«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تمام عالَم رَشحات وجود حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) هستند
روزی که گذشت روز انتظار بود، روز خودسازی بود، روز عشقبازی با امام زمان (ارواحنا فداه) بود، روز بیقراری بود، روز ندبه و ناله بود، روز احساس هِجران و درد فراق بود و روز آمادگی برای استقبال «آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست[2]» میباشد. لذا این مَحفل نورانی در جمعه شب انشاءالله بوی امام زمان (ارواحنا فداه) در اینجا به مَشامتان برسد. از حضرت زهرا (سلام الله علیها) آثاری که به عنوان کوثر که کوثر به معنای خیرِ کَثیر است، علم کَثیر است و نَسل کَثیر است. حضرت فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) چشمهای است که هرگز خُشک نمیشود، دریایی است که نه عُمق آن را و نه عرض و طول آن را اَحدی نمیتواند به آن برسد و اَرزیابی کند. هم دریای بیساحل است و هم به تَعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در «خطبهی شِقشقیه» فرمودند: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ[3]»؛ نه هیچ عَنقای بلندپروازی به قُلّهی عظمت، نورانیّت، عبودیّت و ولایت من میتواند برسد و هرقَدری اُوج بگیرد، نمیتواند به بلندای ولایت عَلوی اُوج بگیرد. از طرف دیگر هم از دامان کوهِ ولایت سیل علم آنچنان پُرفَوران است که کسی نمیتواند در مسیر او قرار بگیرد. سیل او را میبَرد. وجود مُقدّس مادرتان و مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) این تَعبیر از مرحوم «آیت الله بهجت» (روحی فداه) است که چه آقای بهجتی داشتیم، چه گَنجی بودند، چه سرمایهای بودند، چه پُشتوانهای برای عالَم شیعه، برای انقلاب، برای ولایت، برای حوزهها و برای جوانها بودند. تا ما چیزی را داریم، قَدر آن را نمیدانیم؛ اما وقتی از دست دادیم تازه میفَهمیم که چه چیزی را از دست دادهایم. مرحوم آقای الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر همهی شیعه است. شیعیان فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. این حرف دلیل دارد؛ علاوه بر اینکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) از مَجاری فیض خداوند متعال است، امام جواد (علیه السلام) وقتی به مدینه میرفتند، در حُجرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز میخواندند، نه در مسجد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ[4]»؛ بالاتر از این رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که نماز شبشان را پُشت دیوار خانهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میخواندند. چه عظمتی دارند! چه قِداستی دارند! حضرت امام جواد (علیه السلام) میفرمودند: خداوند منّان هرچه در عالَم ایجاد میکند، از مَجرای وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) عُبور میکند. بنابراین این تَعبیری که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) داشتند که ذرّات عالَم به مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) معرفت دارند، به این دلیل است که همه رَشحات وجود حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. یعنی به تَعبیری حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر خلقت هستند. هرچه در عالَم آفریده شده است، از فیوضات و تجلیّات حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زکیّه (سلام الله علیها) است.
مقام مادری حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
علاوه بر این، حضرت زهرا (سلام الله علیها) از چند جهت «اُمّ ابیها» هستند که یکی دو جهت آن را خدمت شما عرض میکنیم. یک جهت این است که وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی از جانب حقتعالی مأمور شدند جریان مؤاخات را در میان مؤمنین مَطرح نمایند، هر دو نفر را به تناسبی که اَشخاص با یکدیگر داشتند، با همدیگر عَقد اُخوّت خواندند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم میان بانوان و هم میان آقایان این اُخوّت را برقرار کردند. عُمر و ابوبکر برادر شدند، سلمان و ابوذر برادر شدند. وقتی همه برادر خودشان را از ناحیهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یافتند و دست برادری به یکدیگر دادند، حضرت علی (علیه السلام) تنها ماندند. عرضه داشت: یا رسول الله! برای هرکسی یک برادری را (به تَعبیر بنده برای دلگرمی) نصیب کردید، اما من روزی نداشتم. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی جان! «أَنْتَ أَخِي فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ[5]»؛ کسی در شأن تو نیست که برادر تو باشد، تو برادر خودم هستی. هم در دنیا برادر من هستی و هم در آخرت برادرم هستی. حالا قرآن کریم را ببیند. قرآن کریم در سورهی مبارکهی احزاب فرموده است که اَزواج نبی اُمُّهات المؤمنین هستند. حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) مادرمان است، «اُمّ سلمه[6]» مادرمان است، «اُمّ حبیبه[7]» مادرمان است و خب دو مادر دیگر هم داریم که نام آنها را نمیبَرم. صریح قرآن کریم این است که همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مادران اُمّت هستند. لذا هیچکسی در آن عصر حقّ ازدواج با اینها را نداشت. کسی که نمیتواند با مادر خودش ازدواج کند. اگر بانوان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حُکم قرآن کریم مادران اُمّت هستند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در آن حدّ نیست و مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی بالاتر از اینهاست. پس باید در یک شأنی باشد که این تجلّی الهی در وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) که بیمثال است، بینظیر است و بیحَدّ و اندازه است، کوثر است و خیرِ ایشان حَدّ ندارد، این باید با زبان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دَرجهبندی بشود. لذا برای اینکه تفاوت بین اَزواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُشخّص بشود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که فاطمه مادر من است، نه اینکه مادر اُمّت است. تفاوت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اُمّت چهقَدر است؟ هیچکسی، هیچ مَلکی حتی این چهار مَلکی که اَرکان ملائکه هستند، جناب جبرئیل (علیه السلام) رئیس مَلائکه هستند، جناب میکائیل (علیه السلام)، جناب اسرافیل (علیه السلام) و مأمور وَصل عاشقان به مَعشوقان حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) هستند که بنده چهقَدر ایشان را دوست دارم و گاهی برای ایشان صلوات میفرستم، گاهی برای ایشان دعا میکنم. هیچکدام از اینها در شأن و مقام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند. جبرئیل (علیه السلام) که سیّد ملائکه است، در مِعراج از یکجایی دیگر نتوانست جلوتر برود و واماند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برادر جبرئیل! من را تنها میگذاری؟ عرضه داشت: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقَتْ[8]»؛ یا رسول الله! اگر میخواستم به اندازهی بند انگشت هم بالاتر بیایم، میسوختم. آنجا جای من نبود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقام «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[9]» رسیدند. این فاطمه (سلام الله علیها) چه کسی است که احترام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این عظمت در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) احترام پدر به دختر نبود؛ بلکه احترام فرزند به مادر بود. لذا هرگاه حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد میشدند، «قام الیها»، بلند میشدند، «الیها» به عنوان پیشواز جلو میرفتند. بعد هم اینگونه نبود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیگذاشتند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) پُشت سر پدرشان حرکت کند؛ همراه خودشان میآوردند، جایی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان جُلوس کرده بودند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در جای خودشان مینشاندند و خودشان در مقابل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خَم میشدند؛ «یُقَبِّلُ یَدَیهَا»؛ هر دو دست حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را بوسه میزدند. این کار را دختران با پدران خود میکنند، پسران با مادران خود میکنند؛ پدر در برابر دختر! مَعلوم میشود که دَرجهی نوری حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مقام مَلکوتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) حتی وجود عُنصری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مَجرای وجود نوری حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنزّل پیدا کرده است تا این وجود خاکی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اینجاست. یعنی واقعاً در مقام تَکوین جُزء مَجاری فیض وجود عُنصری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده است. لذا جایگاه حضرت زهرا (سلام الله علیها) جایگاه مادر بود و برخورد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم با حضرت زهرا (سلام الله علیها) برخورد پسر با مادرِ بسیار باعظمت بود. این یک نکته بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم برای اینکه مَعلوم بشود فاطمه (سلام الله علیها) تافتهی جُدابافته است و با بانوان بهشتی حتی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هم قابل مقایسه نیست؛ بلکه شأن او حَدّی است که اگر آنها مادر مؤمنین هستند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم مادر خاتم اَنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
اسلام یادگار حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است
نکتهی دیگری که برای بنده که طلبهی بیبضاعتی هستم خیلی دلنشین است، این است که حضرت زهرای ما، بیبیِ ما، شَفیعهی ما، سیّدهی ما که ما عَبدالزّهرا هستیم، ما از نوکر خیلی نوکرتر هستیم. اصلاً مالک وجود ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. بنده چگونه رویم میشود که بگویم سیّدهی من فاطمه (سلام الله علیها) است؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «سیّدتی!»؛ یعنی فاطمه جان! من هم مال تو هستم، در اختیار تو هستم. چه فاطمهای! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه مادر من است. از سوی دیگر فرمودند: «يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ[10]»؛ مادر پدرمان، مادر ما هم هست یا خیر؟ ولی شما در هیچجای عالَم مادربزرگ 18 ساله سُراغ ندارید. خداوند متعال لَعنتشان کند که نگذاشتند. این حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این جایگاه قرآنی و در این جایگاه مَلکوتی و نورانی که هستند، چه چیزی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ما رسیده است؟ یک: عالَم امکان را فاطمه (سلام الله علیها) مادری کرده است. این طبق روایات است که نور فاطمه (سلام الله علیها) از مَجاری خلقت ماسِوی الله است. پس همهی عالَم از رَشحات دریای وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. دو: از آثار و برکات حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم قرآن کریم است و هم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و هم علی ولیالله (علیه السلام) هستند و هم همهی معصومین ما (سلام الله علیهم اجمعین) به برکت حضرت زهرا (علیه السلام) است که دست ما به دامانشان میرسد. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) به میدان نیامده بود، اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) پَرچم دین را در آن وقتی که دست حضرت علی (علیه السلام) بسته بود و پَرچم غدیر اُفتاده بود، به میدان نمیآمدند و با «خُطبهی فدکیه» توطئهی بازگرداندن جامعهی اسلامی به جاهلیّت را تَصریح نمیکردند، رسماً به پسر قُحافه فرمودند: «یَابْن اَبِی قُحافَةَ! اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟[11]»؛ پسر اَبی قُحافه! این در کتاب خداست؟ او حدیث جَعل کرد و گفت که پیامبران گفتهاند که ما ارث نمیگذاریم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم به ریشهی او زد و فرمود: شما با ارث من مخالفت ندارید، شما با آیات قرآن کریم مخالفت دارید. شما میخواهید قرآن را کنار بزنید. «اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟»؛ این یک آیه است که اصلاً پروندهی آنها را باز کرد و به عالَم نشان داد. دوّم فرمودند: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟[12]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی زیبا مُشتشان را باز کرد. بنای شما بر این است که این انقلاب را بهم بریزید و به دوران ماقَبل انقلاب و دوران جاهلیّت برگردید. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با اِفشای نِفاق مُنافقین و استیضاح حاکم غاضب، اینها دیدند که اصلاً نمیتوانند در مقابل این حرفها کاری انجام بدهند که مردم این حرفها را باور کنند؛ لذا تظاهر به دین کردند و نام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را حفظ کردند. این حفظ اسلام بود. اسلام یادگار حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) است.
شَجرهی ولایت از دامان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نشأت گرفته است
نکتهی دوّم ولایت است، اسلام ناب است. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودش را سِپَر نکرده بود، بَنا داشتند حکومتی که بر اساس یک کودتای نَرم غَدیر را تحت شُعاع قرار داده و با تعصّبات مردم را جَمع کرده و بعد از بیعت که نَقض بیعت آنها حرام بود، ولی با همان رُسوم عربی هم این بیعت اعتباری نداشت؛ چون قبل از آن با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کرده بودند. چون به معنای واقعی کلمه یک کودتا بود، هرکسی مخالف بود را کُشتند. از جمله بَنا داشتند تا حضرت علی (علیه السلام) را بکُشند؛ ولی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به موقع به میدان آمد و گفت: جان فاطمه فدای جانِ علی. «رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ و نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا یا اَبَالحَسَنْ[13]»؛ ای اباالحسن! جان فاطمه (سلام الله علیها) فدای جان تو! روح فاطمه (سلام الله علیها) سِپَر بَلای تو! حضرت زهرا (سلام الله علیها) رَسماً در جنگ سخت ورود کردند و از قتل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلوگیری کردند. شخصِ علی (علیه السلام) را نگاه داشت، شخصیّت علی (علیه السلام) را هم نگاه داشت تا این شَجرهی ولایت میوههای خودش را به موقع و در طول زمان به ما برساند.
توصیهی بزرگان به خواندن حدیث کساء
از دیگر بَقایای خَزائن فاطمی، وجود نازنین حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مقدمه الفداه) است. این نکته را هم عرض کنم و انشاءالله دلهای شما بَهانهی مادر میگیرد و من هم امشب میخواهم برای صاحب مجلسمان روضهی مادر بخوانم. خودم هم مانند شما مادری هستم. در قرآن کریم فرموده است: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[14]»؛ «بَقِيَّتُ اللَّهِ» یعنی چه؟ یعنی «مابَقی لَکُم مِن الله». آن کسی که رنگ خداوند دارد، از خداوند متعال برای شما باقی مانده است. همه رفتهاند، ولی یک تُحفه، یک گوهر، یک گَنج و یک سرمایهای که شما را اداره کند که اگر این سرمایه را نداشتید، دنیا و آخرت را نداشتید. یک سرمایهای از خداوند متعال برای شما باقی مانده است. «مابَقی لَکُم مِن رَسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»، «مِن امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مِن فاطمة الزّهرا (سلام الله علیها)». فاطمه (سلام الله علیها) در حفظ همهی ارزشها محور است. لذا این «حدیث کساء» را خیلی قَدر بدانید. حدیث کساء مورد توجّه اولیای دین بود. ما با مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از این جهت که روضهخوان ایشان بودیم، خیلی پیش میآمد که در خلوت و جَلوت دستبوس ایشان بودیم. نشد که خاک پای ایشان را ببوسیم، ای کاش میشد که خاک پای ایشان را ببوسیم. میاَرزید که انجام بدهیم. این اَواخر قبل از منبر ما باید حتماً حدیث کساء خوانده میشد و بعد ما منبر میرفتیم. یکی از بزرگان که در سند حدیث کساء تَردید کرده بود و اقداماتی هم انجام داده بود که نام نمیبَرم و خداوند ایشان را رحمت نماید، چون به اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) خدمت کرد. این هم نه این اصل قضیه را، آیهی تطهیر را اِنکار میکرد. نَحوهی آن را قبول نداشتند. حدیث کساء به این کیفیتی که در کتاب مَفاتیح است را قبول نداشت و متأسفانه یک مفاتیحی را چاپ کردند که این حدیث کساء را از آن حذف کردند. این عالِم بزرگوار مشکلی پیدا کرد و به یکی از عُلمای قُم پیغام داد که به دَرب خانهی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بروید و بگویید برای ما دعا کنند، بنده مُضطرّ هستم. رفتند و به آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) گفتند: فُلان عالِم سلام رسانده است و از شما خواسته است که برای ایشان دعا کنید. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: به او بگویید حدیث کساء بخواند. مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) که آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) و آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) یک قُماش بودند. ولی آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) استاد نداشتند، نُسخههای سِیر و سلوکی در مسیر ایشان نبود؛ اما خداوند متعال اراده کرده بود که نشان بدهد. هرچه خداوند خواست همان میشود و به زحمت شما نیست. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) علاوه بر اینکه مَجذوب سالک بود، سالکِ مَجذوب هم بود؛ ولی آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) بدون استاد به آن مقامات رسیده بودند. خداوند متعال یک نگاه به ایشان کرده بود. «وَ انْظُرْ إِلَيْنا نَظْرَةً رَحِيمَةً[15]»؛ این نگاه یک نگاه عجیبی است. خداوند متعال به هرکسی نگاه کند، او را بالا میبَرد. یکی از افرادی که به آیت الله بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) نزدیک بود و الآن هم خداوند متعال ایشان را حفظ نماید که زنده هست، از صُلحای شهر قُم هستند. گاهی میرفتند و خانهی آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) را آب و جارو میکردند. میگفتند: مرحوم آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) که روزهای آخر عُمرشان بود، مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) برای عیادت ایشان آمده بودند. گفت که من در حال تماشاکردن بودم. گفتند: مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) خَم شدند تا دست مرحوم آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) را ببوسند. مرحوم آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) هم دستشان را کشیدند. یک ساعت و خُردهای آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) در کنار بستر آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) نشسته بودند و فقط ایشان را نگاه میکردند. بعد که از خانهی آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) بیرون آمدند، دم دَرب خانه ایستادند. «اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْعَالِمِ عِبَادَةٌ[16]»؛ نظر به دَرب خانهی عالِم عبادت است. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) ایستادند و مُدام دَرب این خانه را نگاه میکردند. بعد با یک دنیا حسرت گفتند: این همسایهها نفهمیدند که با چه کسی همسایه هستند؛ ولی دانستند یا ندانستند، وقتی حضرت صاحب الزمان (اروحنا فداه) به این منزل تشریف میآوردند، بَرکات آن به اینها نیز میرسید. خیلی عجیب بود. مرحوم آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) برای خروج از بُنبستها سه چیز را توصیه میکردند؛ یک: حدیث کساء بود. دو: ختم صلوات بود. سه: قُربانیکردن بود. این سه چیز جُزء نُسخههایی بود که مرحوم آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) میگفتند هرکسی درد بیدرمان دارد، اینها داروی دردهای بیدرمان است. حدیث کساء را سفارش میکردند. خداوند متعال در حدیث کساء وقتی ملائکه پرسیدند: اینها چه کسانی هستند که همهچیز بخاطر اینها آفریده شده است؟ خداوند متعال چگونه مُعرّفی کرد؟ فرمود: «هُمْ فاطِمَةُ[17]»؛ این «هُمْ فاطِمَةُ» را دقّت کنید. «هُمْ فاطِمَةُ» یعنی اینها همه فاطمه (سلام الله علیها) هستند. یعنی نور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آیینهای است که این نور را نشان میدهد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آیینهای است که این نور در ایشان مُنعکس است. امام حسن مجتبی (علیه السلام) آیینهای است که این نور در آن تشعشع دارد. امام حسین (علیه السلام) هم آیینهی مادرش حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است.
امام زمان (ارواحنا فداه) حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) را اُسوهی خود مُعرّفی کردهاند
در این جهت یک اعتبار آیهای هم به مَحضر شما عرض کنم. در این آیهی مُباهله خداوند متعال فرمود: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ[18]»؛ ابتدا خانواده را مَطرح مینماید. اینها بر روی حساب است. خداوند متعال دوست دارد که خانواده باشد، ازدواج باشد، فرزندان باشد، همسر باشد؛ خداوند متعال این خانواده را به عنوان سَمبُل قرار داده است. بنابراین خانواده تشکیل بدهید تا بر سر سُفرهی بیبی مادر داشته باشید، زیر خیمهی حضرت علی (علیه السلام) پدر داشته باشید. شما هم برای امام زمان (ارواحنا فداه) قُشون تدارک ببینید، فرزندانتان زیاد بشود. مُخالفین شما از نظر جمعیّت برای شما خطرساز میشوند. چرا باید فرزندان شما کم باشد؟ خداوند متعال «أَبْنَاءَ» را میآورد. خداوند عنایت دارد تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسران را با خود به آنجا ببَرد. «أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ»، بعد «نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ» و سپس «أَنْفُسَنَا»؛ بین «أَبْنَاءَ» که حَسنین (علیهما السلام) هستند و «أَنْفُسَ» که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، فاطمه (سلام الله علیها) را مِحور قرار داده است. فاطمه (سلام الله علیها) در وسط است. این حدیث کساء ترجمان این آیهی کریمه است. «هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها[19]»؛ همه بر سر سُفرهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی ضعف میکردند، به همسرانشان نمیگفتند. در همین حدیث کساء هم دارد که آمدند و به دخترشان گفتند. «اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً[20]»؛ مانند بچّه به سُراغ مادر میروند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام مشکلاتشان به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُراجعه میکردند. این وجود نازنین حضرت امام زمان (ارواحنا فداه)، آخرین میوهی آسمان عصمت، شَجرهی طیّبهی طهارت حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. وقتی حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور میکنند، با دو شخصیّت برای عالَم مُتجلّی میشوند. یکی فرمودند: «إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِاُسوَةٌ حَسَنةٌ[21]»؛ من که «بَقِيَّتُ اللَّهِ» هستم، مابَقی یعنی باقیِ همهی نورهای گذشته و نورالله است، بقیهای از آنهاست، بقیهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است و فاطمه (سلام الله علیها) خودش بقیة النبوّة است که اگر فُرصت شد عرض میکنم که چگونه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به اصطلاح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بقیة النبوّة هستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتند: «بقية النبوة[22]»؛ نفرمودند: «بقیة النّبی»؛ بلکه فرمودند: «بقية النبوة». وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) استمرار نبوّت خاتمی بود. خیلی مقام بزرگی است. امام زمان (ارواحنا فداه) هم قولاً فرمودند که وقتی من حکومت جهانی برقرار کنم، اُسوهی من مادرم فاطمه (سلام الله علیها) است. من راه مادرم را میروم؛ «إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِاُسوَةٌ حَسَنةٌ». یکی هم این است که خودشان را به امام حسین (علیه السلام) مُعرّفی میکنند؛ «یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام[23]».
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ[24]»؛ بیبیِ عالَم در مظلومیّت نظیر ندارد. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: علی جان! اتاق را خلوت کُن، با تو حرف دارم. با چه دلی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند که از مادرشان فاصله بگیرند و بروند. وقتی خلوت شد، صاحبدلان مادرتان نایی نداشت. تا مُدّتی بستر ایشان کنار دیوار بود و به کمک دیوار از جای بلند میشد. ولی این روزها دیگر به کمک دیوار هم نمیتواند بلند شود. سرشان را میخواستند برگردانند، باید فضّه میآمد و کمکشان میکرد. چیزی از ایشان نمانده بود. یا بقیة الله! یا صاحب الزمان! آجرک الله! چه میکشید آقا جان! به فضّه میفرمود: «لَقَد ذَابَ لَحمی»؛ فضّه! دیگر گوشت بدنم آب شده است. شَبحی بیشتر نمانده بود. حضرت امیرالمؤنین (علیه السلام) سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به دامن گرفتند. بیبی خواستند تا بلند شوند و جلوی ایشان بنشینند، اما اینقَدر بدن نَحیف بود که توان نداشت. این بر حضرت علی (علیه السلام) گران آمد. دست مبارکش را زیر سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آورد و آرام آرام بالا آورد. بیبی سرش را بر سینهی اوّل مظلوم گذاشتند. به پَهنای صورت اشک میریخت. وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستشان را میآوردند و اشکهای فاطمه (سلام الله علیها) را پاک میکردند. هردفعه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشکهای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به عنوان تبرّک به بدن خودشان میمالیدند. عرضه داشت: یا علی! خلوت کردهام تا از تو درخواست کنم: «اِبکِنی»؛ اگر گریهی بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) عبادت نبود، حضرت زهرا (سلام الله علیها) «نعم العون على طاعة اللّه[25]» چنین درخواستی نمیکردند. دیدند که همه گریه میکنند، ولی علی (علیه السلام) قهرمانِ خیبرشکَن است، علی (علیه السلام) قهرمان بَدر و اُحُد است؛ نمیتواند در جلوی جمع گریه کند. خلوت کرد تا یک فَضایی باشد و علی (علیه السلام) بتواند خودش را خالی کند. «اِبکِنی و ابکی للیتامی[26]»؛ علی هم به من گریه کن و هم به فرزندان من که مادر جوان از دست میدهند. «قتیل العدا بطف العراق[27]»؛ فرمود: اما خلوت کردم تا برای حسینم گریه کنی. بیبی از حضرت علی (علیه السلام) درخواست کرد که گریه کند؛ اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این نازدانه را که دستان خود را آورده بود و پای ذوالجَناح را در آغوش گرفته بود، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از اسب پایین آمدند، نازدانه را بر روی زانو قرار داد و التماس کرد: «لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة[28]»؛ عزیز دلم! گریه نکن. گریهی تو دل بابا را آتش میزند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۷۷.
[3] نهج البلاغه، خطبه 3 (خطبه شقشقیه).
«و من خطبة له (علیه السلام) و هي المعروفة بالشقشقية و تشتمل على الشَكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له. أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ. ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى: «شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا ، وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ»؛ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا. فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ. إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ [فَسَقَ] قَسَطَ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ [حَيْثُ] يَقُولُ «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا. أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ. قَالُوا: وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ [فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ] قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ [مَقَالَتُكَ] خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ. فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَاد».
[4] سوره مبارکه نور، آیه 36.
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ».
[5] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، جلد ۱، صفحه ۱۸۳.
[6] هند دختر ابوامیه بن مغیره مشهور به أُمّ سَلَمه از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که امالمؤمنین خوانده شدهاند. وی با پذیرش اسلام، در سالهای نخستین بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر همراه با عدهای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر در آمد. ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت میکوشید و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز یکی از مدافعان اهل بیت (علیهم السلام) به شمار میرفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسأله میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد. اکثر مورخان، تاریخ رحلت ام سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانستهاند. نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیهاش را ام سلمه گفتهاند.
نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانستهاند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. گفته شده ام سلمه پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت یعنی عبدالله بن عبدالاسد بود و او در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل میکند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه درباره جدایی از فرزند و شوهرش میگوید تا یک سال یا نزدیک به آن شب و روز میگریستم و هر روز بر سر راه میرفتم و از هر کس که از مدینه میآمد خبر آنان را میگرفتم؛ چون پسرعمویم بیتابی مرا دید دلش برایم سوخت و وساطت کرد و به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز همراه فرزند کوچکم به مدینه مهاجرت کردم و با کمک عثمان بن طلحه بن ابی طلحه نزد شوهرم رفتم. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت.
امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود. طبق بعضی از نقل ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را بهام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشهای نگهداری میکرد. حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفتهاند. ولی به نظر میرسد که سال ۶۲ از بقیه نقلها درستتر است؛ زیرا بر اساس برخی نقلها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است. درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.
[7] تاریخ ولادت امحبیبه دختر ابوسفیان را ۱۷ سال پیش از بعثت (ح ۵۹۳م) یاد کردهاند. که این تاریخ با روایاتی که سن او را در سال ۷ق، سی و چند ساله دانستهاند، توافق دارد. امحبیبه ابتدا همسر عبیدالله بن جحش اسدی بود. و از وی صاحب دختری شد که او را حبیبه نامیدند و کنیۀ امحبیبه نیز از همینجا نشأت گرفته است. وی از نخستین بانوانی بود که هنگام هجرت مسلمانان به حبشه، همراه همسر خود به آن دیار رفت. پس از درگذشت عبیدالله در حبشه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال ۶ یا ۷ق، عمرو بن امیه ضمری را نزد نجاشی فرستاد و به او وکالت داد تا امحبیبه را به همسری آن حضرت درآورد و همراه دیگر مسلمانان به مدینه بیاورد. نجاشی نیز امحبیبه را همراه با دیگر مهاجران یا اندکی زودتر از آنان، با هدایایی روانه مدینه کرد. از آنجا که ابوسفیان در زمره دشمنان اسلام بود، ابن عباس نزول آیه «عَسَی الله أَن یجْعَل بَینَکم وَ بَین الَّذین عادَیتُم مِنْهُم مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ترجمه “امید است که خدا میان شما و میان کسانی از آنان که [ایشان را] دشمن داشتید، دوستی برقرار کند، و خدا تواناست، و خدا آمرزنده مهربان است” را با ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ام حبیبه دختر ابوسفیان، مرتبط دانسته است.
پس از فتح مکه، ابوسفیان برای تجدید صلح حدیبیه به مدینه آمد، اما چون نزد دخترش ام حبیبه رفت، او پدرش را مشرک و ناپاک خواند و اجازه نداد که وی بر جای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند. ام حبیبه، پس از کشتهشدن عثمان، پیراهن آغشته به خون وی را همراه نعمان بن بشیر نزد برادر خود معاویه، به دمشق فرستاد. وی همچنین پس از شهادت محمد بن ابیبکر، از فرط خوشحالی گوسفندی کباب کرد و برای عایشه که خواهر محمد بود فرستاد، عایشه ناراحت شده و گفت: قاتل الله ابنة العاهرة، والله لا اکلت شواء ابدا خدا دختر زن بدکاره(هند مادر ام حبیبه) را بکشد سوگند به خدا من هرگز کباب نخواهم خورد. ام حبیبه، احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است. برادران وی، معاویه و عنبسه و نیز کسانی چون انس بن مالک، ابوبکر بن سعید ثقفی، ابوجراح قرشی و دیگران از او روایت کردهاند. وی در ۴۴ق در ۷۴ سالگی درگذشت. و مروان بن حکم بر جنازه او نماز گزارد. روایتی نقل شده که وی به دمشق نیز سفر کرده است. حتی برخی، وفات او را در همانجا دانستهاند و در کنار گورستان باب الصغیر نیز مزاری به وی منسوب شده است. اما چنانکه در برخی روایات معتبر آمده، وی در مدینه درگذشت و همانجا نیز (قبرستان بقیع) مدفون شد.
[8] المناقب، جلد ۱، صفحه ۱۷۸.
«اِبْنُ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ: وَ هَبَطَ مَعَ جَبْرَئِيلَ مَلَكٌ لَمْ يَطَأِ اَلْأَرْضَ قَطُّ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ اَلْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ اَلْأَرْضِ فَإِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً عَبْداً وَ إِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً مَلِكاً فَقَالَ بَلْ أَكُونُ نَبِيّاً عَبْداً فَإِذَا سُلَّمٌ مِنْ ذَهَبٍ قَوَائِمُهُ مِنْ فِضَّةٍ مَرْكَبٌ بِاللُّؤْلُؤِ وَ اَلْيَاقُوتِ يَتَلَأْلَأُ نُوراً وَ أَسْفَلُهُ عَلَى صَخْرَةِ بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ وَ رَأْسُهُ فِي اَلسَّمَاءِ فَقَالَ لَهُ اِصْعَدْ يَا مُحَمَّدُ فَلَمَّا صَعِدَ اَلسَّمَاءَ رَأَى شَيْخاً قَاعِداً تَحْتَ اَلشَّجَرَةِ وَ حَوْلَهُ أَطْفَالٌ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا أَبُوكَ آدَمُ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ ضَحِكَ وَ فَرِحَ وَ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ اَلنَّارَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ حَزِنَ وَ بَكَى وَ رَأَى مَلَكاً بَاسِرَ اَلْوَجْهِ وَ بِيَدِهِ لَوْحٌ مَكْتُوبٌ بِخَطٍّ مِنَ اَلنُّورِ وَ خَطٍّ مِنَ اَلظُّلْمَةِ فَقَالَ هَذَا مَلَكُ اَلْمَوْتِ ثُمَّ رَأَى مَلَكاً قَاعِداً عَلَى كُرْسِيٍّ فَلَمْ يَرَ مِنْهُ مِنَ اَلْبِشْرِ مَا رَأَى مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ هَذَا مَالِكٌ خَازِنُ اَلنَّارِ كَانَ طِلْقاً بِشْراً فَلَمَّا اِطَّلَعَ عَلَى اَلنَّارِ لَمْ يَضْحَكْ بَعْدُ فَسَأَلَهُ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ اَلنَّارُ فَرَأَى فِيهَا مَا رَأَى ثُمَّ دَخَلَ اَلْجَنَّةَ وَ رَأَى مَا فِيهَا وَ سَمِعَ صَوْتاً آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ قَالَ هَؤُلاَءِ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ وَ سَمِعَ لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ قَالَ هَؤُلاَءِ اَلْحُجَّاجُ وَ سَمِعَ اَلتَّكْبِيرَ فَقَالَ هَؤُلاَءِ اَلْغُزَاةُ وَ سَمِعَ اَلتَّسْبِيحَ قَالَ هَؤُلاَءِ اَلْأَنْبِيَاءُ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهَى فَانْتَهَى إِلَى اَلْحُجُبِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ تَقَدَّمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَيْسَ لِي أَنْ أَجُوزَ هَذَا اَلْمَكَانَ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقَتْ».
[9] سوره مبارکه نجم، آیات 8 و 9.
[10] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۶۵۷.
«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عِيسَى اَلْقُمِّيُّ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَمَاتِي مُحِبُّكَ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُكَ مُبْغِضِي يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ سَادَةٌ فِي اَلدُّنْيَا وَ مُلُوكٌ فِي اَلْآخِرَةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَنَا فَقَدْ أَنْكَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
[11] بخشی از خطبهی فدکیهی حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«…ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ [اِلى رَیْثَ] اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، وَیَسْلَسَ قِیادُها، ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِیِّ وَ اِطْفاءِ اَنْوارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ وَ اِخْمادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاء، وَ تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَ الضَّرّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمُدى، وَ وَخْزِ السِّنانِ فِی الْحَشا. وَ اَنْتُمْ اَلاْنَ تَزْعَمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا؟ اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟«وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ». اَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى تَجَلّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ اَنِّی ابْنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ اَاُغْلَبُ عَلى اِرْثِیه؟ یَابْن اَبِی قُحافَةَ! اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً. اَفَعَلى عَمْد تَرَکْتُمْ کِتابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ اِذْ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ». وَ قالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ». وَ قالَ : «وَ أُوْلُوا الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِى کِتَابِ اللهِ». وَ قالَ : «یُوصِیکُمُ اللهُ فِى أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنثَیَیْنِ». وَ قالَ : «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ». وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لِی وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبِی؟ وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا؟ اَفَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة اَخْرَجَ مِنْها اَبِی؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبِی مِنْ اَهْلِ مِلَّة واحِدَة اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً، تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، وَالزَّعِیمُ مُحَمَّد(صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدَمُونَ، «وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ».(7) «مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ…».
[12] همان.
[13] مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، جلد ۳، صفحه ۳۶۶.
«الفخري: قال: روي : انه لما آل أمر الحسين – عليه السلام – إلى القتال بكربلاء و قتل جميع أصحابه و وقعت النوبة على أولاد أخيه الحسن – عليه السلام – جاء القاسم بن الحسن – عليهما السلام – و قال: يا عمّ الاجازة لأمضي إلى هؤلاء الكفار . فقال له الحسين – عليه السلام -: يا ابن أخي أنت من أخي علامة و اريد [أن] تبقى (لي) لأتسلى بك و لم يعطه إجازة للبراز. فجلس مهموما مغموما باكي العين حزين القلب و أجاز الحسين – عليه السلام – إخوته للبراز و لم يجزه، فجلس القاسم متألما و وضع رأسه على رجليه و ذكر أنّ أباه قد ربط له عوذة في كتفه الأيمن و قال له إذا أصابك ألم و همّ فعليك بحل العوذة و قراءتها فافهم معناها و اعمل بكل ما تراه مكتوبا فيها، فقال القاسم لنفسه: مضى سنون عليّ و لم يصبني مثل هذا الألم فحلّ العوذة و فضها و نظر إلى كتابتها و إذا فيها: يا ولدي (يا) قاسم اوصيك إنّك إذا رأيت عمّك الحسين – عليه السلام – في كربلاء و قد أحاطت به الأعداء فلا تترك البراز و الجهاد لأعداء (اللّه و اعداء) رسوله و لا تبخل عليه بروحك و كلما نهاك عن البراز عاوده ليأذن لك في البراز لتحظى في السعادة الأبديّة. فقام [القاسم] من ساعته و أتى الى الحسين – عليه السلام – و عرض ما كتب (أبوه) الحسن – عليه السلام – على عمّه الحسين – عليهما السلام – فلمّا قرأ الحسين – عليه السلام – العوذة، بكى بكاء شديدا و نادى بالويل و الثبور و تنفّس الصعداء، و قال: يا ابن الاخ هذه الوصية لك من أبيك، و عندي وصيّة أخرى منه لك و لا بدّ من انفاذها. فمسك الحسين – عليه السلام – على يد القاسم و أدخله الخيمة و طلب عونا و عبّاسا، و قال لام القاسم – عليه السلام -: ليس للقاسم ثياب جدد؟ قالت: لا. فقال لاخته زينب: ائتيني بالصندوق فأتت به إليه، و وضع بين يديه، ففتحه و أخرج منه قباء الحسن – عليه السلام -، و البسه القاسم، و لفّ على رأسه عمامة الحسن – عليه السلام -، و مسك بيده ابنته التي كانت مسمّاة للقاسم – عليه السلام – فعقد له عليها و أفرد له خيمة و أخذ بيد البنت و وضعها بيد القاسم و خرج عنهما. فعاد القاسم ينظر إلى ابنة عمّه، و يبكي إلى أن سمع الأعداء يقولون: هل من مبارز؟ فرمى بيد زوجته و اراد الخروج (من الخيمة فجذبت ذيل القاسم و مانعته من الخروج) و هي تقول [له] : ما يخطر ببالك؟ و ما الذي تريد [أن] تفعله؟ قال لها: أريد ملاقاة الأعداء فانّهم يطلبون البراز و اني (إلى الميدان عازم و إلى دفع الاعداء جازم) ، فلزمته الزوجة ، فقال لها: خلي ذيلي فإنّ عرسنا أخّرناه إلى الآخرة، فصاحت و ناحت و أنّت من قلب حزين، و دموعها جارية على خدّيها، و هي تقول: يا قاسم أنت تقول (ان) عرسنا أخّرناه إلى الآخرة، و في القيامة بأي شيء أعرفك؟ و في ايّ مكان أراك؟ فمسك القاسم يده و ضربها على ردنه و قطعها و قال: يا بنت العمّ اعرفيني بهذه الردن المقطوعة فانفجع أهل البيت بالبكاء لفعل القاسم، و بكوا بكاء شديدا، و نادوا بالويل و الثبور. قال من روى: فلمّا راى الحسين – عليه السلام – أنّ القاسم يريد البراز، قال له: يا ولدي أ تمشي برجلك إلى الموت؟ قال: و كيف يا عمّ و أنت بين الأعداء وحيد فريد لم تجد محاميا و لا صديقا؟ روحي لروحك الفداء، و نفسي لنفسك الوقاء. ثم ان الحسين – عليه السلام – شق أزياق القاسم و قطع عمامته نصفين ثم أدلاها على وجهه ثم ألبسه ثيابه بصورة الكفن و شدّ سيفه بوسط القاسم و أرسله إلى المعركة. ثم إنّ القاسم قدم على عمر بن سعد و قال: يا عمر أ ما تخاف (من) اللّه أ ما تراقب اللّه يا أعمى القلب أ ما تراعي رسول اللّه [- صلى اللّه عليه و آله -؟ فقال عمر بن سعد: أ ما كفاكم التجبر؟ أ ما تطيعون يزيد؟ فقال القاسم:] لا جزاك اللّه خيرا تدّعي الاسلام و آل رسول اللّه – صلى اللّه عليه و آله – عطاشى ظماء قد اسودت الدنيا بأعينهم، فوقف هنيئة فما راى أحدا يقدم إليه فرجع إلى الخيمة فسمع صوت ابنة عمه تبكي، فقال لها: [ها] انا جئتك، فنهضت قائمة على قدميها، و قالت: مرحبا بالعزيز، الحمد للّه الذي اراني وجهك قبل الموت. فنزل القاسم في الخيمة و قال: يا ابنة العمّ مالي اصطبار أن أجلس معك، و (عسكر) الكفار يطلبون البراز، فودّعها و خرج، و ركب جواده، و حماه في حومة الميدان، ثم طلب المبارزة، فجاء إليه رجل يعدّ بألف فارس فقتله القاسم و كان [له] أربعة أولاد مقتولين، فضرب القاسم فرسه بسوطه و عاد يقتل الفرسان (و يجدل الشجعان) إلى أن ضعفت قوته فهمّ القاسم ان يرجع إلى الخيمة و إذا بالازرق الشامي – لعنه اللّه – قد قطع عليه الطريق و عارضه فضربه القاسم على أمّ رأسه فقتله. و صار القاسم إلى الحسين – عليه السلام -، و قال: يا عمّاه [العطش، العطش] ادركني بشربة من الماء، فصبّره الحسين – عليه السلام – و أعطاه خاتمه و قال له: حطّه في فمك فمصّه. قال القاسم: فلمّا وضعته في فمي، كأنّه عين ماء، فارتويت و انقلبت إلى الميدان، ثم جعل همته على حامل اللواء و أراد قتله فاحاطوا به بالنبل، فوقع القاسم على الأرض [فضربه شيبة بن سعد الشامي بالرمح على ظهره فاخرجه من صدره، فوقع القاسم] يخور بدمه، و نادى: يا عمّ أدركني، فجاءه الحسين – عليه السلام – و قتل قاتله، و حمل القاسم إلى الخيمة فوضعه فيها ففتح القاسم عينه فرأى الحسين – عليه السلام – قد احتضنه، و هو يبكي و يقول: يا ولدي لعن اللّه قاتليك يعزّ و اللّه على عمّك ان تدعوه و أنت مقتول يا بني قتلوك الكفار كأنهم ما عرفوك و لا عرفوا من جدك و أبوك. ثم ان الحسين – عليه السلام – بكى بكاء شديدا و جعلت ابنة عمّه تبكي و جميع من كان منهم، و لطموا الخدود و شقّوا الجيوب، و نادوا بالويل و الثبور و عظائم الامور».
[14] سوره مبارکه هود، آیه 86.
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ۚ وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ».
[15] مفاتیح الجنان، فرازی ازدعای شریف ندبه.
«…وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَ مُقاماً، وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِيمِكَ إِيَّاهُ أَمامَنا حَتَّىٰ تُورِدَنا جِنَانَكَ وَ مُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِكَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِكَ السَّيِّدِ الْأَكْبَرِ وَ عَلَىٰ أَبِيهِ السَّيِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرىٰ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلَّى اللّٰه عَليْهِ و آلِهِ وَ عَلَىٰ مَنِ اصْطَفَيْتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَكْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ؛ وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً لَاغايَةَ لِعَدَدِها، وَ لَا نِهايَةَ لِمَدَدِها، وَ لَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّٰهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَ أَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِياءَكَ، وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَكَ، وَ صِلِ اللّٰهُمَّ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّي إِلىٰ مُرافَقَةِ سَلَفِهِ، وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ يَمْكُثُ فِي ظِلِّهِمْ، وَ أَعِنَّا عَلَىٰ تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ، وَ الاجْتِهادِ فِي طاعَتِهِ، وَ اجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ، وَ امْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ، وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعاءَهُ وَ خَيْرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ، وَ فَوْزاً عِنْدَكَ، وَ اجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً، وَ دُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛ وَ اجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَ هُمُومَنا بِهِ مَكْفِيَّةً، وَ حَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِيَّةً، وَ أَقْبِلْ إِلَيْنا بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ، وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَيْكَ، وَ انْظُرْ إِلَيْنا نَظْرَةً رَحِيمَةً نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَةَ عِنْدَكَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِكَ، وَ اسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ رَيّاً رَوِيّاً هَنِيئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۱، صفحه ۷۳.
«ما، [الأمالي للشيخ الطوسي ] ، جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي اَلْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلرَّزَّازِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْعَالِمِ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْإِمَامِ اَلْمُقْسِطِ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْوَالِدَيْنِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرُ إِلَى اَلْأَخِ تَوَدُّهُ فِي اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ».
[17] مفاتیح الجنان، بخشی از حدیث شریف کساء.
«…فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِسآءِ، اَخَذَ اَبي رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَيِ الْكِسآءِ، وَ اَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْني اِلَي السَّمآءِ، وَ قالَ اَللَّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَ خآصَّتي وَ حآمَّتي، لَحْمُهُمْ لَحْمي، وَ دَمُهُمْ دَمي، يُؤْلِمُني ما يُؤْلِمُهُمْ، وَ يَحْزُنُني ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَ مُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّي وَ اَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ رَحْمَتَكَ، وَ غُفْرانَكَ وَ رِضْوانَكَ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ، وَ اَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يا مَلائِكَتي وَ يا سُكَّانَ سَمواتي، اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَ لا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَ لا قَمَراً مُنيراً، وَ لا شَمْساً مُضِيئَةً، وَ لا فَلَكاً يَدُورُ، وَ لا بَحْراً يَجْري، وَ لا فُلْكاً يَسْري، اِلاَّ في مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَ مَنْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَهْبِطَ اِلَي الْأَرْضِ لِأَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِيُ الْأَعْلي يُقْرِئُكَ السَّلامَ، وَ يَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَ الْإِكْرامِ، وَ يَقُولُ لَكَ وَ عِزَّتي وَ جَلالي اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَ لا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَ لا قَمَراً مُنيراً، وَ لا شَمْساً مُضيئَةً وَ لا فَلَكاً يَدُورُ، وَ لا بَحْراً يَجْري، وَ لا فُلْكاً يَسْري، اِلاَّ لِأَجْلِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ، وَ قَدْ اَذِنَ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لي يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْيِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ لِأَبي اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً…».
[18] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61.
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ».
[19] مفاتیح الجنان، بخشی از حدیث شریف کساء.
[20] همان.
«بِسَنَدٍ صَحيحٍ عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الاَنْصاري عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلَيهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَيَّ اَبي رَسُولُ اللَّهِ في بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتيني بِالْكِسآءِ الْيَماني فَغَطّيني بِهِ، فَاَتَيْتُهُ بِالْكِسآءِ الْيَماني فَغَطَّيْتُهُ بِهِ، وَ صِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَ اِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ في لَيْلَةِ تَمامِهِ وَ كَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَ اِذا بِوَلَدِيَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْني وَ ثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا صاحِبَ حَوْضي، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِسآءِ؛ فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَ اِذا بِوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا قُرَّةَ عَيْني وَ ثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ لي يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَ اَخاكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَدَنَي الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا شافِعَ اُمَّتي، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِسآءِ…».
[21] الغيبه، طوسى، ص 286.
[22] فاطمه ، بهجه قلب المصطفي، ص 365 به نقل از بحارالا نوار، ج 8 ، ص 109 الي 112.
«يا ابنة الصفوة وبقية النبوة».
[23] یزدى حایرى، على، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق، مصحح، عاشور، على، ج 2، ص 233، بیروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ اول، 1422ق.
««زمانی که حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور میکند، [کنار کعبه] ما بین رکن و مقام میایستد و پنج ندا میدهد: الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم. الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده. الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین را برهنه روی خاک افکندند. الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا؛ آگاه باشید ای جهانیان که جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند».
[24] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها).
«…السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَ عَلَىٰ رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ…».
[25] تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد ۹، صفحه ۴۸۵.
«و في كتاب المناقب لابن شهر آشوب، عن النّبيّ – صلّى اللّه عليه و آله – حديث طويل في آخره بيان ما جرى منه – عليه السّلام – أيّام تزويج فاطمة – عليها السّلام – [من عليّ – عليه السّلام-] . و فيه: فسأل عليّا: كيف وجدت أهلك؟ قال: نعم العون على طاعة اللّه. و سأل فاطمة. فقالت: خير بعل. فقال: اللّهمّ اجمع شملهما [و ألّف بين قلوبهما] و اجعلهما و ذرّيّتهما من ورثة جنّة النّعيم».
[26] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸،۱۷۴.
«ابکنی ان بکیت یا خیر هاد ***** واسبل الدمع فهو یوم الفراق
یا قرین البتول اوصیک بالنسل ***** فقد اصبحا حلیفا اشتیاق
ابکنی و ابکی للیتامی و لا تنسی ***** قتیل العدا بطف العراق
فارقوا اصبحوا یتامی حیاری ***** احلفوالله فهو یوم الفراق».
[27] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸،۱۷۴.
[28] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ ق، ج ۴، ص ۱۰۹-۱۱۰.
«و قال القندوزیّ: و یقول الحسین (رضی الله عنه): اللّهمّ إنّک شاهد علی هؤلاء القوم الملاعین إنّهم قد عمدوا أن لا یبقون من ذریّه رسولک (ص)، و یبکی بکاءاً شدیداً و ینشد و یقول:
یا ربّ لا تترکنی وحیداً قد أظهروا الفسوق و الجحودا
و صیّرونا بینهم عبیداً یرضون فی فعالهم یزیدا
أمّا اخی فقد مضی شهیداً مجدّ لا فی فدفد فریدا
و أنت بامرصاد یا مجیدا. ثمّ نادی: یا أمّ کلثوم و یا رقیّه و یا عاتکه و یا زینب یا أهل بیتی علیکنّ منّی السّلام، فلمّا سمعن رفعن أصواتهنّ بالبکاء فضمّ بنتها سکنیه إلی صدره و قبّل ما بین عینیها و مسح دموعها و کان یحبّها حبّاً شدیداً ثمّ جعل یسکتها و یقول:
سَیَطُولُ بَعْدِی یَا سُکَیْنَهُ فَاعْلَمِی مِنْکِ الْبُکَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِی
لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی
وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَان».