در محضر استاد ۲۶۸

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۴ مرداد ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تمام ذرّات عالَم مأمورین حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند

ایّام مِحنت و شدّت آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) در سفر اسارت و تَبیین و اِفشاگری برای اهل‌بیت (علیهم السلام) را تسلیت عَرض می‌کنم. در مَحضر شما بزرگواران در دو جلسه‌ی قبل مطالبی عَرض شد. در ادامه‌اش چند نکته‌‌ی دیگر هم با عنایت آقایمان ان‌شاءالله در این جلسه ذخیره‌‌ی آخرتمان باشد. نکته‌ی اوّل این است که آفریدگار عالَم حکیم است؛ هم عزیز است و هم حکیم است که نوعاً این دو صفت در قرآن کریم در کنار همدیگر ذکر می‌شود؛ «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[2]». عزیز قاهر غیر مَقهور است؛ شکست نمی‌خورد. هیچ مشکلی، هیچ موجی، هیچ طوفانی، هیچ زورگویی، هیچ قُشونی در برابر او نمی‌تواند عَرض اَندام کند. چون همه‌ی این موجودات حتی «شِمر» لشکر خودش هستند و هیچ‌کسی نمی‌تواند از حیطه‌ی قدرت خداوند، مُلک خداوند و مَملکت خداوند بیرون برود؛ «وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ[3]». «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ[4]»؛ جَوارح ما عُیون خداوند هستند، جاسوس‌های خداوند هستند. روز قیامت ما که جَوارح‌مان نیستیم؛ اگر خودمان بودیم علیه خودمان شهادت نمی‌دادیم؛ «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ[5]»؛ در آن‌جا اَعضاء و جَوارح علیه اَشخاص ظالم ادّعانامه به دادگاه می‌دهند. بدن یک‌چیزی است و من یک موجود دیگری هستم. این‌ها اَبزاری است که خداوند متعال در اختیار ما قرار داده است و هر موقع بخواهد دستور می‌دهد علیه آن شخصی که دارد استفاده می‌کند، قیام می‌کنند. سلول‌های بدن ما جُنود خداوند هستند، اَعضاء و جَوارح ما جُنود خداوند هستند. اگر خداوند آدم را رَها بکند، با زبانش یک‌چیزی می‌گوید و برای همیشه از میدان خارج می‌شود؛ یک‌جا یک قَدمی می‌گذارد و برای همیشه برایش نَنگ پیش می‌آید. لذا حَواسمان جمع باشد که ما همه‌جا مَحصور مأمورین خداوند متعال هستیم. چشم ما مأمور خداست، زبان ما مأمور خداست؛ رَگ و پِی ما، گوشت ما، اُستخوان ما همگی مأمور خداوند متعال هستند؛ «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[6]».

«جُمله ذَرّات زمین و آسمان     *****     لشکر حقّ‌اند گاهِ امتحان[7]».

خداوند در بعضی از جاها هم نشان داده است. خداوند متعال برای لَشکر اَبْرَهه قُشون مُسلّح از مُجاهدین تَدارک ندیده بود. پیامبری، وَلی خدایی مُقابل اَبْرَهه قرار نگرفت. هیچ نیروی انسانی، هیچ تَفکّر بَشری در برابر این لَشکر جَرّار که قَصد هَدْم خانه‌ی خدا را داشت، ظُهور نکرد. ولی خداوند به یک پَرنده‌های کوچک دستور داد؛ «طَيْرًا أَبَابِيلَ[8]». «تَرْمِيهِمْ[9]»؛ این‌ها تیراَندازی کردند؛ رَمْی یعنی تیراَندازی. با این‌که کسی آموزش و میدان تیری برایشان ندیده است، سابقه هم ندارد، لاحقه هم ندارد؛ ولی در آن مَقطعی که اَبْرَهه دستور داد فیل‌سواران به طرف خانه‌ی خداوند برای ویران‌کردن خانه یورش ببَرند، خداوند متعال به پیامبرش می‌گوید: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ * وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ[10]»؛ این‌ها چه کار کردند؟ «تَرْمِيهِمْ»؛ این‌ها تیراَندازی کردند، اما «بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ[11]». خیلی سنگ‌های عَجیبی هم نبود. «سِجِّيلٍ» همان سنگ گِل است؛ «تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ». خداوند یک اَرتش مُجهّز مَغرور را با تعدادی از این موجودات ضعیف پَرنده که آن هم به رَسم تیراَندازی بود و یک تیر آن‌ها هم به خطا نرفت. همان سنگ گِل‌ها کار موادّ شیمیایی را می‌کرد؛ «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ[12]». وقتی به آن‌ها می‌خورد، مانند کاهِ جَویده شده بدنشان تغییر می‌کرد. خداوند متعال نابودی فرعون را هم با بَنی‌اسرائیل و قُشون انجام نداد؛ به آب دستور داد برای لشکر حضرت موسی (علیه السلام) وسیله‌ی نجات باشد، همان آب برای لشکر فرعون و خودِ فرعون مأمور بود که نابود کند و نابود کرد. در مورد بعضی از اَقوام هم خداوند به زمین دستور دارد. قارون را خداوند به زمین دستور داد که دهان باز کرد و قارون و ثروتش را به صورت یک‌جا بَلعید و هیچ خبری از او باقی نماند. در زمان خودِ ما هم این جریان طَبَس از آن سلسله کارهایی است که خداوند متعال به ما منّت گذاشت و قدرت‌نَمایی کرد و برای مُوحّدین یک برگ جدیدی از مَعرفت بود که بود و نبود و قُشون و حمایت جهان خیلی اَثری ندارد؛ آن‌ها هم با اراده‌ی خداوند است. ولی خداوند بدون آن‌ها هم می‌تواند از این کارها بکند و می‌کند.

اطاعت از حق‌تعالی در گوهر ذاتی همه‌ی موجودات قرار داده شده است

خداوند که این عالَم را آفرید، چون عزیز است، قدرتِ او قدرت شکست‌ناپذیری است. هیچ‌کسی مُقابل نظامی که خداوند متعال مُنظّم کرده است، نمی‌تواند بایستد؛ زیرا او عزیز است. حَکیم است؛ در مورد چیزهایی که نمی‌توانید توجیه کنید عَجله نکنید. آنچه در عالَم هست، همه ضَروری بوده است، مُفید بوده است و خداوند چیزِ زائدی در عالَم خَلق نکرده است. هیچ‌چیزی زیادی نیست. قانونِ عَرضه و تقاضا در همه‌ی عوالِم یک قانون فَراگیر تَخلُّف‌ناپذیر است. هرچه هست باید می‌بود و هرچه نیست نباید می‌بود. در عالَم حرکت اَجرام کیهانی به اندازه‌ی بسیار کوچکی از مَسیری که خداوند قرار داده است فَراتر نمی‌رود. مَدارها مُشخّص است؛ «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ[13]». «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»؛ همه در فَلَک خودشان شناور هستند، در مَدار خودشان حرکت می‌کنند و از مَدار هم خارج نمی‌شوند. هیچ موجودی به خود واگذار نشده است. همه‌ی موجودات عالَم تَحت فَرمان هستند و با قاعده و قانون مَهار شده‌اند و در مَسیر اجرای فَرمان تَکوینی خداوند متعال هستند. در این آیه‌ی کریمه‌ هم خداوند متعال فرمود: «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[14]»؛ خداوند متعال به نوعی به همه‌ی موجودات قدرت انتخاب داد که اگر از طوع هم نبود، «ائْتِيَا»؛ وقتی خداوند دستور می‌دهد، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[15]»؛ ولی در گوهر موجودات آن چیزی که خداوند متعال می‌خواهد به ما بگوید، در ذاتِ موجودات این اِنقیاد در برابر خداوند، لازمه‌ی ذاتی‌شان اطاعت از خداوند بود؛ «قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ». همه مُطیع هستند. یعنی هیچ‌کُدام از این موجودات احساس قَسر و جَبر نمی‌کنند. با این‌که قانون قاهر است، عمل به قانون جَبر است؛ اما در عین اجبار این‌جور نیست که این‌ها ناراضی باشند. همه‌ی موجودات امکانی سر به آستان او گذاشته‌اند و حالِ خُضوع و عُبودیّت دارند.

همه‌ی موجودات عالَم مأموریت خودشان را در تَسبیح الهی انجام می‌دهند

لذا خداوند متعال ضمن بیان نظاماتِ مُختلف کیهانی و غیرِ کیهانی، دو چیز را از موجودات به رُخ ما کِشیده است. یکی «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[16]» که در سوره‌ی مُبارکه‌ی اسراء است. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ»؛ این‌ها دارند کار خودشان را می‌کنند. خورشید هزاران مأموریت برای تأمین حَیات ما دارد و در اجرای مأموریت‌های بی‌شُمار خودش هیچ‌وقت کوتاهی نمی‌کند؛ کارِ خودش را به صورت دَقیق انجام می‌دهد. ولی کار برای او سرگرمی نیست؛ او را لحظه‌ای از خداوند متعال غافل نمی‌کند. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ»؛ این‌ها را دقّت بفرمایید! حالا منِ غافل بیچاره که این حرف‌ها را بزنم، خجالت هم می‌کِشم که این حرف‌ها را می‌زنم. غفلت در موجودات نیست. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ هیچ موجودی، «شَيْءٍ» یعنی چیزی، هیچ‌چیزی در عالَم نیست مَگر این‌که «يُسَبِّحُ». «يُسَبِّحُ» فعل مُضارع است و اِستمرار را می‌رساند؛ «يُسَبِّحُ». حالا «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» یک احتمال این است که این‌ها در تَسبیحی که دارند و دَوام تَسبیح دارند، منّتی بر خداوند ندارند. ممنونِ خداوند هستند، به حَمد او این توفیق را دارند. «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ برای تَسبیح‌شان حَمد دارند، سپاس دارند. خداوند این‌ها را مُسبّح قرار داده است. و مقداری عَمیق‌تر از تَسبیح سُجود است که در سوره‌ی مُبارکه‌ی حَجّ می‌فرماید: «أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ[17]»؛ آنچه در آسمان است، آنچه در زمین است، این‌ها حالت سُجود دارند. «يَسْجُدُ»؛ سَجده‌ی آن‌ها هم اِستمرار دارد. یعنی اشتغال به مأموریت‌های مُختلفی که در نظام کُلّ هرکُدام برای بَقاء دیگری کمک است و جایگاه دارد، کارهای خودشان را بدون تَعلُّل، بدون تعطیلی، بدون مُرخّصی، این اَجرام یا این ذَرّات خاک مَگر مُرخّصی دارند؟ مَگر اَتُم‌ها و الکترون‌ها مُرخّصی دارند؟ مَگر تعطیلی دارند؟ همین‌جور که خداوند در مورد خودش می‌فرماید: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[18]»؛ خداوند هیچ‌وقت بیکار نیست. خداوند دائماً در کار است و هیچ تعطیلی ندارد. مَخلوق او هم همین‌جور است؛ هیچ تعطیلی ندارد، هیچ مُرخّصی ندارد. اما هم تَسبیح ذکر دارند، هم نهایتِ خُضوع و فَناء که سَجده است را دارند. در یک آیه‌‌ای هم دارد که می‌فرماید: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ[19]»؛ اصلاً همه‌ی این‌ها نمازگزار هستند و هرکُدام نماز خودش را بَلد است. این مُقدّمه بود.

هَمخوانی تمام عالَم در تَسبیح الهی

این آیه‌ی کریمه‌ی «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ[20]» را هم گاهی در جمع دوستانی که سال‌هاست ما را تَحمُّل می‌کنند و با ادامه‌ی رفاقت ما هنوز اظهار مَلال نمی‌کنند، سِعه‌ی‌صَدر دارند، این آیه‌ی «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ» هم خیلی جای درس‌گرفتن است. آن عبارت «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[21]» بعد از آن است که «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[22]»، وقتی تفکُّر کردند، می‌گویند: «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ یعنی همه‌جا می‌بینند که کار با برنامه است و هرجا برنامه هست، هدف است؛ لذا عَبسی در کار نیست. این نَظم، این هماهنگی، این سازمان‌یافتگی هم دلیل بر وجود مُدیری است و مُدیریت‌شده کار می‌کنند و هم هدف دارند. آن‌وقت به خودش برمی‌گردد و می‌بیند هیچ برنامه‌ای در زندگی‌اش نیست؛ بدون برنامه است، هرچه پیش آمد. وحشت می‌کند که من دارم خلاف موج عالَم حرکت می‌کنم؛ این عالَم امکان با این‌که دریای بی ساحل است، در یک مَسیر است؛ «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ[23]». خیلی مُنظّم و هماهنگ دست به دست هم داده‌اند، هَمخوانی دارند؛ تَسبیح خداوند را هَمخوانی دارند. که بعضی از بزرگان ما وقتی خداوند متعال پَرده را از مُقابل گوش جانشان برداشته است، هَمخوانی موجودات را، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ[24]» را در همه‌ی موجودات یافته‌اند. همه در یک سُرود زیبای هَمخوانی که چه غوغایی است! چه غُلغُله‌ای است! عقل از سر آدم می‌پَرد. با این هَمخوانی زیبای بسیار شگرف، کار خودشان را می‌کنند، مَسئولیّت خودشان را ایفا می‌کنند و در هیچ‌جا بی‌برنامگی و تَصادُم و تَصادُف و جنگی هم با هم ندارند. در کُلّ عالَم صُلح است. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[25]»؛ مُدیر واحد است، نظم واحد است. آن‌وقت آدم وقتی همه‌ی عالَم را با برنامه می‌بیند، هماهنگ می‌بیند، مُدیریت‌شده می‌بیند، سازمان‌یافته می‌بیند، هَدف‌دار می‌بیند، از خودش خجالت می‌کِشد؛ البته اگر بکِشد. خیلی جا دارد که خجالت بکِشد. خاکِ زیر پای من هم با برنامه است؛ هم ذکر دائم دارد، دائم الذّکر است و هم ساجد است؛ دائماً ساجد است. آن‌وقت من که پا بر روی او می‌گذارم و خیلی هم برایم کوچک است، در حَدّ یک خاک هم نیستم. این است که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا[26]»؛ ای‌کاش خاک بودم؛ در حَدّ خاک هم نبودم.

هیچ‌گونه غفلتی در کار عالَم وجود ندارد

در عالَم اَمر زائدی وجود ندارد، کار اضافی و زائد وجود ندارد؛ در عالَم غفلت وجود ندارد؛ در عالَم خودنمایی و تکبُّر وجود ندارد. این‌ها چیزهایی است که صریح قرآن کریم به ما گوشزَد کرده است. آن‌وقت خداوند ما را به خودمان واگذار کرده است؛ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[27]».

«آسمان بارِ امانت نتوانست کِشید     *****     قُرعه‌ی کار به نامِ منِ دیوانه زدند[28]».

بَشر دیوانه! به بَشر که می‌رسد می‌فرماید: «وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[29]». «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ[30]» و در پایان می‌فرماید: «أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[31]»؛ این جَهول بودن، ظَلُوم بودن، غافل بودن، تَعقُّل نداشتن، شُعور نداشتن، این‌ها همگی برای این بَشر است. ما چه کنیم؟ ما هم بیاییم و خلاف مُوج حرکت نکنیم. عالَم لشکر خداست، بدن ما لشکر خداست؛ لذا خیلی مُنظّم مَغز کار خودش را می‌کند، قلب کار خودش را می‌کند، شُش کار خودش را می‌کند، سلسله‌ی اَعصاب همه کار خودشان را می‌کنند، در خدمت ما هم هستند، هیچ تعطیلی هم ندارند. ولی ما از زیر کار فرار می‌کنیم. هرچه تعطیلی بیشتر باشد، بیشتر خوشمان می‌آید که تعطیل است. مَسئولیت‌گُریز هستیم؛ حاضر نیستیم بارِ کسی را بر دوشمان بکِشیم. در حَدّ توانمان دست یک نفر را هم بگیریم و با خودمان راه ببَریم. این کتاب «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ[32]»؛ خداوند متعال هم در کتاب آفاقی و هم در کتاب اَنفُسی خودش را نشان داده است، آیات خودش را نشان داده است.‌

مَسیر طَلبگی مَسیر عاشقی است

اگر ما عالَم را حقّ می‌دانیم و عالَم را در حرکتشان هماهنگ می‌دانیم و نَظم‌شان نَظم مُتقن و حَتمی و دائمی می‌بینیم و ذکرشان را همیشگی می‌دانیم و سُجود و اُفتادگی‌شان را در برابر خالق‌شان با بیان وَحیانی باور می‌کنیم، ما هم باید کار اضافی نکنیم. گناه کار اضافی است. گناه چیزی نیست که ما نیاز داشته باشیم. هر گناهی جُزء فُضولات زندگی ماست. حرف زیادی نزنیم، کار زیادی نکنیم؛ از جاده‌ی نَظم شَرعی عُبور نکنیم، تَجاوُز نکنیم. عُبودیّت خداوند را هماهنگ با همه‌ی موجودات طوعاً نه این‌که مُکلّف باشیم؛ ما مُکلّف هستیم و الحمدلله اَکثریّت عُلما و طلبه‌ها به تَکلیف عمل می‌کنند و تَکلیف‌مَدار هستند. ولی چرا تَکلیف؟ وجود مبارک حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: من دوست ندارم بخاطر ثواب کاری بکنم، بخاطر بهشت کاری بکنم. تَعجُّب کردند. پُرسیدند چرا؟ مَضمون فرمایش ایشان این است که فرمودند: من خداوند را دوست می‌دارم؛ محبّت خداوند من را وادار می‌کند. آدمی که کار می‌کند تا مُزد بگیرد، زندگی لازم دارد، در کوره‌پَزخانه‌های قدیم، در مَعادن امروز می‌روند و کار می‌کنند؛ برای زندگی‌شان کار می‌کنند؛ ولی از کارشان لذّت نمی‌بَرند، همیشه دلهُره دارند. اما «بیستون را عشق کَند و شُهرتش فرهاد بُرد». چرا بی‌بی ما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) هیچ خسته نشدند؟ چرا گفتند: «ما رَایْنا»؟ قَسم جلاله خوردند؛ «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[33]»؛ برادرها! طلبگی یعنی عاشقی. اگر عاشق نباشید، طلبگی سخت است؛ زیرا تَکلیف است و تَکلیف به مَعنای کُلفَت و مَشقّت است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ[34]»؛ انسان را در سختی خَلق کردیم.

اگر طلبه عاشق حقّ نباشد، طلبگی برایش بسیار سخت می‌شود

تا انسان در زندگی به محبّت نرسد، زندگی سخت است؛ عَوارض دارد؛ خُصوصاً طَلبگی. همه با تمام توان مُراقب طَلبه هستند، همه هم به خودشان حقّ می‌دهند که قضاوت بکنند، جَفا بکنند، بی‌مِهری بکنند. کم و زیاد دارد. از خداوند محبّت بخواهیم. «أَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ، وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِى إِلَى قُرْبِكَ[35]»؛ خدایا! محبّت خودت را به من بده، محبّت اولیائت را به من بده، هر عملی هم من را به تو می‌رساند، محبّت آن عمل را هم بده. شما عاشقی در عالَم سُراغ ندارید که در تَحمُّل مُشکلات برای مَشعوق خودش آزُرده بشود، دل‌زَده بشود، خسته بشود، فَرسوده بشود. مَضمون این حدیث علوی هم شاید همین را می‌خواهد برساند. «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ اَلنِّيَّةُ[36]»؛ هرچیزی که آدم انگیزه دارد، علاقه دارد که آن کار را با شوق انجام بدهد، بدن کم نمی‌آورد؛ «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ اَلنِّيَّةُ». در حالات بعضی از عُلما در مَسیر علم چیزهای عَجیبی نَقل شده است.

مرحوم «آقای بُروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) که از فُقهای بسیار برجسته و پُر نَقش عالَم تَشیُّع هستند که رضوان خداوند بر او باد. خدمتکار ایشان می‌گوید: برای آقا شام بُردم، در اُتاق گذاشتم و بیرون آمدم. سَحَر رفتم و آب بُردم که ایشان وضو بگیرند، دیدم همین‌جور که دارند مُطالعه می‌کنند یادشان نیامده است که شام در آن‌جا وجود دارد. نه آن لذّت غذا و نه آن گُرسنگی را اصلاً مُتوجّه نشده است.

در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) و بانوان مِصر هم خداوند متعال پَرده از یک رازی برداشته است. اگر کسی می‌خواهد خوش زندگی کند و هیچ دردی در زندگی نبیند، باید عاشق بشود. غیر از عشق راهِ دیگری وجود ندارد. «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ[37]»؛ مَجموعه‌ی زن‌ها همگی دست‌هایشان را بُریدند؛ ولی کسی به دست و زَخم و خون تَوجّه نداشت؛ همه دلشان آب‌شده‌ی حضرت یوسف (علیه السلام) بود. وقتی دل می‌رود، بدن دنبال دل می‌رود. این دل را به دلدار بدهید. دل را به هرکسی بدهید، نمی‌تواند دل شما را نگاه دارد. باید عاشق حقّ بود. در این صورت تَحمُّل حقّ برایمان شیرین می‌شود، احیاء حقّ برایمان شیرین می‌شود و حرکت در مَسیر حقّ به طور مُستمرّ هرچه سخت‌تر بشود، گوارایی‌اش بیشتر خواهد بود. لذا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هرچه فشار بیشتر می‌شد، چهره براَفروخته‌تر و شاداب‌تر می‌شد. و این سفر مَرارت‌بارِ پُر مِحنت آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) اگر این بود، «الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[38]»؛ چون برنامه‌ی الهی را به طور دقیق انجام می‌دادند، برایشان شیرین بود. هیچ کم نگذاشتند؛ هرچه خداوند گفت، آن را انجام دادند. لذا حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) می‌توانست شب یازدهم نماز شبِ خود را هم نخواند؛ ولی هیچ‌چیزی حَواس ایشان را از خدا پَرت نمی‌کرد. داغِ امام حسین (علیه السلام)، داغِ حضرت اباالفضل (علیه السلام)، داغِ فرزندانش نماز شبِ در شب یازدهم، در آن آتش نماز شب خواندن، این توجیهی غیر از محبّت ندارد. لذا اگر از فُضولات زندگی، بدی اسراف همین است؛ خداوند متعال فرعون را مُسرف مُعرّفی می‌کند و اسراف کارِ فرعونی است. اسراف در همه‌چیز، در آب اسراف کردن، در انرژی اسراف کردن، در غذا اسراف کردن، مهم‌تر از همه‌ی این‌ها در عُمر اسراف کردن است. یعنی عُمر را در جایی مَصرف کنیم که روز قیامت ببینیم از دستمان رفته است، چیزی برایمان نمانده است؛ «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا[39]». در این جَهت ان‌شاءالله اگر حَواسمان جَمع باشد، گرفتار آن وَرشکستگی که در جلسه‌ی گذشته صحبت آن به میان آمد، خاسر نخواهیم بود، وَرشکسته نخواهیم بود.

روضه‌ی ورود اَهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) به شهر شام

از امام سجّاد (علیه السلام) سؤال شد: آقا! کُجا به شما خیلی سخت گذشت؟ حالا این هم جای صحبت است. هم می‌گوییم این‌ها با عشق رفتند که تَعبیر خودِ حضرت زینب (سلام الله علیها) در مَجلس «ابن زیاد» فرمود: «أولئِکَ قَومُ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمَ ألْقَتلِ فَبَرَزو وَ إلِى مَضاجِعِهِم[40]»؛ این‌ها با پای خودشان آنچه خداوند به آن‌ها برنامه داده بود، با پای خود رفتند، استقبال کردند. ولی این مِحنتی که نشان دادند، گریه‌های امام سجّاد (علیه السلام)، ناله‌های حضرت زینب (سلام الله علیها)، یک بُعد دیگری دارد که در جای خودش جای صحبت است. همین‌ها هم تَکلیف بر آنان بود، خواست خداوند بود. گریه‌ی بر امام حسین (علیه السلام)، غَم روز قیامت را خوردن، خُوف آخرت داشتن عبادت است و عبادت به اَنحای آن برای بَنده‌ی خدا مَطلوب است. لذا در جای خودش مَحزون بودن، «نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ[41]»، هر نَفَسی که کسی بخاطر امام حسین (علیه السلام) دلگیر بشود، آن نَفَس او عبادت است؛ قابل جَمع هست. از امام سجّاد (علیه السلام) سؤال شد: کُجا به شما خیلی سخت گذشت؟ ایشان فرمودند: همه‌جا سخت بود. مَگر آسان است که در مُقابل چشم آدم مُشتی زن و بَچّه‌ای که داغ دیده‌اند، این‌ها را اَسیر ببَرند؟! برنامه‌ی اسارت خیلی سخت‌تر از شهادت است. آن هم چه کسی را اَسیر بُردند؟ عالَم عزیزی مانند این‌ها ندیده است. چگونه اَسیر بُردند؟ اِستخفاف می‌کردند، اِستحقار می‌کردند، به حرفشان گوش نمی‌کردند، لَجبازی می‌کردند، اجازه‌ی گریه به این‌ها نمی‌دادند. با یک طَناب همه را بسته بودند؛ لباس مُناسب به تَن‌شان نبود. ای‌کاش فقط این‌ها بود! در مُقابل چشم دختر، در مُقابل چشم خواهر سر شهیدش را بالای نیزه می‌زدند. پا به پای این‌ها در جلوی کَجاوه سرها را قرار داده بودند که وقتی این‌ها سرشان را بالا می‌کنند، سر عزیزشان را ببینند. همه‌اش سخت بود. ولی حضرت سجّاد (علیه السلام) این‌ها را نگفتند. فرمودند: «الشّام، الشّام، الشّام». می‌گویند از دروازه‌ی شام تا قَصر آن نانَجیب مَسیر خیلی طولانی نبود؛ ولی این‌ها را صُبح وارد کردند و تا ظُهر طول کِشید. ازدحام جَمعیّت اجازه‌ی حرکت به این‌ها نمی‌داد و همه‌ی آن‌ها خَبیث بودند، همه زَخم زبان می‌زدند، همه ناسزا می‌گفتند. بعضی‌ها دست بلند می‌کردند و سنگ می‌زدند. و آن چیزی که برای حضرت سجّاد (علیه السلام) خیلی سخت بود، از این دستوری که به «سَهْل ساعدی[42]» دادند، آدم این‌جور مُتوجّه می‌شود. فرمودند: اگر پول داری به این نیزه‌دارها بده، این‌ها سرها را از این کَجاوه جُدا کنند؛ زیرا این‌ها ناموسِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. چشم‌های ناپاک برای تماشای سر می‌آیند؛ ولی به این دختران نگاه می‌کنند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ[43]».

خدایا! فَرج امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! به ما شوق دیدار حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را بیش از پیش روزی بفرما.

خدایا! نام ما را در لیست مُنتظران ثَبت بفرما.

خدایا! دل‌هایمان را با آقایمان وَصل بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را از غفلت‌ها دور بدار.

خدایا! همواره با عشق و محبّت خودت ایفاء مَسئولیّت‌ها را بر ما سَهل بگردان.

الها! پروردگارا! این جوان‌های عزیز ما را گرفتار حَسرت روز قیامت مَگردان.

خدایا! گذشته‌های ما را که به غفلت گذشته است، ببخش و بیامُرز.

خدایا! باقیمانده‌ی عُمرمان به ما حالت ذکر دائم و انجام وظیفه‌ی حُبّی عنایت بفرما.

خدایا! آب کافی و نعمت وافر به مردم ما روزی بفرما.

خدایا! گُرسنگان مَظلوم غَزّه را به همین زودی با نابودی این باند تَبهکار بدترین موجودِ عالَم نجات عنایت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم وجدان بَشریّت را بیدار بگردان.

خدایا! این بی‌غیرت‌های جهان عَرب را باغیرت بگردان.

خدایا! اگر قابل نیستند، این‌ها را تبدیل به اَحسن بکُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم جبهه‌ی مُقاومت را روز به روز قدرتمَندتر بفرما.

خدایا! پیروزی‌شان را نزدیک بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، سُکان‌دار کشتی انقلاب‌مان، اُمید مُستضعفان در غیبت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر نورانی‌مان را با اقتدار و عزّت، با نشاط و عافیّت، با کفایت و کرامت مُستدام بدار.

خدایا! دشمنان ایشان را ذَلیل و خوار بگردان.

خدایا! صُفوف مردم ما را که جنگ به هم مُنسجم کرد، مُنسجم‌تر بفرما.

خدایا! عَوامل نِفاق و دوگانگی را از جامعه‌ی ما ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! عاقبت عُمرمان را به شهادت خَتم بفرما.

الها! پروردگارا! روحِ امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، همه‌ی شهیدان و مَشایخ‌مان را السّاعه بر سر سُفره‌ی امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم و همواره از ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] سوره مبارکه صف، آیه 1.

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».

[3] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَىٰ نَفْسِكَ، وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُكْرَكَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِكْرَكَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَسْمِكَ رَاضِياً قانِعاً، وَ فِى جَمِيعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِيَما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ، وَ عَلَا مَكَانُكَ، وَ خَفِىَ مَكْرُكَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ غَلَبَ قَهْرُكَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَكَنْتُ إِلَىٰ قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَ مَنِّكَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ…».

[4] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 199؛ آگاهی خدا به همه اعمال.

«و من كلام له (علیه السلام) كان يوصي به أصحابه: الصلاة: تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا وَ اسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا، فَإِنَّهَا «كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً»؛ أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِينَ سُئِلُوا: «ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ، وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْحَمَّةِ تَكُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ فَهُوَ يَغْتَسِلُ مِنْهَا فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ يَبْقَى عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَنِ. وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِينَةُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّةُ عَيْنٍ مِنْ وَلَدٍ وَ لَا مَالٍ؛ يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ»؛ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) نَصِباً بِالصَّلَاةِ بَعْدَ التَّبْشِيرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ، لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» فَكَانَ يَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ يَصْبِرُ [يُصَبِّرُ] عَلَيْهَا نَفْسَهُ. الزكاة: ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِهَا فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وِقَايَةً، فَلَا يُتْبِعَنَّهَا أَحَدٌ نَفْسَهُ وَ لَا يُكْثِرَنَّ عَلَيْهَا لَهَفَهُ؛ فَإِنَّ مَنْ أَعْطَاهَا غَيْرَ طَيِّبِ النَّفْسِ بِهَا يَرْجُو بِهَا مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا، فَهُوَ جَاهِلٌ بِالسُّنَّةِ، مَغْبُونُ الْأَجْرِ، ضَالُّ الْعَمَلِ، طَوِيلُ النَّدَمِ. الأمانة: ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا؛ إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى السَّمَاوَاتِ الْمَبْنِيَّةِ وَ الْأَرَضِينَ الْمَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ، فَلَا أَطْوَلَ وَ لَا أَعْرَضَ وَ لَا أَعْلَى وَ لَا أَعْظَمَ مِنْهَا وَ لَوِ امْتَنَعَ شَيْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لَامْتَنَعْنَ، وَ لَكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا. علمُ اللّه تعالى: إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ، لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً؛ أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه».

[5] سوره مبارکه نور، آیه 24.

«يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».

[6] سوره مبارکه فتح، آیه 7.

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا».

[7] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بخش ۳۲.

[8] سوره مبارکه فیل، آیه 3.

«وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ».

[9] سوره مبارکه فیل، آیه 4.

«تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ».

[10] سوره مبارکه فیل، آیات 1 الی 3.

[11] سوره مبارکه فیل، آیه 4.

[12] سوره مبارکه فیل، آیه 5.

[13] سوره مبارکه یس، آیه 40.

[14] سوره مبارکه فصلت، آیه 11.

«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ».

[15] سوره مبارکه یس، آیه 82.

[16] سوره مبارکه اسراء، آیه 44.

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا».

[17] سوره مبارکه حج، آیه 18.

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ».

[18] سوره مبارکه الرحمن، آیه 29.

«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ».

[19] سوره مبارکه نور، آیه 41.

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ».

[20] سوره مبارکه آل عمران، آیه 191.

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

[21] همان.

[22] همان.

[23] سوره مبارکه شوری، آیه 53.

«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ».

[24] إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۲۰۸.

«وَ مِنْهَا دَعَوَاتٌ مُخْتَصَّةٌ بِهَذِهِ اَللَّيْلَةِ مِنْ جُمْلَةِ اَلْفُصُولِ اَلثَّلاَثِينَ وَ هُوَ مَرْوِيٌّ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : وَ هُوَ دُعَاءُ لَيْلَةِ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلرُّوحِ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلرُّوحِ وَ اَلْعَرْشِ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْبِحَارِ وَ اَلْجِبَالِ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ يُسَبِّحُ لَهُ اَلْحِيتَانُ وَ اَلْهَوَامُّ وَ اَلسِّبَاعُ فِي اَلْآكَامِ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ سَبَّحَتْ لَهُ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ عَلاَ فَقَهَرَ وَ خَلَقَ فَقَدَرَ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ».

[25] سوره مبارکه انبیاء، آیه 22.

«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ».

[26] سوره مبارکه نبأ، آیه 40.

«إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا».

[27] سوره مبارکه احزاب، آیه 72.

[28] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸۴.

[29] سوره مبارکه مائده، آیه 103.

«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لَا سَائِبَةٍ وَ لَا وَصِيلَةٍ وَ لَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ».

[30] سوره مبارکه اعراف، آیه 179.

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ».

[31] همان.

[32] سوره مبارکه فصلت، آیه 53.

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ».

[33] صحیفه امام، ج‏ 20، ص 204.

[34] سوره مبارکه بلد، آیه 4.

[35] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات محبین؛ راز و نیاز شیفتگان و عاشقان.

«إِلهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً؟ وَ مَنْ ذَا الَّذِى أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً؟ إِلهِى فَاجْعَلْنا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَ وِلايَتِكَ، وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ، وَ شَوَّقْتَهُ إِلَى لِقائِكَ، وَ رَضَّيْتَهُ بِقَضَائِكَ، وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ، وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاكَ، وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِكَ وَ قِلَاكَ، وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِى جِوارِكَ، وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ، وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ، وَ هَيَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرادَتِكَ، وَ اجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ؛ وَ أَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ، وَ فَرَّغْتَ فُؤادَهُ لِحُبِّكَ، وَ رَغَّبْتَهُ فِيما عِنْدَكَ، وَ أَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ، وَ أَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ، وَ شَغَلْتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ صَالِحِى بَرِيَّتِكَ، وَ اخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ، وَ قَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَىْءٍ يَقْطَعُهُ عَنْكَ. اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الارْتِياحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ، وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَ الْأَنِينُ، جِباهُهُمْ سَاجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وَ عُيُونُهُمْ سَاهِرَةٌ فِى خِدْمَتِكَ، وَ دُمُوعُهُمْ سَائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ، وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَ أَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِكَ؛ يَا مَنْ أَنْوارُ قُدْسِهِ لِأَبْصَارِ مُحِبِّيهِ رَائِقَةٌ، وَ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عَارِفِيهِ شَائِفَةٌ، يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ، وَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْمُحِبِّينَ، أَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ، وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِى إِلَى قُرْبِكَ، وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَىَّ مِمَّا سِوَاكَ، وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّى إِيَّاكَ قائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ شَوْقِى إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيانِكَ، وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَىَّ، وَ انْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَ الْعَطْفِ إِلَىَّ، وَ لَا تَصْرِفْ عَنِّى وَجْهَكَ، وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَهْلِ الْإِسْعادِ وَ الْحُظْوَةِ عِنْدَكَ، يَا مُجِيبُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

[36] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۳۲۹.

«حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ عَنِ اَلْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ قَالَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ اَلنِّيَّةُ».

[37] سوره مبارکه یوسف، آیه 31.

«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ».

[38] سوره مبارکه بقره، آیه 165.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ».

[39] سوره مبارکه آل عمران، آیه 147.

«وَ مَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ».

[40] اللهوف علی قتلی الطفوف‌، سید بن طاووس، ص ۱۶۰. / بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۱۵. / مثیرالأحزان، ابن نما حلی، ص ۹۰.

«فقال ‌ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا أولئِکَ قَومُ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمَ ألْقَتلِ فَبَرَزو وَ إلِى مَضاجِعِهِم وَ سَیَجمَعُ اللهُ بَینَکَ وَ بَینَهُم فَتَختَصِمُونَ عِندَهُ فَانْظُر لِمَن ألفَلَج یَابْنَ مَرجانَه».

[41] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۵۷.

«قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ سَلَمَةَ اَلْكِنْدِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَجِبُ أَنْ يُكْتَبَ هَذَا اَلْحَدِيثُ بِالذَّهَبِ».

[42] سَهْل بْن سَعد ساعدی (درگذشت ۸۸ یا ۹۱ ق)، از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) و از راویان حدیث غدیر. حضور در بیعت عقبه و جنگ تبوک و نماز خواندن به دو قبله، از افتخارات او شمرده شده است. وی در شام با کاروان اسرای کربلا برخورد کرده و چگونگی ورود آنان به شام را روایت کرده است.  بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) وقتی که اهل بیت او را به شام بردند، سهل خود را به کاروان اهل بیت (علیهم السلام) رساند و به سکینه امام حسین (علیه السلام) گفت اگر خواسته‌ای دارد به وی بگوید. او خواست سر امام را کمی با فاصله از کاروان حمل کنند تا مردم کمتر به آنان بنگرند او نیز با دادن ۴۰۰ دینار به نیزه دار از او خواست که این کار را انجام بدهد. روایت معروفی از وی درباره چگونگی ورود اسیران کربلا از دروازه ساعات به شام از وی نقل شده است. شعرانی در دمع السجوم ترجمه نفس المهموم گزارش کامل بهایی از دیدار سهل با کاروان اسیران را اینگونه بازگو کرده است: دیدم سرها را برنیزه ها و سر عباس بن علی علیهما السلام در پیش آنها بود نیک در آن نگریستم گویی می‌خندید وسر امام علیه السلام پشت همه سرها و جلوی زنان بود آن را هیبتی عظیم بود و روشنی تابان و محاسنش مُدَوَّر با اندکی سفیدی وبه رنگ خضاب شده گشاده چشم ابروها باریک و کشیده پیشانی باز میان بینی اندکی برآمده لبخند زنان دیدگانش گویی سمت افق می‌نگریست سوی آسمان و باد در محاسن او افتاده بود به راست وچپ می برد گویی امیرالمؤمنین علیه السلام است. سهل در سال ۷۴ق از سوی حجاج بن یوسف ثقفی احضار شد. حجاج او را به خاطر عدم حمایتش از عثمان مؤاخذه کرد. همچنین برای تحقیر گروهی از صحابه رسول خدا که سهل هم در میان آنان بود، دستور داد گردنشان را با سرب داغ کردند. به گفته عزیزالله عطاردی در ترجمه الغارات، سهل از دوستان امیرالمؤمنین و خاندان او بود به همین جهت حجاج وی را آزار می‌داد. هنگامی که سهل، در مدینه می‌زیست، مردی از آل مروان بر این شهر حکومت یافت. وی سهل را احضار کرده و کنیه ابوتراب را مورد استهزاء قرار داد او از سهل خواست تا امام را ناسزا گوید، اما سهل نپذیرفت و خاطرنشان کرد که هیچ کنیهای نزد امام علی (علیه السلام) چون ابوتراب محبوب نبود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به این کنیه خوانده است سپس جریان ملقب شدن حضرت به این کنیه را نیز گزارش کرد. سهل، در سال ۸۸ یا ۹۱ق درگذشت وی هنگام مرگ ۹۶ یا ۹۹ سال داشت. او را آخرین صحابه‌ای دانسته‌اند که در مدینه درگذشت. از او نقل شده است که اگر من بمیرم دیگر از کسی «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» را نخواهید شنید.

[43] سوره مبارکه نمل، آیه 62.

«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ».