«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي»[1].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
بخشی از تفسیر سورهی مبارکهی «طه» در کتاب التحقیق
اقوالی که راجع به «طه[2]» نقل شده است، بسیار است. صاحب منهج میگوید که در هیچ آیهای به این اندازه اختلاف ملاحظه نکردم که در مورد «طه» اقوال مفسرّین وجود دارد. ولی در آنجا دو حدیث نقل کرده است؛ یکی از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که مراد از «ط» طولِ الهی است؛ «يَا ذَا الطَّوْلِ و الْمَنِّ» و مراد از «ه» هم هدایت سَرمدیِ اقتداری است. یک حدیث دیگر از وجود مبارک حضرت جعفر ابن محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است فرمودند: مراد از «ط» طوبی است و مراد از «ه» هدایت است؛ طوبی و هدایت. مطالب ذوقی هم در مورد «طه» بسیار گفته شده است و من برای کتاب «التحقیق» را نوشتهام تا برایتان بخوانم. «1- هذان الحرفان يشيران الى أنّ البحث في هذه السورة المباركة مربوط بموضوعات فيها هذان الحرفان، فالبحث المهمّ فيها انّما هو فيما يتعلّق بالطغيان من فرعون، و طريق البحر فيه هلاكه و نجات موسى و بنى إسرائيل، ثمّ بالهدى المطلق، و الهدى في التكوين، و الهدى من الأنبياء. و جريان أمر هارون، و هكذا الطور الأيمن، و اتّباع الهوى. و صدر السورة- إلّا تذكرة: فيه اشارة الى انّ النبىّ (ص) يؤمر بهداية الناس، و القرآن وسيلة للهداية، لا للزحمة و التكلّف. فيكون التوجّه في السورة الى الطغيان و هداية الطاغين [3]» همهاش «ط» است؛ «بالطغيان من فرعون» و «طريق البحر فيه هلاكه»؛ همهی اینها در این سورهی مبارکه وجود دارد. «2- أن يكون الحرفان فيهما إشارة…[4]»؛ اشاره به این است که این «ه» از نظر حروف ابجد عدد 5 است و «ط» عدد 9 است و مجموع این دو عدد 14 میشود و ایشان میگویند این عدد 14 اشاره به چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) است که هدایت الهی از بسترِ ولایت و امامتِ این بزرگواران جریان پیدا میکند؛ اما «ط» عدد 9 است و «ه» عدد 5 است، این عدد 5 اشاره به خمسهی طیّبه است و «ط» بقیهی معصومین (علیهم السلام) هستند. حال چرا «ط» مقدم است؟ زیرا خمسهی طیّبه موقع نزول این آیات حضور داشتند و آنها غایب بودند؛ لذا برای توجّه دادن به آنها که الان در مَنظَر نیستند، «ط» یعنی آن 9 نفر را بر 5 نفر دیگر مقدم داشته است. وجوه دیگری هم در این حروف ابجد در آنجا نقل کرده است که ملاحظه خواهید فرمود.
مأموریت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بَشَر
اما قرآن کریم میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى[5]»؛ دوستان عزیز ما در جلسهی گذشته نکاتی افاده فرمودند و ما استفاده کردیم و مطالبی نیز نقل شد. حال میشود در این رابطه یک جمعبندی ارائه کرد که خداوند متعال پیامبرش را هم تسلّی میدهد و هم متذکّر میشود که هدایتّ امرِ جبری نیست و چون امرِ جبری نیست، عدّهای میپذیرند و عدّهای هم قهراً نمیپذیرند. آنهایی که میپذیرند همان «يَخْشَى» هستند. در آیات دیگر به تعابیر مختلف آمده است که میفرماید: «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[6]» و یا میفرماید: «تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى» و چند مورد از این آیات وجود دارد که شما «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ[7]». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به همه حرص و ولع داشتند که همه را هدایت کنند و در این رابطه به قدری به ایشان فشار میآمد که خداوند متعال دارد ایشان را کنترل میکند و به ایشان میگوید که در حال از بین بردن خودت هستی؛ «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ[8]». خداوند متعال هم در حال تربیت پیامبرش است و هم او را هدایت میکند که چون امر هدایت اختیاری است، هر اندازهای هم که شما تلاش کنی، آنهایی که اهل نیستند، از تو قبول نخواهند کرد. لذا چه موعظه و استغفار بکنی و چه اینکارها را انجام ندهی، اینها کارشان خراب است. کما اینکه در یکی از وجوه «طه» همان طینت را گفتهاند و بیان کردهاند منظور از «ط» همان طینت است و اختلاف طینتها باعث میشود که گروهی میپذیرند و گروهی هم نمیپذیرند. «ه» هدایت است و «طه» طینت است و تا وقتی که طینت آماده نباشد، هدایت واقع نمیشود. لذا مأموریت تو در حدّ تکلیف است؛ «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[9]». دایرهی تکلیف دو چیز است؛ یکی علم و دیگری قدرت است. هم «رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ[10]» و هم «رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یطیقونَ[11]» داریم. ای پیامبر! تو هم که پیامبر هستی، در حدّ وُسعِ خودت تکلیف داری و این همّتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند و نسبت به همه طمع داشتند و پیگیر هم بودند و خیلی به ایشان فشار میآمد؛ «إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[12]».
«چندین چراغ دارد و بیراه میرود ***** بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش[13]»
تو چراغ را روشن کردهای و راه را هم نشانشان میدهی و گودالها را هم به آنها ارائه میکنی اما نمیخواهند بپذیرند؛ میخواهند خودشان را درون گودال بیندازند. تو نمیتوانی اینها را مجبور کنی، نه وکیل اینها هستی، نه مُسیطر اینها هستی و نه زورت میرسد. ما قفلهای دل را به دست تو ندادیم و دست خود خداوند است. لذا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ[14]» و «وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ[15]».
«رگ رگست این آب شیرین و آب شور ***** در خلایق میرود تا نفخ صور[16]»
اینها مانند انسان بودند و محیط فاسدی هم وجود نداشت؛ اولین قتل را یک پیامبر زاده انجام داده است درحالی که در محیطی بودهاند که زمینهی انحراف هم وجود نداشته است. بنابراین هرچه هم تلاش کنی، آن کسی که«يَخْشَى» است، زمینه باطنی دارد، رِقّت قلب دارد و استعداد پذیرش دارد، میپذیرد و هدایت میشود و آن کسی هم که خُبثِ طینت دارد و متکبّر است و دارای صفاتی است که حداوند متعال برای کسانی که هدایت نمیشوند، بیان فرموده است، با این تلاش بیوقفهی تو هم هدایت نمیشوند. «مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ یک بُعد آن مربوط به فضای بیرونی است که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخورد با طاغوتها، مستکبرین و افرادی که لجوج بودند و جهالت عمیق داشتند، خداوند متعال میفرماید که محدودهی تکلیف تو همین است که تذکّر بدهی. تو باید بَلاغِ مُبین داشته باشی و پیام من را به همه ابلاغ کنی. اما هدایت اینجور نیست که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی، هدایت میشود و این شدنی نیست. خداوند متعال میخواهد هم این فشار بیرونی را از دوش حبیبش بردارد و به او میفرماید که تو کار خودت را انجام بده و هرکاری هم انجام بدهی، عدّهای بنا نیست که هدایت بشوند و اینها محکوم به ضلالت هستند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[17]». در آیهی دیگری هم می فرماید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ[18]»؛ نمیتوانی انسانهای ناشنوا را شنوا کنی؛ زیرا در آذانشان وَقر است و گوششان سنگین شده است و آن اعمال و نیّات فاسد و حجاب ظلمشان وَقرِ در سمعشان است و در قلبهایشان غشاوة وجود دارد. کسی که دلش پشت دیوار است و پرده را برنمیدارد، صدای تو به آن نمیرسد. کسی هم که گوشش سنگین است، هرچه داد و فریاد کنی چون «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[19]» هستند، متوجّه نمیشوند. میگویند کسانی که ناشنوا هستند، لال هم هستند که خیلی عجیب است؛ زیرا اگر بشنود و نتواند حرف بزند، خیلی به او فشار میآید و کار خداوند مطابق حکمت است. اینهایی که کوری باطن و ناشنوایی باطن دارند، هرکاری انجام بدهی شدنی نیست و سنّت الهی هم اینجور نیست که اینها به جبر مؤمن بشوند؛ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[20]» خودِ این مُشرکین هم میگفتند: «فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[21]» اگر خداوند میخواست، ما هدایت میشدیم. خداوند متعال هم فرموده است: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[22]» ما دو راه را در پیش روی آنها قرار دادیم و انتخاب را هم به خودشان واگذار کردیم؛ بعد از انتخاب میفرماید: «كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ[23]» منتهی امداد مؤمنین به این است که میفرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[24]» و یا میفرماید: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ[25]». گاهی خداوند کسی را که در خط خودش است، یکجوری اینها را خارج از محاسبات میبرد و خیلی سعهی صدر و سعهی وجود به او میدهد؛ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ[26]». اما کفار به همان مقداری که خباثت به خرج میدهند، به همان مقدار هم بر بدیها و ظلماتشان افزوده میشود، بر نابینایی و ناشنوایی خودشان اضافه میکنند.
بیقراری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عبادت و هدایت بندگان الهی
در بُعد بیرونی خداوند متعال مشاهده کرد که پیامبرش خیلی حرص و ولع دارد و حرص و جوش میخورد و نزدیک است که خودش را از بین ببرد، خداوند متعال کَرَم کرد و پیامبرش را از این تنگنا نجات داد. در بعد عبادت هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی بیقرار بودند و هرکاری انجام میدادند، باز اغنا نمیشدند. بسیار نماز میخواندند، اشک میریختند، بیداری میکشیدند ولی گویا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه هم خودکشی میکردند و تنها در زمینهی هدایت بیرونی اینجور نبودند. در عبادت فردی خودشان هم حَد نداشتند و یک بیقراری بود که هرکاری میکردند، آرام نمیگرفتند. لذا در هر دو بُعد خداوند متعال میفرماید که ما این دین را فرستادیم و از تو در دایرهی قدرت تکلیف خواستیم. هم در عبادت فردی و هم در هدایت بیرونی بیش از توانَت مُکلّف نیستی و این یک نکته است که تذکّر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که توانِ تو، توانِ خداوند نیست، نامحدود نیست و توانِ تو، توانِ بَشری است و بَشر در محدودهی قدرتش تکلیف دارد و تو برای کسانی که لجاجت و مقابله میکنند، خیلی تلاش نکن. از این طرف هم، عبادت وسیله است. خداوند متعال به دل نگاه میکند و به عمل نگاه نمیکند. «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ[27]». خداوند دل تو را میداند و محبّت تو را هم قبول میکند اما خداوند متعال اینجور زحمت را از دوش تو برداشته است؛ «مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى».
آزار و اذیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط دیگران و هدایت ایشان توسط خداوند متعال
یک احتمال دیگر هم وجود دارد که عبارت منظور از «لِتَشْقَى» ابولهب و دیگران این رنج و تَعَبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که ملاحظه میکردند، هم در بیرون مورد ایذاء و آزار و تهمت و زخمِ زبان و انواعِ اذیّتها بودند که فرموده است: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ[28]» و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از نظر زندگی شخصی، «یَجلِسُ جَلسَةَ العَبِیدِ[29]» و یال و کوپالی نداشتند، تشریفاتی نداشتند. روی خاک مینشستند و غذا خوردنشان، مانند غذا خوردن بردهها بود و اینجور نبود که ظرفهای تشریفاتی و سفرههای تشریفاتی داشته باشند. لذا آنها حملِ بر شقاوت میکردند و میگفتند ایشان در زندگیشان خوشبخت نیست. معاذالله میگفتند چه کسی بدبخت از این است؟ قرآن کریم در حال ابطال کردن نظرات آنها هم هست و پیامبرش را به سعادت منتصب میکند. ما این قرآن را نازل کردیم، برای اینکه این قرآن در مراحل مختلف موجب سعادت است. این هم نکتهای بود که عرض کردیم.
نکتهی دیگر این است که خداوند متعال میخواهند بفرمایند: «لا مُؤثّرَ فی الوجود الا الله تبارک و تعالی[30]». به همین دلیل است که خیلی تلاش میکند و گویا فکر میکند که میتواند کاری انجام بدهد. تو عبد من هستی، کاری از تو ساخته نیست و ما بیش از این به تو ندادیم، تو در حال انجام چه کاری هستی؟ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ تو خودت هیچ چیزی نداری و ما تو را مأمور کردیم و دایرهی مأموریتت را خودمان به تو میگوییم که آنهایی که قابل هدایت نیستند را نمیتوانی هدایت کنی و در عبادت هم ما بیش از این از تو درخواست نکردیم. چرا این اندازه خودت را در تَعَب و ناراحتی نگه میداری؟ بنابراین هم بُعدِ معرفتی دارد، هم بُعدِ معرفتی و هدایتی دارد و هم بُعدِ تبلیغی دارد. تکریم و تعظیم نبی مکرمّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
صلواتی ختم بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ به سؤالات دوستان
دوستانی که توفیق نداشتیم در جلسهی گذشته از آنها استفاده کنیم، میتوانیم فیض ببریم. چند نکته در قرآن کریم نشان میدهد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علیالدّوام تحتِ کنترل ذاتِ رُبوبی بوده است؛ لذا قدم به قدم تحت هدایت خودِ خداوند میباشد. اولاً در حالت کلی این آیه شریفه است که میفرماید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ[31]»؛ اصلاً خداوند بار را از روی دوش پیامبرش برداشته بود و ایشان دریا دل بودند و این سختیها و مشقّتها برایشان سخت نبود و مانند ما نبودند که اینها برایشان فشار باشد. هدف بلند بود و در راه این هدف، هر قدمی که برمیداشتند، برایش حَسَنه و تقرّب بود، برایش موفقیّت در اجرای مأموریت بود و خداوند دفعهی اول که به ایشان شرح صَدر دادند، مشکلات را حل کرد و مشکلات را از روی دوش ایشان برداشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرص داشتند و هنگامی که وحی میآمد، میخواستند تکرار کنند و باز فرمودند: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[32]»؛ این قدر نگران نباش و حرص نخور. در سورهی مبارکهی اعلی میفرماید: «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[33]» ما خودمان نگه میداریم. تو اگر میخواهی زود دستپاچه بشوی و مدام مینویسی یا تکرار میکنی… ما خودمان عهدهدار هستیم. در مورد عبادت ایشان هم میفرماید که به این اندازه لازم نیست بدنت را به زحمت بیندازی. ما همان مقداری را که معمول است، همان را از تو قبول میکنیم. در مورد برخورد هدایتی با خارج هم فرموده است: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ». لذا همهجا آن بار را «وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ» خداوند بارها را از دوش پیامبرش برمیدارد چون میفرماید: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ[34]». این دین، دینِ آسان و دلپذیری است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در قلّه هستند و مردم باید با دیدن ایشان احساس ناامیدی برایشان به وجود نیاید که نمیتوانند زندگی الهی داشته باشند. لذا هرچقدر پیامبر اکرم عبادت بکند که خودشان میفرمودند: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ[35]»، نسبت به بارگاه خداوند متعال عبادتِشان قلیل است و به حساب نمیآید. عبادت به هر اندازهای که باشد، محدود است ولی احسان خداوند نامحدود است، عظمت خداوند نامحدود است. لذا بنای خداوند هم بر این است که «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ[36]» او کمِ شما را هم قبول میکند و اگر عمل نکردید، نیّت شما را هم قبول میکند و همین که میخواهید یک کاری انجام بدهید را هم میپذیرد. خداوند در مرحلهی اول میدان را برای پیامبرش باز میکند و برایش دینداری را تسهیل میکند و بعد هم این را به رُخِ ما میکشد که در حالی که او پیامبر ماست و مقام و مرتبهاش اقتضا میکند که خیلی تلاش کند، ما به او میگوییم که آرام باش و ما همینجور قبول داریم. دیگران هم همینجور هستند؛ «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[37]» هر کسی در حدّ توانش کار بکند و بیش از این را از او مطالبه نخواهیم کرد؛ به وجود اینکه حقّ آن این است که بیش از اینها باشد؛ زیرا بدهی، بدهیِ نامحدودی است؛ لذا باید کار هم در حدّ بدهی باشد و عملی نیست. ولی خداوند متعال بر پیامبرش آسان کرد، بر ما هم آسان کرد و تربیت دیگرش هم این بود که فرمود تو هر اندازهای تلاش هم بکنی، آن کسی که «یخشی» نیست، بنا نیست که هدایت بشود. هم به تو میگوییم و هم به دیگران که گمان نکنند که آنها قدرتِ نامحدود دارند. شما کارهای نیستید و اثرِ کار شما را من باید بدهم. توحید افعالی این است و انسان هرکاری که انجام میدهد، خواستِ خداوند است و آیا توقع تو این است که چیزی که خواست خداوند نبوده را انجام بدهی؟ این کار شدنی نیست. لذا هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به فقرش متذکّر میشود و هم کار را برای جامعه آسان میکند و فضای بازی برای اسلامشان و دیانتشان فراهم میکند. جزاکم الله خیرا. ظاهراً دیگر وقت نماز است.
دعا
خدایا! به قرآن کریم، به قرآن ناطق، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسمت میدهیم وجود مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از سِجن غیبت نجات عنایت بفرما!
خدایا! قلب مبارکشان را از ما و همهی حوزهها راضی نگه دار.
خدایا! این مملکت را از شر اشرار و منافقین محافظت بفرما.
خدایا! سرنوشت به دست توست؛ مجاهدین عراق را بر منافقین عراق پیروز بگردان.
خدایا! دست نفاق و نفوذ را در آنجا افشا، رسوا و قطع بفرما.
خدایا! جبههی مقاومت را پیروز بگردان.
خدایا! سایهی رهبر بزرگوارمان را با اقتدار و عزّت و پیروزی مستدام بدار.
غفر الله لنا و لکم
برای شفای همهی مریضها یک سورهی حمد قرائت بفرمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ[38]»
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه طه، آیه 1.
[3] التحقيق في كلمات القرآن الكريم، المصطفوي، حسن، جلد 7، صفحه 126.
[4] همان.
ادامهی متن التحقیق: «2- أن يكون الحرفان فيهما إشارة الى عدد 14 5+ 9 و هذا العدد 14 إمّا اشارة الى بشارة بأربعة عشر معصوما، و تتميم هذا العدد في عترته، و ادامة هذا المقام (وظيفة التذكرة و الهداية) الى أن ينتهى الى تمام العدد. و بوجودهم تستمرّ الهداية و التبليغ و تبيين الحقّ في قبال الطغاة. و التعبير بهذين الحرفين: اشارة الى خمسة أصيلة، ثم تسعة متفرّعة، و البشارة تقتضي تقدّم التسعة الّذين ليسوا بحاضرين. و إمّا أنّ العدد اشارة الى بداية ظهور أمر الهداية و أوّل زمان تحقّق التبليغ و الرسالة، و ذلك بانتهاء 13 سنة، ثمّ وقوع الهجرة و انتقال المسلمين الى المدينة و حرّيّتهم في بيان الحقائق. و إمّا أنّ العدد اشارة الى امتداد زمان حياة الرسول (ص) الى أربعة عشر سنة، من نزول السورة و الآية، بناء على أنّ نزولها كان في سنة أربع قبل الهجرة، فيمتدّ التبليغ و الهداية و العبوديّة الى الأجل المسمّى. و هذه السورة الكريمة قد نزلت بمكّة و قبل الهجرة- و في آخر السورة».
[5] سوره مبارکه طه، آیات 1 الی 3.
[6] سوره مبارکه بقره، آيه 2.
[7] سوره مبارکه بقره، آيه 6.
[8] سوره مبارکه کهف، آیه 6.
[9] سوره مبارکه بقره، آيه 286.
[10] خصال، ص ۴۱۷، ح ۹. / بحار الأنوار، ج ۵، ص ۳۰۳، ح ۱۴.
[11] همان.
[12] سوره مبارکه کهف، آیه 6.
[13] سعدی شیرازی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۳۸.
[14] سوره مبارکه رعد، آیه 27.
[15] سوره مبارکه نور، آیه 46.
[16] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۶ – حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود.
[17] سوره مبارکه اعراف، آیه 179.
[18] سوره مبارکه نمل، آیه 80.
[19] سوره مبارکه بقره، آیه 171.
[20] سوره مبارکه بقره، آیه 256.
[21] سوره مبارکه انعام، آیه 149.
[22] سوره مبارکه انسان، آیه 3.
[23] سوره مبارکه اسراء، آیه 20.
[24] سوره مبارکه انعام، آیه 160.
[25] سوره مبارکه بقره، آیه 261.
[26] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 7.
[27] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۹.
[28] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۵۳۷.
[29] الکافي، جلد 6، صفحه 271. / المحاسن، ج 2، ص 457. / بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 63، ص 419.
[30] شیرازی، صدرالدین، الاسفارالاربعة، ج۶، ص۳۷۳.
«لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعدههای فلسفی بوده و به این معناست که در جهان، هیچ علت فاعلی (علت فاعلی به علتی گفته میشود که به معلول خود، وجود میدهد) حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست. این قاعده به این معناست که هیچ علت فاعلی حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست. و تنها خداوند است که حقیقتا به دیگر موجودات هستی و وجود میدهد و دیگر موجودات در زمینه هستی بخشی، تنها علت اعدادی هستند (علت اعدادی به علتی گفته میشود که در وجود معلول خود تاثیر ندارد و تنها زمینه لازم را برای موجود شدن آن، فراهم میکند؛) نه علت حقیقی. با اثبات این مطلب، میتوان نتیجه گرفت که هیچ علت غیر فاعلی نیز (خواه علت غایی باشد یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، در وجود معلول خود، تاثیر حقیقی ندارد؛ زیرا علیت هرچیز (چه به نحو غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) ، تابع وجود آن است و وقتی اثبات شد که وجود را تنها خداوند اعطاء میکند، وجود هر علتی و در نتیجه علیت آن (به نحو فاعلی یا غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا…) از آن خداوند خواهد بود. با اثبات مطلب یادشده، «توحید افعالی» به معنی دقیق کلمه، اثبات شده است؛ زیرا توحید افعالی به معنای دقیق این است که هر فعلی در جهان، حقیقتا فعل خداوند است و چون فعل، همان علیت و تاثیر است، با اثبات این که علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است، همه افعال، حقیقتا فعل خداوند خواهند بود.
[31] سوره مبارکه شرح، آیات 1 و 2.
[32] سوره مبارکه قیامه، آیات 16 و 17.
[33] سوره مبارکه اعلی، آیه 6.
[34] سوره مبارکه بقره، آیه 185.
[35] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 68، صفحه 23.
[36] این دعا مختصرترین دعا از دعاهای سحر است و در کتاب «اقبال» آمده است.
[37] سوره مبارکه بقره، آیه 286.
[38] سوره مبارکه فاتحه، آیات 1 الی 7.