در محضر استاد ۲۷۸

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۳ آبان ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

طلبه باید عطش علم را از خداوند طَلَب کند

یکی از کلاس‌هایی که پروردگار وَدود برای تربیت عُلما مَطرح فرموده است، کلاسی است که حضرت موسی (علیه السلام) در مَحضر جناب خِضر (علیه السلام) عملی کرده است. و این آیه‌ی مُبارکه‌ای که چند جلسه‌ است به بَرکت دل‌های پاک شما ما هم زانو می‌زنیم، باشد که خداوند متعال جانِ آلوده‌ی ما را هم پاک کند، نورانی کند. حضرت موسی (علیه السلام) مأمور شد؛ با این‌که پیامبر اوُلی‌العَزم است، «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي[2]» در مورد او اعلان شده است و به مقام کَلیم‌اللّهی نائل بوده است و در دَرجات کَلیم‌اللّهی به مَقام نَجی‌اللّهی رسیده است. «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا[3]»؛ در قُلّه‌ی وِصال مُنتهایی یک انسان به مَعبود خودش تَشرُّف حاصل کرده است؛ مع‌ذلک با این مقامش مأمور شده است که شاگردی کند و رَسم شاگردی را به حوزه‌های علمیه تَعلیم بدهد و به اَساتید حوزه‌های علمیه هم یک تذکّر و یک بیدار باشی ارائه بفرماید. «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[4]»؛ عَطش علم یکی از بَرکاتی است که به هرکسی داده نشده است. همه درس می‌خوانند، ولی عاشقانه درس نمی‌خوانند. گاهی اگر کلاس تعطیل بشود همه‌ی ما خوشحال می‌شویم؛ تعطیلی پیش بیاید اُستاد و شاگرد ناراحت نمی‌شوند از این‌که چرا تعطیل شد. اگر انسان به علم علاقه‌ی وجودی پیدا کند، علم مانند آب برای عطشان باشد؛ همان‌گونه که یک انسان تشنه برای رسیدن به آبی که رفع عطش کند با همه‌ی وجودش می‌جوشد و تا به آب نرسد دست‌ بَردار نیست، از حرکت باز نمی‌اُفتد؛ علم و مَعنویّت آب حَیات است و زندگی انسان وابسته‌ی به آن است. «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ[5]»؛ این حَیات چون دارای مَراتب است، مَقول به تَشکیک است، رَفع این مرحله را از نظر رَفع نیاز می‌کند؛ ولی هر مرحله‌ای مُقدّمه‌ای برای مرحله‌ی بعد است؛ عطش انسان بیشتر می‌شود. مانند وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در مورد نماز فرمودند: همان‌گونه که شما آب می‌خورید، غذا می‌خورید، چشم‌تان نور می‌گیرد. بی‌آبی و بی‌غذایی باعث می‌شود چشم آدم سیاهی برود؛ ولی وقتی آب می‌خورد چشمش نور می‌گیرد، فَضا روشن می‌شود. فرمود: شما آب می‌خورید، غذا می‌خورید، چشم‌تان نور می‌گیرد؛ من نماز می‌خوانم، «قُرَّةَ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ[6]»؛ نور چشم من و نشاط ریزش اَشک شوق در چشم من به نماز است. با این تفاوت که شما غذا می‌خورید یا آب می‌خورید و سیر می‌شوید یا سیراب می‌شوید؛ ولی من هرچه نماز می‌خوانم از نماز سیر نمی‌شوم.

می‌گویند: وجود مُبارک آیت الحقّ، آن دریای جواهر پَرور که در دامان ایشان «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) تربیت شد، «علّامه‌ی طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) جلوه کرد، «آیت الله میلانی» (رحمت الله علیه) و دیگر ستارگان آسمان مَعرفت و توحید عالَم را روشن کردند، آقای «میرزا علی آقای قاضی» (سلام الله علیه) غُصّه می‌خوردند که اگر در بهشت نماز نباشد من چه کنم؟! این نماز چیزی نیست که آدم خواند و تمام بشود. علمی که عالِم به علوم الهی در مَسیر مَعرفت حقّ می‌خواهد عارف بشود، عالِم بشود، خدا را بشناسد تا خدا را بخواهد، محبّت خداوند در دلش شُعله بکِشد و آنچه را او دوست می‌دارد دوست بدارد، عطش علم او این‌جور نیست که حَدّ یَقف داشته باشد. مانند نماز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌ماند؛ هرچه درس می‌خواند عطش او به درس بیشتر می‌شود. لذا این تَعبیر «فَوَجَدَا» نشان می‌دهد که حضرت موسی کَلیم (علیه السلام) در اجرای مأموریت توحیدی، تربیتی و الهی گُمشده داشته است و یافته است. «فَوَجَدَا»؛ این عطش باید عطشی باشد که دائماً ما را در مَسیر پیش ببَرد و پویایی و بالَندگی و ثَبات در حرکت علمی را به ما بدهد. عُلما بازنشستگی ندارند؛ هرچه سِن و مَعرفتشان بالا می‌رود، عطش‌شان نسبت به مَعرفت و نسبت به علم بیشتر می‌شود و تَواضُع‌شان هم همراه این ارتقاء دَرجات، ارتقاء تَواضُع پیدا می‌کنند. چون علم واقعی تَجرُّد دارد و تَجرُّد ‌خودنمایی ندارد. اَمر مُجرَّد به چشم نمی‌خورد. ما در مَحضر مَلائکه‌ای هستیم؛ هم رَقیب هست، هم عَتید هست؛ یا رَقیب و عَتید هر دو یکی هستند. و هم «کرام الکاتبین» است. «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ[7]»؛ خداوند متعال به این‌ها اعتبار اَرزش قائل است و دارد با این مدال مُعرّفی‌شان می‌کند: «إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ»؛ ما بر شما ناظرها و مُحافظ‌ها و مُراقب‌هایی گُمارده‌ایم؛ «إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ». ولی این‌ها خیلی آبرومَند هستند؛ بدی‌های شما را که می‌بینند، آبروی شما را نمی‌بَرند؛ بلکه کریمانه برخورد می‌کنند. «كِرَامًا كَاتِبِينَ»؛ این‌ها خیلی بزرگ هستند، این‌ها خیلی ظرفیّت دارند. این‌ها با وجود این‌که تضادّ کامل با گناه دارند، با رَذائل اخلاقی ناسازگاری دارند، ولی هیچ‌وقت جَوّسازی نمی‌کنند، پَرده‌دَری نمی‌کنند، بدی‌های شما را به رُفقای شما نمی‌گویند، هرگز به پدر و مادرهای شما بازگو نمی‌کنند؛ «كِرَامًا كَاتِبِينَ». این کِرام کاتب که با ما هستند، ما این‌ها را می‌بینیم؟ خیر، این‌ها نمی‌خواهند خودشان را نشان بدهند. هرکسی می‌خواهد خودش را نشان بدهد، در عالَم کَثرت است، در عالَم جسم است. اگر دنبال مَعنویّت بود، مَعنویّت اَمر باطنی است. بله گاهی ظُهور هم پیدا می‌کند؛ ولی عُلمایی که تربیت توحیدی دارند قطعاً باطنشان بهتر از ظاهرشان هست. این ظاهر هیچ‌وقت نمی‌تواند آن عظمت باطن را ارائه بکند. این‌ها چیزهایی نزد خداوند دارند، سَر و سِرّی دارند، عوالِمی دارند، خلوتی دارند که دیگران از این عوالِم بی‌خبر هستند. لذا این عطش را از خداوند بخواهید.

طلبه باید علم را گُمشده‌ی خود بداند و برای یافتن آن به جُستجو بپردازد

نمی‌دانم در مَحضر شما هم عَرض شده است یا خیر. در حالات مرحوم علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) دارد بر این‌که چون ایشان یتیم بوده است، برای او پول می‌دادند و مُلّا مَکتبی به خانه می‌آمده است و به ایشان درس می‌داده است؛ آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) هم حالِ درس نداشته است. آن مُلّا، آن اُستاد ناراحت می‌شود و این بَچّه یَتیم سیّد را شِماتت می‌کند و این‌ شِماتت آنچنان او را دردمَند می‌کند که سر به بیابان می‌گذارد و به یک جای خلوتی که کوه بوده است می‌رود و نمازی می‌خواند. خداوند از آن نمازها به ما هم بدهد. تا حال که ما نماز ندیدیم. خَم و راست شده‌ایم؛ ولی آن نمازی که خداوند می‌گوید «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[8]» را ندیده‌ایم. نماز خوراک دل است، باید دل داشته باشیم. نمازِ دل بخوان؛ اما آن دلِ ما را گِل گرفته است، نمازی نَصیب‌مان نشده است. رفت و یک نمازی خواند. بعد از آن نماز که این را هم از آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) داشته باشید که فرمودند: اگر حاجتی داشتید بعد از نماز سر به سَجده بگذارید و این دعا را بخوانید: «اَللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ رَوَاهُ[9]»؛ راوی علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) است. «بِحَقِّ مَنْ رَوَاهُ» یعنی الهی بِعَلیٍ. «بِحَقِّ مَنْ رَوَاهُ وَ رُوِيَ عَنْهُ»؛ «مَرْوِی عَنْهُ» وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) است. حضرت علی (علیه السلام) راوی است و «مَرْوِی عَنْهُ» وجود نازنین حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ[10]»؛ بر جَمع‌شان صلواتت را نازل کُن. آن‌گاه حاجت خودتان را می‌گویید. «صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ، وَ اِفْعَلْ بِي» هرچه که می‌خواهید را می‌گویید. این روایت در کتاب «اَمالی» مرحوم «شیخ طوسی» (اعلی الله مقامه الشریف) آمده است که وجود نازنین امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) از وجود نازنین اَشرف خَلایق حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل می‌کند که «دَبْرَ کُلَّ صَلاةٍ دُعاءٌ مُسْتَجابْ»؛ بعد از هر نماز یک دعا مُستجاب است. راوی در راوی‌‌بودن خود نظیر ندارد، «مَرْوِی عَنْهُ» هم که بلندگوی ذاتِ رُبوبی است و اَفضل انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. اگر نماز آدم نماز باشد، باید بعد از آن دعایش مُستجاب بشود. اگر نمازی خواندیم و بعد دعایی خواندیم و مُستجاب نشد، باید در نمازمان شَک کنیم که این نماز، نماز نبوده است؛ والّا وَعد‌ه‌ی خداوند، وَعده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سَفیر خدا تَخلُّف‌پذیر نیست. قطعاً مُستجاب می‌شود. مرحوم علّامه‌ی طباطبایی (که رضوان خداوند بر او باد) می‌گوید: نمازی خواندم و بعد از نماز به بارگاه خداوند نالیدم که خدایا یا عشقِ درس‌خواندن به من بده و یا جانم را بگیر که دیگر در این مَسیر مورد مَلامت مَلامت‌کننده‌ای قرار نگیرم. ایشان می‌گویند: بعد از آن نماز آنچنان علاقه‌ای در وجود من پَدید آمد که هر درسی را که  بَنا بود فردا نزد اُستاد بروم، قبلاً آن را مُطالعه کرده بودم، کتاب‌های مربوطه را دیده بودم، همه‌‌ی حَواشی مُرتبط را بررسی کرده بودم و به هر درسی رفتم ذهنم آماده بود و از کسی چیزی یاد نگرفتم. شاگردی کردم که این خودسازی بود، زانو زدم که این تَواضُع بود؛ ولی از کسی چیزی یاد نگرفتم. این آن طلبگی است که علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در قُلّه به همه‌ی ما می‌گوید: «تَعال»؛ بالا بیا. این‌جور طلبگی کنید که درس برایتان عشق باشد، گُمشده باشد، سرگردان آن باشید، دَربه‌دَر آن باشید.

اگر انسان خود را کنار بگذارد، خداوند علم الهی را نَصیب او خواهد کرد

آن‌وقت این‌جا این حدیث جای خودش را نشان می‌دهد: «اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ[11]»؛ آن‌وقت‌هایی که هواپیما و ماشین نبوده است، فرمودند: اگر در چین هم علم بود، دنبال آن بروید. تا این عطش نیاید، «آب کم جو تشنگی آور بدست[12]». کلاس‌ها تَحمیلی است، درس تَحمیلی است، اُستاد خسته است، شاگرد دَرمانده است. این راه راهِ کَلیم خدا نیست، این راه راهِ نَجی خدا نیست. اگر کسی می‌خواهد کَلیم الهی بشود، وقتی قرآن می‌خواند بیابد که در مَحضر مُعلِّمی است که «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[13]» ، «وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[14]»؛ این علم واقعی آن چیزی است که هیچ‌جا پیدا نمی‌شود؛ برای خداست. لذا جناب خِضر (علیه السلام) شاگرد این مَکتب بود. «آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»؛ علم او از عالَم کَثرت نبود؛ مُوحّد بود. بیش از یک وجود را ندیده بود و او هم علم خودش را در اختیارش قرار داده بود. یعنی جناب خِضر (علیه السلام) صفحه‌ی علم خداست؛ حضرت خِضر (علیه السلام) آیینه‌ی علم حق‌تعالی است. خودی ندارد تا علمی داشته باشد. فانی بود، فانی فی‌الله بود، باقی بالله بود و آنچه داشت برای خودش نبود؛ لذا هیچ‌وقت خودفُروشی نکرد، خودنمایی نکرد، خودش را به دیگران تَحمیل نکرد. مانند آب جاری بود، مانند هوای پاک بود، مانند نورِ ظُلمت‌زُدا بود که همه به آن احتیاج دارند و به دنبال آن می‌روند. ما گاهی خودمان را بر جامعه تَحمیل می‌کنیم، کسی ما را نمی‌خواهد؛ زیرا ما نیاز آن‌ها را رَفع نمی‌کنیم. ما دنبال رَفع نیازهای خودمان هستیم. اگر خودمان را کنار گذاشتیم و کاری به نیازهای خودمان نداشتیم، خداوند می‌دهد آنچه را که به حضرت خِضر (علیه السلام) داد. یا شاگردان جناب خِضر (علیه السلام) را، رِجال الغیب امام زمان (ارواحنا فداه) را با ما مربوط می‌کند؛ آنچنان که برای مرحوم آقای «سیّد علی شوشتری[15]» (رضوان الله تعالی علیه) سَر سلسله‌ی عارفانِ فقیهی که به مرحوم آیت الله العُظمی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) خَتم شد. آقای سیّد علی شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) حُکومتی در موطن خودش داشته است. علاوه بر این‌که حوزه‌ی علمیه دایر کرده بوده است، رئیس حوزه بوده است، دَکّةُ الَقَضاء داشته است. شبی دَرب خانه‌اش زده می‌شود که دیر وقت بوده است و ایشان تَعجُّب می‌کند که الآن چه کسی است به ما مُراجعه کرده است؟! تَردید داشته است که برود دَرب را باز کند یا باز نکند. همسر ایشان می‌گوید: کسی که این موقع شب دَرب می‌زند لابُد یک اضطراری پیدا کرده است؛ ببینید قَضیّه چیست. دَرب را باز می‌کند و می‌بیند یک فرد خیلی مَعمولی با لباس‌های مَعمولی و ساده می‌گوید: من آمده‌ام به شما بگویم این نوع قَضاوت‌هایی که می‌کنید شما را به جَهنّم می‌بَرد. این را می‌گوید و برمی‌گردد. همسرش می‌پُرسد: چه کسی بود؟ می‌گوید: مانند این‌که هرکسی «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید»، هرکسی حَواسش پَرت می‌شود باید به ما مُراجعه کند. فردا شب مُجدداً دَرب می‌زند و می‌گوید: من «مُلّا قُلی جولا» (رحمت الله علیه) هستم. دیشب آمدم تذکُّر دادم، ولی بیدار نشدی. امشب آمده‌ام به تو آدرس بدهم. این قَضاوتی که امروز انجام دادی مَدارک لازم را در فُلان‌جا دَفن کرده‌اند و شما دسترسی به مَدرک نداشتید و قَضاوت شما حقّی را ضایع کرد. سیّد تکان می‌خورد. فردا دنبال مَدارک می‌رود و می‌بیند که درست است. این آیه‌ی بَیّنه است، می‌خواهد او را ببَرد. او را خاطر جَمع می‌کند و بعد می‌بَرد. شب سوّم آمد؛ این بار این دیگر مُحتاج او شده بود. می‌بیند که گویا ما حَواسمان پَرت است؛ یک چنین مأموری حَواس‌پَرتی ندارد. بعد می‌آید و به او می‌گوید: بساط خودت را جَمع کُن و به نَجف اَشرف بُرو. 70 روز بعد در وادی السّلام من حاضر می‌شوم و نُسخه‌ی لازم را به تو می‌دهم. هرکسی را بخواهند دلش را قَطع می‌کنند یا جای دیگری وَصل می‌کنند. هجرت این است؛ اگر آدم از چیزی دست برندارد، به چیزِ جدید نمی‌رسد. تا آدم پُشت به دنیا نکند، به او آخرت نمی‌دهند. تا آدم پُشت به هَوا نکند، خدا را به او نمی‌دهند؛ هوا و خدا با هم جَمع نمی‌شوند، دنیا و آخرت با هم جَمع نمی‌شوند. یعنی علاقه‌اش جَمع نمی‌شوند، حُبّ آن جَمع نمی‌شوند. این‌جا زَنجیرها را بُریده‌ای، به آن‌جا بُرو می‌آیم و وَصل می‌کنم. 70 روز بعد مرحوم آقای سیّد علی شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید: این مُلّا قُلی جولا (رحمت الله علیه) که از رِجال الغیب امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است، نمی‌دانم از آسمان آمد یا از زمین جوشید، ولی از اطراف که بنده حَواسم بود نیامد و دیدم ایشان نزد من حاضر شدند. آقای سیّد علی شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) را کوک کرد، او را راه انداخت، ایشان را مَجذوب کرد، از خود بی‌خود کرد، همه‌چیز را از او گرفت و به آنچه باید برسد، رسید. او «مُلّا حسینقُلی همدانی[16]» (اعلی الله مقامه الشریف) را تربیت کرد و مُلّا حسینقُلی همدانی (اعلی الله مقامه الشریف) سیصد مُجتهد صاحب‌باطن را راه انداخت. آقای «سیّد احمد کربلایی طهرانی[17]» (رضوان الله علیه) یکی از این‌ها بود که اُستاد آقای میرزا علی قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) بود و آقای میرزا علی قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) هم آقای بهجت (سلام الله علیه) و این عَلمداران میدان توحید و اَنوار حَقّه‌ی قرآن کریم را ساخت. «فَوَجَدَا»؛ اگر آن عطش پیش نیاید آدم به جایی نمی‌رسد و وقتی هم عطش پیش آمد، آدم همه‌ی سختی‌ها را تَحمُّل می‌کند که به آن مَقصد برسد.

روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ … ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ[18]»؛ ای مادر! ای بی‌بی! «يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّهِ[19]»؛ یکی از مُصیبت‌ها این است که آدم غریب بشود، دشمنِ زیاد دور او را بگیرد، هیچ‌کسی از او حمایت نکند و تنها بماند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می‌بُردند؛ یک مرد پیدا نشد جلوی اَراذل را بگیرد و نگذارد امام را به اسارت ببَرند. یک زن به تنهایی آمد و یک‌تَنه مُقابل این لشکر ایستاد. وقتی دیدند از عُهده برمی‌آیند، لَعنتی دستور داد: چرا دست فاطمه (سلام الله علیها) را کوتاه نمی‌کُنید؟ «مُغیره» با غلاف شمشیر می‌زد، «قُنفُذ» با تازیانه‌ی آن فرمانده می‌زد؛ ولی این‌ها نبود؛ به سر دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ریختند. هیچ‌کسی به او کمک نکرد، هیچ‌کسی دلش نسوخت، هیچ‌کسی جلوی این اَراذل را نگرفت. کار به جایی رسید که دیگر نگفت «اَبَتاه»، نگفت «یا علی»؛ گفت: «یا فِضَّهُ خُذینی[20]»؛ فِضّه به دادم برس، «فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی[21]»؛ مُحسنم را شهید کردند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! باران مَعنویّت بر دل‌های ما بباران.

خدایا! باران مَغفرت بر گناهان ما نازل بفرما.

خدایا! باران رَحمتت را بر این مردمی که نیاز به این باران دارند، نیامدن آن موجب نگرانی است، کَشف از خیلی از گرفتاری‌ها می‌کند، به ما رَحم کُن و آب کافی و وافی بر ما نازل بفرما.

الها! پروردگارا! توفیق تَرک مَعصیت، توفیق طاعت مُنبعث از مَعرفت و محبّت به همه‌ی ما روزی بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عُلمای صالح ما را، رهبر خوب ما را مُستدام بدار.

خدایا! آفات و بَلیّات از همه‌ی مُوالیان، از همه‌ی‌ رَهرُوان راهِ حضرت علی (علیه السلام) و اولاد حضرت علی (علیهم السلام) دَفع و رَفع بفرما.

خدایا! عاقبت اَمر ما را به شهادت مَختوم بگردان.

خدایا! مریض‌ها را شِفا بده.

خدایا! نگرانی‌ها را رَفع کُن.

خدایا! آبروها را مَبَر.

خدایا! در دنیا و آخرت ما را با وجاهت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و اَهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مایه‌ی زِین و آبروی دینمان قرار بده.

خدایا! مایه‌ی شِین و کَسری قرار مَده.

خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین ما و دنیای ما هست، از خَزائن کَرَم خود، از روی لُطف و احسان و تَفضُّل به ما عنایت بفرما.

خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، مَشایخ‌مان، حق‌دارانمان را از ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] سوره مبارکه طه، آیه 41.

[3] سوره مبارکه مریم، آیه 52.

«وَ نَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا».

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 65.

[5] سوره مبارکه انعام، آیه 122.

«أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».

[6] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۵۲۵.

«…يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) لَيُدْخِلُ قَوْماً اَلْجَنَّةَ فَيُعْطِيهِمْ حَتَّى تَنْتَهِيَ أَمَانِيُّهُمْ، وَ فَوْقَهُمْ قَوْمٌ فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى، فَإِذَا نَظَرُوا إِلَيْهِمْ عَرَفُوهُمْ فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا إِخْوَانُنَا كُنَّا مَعَهُمْ فِي اَلدُّنْيَا، فَبِمَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَيْنَا فَيُقَالُ: هَيْهَاتَ، إِنَّهُمْ كَانُوا يَجُوعُونَ حِينَ تَشْبَعُونَ، وَ يَظْمَئُونَ حِينَ تَرْوَوْنَ، وَ يَقُومُونَ حِينَ تَنَامُونَ، وَ يَشْخَصُونَ حِينَ تَخْفَضُونَ. يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (تَعَالَى) جَعَلَ قُرَّةَ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ وَ حَبَّبَهَا إِلَيَّ كَمَا حَبَّبَ إِلَى اَلْجَائِعِ اَلطَّعَامَ، وَ إِلَى اَلظَّمْآنِ اَلْمَاءَ، فَإِنَّ اَلْجَائِعَ إِذَا أَكَلَ اَلطَّعَامَ شَبِعَ، وَ إِذَا شَرِبَ اَلْمَاءَ رَوِيَ، وَ أَنَا لاَ أَشْبَعُ مِنَ اَلصَّلاَةِ. يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (تَعَالَى) بَعَثَ عِيسَى اِبْنَ مَرْيَمَ بِالرَّهْبَانِيَّةِ، وَ بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ اَلسَّمْحَةِ، وَ حُبِّبَتْ إِلَيَّ اَلنِّسَاءُ وَ اَلطِّيبُ، وَ جُعِلَتْ فِي اَلصَّلاَةِ قُرَّةُ عَيْنِي. يَا أَبَاذَرٍّ، أَيُّمَا رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِي يَوْمٍ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً سِوَى اَلْمَكْتُوبَةِ، كَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَيْتٌ فِي اَلْجَنَّةِ . يَا أَبَاذَرٍّ، صَلاَةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ مِنَ اَلْمَسَاجِدِ إِلاَّ اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرَامَ، وَ صَلاَةٌ فِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ، وَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ صَلاَةٌ يُصَلِّيهَا اَلرَّجُلُ فِي بَيْتِهِ حَيْثُ لاَ يَرَاهُ إِلاَّ اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَطْلُبُ بِهَا وَجْهَ اَللَّهِ (تَعَالَى). يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ مَا دُمْتَ فِي اَلصَّلاَةِ فَإِنَّكَ تَقْرَعُ بَابَ اَلْمَلِكِ، وَ مَنْ يُكْثِرْ قَرْعَ بَابِ اَلْمَلِكِ يُفْتَحْ. يَا أَبَاذَرٍّ، مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَقُومُ إِلَى اَلصَّلاَةِ إِلاَّ تَنَاثَرَ عَلَيْهِ اَلْبِرُّ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْعَرْشِ، وَ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ يُنَادِي: يَا اِبْنَ آدَمَ، لَوْ تَعْلَمُ مَا لَكَ فِي صَلاَتِكَ وَ مَنْ تُنَاجِي مَا سَئِمْتَ وَ لاَ اِلْتَفَتَّ. يَا أَبَاذَرٍّ، طُوبَى لِأَصْحَابِ اَلْأَلْوِيَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، يَحْمِلُونَهَا فَيَسْبِقُونَ اَلنَّاسَ إِلَى اَلْجَنَّةِ، أَلاَ وَ هُمُ اَلسَّابِقُونَ إِلَى اَلْمَسَاجِدِ بِالْأَسْحَارِ وَ غَيْرِهَا. يَا أَبَاذَرٍّ، لاَ تَجْعَلْ بَيْتَكَ قَبْراً، وَ اِجْعَلْ فِيهِ مِنْ صَلاَتِكَ يُضِيءُ بِهَا قَبْرُكَ. يَا أَبَاذَرٍّ، اَلصَّلاَةُ عَمُودُ اَلدِّينِ وَ اَللِّسَانُ أَكْبَرُ، وَ اَلصَّدَقَةُ تَمْحُو اَلْخَطِيئَةَ وَ اَللِّسَانُ أَكْبَرُ…».

[7] سوره مبارکه انفطار، آیات 10 و 11.

[8] سوره مبارکه طه، آیه 14.

«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي».

[9]  الأمالي (للطوسی)، جلد ۱،  صفحه ۲۸۹.

«أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْفَحَّامُ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْمَنْصُورِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمُّ أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي اَلْإِمَامُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ)، قَالَ: سَمِعْتُ اَلنَّبِيَّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ يَقُولُ: مَنْ أَدَّى لِلَّهِ مَكْتُوبَةً فَلَهُ فِي أَثَرِهَا دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ. قَالَ اِبْنُ اَلْفَحَّامِ: رَأَيْتُ وَ اَللَّهِ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) فِي اَلنَّوْمِ، فَسَأَلْتُهُ عَنِ اَلْخَبَرِ، فَقَالَ: صَحِيحٌ إِذَا فَرَغْتَ مِنَ اَلْمَكْتُوبَةِ، فَقُلْ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ “اَللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ رَوَاهُ وَ رُوِيَ عَنْهُ صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ، وَ اِفْعَلْ بِي كَيْتَ وَ كَيْتَ”».

[10] همان.

[11] مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه ۱۳.

«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: اَلْعِلْمُ أَصْلُ كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مُنْتَهَى كُلِّ مَنْزِلَةٍ رَفِيعَةٍ وَ لِذَلِكَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَيْ عِلْمِ اَلتَّقْوَى وَ اَلْيَقِينِ وَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ اَلنَّفْسِ وَ فِيهِ مَعْرِفَةُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ اَلْعِلْمِ بِمَا لاَ يَصِحُّ اَلْعَمَلُ إِلاَّ بِهِ وَ هُوَ اَلْإِخْلاَصُ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ وَ هُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِي يُضَادُّ اَلْعَمَلَ بِالْإِخْلاَصِ وَ اِعْلَمْ أَنَّ قَلِيلَ اَلْعِلْمِ يَحْتَاجُ إِلَى كَثِيرِ اَلْعَمَلِ لِأَنَّ عِلْمَ سَاعَةٍ يُلْزِمُ صَاحِبَهُ اِسْتِعْمَالَهُ طُولَ دَهْرِهِ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَأَيْتُ حَجَراً عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ اِقْلِبْنِي فَقَلَبْتُهُ فَإِذَا عَلَى بَاطِنِهِ مَكْتُوبٌ مَنْ لاَ يَعْمَلُ بِمَا يَعْلَمُ مَشْئُومٌ عَلَيْهِ طَلَبُ مَا لاَ يَعْلَمُ وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ أَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً بَاطِنَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاَوَةَ ذِكْرِي وَ لَيْسَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ طَرِيقٌ يُسْلَكُ إِلاَّ بِعِلْمٍ وَ اَلْعِلْمُ زَيْنُ اَلْمَرْءِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ سَائِقُهُ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ بِهِ يَصِلُ إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلْعَالِمُ حَقّاً هُوَ اَلَّذِي يَنْطِقُ عَنْهُ أَعْمَالُهُ اَلصَّالِحَةُ وَ أَوْرَادُهُ اَلزَّاكِيَةُ وَ صِدْقُهُ وَ تَقْوَاهُ لاَ لِسَانُهُ وَ مُنَاظَرَتُهُ وَ مُعَادَلَتُهُ وَ تَصَاوُلُهُ وَ دَعْوَاهُ وَ لَقَدْ كَانَ يَطْلُبُ هَذَا اَلْعِلْمَ فِي غَيْرِ هَذَا اَلزَّمَانِ مَنْ كَانَ فِيهِ عَقْلٌ وَ نُسُكٌ وَ حِكْمَةٌ وَ حَيَاءٌ وَ خَشْيَةٌ وَ إِنَّا نَرَى طَالِبَهُ اَلْيَوْمَ مَنْ لَيْسَ فِيهِ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ وَ اَلْعَالِمُ يَحْتَاجُ إِلَى عَقْلٍ وَ رِفْقٍ وَ شَفَقَةٍ وَ نُصْحٍ وَ حِلْمٍ وَ صَبْرٍ وَ قَنَاعَةٍ وَ بَذْلٍ وَ اَلْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ».

[12] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۵۱.

[13] سوره مبارکه علق، آیه 5.

[14] سوره مبارکه نساء، آیه 113.

«وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا».

[15] سید علی شوشتری (۱۲۲۳–۱۲۸۳ق) از عالمان و عارفان شیعه در قرن ۱۳ قمری و از نوادگان سید نعمت‌الله جزایری که نسبش به امام کاظم (علیه السلام) می‌رسد. او در شوشتر به دنیا آمد و همان‌جا در مسند قضاوت به مردم خدمت می‌کرد. شوشتری به سفارش یک شخص بافنده بهنجف هجرت کرد و با انجام دستورالعمل‌های او به مسیر عرفان هدایت شد. سید علی شوشتری در فقه، شاگرد شیخ انصاری بود. به‌گفته مورخان، مقام معنوی او در حدی بوده که شیخ انصاری در درس اخلاق او شرکت می‌کرد. آقابزرگ تهرانی او را، علّامه با ورع و جلیل‌القدر و مرجع پس از شیخ انصاری دانسته است. او نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه سلسله عارفان شیعه در نجف می‌دانند. شوشتری شاگردان زیادی تربیت کرد که مشهورترین آنها ملاحسینقلی همدانی و سید احمد کربلایی بودند.

جایگاه شوشتری در در دو مقام علمی و معنوی بحث شده است: آقابزرگ تهرانی سید علی شوشتری را با صفات علامه، باورع و جلیل‌القدر، معاصر شیخ انصاری و وصی و صاحب سرّ پس از او توصیف کرده و گفته که او بسیار بلندمرتبه بود. سید حسن صدر(۱۳۵۴ق) در کتاب تکمله گفته که شوشتری، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مرجع بعد از شیخ انصاری بود. صاحب کتاب اعیان الشیعه هم او را عالمی فقیه و عابدی زاهد، که با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت داشت، معرفی کرده و نوشته که بعد از شیخ انصاری، مدت کوتاهی زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را بر عهده داشت. آقا بزرگ تهرانی نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه سلسله عارفان شیعه در نجف می‌دانند. از ملا حسینقلی همدانی هم نقل شده است که شیخ انصاری هر هفته به خانه شوشتری می‌رفت و از مواعظ او استفاده می‌کرد. در کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری به نقل از ملاباقر شوشتری نوشته شده که وقتی مادر شیخ انصاری از دنیا رفت، شیخ انصاری، به او گفت که بر مادرم نماز بخوان و این جمله را گفت: «هیچ عملی که بخواهم برای مادرم در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم». سید علی شوشتری، در سال ۱۲۸۳ق در نجف از دنیا رفت و در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) دفن شد. قبر او متصّل به درب مشهور باب القبله مقابل قبر شیخ انصاری است.

علامه طهرانی در کتاب رساله لبّ اللباب به نقل از علامه طباطبایی نوشته که سیدعلی شوشتری، قاضی و امام جماعت شوشتر، به سفارش و راهنمایی یک شخص بافنده از شوشتر به نجف رفت و با انجام دستورالعمل‌های او به مسیر عرفان هدایت شد. حسن حسن‌زاده آملی به نقل از سید محمدحسن الهی، برادر علامه طباطبایی نام آن شخص را ملاقلی جولا بیان کرده است. از ملا حسینقلی همدانی منقول است که به من خبر رسید که حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجد سهله و حجره سید علی شوشتری تشریف دارند. به آنجا رفتم و اجازه ورود خواستم ولی سید گفت همان‌جا توقف کن و فقط در حد همهمه کلماتی شنیدم.[ سید محمدتقی حکیم گفته که کتاب و نوشتاری به خط خود شوشتری، در عرفان وجود ندارد ولی نوشته‌هایی به خط وی در اصول، شامل مباحث الفاظ و مباحث عقلی و مسائلی از فقه وجود دارد که حدود ۳۸۸ صفحه است اما هیچ‌کدام از آنها چاپ نشده است.

[16] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌رسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درس‌های مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درس‌های خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت. حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهره‌مند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، می‌رسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفته‌اند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت می‌کرده است.

[17] سید احمد موسوی حائری طهرانی(۱۲۸۰-۱۳۳۲ق) مشهور به سید احمد کربلایی از عارفان و فقیهان شیعه در عراق بود. وی در فقه، شاگرد میرزا محمدحسن شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) و آخوند خراسانی و در عرفان و اخلاق، استادش ملا حسینقلی همدانی بود. سید احمد کربلایی در حوزه علمیه نجف شاگردان زیادی در فقه، اصول‌ و اخلاق، مثل سید علی قاضی طباطبایی، سید جمال‌الدین گلپایگانی و آقابزرگ تهرانی تربیت کرد. در فقه کتابی از او به‌چاپ نرسیده و تنها یک کتاب تحت عنوان «رساله محاکمات بین علمین» در عرفان از او وجود دارد. عالمان شیعه مثل آقابزرگ تهرانی، محمدحسین غروی اصفهانی و دیگران درباره او سخن گفته و او را یک استاد کامل دانسته‌اند. سید احمد کربلایی ۲۷ شوال ۱۳۳۲ق در نجف از دنیا رفت و قبر او در حرم امام علی (علیه السلام)، مقابل ایوان طلا قرار دارد. آقابزرگ تهرانی، از شاگردان سید احمد کربلایی، در کتاب «نقباء البشر» او را یکی از یاران و شاگردان ویژۀ ملا حسینقلی همدانی دانسته و به گفتۀ او، سید احمد یگانه روزگار خودش بوده و در بالاترین مراتب دانش، رفتار، سیر و سلوک، زهد، ورع و خوف از خداوند قرار داشت. محمدحسین غروی اصفهانی هم کربلایی را در فقه، بی‌نظیر خوانده و از بزرگان فقهای امامیه به‌شمار می‌رفته است. سید احمد کربلایی در فقه خیلی قوی بود، تا جایی که محمدحسین اصفهانی درباره او گفته، من احدی را در فقه مثل او ندیده‌ام. صاحب کتاب توحید علمی و عینی نوشته که وی در سن چهل سالگی نامزدِ مرجعیت شیعه شد ولی حاضر نشد فتوا دهد. همچنین محمدتقی شیرازی احتیاطات خود را به او ارجاع می‌داد. ملا حسینقلی همدانی حدود سیصد شاگرد تربیت کرد که بارزترین آنها سید احمد کربلایی و محمد بهاری بودند و راه استاد خود را ادامه دادند. در کتاب رساله لب‌اللباب نقل شده که، وقتی شیخ محمد بهاری به‌دلیل بیماری نجف را ترک کرد، سید احمد کربلایی تنها کسی بود که در آنجا کلاس‌های فقهی و اخلاقی داشت و شاگردان زیادی را تربیت کرد. آقابزرگ تهرانی که مدتی همسایه سید احمد کربلایی بوده دربارۀ او گفته که وی، نمازهای خود را در مکان‌های خلوت به‌جا می‌آورد و در نماز شب بسیار گریه می‌کرد. در منابع دیگر آمده است که سید احمد کربلایی در اثر گریه‌های طولانی یکی از چشمان خود را از دست داده بود و به همین دلیل، به سید احمد واحدالعین (یک‌چشم) مشهور شد. سید احمد کربلایی برای کامل کردن تحصیلاتش در اواخر سال ۱۳۰۰ق به حوزه‌ علمیه نجف رفت و در دروس خارج فقه و اصول‌ آنجا شرکت کرد و به درجۀ اجتهاد رسید.

[18] مفاتیح الجنان، فرازی از صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَميلةِ الْمَعْصُومَةِ الْمَظْلُومَةِ الْكَرِيمَةِ النَّبِيلَةِ الْمَكْرُوبَةِ الْعَلِيلَةِ ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ الرَّضِيَّةِ الْحَلِيمَةِ الْعَفِيفَةِ السَّلِيمَةِ الْمَجْهُولَةِ قَدْراً وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْراً الْمَدْفُونَةِ سِرّاً وَ ‏الْمَغْصُوبَةِ جَهْراً سَيِّدَةِ النِّسَاءِ الْإِنْسِيَّةِ الْحَوْرَاءِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ بِنْتِ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ الْعَذْرَاءِ ‏فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّهْرَاءِ (عَلَيْهَا السَّلَامُ)».

[19] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسل.

[20] بیت الاحزان محدث قمی، ص 96؛ رنجها و فریادهای فاطمه(سلام الله علیها)، محمدی اشتهاردی، ص 148.

«فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه اَهکَذا کانَ یَفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ثُمَّ نادَتْ یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْلِ».

[21] همان.