةُ قَالَ أَحَدَ عَشَرَ مِنِّي وَ أَبُوهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ مَحَبَّةَ عَلِيٍّ وَ اَلْإِيمَانَ سَبَبَيْنِ يَعْنِي سَبَباً لِدُخُولِ اَلْجَنَّةِ وَ سَبَباً لِلْفَوْزِ مِنَ اَلنَّارِ».

[16] من لا يحضره الفقيه، جلد ۱، صفحه ۴۷۱.

«نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهُ: يَا جَبْرَئِيلُ عِظْنِي؛ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ وَ اِعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلاَقِيهِ شَرَفُ اَلْمُؤْمِنِ صَلاَتُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّهُ كَفُّ اَلْأَذَى عَنِ اَلنَّاسِ».

[17] سوره مبارکه اعراف، آیه 204.

«وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».

[18] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[19] یکی از علمای عامل که شخصیت و سیره او همواره مورد توجه و اعجاب اهل نظر بوده، آیت الله سید مرتضی کشمیری است. ذکر فضائل و مناقب او ورد زبان بزرگانی از اهل معرفت و نقل محافل اهل سلوک بوده و هست و خواهد بود. سید مرتضی رضوی کشمیری در هشتم ربیع الاول سال ۱۲۶۸ هـ . ق در ایالت کشمیر، در خانواده ای روحانی از سلسله سادات رضوی، به دنیا آمد. پدرش سید مهدی شاه، فرزند سید محمد، عالمی زاهد بود که در ایالت کشمیر به تبلیغ معارف اسلامی و تدریس علوم دینی، اشتغال داشت. مادرش بانویی دانشمند و با کمال بود. وی دوشا دوش همسرش سید مهدی شاه به تبلیغ و تدریس علوم مختلف می پرداخت که در تدریس و تعلیم دانش ریاضی دارای احاطه خاص و در این زمینه شهرت فراوانی داشت. سید مرتضی کشمیری از نوادگان امام رضا ـ علیه السلام ـ بوده که نسبش با چند واسطه درخشان به آن حضرت می رسد، از این رو به «رضوی» مشهور است. نسبت دیگر او، «قمی» است چه این که اجدادش از مدینه به قم مهاجرت نمودند و در آن شهر ماندگار شدند. جد بزرگش سید محمد اعرج فرزند احمد ابی المکارم فرزند ابو جعفر موسی مبرقع، اولین فرزند از این خاندان بود که در سال ۲۵۴ هـ . ق به قم آمد. او در شب چهارشنبه ۲۱ ماه ربیع الاول ۲۹۶ هـ . ق در قم وفات یافت و در خانه ای که برایش خریده بودند، به خاک سپرده شد. محل دفن او هم اکنون به نام مقبره موسای مبرقع در محل چهل اختران قم معروف است. او را «کشمیری» می گویند، چون جد هفتم وی سید ابوالحسن شاه از عالمان و فقیهان قمی بود که برای ترویج احکام دین به مشهد رضوی و از آن جا به ایالت کشمیر هندوستان هجرت کرده و در همان جا ماندگار شد و سلسله خاندان کشمیری را تأسیس کرد. قبر سید ابوالحسن رضوی قمی در محلی به نام «بلبل لنکر» یا «بلبل لانکر» واقع است که یکی از زیارت گاه های معروف کشمیر به حساب می آید. سید مرتضی رضوی کشمیری، بعد از فراگیری خواندن و نوشتن و قرائت قرآن، مقدمات علوم دینی را از همان کودکی آغاز نموده و تا نوجوانی در کشمیر ادامه داد. او نهج البلاغه، شرح هدایه ملاصدرا،ریاضیات، منطق و فلسفه را زیر نظر مدرسان، فقیهان و دانشمندن ماهر کشمیر و با کمک فهم سرشار، استعداد فراوان و حافظه قوی، به خوبی فرا گرفت. وی در سال ۱۲۸۴ هـ . ق در سن ۱۶ سالگی همراه دایی خود سید محمد کشمیری متوفای ۱۳۱۳ هـ . ق برای تکمیل یافته های خود راهی شهر های کربلا و نجف اشرف، شهر علم و فقاهت شد و در آن دو شهر نزد عالمان و فقیهان نامدار به کسب علوم عقلی و علوم نقلی پرداخت و پس از سال ها تحصیل و تحقیق و تهذیب نفس، به درجه بلند اجتهاد و کمال نایل آمده، در ردیف دانشمندان آن عصر قرار گرفت. آیت الله عارف سید مرتضی کشمیری بعد از سال ها تحصیل، تدریس و تهذیب نفس، در تاریخ ۱۳ شوال سال ۱۳۲۳ هـ . ق. در شهر مقدس کاظمین دار فانی را وداع گرفت و به دیار باقی شتافت. پیکر پاک او بعد از غسل و کفن و اقامه نماز بر آن، به کربلای معلی انتقال داده شد و بعد از تشییع در حجره سوم بیرون از باب زینبیه موسوم به حجره کابلیه به خاک سپرده شد.

[20] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۸.

«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلْعِلْمُ قَالَ اَلْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ اَلاِسْتِمَاعُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ اَلْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ اَلْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَشْرُهُ».

[21] همان.

[22] همان.

[23] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 147؛ ارزش علم و علما.

«وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ».

[24] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۵۲۹.

«كُنْ عَالِماً نَاطِقاً أَوْ مُسْتَمِعاً وَاعِياً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ اَلثَّالِثُ».

[25] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۴.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى اَلْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ اَلْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَل فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ اِرْتَحَلَ عَنْهُ».

[26] همان.

[27] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۸.

[28] سوره مبارکه مجادله، آیه 11.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».

[29] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۲۷، صفحه ۶۹.

«وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ اَلْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ: شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلاَّ شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»

[30] الکافي، جلد ۵، صفحه ۸۸.

[31] غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج ‏2، ص 404، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، چاپ یازدهم‏، 1383ش.

[32] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۴، صفحه ۱۹۴.

«وَ رُوِيَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: صَحَّ عِنْدِي قَوْلُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَفْضَلُ اَلْأَعْمَالِ بَعْدَ اَلصَّلاَةِ إِدْخَالُ اَلسُّرُورِ فِي قَلْبِ اَلْمُؤْمِنِ بِمَا لاَ إِثْمَ فِيهِ فَإِنِّي رَأَيْتُ غُلاَماً يُؤَاكِلُ كَلْباً فَقُلْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي مَغْمُومٌ أَطْلُبُ سُرُوراً بِسُرُورِهِ لِأَنَّ صَاحِبِي يَهُودِيٌّ أُرِيدُ أُفَارِقُهُ فَأَتَى اَلْحُسَيْنُ إِلَى صَاحِبِهِ بِمِائَتَيْ دِينَارٍ ثَمَناً لَهُ فَقَالَ اَلْيَهُودِيُّ اَلْغُلاَمُ فِدَاءٌ لِخُطَاكَ وَ هَذَا اَلْبُسْتَانُ لَهُ وَ رَدَدْتُ عَلَيْكَ اَلْمَالَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا قَدْ وَهَبْتُ لَكَ اَلْمَالَ قَالَ قَبِلْتُ اَلْمَالَ وَ وَهَبْتُهُ لِلْغُلاَمِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَعْتَقْتُ اَلْغُلاَمَ وَ وَهَبْتُهُ لَهُ جَمِيعاً فَقَالَتِ اِمْرَأَتُهُ قَدْ أَسْلَمْتُ وَ وَهَبْتُ زَوْجِي مَهْرِي فَقَالَ اَلْيَهُودِيُّ وَ أَنَا أَيْضاً أَسْلَمْتُ وَ أَعْطَيْتُهَا هَذِهِ اَلدَّارَ».

[33] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷ / کتاب عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام‏، قم‏، ۱۳۸۸ ه. ش‏، ص ۵۰۷ / العوالم ۱۷: ۲۸۸، المنتخب للطّریحی: ۴۴۰، الدّمعه السّاکبه ۴: ۳۳۶.

«قال المجلسیّ: أقول: و فی بعض الکتب أن الحسین لما نظر إلى اثنین و سبعین رجلا من أهل بیته صرعى، التفت إلى الخیمه و نَادَى: یَا سُکَیْنَهُ! یَا فَاطِمَهُ! یَا زَیْنَبُ! یَا أُمَّ کُلْثُومٍ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ، فَنَادَتْهُ سُکَیْنَهُ: یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ فَقَالَ: کَیْفَ لَا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِینَ؟ فَقَالَتْ: یَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا فَقَالَ: هَیْهَاتَ لَوْ تُرِکَ الْقَطَا لَنَامَ فتصارخن النّساء فسکتهنّ الحسین و حمل على القوم»..

[34] همان.

[35] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۱۹۶.

«قَالَ: وَ نُقِلَ عَنْ هِنْدٍ زَوْجَةِ يَزِيدَ قَالَتْ: كُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَأَيْتُ بَاباً مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ يَنْزِلُونَ كَتَائِبَ كَتَائِبَ إِلَى رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ وَ هُمْ يَقُولُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ فِيهَا رِجَالٌ كَثِيرُونَ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ دُرِّيُّ اَللَّوْنِ قَمَرِيُّ اَلْوَجْهِ فَأَقْبَلَ يَسْعَى حَتَّى اِنْكَبَّ عَلَى ثَنَايَا اَلْحُسَيْنِ يُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ يَا وَلَدِي قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ اَلْمَاءِ مَنَعُوكَ يَا وَلَدِي أَنَا جَدُّكَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيٌّ اَلْمُرْتَضَى وَ هَذَا أَخُوكَ اَلْحَسَنُ وَ هَذَا عَمُّكَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِيلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ اَلْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ يُعَدِّدُ أَهْلَ بَيْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ قَالَتْ هِنْدٌ فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِي فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ اِنْتَشَرَ عَلَى رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ فَجَعَلْتُ أَطْلُبُ يَزِيدَ وَ هُوَ قَدْ دَخَلَ إِلَى بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَ قَدْ دَارَ وَجْهَهُ إِلَى اَلْحَائِطِ وَ هُوَ يَقُولُ مَا لِي وَ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِ اَلْهُمُومَاتُ فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ اَلْمَنَامَ وَ هُوَ مُنَكِّسُ اَلرَّأْسِ قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ اِسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهُنَّ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ اَلْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ اَلرُّجُوعُ إِلَى اَلْمَدِينَةِ وَ لَكُمُ اَلْجَائِزَةُ اَلسَّنِيَّةُ قَالُوا نُحِبُّ أَوَّلاً أَنْ نَنُوحَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ قَالَ اِفْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ اَلْحُجَرُ وَ اَلْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَ لاَ قُرَشِيَّةٌ إِلاَّ وَ لَبِسَتِ اَلسَّوَادَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ وَ نَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ فَلَمَّا كَانَ اَلْيَوْمُ اَلثَّامِنُ دَعَاهُنَّ يَزِيدُ وَ عَرَضَ عَلَيْهِنَّ اَلُمَقَامَ فَأَبَيْنَ وَ أَرَادُوا اَلرُّجُوعَ إِلَى اَلْمَدِينَةِ فَأَحْضَرَ لَهُمُ اَلْمَحَامِلَ وَ زَيَّنَهَا وَ أَمَرَ بِالْأَنْطَاعِ اَلْإِبْرِيسَمِ وَ صَبَّ عَلَيْهَا اَلْأَمْوَالَ وَ قَالَ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ خُذُوا هَذَا اَلْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ؟ ثُمَّ قَالَ: وَ أَمَّا أُمُّ كُلْثُومٍ فَحِينَ تَوَجَّهَتْ إِلَى اَلْمَدِينَةِ جَعَلَتْ تَبْكِي وَ تَقُولُ:

مَدِينَةَ جَدِّنَا لاَ تَقْبَلِينَا   ***   فَبِالْحَسَرَاتِ وَ اَلْأَحْزَانِ جِئْنَا

أَلاَ فَأَخْبِرْ رَسُولَ اَللَّهِ عَنَّا   ***   بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا

وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَى   ***   بِلاَ رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا اَلْبَنِينَا

وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا   ***   وَ بَعْدَ اَلْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا

وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَضْحَوْا   ***   عَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا…».

[36] سوره مبارکه نمل، آیه 62.

«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ».