«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[2]»؛ خداوند را شاکر هستیم که مُهلت داد، اَجل ما را به تأخیر انداخت و بار دیگر در خانهی امام زمانمان (ارواحنا فداه)، حوزهی مُقدّسه، پایگاه تربیت سرباز، اَفسر، سنگرنشین، پَرچمدار برای جبههی توحید، جبههی اسلام، جبههی ولایت و میدان مُجاهدهی با نَفْس اَمّاره، مُجاهدهی با ظُلم و فساد، مُجاهدهی با همهی رَذائل در این فَضای نورانی دور هم باشیم و با چهرههایی که از قبل چشممان روشن بود و چهرههای نورانی که جدیداً انشاءالله حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) پذیرفته باشند، آقایمان قبول کرده باشند، مأنوس میشویم، رفیق میشویم، همدیگر را میشناسیم، بَنا داریم به هم کمک کنیم تا انشاءالله عمرمان را ذخیره کنیم، هَدر ندهیم.
انسان تنها موجودی است که ظرفیّت خلافت الهی را در خود دارد
اوّلین مَسأله در عالَم خلقت علم است. علم حرف اوّل را میزند. در مَراتب کمالی که خداوند برای انسان مَنظور فرموده است، مَقصد خلافت خداست. بَشر آمده است که آدم بشود. طلبگی طلبه یعنی آدمشدن؛ همهی ما آمدهایم که آدم بشویم. آدمیّت آدم به خلافت الهی بود. «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[3]»؛ آدم بودن و آدمیّت آدم به خلافت الهی است. و این خلافت الهی در این آیات سورهی مبارکهی بقره که پیدایش انسان و مُقایسهی آدم با فرشتگان و بُروز پَدیدهی شوم شیطنت مَطرح شده است، خداوند متعال برای آدم که مُجوّز مِحور شدن او، پَرچمدار شدن او، امامت او برای فرشتگان و همهی موجودات بیان شده است، دو چیز است: یکی «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» است. هیچ موجودی به غیر از آدم (علیه السلام) ظرفیّت خلافت کامل خداوند را نداشت. نمیتوانست موجودِ کاملی باشد؛ مَحدود بود. تنها موجودی که ظرفیّت نامحدود شدن را دارد، انسان است. این ظرفیّت را قَدر بدانیم. آدمِ باظرفیّتی باشیم. هم در فَراگیری علم «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا[4]»؛ فرمود: این دلها ظرف است. بهترین ظرف «فَخَيْرُهَا»، بهترین وِعاء و ظرف «أَوْعَاهَا» است. بعضیها کمظرفیّت هستند، هرچه از هرکسی میشنوند زود در اینجا و آنجا میگویند. جستجو میکند که در اینجا چه خبر است، در آنجا چه خبر است و هرچه دید را باز میرود در اینجا و آنجا میگوید. این خیلی بد است؛ این آدم بیظرفیّت است. این آدم مِتانت ندارد، سَبُک مغز است. خیلی دستپاچه است. دستپاچگی برای انسان ضِد کمال است. بعضیها زود پَرخاش میکنند، بعضیها پَرخاششان وادارشان میکند که دست بلند کنند، بعضیها با نگاهشان اَشخاص را تَحقیر میکنند، بعضیها هم به اینجا و آنجا میروند و حرفهای مَخفیانه میزنند. جُرأت ندارد بگوید؛ ولی به اینجا و آنجا میرود، یککسی را پیدا میکند و آنچه که نباید بگوید را میگوید. آدم حسابی نیست. اینکه حضرت موسی کاظم (سلام الله علیه) فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ[5]»؛ از ما نیست کسی که در شبانهروز دو مَرتبه خودش را در مَعرض اَرزیابی قرار ندهد. آدمی که مُحاسبه دارد یعنی به صورت ریاضی زندگی میکند، تمام کارهایش دلیل دارد، تمام حرفهایش نزد خداوند متعال عُذر دارد. هر حرفی زده است میتواند نزد خداوند بگوید که همهی حرفهای من برای رضای تو بود، مُطابق دستور تو بود. من خلاف دین و خلاف فرمان تو هیچجا سخنی به زبانم نیامده است. زبان من برای تو بود، خودم برای تو بودم. آدم که خودش را اَرزیابی بکند، در مَسیر حسابیشدن قرار میگیرد و همهی اُمورش با حساب و کتاب است. کار بیدلیل ندارد، حرف بیوَجه ندارد، حرف مُفت ندارد، نگاه مُفت ندارد، قَدم مُفتی برنمیدارد. با خداوند متعال مُعامله میکند. یک سرمایهای است که خداوند متعال خریدار اوست. عُمر آدم را خداوند میخَرد، خداوند هم خیلی دارد، خیلی هم دست و دلباز است. مُعاملهی با خداوند همهاش سود است. خداوند که احتیاجی ندارد چیزی بخرد یا چیزی به او اضافه بشود؛ این لُطفی است که میخواهد به ما اضافه کند. میخواهد ما رنگ او را بگیریم، میخواهد ما همیشه یادِ او را داشته باشیم. او ما را دوست دارد و میخواهد ما را یاد کند، ولی مَشروط است. یاد کردن ما توسط خداوند مَشروط به یاد کردن ما از اوست. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ[6]»؛ اَثر یادِ شما این است که من شما را یاد میکنم، من به شما نگاه میکنم، من هوای شما را دارم، دست شما را میگیرم، آدرس درست به شما میدهم. نمیگذارم درون چاه بیُفتید، نمیگذارم دُزد شما را ببَرد، نمیگذارم اَسیر شیطان بشوید. آزاد زندگی میکنید، آباد میشود، عُمر شما عُمر میشود. اصلاً عُمر که «عُمر» است به این دلیل است که آباد کردن است. خودت را خراب نمیکُنی، همیشه آباد هستی. این ظرفیّت خیلی مهمّ است. عصبانی نشدن، دست به یَقه نشدن؛ عصبانیّت آبروی آدم را میبَرد، عصبانیّت آدم را کوچک میکند، عصبانیّت تَعقُّل را از آدم میگیرد. آدمِ عَصبی در حال خَشم حرفهایی میزند که بعد خودش خجالت میکِشد. خداوند متعال علّامه «آیت الله حسن زاده آملی» (رضوان الله تعالی علیه) را رَحمت کند. ایشان میگفتند: دنبال بَچّهام کرده بودم و بعد آمده بودم و فکر میکردم. خیلی سَبُک است که آدم دنبال بَچّه بکند. دیدم خودم خودم را نمیپَسندم. بَچّه عَصبانیام کرده است و حالا من او را تَعقیب کنم، به دنبال او بیُفتم که او را بگیرم و تَنبیه کنم؟! دیدم اصلاً در شأن یک آدم نیست.
«علم» تنها چیزی است که ظرفیّت انسان را گُسترش میدهد
لذا ظرفیّت هم در اِزدیاد علم که خداوند متعال دلی را که ظرفیّتش بیشتر است دوست میدارد و ظرفیّت هم با علم توسعه پیدا میکند. فرمودند: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ[7]»؛ یکی از دلایل نَقلی و عقلی تَجرُّد روح همین است. در اُمور مادی و فیزیکی شما که ظرف را پُر میکنید در تَنگنا قرار میگیرد، ظرفیّتش مَحدود است و وقتی که پُر شد دیگر جای نمیگیرد. «إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ[8]»؛ اما ظرف علم بر خلاف ظرفهای فیزیکی و مادی «فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ[9]»؛ هرچه علم تو بیشتر بشود، ظرف تو وسیعتر میشود. اصلاً پُرشدن ندارد. روحِ آدم مُدام توسعه پیدا میکند تا اینکه همهی عوالِم در او جای میگیرد. انسانِ کامل کُوْن جامع است؛ یعنی همهی عوالِم در وجود او هست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کُلّ بودند، پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) کُلّ بودند. وجود کُلّ بودند، همهی عوالِم بودند. هرچه هست و نیست در وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست، در وجود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وجود مُحیطی است و همهی عوالِم را اِحاطهی وجودی کرده است. اینها همهی موجودات را تَغذیه میکنند.، اینها خوراک همه را میدهند. همه در قَبضهی وجودشان هست. «إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»؛ ظرف علم اِتّساع پیدا میکند، مَحدودیّت ندارد.
«کَسب علوم حَقّه» شرط آدمیّت و خلافت الهی است
لذا ما در اسلام فارغ التحصیلشدن نداریم. علم هیچ مَحدودیّتی ندارد؛ نه مَحدودیّت زمانی دارد، نه مَحدودیّت مکانی دارد و نه مَحدودیّت در اُستاد دارد؛ به شرط اینکه آدم حَواسش جَمع باشد. اگر چیزی از کافر یاد میگیرد، آن علم را یاد بگیرد. خودش را همراه علم به کُفر او آلوده نکند. اگر از یک فاجر یا از یک فاسق چیزی یاد میگیرد، مَحدود نیست. «فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ[10]»؛ حکمت را حتی از افرادی که ضالّ هستند، ولی یکچیزی بَلد هستند، حکمتی بَلد است، فَرا بگیرید. مَحدودیّتی ندارد. مثلاً این صنعت دفاعی را از این کُفّار، صنعت پزشکی را که غالب اینها را ما داشتیم، ولی آنها از ما گرفتند. حالا ما از آنها میگیریم و این اِشکالی ندارد. اما اگر ناچار هستیم از اُستاد بد، از اُستاد مُنحرف یاد بگیریم و غیر از او اُستاد دیگری نداریم، «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[11]»؛ آدم باید به خوراکش نگاه کند که صادق آل پیامبر (علیه السلام) در روایت فرمودند: «عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ[12]»؛ حَواست باشد که اُستاد تو یک مُشکلاتی دارد. اُستاد خیلی در رنگ گرفتن انسان نَقش دارد. کمتر کسی مانند مُعلّم یا مانند اُستاد در انسان اَثر میگذارد. اگر حَواست جمع نباشد، اُستادی که جمع و جور نیست، اُستادی که آدم حسابی نیست، تو را هم ناحسابی میکند. «عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ باید آنچه را که از او میگیری استرلیزه بکُنی، باید به جاهای دیگر عَرضه کُنی و تو را خراب نکند؛ اُستاد آدم را خراب نکند. اُستاد بُوالهَوس، اُستاد عَصبی، اُستاد دنیاپَرست، اُستاد جاهطَلب، اُستاد قدرتطَلب سَم مُهلک است؛ مگر اینکه شاگرد خیلی حَواسش جمع باشد و به این دستور امام صادق (علیه السلام) با همهی وجودش گوش بدهد. «عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ فقط علم او را بگیر، اَخلاق بد او را نَگیر. مُشکلات رفتاری که دارد در تو اَثر نکند. اینها خیلی ظَرایفی است که طلبه از روزی که به حوزه میآید میبینیم با یک دنیا پاکی و اخلاص آمده است؛ ولی موقع خارجشدن یک آدم مُضرّی شده است، آدم ناجوری شده است. چرا؟ برای اینکه حَواس او نبوده است. مَعصوم 14 نَفر هستند؛ بنده که مَعصوم نیستم؛ احتمال بدهید من هم اشتباه بکنم. لذا در کارها همیشه دقّت کنید، در حرفهایی که میشنوید دقّت کنید و به اَشخاص حسابی هم بدون اینکه نامِ کسی را ببَرید، به او هم عَرضه کنید. اُستاد من این خُصوصیّات را دارد؛ آیا مُشکلی ندارد؟ حفظ آبروی اُستاد از اُوجب واجبات است؛ ولی حفظ خودت مهمتر است. باید حَواست به خودت باشد. «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ[13]»؛ بر شما باد به خودتان. آمدهاید که سالم بمانید. خدا کند که اینجا خراب نشوید.
تَعلیم و تَعلُّم در راه خدا انسان را مَظهر خدا میکند
کسی به مدارس فرهنگی میرود، با آن ساختارِ فرسودهی از فرهنگ آمده، گاهی مُعلّمین تربیت نشده و تَزکیه نشده؛ اوضاع دانشگاهها هم مَعلوم است. ولی حوزهی علمیه یعنی کانون تربیت انسانِ صالح، یعنی تربیت اَشخاصی که بوی امام زمان (ارواحنا فداه) بدهند. با امام زمان (ارواحنا فداه) همخوانی داشته باشد، با این دستگاه تَناسُب داشته باشد. او معصوم است، او مَظهر همهی اَسماء الهی است، او هیچگاه غفلت ندارد، او همه علم است؛ علم او هم ذهن نیست؛ «أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[14]»؛ هم خودش فعل الله است و هم فعل او فعل الله است. ما فعل خیرات را به اینها وَحی کردیم. نه وَحی کردیم کار خیر بکنند؛ بلکه کار امام خودش وَحی خداست. آنوقت شما میخواهید در این دستگاه باشید. باید خیلی تمیز زندگی کنید. هم فکر تمیز باشد، هم دل تمیز باشد و هم رفتار و کردار و اَعضاء و جوارح همگی باید تمیز باشد. گناه عَفِن است، گناه بد بو است. اصلاً به دستگاه طَهارت امام زمان ما (ارواحنا فداه) تَناسُب ندارد. پس مَسألهی علم در آدمیّت شرط آدمیّت است، شرط خلافت الهی است. و در علم هم هرچه علم آدم بیشتر باشد، ظرفیّت او بیشتر میشود، توسعهی وجودی پیدا میکند و وجودش عالَمگیر میشود. انسان در اَثر دستیافتن به عُلوم حَقّه و سِیر عملی با این علمی که خداوند متعال نَصیب او کرده است، تا کُجا میرود؟ تا آنجایی که تمام عوالِم در وجود او دیده میشود، جامِ جهاننَما میشود. آیینهای میشود که هم مَلائکه در وجودش رفت و آمد میکنند، دلش مَهبط مَلائکه میشود. فوجفوج مَلَک میآیند. طلبهای که در راه خدا تَعلُّم دارد، او روی پَر ملائکه است. پَر مَلَک پَر کبوتر نیست؛ پَر او موجب پرواز است. اینکه حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) دو دستش را داده است و دو بال دارد به چه مَعناست؟ یعنی وجودش بَسیط شده است، انبساط پیدا کرده است و میتواند همه را زیر پَر خودش بگیرد. زیر پَر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بروید. او پَر الهی است؛ خودتان را به پَناه حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بکِشید. این علم چنین خاصیّتی دارد.
دوّم هم تَعلیم است. بُخل در آموزش نداشته باشید. آدرسی که از یک بَلدچی از یک راه یاد گرفتهاید، هرکسی را دیدید که اَهل است، به او آدرس بدهید. راهِ خداوند متعال را که در جبهههای مُختلف آشنا شدید، برای خداوند قُشون تَدارک ببینید. همه را دعوت کنید که جُنود الهی بشوند، حزبالله بشوند، جُندالله بشوند؛ خیر، ولیالله بشوند. «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ[15]»؛ پس عالِمشدن در قَدم اوّل است که انسان خلیفهی خداوند میشود یعنی مَظهر علم خداوند میشود، صفحهی علم خداوند میشود، خودش کتابالله میشود. و دوّم اینکه از بندگان نابَلد خداوند دستگیری کنید و نگذارید اینها ضالّ یا مَغضوب بشوند؛ بلکه اینها را با ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) همراه کنید. این زیارت جامعه که میخوانیم: «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَامَعَ غَيْرِكُمْ[16]»؛ این تَرجُمان همین سورهی مبارکهی فاتحه الکتاب است که میفرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ[17]»؛ مُنعم علیهم ائمهی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. باید با اینها بود. «لَامَعَ غَيْرِكُمْ»؛ غیر اینها یا مَغضوب هستند و یا سرگردان و بدبَخت هستند. هرکسی در راهِ آل عصمت (علیهم السلام) نیست، یا مورد غَضب خداوند متعال است و یا سرگردان است، راهبَلد نیست. در آخر هم گُرگ او را میخورد. اگر کسی در خط نباشد، در راه نباشد، در بیراههها گرفتار میشود. گرفتارِ شیطان دَرنده میشود، او را تکه و پاره میکند و به جَهنّم میرسد.
علمی که برای انسان نافع نباشد بسیار خطرناک است
لکن علم را همینجور که میگوییم علم پیداست. «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[18]»؛ آدم شدن بدون عالِم شدن نمیشود. اینهایی هم که عالِم نبودند و صالح بودند، اگر عالِم بودند خیلی رُشد میکردند. مُطمئنّاً تَرقّی لازم نَصیب اینها نمیشود. علم نردبان است؛ علم معراج است؛ علم مَدارج است؛ علم مَعارج است. «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[19]»؛ که مرحوم علّامهی بزرگوار، صاحب تفسیر «المیزان» (روحی فداه و سلام الله علیه) میگویند: خداوند به ایمان یک دَرجه میدهد، ولی به علم دَرجات میدهد؛ «وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». ولی بر اَساس تَعلیمات قرآن کریم ما علم نافع داریم، علم مُضرّ داریم و علمی که «لا يَضُرُّ و لا يَنفَعُ»؛ باید حَواسمان به این سه بَخش باشد. علم نافع در دعاها داریم که خدایا به تو پَناه میبَرم «مِنْ عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ[20]»؛ از علمی که نافع نباشد به تو پَناه میبَرم. مَعلوم میشود خطرناک است. پَناه بُردن از چیزی که آدم احساس خطر میکند، میگُریزد و به پَناهگاه میرود. نمازی که قبول نمیشود به سر آدم میخورد، دعایی که مُستجاب نمیشود به سر آدم میخورد، علمی که نافع نیست به سر آدم میخورد؛ «مِنْ عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ».
علم مُضرّ انسان را به سُقوط میکِشاند
قرآن کریم هم در ارتباط با علم مُضرّ فرموده است: «يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ[21]»؛ در ارتباط با «هاروت و ماروت» علم مُضرّ را فیالجُمله فرموده است. مَعلوم میشود که دنبال هر اطّلاعی نباید رفت. علم مُضرّ وجود دارد. در یک آیهای هم فرموده است: «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ[22]»؛ مَگر شما باید از همهچیز سر در بیاورید؟! به نَفعتان نیست، دنبال هر چیزی نروید. «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»؛ خودت را ناراحت میکُنی. چرا فرموده است: «لَا تَجَسَّسُوا[23]»؟ تَجسُّس سر درآوردن از عُیوب مردم است، از اَسرار مردم است. این یک مِصداق است. تَجسُّس نکنید. جاسوسی نوعی که در روایت هست، ولی بنده تَعبیر آن را نمیگویم. خیلی بد است، جاسوسی خیلی بد است. مَخصوصاً جاسوسی باشد که دنبال عیب بگردد که در روز مَبادا او را نابود کند. این از ولایت الهی خارج است. برحَسب روایت خداوند ولایتش را از او برداشته است و شیطان را بر او سرپرست قرار میدهد. مُزدور شیطان است، دنبال کثافت میگردد. مانند مگسی است که به دنبال مَحلّ خونین میگردد، به جاهای سالم کاری ندارد؛ مَگس صفت است. «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»؛ اگر دیدید دو نفر با هم مخفیانه صحبت میکنند، گوشهایتان را تیز نکنید؛ شاید یکچیزی بین خودشان است، چرا میخواهید بدانید؟! کسی کتابی دارد و نمیخواهد شما ببینید دفتر خاطرات دارد، در تلفن همراهش یکچیزهایی دارد؛ مُدام سرکِشی نکنید. این سر کشیدنها خطرناک است. این هم سَبُک مغزی است. آدمی که مَتین و سنگین باشد از این کارها نمیکند. اما آدمهایی که کمظرفیّت هستند، همهجا دستپاچگی دارد، عَجله دارد. چه مشکلی داری؟ دنبال چه چیزی میگردی؟ این عُمر توست که داری مَصرف میکُنی. چه چیزی نَصیب تو میشود؟ چرا برنامه نداری؟ چرا گُزینششده عمل نمیکُنی؟ چرا هرچه پیش آمد خودت را سرگرم میکُنی؟ دنبال علم نافع برویم، دنبال علم مُضرّ نرویم و علمی که «لا يَضُرُّ و لا يَنفَعُ».
سه نوع علم در کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
همهی شما ذهنیّتی دارید که وجود مبارک پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مَسیر دیدند که یک جَمعی هستند و اطراف کسی جمع شدهاند. فرمودند: چه خبر است که مردم در آنجا جمع شدهاند؟ عَرض کردند: علّامهای است که مردم اطراف ایشان را گرفتهاند. فرمودند: «وَ مَا العَلّامه؟»؛ نفرمودند: «مَنِ العَلّامه؟»؛ بلکه فرمودند: «وَ مَا العَلّامه؟»؛ علّامه چه چیزی است؟ ما زود بعضیها را علّامه میکنیم. اصلاً معمولاً ما خودمان این دورهها را گذراندهایم. کسی که میآید و روزهای اوّل طلبه میشود، چند جُمله صرف و نَحو یاد میگیرد، دیگر خودش را یک آدم خیلی مهمی میداند؛ آرام آرام دیگران را کمتر از خودش میبیند. «وَ مَا العَلّامه؟»؛ علّامه چه چیزی است؟ گفتند: این اَنساب را بَلد است. شناسنامههای همه و آباء و اَجدادشان و ریشههایشان را میداند. فرمودند: علم ـ منظور علم نافع است ـ سه چیز است: «آيَةٌ مُحْكَمَةٌ[24]»؛ اعتقادات، جهانبینی، هستیشناسی از اُوجب واجبات است. آدم بداند که هستی چه چیزی است، زندگی چه چیزی است. زندگی را بشناس، هستی را بشناس، حقیقت را بشنا(سلام الله علیها) دوّم: «سُنَّةٌ قَائِمَةٌ[25]»؛ و سوّم: «فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ[26]». علوم نافع یکی علوم اعتقادات است، دوّم علوم اخلاقی است و سوّم هم علوم اجرایی است. یعنی فقه، همین فقه مُبارکی که در حوزههای علمیه دارج و رایج است و بیش از اعتقادات و اخلاق روی آن سرمایهگذاری شده است. آنجا زیاد کار نشده است؛ در اینجا کم کار شده است. وَگرنه هر قدَری فقه را کار کنید ظرفیّت دارد. جدول زندگی است. فقه نظام زندگی هست و بدون نظام، زندگی به جایی نمیرسد. اما مَبنایش اعتقادات است. اخلاق رُکن فقه است. فقه اَکبر اعتقادات است، فقه اُوسط اخلاق است و فقه اصغر این فقه جواهری است که مرحوم صاحب جواهر (اعلی الله مقامه الشریف) بیش از 40 جلد در فقه اجرایی زَحمات خودش را به یادگار گذاشته است که سلام خداوند بر صاحب جواهر و همهی عُلمایی که عُمرشان را خوب استفاده کردند، ذخیره کردند، برای دیگران هم سُفره باز کردند، بَرکتشان عالَمگیر است، مُداوم است. این عَرایض مُختصری بود که خداوند متعال در بَدو راه به زبان ما آورد که مقداری حَواسهایمان را جمع کنیم؛ با بَصیرت وارد میدان بشویم.
روضه و تَوسُّل به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
این روزها آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) در کوفه زندانی هستند. دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کُجا و طناب به دست گرفتار زندان شدن کُجا. برحَسب آنچه که نَقل کردهاند اینها 17 روز در زندان بودند. گاهی برای ایذاء، برای اذیّت، برای تَحقیر اینها را از زندان بیرون میکِشیدند، به مجلس شَراب میبُردند. «دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها[27]»؛ تَحمُّل این برای یک شیعهی غیرتمَند خیلی سخت است. لباسهای اینها را به غارت بُرده بودند. بزرگترین مُصیبتی هم که نازدانه کنار نَعش پدر به بابا گفت، بدن بیسر بابا را دید، خودش را بر روی سینه انداخت. عَرضه داشت: «أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه[28]»؛ بابا! یک نگاهی به ما بکُن، ببین چادرهایمان را بُردند. تَحمُّل آن خیلی سخت بود. این بود که اگر میشنوید وقتی وارد بساط شراب آن حرامزاده یعنی «ابن زیاد» میشدند، بانوان دور حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) حلقه زدند. در واقع اینها پوششی برای دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. لباس او لباس مُناسب نبود. این حَرامزاده هم همینجا را نشانه گرفت. گفت: «من هذه المتنکره؟» این بانویی که میخواهد خودش را نشان ندهد و دور او را گرفتهاند که دیده نشود، چه کسی است؟ گفتند: «هذه زینب بنت علی»؛ این بیبی زینب کُبری (سلام الله علیها) است، این دختر علی (علیه السلام) است. با این همه داغ، با این همه مُصیبت، با این همه رَنج، نامَرد سیر نشده بود. خواست به زَخمهای دل بیبی نَمک بپاشد. گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ[29]»؛ دیدی خدا چه بَلایی به سر حُسین تو آورد؟! بیبی در آنجا یک درس عرفانی توحیدی دادند. فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ ما همهاش به وظیفهمان عمل کردیم، ما در سنگر جهاد هستیم. این جهاد خیلی زیباست؛ ما در مُقابلهی با ظُلم و ظالم هستیم. دید عَجب جُرأتی دارد! دست او بسته است، جَلّادها با تازیانه دور او را گرفتهاند؛ اما باز هم جُرأت حرفزدن دارد. این بود که خواست یک کاری بکند که دیگر حسابی دلش را بسوزاند. سر مُقدّس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در مُقابلش بود. این چوب دستی که در دستش بود را بلند کرد، به لبهای امام حسین (علیه السلام) چوب میزد…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] سوره مبارکه بقره، آیه 31.
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ».
[3] سوره مبارکه بقره، آیه 30.
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».
[4] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 147؛ ارزش علم و علما.
«وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ».
[5] الکافي، جلد ۲، صفحه ۴۵۳.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ اَلْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْمَاضِي صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزَادَ اَللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ».
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 152.
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ».
[7] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 205؛ گستردگی علم و دانش.
«وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ، إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ».
[8] همان.
[9] همان.
[10] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 80؛ اهمیت کسب علم و حکمت.
«وَ قَالَ (علیه السلام): الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ».
[11] سوره مبارکه عبس، آیه 24.
[12] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۹.
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَلْيَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ إِلىٰ طَعٰامِهِ » قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ اَلَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ».
[13] سوره مبارکه مائده، آیه 105.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[14] سوره مبارکه انبیاء، آیه 73.
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».
[15] سوره مبارکه یونس، آیه 62.
[16] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ، مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ، مُعْتَرِفٌ بِكُمْ، مُؤْمِنٌ بِإِيابِكُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ، مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ، عامِلٌ بِأَمْرِكُمْ، مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ، زائِرٌ لَكُمْ، لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِكُمْ، مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ، وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ، وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرادَتِي فِي كُلِّ أَحْوالِي وَ أُمُورِي، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلانِيَتِكُمْ، وَ شاهِدِكُمْ وَ غائِبِكُمْ، وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ، وَ مُفَوِّضٌ فِي ذلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ، وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ؛ وَ قَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ، وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ، وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللّهُ تَعَالى دِينَهُ بِكُمْ، وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ، وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ، وَ يُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِهِ، فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَامَعَ غَيْرِكُمْ، آمَنْتُ بِكُمْ، وَ تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ، وَ بَرِئْتُ إِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّياطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمُ، الْجاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ، وَ الْمارِقِينَ مِنْ وِلايَتِكُمْ، وَ الْغاصِبِينَ لِإِرْثِكُمُ، الشَّاكِّينَ فِيكُمُ، الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ ، وَ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ، وَ كُلِّ مُطاعٍ سِواكُمْ، وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، فَثَبَّتَنِيَ اللّهُ أَبَداً مَا حَيِيتُ عَلَى مُوالاتِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ وَ دِينِكُمْ، وَ وَفَّقَنِي لِطاعَتِكُمْ، وَ رَزَقَنِي شَفاعَتَكُمْ…».
[17] سوره مبارکه فاتحه، آیات 6 و 7.
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ».
[18] سوره مبارکه زمر، آیه 9.
«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ».
[19] سوره مبارکه مجادله، آیه 11.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».
[20] جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة (المصباح)، جلد ۱، صفحه ۲۹۹.
«مِنْهَا مِنْ كِتَابِ اَلشِّهَابِ لِلْقُضَاعِيِّ أَنَّهُ كَانَ مِنْ دُعَاءِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ: اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ وَ قَلْبٍ لاَ يَخْشَعُ وَ دُعَاءٍ لاَ يُسْمَعُ وَ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ هَؤُلاَءِ اَلْأَرْبَعِ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَضِلَّ أَوْ أُضِلَّ أَوْ أَذِلَّ أَوْ أُذِلَّ أَوْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ أَوْ أَجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ».
[21] سوره مبارکه بقره، آیه 102.
«وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ».
[22] سوره مبارکه مائده، آیه 101.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ».
[23] سوره مبارکه حجرات، آیه 12.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ».
[24] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۱۷، صفحه ۳۲۷.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ اَلْوَاسِطِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلاَّمَةٌ فَقَالَ وَ مَا اَلْعَلاَّمَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ بِأَنْسَابِ اَلْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ اَلْجَاهِلِيَّةِ وَ اَلْأَشْعَارِ وَ اَلْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذَاكَ عِلْمٌ لاَ يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لاَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّمَا اَلْعِلْمُ ثَلاَثٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاَهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ».
[25] همان.
[26] همان.
[27] ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۴۱ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص 116.
«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَهٌ وَ کانَتْ تَتَخَفَّی بَیْنَ النِّساءِ وَ هِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه».
[28] مقتل مقرم، ص ۴۹۱؛ العیون العبری، ص ۱۹۸.
«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟. یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟ یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه! فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).
و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:
شیعتی ما إن شربتم * * * عذب ماء فاذکرونی
أو سمعتم بغریب * * * أو شهید فاندبونی
فأنا السبط الذی * * * من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل عمدا * * * بعد قتلی سحقونی».
[29] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص ۱۶۰. / بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۱۵. / مثیرالأحزان، ابن نما حلی، ص ۹۰.
«فقال ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا أولئِکَ قَومُ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمَ ألْقَتلِ فَبَرَزو وَ إلِى مَضاجِعِهِم وَ سَیَجمَعُ اللهُ بَینَکَ وَ بَینَهُم فَتَختَصِمُونَ عِندَهُ فَانْظُر لِمَن ألفَلَج یَابْنَ مَرجانَه».





