«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
یکی از اَهداف «ریاضت نَفْس» تَشخُّص انسانی است
حضرت امام صادق (علیه السلام) به عُنوان در برابر درخواستی که کردند و نُسخه خواستند، فرمودند: شما را به 9 چیز توصیه میکنم. و همهی کسانی که دلی با خدا دارند، میخواهند راهِ خداوند را بروند، این نُسخه برای همهی آنها آدرس درستی است. 3 مورد از اینها در ریاضت است. ریاضت را هم لُغویون، هم شارحین نَهج البلاغه در اطراف آن به صورت فراوان مَطالب را بیان کردهاند. «مَجمع البَحرین[2]» مینویسد: «الرّياضَةُ هَنا مَنعُ النَفسَ الحيوانيّة عَن مُطاوَعَة الشَّهوَة وَ الغَضَب وَ مَا يَتَعلَّقُ بِهِما[3]»؛ انسان نَفْس خودش را کُنترل کند؛ هم در غَضب و هم در شَهوت. در ناراحتیهایی که برای انسان ایجاد هَیجان میکند و آن هَیجان بر عقل و دینِ انسان سایه میاندازد و انسان در حال غَضب مُمکن است هر حرفی را بزند، مُمکن است هر اقدامی را انجام بدهد. در هَیجانات جَذبهای هم همینجور است؛ به آنچه که انسان مِیل دارد و مُطابق غَرایز اوست، آن هَیجانیشدن عَنان اختیار را از انسان میگیرد و نَفْس حیوانی حکومت میکند. اگر کسی حَواسش جمع بود و در غَضب و شَهوت به نَفْس خودش سواری نداد، مَعلوم میشود که این اَهل ریاضت است. بعد ایشان یکی دو صفحه مَطالبی آورده است که خیلی ضروری نمیدانم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامهی 45 نهج البلاغه دو مَرتبه خودشان را به این وَصف و به این عمل خیر مُعرّفی فرمودند. یکجا فرمودند: «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى[4]»؛ ریاضت مُمکن است اَهداف مُختلفی داشته باشد؛ گاهی انسان میخواهد با ریاضت خودش آدم مُتشخّصی باشد. آدمهایی که شخصیّت هستند، وقاری دارند، جایگاهی دارند، اینها قَهراً هرکاری را نمیتوانند انجام بدهند، هر حرکتی را نمیتوانند انجام بدهند، هر حرفی را نمیتوانند بگویند، هر جایی نمیتوانند بروند. آن شخصیّت، تَشخُّص و تَعیُّن برای انسان یک حِصن است. اینها هم میخواهند خودشان را کُنترل کنند تا آدم مَقبولی باشند، آدم مُتشخّصی به حساب بیایند. حضرت امیر (علیه السلام) در یک فَرازی در نهج البلاغه دارند که اگر ما از جَهنّم هم نمیترسیدیم، طَمع به بهشت هم نداشتیم، «لَوَجَبَ عَلَینا أن نَکتَسِبَ مَکارم»؛ بر ما واجب بود که کارهای اَرزشی انجام بدهیم. این خودش طَبع بلندی است. مُستَحسن است، شایسته است که انسان با آراستگی زندگی کند.
اَثرات شُهودیِ کُنترل نَفْس حیوانی در دنیا
و بعضیها علاوه بر این میخواهند با کُنترل نَفْس حیوانی یک دَریچهای از عوالِم بالا، از عوالِم بَرزخ، از سِرّ و کُمون اَشیاء برایشان مَشهود بشود. این علاقهی به وُسعت دید که میخواهند چیزهایی را که شنیدهاند ببینند؛ چشم دلشان باز بشود، چشم بَرزخیشان باز بشود. و این کار برای اَشخاص حتی آنهایی که اعتقاد و ایمانی به خدا و آخرت ندارند، مانند «هندوها» که گاهی بُتپَرست است، ولی در اَثر ریاضتهای سخت هم خداوند درت خارقالعادهای به آنها داده است و هم اِشراف به اَسرار مردم دارند. از نیّات خبر میدهند، از آیندهها خبر میدهند. کاهنهای عَرب در عَصر ظُهور هم این پیشگوییها را میکردند. به مادر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته بودند: فرزند تو یک انسان فوقالعادهای است! این کاهنها پیشگوییهایی کرده بودند. اَشخاصی هستند که با این ریاضتها به اَسرار مردم دست پیدا میکنند، قدرتی پیدا میکنند. در یک جاهایی که قدرتنَمایی برای آنها مَطلوب است، این قدرت خودشان را نشان میدهند. نَقل میکنند که بعضی از این مُرتاضهای هندی با نگاهشان قطار را از حرکت باز میدارند. یک قدرت فوقالعادهای دارند. در زمان امام صادق (علیه السلام) هم یک فردی فوقالعاده بود. حضرت امام صادق (علیه السلام) خاکِ بهشت را در قَبضهی خودشان آوردند و فرمودند: چه چیزی در دست من هست؟ این یک تأمُّلی کرد و گفت: هیچچیزی از زمین کم نشده است، چیزی هم به زمین اضافه نشده است؛ آنچه که در دست شماست از این کُرهی خاکی نیست، ولی نمیدانم چه چیزی است. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: درست فَهمیدی. یعنی خیلی زیبا این اِحاطهی او را تأیید فرمودند. بعد فرمودند: از کُجا به این حقیقت دست یافتی؟ گفت: از مُخالفت با نَفْس؛ زیر بارِ اَمیال نَفْس خودم نرفتم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: قبول اسلام مُطابق نَفْس توست یا مُخالف نَفْس توست؟ عَرض کرد: مُخالف نَفْسم است. فرمودند: یک عُمری با نَفْس دراُفتادی، اینجا هم مُقابله کُن و اسلام را قبول کُن. اسلام را قبول کرد و اینبار حضرت امام صادق (علیه السلام) چیزی را آوردند؛ اما او گفت: هیچچیزی نمیفَهمم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند پاداش آن ریاضت تو را در همینجا به تو داده بود؛ بَسط وجودی که پیدا کرده بودی و میتوانستی به همهچیز اِشراف علمی و اطّلاعاتی پیدا کُنی، این مُزد دنیای تو بود. حالا مَقام پیدا کردی و خداوند متعال همه را برای آخرت ذخیره کرد.
هدف «ریاضت نَفْس» برای عُموم جامعه در کلام حضرت امیر (علیه السلام)
حضرت امیر (علیه السلام) برای مُتوسطین از جامعه دارند هدف ریاضت را بیان میکنند. «وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى»؛ ما این ریاضتهای سخت را قبول نداریم؛ کَما اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بِستر ریاضت را تقوا مُعرّفی میکنند. آدم با وِقایه باشد، تُرمز داشته باشد، خلاف شَرع و عقل حرکت نکند. زبانش را، چشمش را، خُورد و خُوراک را تَعامُلش را همه بر اَساس دینِ خدا و رضای خدا در نظر بگیرد. این تقواست با مَراتبی که دارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: من نَفْس خودم را با تقوا ریاضت میدهم. ولی هدف چه چیزی است؟ «لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ[5]»؛ یک روز خوف اَکبری داریم و آن روز قیامت است. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[6]»؛ خداوند آبروها را حفظ کند. در مَنظر اوّلین و آخرین، آنجا همهی اَعمال آدم پُشت ویترین است. همه میبینند. همه نگران و مُتوحّش هستند. حضرت امیر (علیه السلام) امنیّت روز خُوف اَکبر را یکی از اَهداف ریاضت مُعرّفی میکنند. «وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ»؛ این نَفْس هم که در روز قیامت آنجا میآید، «آمِنَةً» باشد، آرام باشد، نگرانی نداشته باشد. بعد هم عباراتی بود که در جلسهی گذشته خدمتتان خواندیم و مَعنی کردیم.
ریاضت نَفْس در خوردنیها و آشامیدنیها از مَنظر حضرت علی (علیه السلام)
در یک فَراز دیگری در همین نامهی 45 حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینجور دارند: «وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً – أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ – لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْه[7]»؛ قَسم میخورم، قَسمی که وقتی آدم قَسم خورد، ارادهاش تَعلُّق میگیرد که حِنْث قَسم نکند، حِنْث عَهد نکند؛ ولی مَن اینجور نیست که به خودم مُطمئن باشم؛ قَسم میخورم، ولی استثناء آن به مَشیّت خداست. خداوند هر کسی هر ارادهای بکند، فرمود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ، وَ حَلِّ الْعُقُودِ، وَ نَقْضِ الْهِمَم[8]»؛ اینها همهجا جلوههای توحیدی و نَفی خودشان را در رأس گُفتار و رفتارشان قرار دادهاند. قَسم میخورم، ولی به مَشیّت الهی استثناء میکنم. قرآن کریم هم در تربیتی که برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، میفرماید: «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[9]»؛ این تَعلیق همهی اُمور حتی قَطعیات به مَشیّت خداوند لازمهی اعتقاد توحیدی است. «وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً – أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ – لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي»؛ مولایمان است، پدرمان است، ما باید به او تأسّی کنیم. هم حرف لام را آوردهاند و هم حرف نون تأکید ثقیله آوردهاند. «لَأَرُوضَنَّ»؛ قَسم میخورم. بعد هم با این تأکید میفرمایند: من حتماً نَفْس خودم را ریاضت میدهم. چه نوع ریاضتی؟ «رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْه»؛ وقتی یک قُرص نان پیدا کنم، قدرت بر تَحصیل دسترسی به یک قُرص نان پیدا بکنم، خوشحال میشوم. یعنی اینقَدر از خوردنِ مَطعومات و مشروبات کَفّ نَفْس دارم که وقتی یک قُرص نان برایم میآید، انگار چیز خیلی زیادی نَصیبم شده است. نَفْس خوشحال میشود. اینقَدر نَفْس را مَحروم نگاه میدارم تا به یک قُرص نان خوش باشد، راضی باشد. «قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً»؛ از نظر طَعام به یک قُرص نان راضی بشود. «وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً[10]»؛ از نظر خورش هم اگر در کنار نان یک نَمکی نَصیبمان شد، برایمان به عُنوان یک خورش مَقبول باشد.
تَعلُّق به غَرایز حیوانی انسان را در رَدیف آنها قرار میدهد
«وَ لَأَدَعَنَّ»؛ از اینجا به بعد دیگر آنهایی که مقداری آخرت را یَقین دارند، باوَر دارند، باید برای آنجا دَغدغه داشته باشند. «وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا[11]»؛ و من این چشمهای خودم را که به حَدقهی چشم «مُقلة» میگویند. «وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي»؛ من حَدقههای چشم خودم را «كَعَيْنِ مَاءٍ» مانند چشمهای که آب آن را میبَرند و از چشمه خارج میشود، اینجور اَشک میریزم. چشمه چشمه اَشک میریزم. «مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا»؛ این چشمه که میجوشد، میخواهم فارغ بشود، خالی بشود. «أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ؟ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ[12]»؛ میفرمایند: آیا علی مانند سائمه که به مَعنی حیوان رَهاشده است؛ حیوان رَهاشدهای که در چراگاه رَهاست؛ «فَتَبْرُكَ»، میخورد، شکمش را پُر میکند و بعد راحت میشود. زانوزدن و به عُنوان راحتی بر زمین اُفتادن را میگویند. در مورد بَرکهی غدیر هم بِرکه آنجایی است که شُتر میآید و زانو میزند؛ «فَتَبْرُكَ». یا «الرَّبِيضَةُ»، حیوانِ بیابانی که میآید و در آن سبزهزار خودش را سیر میکند، بعد هم به اصطلاح استراحت میکند، «وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ؟»؛ حضرت علی (علیه السلام) هم میخورد تا خوابش ببَرد؟ اگر اینجور باشد، «قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ»؛ چشمم روشن که مانند حیوان شدهام. همهی هَمّ من شکم و استراحتم بوده است. اینها را برای ما گفتهاند. بنده که بین خود و خدا خجالت میکِشم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با چه زبانی میخواهند ما را مُتوجّه کنند در مَسیر شکمبودن و تَعلُّق به غَرایز حیوانی داشتن آدم را در ردیف آنها قرار میدهد. آنوقت آدم بعد از سالها عُمر، ادّعا و دینداری تازه آخر کار یک حیوانی شده است که شکمش را پُر کند و استراحتی داشته باشد.
نکاتی در ارتباط با کَسب مقام اوّل حوزه امام خمینی(رضوان الله علیه) در سطح کشور
امروز میهمانهای عزیزی داریم. بزرگواری کردند و برای تَشویق دوستان خودشان، همکاران خودشان که خداوند متعال این توفیق را امسال عنایت کرد که این نه تنها برای حوزهی تهران، بلکه برای حوزههای علمیه در یک مُسابقهی اخلاقی، تَبلیغی، علمی و تَحقیقی برجسته نشان داده شدهاند. انشاءالله خداودن باطنها را بهتر از ظاهرها قرار بدهد. و این حُسن مُدیریت مُدیر کَلان حوزههای علمیه که این برجستگی را که رُتبهی اوّل را در کشور کَسب کردند، به صراحت اعلان کردند؛ با وجود اینکه بعضیها مایل نبودند که همچنین حوزهای به عُنوان رُتبهی اوّل مَطرح بشود. برادر بزرگوارمان «حاج آقای رحیمی صادق» و دوستانشان آمدهاند که یک خداقُوّتی به شما بگویند و اعلان رضایت از این مُسابقهی خداپَسند داشته باشند که در این رُتبه اوّل شدید، مَسألهی پول نیست، مَسألهی مقام نیست، مَسألهی بازی نیست؛ خیر؛ کارهای الهی است. هم بحمدالله در مَسائل اخلاقی و تَهذیبی، در مَعنویّت، در مِتانت، در کارهای جهادی، در مُقابلهی با اَشرار بحمدالله طلبههای میدانی ما، مُجاهد درسخوانِ مُعتقد به ولایت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) که اِستمرار آن ولایت فقیه است، بحمدالله هم از نظر کَلامی مُعتقد هستید و هم از نظر فقهی متعبّد هستید. یک چنین مجموعهای هیچچیزی قاطی ندارد. یک مَجموعهی هماهنگ با زحمت شبانهروزی مُدیران ایثارگر و اَساتید خوبی که نعمتهای بیبَدیل هستند که خداوند متعال نَصیب شما کرده است. بعضیها از شهر قُم به اینجا هجرت کردهاند؛ این خیلی ایثار میخواهد. خیلی ظرفیّت میخواهد کسی که در شهر قُم میتواند یک اُستاد برجستهی حوزهی قُم بشود، اما به این گوشه بیاید و مُجاهد تربیت کند، عارفِ بالله تربیت کند و انسانهایی که انشاءالله مُتکفّلین ایتام آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهید شد، با این ایده آمدهاند و در اینجا اِشتغال دارند. و حاج آقای رحیمی صادق! بنده بین خود و خدا از عُمق جانم خداوند را شاهد میگیرم که دست یکایک این طلبهها را ببوسم، عبادت و ذخیرهی آخرت میدانم؛ چه برسد به این اَساتیدی که واقعاً اَساتیدی مُتوجّه هستند، دور از غفلت هستند و با انگیره به اینجا آمدهاند که بتوانند در این گوشه کاری بکنند استعدادها شُکوفا بشود و امام زمان (ارواحنا فداه) از غُربت بیرون بیاید. قُشون برای حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) تربیت بشود. مالک اَشترها و عَمّار یاسرها باید در همینجا تربیت بشوند. لذا حُضور طلبهنَواز حضرتعالی و دوستانتان را اَرج مینَهیم و اُمیدواریم انشاءالله «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ[13]».
ضمناً برادر عزیز و بزرگوارمان، اُستاد عزیزِ فلسفهمان حضرت «آقای حُسینی» پدرشان را از دست دادند و به همین مُناسبت چند روزی در شهر اصفهان بودند و مَجالسی داشتند و امروز در اینجا حاضر شدند. به جای همهی شما و خودم به ایشان تسلیت عَرض میکنم. انشاءالله خداوند ایشان را باقی بدارد و غُفران و رحمت خودش را بر این زَراری حضرت زهرا (سلام الله علیها) نازل کند و ایشان را مُستدام بدارد، همهی بازماندگان را اَجر و صَبر عنایت کند.
و اُستاد عزیز و بزرگوارمان «آقای حُسینی نَسب» مادرشان را از دست دادند. خداوند مادر ایشان را هم با مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) مَحشور بدارد و به خودشان سلامتی و اَجر مَرحمت بفرماید.
روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
بنده امروز روضهی مُختصری میخوانم که حرفزدن بنده بدون روضه کَفّاره دارد. شما بزرگوار هستید و ما را تَحمُّل میکنید؛ ولی این روضه یک آرامشی برای ماست. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[14]»؛ بزرگان ما به بعضی از روضهها خیلی حَساسیّت داشتند. مرحوم آقای «سیّد ابوالحسن اصفهانی[15]» (رضوان الله تعالی علیه) به مَظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی حسّاس بوده است و در گرفتاریهایش هم گوشهی چادر مادرشان را میگرفتند. مرحوم «میرزای قُمی[16]» (رحمت الله علیه) خیلی به حضرت علی اصغر (علیه السلام) وابسته بوده است. بنده امروز در این جمع یک جُمله از مدینه میگویم. بیبی هم خودش را سِپَر ولایت و سِپَر دین کرده است و هم مُحسن خود را فدا کرده است. خدا لَعنت کند کسانی را که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را آزُردند. تَحلیل این است که فقط «قُنفُذ» نبوده است، فقط «مُغیره» نبوده است؛ گویا به سر دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ریختهاند. شرایطی برایش پیش آمد، هیچکسی را هم نداشت. فریاد زد: «یا فِضَّهُ خُذینی[17]»؛ داشتند میاُفتادند. فِضّه! من را بگیر. یک خبر ناگُواری هم اعلان کردند: «فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی[18]»؛ بچّهام را کُشتند. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در کربلا بانوان مُنتظر بودند. وقتی گلو بُریده شد، قُنداق خونی شد، بَچّهاش بر روی دستش بود. مُدام میآمد و میدید که عَمّهها مُنتظر هستند؛ گویا خجالت میکِشید. فقط به خداوند عَرض کرد: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ[19]»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! انتظار ما را واقعی قرار بده.
خدایا! دلِ ما را مُشتاق حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) کُن.
خدایا! دَغدغهی دین به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! گِرههایمان را باز کُن.
خدایا! آبروهایمان را حفظ کُن.
خدایا! ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! رهبر خوبمان را با قدرت و عزّت مُستدام بدار.
خدایا! حوزههای علمیه را در علم و عَمل شُکوفا کُن.
بارالها! پروردگارا! دشمان ما و در رأس آنها مُستکبرین غَربی، مُلحدین، قدرتهای اَتُمی بیخدا و این اسرائیلِ خونخوارِ بیرَحم و نُفوذیهای داخل، کسانی که ایجادِ مشکل میکنند، فتنهگران فتنهی تَبلیغ و فتنهی تَبیین، به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم همهشان را مَخذول، مَنکوب و هلاکشان بگردان.
خدایا! شَرّشان را به خودشان برگردان.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] مَجمعُ الْبَحْرَیْن و مَطلَعُ النَّیِّرَیْن کتابی در واژهشناسی قرآن و حدیث، تالیف عالم شیعه، فخرالدین طریحی. این کتاب، نخستین اثر شیعی در توضیح واژگان مشکل قرآن و حدیث است. فخرالدین بن محمدعلی طُریحی، از مفسران قرآن کریم و عالمان دینی امامیه در سدۀ یازدهم قمری. او نخستین عالم شیعی است که در توضیح واژگان مشکل قرآن و حدیث، کتاب نوشت. فخرالدین طریحی این کتاب را پس از تألیف دو کتاب دیگرش، غریب القرآن و غریب الحدیث، نگاشت. وی تألیف این کتاب را در اوایل اقامتش در مشهد، در ۱۶ رجب ۱۰۷۹ق به پایان رساند. این کتاب از همان آغاز نگارش مورد توجه و استفادۀ عالمان و فقیهان شیعه، بوده است. ظاهراً طریحی در تألیف این کتاب، بیشترین تأثیر را از آثاری چون الصحاح جوهری (درگذشت ۳۹۳ق)، معجم مقاییس اللغة و مجمل اللغة احمد بن فارس (درگذشت۳۹۵ق)، النهایة فی غریب الحدیث ابن اثیر جزری (درگذشت ۶۰۶ق)، و القاموس المحیط مجدالدین فیروزآبادی (درگذشت ۸۱۷ق) گرفته است. وی در روش بیان معانی واژگان مشکل احادیث، بیشتر به روش ابن اثیر متمایل است. همچنین واژگان را، همچون کتاب الصحاح جوهری، به روش قَوافی مرتب کرده است. طریحی در مورد معنای هر واژه، ابتدا شواهد قرآنی را ذکر نموده و وجوه معنایی یک کلمه را در کاربردهای مختلف، تبیین کرده است. در برخی موارد نیز برای توضیح معنای واژگان در آیات، از احادیث تفسیری بهره گرفته است. وی گاه، به هنگام بررسی معنای واژگان آیات، به مناسبت، برخی قواعد نحوی را نیز بیان نموده است.
[3] فخر الدين الطريحي النجفي، جلد 2، صفحه 251.
«…و رضت الدابة: ذللتها، و الفاعل رائض، و هي مروضة. و في حديث علي عليه السلام ” لاروضن نفسي رياضة تهش معها إلى القرص إذا قدرت عليه مطعوما و تقنع بالملح مأدوما ” قيل المراد بالرياضة هنا منع النفس الحيوانية عن مطاوعة الشهوة و الغضب و ما يتعلق بهما، و منع النفس الناطقة عن متابعة القوى الحيوانية من رذائل الاخلاق و الاعمال، كالحرص على جمع المال و اقتناء الجاه و توابعهما من الحيلة و المكر و الخديعة و الغلبة و الحقد و الحسد و الفجور و الانهماك في الشرور و غيرها، و جعل طاعة النفس للعقل العملي ملكة لها على وجه يوصلها إلى كمالها الممكن لها إزالة الموانع الدنيوية عن خاطره، و المعين على ذلك إضعاف القوة الشهوانية و الغضبية بإضعاف حواسه بتقليل الاغذية و التنوق فيها، فإن لذلك أثرا عظيما في حصول الكمال و التشاغل بحضره ذي الجلال. و يمكن أن يقال: المراد بالرياضة منع النفس عن المطلوب من الحركات المضطربة و جعلها بحيث تصير طاعتها لمولاها ملكة لها. و قوله عليه السلام “إنما هي نفسي أروضها بالتقوى لتأتي آمنة يوم الخوف الاكبر” قال بعض الشارحين: قوله “إنما هي نفسي” أي إنما همتي و حاجتي “أروضها” و رياضة النفس مأخوذة من رياضة البهيمة، و هي منعها عن الاقدام على حركات غير صالحة لصاحبها، فالقوة الحيوانية هي مبدأ الادراكات و الافعال إذا لم تكن مطيعة للقوة العاقلة كانت بمنزلة البهيمة لم ترض، فهي تتبع الشهوة تارة و الغضب أخرى، و تستخدم القوة العاقلة في تحصيل مراداتها، فتكون هي أمارة و العاقلة مؤتمرة، و أما إذا راضتها القوة العاقلة حتى صارت مؤتمرة لها متمرنة على ما يقتضيه العقل العملي تأمر بأمره و تنهى بنهيه كانت العاقلة مطمئنة لا تفعل أفعالا مختلفة المبادئ و كانت باقي القوى سالمة لها. ثم قال الشارح: لما كان الغرض…».
[4] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.
«…أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ. وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ؛ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: “وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ – وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ”. أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ. فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ. وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ! أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ؛ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ…».
[5] همان.
[6] سوره مبارکه طارق، آیه 9.
[7] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.
«…وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً – أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ – لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً، وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا. أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ؟ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ. طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا، فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ، “أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ”. فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ».
[8] نهج البلاغه، حکمت 250؛ اراده خدا فوق ارادههاست.
[9] سوره مبارکه کهف، آیات 23 و 24.
«وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا».
[10] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.
[11] همان.
[12] همان.
[13] سوره مبارکه فتح، آیه 20.
«وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا».
[14] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[15] سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴- ۱۳۶۵ق)، فقیه و مرجع تقلید شیعیان . او از شاگردان خاص آخوند خراسانی بود. پس از وفات نائینی و حائری یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت تقلید شیعیان در بخش عمده جهان تشیع در شخص اصفهانی منحصر شد. اصفهانی در امور سیاسی و بهخصوص در حمایت از مشروطه موضعگیری میکرد. حضور وسیع مردم در مراسم سوگواری درگذشت وی، در آبان ۱۳۲۵ش (ذیحجه ۱۳۶۵ق) در شکست فرقه دموکرات در آذربایجان مؤثر بود. سید ابوالحسن اصفهانی فرزند سید محمد در روستای مَدیسه از توابع لنجان اصفهان زاده شد. اجداد او از سادات موسوی بهبهان بودهاند و نسب آنها به موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم (علیه السلام) میرسد. جد او سید عبدالحمید از عالمان دینی و از شاگردان صاحب جواهر و شیخ موسی کاشف الغطا بود در تاریخ تولد سید ابوالحسن اختلاف است و به نقل از سید موسی شبیری زنجانی، او تاریخ ولادتش را اظهار نمیکرد چون از مرتاضی شنیده بود که هرگاه تاریخ ولادتش را اظهار کند همان سال از دنیا خواهد رفت. آقابزرگ تهرانی تاریخ تولد او را با تعبیر «شنیده شده»، سال ۱۲۸۴ق ذکر کرده است ولی سید موسی شبیری نقل میکند: عکسی را در مزار او دیده که سال تولد او را ۱۲۷۱ق نوشته است. وی هنگام وفات تقریباً ۹۵ ساله بود. سید ابوالحسن دروس مقدماتی حوزه علمیه را در روستای مدیسه خواند و در آغاز جوانی به حوزه علمیه اصفهان رفت. پدرش به خاطر سختیهایی ـ مثل فقر و دوری از خانواده ـ که در مسیر تحصیل بر طلاب وارد میشد با طلبه شدن او مخالف بود. او در اصفهان، در مدرسه نیمآورد با استفاده از محضر استادان آن حوزه به تکمیل دانش در علوم نقلی و عقلی پرداخت. وی پس از گذراندن سطوح فقه و اصول، به درس خارج استادان این حوزه راه یافت. از میان همه استادانش در حوزه اصفهان، تنها شخصیتی که خود سید ابوالحسن به نام و نشان از او یاد کرده، آخوند ملامحمد کاشانی است. که از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بود. از دیگر استادان او در اصفهان سید مهدی نحوی، سید محمد باقر دُرچهای، سید هاشم چهار سوقی، ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان قشقایی را برشمردهاند. ابوالحسن پس از یک بیماری کوتاه و در بازگشت از لبنان به کاظمین، در ۹ ذیالحجه ۱۳۶۵ق، ۱۳ آبان ۱۳۲۵ش در گذشت. جنازه او را از کاظمین به نجف منتقل کرده و در یکی از حجره های حرم امام علی (علیه السلام) دفن کردند. گفته شده حضور مردم در مراسم سوگواری درگذشت اصفهانی در آبان ۱۳۲۵ (ذیحجه ۱۳۶۵ق) در شکست فرقه دموکرات آذربایجان مؤثر بود.
[16] میرزا ابوالقاسم بن محمدحسن شفتی قمی (۱۱۵۰ق-۱۲۳۱ق) معروف به میرزای قمی، از مراجع تقلید شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم قمری. میرزای قمی با برخی پادشاهان قاجار معاصر بود و آنان را به مدارا با مردم و ثبات در مذهب سفارش میکرد. برپایی نماز جمعه و جماعت از دیگر فعالیتهای او به شمار میرفت. مهمترین اثر او کتاب قوانین است که به همین جهت او را «صاحب قوانین» لقب دادهاند. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلّد طبق فتوای مجتهد از آراء خاص فقهی ایشان بود. میرزای قمی، علوم ادبی فارسی و عربی را نزد پدرش در روستای دره باغ آموخت آنگاه به خوانسار رفت و از شاگردان آقا حسین خوانساری شد و چند سالی فقه و اصول فقه آموخت و با خواهر خوانساری (استادش) ازدواج کرد. پس از این در هجده سالگی به عراق رفت و در کربلا از شاگردان آقا محمدباقر بهبهانی شد. فاضل قمی و محقق قمی القاب مشهور میرزای قمی است که حاکی از جایگاه بلند علمی او در بین علماء بود. گفته میشود او پس از علامه وحید بهبهانی مدرسه خاص اصولی تاسیس کرد.
توان علمی او چنان بود که در کربلا با فقیهی بزرگی مانند سید علی طباطبائی صاحب ریاض المسائل و حکیمی چون ملا علی نوری مباحثه و مکاتبه علمی میکرد. میرزای قمی گرچه در علم رجال، کلام و حکمت، تاریخ و حدیث متبحر بود اما استادی تمام در فقه شناخته میشد. کتاب قوانین الاصول او در بین علما مقبولیتی عام داشت مورد تدریس٬ تحقیق و نیز شرح و حاشیه نویسی قرار گرفت. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلد طبق فتوای مجتهد از آرای خاص او در فقه و اصول بود. میرزای قمی در سال ۱۲۳۱ق درگذشت. پیکرش در قبرستان شیخان در کنار زکریا بن آدم دفن شد. شیخ عباس قمی میگوید در عالم رویا میرزا را دیدم٬ گفت: شفاعت اهل قم با من است.
[17] بیت الاحزان محدث قمی، ص 96؛ رنجها و فریادهای فاطمه(سلام الله علیها)، محمدی اشتهاردی، ص 148.
«فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه اَهکَذا کانَ یَفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ثُمَّ نادَتْ یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْلِ».
[18] همان.
[19] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۶۹، ناشر انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه مهر، چاپ الاولی، سال چاپ ۱۴۱۷.
«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».





