معاويه و دارو دسته فاسد اموى بابه دست گرفتن زمام حكومت، انحرافى را که در سقيفه پديد آمده بود به حد کمال رساندند.زيرا معاويه زمانى که دشمنى خود را با مسلمانان به صراحت بيان و به عدم رضايت آنان به حاکميت خويش اعتراف نمود، خلافت را به سلطنتى ستم بار و خودکامه تبديل کرد آن جا که گفت: «به خدا سوگند! من خلافت را نه به محبتى که از شما سراغ داشتم پذيرا شدم ونه به جهت خرسندى ازفرمانروايى خود، بلكه با شمشيرى که ميانتان نهادم آن را به دست آوردم».[1]

ولى معاويه و جريانى که رهبرى اش را خود بر عهده داشت با مانعى جدى واز ميان برنداشتنى که همان اجراى صحيح احكام اسلام توسط امام على (عليه السلام) بود روبرو شدند. افزون بر اين که امام (عليه السلام) هيچ گاه امت را به خود واننهاد و اعتقادات اسلامى را در دل آنان جايگزين ساخت. به همين دليل مردم به ويژه مردم عراق بدو عشق می ورزيدند.

آن حضرت در اين راستا به حفظ رسالت وامت اسلامى علاقه شديدى داشت و بر ادعاهاى هواداران سقيفه از جمله ابوبكر که عجز و ناتوانى خود را ابراز و از اشتباهات زيادش با اين جمله که: «به حاکميت شما در آمدم ولى بهترين فرد شما نيستم»[2] پوزش طلبيد، خط بطلان کشيد. زيرا از اين پوزش خواهى تا اندازه اى عدم امكان اجراى کامل دين اسلام استفاده ميشود; ولى امام على (عليه السلام)الگويى برجسته از رهبرى حكيمانه اى لايق و توانا آگاه و معصوم پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از خويش ارائه داد ومسلمانان نيز در انتظار رهبرى چون على بن ابى طالب (عليه السلام) به سرمى بردند.

اما معاويه در جهت به تباهى کشاندن اين ارزش هاى اسلامى ونبرد با هواداران و دوستداران اهل بيت (عليهم السلام)و نابود ساختن ارزش هايى که امام على(عليه السلام)آن ها را ميان مسلمانان ايجاد کرده بود دست به کار شد تا امت عزم و اراده اش را از دست داده و با وجدانى مرده نتواند در برابر هوا و هوس فرمانروايان مخالف دين مقدس اسلام از خود پايدارى ومقاومت نشان دهد.

معاويه در نخستين گام خود، اعلان کرد که هدف اصلى اش به دست گرفتن زمام حكومت بوده، هرچند دراين راه خون هاى زيادى از مسلمانان بيگناه ريخته شود وگفت:

به خدا سوگند! من براى اين که شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد وحج به جا آوريد و زکات بپردازيد با شما نجنگيدم بلكه در جهت دست يابى به حكومت با شما نبرد کردم[3]

شيوه اسلام ستيزى معاويه

در اين جا ناگزيريم طرح هاى شيطانى که معاويه پايه گذارى کرد و رخدادهاى بزرگى را که در کنار آن ها به وجود آمد به دليل اين که از مهم ترين علل و اسباب قيام ابا عبد الله الحسين (عليه السلام) به شمار مى آيند به نحو فشرده مورد بررسى قرار دهيم.

امام حسين (عليه السلام) خود بر وضعيت مسلمانان که ازجنبه هاى اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى وسياسى رو به تباهى رفته بودند شاهد وناظر بود اين تباهى به تمام معنا بخاطر سياست هاى ناشى از تلاش هاى معاويه پديد آمد که در جهت تحميل يزيد با زور به عنوان خليفه مسلمانان به اوج خود رسيده بود و امت را از مسير واقعى اسلام دور ساخت. به همين دليل امام حسين(عليه السلام) پس از هلاکت معاويه انقلاب بزرگ خويش را که به بيدارى انسان ها و ايجاد عزم واراده در امت انجاميد، آغاز نمود.

اکنون برخى از ارکان سياست هاى جاهلى اموى که معاويه در اجراى آن بسيار کوشيد ازنظرتان مى گذرد.

١. سياست اقتصادى

معاويه از هيچ گونه سياست اقتصادى مالى منطبق با معناى متداول اين کلمه برخودار نبود، بلكه تصرف وى در جمع آورى اموال و دارايى و بخشش و توزيع آن ها به دلخواه و تمايل خودش انجام مى پذيرفت. او با بخشيدن ثروت هاى کلان به هواداران خويش مخالفانش را از هر گونه بخششى محروم مى ساخت. اموال مردم را دريافت مى کرد و به نا حق بر آنان ماليات مى بست. در دوران وى فقر و تنگدستى ميان اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان گسترش يافت در صورتى که ثروت هاى هنگفت نزد گروهى اندك که بر سرنوشت و امور مسلمانان حاکميت داشتند انباشته شده بود. در اينجا برخى از محورهاى اصلى سياست اقتصادى معاويه را يادآور مى شويم:

الف-  ايجاد محروميت اقتصادى

معاويه در مناطقى که مردم جبهه مخالف وى را تشكيل مى دادند از جمله مدينه محروميت اقتصادى را گسترش داد. حضور بسيارى ازشخصيت هاى مخالف خاندان اموى درمدينه که سوداى حكومت نيز داشتند سبب شد که معاويه هيچ گونه اموالى رابراى مردم مدينه هزينه نكند.به گفته تاريخ نگاران: معاويه مردم مدينه رابه فروختن املاکشان مجبور ساخت و سپس خود آن ها را با ارزان ترين بها خريدارى کرد وشخصى رابراى اداره امور املاك و گردآورى درآمدهاى آنان به مدينه فرستاد، ولى مردم از انجام کار او جلوگيرى به عمل آورده و در رويارويى بافرمانرواى خود عثمان بن محمد بدو گفتند: همه اين اموال مربوط به ماست و معاويه ما را از پرداخت سهميه بيت المال محروم ساخته و درهمى به ما نپرداخته است به گونه اى که زندگى ما فلج گشته وقحطى و گرسنگى ديارمان را فراگرفته است و معاويه املاك ما را تنها به درصدى از بهاى واقعى آن خريدارى کرده است وحاکم مدينه آن ها را با بدترين وزشت ترين عبارات پاسخ داد[4].

معاويه گاهى مروان حكم و گاهى سعيد بن عاص را بر مدينه مى گمارد و اين دو با هم در به خوارى و ذلت کشاندن مردم اين شهر و ايجاد فقر و محروميت ميان آنان، سخت تلاش مى کردند.

عراق

از آنجا که عراق مرکز اصلى مخالفان معاويه را تشكيل مى داد، وى مجازات هاى سخت اقتصادى را بر آنان تحميل کرد. مغيرة بن شعبه فرمانرواى وقت آن سامان از  پرداخت سهميه بيت المال و ارزاق عمومى به مردم کوفه خوددارى مى کرد و فرمانروايانى که پس از معاويه روى کار آمدند نيز براى روا داشتن جور و ستم وايجاد محروميت ميان مردم عراق به اعتبار اين که اکثريت آنان آگاهانه از امير مومنان (عليه السلام)طرفدارى مى کردند، همين شيوه را پى گرفتند.

ب  حفظ حكومت با پول

معاويه، بيت المال را در جهت تثبيت پايه هاى حكومت و پادشاهى خود به کار گرفت و از اموال و دارايى به عنوان سلاحى استفاده کرد که مى توانست وى را بر امت استيلا بخشد. يكى از ترفندهاى سياست امويان اين بود که مال را به عنوان سلاحى براى تهديد مردم و وسيله اى براى نزديك ساختن آنان به خود به کار مى گرفتند. گروهى را ازآن اموال محروم و به گروهى ديگر در جهت خريدن آن ها و حق السكوتشان چندين برابرديگران پول مى پرداختند.[5]

معاويه درآمد مصر رابه عمروعاص بخشيد و در ازاى همكارى عمرو با معاويه در نبرد با اميرمؤمنان (عليه السلام) ديار مصر را تا عمرو زنده بود طعمه وى ساخت.[6]

ج  خريدن مردم

معاويه در سياست اقتصادى خود شيوه اى جديد به نام «خريدن مردم» گشود و در کمال پستى و فرومايگى آن را اعلان داشت و گفت: به خدا سوگند! هواداران پر و پاقرص على را با پرداخت مال، به خود متمايل خواهم ساخت و به اندازه اى ميان آنان

مال و دارايى تقسيم کنم که دنيايم بر آخرتش فايق آيد[7] نقل شده جمعى از اشراف عرب بر معاويه وارد شدند وى به هر يك از آنان يكصد هزار درهم و به حتات عموى فرزدق هفتاد هزار درهم هديه داد وقتى حتات از ماجرا اطلاع حاصل کرد به عنوان اعتراض خشمگين نزد معاويه برگشت و معاويه بدون شرم و حيا در پاسخ وى گفت: من با پرداخت آن پول به آنان دينشان را خريدم ولى تو را به حال خود رها ساختم.

حتات گفت: دين مرا نيز خريدارى آن، معاويه فرمان داد جايزه اش را کامل کنند[8].

د  ماليات نوروز

معاويه با بدعتى که بدون هيچ دليلى آن را در آيين اسلام ايجاد کرد، براى تأمين هزينه هاى خود، ماليات نوروز را بر مسلمانان تحميل کرد و در جهت پرداختن آن سخت آنان را مورد جور و ستم و تهديد قرار داد. به گفته مورخان مبلغ اين ماليات به ده ميليون درهم مى رسيد که مسلمانان به پرداخت آن عادت کرده بودند و فرمانروايان بعد از معاويه نيز با قرار دادن آن به عنوان يك شيوه پسنديده، مسلمانان را به پرداخت آن مجبور ساختند[9]

٢. سياست تفرقه افكنى

معاويه سياست خود را بر اساس ايجاد تفرقه ميان مسلمانان بنا نهاد، ولى بر اين باوربود که حكومتش جز با گسترش دادن خصومت و دشمنى ميان مسلمانان پا بر جا نخواهد ماند. وى از حيله و نيرنگى بر خوردار بود که با تكرار و اجراى دقيق آن، در انجامش مهارت داشت و آن را در مورد مخالفان خود در دولت اعم از مسلمان و غير مسلمان به کار مى گرفت. اساس اين نيرنگ را تلاشى مستمر در ايجاد تفرقه و پراکندگى، با شبهه افكنى و برانگيختن کينه توزى ها ميان مخالفان تشكيل مى داد که برخى از اين افراد خاندان و نزديكان وى به شمار مى آمدند. يكدلى وسازگارى دو انسان بر جسته و سرشناس براى معاويه قابل تحمل نبود و رقابت طبيعى ميان چنين افرادى، معاويه را در جهت ضربه زدن به آنان کمك مى کرد[10].

الف  جور و ستم بر عجم

معاويه در مورد غير عرب ها فوق العاده ستم روا داشت و آنان را به خوارى وذلت کشاند و يك بار تصميم گرفت آن ها را يكجا نابود کند. به گفته تاريخ نگاران: معاويه، احنف بن قيس و سمرة بن جندب را خواست و به آنان گفت: جمعيت عجم ها فزونى يافته به گونه اى که گذشته ها به فراموشى سپرده شده است. گويى مى بينم که اينان با چنگ انداختن بر عرب ها، بر آنان حاکميت خواهند يافت. از اين رو، تصميم گرفته ام عده اى از آنان را از دم تيغ بگذرانم و عده اى را (به بيگارى کشيده و) براى رونق بازار و ساخت و ساز راه ها، نگاه دارم.[11]

ب  تعصب قبيله اى

معاويه تعصبات قبيله اى را زنده کرد و در اشعار عربى، اشكال وحشت انگيز و دردناکى از کشاکش هاى گوناگونى که سلطه گران اموى با ساخته و پرداخته کردن آنها، سعى درسرگرم نمودن مردم وجلوگيرى از دخالت آنان درامور سياسى داشتند، پديدار گشته است.

بنا به نقل مورخان: معاويه درجهت کاستن از ارزش واهميت قبايل اوس و خزرج و از اعتبار انداختن آنان در برابر جهان عرب و اسلام، به برانگيختن کينه توزى هاى ديرينه ميان آن قبايل دست زد، چنان که تعصبات يمنى ها را بر ضدّ مصرى ها برانگيخت و آتش فتنه و آشوب را ميان آنان شعلهور ساخت تا به وحدت و يكدلى که به صالح دولت معاويه زيانى برساند، دست نيابند[12]

٣. سياست زور و قدرت

معاويه با اتخاذ سياست زورگويى و قلع و قمع به اداره امور مسلمانان پرداخت و به مقدّرات و عزت و شرافت آن ها بى احترامى نمود و پس از امضاى قرارداد صلح، اعلان داشت که وى تنها به جهت حاکميّت يافتن بر مسلمانان، به قتل و کشتار و خونريزى آنان پرداخته است و در جمله اى از تكبّر و خودستايى اش دم زد و گفت: ما، زمان هستيم، هر کس را بالا ببريم فرادست است و هر کس را پايين آوريم، فرو دست خواهد بود[13].

کارگزاران و فرمانروايان وى نيز همين شيوه فريبكارانه را ادامه دادند. عتبة بن ابى سفيان، با مخاطب قرار دادن مصريان بدان‌ها گفت: به خدا سوگند! تازیانه‌ها را بر پشت شما پاره خواهیم کرد. در سخنى از خالد قسرى با مردم مكّه آمده است که گفت: به خدا سوگند! آن کس را که به پيشواى خود (معاويه) اهانت روا دارد، نزد من آورند وى را در حرم به دار خواهم آويخت[14].

٤. هرزگى و گستاخى و اهانت به ارزش هاى دينى

معاويه به هرزگى و گستاخى معروف بوده است. ابن ابى الحديد مى گويد: معاويه، در زمان عثمان انسانى فوق العاده بى شرم و گستاخ و در انجام کارهاى زشت انگشت نما بود و در دوران عمر اندکى پرده پوشى کرد، ولى در همان زمان لباس ابريشم و ديبا مى پوشيد و در ظرف طلا و نقره آب مى آشاميد و بر استرهايى با زين و لگام هاى زرّين و ديباى آراسته به نقش و نگار، سوار مى شد.

در کتب سيره آمده که مردم درباره او گفته اند: معاويه، در دوران عثمان در شام شراب مى نوشيد[15] از عبد الله بن بريده منقول است که گفت: من و پدرم بر معاويه وارد شديم، ما را روى فرش نشانيد و سپس برايمان غذا آوردند، خورديم پس از صرف غذا شراب حاضر کردند و معاويه نوشيد و به پدرم تعارف کرد، ولى پدرم در پاسخ او گفت: از آن زمان که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شراب را حرام کرده، هرگز ننوشيده ام[16].

در روايات متعددى سخن از ربا خوارى معاويه به ميان آمده است، از جمله: معاويه ظرفى از طلا و يا ورق طلايى را به بيشتر از وزن آن فروخت. ابودرداء به او گفت: از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم که از فروختن چند چيز نهى فرمود مگر اين که مثل به مثل باشند.

معاويه گفت: من در آن اشكالى نمى بينم.

ابودرداء به او گفت: چه کسى مرا از معاويه معذور مى دارد؟ شگفتا! من سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به ياد وى مى آورم ولى او نظر خودش را به من مى گويد! من و تو هرگز در يك سرزمين گرد نياييم. سپس ابودرداء بر عمربن خطاب وارد شد و ماجرا را به اطلاع وى رساند و عمر به معاويه نوشت: چنين چيزى را جز مثل به مثل و يا به هم وزن آن مفروش[17].

ملحق کردن زياد بن عبيد رومى به نسب خود بدون حجّت شرعى و اکتفا به گواهى ابومريم خمّار که خود نيز از نسب صحيح شرعى برخوردار نبود، از جمله مواردى است که معاويه ارزش هاى اسلامى را به باد اهانت مى گرفت و با اين کار با سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که فرمود: «الولد للفراش و للعاهر الحجر»[18];  فرزند از آن صاحب بستر (شوهر)است و زناکار بايد سنگسار شود، به مخالفت برخاست.

٥ . کينه توزى و دشمنى آشكار با پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)

معاويه نسبت به نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله) کينه می ورزيد، او در دوران خلافتش در چهل نماز جمعه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) صلوات نفرستاد. برخى از هوادارنش سبب را از او پرسيدند، وى در پاسخ گفت: اگر بر او درود فرستم، عده اى بدان فخر و مباهات و گردن فرازى مى کنند[19].

معاويه شنيد مؤذّن در اذان مى گويد: «أشهد أن لا اله الاّ الله و ان محمّداً رسول الله» از جا برجست و گفت: آرى، پسر عبدالله! چقدر کارت بالا گرفته و بلند همت شده اى که راضى گشتى نامت در کنار نام پروردگار جهانيان برده شود [20].

وى کليه دستگاه ها و مراکز حكومتى خويش را به کار گرفت تا از ارج و عظمت اهل بيت که امانت رسول گرامى اسلام به شمار مى آمدند، بكاهد تا آنجا که در جهت نبرد با آنان و دورساختن آن ها از واقعيت زندگى اسلامى، مهم ترين ابزارى را که در اختيار داشت به خدمت گرفت از جمله:

١. سخنوران دربارى را به خدمت گمارد تا دل هاى مردم را از اهل بيت(عليهم السلام)متوجه ديگران کنند.

٢. براى کاستن از ارج و عظمت اهل بيت (عليهم السلام)به جعل روايات از زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پرداختند و معاويه از عناصرى چون ابوهريره دوسى، سمرة بن جندب، عمروعاص و مغيرة بن شعبه که به جعل صدها حديث از زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)دست يازيدند، بهره برد.

معاويه با به کارگيرى مراکز آموزشى و ملامكتبى ها کوشيد تاکينه اهل بيت(عليهم السلام)را در دل کودکان نونهال غرس نموده و نسلى مخالف آنان روى کار آورد. معاويه هم چنان به خصومت و دشمنى خود با اميرمؤمنان (عليه السلام) استمرار بخشيد و ناسزا و لعن آن بزرگوار را در مجالس عمومى و خصوصى خود، علنى ساخت و با اشاره به کليه کارگزاران و فرماندارانش، از آنان خواست ناسزاگويى به آن حضرت را ميان مردم منتشر ساخته و گسترش بخشند. بدين ترتيب، ناسزاگفتن به اميرمؤمنان(عليه السلام) به سراسر جهان اسلام سرايت کرد و معاويه در جمع مردم شام سخن گفت و اظهار داشت: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به من فرمود: تو پس از من به خلافت خواهى رسيد. بنابراين، سرزمين مقدس  يعنى شام  را که در آن انسان هاى برجسته اى وجود دارد براى خود برگزين و اينك من شما مردم را برگزيدم، شما نيز ابوتراب را لعن کنید[21].

٦ . خشونت با شيعيان

شيعيان در عصر معاويه رسماً مورد ستم و بيداد قرار گرفتند و به شديدترين نوع قلع و قمع و رفتار خشونت بار، با آنان برخورد شد. امام محمّد باقر(عليه السلام)تهديدى را که امويان بر پيروانشان روا مى داشتند چنين به وصف مى کشد: در هر منطقه اى پيروان ما به قتل مى رسيدند دست و پاهاى آنان را به صرف شك و ترديد در دوستى و محبّت ما مى بريدند، هر کس از او به دوستى و محبّت ما ياد مى شد به زندان مى افتاد، يا اموالش چپاول مى شد و يا خانه اش تخريب مى گشت.[22]

معاويه کوشيد تا شخصيت هاى انديشمند و آگاه شيعه را از ميان بردارد و عده زيادى از آنان نظير حجر بن عدى، رشيد حجرى، عمروبن حمق و أوفى بن حصن را پاى چوبه دار روانه ساخت. وى به آزار و شكنجه بزرگان شيعه اکتفا نكرد، بلكه جور و ستم خويش را متوجه زنان مسلمان نيز نمود و عده اى از آن ها نظير: زرقاء دختر عدى، سوده دختر عمّاره و امّ الخير بارِقيّه را مورد بيم و تهديد قرار داد. معاويه با اشاره به تمام کارگزارانش از آنان خواست خانه هاى شيعيان را ويران نمايند و نام آن ها را از دفتر پرداخت (بيت المال) محو و سهميه پول و خرجى آن ها را قطع کنند، هم چنين به عمّال و مزدوران خود سفارش کرد تا گواهى شيعيان را در مسائل قضاوت و داورى و موارد ديگر نپذيرند تا برخوارى و ذلّت آنان بيفزايد.

بيانِ انحرافات و جرايمى که معاويه مرتكب شد در اين اشارات گذرا نمى گنجد و به جهت تعدّد و گسترش آن ها کتابى ويژه مى طلبد، اينك در درجه نخست مقصود ما از اين اشارات، عنوان مقدمه اى در جهت بيان جنايت بزرگ وى تلقى مى شود که به قيام سيدالشهداء(عليه السلام) انجاميد، جنايتى که در تحميل فرزند فاسقش يزيد به عنوان جانشين خود، تحقق يافت.

بيعت گرفتن با زور

خلافت، در دوران ابوبكر و عثمان داراى اندکى رنگ و آب اسلامى بود و اين خلفا با شعار خلافت و جانشينى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) حكومت می کردند. معاويه نيز آن گاه که زمام حكومت را به دست گرفت  با اين که به اندکى از نيرنگ و فريبكارى هاى او پى برديم  هيچ گاه به خود جرأت نداد رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) و رسالت آن بزرگوار را آشكارا و صريح در آغاز حكومتش به هماوردى بطلبد; زيرا معاويه براى تحكيم نمودن حكومت و در جهت اجراى سلطه بيشتر بر مسلمانان، از مظاهر اسلامى بهره مى گرفت. از اين جاست که معاويه به حيله گرى و زيرکى فوق العاده اى توصيف شده چون بر بيهوده کارى هاى خود، لباس اسلامى مى پوشاند.

ولى تحميل کردن يزيد هرزه بر مسلمانان که آشكارا به فسق و فجور و عياشى مى پرداخت، گستاخى صريح نسبت به ارزش هاى اسلامى و بى پروايى واضحى نسبت به عرف و آداب مسلمانان به شمار مى آمد، زيرا مسلمانان همه به خوبى مى دانستند که خلافت اسلامى، حكومت پادشاهى و سلطنتى نيست که با وراثت قابل انتقال به ديگرى باشد و جز کسانى که کاملاً آشناى به کتاب و سنّت بوده و بدان عمل نمايند و توان دست يابى به اهداف رسالت اسلامى و اجراى احكام آن را دارا باشند هيچ کس شايستگى چنين منصبى را نخواهد داشت.

افزون بر اين که تحميل بيعت يزيد بر مسلمانان، جنايتى بزرگ و داراى ابعادى اجتماعى و سياسى مهمى بود که اگر قيام اباعبد الله الحسين نواده رسول گرامى اسلام حافظ دين جدش از تباهى و نابودى، وجود نداشت اسلام و مسلمانان را از صفحه گيتى محو مى کرد.

براى آگاهى بر دامنه عظيم اين جنايت هولناك، نخست بايد بدانيم يزيد کيست؟ و چه سبب شد که وى به خلافت رسيد؟ و به چه دليل بيعت او، دشمنى آشكار با اسلام و برگشت از دين و بازگشت مجدّد به جاهليتى که اسلام با آن مبارزه کرد، تلقى مى شود؟

مبحث دوّم:يزيد بن معاويه کيست؟

پيش از سخن گفتن در مورد به قدرت رسيدن يزيد و موضعى که امام حسين (عليه السلام)در قبال آن اتّخاذ کرد، بايد بدانيم که يزيد از ديدگاه اسلام و مسلمانان کيست؟ و به طور کلى ديدگاه اسلام در مورد خاندان اموى چيست؟

هيچ پژوهشگر و تاريخ نگارى ترديد به خود راه نمى دهد که امويان از آغازِ بردميدن پگاه اسلام تا آخرين مراحل حكومتشان سرسخت ترين و لجوجترين دشمنان اسلام به شمار مى آمدند و تا زمانى که کليه امكاناتشان را در جهت مبارزه با اسلام از دست نداده و با شكست مواجه نشدند، به اسلام نگرويدند و آن گاه که به اجبار اسلام را پذيرا شدند در جهت به تباهى کشاندن احكام و تعاليم آن و بازگرداندن مظاهر جاهليّت در کليه اشكال آن به شيوه جديد با پوشش اسلام، دست به طراحى و نقشه زدند.

معاويه هرگاه آواى روح بخش نام پيامبر اکرم حضرت محمّدبن عبدالله(صلى الله عليه وآله)را (در اذان) مى شنيد و احساس مى کرد اين نام مبارك در فضاى جهان اسلام هر روز از فراز مناره ها طنين افكن است، از ترس به خود مى لرزيد و آشفته و بى قرار مى شد.

ديگر حُكّام و فرمانروايان خاندان اموى نيز که با نام اسلام به حاکميت رسيده بودند، در تخريب پايه ها و ارکان اين آيين الهى و غير واقعى جلوه دادن آن و به تباهى کشاندن قوانين و تعاليم و ارزش هاى والايى که ارائه داده بود، سخت مى کوشيدند. آن گونه که تاريخ نگاران و ارباب حديث به وصف آورده اند: يزيدبن معاويه که امام حسين (عليه السلام) در برابرش آن موضع شجاعانه و جاويد را اتخاذ کرد، انسانى فوق العاده سبكسر و گستاخ و آلودگى اش به فساد وفحشا و منكرات از حدّ بيرون بود[23].

زندگى نامه و ويژگى هاى يزيد

يزيد در سال ٢٥ يا ٢٦ه [24]از ميسون دختر بجدل کلبى زاده شد. به گفته تاريخ نگاران، ميسون دختر بجدل کلبى خود را در اختيار غلام پدرش نهاد و از او به يزيد  ملعون  باردار شد و شاعرِ نَسَب شناس کلبى در اين شعر به همين مطلب اشاره دارد:

هر چند روزگار با قتل و کشتارى که ترکان به راه انداختند و مرگ سريع آنان، مصيبتى بر آنان وارد شد، ولى آن فرد فرومايه و برده کلبى در سرزمين کربلا فرزندان رسول خدا را کشتارنمود.[25]

منظور شاعر از کلمه يزيد بن معاويه «دعىّ» ابن زياد ملعون واز کلمه «عبد کلب» یزید بن معاویه است که از نسل غلام بجدل کلبى است.[26]

ابن کثير در کتاب بدايه خود با وصف ويژگى هاى جسمى يزيد مى گويد: وى فردى بسيار فربه و داراى اندامى درشت و خشن، بدنى پُرمو و صورتى پُر از آبله بود.[27] يزيد در ويژگى هاى نفسانى خويش صفات حيله و نيرنگ و نفاق و سبكسرى و گستاخى را از نياى خود به ارث برده و تا آن جا که تاريخ نگاران گفته اند: مانند پدرش انسانى سنگدل و خيانتكاربوده (البته اگر از نسل معاويه بوده) ولى از زيرکى پدرش بهره اى نداشته است و از توان و قدرتى برخوردار نبود تا بر کارها و اعمال ننگين خود پوششى از مهارت ديپلماسى آرام بنهد و رحم و دلسوزى و عدالت، به سرشت پليد و اخلاق پست وى راه نمى يافت. دست به کشتار مردم مى زد، به آزار و شكنجه آنان مى پرداخت و از اين کار احساس لذّت و سرمستى مى کرد و نظاره گر رنج و عذاب ديگران و کانون زشت ترين صفات ناپسند بود. همدمان وى را زنان و مردانى از فرومايه ترين اقشار جامعه تشكيل مى دادند که خود، بهترين دليل بر اين قضيه است.[28]

يزيد، نزد دايى هاى باديه نشين خود از قبيله کلاب که قبل از ظهور اسلام، پيرو آيين مسيح بودند، نشو و نما کرد و افسارگسيخته در کنار فرزندانِ هرزه و نابكار آنان بسر مى برد و در حدّ زيادى تحت تأثير اخلاق و رفتار آن ها قرار گرفت، همراه با آنان شراب مى نوشيد و به سگ بازى مى پرداخت.

دلباخته شكار

يكى از صفات بارز يزيد، علاقه و اشتياق زياد وى به شكار بوده که اغلب اوقاتش را در آن سپرى مى کرده است. بنا به نقل تاريخ نگاران: يزيد بن معاويه دلداده و عاشق شكار بود و خود را به آن سرگرم مى ساخت. بر گردن سگ هاى شكارى حلقه اى زرّين مى آويخت و پارچه هاى زربفتى بر آن ها مى پوشاند و براى هر يك از سگ هايش برده اى گمارده بود تا امور مربوط به آن را انجام دهد[29].

شيفته بوزينه

تاريخ نگاران اتفاق نظر دارند که يزيد، عاشق و شيفته ميمون بوده و خود داراى بوزينه اى ويژه بود که آن را در کنار خويش نگاه مى داشت و ابوقيس کنيه اش داده بود، باقيمانده ظرف شراب خود را بدان مى نوشاند و مى گفت: اين بوزينه، پيرمردى از بنى اسرائيل بوده که در اثر گناه به اين روز افتاده است. وى بوزينه را بر ماده گورخرى سوار مى کرد و در ميدان اسب دوانى به مسابقه مى فرستاد. روزى همين عمل را انجام داد و بوزينه از ديگر اسبان جلو افتاد و يزيد بسيار شادمان گشت و اين اشعار را سرود:

اى ابو قيس! اضافه لگام را محكم بگير که اگر بر زمين افتى، مرکب ضمانتى ندارد. تو با مرکب اميرالمؤمنين از اسبان همه، گوى سبقت ربودى.[30]

روزى آن را به مسابقه اسب دوانى فرستاد، باد او را بر زمين افكند و مُرد، يزيد در مرگ او فوق العاده اندوهگين شد، دستور داد او را کفن کنند و به خاك بسپارندو به مردم شام فرمان داد براى عرض تسليت به مناسبت مرگ دردناكِ بوزينه اش نزد او بشتابند و خود در عزاى ميمونش اين اشعار را خواند:[31]

چه بسيار انسان هاى شرافتمند و صاحب قدرتى که براى عرض تسليت در مرگ ابوقيس نزد ما شتافتند. ابوقيس بزرگ قبيله بوزينگان و از همه تند روتر و زيباتر و در سر و گردن و رياست، سرآمد امثال خود بود.

اى ابوقيس!خداوند قبرى را که تو در آن اقامت دارى و زيبايى و ريشه بزغاله در آن وجود دارد، از رحمتش دور نگرداند.[32]

يزيد شيفتگى و اشتياق شديد خود را نسبت به بوزينگان ميان مردم منتشر ساخت به گونه اى که وى را بدان لقب دادند و مردى از قبيله تنوخ در تمسخر يزيد سروده است:

يزيد دوست بوزينگان است و از همسايگى ما آدميان ملول شده است و به زندگى در سرزمين بوزينگان تمايل دارد، مرگ بر کسى که به خليفگى ما در آيد و ياران نزديكش بوزينگان باشند..[33]

باده نوشى

يكى ديگر از ويژگى هاى بارز يزيد، شرابخوارى بود به اندازه اى که در نوشيدن آن زياده روى مى کرد، او همواره مست بود و هيچگاه هشيار ديده نشد، از جمله اشعارش در وصف شراب چنين است:

يارانى که شراب و مى يكجا گردشان آورده و سروش تمايلات هوا و هوس برايشان نغمه سرايى مى کند سفارش مى کنم که از نعمت ها و لذت هاى اين دنيا بهره ببريد، زيرا هرچند دنيا به درازا بكشد باز هم ناپايدار است.[34]

تاريخ نگاران از عبدالله بن حنظله که در پى شهادت جانسوز اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به اتّفاق جمعى از مردم مدينه به شام نزد يزيد سفر کرده بودنقل کرده اند که: يزيد را چنين توصيف مى کرد: به خدا سوگند! نزد يزيد که مى رفتيم بيم داشتيم از آسمان بر ما سنگ ببارد، زيرا او فردى بود که با مادران و دختران و خواهران ازدواج مى کرد و شراب مى نوشيد و نماز را ترك مى کرد. به خدا سوگند! اگر کسى همراه من نبود، براى رضاى خدا آن چه را با خود داشتم آشكار مى ساختم[35].

اعضاى آن هيئت اظهار داشتند: از نزد مردى بى دين مى آييم که شراب مى نوشيد و چنگ مى نواخت و با سگ ها بازى مى کرد[36].

از منذربن زبير نقل شده که در وصف يزيد گفت: به خدا سوگند! وى شراب مى نوشيد. به خدا سوگند! به گونه اى مست مى شد که نماز را ترك مى کرد[37].

ابوعمربن حفص با اين سخن وى را توصيف مى کند و مى گويد: به خدا سوگند! با چشم خود ديدم يزيد به گونه اى مست است که نماز را ترك مى کند…[38]

کفر يزيد از اشعار ذيل که در وصف شراب گفته به خوبى پيداست:

خورشيد مى که برجش قعر خُم است، مشرقش ساقى و مغربش دهان من است، هر گاه از درون خم به پياله ريزد، نظير مردمى که در حطيم و زمزم به جنبش در آيند، جلوه گر مى شود. اگر روزى خوردن مى در دين احمد حرام گرديد، آن را بر مسلك و آيين مسيح فرزند مريم،بنوش.[39]

مسعودى درباره او مى گويد يزيد تار و چنگ مى نواخت و از باز شكارى و سگ و بوزينه و يوز، نگاهدارى مى کرد و همواره شراب مى نوشيد. پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) روزى يزيد بر سر سفره شراب نشسته بود و سمت راستش ابن زياد قرار داشت، يزيد رو به ساقى خود کرد و گفت:

جامى از مى به من بنوشان که استخوان هايم را سيراب کند، سپس ابن زيادرا نيز چنين جامى بنوشان.

ابن زياد راز دار من است و پايه و اساس خلافت و جهادم به دست او استواراست.[40]

آن گاه دستور داد خوانندگان آواز سردادند و همدمانش نيز مانند وى به فسق و فجور پرداختند، در دوران يزيد، غنا و آوازه خوانى در مكه و مدينه پديدار گشت و مراکز عياشى و خوشگذرانى رواج يافت و مردم آشكارا به شراب خوارى مى پرداختند[41].

در جاى ديگرى بر اين معنا تأکيد کرده و مى گويد: وى را يزيدِ مستِ باده نوش مى ناميدند.[42]

يزيد جمعى از همدمان هرزه و گستاخ داشت که شب هاى سرخ خويش را همراه با آنان با شراب و ساز و نواز سپرى مى کرد که در رأس آن ها شاعر مسيحى «اخطل» هرزه قرار داشت. آن دو با يكديگر شراب مى نوشيدند و به آواز گوش فرا مى دادند هر گاه يزيد آهنگ سفر مى کرد «اخطل» را به همراه خود مى برد. عبدالملك مروان که با هلاك شدن يزيد به خلافت رسيد «اخطل» را به خود نزديك ساخت، وى بدون رخصت قبلى بر مروان وارد مى شد و ردايى از ابريشم بر دوش و بر گردنش زنجيری از طلا آويزان بود و از ريش او شراب مى چكيد[43].

مطالعه زندگى گستاخانه يزيد در دوران حيات پدرش براى درك علّت امتناع عموم صحابه و تابعان از تن درندادن به بيعت يزيد براى خلافت، کافى به نظر مى رسد. اهداف و مقاصد و خواسته هاى انحرافى يزيد طى دوران کوتاه حكومتش به خوبى آشكار گرديد. وى که با زور بر مسلمانان به نام پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله)حاکميت يافته بود آن گاه که دست پليدش به ريختن خون نواده و گُل خوشبوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) آلوده گشت، از ابراز حقد و کينه خود نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و انحراف از رسالت آن بزرگوار، پروايى به خود راه نداد.

بى دينى يزيد و کينه اش به پيامبر(صلى الله عليه وآله)

وجود يزيد، سرشار از حقد و کينه نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود، زيرا پيامردر جنگ بدر وى را در مرگ اعضاى خاندانش عزادار کرده بود آن گاه که يزيد  عترت پاك رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را کشتار نمود و شادمان و مسرور بر مَسند حكومت تكيه زد (به خيال خود) در واقع انتقام خود را از پيامبر اکرم گرفته بود و آرزو مى کرد پدرانش حضور داشته و شاهد انتقام گيرى وى از خاندان پيامبر باشند و در اين خصوص اشعار عبدالله بن زبعرى را زمزمه مى کرد:

اى کاش نياى من که در جنگ بدر کشته شدند مى بودند و ناله و فرياد خزرج را از برخورد نيزه ها نظاره گر بودند و در اين صورت از شادى و سرور فرياد سر مى دادند که هان اى يزيد! خسته نباشى، ما سروران و رهبران آن ها را کشتيم و کشته شدن آن ها عوض کشته هاى جنگ بدر بود که سر به سر شد، بنى هاشم خلافت را به بازى گرفتند، نه از بهشت و دوزخ خبرى است و نه وحى نازل شده است.[44]

بلكه يزيد هنگامى که عبدالله بن زبير در مكّه بر ضدّ او دست به شورش زد، بى دينى و کفر خويش را علنى ساخت و همراه با سپاهى که براى سرکوب جنبش ابن زبير اعزام کرد به وى نامه اى نگاشت که شعر ذيل در آن آمده بود:

تو خداى خود را در آسمان به يارى طلب و من مردان قبايل عك و اشعر را بر ضدّ تو فرا خواهم خواند.[45]

جنايات حكومت يزيد

به گفته تاريخ نگاران: يزيد طى دوران حكومتش که بيش از سه سال و نيم به طول نينجاميد، سه جنايتِ هولناك و تكان دهنده که تاريخ، نظير آن ها را سراغ نداشت مرتكب شد به گونه اى که نه تنها براى هميشه چهره تاريخ امويان بلكه تاريخ جهان اسلام را نيز، سياه نمود، از جمله:

١. يزيد با به شهادت رساندن فرزند دلبند نَبى اکرم حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و اعضاى خاندان و ياران باوفاى آن حضرت در سال ٦١ هجرى و به اسارت درآوردن زنان و کودکان آن بزرگوار و گردش دادن آنان در برابر ديدگان انبوه جمعيت از شهرى به شهر ديگر، کمال بى حرمتى را نسبت به اهل بيت وى روا داشت، در صورتى که آنان دودمان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) به شمار آمده و ميليون ها مسلمان به آنان ارج و احترام مى نهادند و وجود آن ها يادآور شخصيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)و حق و خير و برکات اسلام، تلقى مى شد.

٢. يزيد پس از حادثه عاشورا اقدام به هتك حرمت مدينه رسول خدا نمود و ساکنان آن ديار را از دم تيغ گذراند و آبرو و نواميس مردم را براى دژخيمان شام مباح اعلام کرد، زيرا مردم مدينه به شهادت رساندن امام حسين (عليه السلام) را جنايتى بزرگ شمرده و يزيد را بر اين کار شديداً مورد اعتراض قرار دادند.

٣. او مكه را به محاصره درآورد و کعبه را ويران ساخت و هزاران انسان بى گناه را در حرمى که خداوند آن ها را محترم شمرده و امنيّت و مصونيّت بخشيده بود، به قتل رساند.

راز گرايش هاى تبهكارانه يزيد

برخى تاريخ نگاران بر اين باورند که بعضى از راهبان و کشيشان مسيحى، تربيت و آموزش يزيد را برعهده داشته اند، به همين دليل وى نشو و نمايى نكوهيده و آميخته به خشونت و تندخويى صحرانشينى داشت که گفته اند: چنين صفاتى از آثار همان تربيت مسيحيت بوده است. معاويه، مسيحيان را به خويش نزديك مى ساخت و حاشيه نشينان ويژه اى را از آنان انتخاب مى کرد و به اتفاق مورّخان: به اندازه اى نسبت به آنان اعتماد داشت که تربيت فرزندش يزيد را به شخصى مسيحى سپرد[46]

بنابراين، امكان ندارد علّت ارتباط قوى و علاقه شديد يزيد را به «أخطل» و ديگران بتوان چيزى غير از جنبه تربيتى او که رنگ مسيحى داشت، دانست. بدين ترتيب، برخى از تاريخ نگاران کوشيده اند تا دليل گستاخى و بى پروايى يزيد را نسبت به اسلام و مقدّسات و حرمت هاى آن، همان شيوه تربيتى او بدانند.

دليل تاريخ نگاران در صورتى صحيح است که زندگى صحرانشينى و تربيت مسيحى از چنان جنبه انحراف آميزى برخوردار باشد که از عنفوان جوانى تا ولى عهدى پدرش و حاکميت پس از او در وجود يزيد پديد آمده باشد. در صورتى که اعراب اعمّ از شهرنشين و صحرانشين از آداب و رسوم بسيار پسنديده اى برخوردار بوده اند که اسلام نيز آن ها را مورد تأييد قرار داده است مانند: وفادارى، حسن همجوارى، کرم، بخشش، هميارى، حفظ نواميس و ديگر مواردى که تاريخ از آنان نقل کرده است، ولى در يزيد ذرّه اى از اين ويژگى ها به چشم نمى خورد و تاريخ در هيچ کجا بيان نداشته که اعراب صحرانشين با خواهران و عمّه هاى خود ازدواج مى کرده اند، در صورتى که از يزيد چنين مواردى نقل شده است. آن دسته از صحرانشينانى که بر آيين مسيحيت بوده و در دوران قبل از فتح اسلام، متولد مى شدند وقتى به اسلام مى گرويدند بر تمامى آداب و رسومى که از نياى خود آموخته و بدان مأنوس بودند، خط بطلان مى کشيدند.

در نتيجه مى توان گفت که: آن انحراف شديد و بيمارى در شخصيت و رفتار يزيد، داراى علّت و سببى فراتر از تربيت و مراقبت مسيحى بوده است. تا اينجا با چهره اى روشن از واقعيت شخصيت يزيد آگاه شديم، او به گونه اى با اسلام بيگانه و از خط آن انحراف داشت که هيچ مسلمانى به خوداجازه نمى داد بدان تن در داده و در برابرش سكوت اختيار کند، در صورتى که اسلام، اباحيگرى و فسق و فجور را ممنوع و مردم را به عدالت و تقوا فرامى خواند و مى کوشيد تا جامعه اى آکنده از تقوا پياده کند و رهبرى مسمانان را به گونه اى خواستار است که قادر بر اجراى اهدف برجسته و والاى اسلام باشند.

از همين رهگذر بايد کليه مواضع امام اباعبدالله الحسين (عليه السلام) را به عنوان رهبر دينى که شديداً به مصالح رسالت و مسلمانان علاقمند بوده، مطالعه نماييم و طرح هاى الهى او را براى ايستادگى در برابر انحراف وحشت زايى که به سرعت در اعماق جامعه اسلامى آن زمان راه مى يافت، مورد بررسى قرار دهيم.

منبع: کتاب پیشوایان هدایت 5 – سیدالشهداء، حضرت امام حسین مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[1]. تاریخ الخلفاء / 71.

[2]. تاریخ الخلفاء / 71.

[3]. شرح نهج البلاغه 4/ 16.

[4]. حیاة الامام الحسین 2/ 123.

[5]. حیاة الامام الحسین 2/ 127، به نقل از اثجاهات الشعر العربی/ 27، دکتر محمد مصطفی.

[6]. حیاة الامام الحسین 2/ 127.

[7]. حیاة الامام الحسین 2/ 127.

[8]. به و قعه صفین از نصر بن مزاحم/ 495 و شرح نهج البلاغه 2/ 293 مراجعه شود.

[9]. حیاة الامام الحسین 2/ 131، به الحیاة الفکریة فی الاسلام/ 42 مراجعه شود.

[10]. حیاة الامام الحسن; 2/ 135 به نقل از عقاد در کتابش «معاویة فی المیزان»/ 64.

[11]. عقد الفرید 2/ 260.

[12]. حیاة الامام الحسین 2/ 137.

[13]. همان 2/ 138 – 139، عقد الفرید 2/ 159.

[14]. اغانی ابو الفرج اصفهانی 22/ 382 چاپ بیروت.

[15]. حیاة الامام الحسین 2/ 144 – 347.

[16]. مسند احمد حنبل 5/ 347.

[17]. سنن نسایی 7/ 279.

[18]. ماجرای ملحق کردن زیاد و علل و اسباب و آثار آن را در کتاب «حیاة الامام الحسن بن علی» 2/ 174 – 190 بیابید.

[19]. حیاة الامام الحسین 2/ 151 به نقل از النصائح الکافی / 97.

[20]. شرح نهج البلاغه 10/ 101.

[21]. حیاة الامام الحسین 2/ 160، شرح نهج البلاغه 3/ 361.

[22]. شرح نهج البلاغه 3/ 15، طبقات کبری 5/ 95.

[23]. سیرة الائمة الأثنی عشر 2/ 41.

[24]. حیاة الامام الحسین 2/ 179.

[25]. فان يكن الزمان أتى علينا *** بقتل الترك و الموت الوحي

فقد قتل الدعىّ و عبد کلب *** بأرض الطف أولادَ النبي

 

[26]. بحار الانوار 44/ 309.

[27]. سیرة الائمة الاثنی عشر 2/ 42.

[28] . حیاة الامام الحسین 2/ 181 – 182.

[29]. به الفخری از ابن طقطقی /45، تاریخ یعقوبی 2/ 230، تاریخ طبری 4/ 368، البدایة و النهایة 8/ 236 – 239 مراجعه شود.

[30]. تمسّك اباقيس بفضل زمامها *** فليس عليها ان سقطتَ ضمان

فقد سبقتَ خيل الجماعة آلّها *** و خيل اميرالمؤمنين أتان

[31]. حیاة الامام الحسین 2/ 182 به نقل از جواهر المکاسب/ 143.

[32]. کم من کرام وقوم ذو و محافظة *** جاءُ لنا ليعزّوا في أبي قيس

شيخ العشيرة امضاها و اجملها *** على الرؤوس و في الاّ عناق والريس

لا يبعد الله قبراً أنت ساآنه *** فيه جمال و فيه لحية التيس

[33]. انساب الأشراف 2/2

يزيد صديق القرد ملّ جوارنا *** فحنّ الى أرض القرود يزيد

فَتّباً لمن امسى علينا خليفة *** صحابته الأدنون منه قرود

[34]. حیاة الامام الحسین 2/ 183 به نقل از تاریخ مظفری.

أقول لصحب ضمّت الخمر شملهم *** وداعي صبا بات الهوى يترنّ

خذوا بنصيب من نعيم و لذّة *** فكلّ و ان طال المدى يتصرّم

[35]. تاریخ ابن عساکر 7/ 372، تاریخ الخلفاء سیوطی /81.

[36]. تاریخ ابن عساکر 7/ 372، تاریخ الخلفاء سیوطی / 81.

[37]. البدایة و النهایة 8/ 216، کامل ابن اثیر 4/ 45.

[38]. همان.

[39]. تتمة المنتهی 43.

شميسة کرم برجها قعر دنّها *** و مشرقها الساقي و مغربها فمى

اذا اُنزلت من دنِّها في زجاجة *** حكت نفراً بين الحطيم و زمزم

فان حَرُمت يوماً على دين احمد *** فخذها على دين المسيح بن مريم

[40] .

اسقنى شربةً تُروّى مُشاشى *** ثم مِلْ فاسقِ مثلها ابن زياد

صاحب السرّ و الأمانة عندى *** و لتسديد مغنمي و جهادي

[41]. مروج الذهب 2/ 94.

[42]. همان.

[43]. اغانی ابو الفرج اصفهانی 7/ 170.

[44]. حیاة الامام الحسین 2/ 187 به نقل از البدایة و النهایه 8/ 192.

[45]. مروج الذهب 2/ 95.

[46]. سیرة الائمة الاثنی عشر 2/ 42، حیاة الامام الحسین 2/ 180 به نقل از مناقب / 71 از قاضی نعمان مصری و سمّو المعنی فی سموّا الذات از علایلی 59.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *