حریم ملکوت ۲۵۱

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُروری بر نشانه‌های پارسایان در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

وجود مُقدّس حضرت امیرِ مؤمنان (علیه السلام) در خُطبه‌ی نهج البلاغه صفات پارسایان، پَرواپیشگان، مُتّقین را در یک سلسله مَطالب به هم پیوسته بیان فرمودند که اگر طاقت شنونده بیشتر بود، حضرت امیر (علیه السلام) بیش از این‌ها دُرّ می‌ریختند و دل‌های تشنه را بیشتر با قطرات اَبر رَحمت مَعارف اِشباع می‌کردند؛ ولی 110 ویژگی برای مُتّقین برشمُردند که «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا[2]»؛ جناب «هَمّام»، شنونده صیحه‌ای کِشید و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. از این 110 امتیازی که اَهل تقوا دارند، تعدادی را در این مَحفل نورانی با هم به تماشا نشستیم. ابتدا «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ[3]» است؛ زبانِ این‌ها خطا نمی‌رود. دوّم «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[4]» است؛ پوشش‌شان در زندگی همراه تَعادُل هست. افراط و تَفریط در رَوش، در سَبْک، در لباس ‌پوشیدن ندارند. سوّم راه‌ رفتن‌شان است؛ «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ[5]»؛ این‌ها هنگام راه رفتن مُتکبّرانه راه نمی‌روند، مُتواضعانه راه می‌روند؛ «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ». چهارم «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ[6]» است؛ چشم‌شان را از حَرام می‌پوشانند. با چشم‌شان روحشان را گرفتار نمی‌کنند. و مَسأله‌ی پنجم «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ[7]» است؛ این‌ها در هر مجلسی، به هر گفته‌ای گوش نمی‌دهند. گوش‌شان را دارای اَرزش می‌دانند، اَرزان هزینه نمی‌کنند. هم چشم‌شان قیمت دارد و مُفت از دست نمی‌دهند، هم گوش‌شان اَرزش دارد. لذا اگر به مُحیطی وارد شوند که چشم‌شان آلوده شود یا مَجلسی بروند که در آن مجلس غیبتی هست، آوازهای حَرامی هست و مُحرّمات گوش در آن‌جا هست، در این فَضاها حُضور پیدا نمی‌کنند. مُواظب هستند که شیطان چشم و گوش‌شان را خراب نکند. و صفت ششم «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ[8]» است. این‌ها ثَبات شخصیّت دارند، فَراز و نَشیب، شادی و غم، عَصبانیّت و شرایطی که روح هَیجانی و خوشحال می‌شود، از خط خارج نمی‌شوند. هم وقتی عصبانی هستند با یادِ خداوند از مَرز دین خودشان را خارج نمی‌کنند، بد و بیراه نمی‌گویند، ظُلم نمی‌گویند، تُهمت نمی‌زنند، طرف مُقابل را از حیثیّت ساقط نمی‌کنند و هم وقتی خیلی محبّت‌شان جوش آمده است، در اَثر هَیجانات محبّتی با گناه محبوب خودشان همراهی نمی‌کنند. در خوشی‌ها و در ناخوشی‌ها خیلی مُراقبت دارند که از مَسیر شَریعت خارج نشوند. و در فقر و غِنا، در ریاست و مَرئوسیّت، در همه‌ی این‌ها مُشخّص است که یک شخصیّت ثابتی است؛ تغییر نمی‌کند.

اطمینان قلبی و آرامش همیشگی مرحوم علّامه طباطبایی (رحمت الله علیه)

ماجرایی را از مرحوم «علّامه‌ی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) خدمت‌تان عَرض کردیم، مُنتها نتیجه ماند که الآن تقدیم می‌کنم. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی مُحکم، قُرص و آرام بود. کسی عَصبانیّت آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) را در خاطر ندارد. و در خوشی‌ها هم کسی خَنده‌های آنچنانی از ایشان در ذهن ندارد. همواره حال حُضور داشت و این حُضور از اُستادش آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) به ایشان رسیده بود. گفته بودند: من برای تأمین مَعاش خود در نجف اَشرف شهریه نمی‌گرفتم. ‌مال‌ الاِرثی در تبریز داشتیم و از طَریق آن مِلک زِراعی‌مان حاصلش را برای من می‌فرستادند. بین عراق و ایران مشکلی پیش آمد که دیگر ارتباط قطع بود و به من پول نمی‌‌رسید. در فشار و تَنگنا قرار گرفتم، ناچار شدم به اُستادمان آقای آقای میرزا علی آقای قاضی (رضوان الله تعالی علیه) مُراجعه کنم. وقتی خدمت ایشان رفتم، ایشان یک داستانی را از شرایط سخت زندگی خودش نَقل کرد که برای زایمان همسرش آهی در بساط نداشت که پول قابله بدهد و بعد هم برای لوازم پذیرایی از قابله مُطلقا چیزی در بساط نداشت؛ ولی به خداوند واگذار کرد. وقتی به منزل آمد، دید که گویا کسی آمده است و آنچه که لازمه‌ی تأمین مَعاش هست را به منزل ایشان آورده است. آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: من بعد از شنیدن این داستان مُطلقا دَغدغه‌ی مَعاش نداشتم.

چهار مَبنای زندگی در بیان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

یک حدیثی از وجود مُبارک کَشّاف حَقایق حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هست که اگر تابلو کنیم و در قلب خودمان این تابلو را الصاق کنیم و همیشه به آن نگاه کنیم، زندگی آرامی خواهیم داشت. به امام صادق (علیه السلام) عَرضه داشتند: یابن رسول الله! «عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ[9]»؛ هرکسی در زندگی یک اُصولی را مَبنا قرار می‌دهد و بر اَساس آن اُصول فرهنگ زندگی‌ و سَبْک زندگی‌اش را ادامه می‌دهد. پایه‌هایی که برنامه‌های شما بر روی آن پایه‌هاست، چه اُموری است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: 4 چیز است؛ یک: «عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ[10]»؛ یکی از مَبانی دائمی زندگی من این است که من می‌دانم خداوند بر من مُطّلع است. چون خداوند را بر خودم آگاه می‌دانم، اطّلاع خداوند را قَطعی می‌دانم، همیشه حَیا می‌کنم که کار بد انجام بدهم؛ زیرا خداوند می‌داند. اگر می‌توانستم در یک‌جایی کاری بکنم که خداوند نداند، مُمکن بود دست از پا خطا کنم؛ ولی یَقین دارم خداوند بر من مُطّلع است. این ایمان و اعتقاد من به اطّلاع پروردگار متعال برای من ایجاد حَیا کرده است؛ لذا خجالت می‌کِشم کار بد انجام بدهم. این اوّلین مَبنای زندگی امام صادق (علیه الصلاة و السلام) است.

دوّم فرمودند: «عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي اَلْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ[11]»؛ یَقین دارم که که ما مُسافر هستیم و این سفر پایان دارد. هیچ‌کسی در این‌جا ماندگار نیست. این‌جا خیلی زود می‌گذرد و مرگ حقّ است. وقتی یَقین به حَقانیّت مرگ پیدا کردم، همیشه برای آن‌جا ذخیره می‌کنم. زیرا این‌جا تمام‌شدنی است، ولی آن‌جا دیگر تمام‌شدن ندارد. «فَاسْتَعْدَدْتُ»؛ یعنی همیشه استعداد و آمادگی داشتم که هر وقت حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمد، «ای‌کاش» نگویم، عُذرخواهی نکنم. یادِ مرگ و یَقین به این‌که پایان این زندگی اِرتحال از این عالَم، انتقال  از این خانه به خانه‌ی بَرزخی هست، آدم را برای عالَم آخرت راغب می‌کند و سعی می‌کند همه‌چیز را به آن‌جا بفرستد. چیزی از عُمرش در این‌جا ضایع نشود، همه‌اش در این‌جا ذخیره بشود؛ «فَاسْتَعْدَدْتُ».

سوّم مهم این است: «عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لاَ يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ[12]»؛ یَقین دارم که خداوند روزی من را به من می‌دهد. در حسابی که خداوند برایم باز کرده است، هیچ‌کسی نمی‌تواند دست در حساب من ببَرد. قابل این نیست که کسی به روزی من دَخل و تَصرُّف داشته باشد.‌ خداوند متعال در قرآن کریم خیلی صَریح فرموده است: «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا[13]»؛ هیچ جُنبنده‌ای نیست مَگر این‌که خداوند رِزق او را به عُهده گرفته است؛ «عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا». در یک آیه‌ای هم فرموده است: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ[14]»؛ ما مَعیشت مردم را تقسیم کردیم. به تلاش بیهوده نیست؛ هرکسی به آن چیزی که ما برایش پیش‌بینی کردیم، همان به او خواهد رسید. کُند باشد یا تُند باشد، همان چیزی که ما خواستیم به او می‌رسد؛ نه کمتر و نه بیشتر. در بعضی از روایات هم دارد که روزی مانند اَجَل است؛ حتی نمی‌شود از آن فرار کرد. روزی که باید به من برسد، می‌رسد؛ حتی اگر نخواهم به من برسد، باز می‌رسد. این هم سوّمین مَبناست.

چهارم فرمودند: «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لاَ يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ[15]»؛ من باورم بر این است اُموری که خداوند مَسئولیّت آن را به من داده است، اگر غیرِ از من کاری انجام بدهد، به جای من حساب نمی‌شود. تَکلیفی که خداوند به من مُتوجّه کرده است، عَملی که از من خواسته است، اگر غیر از من این عمل را انجام بدهد، کارِ من نیست؛ مَسئولیّت من ایفا نشده است. «عَلِمْتُ»؛ دانستم که عمل من را، تکلیف من را، وظیفه‌ی من را غیر از من انجام نمی‌دهد. نیابت‌بَردار نیست؛ نماز را باید خودم بخوانم؛ اگر زَکات بر مالم واجب شد، باید خودم بدهم؛ اگر جهاد واجب بود باید خودم بروم. این‌ها نایب برنمی‌دارد. تَکالیف الهی به هرکسی به خودش مُتوجّه است. فَهمیدم که عمل من را به غیرِ من و به جای من خداوند قبول نمی‌کند؛ این بود که همیشه در زندگی مُجاهدانه زندگی کردم. جهادگر بودم که هیچ عملی از من ضایع نشود؛ همه‌ی تَکالیفم را خودم انجام بدهم. اگر باور انسان بود که او آمده است بندگی کند؛ ما عَمَله‌ی خداوند هستیم، ما فَعله‌ی خداوند هستیم، ما بَنده‌ی خداوند هستیم.

«تو بَندگی چو گدایان به شرطِ مُزد مَکُن     *****     که دوست خود رَوشِ بنده‌پَروری داند[16]».

اَهل تقوا در فشارها هم اعتمادشان به خداوند از بین نمی‌رود

آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: من بعد از نَقل جریان اُستادمان، دیگر هرگز دَغدغه‌ی درآمد و کیفیّت زندگی برایم پیش نیامد. همیشه آرام بودم. یَقین داشتم که خداوند متعال روزی را می‌دهد. در جنگ یا صُلح هم همین‌جور بوده است. در جریان توده‌‌ای‌ها داشتند آذربایجان را بُمباران می‌کردند، آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) اَسباب و وسایلش را در ماشین باری گذاشته است. تا اَسباب آماده بشود، در همان شرایط جنگی مشغول نوشتن «المیزان[17]» بوده است. انگار جنگی نیست، انگار بُمبی نیست. این‌قَدر آرامش که این را «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ» می‌گویند. آدم در سختی‌ها، در فشارها، در بُحران‌ها آن‌جور باشد که در گُشایش و رفاه آن‌جور است. برایش تفاوتی نداشته باشد. این اعتماد به خداست. از یک طرف باید گفت توکُّل بر خداوند است؛ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[18]».

ماجرای مسلمان شدن راننده‌ی اَرمنی توسط مرحوم «مُحدّث قُمی» (رضوان الله علیه)

اگر یک حکایت دیگری را هم بشنوید، ان‌شاءالله برایتان مُفید است. بنده این را با یک واسطه از حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) نَقل می‌کنم. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: من با «مُحدّث قُمی»، آقای «شیخ عبّاس قُمی» (اعلی الله مقامه الشریف) با هم از شهر مشهد می‌آمدیم. در بین راه ماشین پَنچر شد. ماشین را مُتوقّف کردند و این راننده یک نگاهی در آیینه‌ی ماشین کرد و دید دو آخوند در این‌جا هستند. شروع به دُشنام‌ دادن به به شاگرد خودش کرد. دُشنام‌های بد می‌داد که من نگفتم آخوند سوار نکُن؛ این‌ها شوم هستند؟ هرجایی این‌ها قَدم بگذارند آن‌جا به هم می‌خورد؟ با این‌که به تو گفته بودم، چرا آخوند سوار کردی که ما در این‌جا گرفتار پنچری ماشین شدیم؟ گفت باید این‌ها پایین بروند. مرحوم آقای شیخ عبّاس (اعلی الله مقامه الشریف) را به زور از ماشین پیاده کردند و من چون سیّد بودم، بخاطر سیادت مُتعرّض من نشدند. من به آقای شیخ عبّاس (اعلی الله مقامه الشریف) گفتم: من هم پیاده شوم؟ ایشان گفتند: خیر؛ وقتی کاری به کار شما ندارند، شما بروید. آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گوید: وقتی من را پیاده کردند، کنار جاده نشستم و مَشغول نوشتن کتاب‌هایم بودم. هر ماشینی می‌آمد و می‌دید من آخوند هستم، من را سوار نمی‌کرد. خیال نکنید الآن شرایط به گونه‌ای است که گاهی مردم به آخوندها بد می‌گویند، هر مشکلی پیدا بکنند می‌گویند زیر سر این آخوندهاست؛ این موضوع تازگی ندارد. زمان «رضاخان» این‌جور بود؛ تمام اَفکار را مَسموم کرده بودند تا جایی که راننده‌ها باورشان این بود که باید سوار نکنند، والّا یک مشکلی برایشان پیش می‌آید. مرحوم آقای شیخ عبّاس (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گوید: من کنار جاده نشسته بودم، کار خودم را می‌کردم و هر ماشینی هم می‌آمد، دستم را بلند می‌کردم؛ ولی من را سوار نمی‌کردند. بالاخره یک ماشین باری آمد و ما را سوار کرد، مَعلوم شد که راننده‌ی این ماشین هم اَرمنی است. اگر مسلمان بود من را سوار نمی‌کرد؛ ولی یک مَسیحی یا اَرمنی ما را سوار کرد، ولی مسلمان‌ها ما را سوار نمی‌کردند.‌ سوار شدیم و مَشغول صحبت شدیم؛ دیدم این شخص آدمِ خوش‌ ذاتی است. از فُرصت استفاده کردم. من امتیازات دینِ اسلام را بر اَدیان دیگر که اسلام چه امتیازاتی دارد، چه بَرکاتی دارد، چه رُموزی برای سعادت دنیا و آخرت دارد که اَدیان دیگر این را ندارند. می‌گوید: حالا آن کسی هم که من را سوار کرد، بنده قَصد داشتم به تهران بیایم و به شهر قُم بروم، ولی او گفت که من می‌خواهم به شهر همدان بروم. ما هم ناچار شدیم که با او به همدان برویم؛ «از این سُتون به آن سُتون فَرج است». البته در ذهنم هم بود که خوب شد به همدان می‌رویم؛ آن‌جا کتابخانه‌ای هست و یک کتابی است که دنبال آن می‌گردم؛ شاید در آن‌جا باشد. گفتیم به شهر همدان برویم. ما در مَسیر مغز این را به کار گرفتیم و بالاخره تا به شهر همدان برسیم، او مسلمان شد. مسلمان شد و به ما قول داد که من آنچه را شنیدم به عائله‌ی خودم هم مُنتقل می‌کنم. چون حرف‌های شما حرف‌های حسابی است، دلپذیر است؛ این دینی که شما دارید دینِ زندگی است. هم دینِ دنیاست و هم دینِ آخرت است. دینِ همه‌جانبه است، پاسخگوی نیازهای جامعه است. باورم آمد که این اسلام دینِ خداست. حالا به خانه بروم، آن‌جا هم من مَطالب شما را مُنتقل می‌کنم. خدا را چه دیدی؛ شاید همه‌ی آن‌ها هم مسلمان شدند. این آرامش در این شرایط که آدم بنشیند، حالا او را از ماشین پیاده کرده‌اند، در بیابان آواره شده است، ولی اصلاً برایش مُهم نیست. انگار در کتابخانه نشسته است و دارد کتاب می‌نویسد. بعد هم که سوار بر ماشین اَرمنی شده است، به جای این‌که غُصّه بخورد، داد بزند، آه بکِشد، ای وای که ما را سوار نمی‌کنند، چه زندگی‌ شده است و دیگر جامعه ما را قبول نمی‌کند؛ اَبدا این فکرها نبود تا دید این مرد اَرمنی است، شروع به شکار دل کرد.‌ از این فُرصت استفاده کرد.

مُتّقین هیچ‌گاه از دایره‌ی تقوا خارج نمی‌شوند

کسی که به این صفت از صفات مُتّقین به کمک خداوند آراسته باشد، ثَبات شخصیّت داشته باشد، در طوفان‌ها خودش را نبازد، چه طوفان فقر باشد، چه طوفان غِنا باشد، چه طوفان قدرت و ریاست باشد، چه طوفان اِنزوا باشد، آدم خودش را در پَناه خدا ببیند و با رضای خداوند از خطّ اِعتدال خارج نشود، مُتعادل باشد. آدم هم در غَضب و خوشحالی گاهی بی‌احتیاطی می‌کند و هرچه به دهانش آمد را می‌گوید و هم در مَستی ثروت یا فشار فقر آدم از خط خارج می‌شود. این صفت را اگر کسی بتواند تمرین بکند، در خانه‌ی خودش یک شرایطی پیش می‌آید که به طور طبیعی باید داد بزند، باید دعوا کند، باید نیشِ زبان داشته باشد؛ خیر، در آن‌جا «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ[19]»؛ این مُتّقین وقتی گَشتی‌های شیطان به آن‌ها می‌زنند، راهزنی می‌کنند و می‌خواهند ایمانشان را غارت کنند، تا دیدند شیطان آمده است، «تَذَكَّرُوا»؛ یادِ خدا می‌کنند و می‌گویند: لَعنت بر شیطان. یک «الله اکبر» می‌گویند، یک «لا اله الّا الله» می‌گویند، یک سری بر روی مُهر می‌گذارند، برمی‌خیزند و از خانه بیرون می‌روند؛ ولی حرفی که خلاف رضای خدا باشد از زبانشان خارج نشود. تمرین این مَعنا باعث می‌شود که شیطان نااُمید بشود و انسان در شرایط مُختلف با یادِ خداوند مُتشرّع باشد و خودش را از دایره‌ی تقوا خارج نکند.

یک صلوات مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

«بَلا» یک کلاس برای انسان است که موجب رُشد او خواهد شد

مُفسّرین نهج البلاغه در این مَسأله‌ای که توضیح داده شد، این‌ها می‌گویند: مَنظور از این جُمله‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که انسان به قَضای الهی راضی باشد. هرچه خداوند برایش پیش آورد، بی‌چون و چرا آن را شیرین بداند.

«در بَلا هم می‌چِشم لَذّات او     *****     ماتِ اویم ماتِ اویم ماتِ او[20]».

«هرچه از دوست می‌رسد، نیکوست». آدم همیشه راضی باشد به آنچه که پیش می‌آید؛ زیرا اعتقاد به قَضا و قَدَر دارد. می‌گوید زندگی پیش‌بینی شده است، هیچ‌چیزی تصادُف نیست. خداوند متعال در سوره‌ی مُبارکه‌ی حَدید تَصریح می‌کند. می‌فرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا … * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[21]»؛ می‌فرماید هیچ مُصیبت بیرونی یا درونی برای شما پیش نمی‌آید، مَگر این‌که ما این را در یک کتابی نوشته‌ایم.‌ آنچه ما نوشته‌ایم دارد واقع می‌شود. این برنامه‌ریزیِ ماست، مُهندسی ‌شده است. همین‌جور نیست که شما یک‌ مَرتبه مریض می‌شوید، یک‌ مَرتبه به یک مال و مَنصبی می‌رسید، خیر؛ خداوند این‌ها را نوشته است و دارد شما را امتحان می‌کند. آن تقدیر الهی است که این خوشی یا ناخوشی به سر شما آمده است. خداوند متعال این را برای ما بیان کرده است. می‌فرماید: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ»؛ این را که به شما می‌گوییم، شَفّاف می‌گوییم که تمام آنچه که برای شما پیش می‌آید، مُقدّرات الهی است. چرا به شما می‌گوییم؟ برای این‌که اگر چیزی را از دست دادید، نگویید من از دست دادم؛ زیرا اصلاً برای تو نبوده است. تا این‌جا برای تو بوده است، ولی بَقیه‌اش برای تو نبوده است. ما این مقدار نوشته بودیم؛ این مُدّت نوشته بودیم که تو رئیس باشی، این مُدّت نوشته بودیم که تو جوان داشته باشی؛ از این به بعد را ننوشته بودیم. بی‌خود نگو من از دست دادم؛ زیرا اصلاً برای تو نبود. تا این‌جایش برای تو بود، ولی از این‌جا به بعد دیگر برای تو نبود. وقتی آدم بداند مالِ او نبوده است، غُصّه نمی‌خورد. غُصّه برای آن تَعلُّق است که من فکر می‌کردم مالم را از دست دادم؛ خیر، تا آن‌جا برای تو بود، از آن‌جا به بعد دیگر برای تو نبوده است. سلامتی همین‌جور است، گُشایش مَعیشتی همین‌جور است، همه‌ی این‌ها همین‌جور هستند. هرچه خداوند نوشته است همان است. اگر قَضا و قَدَر قَطعی است، غُصّه خوردن عاقلانه نیست. خداوند متعال این را برای ما بیان فرموده است که ما به این جُمله‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) آرامش خودمان را در حَضایض زندگی، در فَراز و نَشیب زندگی آرام باشیم و بگوییم: خدا را شُکر. اگر خوشی بود می‌گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کُلِّ نِعمَة»؛ اگر ناخوشی بود باز می‌گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کُلِّ حَال». در بعضی از روایات هم هست که در بَلا هم بگویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی اَلْبَلاَءِ»؛ این بَلا خودش یک کلاس است. اگر آدم قَدرش را بداند، رُشد می‌کند. بَلا بیش از گُشایش آدم را می‌سازد. آدم در سختی‌ها بیشتر ساخته می‌شود.

روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها)

«صَلَّیَ اللهُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ[22]»

حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی مُصیبت دید؛ مُصیبت‌هایی که نَظیر ندارد. یکی از مُصیبت‌های سخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فِراق پدر بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وقتی «محمود بن لُبید» از کنار مَزار حضرت حَمزه‌ی سیدالشهدا (علیه السلام) عُبور می‌کرد، می‌گوید: دیدم حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناله‌های جانسوزی دارد. نتوانستم راه بروم؛ ناله‌های فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) من را مُتوقّف کرد. وقتی بی‌بی یک مقداری طوفانش پایین آمد، گفتم: «قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي[23]»؛ بی‌بی! بَند دلم را پاره کردی؛ این چه نوع گریه‌ای است که شما می‌کنید؟! فرمودند: به من حقّ بده؛ «لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ[24]»؛ نمی‌دانی چه پدری از دست دادم! این داغ پدر برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیشتر از پَهلوی شکسته درد داشت.‌ یکی داغِ پدرش بود، یکی هم مَظلومیّت امامش بود. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار بِسترش نشست، نگاه می‌کرد دلش آب می‌شد. می‌دید بدن فاطمه (سلام الله علیها) آب شده است و بیشتر از یک شَبَح از او باقی نمانده است. با این‌حال اَشک مَجال نمی‌دهد؛ به پَهنای صورتش اَشک می‌ریزد. فرمود: «سَیِّدَتِی!»؛ بی‌بیِ من! همه‌کَسِ من! «مَا یُبْکِیکِ؟[25]»؛ چرا دردت را به پسر عَمویت نمی‌گویی؟ چرا این‌جور گریه می‌کُنی؟ بی‌بی نفرمودند بخاطر این‌که در کوچه سیلی خوردم، نفرمودند بخاطر این‌که بین دَرب و دیوار سینه‌ام با مِسمار مَجروح دید، نفرمودند مُحسنم را کُشتند و من مادر شهید هستم؛ فرمودند: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[26]»؛ علی جان! به غُربت شما گریه می‌کنم، به بی‌کَسی امام خودم گریه می‌کنم. این‌جا بی‌بی به غُربت حضرت علی (علیه السلام) گریه کرد؛ در خرابه‌ی شام هم یک سه‌ساله سر بُریده‌ی بابا را در دامانش گذاشته بود، مُدام به این رَگ‌های قَطع‌ شده و صورت خونین نگاه می‌کرد. با این‌که خیلی درد داشت، در این 40 منزل همه‌جور مُصیبت دیده بود؛ ولی مُصیبت‌های خودش را از یاد بُرد. گفت: بابا! «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[27]»؛ بابا چه کسی رَگ‌‌هایت را بُریده است؟…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مُبارکش را از ما راضی بدار.

خدایا! با عنایت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) گِره‌های ما را باز بگردان.

خدایا! عاقبت اَمر ما را، فرزندان ما را، نَسل ما را خَتم به خیر بگردان.

خدایا! در دنیا و آخرت ما را از قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل ایشان جُدا مَفرما.

الها! پروردگارا! توفیق تَرک گناه، عمل به واجبات، یادِ تو و یادِ اولیائت را بر ما اَرزانی بدار.

خدایا! نَسل جوان ما را، جوان‌های حاضر آینده‌ساز ما را به ساحل نجات برسان.

خدایا! نگرانی‌ها را از نَسل جوان رَفع بفرما.

خدایا! باران رَحمت خود و آب کافی را به ملّت ایران، به شیعیان عالَم نازل بفرما.

خدایا! دشمنان دین خُصوصاً یَهود بَد سیرَت، صهیونیست‌های بی‌همه‌چیز و فرعون‌های زمان ما را نابود بگردان.

خدایا! کسانی که در داخل مَملکت ما نُفوذی آن‌ها هستند و بَنایشان بر این است که مردم را بَدبین بکنند، نااُمید بکنند، دستشان را کوتاه بگردان.

خدایا! مریض‌هایمان را شِفا بده.

خدایا! حَوائج‌مان را برآورده بفرما.

خدایا! امام عزیز (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای دوران دفاع مُقدّس که در این ایّام یادشان را گرامی می‌داریم و همه‌ی شهیدانمان و گذشتگانمان را بر سر سُفره‌ی اَرباب‌مان امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«…يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ؛ لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لَا يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ؛ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ لَا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ. قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَيْحَكَ، إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا يَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِك».

[3] همان.

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] همان.

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۲۲۸.

«مِنْ خَطِّ اَلشَّهِيدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ: قِيلَ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لاَ يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لاَ يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي اَلْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ».

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان.

[13] سوره مبارکه هود، آیه 6.

«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ».

[14] سوره مبارکه زخرف، آیه 32.

«أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ».

[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۲۲۸.

[16] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۷۷.

[17] المیزان فی تفسیر القرآن مشهور به تفسیر المیزان از جامع‌ترین و مفصل‌ترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم قمری به قلم سید محمدحسین طباطبائی (درگذشته: ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. المیزان از تفسیرهای ترتیبی است و روش تفسیری آن، تفسیر قرآن به قرآن، یعنی تفسیر آیات به کمک دیگر آیات است. گفته شده انصاف علمی و دقت و عمق این تفسیر باعث شده است که این تفسیر مورد توجه عالمان شیعه و سنی قرار گیرد و به یکی از معتبرترین منابع فهم و تحقیق قرآن تبدیل شود. ده‌ها کتاب و صدها مقاله و پایان‌نامه درباره این تفسیر نوشته شده است. از امتیازات مهم این تفسیر بررسی عمیق موضوعات مهمی همچون اعجاز قرآن، شفاعت، اخلاق، قصص انبیا، روح و نفس، استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد و احباط است که به مناسبت آیه مربوط، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. این تفسیر به زبان‌های فارسی، انگلیسی، اردو، ترکی، اندونزیایی و اسپانیایی ترجمه و منتشر شده است. المیزان از سوی سید محمدباقر موسوی همدانی با عنوان «ترجمه تفسیر المیزان» به فارسی ترجمه و توسط دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) به چاپ رسیده است.

[18] سوره مبارکه طلاق، آیه 3.

«وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا».

[19] سوره مبارکه اعراف، آیه 201.

[20] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش 64.

[21] سوره مبارکه حدید، آیات 22 و 23.

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».

[22] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ، وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ، وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَ أُصُولَ الْكَرَمِ، وَ قادَةَ الْأُمَمِ، وَ أَوْلِياءَ النِّعَمِ، وَ عَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَ دَعائِمَ الْأَخْيارِ، وَ ساسَةَ الْعِبادِ، وَ أَرْكانَ الْبِلادِ، وَ أَبْوابَ الْإِيمانِ، وَ أُمَناءَ الرَّحْمنِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ، وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ مَصابِيحِ الدُّجَى، وَ أَعْلامِ التُّقَى، وَ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى، وَ كَهْفِ الْوَرَى، وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَى، وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى، وَ حُجَجِ اللّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ، وَ مَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ، وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللّهِ، وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ، وَ حَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ، وَ أَوْصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللّهِ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ…».

[23] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۱۹۷.

«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَتَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ يَحِقُّ لِيَ اَلْبُكَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ:

إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ   ***   وَ ذِكْرُ أَبِي [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَكْثَرُ

قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إِنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أَسَرَّ إِلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطيَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ  مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ  بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِي فِي اَلصُّدُورِ  هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي اَلدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْكَوْرِ. فَهَذِهِ فَاطِمَةُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِيُّ».

[24] همان.

[25] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.

«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.

و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.

و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».

[26] همان.

[27] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».