«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
17 شهریور تعداد کثیری زن و مرد و جوان و کودک و پیر در میدان شهدای امروز که آن روز اسم آن «میدان ژاله» بود، در راهِ انقلاب و اجرای دستور امام (رضوان الله تعالی علیه) به دست مُزدوران رژیم سابق به خاک و خون کِشیده شدند. چه مادرانی که فرزندانشان در آغوششان بود؛ هم خودشان تیر خوردند، هم فرزندانشان تیر خوردند؛ هزاران نفر شهید شدند. این فاجعهی مؤلمه بر امام زمانمان (ارواحنا فداه)، بر همهی مؤمنین نَسل در نَسل تسلیت باد. مَظلومانه به خاک و خون کِشیده شدند. و ایّام نورانی میلادِ مسعود حضرت خَتمی مَرتبت و وجود نازنین کَشّاف حَقایق، امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد االصادق (علیهما السلام) بر شما و بر امام زمانمان (ارواحنا فداه) تَهنیت و تبریک باد.
مُروری بر مطالب جلسات گذشتهی شرح نهج البلاغه
در خُطبهی 193 نهج البلاغه وجود نازنین حضرت امیرِ مؤمنان (علیه السلام) در ارضاء عَطش یک دلشُده، یک بَهانهی لِقاء در وجودش گُل کرده بیاناتی را در ارتباط با پارسایان، اَهل تقوا و پَروا پیشگان ایراد فرمودند که برای همیشهی روزگار کُهنگیناپذیر است، سخن روز است ، حرف دل است و کلاس آدمسازی است. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابتدا فرمودند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ[2]»؛ مُتّقی غیر از «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا[3]» است؛ کسی که نَهادینه شده است، پاکی و پاکیزگی در وجودش ریشهدار شده است، طبیعت ثانوی شده است، مَلَکه شده است؛ یک چنین کسی یا کسانی «أَهْلُ الْفَضَائِلِ» هستند. خوبی اینها یک بُعدی نیست؛ اینها در تمام اَبعاد زندگی بَشری مُمتاز هستند؛ فَضل یعنی اضافه؛ اینها در همهی خوبیها از دیگران یک سر و گَردن بالاتر هستند؛ اینها در مُسابقات برنده هستند.
بعد به صورت جُزئیتر بیان کردند. فرمودند: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ[4]»؛ زبان اینها حساب دارد، هر حرفی به زبانشان نمیآید. دوّم فرمودند: «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[5]»؛ پوشش زندگیشان یا لباس تَنشان از افراط و تَفریط به دور است. مُعتدل هستند، میانهرُو هستند.
انسانها در شرایط مُختلفی ساخته میشوند
و صفت سوّمی که وجود نازنین امیرِ مؤمنان علی (علیه السلام) از اینها دارد، این مَطلبی است که امشب به مَحضرتان تقدیم میداریم. فرمودند: «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ[6]»؛ اینها فقیر باشند یا غَنی باشند، مریض باشند یا سالم باشند، فرمانفَرما باشند یا فرمانبَر باشند، ارباب باشند یا رعیّت باشند، خادم باشند یا مَخدوم باشند، در روح و نَحوهی برخورد اینها تغییری حاصل نمیشود. اینها یک شخصیّت ثابتی دارند، ثَبات در مَسیر حرکت دارند؛ هیچ طوفانی نه طوفان فقر اینها را از مَسیر خوبیها دور میکند و نه طوفان غِنا؛ هم ثروت برای انسان هَیجان میآورد؛ خیلیها با پول طوفانی میشوند، از حَدّ اعتدال خارج میشوند، برخوردهایشان برخوردهای غیر انسانی میشود، خودشان را میگیرند، خودشان را از دیگران بهتر میدانند، تَوقُّعاتشان بالا میرود، عیب میدانند با کسی سلام و علیک بکنند، یا با هرکسی رفت و آمد بکنند. بعضیها هم در فقر خودشان را گُم میکنند؛ وقتی فقیر میشود خودش را میفُروشد، ارزان هم میفُروشد. این بدبَختی که چند سال قبل در شیراز انفجار حاصل کرد و عدّهای را به شهادت رساند، 20 میلیون پول گرفته بود و در اَثر فقر هم این کار را کرده بود. گاهی فقر باعث میشود که انسان تَحت فشار ناداری دینفُروشی میکند. خودش را ذلیل میکند، خوار میکند. ثروت و غِنا هر دو هم میتواند تَهدید باشد و هم میتواند فُرصت باشد. مَرض و صِحّت هم همینجور است؛ بعضیها در حال سلامتی آدمهای خوبی هستند، حوصله دارند، تَحمُّل دارند، اخلاق خوب دارند، رفت و آمد خداپَسند دارند؛ ولی طاقت هیچ مَرضی را ندارد. تا یک سر دردی عارض میشود، در خانه بداخلاقی میکند، میبینید گِله میکند، بیصبری میکند، ناشُکری میکند، به زمین و زمان بد میگوید؛ وجود مُقدّس حضرت امیر (علیه السلام) میگویند: مُتّقی کسی است که در سختیها و در گُشایشها ثَبات شخصیّت دارد، ثَبات حرکت دارد، ثَبات ارتباطات و مُعاشرت دارد. خدا را در هر دو حال بَنده است. خارج از دستورات خداوند در همهی شرایط زندگیاش قَدمی نمیگذارد. و این جُزء مَسائل بسیار مهمّی است و در «اُصول شریف کافی» بابی تحت عُنوان «الرّضا بالقَضاء» هست. 18 روایت در آنجا هست که حضرات مَعصومین (علیهم السلام) خواستهاند شیعیانشان را به گونهای تربیت کنند که در سختیها حَواسشان جمع باشد. خودشان را نبازند، ایمانشان را مُفت نفروشند، کُنترل زبان داشته باشند، کُنترل مُعاشرت و نَحوهی برخورد داشته باشند. لذا در یک حدیثی دارد که خداوند متعال میفرماید: من میدانم چه چیزی بندهام را اصلاح میکند. بعضی از بندگان من در غِنا ساخته میشوند، در سلامتی ساخته میشوند، در عزّت ساخته میشوند؛ من به اینها ثروت میدهم، سلامتی میدهم، عزیزشان میکنم؛ زیرا ظرفیّتش را دارند. از ثروتشان استفادهی بد نمیکنند، از مقام و موقعیّتشان به مردم ظُلم نمیکنند، اِجحاف نمیکنند، در سلامتی هم شُکر سلامتی طاعت خداست. آدم سالم در نماز جماعت شرکت میکند، در نماز جُمعه شرکت میکند، جبهه میرود. آدم سالم عیادت مَریض را انجام میدهد، آدم سالم از افراد مُشکلدار باخبر است و میرود و مُشکلاتشان را برطرف میکند. این شُکر سلامتی است و چون اینها اَهل شُکر هستند، در ثروت، در صحّت و در عزّت اینها درست زندگی میکنند؛ من هم این کلاس را برایشان اَرزانی می دارم. اما در مورد بعضیها اینگونه نیست؛ ثروت با آنها نمیسازد. تا ثروتمَند شد، میبیند غُرور به جانش میاُفتد، خودش را در ثروت گُم میکند، اِجحاف میکند، بداخلاقی میکند. اینها فقر برایشان سازنده است؛ من آنها را فقیر میکنم.
مقام رضا بالاتر از مقام صبر است
در حدیثی دارد بر اینکه در میان طاعتهایی که بندهی خدا در مَحضر پروردگار متعال انجام میدهد، «رَأْسُ طَاعَةِ اَللَّهِ[7]» دو چیز است: یکی صبر است و دوّم رضا است. انسان هم صابر باشد و هم راضی باشد. گاهی اَهل صبر است و در آن شعر هم دارد که صبر تَلخ است، ولی صبر برایش ناگُوار است. این تَحمُّل میکند، از کوره در نمیرود، عَصبانی نمیشود، به روی آدم ضعیف دست بلند نمیکند، حرف تُند نمیزند؛ ولی دارد مُنفجر میشود و برایش خیلی سخت است. اما بعضیها مقامشان از این بالاتر است؛ هم کُنترل میکند و هم خوش است که خداوند متعال به او این روحیه را داده است، این قدرت اراده را دارد و از اینکه میتواند خودش را در برابر نامُلایمات نگاه دارد، به این دلخوش است. این مقام بالاتر از مقام صبر است. لذا فرمود: «إِذَا أَحَبَّ اَللَّهُ عَبْداً اِبْتَلاَهُ[8]»؛ اگر خدا بندهای را دوست بدارد، به او بَلا میدهد. «فَإِنْ صَبَرَ اِجْتَبَاهُ[9]»؛ اگر در بَلا صبر کرد، خداود متعال او را اِصطفا میکند. اِصطفا از صافی است؛ موم یک عسلی را میگیرند و آن خالص مُصطفی است. مقدار زائدش را از آن جُدا میکند و مقدار خالصش صافی آن میشود. اگر کسی صبر در بَلا داشت، خداوند متعال او را صاف میکن، زَوائدش را از او میگیرد، بار اضافی را از دوش او برمیدارد؛ اما بالاتر از صبر اگر راضی شد و اگر راضی شد، خداوند متعال «اِجْتَبَاهُ»؛ جِبایه مُمتاز کردن است. سابقاً یا شاید الآن هم همینجور باشد، دستهگُل را به یک مُحترم یا یک شخصیّتی که خیلی مُحترم است، یک سَبد گُل تَدارک میبینند، اینها را روی هم میچینند و آن شادابترین و جالبترین گُل را روی گُلها میگذارند که این را گُل سر سَبد میگویند. این سَبد گُل است، ولی آن گُلی که سر سَبد میگذارند، بهترین گُل را انتخاب میکنند. خداوند متعال کسی را که علاوه بر صبر در بَلاها مُطمئن است که خداوند در این بَلا برایش یک شکوفایی قرار داده است؛ «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا[10]»؛ این مَعیّت است که یُسر با عُسر دارد. خداوند متعال به هر سختی دو جایزه میدهد، دو گُشایش برایش میآورد؛ یکی در حینِ تَحمُّل سختیهاست. آدمی که مریض است، در حالِ بیماری کلاس میبیند. میگوید: تا این درد را نداشتم، اینجور «یا الله» نمیگفتم؛ اینجور «یا علی» نمیگفتم؛ اینجور اَشک نمیریختم. اصلاً این را برای خودش یک فُرصتی میداند. خدایا! شُکر که مَریضم کردی تا سیمِ دلم وَصل بشود. این وقتی که به این مَرض راضی است به این اعتبار که این نَردبان عُروج او به سوی پروردگار متعال شده است، خودِ این رضایتی که آدم در حال درد در وجودش ایجاد شده است، این آن یُسری است که با عُسر همراهی دارد. بعد هم که خوب شد، احساس میکند خداوند متعال هم به او نُمره داده است، آن عبادت در حالِ بیماری، مُناجاتها و گریههایی که با یادِ خدا داشت را ذخیره کرد و هم آدم بعد از بَلا نعمت را بیشتر میفَهمد و لَمس میکند. تا آدم اَمنیّت را از دست نداده است، قَدر اَمنیّت را نمیداند. تا آدم سلامتی را از دست نداده است، قَدر سلامتی را نمیداند. این سلامتی بعد از بیماری غیر از آن سلامتی است که آدم همیشه دارد. خداوند از ما نگیرد؛ الآن نعمت سلامتی را داریم، ولی خیلی مُتوجّه نیستیم؛ اما اگر یک درد سختی، یک بیماری بسیار ناگُواری بر انسان عارض بشود، بعد هم خداوند شفا بدهد؛ عافیّتی که آدم بعد از بیماری از خداوند میگیرد، آنوقت شیرینی زندگی را بیشتر دَرک میکند؛ «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا[11]». لذا اولیاء الهی حَواسشان جمع بوده است و از بَلاها بیشتر از نعمت رَخاء استفاده میکردند.
لزوم رعایت تقوا برای یک طلبه
یکی از بزرگان ما که هم از نظر علمی جُزء اَعاظم هست و هم از نظر عرفانی و از نظر سِیر باطنی جُزء مُمتازهای تاریخ شیعه است، «مُحقّق اصفهانی[12]» (رضوان الله تعالی علیه) است. اُستاد بزرگانی مانند مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف)، مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و مرحوم «آیت الله خویی» (اعلی الله مقامه الشریف) که همهی اینها شاگردان شیخ محمّد حسین اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) یا مُحقّق اصفهانی هستند. به ایشان «کُمپانی» میگفتند؛ زیرا پدر ایشان جُزء تُجّار مهمّ بوده است، عُمدة التُّجار بوده است و امکانات فراوانی در اختیار این آقازادهاش قرار داده بوده است. در حالات او نوشتهاند که ایشان در مسیری که عُبور میکرده است یک تَسبیح خیلی قیمتی در دستش بوده است و رشتهی این تَسبیح پاره میشود و دانههایش میریزد. در شأن خود نمیبیند که بنشیند و دانههای تَسبیح را جمع کند؛ رَد میشود و میرود. ولی روزگار تغییر میکند. خداوند آنچه داشته است را از او میگیرد. مُبتلا به نداری و فشار فقر میشود و تا جایی میرسد که این مُحقّق بزرگوار، این مُجتهد کمنظیر، این عالِم بسیار باعظمت با همان شأنی که قبلاً داشته است، نوکر داشته است، پیشکار داشته است، خَدمه داشته است، حالا دیگر همهی اینها رفتهاند. خودش میآید و پیاز میخَرد و گوشهی عَبای خود میریزد. در آن زمان از این پلاستیکها هم نبود؛ هرکسی هرچیزی میخرید یا باید سَبد میآورد و یا باید یک کیسهای همراه خود میبُرد. او هیچچیزی نداشته است و در گوشهی عَبای خود میریزد. در مَسیر که میآمده است، دستش میلَرزد و این پیازها بر زمین میریزد. مَجبور میشود بنشیند؛ همین آقایی که دانههای قیمتی تَسبیح جواهر نشان خودش را در شأن خود نمیدیده است جمع کند، حالا مینشیند و پیازها را با دست خودش جمع میکند. فرموده بود: حال من از نظر روحی و از نظر نشاط قلبی الآن بهتر از آن زمانی بود که آن تَسبیح قیمتی برایم هیچ اهمیّتی نداشت و امروز اگر این پیاز را نمیبُردم، گُرسنه بودم. این حالتم بهتر از آن حالت است. حضرت امیر (علیه السلام) دوست دارند کسانی که اَهل تقوا هستند، اگر طلبه مُتّقی نباشد، چه کسی میخواهد مُتّقی باشد؟! باید در فَراز و نَشیب زندگی آن ثَبات شخصیّت را، اعتماد به خدا را، تَوکُّل به خدا را، دلخوش بودن به خواستِ خداوند و رضای خداوند را در نظر بگیرند.
خداوند خودش بندهی فقیر خود اداره میکند
مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) و ما اَدراک ما علّامه طباطبایی؟! یکی از عزیزانمان که مُدّتی هم هست در فراق ایشان هستیم، وجود نازنین امام عصر (ارواحنا فداه) را سالها قبل از انقلاب در مَنام زیارت کرده بودند. از ایشان پُرسیده بودند: در میان عُلما چه کسی در نظر شما بهترین است؟ ایشان فرموده بودند: علّامه طباطبایی. آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی بزرگ بودند. باز یکی از فُضلای مورد اعتماد بنده که با بزرگان مأنوس بود، میگفت: آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در زمان ما یا بینظیر است و یا اگر خیلی احتیاط کنیم میگوییم کمنظیر است. عُروج علّامهی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی بالا بود. ایشان در «مسجد سَهله» این آیهی کریمهی «وَ رَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا[13]» که در مورد حضرت اِدریس (علیه السلام) است. «رَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» ایشان میگویند جسمم در مسجد بودند، ولی روحم در مَلکوت اَعلی سِیر میکرد. اَهل معراج بود؛ ایشان بهشت را دیده بود، حوریهای بهشت را دیده بود و اعتنا نکرده بود. از بهشت گذشته بود و به بالاتر از بهشت هم رسیده بود. ایشان میگویند: مُدّتی برای ما از ایران پول میآمد و ما از شهریه زندگی نکردیم؛ از پول موروثی که از پدرمان مالی مانده بود و ماهیانه از شهر تبریز برایم پول میفرستادند و من زندگی میکردم. رابطهی بین ایران و عراق قطع شد و این پول به ما نمیرسید. من خیلی در فشار فقر قرار گرفتم. نزد اُستادمان آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) رفتم تا به ایشان از حال خودم شکایت کنم. آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) خودشان ابتدا کردند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم این را یکوقت فرمودند. فرمودند: هرچه در دل من میگذشت که باید سؤال کنم، بَنایم بر این نبود که من چیزی به اُستادم بگویم؛ ولی ایشان هرچه در دلم بود با اینکه من به زبان نیاورده بودم، میگفتند: اما سؤال فاضل گیلانی. منظورشان آن چیزی بود که در دل آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بوده است. مرحوم آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) همان را کأنّه سؤال کرده است، میفرمودند: اما سؤال فاضل گیلانی. آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: آقای قاضی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: من در مسجد کوفه مُعتکف بودم. آمدند و گفتند: عَیال شما در حال وَضع حَمل است؛ پول بدهید قابله بیاوریم. گفتم: پول ندارم. رفتند و دوباره برگشتند و گفتند: حالا قابله حاضر شده است بدون پول هم مُهلت میدهد. آمده است ولی جیگاره میخواهد ـ اینها سیگار را جیگاره میگفتند ـ اقلاً پول بدهید مقداری سیگار به او بدهیم. ایشان میگفت: پول نداشتم؛ گفتم آن را هم ندارم. هیچ نداشتم؛ آهی در بساط نداشتم. ولی عینِ خیالش نبود. گفت: آمدم و دیدم به منزل ما امکاناتی را آوردهاند. اینکه چه کسی آورده بود را نمیدانم؛ اگر انسان با خدا رفیق باشد، خداوند رفیق خودش را بیچاره نمیگذارد. آمدیم و دیدم برنج آوردهاند، چیزهای دیگری آوردهاند و آورندهی آن هم مَعلوم نشد چه کسی بود. آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: از آن وقتی که اُستادمان آیت الحقّ، بُرهان المُوحّدین آقای میرزا علی آقای قاضی (رضوان الله تعالی علیه) این جریان صُعوبت و سختی در زندگی و اینکه خداوند هوای بندهی فقیرش را دارد، دیدیم که او… مرحوم «آقای اراکی» (اعلی الله مقامه الشریف) که گاهی برایتان نَقل کردهام. یکی از رُفقای ما میگفت: روزهای آخر عُمر ایشان بود، حال ایشان هم خوش نبود. به عیادت ایشان رفتم و گفتم: آقا حالتان چطور است؟ فرمودند:
«کردگار ما به فکر کارِ ماست ***** فکرِ ما در کارِ ما آزار ماست».
او خودش ما را اداره میکند. مَگر من میتوانم خودم خودم را اداره کنم؟!
«کردگار ما به فکر کارِ ماست ***** فکرِ ما در کارِ ما آزار ماست».
حقتعالی نسبت به بندهاش نیکوکارتر از پدر و مادر است
این خودخوریهای ما برای جهالت ماست. اگر میدانستیم چه خدایی داریم، اگر میدانستیم خدای ما چه مهربانی به ما دارد، اگر میدانستیم چه قدرتی دارد، اگر میدانستیم چه خَزائنی در اختیار دارد، اگر میدانستیم چه ارتباطی از نظر وجودی ما با خدا داریم، چهقَدر به ما نزدیک است، از مادر به ما مهربانتر است، از پدر به ما مهربانتر است؛ باز هم عَرض میکنم که آقای بهجت که رضوان خداوند بر او باد، در یک درخواستی که ما از ایشان کردیم که من به یک گرفتاری مُبتلا شدم و دعایم مُستجاب نمیشود. ایشان فرمودند: «نماز جعفر طیّار» را بخوان، ولی دعایی در «زاد المعاد[14]» مرحوم «مجلسی» (اعلی الله مقامه الشریف) دعای بعد از نماز جعفر طیّار است که این را مرحوم آقای «شیخ عبّاس قُمی» در «مفاتیح» نیاورده است. بنده رفتم و آن دعا را در زاد المَعاد پیدا کردم و آن را خواندم. یک جُملهاش این است. به خداوند عَرضه میداریم: «أَنْتَ أَبَرُّ بِي مِنْ أَبِي وَ أُمِّي[15]»؛ پدر و مادر ما هر کاری از دستشان برمیآید برای فرزندشان میکنند. در نیکی و احسان به بَچّه پدر و مادر که کم نمیگذارند. آسایش و آبروی خودشان را برای بَچّهشان میگذارند. به خدا عَرضه میداریم: خدایا! آن مقداری که پدر و مادرم هوای من را در مشکلات دارند و نیکی به من میکنند، تو هم از پدرم و هم از مادرم به من نیکوکارتر هستی. و. از این بالاتر «وَ أَرْحَمُ بِي مِنْ نَفْسِي وَ مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ[16]»؛ من خودم خیلی خودم را دوست دارم، به خودم مهربان هستیم؛ ولی تو به خودِ من از همهی بَندگانت به من مهربانتر هستی؛ «وَ أَرْحَمُ بِي مِنْ نَفْسِي وَ مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ». اگر آدم یک باور به این صورت به خدای خودش داشته باشد، هیچوقت در سختیها خودش را نمیبازد، خودش را بیچاره نمیبیند. او چارهساز است.
اُمید و باور به خدا همهی سختیها را برای انسان قابل تَحمُّل خواهد کرد
لذا فرمود: «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ»؛ همان آرامشی که در تَمکُّن دارند، در اقتدار دارند، در شلوغی اطرافشان و عزّتشان دارند، همان آرامش را در بیکسی و بیچارگی هم دارد. چون آن کسی که میتواند کاری بکند خداست و از کسی کاری ساخته نیست؛ آن هم دارد میبیند. حضرت ایّوب (علیه السلام) به همه نوع بَلا مُبتلا شد. داغها یکی بعد از دیگری سُراغش آمد؛ خداوند همهی جوانهایش را گرفت، خداوند همهی مالش را گرفت، خداوند سلامتیاش را گرفت؛ ولی به خداوند عَرضه داشت: «رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ[17]»؛ البته از حضرت ایّوب (علیه السلام) پُرسیدند: آقا این همه تلخی و ناگُواری و سختی که در زندگی خداوند برای شما اَرزانی داشت، کدامیک از همه سختتر بود؟ ایشان گفتند: زَخم زبان مردم از همهی اینها بدتر بود. خداوند هیچکسی را مُبتلا نکند و بعضیها خیلی نامَرد هستند، خیلی رَذل هستند و تا دیدند یک کسی یک مشکلی پیدا کرده است، تیرِ زَخم زبان یکی بعد از دیگری نثارشان میکنند. حضرت ایّوب (علیه السلام) به خداوند عَرضه داشت: «رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ»؛ خدایا! منِ ایّوب بندهات بیچاره شدم؛ «مَسَّنِيَ الضُّرُّ». اما «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[18]»؛ من خیلی بیچاره هستم، تو هم خیلی مهربان هستی. هیچ درخواستی نکرد. بیچارگی خودش را برای خدا حکایت کرد. خدایا! من خیلی بیچاره هستم، ولی تو خیلی مهربان هستی. اگر کسی این باورها را داشته باشد، این جُملهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وجودش قدرت تولید میکند، اُمید تولید میکند، همهی سختیها را برایش قابل تَحمُّل میکند؛ «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ».
روضه و تَوسُّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
«صَلَّیَ اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام»
به یاد مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف). گاهی که ما از مِنبر میآمدیم و کنار آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) مینشستیم، آرام یک روضهای میخواندند و برای ما میگفتند. راوی میگوید: میخواستم ببینم چهرهی امام حسین (علیه السلام) هنگام شهادت چگونه است، چگونه دارند ایشان را شهید میکنند. رفتم تا از نزدیک نَحوهی شهادت را ببینم. ولی دیدم لَبهای مبارک ایشان تکان میخورد. فکر میکردم امام حسین (علیه السلام) دارند نفرین میکنند. صدا جوهر نداشت؛ هم تشنگی خیلی زیاد بود، هم خونریزی فراوان بود، خستگی بود؛ به این جَهت بود که صدا بالا نمیآمد. گوشم را جلوی لَبهایش بُردم، دیدم میگوید: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ[19]»؛ دارد سُرود رضایت میخواند و بهقَدری چهرهاش نورانی و شاداب بود که من را از دیدن نَحوهی شهادت باز داشت. اما چرا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی میگوید «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ»، چرا یکمَرتبه گفتند: «یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؟ بعضیها تَحلیلشان این است: میگویند که دید خواهرش از بالای تَلّ زینبیه دارد تماشا میکند. به خداوند عَرضه میدارد: من که آمدم، ولی کَسِ بیکَسها تو هستی. زینبم جُز تو کسی را ندارد…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
اللّهُمَّ! إغفِرلَنا ذُنوبَنا.
اللّهُمَّ! حَصِّل مَقاصدَنا.
اللّهُمَّ! یَسِّر مطالبَنا.
اللّهُمَّ! وَ لا تَکِلنا إلی أنفُسنا طَرفَة عَینٍ أبَدا وَ وَ یَسِّر مطالبَنا وَ أرحَم مَوتَانَا وَ وفِّقنا لِما تُحبُّ و تَرضی
اللّهُمَّ! وَ اخْذُل اَعداعَنا.
اللّهُمَّ! أهلكِ الصَّهايَنَةِ وَ الکُفّار وَ المُنافِقین.
اللّهُمَّ! أیِّد وَ انْصُر وَ احفَظ قائِدَنا وَ شَعبَنا و بَلَدَنا.
خدایا! باران رَحمتت را بر ما اَرزانی بدار.
خدایا! توفیق علم و عمل صالح بر ما اَرزانی بدار.
خدایا! عاقبت به خیری ما را تَضمین بفرما.
خدایا! مشکلات کشور را برطرف بفرما.
خدایا! گرانی و نگرانی را از آسمان ایران دور بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را، جوانهای حاضر اَرزشمند ما را به احترام خَمسهی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم از بندگان مُمتاز خودت قرار بده.
خدایا! برای دیگر جوانهایمان اُلگو قرار بده.
خدایا! اَمر ازدواج و اشتغال را برای نَسل جوان با قدرت قاهرهی خودت و رَحمت واسعهی خودت تَسهیل بفرما.
الها! پروردگارا! ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! ما را مورد شِماتت قرار مَده.
خدایا! شِماتتگران را به خودشان مَشغول بفرما.
خدایا! آدمهای بد دل را اگر قابل هدایت نیستند، از مَسیر آسایش و آرامش و اَمنیّت دور بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی رهبر عزیزمان را با عزّت و کرامت مُستدام بدار.
خدایا! مریضها عُموماً، مریضهای مورد نظر و سفارششده و مریضهی مورد نظر را شِفای عاجل و شِفای مُفید نَصیب بگردان.
خدایا! توفیق شُکر نعمتهایت را به ما مَرحمت کُن.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[3] سوره مبارکه اعراف، آیه 201.
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ».
[4] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
[5] همان.
[6] همان.
[7] الکافي، جلد ۲، صفحه ۶۰.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بَعْضِ أَشْيَاخِ بَنِي اَلنَّجَاشِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: رَأْسُ طَاعَةِ اَللَّهِ اَلصَّبْرُ وَ اَلرِّضَا عَنِ اَللَّهِ فِيمَا أَحَبَّ اَلْعَبْدُ أَوْ كَرِهَ وَ لاَ يَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اَللَّهِ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِهَ إِلاَّ كَانَ خَيْراً لَهُ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِهَ».
[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۹، صفحه ۱۴۲؛ مسکّن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، جلد ۱، صفحه ۸۴.
«وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِذَا أَحَبَّ اَللَّهُ عَبْداً اِبْتَلاَهُ فَإِنْ صَبَرَ اِجْتَبَاهُ فَإِنْ رَضِيَ اِصْطَفَاهُ».
[9] همان.
[10] سوره مبارکه شرح، آیه 6.
[11] سوره مبارکه شرح، آیات 5 و 6.
[12] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[13] سوره مبارکه مریم، آیه 57.
[14] زادُ الْمَعاد (به معنای توشۀ روز معاد)، کتابی به زبان فارسی درباره پارهای از اعمال مستحب نوشته علامه مجلسی که در سال ۱۱۰۷ق و در اواخر عمر خود تألیف کرده است. محتوای این کتاب، دعاها، زیارتها و اعمال مستحبی در طول سال است که مختصری از برخی احکام شرعی نیز در آن بیان شده است. این کتاب پیش از رواج مفاتیح الجنان، کتاب دعای رایج بین مردم بود. کتابی دیگر از ابن قیم جوزی با عنوانی شبیه این کتاب، یعنی «زادُ الْمَعاد، فی هُدی خَیْرِ الْعِباد» در فقه و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته شده است. مؤلف در مقدمۀ کوتاه کتاب، انگیزه تألیف این اثر دعایی را اینگونه بیان میکند که چون از ائمه معصومین، ادعیه و اعمال کثیری نقل شده و او هم اکثر آنها را در کتاب بحارالانوار جمع کرده و سپس متوجه گردیده که تحصیل آنها و عمل به آن برای اغلب مردم به سبب اشتغال آنان به مشاغل دنیوی میسر نیست لذا علاقه داشته که در این رساله، منتخبی از فضائل روزها و شبهای شریف و کارهایی که به سند صحیح و معتبر وارد شده را بیاورد تا عامه مردم از برکات آن محروم نمانند. او این کتاب را به شاه سلطان حسین صفوی هدیه کرده است. این کتاب ۱۴ باب (۴۹ فصل) و یک خاتمه دارد. در ۹ باب اول، که به اعمال و دعاهای دوازده ماه قمری اختصاص دارد ابتدا به فضایل و ویژگیهای عبادی هر ماه اشاره شده و سپس اعمال و دعاها و زیارات آن ماه را از شب اول بیان میکند. در باب دهم اعمالی را میآورد که در همه ماهها مشترک هستند مانند دعاهایی که هنگام رؤیت هلال ماه وارد شده است. در باب یازدهم، زیارات چهارده معصوم (علیهم السلام) که در ابواب قبلی ذکر نگردیده، جمعآوری شده است. باب سیزدهم درباره احکام اموات و آداب هنگام احتضار و غسل و دفن میت است و بالاخره در باب آخر خلاصهای از احکام زکات، خمس و اعتکاف را بیان میکند، در خاتمه هم به بیان کفارات میپردازد.
[15] زادالمعاد، ص۳۲۴ و ۳۲۵؛ کتاب بهجتالدعاء، ص ٣۶١ و ص ۴٢٩.
«سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ تَرَدَّىٰ بِهِ، سُبْحَانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ، سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ جَلَّ جَلَالُهُ، سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ بِعِلْمِهِ وَ خَلَقَهُ بِقُدْرَتِهِ، سُبْحَانَ ذِي الْمَنِّ وَ النِّعَمِ، سُبْحَانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ. اَللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ، وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ الَّتِي تَمَّتْ صِدْقًا وَ عَدْلًا، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ أَنْ تَجْمَعَ لِي خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بَعْدَ عُمُرٍ طَوِيلٍ، اَللّٰهُمَّ أَنْتَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، الْخَالِقُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ، الْبَدِيءُ الْبَدِيعُ، لَكَ الْكَرَمُ وَ لَكَ الْمَجْدُ، وَ لَكَ الْمَنُّ وَ لَكَ الْجُودُ، وَ لَكَ الْأَمْرُ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ، يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ، يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ، يَا أَهْلَ التَّقْوَىٰ وَ يَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، يَا عَفُوُّ يَا غَفُورُ، يَا وَدُودُ يَا شَكُورُ، أَنْتَ أَبَرُّ بِي مِنْ أَبِي وَ أُمِّي، وَ أَرْحَمُ بِي مِنْ نَفْسِي وَ مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، يَا كَرِيمُ يَا جَوَادُ، اَللّٰهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ هَذِهِ الصَّلَاةَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ، وَ طَلَبَ نَائِلِكَ وَ مَعْرُوفِكَ، وَ رَجَاءَ رِفْدِكَ وَ جَائِزَتِكَ، وَ عَظِيمَ عَفْوِكَ وَ قَدِيمَ غُفْرَانِكَ، اَللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْفَعْهَا فِي عِلِّيِّينَ، وَ تَقَبَّلْهَا مِنِّي، وَ اجْعَلْ نَائِلَكَ وَ مَعْرُوفَكَ وَ رَجَاءَ مَا أَرْجُو مِنْكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَ مَا جَمَعْتَ مِنْ أَنْوَاعِ النَّعِيمِ، وَ مِنْ حُسْنِ الْحُورِ الْعِينِ، وَ اجْعَلْ جَائِزَتِي مِنْكَ الْعِتْقَ مِنَ النَّارِ وَ غُفْرَانَ ذُنُوبِي، وَ ذُنُوبِ وَالِدَيَّ وَ مَا وَلَدَا، وَ جَمِيعِ إِخْوَانِي وَ أَخَوَاتِيَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ، الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ، وَ أَنْ تَسْتَجِيبَ دُعَائِي وَ تَرْحَمَ صَرْخَتِي وَ نِدَائِي، وَ لَا تَرُدَّنِي خَائِبًا خَاسِرًا، وَ اقْلِبْنِي مُفْلِحًا مُنْجِحًا مَرْحُومًا، مُسْتَجَابًا دُعَائِي، مَغْفُورًا لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ، قَدْ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ، فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْكَ، يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ، يَا نَفَّاحًا بِالْخَيْرَاتِ، يَا مُعْطِيَ السُّؤْلَاتِ، يَا فَكَّاكَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ أَعْطِنِي سُؤْلِي، وَ اسْتَجِبْ دُعَائِي، وَ ارْحَمْ صَرْخَتِي وَ تَضَرُّعِي وَ نِدَائِي، وَ اقْضِ لِي حَوَائِجِي كُلَّهَا لِدُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ دِينِي، مَا ذَكَرْتُ مِنْهَا وَ مَا لَمْ أَذْكُرْ، وَ اجْعَلْ لِي فِي ذَلِكَ الْخِيَرَةَ، وَ لَا تَرُدَّنِي خَائِبًا خَاسِرًا، وَ اقْلِبْنِي مُفْلِحًا مُنْجِحًا مُسْتَجَابًا لِي دُعَائِي، مَغْفُورًا لِي مَرْحُومًا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، يَا مُحَمَّدُ يَا أبَاالْقَاسِمِ يَا رَسُولَ اللهِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَنَا عَبْدُكُمَا وَ مَوْلَاكُمَا، غَيْرُ مُسْتَنْكِفٍ وَ لَا مُسْتَكْبِرٍ، بَلْ خَاضِعٌ ذَلِيلٌ عَبْدٌ مُقِرٌّ، مُتَمَسِّكٌ بِحَبْلِكُمَا، مُعْتَصِمٌ مِنْ ذُنُوبِي بِوَلَايَتِكُمَا، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ تَعَالَىٰ بِكُمَا، وَ أَتَوَسَّلُ إِلَى اللهِ بِكُمَا، وَ أُقَدِّمُكُمَا بَيْنَ يَدَيْ حَوَائِجِي إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَاشْفَعَا لِي فِي فَكَاكِ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ غُفْرَانِ ذُنُوبِي، وَ إِجَابَةِ دُعَائِي، اَللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَقَبَّلْ دُعَائِي وَ اغْفِرْ لِي، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».
[16] همان.
[17] سوره مبارکه انبیاء، آیه 83.
«وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».
[18] همان.
[19] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷.





