در محضر استاد ۲۷۹

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۱۰ آبان ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

بنده‌ی الهی که حضرت موسی (علیه السلام) ایشان را یافت

«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا * قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا[2]»؛ جناب موسی (علیه السلام) به ما یاد می‌دهند که در مَسیر مَعارف توحیدی و سِیر وجودی باید تَواضُع داشت و خود را نفر اوّل ندید و برای یافتنِ انسان رَه‌یافته‌ای که جلوتر از ماست، باید وقت گذاشت، دَربه‌دَری را تَحمُّل کرد، سَفر و رَنج‌ها را به جان خرید و عَملاً هم همین‌کار را کرد و یافت. خداوند قول هم داده است؛ «وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[3]»؛ اگر شما سائل باشید، تَقاضایتان تَقاضا باشد، بدانید که «مَن طَلَبَ شیئاً وَجَدَّ وَجَد وَ مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ وَلَج[4]»؛ اگر استقامت کنید وُلوج می‌کنید، داخل می‌شوید. دَرب را باز می‌کنند و می‌گویند بفرمایید.

«در رَه منزل لیلی که خطرهاست در آن     *****     شرط اوّل قَدم آن است که مجنون باشی[5]».

کَلیم خدا در این مَسیر با همه‌ی وجود بیابان‌ها را پُشت سر گذاشت، سختی‌ها را تَحمُّل کرد و یافت. «فَوَجَدَا»؛ یافت، پیدا کرد. «عَبْدًا»؛ اما چه گَنجی بود! عَبد مُمحّض در عُبودیّت بود. تَنوین تَنوینِ تَفخیم است؛ «عَبْدًا»؛ خیلی بنده بود؛ غیر از بندگی هیچ‌چیزی نداشت. هرکسی می‌دید، فقرِ اِلی‌الله می‌دید؛ هرکسی می‌دید، تَحیُّر فی‌الله می‌دید؛ هرکسی می‌دید، محبّت خدا را می‌دید، ذوب‌شدن در جَمال و جَلال الهی را می‌دید. «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا»؛ نفرمود «مِنْ عِبَادِ الله»، « مِنْ عِبَادِ الرَّحمن»؛ بلکه «مِنْ عِبَادِنَا». اصلاً او جلوه‌ی ذات ما بود. «مِنْ عِبَادِنَا»؛ حتی از «عِبَادِ الله» هم بالاتر است؛ «عِبَادِنَا»؛ «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا».

رَحمت و علم لَدُنّی جناب خِضر (علیه السلام)

کسی که بند‌ه‌ی خودِ ما باشد، بنده‌ی ذات باشد چه خُصوصیّتی دارد؟ خُصوصیّت‌شان این است که هیچ‌چیزی ندارند، هرچه دارند برای ماست. «آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا»؛ این مَظهر رَحمت است، وجودش جُز رَحمت نیست؛ ولی برای خودش نیست. چون «مِنْ عِنْدِنَا» است، خودش عِند خداست. نمی‌شود کسی نزد خدا نرفته باشد و علم لَدُنّی نَصیبش بشود، رَحمت عِندَ رَبّی نَصیبش بشود؛ این امکان ندارد. شهید پَرواز می‌کند که «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[6]»؛ این رِزق عِند رَبّ نمی‌شود آدم زمینی باشد، ولی رِزق آن‌جا نَصیب‌شان بشود؛ خیر. نماز معراجی برای انسانی است که خودش پرواز می‌کند، نه نمازش بالا می‌رود. وقتی دعای آدم بالا می‌رود، اگر خودش بالا نرود که دعایش بالا نمی‌رود؛ اَثر که از مُؤثّر جُدا نمی‌شود؛ علّت که نمی‌تواند از مَعلول اِنفکاک داشته باشد. دلِ آدم، جانِ آدم و حقیقت آدم عُروج می‌کند، به مقام عِندَ رَبّی می‌رسد و آن‌وقت رَحمتی که به او می‌رسد همان رَحمت عِندی هست و علمی هم که به آن علم دست می‌یابد و از آن چشمه سیراب می‌شود، برای وصال اوست. این واصل شده است. آن‌جا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي[7]»؛ من شب‌ها نزد خداوند هستم؛ بیتوته‌ی من نزد خداوند است. «يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي[8]»؛ هم به من لُقمه می‌دهد، هم به من جُرعه می‌دهد. هم ساقی من خودش هست و هم مُطعِم من خودش هست. «أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي»؛ نزد خداوند بیتوته‌ می‌کنم. آدم که دل از این‌جا بکَند، خداوند دلش را می‌بَرد. دل که آن‌جا بود، هرچه نَصیبش بشود جنس آن‌جاست؛ جنس این‌جا نیست. جنس این‌جا «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ[9]»؛ اصلاً هُویّت این‌جا هُویّت نابودی است. هرچه در این عالَم هست، همگی از بین می‌رود؛ اما هرچه در آن عالَم هست، هیچ‌چیزی از بین نمی‌رود. «مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[10]»؛ چون خداوند باقی است، هرچه آن‌جا باشد رنگ خدا دارد؛ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[11]». رنگ خدا رنگ بَقاء است. آن‌جا فَناء نیست؛ آن‌جا بَقاء است. الله اکبر! آدم به کُجا می‌تواند عُروج کند، ولی در کُجا مانده است! امام (رضوان الله تعالی علیه) یک شعری را در درس اخلاقشان زیاد تکرار می‌کردند که تو را از کُجا صدا می‌زنند، نمی‌دانم چه دیده‌‌ای که در این‌جا گیر کرده‌‌ای و بالا نمی‌روی. خداوند صدایتان می‌زند: «حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ * حَیَّ عَلی الفَلاح * حَیَّ عَلَى خَیْرِ ٱلْعَمَلِ»؛ چرا «خَیْرِ ٱلْعَمَلِ» است؟ زیرا نماز بودنِ با خداست. «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[12]»؛ ذکر کار دل است. ذاکر با مَذکور «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی[13]»؛ هرکسی دل به من بدهد، من نزد او هستم، کنار او نشسته‌ام؛ «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی».

پس جناب خِضر (علیه السلام) این‌جایی نبودند. جلوه‌شان این‌جاست، ولی خودشان این‌جایی نیست. چرا؟ زیرا خداوند می‌گوید: رَحمتی که او دارد، رَحمت عِندی هست، عِندَنا هست؛ علمی هم که دارد علم زمینی نیست؛ «عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا». اصلاً هرکسی این را ببیند، وَجه‌الله را دیده است. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[14]»؛ لذا حضرت خِضر (علیه السلام) یک اِحاطه‌‌ای دارد؛ اِحاطه‌ی عالَم امکان دارد. هرجا هستید و سلام به جناب خِضر (علیه السلام) بدهید، ایشان در آن‌جا حاضر هستند. و در دستورالعمل‌ها آمده است وقتی دلتان می‌رود، یک سلامی به حضرت خِضر (علیه السلام) بدهید و بعد دعا کنید. وقتی سلام می‌کنید، تَشریف‌فَرما می‌شوند و به شما عنایت می‌کنند. وقتی دعا می‌کنید، ایشان «آمین» می‌گویند و ان‌شاءالله دعایتان مُستجاب می‌شود. «السَّلامُ عَلَیکَ یا نَبیَّ الله یا خِضر علیه السلام، یا صاحبَ صاحِبَنا»؛ او مُصاحب امام زمان (ارواحنا فداه) ما هستند. «یا صاحبَ صاحِبَنا». «عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»؛ پس این نکات را هم داشته باشیم. نماز ما بالا نمی‌رود، مَگر این‌که خودمان بالا برویم. خودمان بالا نمی‌رویم، مَگر این‌که دل از این پایین برکَنیم. آدم تا وقتی پایین است، بالا نیست؛ باید از پایین حرکت کنیم و مقداری بالا برویم.

درخواست پیروی حضرت موسی (علیه السلام) از جناب خِضر (علیه السلام)

«قَالَ لَهُ مُوسَى»؛ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»؛ حضرت موسی (علیه السلام) به جناب خِضر (علیه السلام) عَرضه داشت: «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ نگفت من دنبالت می‌آیم، نگفت من را بپذیر، خیر. لِسان خیلی لِسان خاضعانه و خاشعانه و مُتواضعانه است. در من شایستگی می‌بینی؟ می‌شود من هم با شما باشم؟ این غُلام سیاه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در کربلا بَلد بود چطور رَگ امام حسین (علیه السلام) را بگیرد. گفت: من می‌دانم که اصلاً به شما نمی‌خورم؛ هیچ‌چیز من به شما تَناسُبی ندارد، هیچ نوع سِنخیّتی در خودم نمی‌بینم، نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی. من یک آدمِ روسیاهِ مُتعفِّن هستم؛ ولی با این حال از کَرَم شما چیزی کم نمی‌شود که خونِ من هم در کنار خونِ شهدای شما ریخته بشود. شاید خداوند به بَرکت این شهادت این روی سیاهِ من را سفید کند و این بوی بَد من را مُعطّر کند؛ تبدیل به عطر کند. «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ[15]»؛ زیاد استغفار کنید. بعضی از عزیزان خواب دیده بودند که گرفتاری‌های ما برای این است که برای شما کم استغفار می‌کنیم. استغفار برای شما نه این‌که شما استحقاق استغفار دارید و مثلاً این‌گونه بگوییم، خیر؛ دعای برای غیر اَثر بیشتری از دعا برای خودمان دارد. این است که اگر ما برای همدیگر استغفار بکنیم، خداوند متعال زودتر می‌پذیرد. استغفار هم خودش دعاست. برای ما هم استغفار کنید؛ شما را به خدا قَسم می‌دهم برای ما هم استغفار کنید. من هم برای شما استغفار می‌کنم، هرشب هم استغفار می‌کنم. خدا می‌داند که برای مَجموعه‌ی شما هرشب استغفار می‌کنم. تا توفیق بنده کم است و خداوند توفیق بدهد بیشتر استغفار بکنیم. «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ»؛ استغفار آدم را خوشبو می‌کند؛ آدم را مَلَک پسند می‌کند، آدم را امام زمان پَسند می‌کند. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ این لیاقت و شایستگی را در من می‌بینید که با شما بیایم؟! لیاقت این سفر را دارم؟! شما همیشه مُهاجر اِلی‌الله هستید، یک قَدم تَوقُّف ندارید، یک گام در راه دیگر برنمی‌دارید. همه‌ی وجود شما لله است؛ لذا سفرتان سفر اِلی‌الله است. من هم می‌توانم در این سفر با این سرعت و ظرفیّت با شما باشم؟ «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ می‌خواهم پیرو تو باشم، می‌خواهم مأموم تو باشم؛ می‌خواهم تو رفتی من را هم با خودت ببَری، مَجذوب تو باشم، با جَذبه من را ببَری و مهم این جَذبه است. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ این تَبعیّت صوری و جسمی که نیست. دلم را می‌بَری؟ من لایق هستم عاشق تو بشوم؟ امام زمان! به خدا قَسم لیاقتی در خودم نمی‌بینم؛ ولی از آقایی شما کم نمی‌شود. یک نگاهی بکنید و ما را هم با خودتان ببَرید؛ دلی از ما هم ببَرید. دلبَر تا دل نبَرد، دلِ آدم که بیخودی عاشق نمی‌شود؛ او می‌خواهد. «گر که زِ مَعشوق نباشد کِشش»، از عاشق بیچاره که کاری ساخته نیست. «هَلْ أَتَّبِعُكَ» یعنی دلِ من را می‌بَری؟ از من هم دلبَری می‌کُنی؟

ماجرای یاری نکردن امام حسین (علیه السلام) توسط «حُرّ بن یزید جُعفی»

بعضی از این غَربگراها «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را نمی‌پَسندیدند. می‌گفتند کُجای انقلاب بوده است؟ گِله می‌کردند از این تَجلیلی که در تَشییع جنازه‌ی کم‌نظیر آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بود. چرا آن‌ها نمی‌پَسندیدند؛ ولی وقتی ایشان در حرم حضرت رضا (علیه السلام) می‌نشستند، حلقه‌ای از جوان‌ها اطراف ایشان نشسته بودند. «جمعی به تو مشغول و تو غایب زِ میانه[16]». او این‌جا نبود، جای دیگری بود؛ ولی این‌هایی که سِنخیّت داشتند، می‌توانند «هَلْ أَتَّبِعُكَ» را بگویند. در دلِ من، در جانِ من، در حقیقتِ من نوری که به شما سِنخیّت داشته باشد را می‌بینید که این را بکِشید و خودتان ببَرید تا این نور کامل بشود. لذا این‌هایی که در کربلا امام حسین (علیه السلام) را تنها گذاشتند، بدانید که امام حسین (علیه السلام) این‌ها را نپذیرفت؛ هیچ لایق نبودند. آن «حُرّ بن یزید جُعفی[17]» خودش بعدها این خاطره‌ی آمدن امام حسین (علیه السلام) به همراهی فرزندان زیبایش را بیان می‌کرده است که حضرت تَشریف بُردند و اِستنصار کردند و گفتند بیا و من را کمک کُن. عَرضه داشت: من از کوفه بیرون نیامدم؛ مَگر برای گُریز از درگیری‌ها بود. می‌خواستم با شما جنگ نکنم؛ ولی حالِ این‌که در رکاب شما باشم و با آن‌ها هم بجنگم را نداشتم. خودم را از خطر نجات دادم. ولی یک اسب چابُکی دارم که در جنگ به درد می‌خورد؛ یک شمشیری دارم که کاربُرد آن کاربُرد قَهرمان‌هاست. این‌مقدار می‌توانم به شما کمک کنم. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: نه به شمشیر تو، نه به اَسب تو و نه به خودِ تو احتیاج دارم. من احتیاجی به شما ندارم؛ پَرونده‌ات سنگین است و می‌خواستم تو را نجات بدهم. ولی بدبَخت لیاقت آن را نداشت. او که نمی‌تواند به دنبال امام حسین (علیه السلام) برود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم این آیه را خواندند: «مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا[18]»؛ حالا اگر آیه را کم و زیاد کرده باشم، تَصحیح بفرمایید. من از افراد مُضل برای خودم عَضُد و بازو نمی‌بینم.

علمی که حضرت موسی (علیه السلام) از جناب خِضر (علیه السلام) طَلَب می‌کند

این حضرت موسی (علیه السلام) چه درس‌هایی می‌دهد! تا در طلبه ایجاد تَحوُّل نشود، تا جَذبه‌های مَعنوی نماز شب او را رونَق ندهد، نماز جماعتش را رونَق ندهد، جلسات تَوسُّل او را دلی نکند، پاسخ این «هَلْ أَتَّبِعُكَ» مَنفی است. تو نمی‌توانی مأموم من باشی؛ امامت من نَصیب شما نخواهد شد. امام زمان!

«گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم     *****     خواجه مَگر بَنده‌ی سیاه ندارد؟[19]»

شما با همین وَضع «خواجه با بی‌خِرَدی می‌خَرَدم[20]». اگر گُزینشی باشد ما همیشه رُفوزه هستیم، اخراجی می‌شویم. بیا و کَرَم کُن، خودت ما را دستکاری کُن. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ»؛ من صاحب شَریعت هستم؛ ـ زبانِ حال حضرت موسی (علیه السلام) است ـ من عالِم به اَحکام هستم؛ من نقشه‌ی زندگی مردم و مُوحّدین را همراه خودم دارم. ولی به دنبال آن جَذبه‌ای هستم که باید نَصیب من بشود. والّا خودم در راه هستم، مردم هم مُکلّف هستند که دنبال من بیایند. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ این تَبعیّت غیر از علم است. آن‌وقت علمی که از تَبعیّت نَصیب آدم می‌شود، این علمی نیست که در کتاب نَصیب آدم بشود. در این تَعبُّد، در این اطاعت از فَرمان خداوند متعال نور هست، علم هست، مَعرفت‌الله هست که «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار[21]» است. در این تَبعیّت آدم هر قَدمی که در اطاعت خداوند متعال برمی‌دارد، یک قَدم به خداوند نزدیک می‌شود. اگر یک قَدم نزدیک شدی، خداوند یک قَدم مَعرفتی برایت پیش آورد. با هر قُربی که برایت حاصل می‌شود، یک نوری وصال جدیدی است، جَذبه و عشق جدیدی است که حرکت شما را تَنظیم می‌کند. هم «سَارِعُوا[22]» دارید و هم «سَابِقُوا[23]» دارید. هم باید در میدان مُسابقه باشید، هم باید حرکت‌تان را سرعت بدهید. و اگر از آن قُلّه جاذبه‌‌ای شما را نکِشد، نَفَس‌زَنان وا می‌مانید، دَرمانده می‌شوید و به قُلّه نمی‌رسید. اما وقتی گَنجی در قُلّه است، کسی به عشق گنج می‌رود، این زَحمات را هم تَحمُّل می‌کند. هرچه نزدیک‌تر هم می‌شود، انرژی‌اش بیشتر هم می‌شود. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ طلبه آمده است اطاعت کند؛ آمده است بنده باشد؛ آمده است آزادی‌اش را با اختیار واگذار کند؛ آمده است التماس کند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی[24]»؛ خدایا! من را رَهایم نکُنی، من را به نَفْسَم واگذار نکُنی؛ دشمن خطرناکی در درونم دارم. هوای من را داشته باش. «إلَی مَنْ تَکِلُنِی»؛ من را به چه کسی می‌سپاری؟ من چه کسی را غیر از تو دارم که هوای من را داشته باشد، راه بَلد باشد و من را از تَلف‌شدن و از حرام‌شدن حفاظت کند و این سرمایه را به صاحب سرمایه سالم برساند؟! «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ مهم است که در طلبگی نیامده‌ایم درس بخوانیم. درس مَقصد نیست؛ بَندگی مَقصد است. درس مُقدّمه است، درس آدرس پیدا کردن است و خیلی‌ها آدرس دارند، اما یک قَدم هم از خودشان فاصله نگرفتند. سفر از خود نکردند. هیچ کاری نکردند. دَرجا زدند، با حَسرت مُردند. آن‌جا هم می‌بینند که خیلی‌ها هم با حرف آن‌ها راه اُفتادند، ولی بیچاره‌ها خودشان جَهنّمی هستند و بالاترین عذاب حَسرت آن روز است، نَدامت آن روز است؛ بدتر از آتش جَهنّم است. آمده‌ایم که برویم؛ نیامده‌ایم که درس ما را سرگرم کند و مُعطّلی‌مان بیشتر بشود. درس ما چراغ است، بدن ما مَرکب است. مُسافر دلِ ماست؛ او باید حرکت کند، جانِ ما باید تکان بخورد. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[25]»؛ اگر آدم در اختیار خداوند باشد، بَنده هیچ مُعطّلی ندارد و مُستمراً خداوند هر قَدمی که برمی‌دارید یک نور جدیدی دارد. یک محبّت جدیدی، یک عشق جدیدی، یک لذّت جدیدی از طلبگی خودش و از کارهایی که در طلبگی انجام می‌دهد نَصیب او می‌شود. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ»؛ این «تُعَلِّمَنِ» کتاب نبود؛ خودش کتاب را اَلواح کرده است، حالت صَعقه به او داده شده است. اَلواح را اَخذ کرده است؛ اَلواح علم بود. این علم علمِ وجودی است، جَذبه است، نور است، عُروج اِلی‌الله است، وِصال است؛ «عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا».

روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ[26]»؛ مادر فدایت بشوم! ایّام فاطمیّه است. در یک نواری از مرحوم «علّامه امینی» (رضوان الله تعالی علیه) دیدم که ایشان می‌گفت: ای‌کاش عُمری داشتم، اشتغالی نداشتم جُز گریه‌ی به حضرت زهرا (سلام الله علیها). یکی از ارادتمَندان ایشان که با ایشان مأنوس بوده است، می‌گفت: علّامه امینی (رضوان الله تعالی علیه) از مَکّه که برگشتند، به من گفتند: یک چیزی به شما می‌گویم؛ ولی تا وقتی من هستم شایع نکُن. گفتند: مدینه که رفتم، از دَرب و دیوار ناله‌ی فاطمه (سلام الله علیها) را می‌شنیدم. ناله‌های مادرمان خیلی جانسوز بوده است. «فِضّه» می‌گوید: همه‌ی ما گریه می‌کردیم، ولی ناله‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مدینه را به هم می‌ریخت. خیلی ناله‌های جانسوزی داشت. شاید هم این روزها بود که به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: علی جان! وَصایایی دارم، مَطالبی دارم که به کسی نگفته‌ام؛ می‌خواهم به شما بگویم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشستند و فرمودند: بگو فاطمه جان. عَرضه داشتند: علی جان! مُدّتی در خانه‌ات بودم، شریک زندگی‌ات بودم؛ «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً[27]»؛ از من دروغ نشنیدی، بی‌صداقتی ندیدی، خیانتی به شما نکردم. با این‌حال علی جان من را حَلال کُن. یعنی حقّ امام بالاتر از این است که بی‌صداقتی نشده باشد، اَمانتی ضایع نشده باشد. خیر، حقّ تو بالاتر از این حرف‌هاست. من تَوان اَدای حقّ تو را نداشتم؛ من را حَلال کُن. امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه‌شان گرفت. اَمان از دل امیرالمؤمنین (علیه السلام)! ایشان چه کِشیدند! چه گذشت! عَرضه داشت: فاطمه جان! مَقام تو اَجل از این حرف‌هاست؛ اگر بَناست کسی از کسی حَلالیّت بطلبد، من باید بگویم: فاطمه! علی را حَلال کُن. شاید اشاره به این است که تو اَمانتی بودی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست من داد. وقتی تو را به اَمانت تَحویل گرفتم بازویت مُشکلی نداشت، پَهلو شکسته نبودی، کسی به تو سیلی نزده بود. ولی این‌جا آسیب‌های بدنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قابل اِحصاء بود. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[28]»؛ بی‌بی فقط داغِ مُحسن را دیده بود، ولی دلِ امام حسین (علیه السلام) خیلی مَجروح بود. آخرین داغ ایشان جراحت شش‌ماهه بود…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیکَ الفَرَج.

اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیکَ الفَرَج.

اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیکَ الفَرَج.

وَ سَهِّل ظُهُورَه.

وَ کَثِّر أَعْوَانَه.

وَ قَرِّب زَمانَه.

وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ.

بارالها! پروردگارا! نگرانی‌ها را مُرتفع بفرما.

خدایا! دردها را دَوا فَرما.

خدایا! گِره‌ها را باز کُن.

خدایا! جوان‌های ما را مورد تَرَحُّم قرار بده.

خدایا! این جوان‌ها را مَجذوب جَذبه‌های ولایت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! در خطّ شهیدان و رهبر شهیدان ثابت‌قَدم بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را مورد شِماتت دوست و دشمن قرار مَده.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! ما را از صحنه‌ی خدمت حَذف نکُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دلِ ما را به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بسپار.

خدایا! دلدار ما را به ما مهربان قرار بده.

خدایا! عاقبت‌مان را به مُهر شهادت مَمهور بگردان.

خدایا! مریض‌هایمان را شِفای عاجل و شِفای کارساز مَرحمت بفرما.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌های بی‌پایانت را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! والدین‌مان، ذَوی‌الحُقوق‌مان، مَشایخ‌مان، شهیدانمان و امام شهدا را در ثواب این تَوسُّلات ما سَهیم و همیشه‌ همه‌ی آن‌ها را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] سوره مبارکه کهف، آیات 65 و 66.

[3] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 34.

«وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ».

[4] غررالحکم، ح ۳۷۵8.

[5] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۵۸.

[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 169.

[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۶، صفحه ۴۰۲.

«إِنْ كَانَ لِآدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سُجُودُ اَلْمَلاَئِكَةِ مَرَّةً فَلِمُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلنَّاسِ أَجْمَعِينَ كُلَّ سَاعَةٍ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ إِنْ كَانَ آدَمُ قِبْلَةَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَجَعَلَهُ اَللَّهُ إِمَامَ اَلْأَنْبِيَاءِ لَيْلَةَ اَلْمِعْرَاجِ فَصَارَ إِمامَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ إِنْ خُلِقَ آدَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ طِينٍ فَإِنَّهُ خُلِقَ مِنَ اَلنُّورِ قَوْلُهُ كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّينِ وَ إِنْ كَانَ آدَمُ أَوَّلَ اَلْخَلْقِ فَقَدْ صَارَ مُحَمَّدٌ قَبْلَهُ قَوْلُهُ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِي مِنْ نُورٍ وَ خَلَقَ ذَلِكَ اَلنُّورَ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَيْ أَلْفِ سَنَةٍ وَ إِنْ كَانَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَبُو اَلْبَشَرِ فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَيِّدُ اَلنُّذُرِ قَوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ إِنْ كَانَ آدَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوَّلَ اَلْأَنْبِيَاءِ فَنُبُوَّةُ مُحَمَّدٍ أَقْدَمُ مِنْهُ قَوْلُهُ كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَنْخُولٌ فِي طِينَتِهِ وَ إِنْ عَجَزَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ عَنْ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأُعْطِيَ اَلْقُرْآنَ اَلَّذِي عَجَزَ عَنْهُ اَلْأَوَّلُونَ وَ اَلْآخِرُونَ وَ إِنْ قِيلَ لآِدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَيْهِ  فَقَالَ لَهُ لِيَغْفِرَ لَكَ اَللّٰهُ  وَ إِنْ دَخَلَ آدَمُ فِي اَلْجَنَّةِ فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَى قَابِ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى إِدْرِيسُ قَوْلُهُ: وَ رَفَعْنٰاهُ مَكٰاناً عَلِيًّا  أَيِ اَلسَّمَاءَ وَ لِلنَّبِيِّ وَ رَفَعْنٰا لَكَ ذِكْرَكَ  وَ نَاجَى إِدْرِيسُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ وَ نَادَى اَللَّهُ مُحَمَّداً فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ  وَ أَطْعَمَ إِدْرِيسَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ قَدْ أَطْعَمَهُ اَللَّهُ فِي حَالِ حَيَاتِهِ قَوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنِّي لَسْتُ كَأَحَدِكُمْ إِنِّي أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي وَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي نُوحٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَرَتْ لَهُ اَلسَّفِينَةُ عَلَى اَلْمَاءِ وَ هِيَ تَجْرِي لِلْكَافِرِ وَ اَلْمُؤْمِنِ وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَرَى اَلْحَجَرُ عَلَى اَلْمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ عَلَى شَفِيرِ غَدِيرٍ وَ وَرَاءَ اَلْغَدِيرِ تَلٌّ عَظِيمٌ فَقَالَ عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ يَا مُحَمَّدُ إِنْ كُنْتَ نَبِيّاً فَادْعُ مِنْ صُخُورِ ذَلِكَ اَلتَّلِّ حَتَّى يَخُوضَ اَلْمَاءَ فَيَعْبَرَ فَدَعَا بِالصَّخْرَةِ فَجَعَلَتْ تَأْتِي عَلَى وَجْهِ اَلْمَاءِ حَتَّى مَثُلَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ فَأَمَرَهَا بِالرُّجُوعِ فَرَجَعَتْ كَمَاَ جَاَءَتْ وَ أُجِيبَتْ دَعْوَتُهُ عَلَى قَوْمِهِ لاٰ تَذَرْ عَلَى اَلْأَرْضِ  فَهَطَلَتْ لَهُ اَلسَّمَاءُ بِالْعُقُوبَةِ وَ أُجِيبَتْ لِمُحَمَّدٍ بِالرَّحْمَةِ حَيْثُ قَالَ حَوَالَيْنَا وَ لاَ عَلَيْنَا فَنُوحٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَسُولُ اَلْعُقُوبَةِ وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَسُولُ اَلرَّحْمَةِ وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً  دَعَا نُوحٌ لِنَفْسِهِ وَ لِنَفَرٍ يَسِيرٍ رَبِّ اِغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ  وَ مُحَمَّدٌ دَعَا لِأُمَّتِهِ مَنْ وُلِدَ مِنْهُمْ وَ مَنْ لَمْ يُولَدْ وَ اُعْفُ عَنّٰا  وَ قَالَ لَهُ وَ جَعَلْنٰا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِينَ  وَ قَالَ لِمُحَمَّدٍ ذُرِّيَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ  كَانَتْ سَفِينَةُ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَبَبَ اَلنَّجَاةِ فِي اَلدُّنْيَا وَ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبَبُ اَلنَّجَاةِ فِي اَلْعُقْبَى قَوْلُهُ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ اَلْخَبَرَ وَ قَالَ نُوحٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اِبْنِي مِنْ أَهْلِي  فَقِيلَ لَهُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ  وَ مُحَمَّدٌ لَمَّا عَلَنَتْ مِنْ قَوْمِهِ اَلْمُعَانَدَةُ شَهَرَ عَلَيْهِمْ سَيْفَ اَلنَّقِمَةِ وَ لَمْ يَنْظُرْ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ اَلْمِقَةِ قَالَ حَسَّانُ:

وَ إِنْ كَانَ نُوحٌ نَجَا سَالِماً   ***   عَلَى اَلْفُلْكِ بِالْقَوْمِ لَمَّا نَجَا

فَإِنَّ اَلنَّبِيَّ نَجَا سَالِماً   ***   إِلَى اَلْغَارِ فِي اَللَّيْلِ لَمَّا دَجَا…».

[8] همان.

[9] سوره مبارکه الرحمن، آیه 26.

[10] سوره مبارکه نحل، آیه 96.

«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».

[11] سوره مبارکه بقره، آیه 138.

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».

[12] سوره مبارکه طه، آیه 14.

«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي».

[13] إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۲۸.

«إِنَّ اللهَ تَعَالَی نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی [نادی] ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَهٍ مِنْهُ إِلَی الصَّبَاحِ: طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ وَ یَقُولُ اللهُ تَعَالَی: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَهُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَیَّ».

[14] سوره مبارکه بقره، آیه 115.

«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».

[15] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۲.

«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ، عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، أَنَّهُ قَالَ: تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ».

[16] شیخ بهایی، دیوان اشعار، مخمس.

[17] عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی، از کسانی است که در جریان واقعه کربلا دعوت امام حسین (علیه السلام) برای همراهی را نپذیرفت. عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.برخی وی را نخستین زائر امام حسین (علیه السلام) می‌دانند. پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین (علیه السلام) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. نقل است که امام حسین (علیه السلام) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام (علیه السلام) کسی را نزد او فرستاد (بیشتر کتب، نام این فرستاده را حجاج بن مسروق جعفی نوشته‌اند) تا او را به یاری اردوی امام (علیه السلام) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین (علیه السلام) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام (علیه السلام) رساند. ابوالحسن شعرانی در دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم درباره عبیدالله بن حر جعفی بر این باور است که او از نظر رجالی مورد وثوق است زیرا دانشمندان علم رجال کاری به باطن افراد ندارد و چه بسا نیکمردان درست اعتقادی که در آخرت اهل بهشت باشند ولی روایاتشان مردود باشد و در مقابل نیز افرادی که روایاتشان مورد وثوق است اما در آخرت اهل بهشت نباشند مانند علی بن ابی‌حمزه بطائنی که ملعون و دوزخی است ولی بیشتر اهل رجال او را موثق شمرده‌اند و مانند عبیدالله بن حر جعفی و به همین سبب نجاشی در کتاب رجالش او را توثیق کرده است.

[18] سوره مبارکه کهف، آیه 51.

«مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا».

[19] غروی اصفهانی، دیوان کمپانی، غزلیات، شماره ۷۷.

[20] میرزا حبیب خراسانی، دیوان اشعار، بخش دو، غزلیات، شماره ۲۳۱.

[21] غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج ‏2، ص 404، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، چاپ یازدهم‏، 1383ش.

«أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر إلیه».

[22] سوره مبارکه آل عمران، آیه 133.

«وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ».

[23] سوره مبارکه حدید، آیه 21.

«سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».

[24] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج 2، ص 74؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج 3، ص 451؛ بحارالانوار، ج16، ص 217، ح 6؛ میزان الحكمه، محمدی ری شهری، ج 4، ص 3232.

«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَال: کَانَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهْ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّی انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَهْ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهْ تَبْکِی حَتَّی انْصَرَفَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهْ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَی نَفْسِکَ طَرْفَهْ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهْ وَ مَا یُؤْمِنُنِی وَ إِنَّمَا وَکَلَ اللَّهُ یُونُسَ‌بْنَ‌مَتَّی (علیه السلام) إِلَی نَفْسِهِ طَرْفَهْ عَیْنٍ وَ کَانَ مِنْهُ مَا کَانَ».

[25] سوره مبارکه بقره، آیه 257.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».

[26] مفاتیح الجنان، فرازی از صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَميلةِ الْمَعْصُومَةِ الْمَظْلُومَةِ الْكَرِيمَةِ النَّبِيلَةِ الْمَكْرُوبَةِ الْعَلِيلَةِ ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ الرَّضِيَّةِ الْحَلِيمَةِ الْعَفِيفَةِ السَّلِيمَةِ الْمَجْهُولَةِ قَدْراً وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْراً الْمَدْفُونَةِ سِرّاً وَ ‏الْمَغْصُوبَةِ جَهْراً سَيِّدَةِ النِّسَاءِ الْإِنْسِيَّةِ الْحَوْرَاءِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ بِنْتِ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ الْعَذْرَاءِ ‏فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّهْرَاءِ (عَلَيْهَا السَّلَامُ)».

[27] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏ ۱، ص 150 و 151.

«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا».

[28] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».