مولوى تمثيلی دارد در مورد تعلقات، پندارها وافكار دنيوي و اثر ذكر خداوند در نفى آنها. ایشان می گويد: شخصي كنار بركه اى ايستاده بود؛ زنبورها به او حمله كردند كه نيشش بزنند. او خود را به درون بركه می افكند و مي رود زير آب تا آسيبي نبيند. اين فرد مادامی كه زير آب است در امان است چرا كه زنبورها نمی توانند زير آب نفوذ كنند! همينكه سرش را از آب بيرون بياورد ، دوباره زنبورها به او حمله مي كنند! آب ، ذكر خداوند است و زنبورها همان خيالات دنيوي و پندارهاي اعتباري وگرفتاري ها و افكاري هستند كه روح آدمي را آزار ميدهند و باعث تيرگي قلب و كدورت هاي روحي و عقب افتادن از مسير معنويت ميشوند. ما بايد تمرين كنيم تا از دنيا بت نسازيم و محبت اين زرق و برق را از دل بيرون بياوريم! بايد بفهميم براي چه هدفي خلق شده ايم!