تفسیر

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث جلسه قبل

قبل از بحث فقه، رسممان بر این بود که یک بحث اخلاقی یا قرانی داشته باشیم، هفته قبل بحث بر این بود که در مراتب عبادت، اعلی الدرجات چیست؟ مرحوم سید نظرشان بر این شد که ” أعلاها إتیان العبادة لکونه أهلاً للعبادة” این بالاترین درجه عبدات است، استشهاد هم کردند به فرمایش امیرالمومنین ع : مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك[1]

دو نفر از بزرگان حاشیه زده بودند و فرموده بودند این بر غیر معصوم ع متمکن نیست، فقط مخصوص معصومین ع است، آقای خویی اینجا حاشیه ای ندارند و پذیرفتند ولی در مستندشان می فرمایند تصدیق این بر غیر معصوم ع مشکل است،  یعنی مقام، مقام معصومین ع است، ولی مرحوم سید همین مطلب را (که نقل کردیم) فرمودند، برخی از آقایان حاشیه زده اند و اکثراً فرمایش سید را پذیرفتند، فقط آقای حکیم حاشیه داشتند و مرحوم امام ره حاشیه دارند که ورای این درجه، درجاتی هست، که اشاره کردند شما به صلاة المعراج و مصباح الشریعة مراجعه کنید، یعنی این کلام سید که می فرماید “أعلاها” ورای آن درجاتی هست، آقای فیروز آبادی تقریبا همین بیان را داشتند که ورای آن درجاتی هست، “ الظاهر أنّ أمير المؤمنين و أولاده الطيّبين سلام اللّه عليهم أجمعين لهم درجات اخرى فوق هذه»[2]

که او هم باز رفت در دایره خود اهل بیت ع.

مرحوم آسید محمدحسین کاشف الغطاء فرمودند که کسی غیر از معصومین ع، نمی تواند این را انجام دهد، یعنی به این درجه نمی رسد.

قول آقای خویی و نقد آن

 

آقای خویی هم تعبیرشان همین است که غیر معصوم ع متمکن نیست، ما اگر بخواهیم کسی را که آیا در این مرتبه هست، نمی توانیم تصدیق کنیم، “أهلاً لذلک” معنایش این است که برای غیر معصوم ع تصویر نمی شود، پس أعلی درجه چیست؟ اینجا آقای خویی چیزی نفرمودند اما در مستندشان و تفسیر البیان، اختلاف نظر پیدا شده است، در تفسیر البیان “أهلاً لذلک” گفته است و می فرماید مخصوص معصومین ع است که سوال این است پس برای دیگران أعلی درجه چیست؟ می فرماید أعلی درجه برای غیر معصومین ع لقاء الله است، که تقرب هم همان است، ربما یتفق برای کسی که جد و جهد داشته باشد و نفس را تمرین دهد و آماده کند، لقاء الله یعنی حضور، خودش را در محضر خدا ببیند، اما “أهلا لذلک” مخصوص معصومین ع است، ایشان لقاء را در مستند العروة گفته اند، اما در البیان می فرمایند که سه مرحله است، که یکی از سه مرحله “أهلاً لذلک” است و عادتاً برای غیر معصوم ع نیست.

قول علامه طباطبایی

علامه طباطبایی هم بیانی دارند، بیانشان این است که ظاهرا جمع بین أقوال کرده اند، یک روایت بود که از آن استفاده می شد که أعلی “شکر” است یعنی “شکراً للعبادة” یا “شکراً لله” و در روایتی دیگر محبت می آید، و در جای دیگر أهلاً لذلک می آید، علامه می فرمایند لباً همه اینها به یک چیز بر می گردد، اینطور از هم نیستند که از هم جدا باشند، یعنی از هم منفک نیستند و همراه هم هستند، بیانشان این است:

و توصيفهم ع عبادة الأحرار تارة بالشكر و تارة بالحب، لكون مرجعهما واحدا، فإن الشكر وضع الشي‏ء المنعم به في محله، و العبادة شكرها أن تكون لله الذي يستحقها لذاته، فيعبد الله لأنه الله، أي لأنه مستجمع لجميع صفات الجمال و الجلال بذاته، فهو الجميل بذاته المحبوب لذاته، فليس الحب إلا الميل إلى الجمال و الانجذاب نحوه، فقولنا فيه تعالى هو معبود لأنه هو، و هو معبود لأنه جميل محبوب، و هو معبود لأنه منعم مشكور بالعبادة يرجع جميعها إلى معنى واحد.[3]

فرمودند که کسی که شاکر باشد عبادة الأحرار است، و در جای دیگر فرمود حب، یعنی کسی که حباً عبادت به جای بیاورد، عبادت أحرار است، برگشت اینها یک چیز می شود، زیرا شکر عبارت است از این است که “وضع الشیء فی محله” یعنی هر چیزی را در جای خود قرار دادن، عبادت هم شکری می خواهد، شکر عبادت هم چیست؟ این است که لله باشد، خب کدام الله منظور است؟ همان الله ی که جمیل است و جلیل است و … که پس محبت می آید: ” لأنه مستجمع لجميع صفات الجمال و الجلال بذاته، فهو الجميل بذاته المحبوب لذاته، فليس الحب إلا الميل إلى الجمال و الانجذاب نحوه” هر جا جمال و زیبایی آمد، محبت می آید، پس اینجا همه اش برگشت به أمر واحد.

اشکال به قول علامه

عرض ما این است که این جمع، تبرعی شد، یک جمع دقی و فلسفی، ما می خواستیم یک جمع عرفی فقهی بشود، لذا تمام نیست.

 

بررسی روایت مرآة العقول

صاحب وسائل، یک جلد کتاب دارد که حاشیه بر وسائل الشیعه است، آنجا می فرماید روایت “أهلاً لذلک” در مصادر ما نیست، ولو اینکه به حضرت امیر ع نسبت داده شده است اما در کتب عامه است. البته مراة العقول آورده است که مرحوم مجلسی به عنوان قال امیرالمومنین ع آورده است، اما مرحوم عاملی اینطور فرموده اند، البته روایت دارای مضامین عالی است و مرحوم سید به آن تمسک کرده است، شاید وجه تمسک همین باشد که مرحوم مجلسی می فرماید قال امیرالمومنین ع با قاطعیت به ایشان نسبت داده است، و سید تمسک کرده است.

مراة العقول در باب نیت، جلد 7 صفحه 81، جلد 8 صفحه 89، در همه اینطور دارد که قال امیرالمومنین ع، یعنی مرحوم مجلسی خودش آورده است نه اینکه مرحوم کلینی آورده باشد، اما مرحوم مجلسی جزما نسبت داده است که قال امیرالمومنین ع، شاید همین منشأ فرمایش سید باشد یا اینکه بگوید این مضمون عالی است و چیزی نیست که بگوییم سند بخواهد.

مستشکل: از امام صادق ع هم هست.

جواب: روایت این است مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك[4]

این روایت را حر عاملی می گوید در مصادر ما نیست، ظاهرا از عامه باشد و علامه مجلسی به ضرس قاطع در  سه جا در مرآة[5] به امیرالمومنین ع نسبت می دهد.

ما عرضمان این است که فرمایش علامه که جمع عرفی نیست.

نظر استاد کاهانی

 آنچه درست است این است که شکراً لله عبارت أحرار است، و حباً لله عبادت أحرار است و بعد فرمود که این أفضل است، که روایت این بود در صحیحه هارون بن خارجه: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.[6]

البته آقای خویی می فرمایند اگر به این قصد (خوفاً) بیایی، نمازت باطل است، که می فرمایند وجهی ندارد چون ما دلیل داریم لذا می تواند خوفاً من الله هم نماز بیاورد، طوری نیست.

برخی گفتند چه خوفاً چه از روی صواب، باطل است، شاید علمای اخلاقی چیزی گفته باشند و الا وجهی ندارد برای باطل شدن نماز.

در نهایت فرموده حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ، حب هم کم نیست که فرمود هل الدین الا الحب، حقیقت دین همان محبت است که البته درجات دارد.

ما به همین شکل کل مسئله را بیان کردیم و فرمایش آقای خویی را هم رد کردیم که تنافی بین کلماتتان هست، یک جا می گویدد لقاء الله اعلی است و بعد در جای دیگر می گویید “اهلاً” متمکن نیست برای غیر از معصوم ع، بالاخره اعلی الدرجات العبادة چیست؟

خلاصه و جمع بندی بحث

 در حقیقت انظاری شد، یکی قرب و لقاء الله شد، یکی حباً شد، یکی اهلا للعبادة شد، علامه طباطبایی هم که همه را برگرداند به یک حقیقت، یعنی همه مندمج در لله شد، در حقیقت همه برگشت به همان أهلاً  و متلازمین هستند و با هم هستند، و این أهلا هست که همه چیز را دارد. که جمع عرفی و فنی و اصولی نبود، جمع فنی اصولی همینی است که من عرض می کنم،أفضلهن  محبت است، که روایت معتبر هم داریم، به جمیع مبانی اصولی هم می تواند فتوا دهد، چون بحث فقهی است، اینطور نگوییم که از معارف است و خبر واحد در آنجا حجت نیست و … .

بررسی قول علامه مجلسی اول

مستشکل: مرحوم مجلسی اول در روضة المتقین برای آن روایت ادعای تواتر کرده بود که از امیرالمومنین ع است:  ورد عنه متواترا أنه قال: (إلهي ما عبدتك خوفا من‏ نارك‏ و لا طمعا في جنتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك)[7]

جواب: پس مصادر عامه را باید ببینیم، چون آقای حر عاملی می فرماید من در مصادر خودمان پیدا نکردم، لابد اینکه فرموده “عنه” در مصادر عامه متواتر است، که باید ببینیم.

مستشکل: در ادامه تعبیر دیگری دارد که می فرماید: و قال: (إلهي لو لم تكن لك جنة و لا نار لما كنت أهلا للعبادة)

جواب: مرحوم مجلسی ادعای تواتر کرده است و مرحوم عاملی می فرماید ما این را اصلا در مصادر خودمان پیدا نکردیم که شاید هم تعریض به علامه مجلسی باشد.، پس باید مصادر اهل سنت دیده بشود، البته باید دید منظورشان از تواتر چیست، چون مثلا مرحوم شیخ در رسائل به خود حر عاملی تعریض می زند، که حر عاملی گفته پنج نفر باشند تواتر است، که شیخ می فرمایند پنج روایت که تواتر نمی شود، حالا باید ببینیم مبنای علامه مجلسی درباره تواتر چیست و تواتر را چه چیز گرفته است؟ مستفیض یعنی سه سند جدا که مستقلا یک نفر در آن نباشد و مرسل هم نباشد چرا که نتیجه تابع أخس مقدمات می شود، یعنی سه روایت به بالا، از اول تا آخر، افرادش غیر از سند روایات دیگر باشد تا بشود مستفیض، یعنی چهار حدیث باید باشد که بشود مستفیض، چهار حدیث هم یعنی راوی از امام ع چهار نفر، سلسله رواة هم همه متعدد باشند و یک نفر در آنها تکرار نباشد، مرسل هم نباشد چرا که ممکن است همان راوی یکی از روایات باشد.

مستشکل: متن روایت هم باید عین هم باشد؟

معنای مستفیض و تواتر و اقسام آنها

جواب: یا باید عین باشد یا به دلالت التزام به آن برگردد، می گوییم مستفیض است، مثلا این یک قضیه نقل می کند و دیگری قضیه ای دیگر، پس شجاعت امیرالمومنین ع مستفیض است، هر چند یک روایت بدر را گفته است و دیگری حنین را گفته است، دیگری خیبر را گفته و دیگری خندق را گفته است، اینها با هم معنویاً، مستفیض هستند در شجاعت امیرالمومنین ع، مستفیض هم مثل تواتر است، ما تواتر را سه قسم می کردیم، مستفیض هم همین تقسیمات را دارد. همانطور که می گوییم تواتر لفظی و اجمالی و معنوی داریم، مستفیض هم به همان ترتیب است، لفظی و اجمالی و معنوی داریم.

مستشکل:…

جواب: آقای خویی اشکال را طرح کردند و پذیرفتند، استاد هم طرح کردند و پذیرفتند. إن قلت که ما یقین داریم که کلینی دروغ نمی گوید، قطع داریم شیخ دروغ نمی گوید، قطع داریم صدوق دروغ نمی گوید، آقای خویی می فرماید تقاطع این نیست که شما قطع داری دروغ نمی گوید، اشتباهش را چه می کنی؟ امکان اشتباه که هست مگر اینکه قطع داشته باشی اشتباه هم نیست، یعنی قطع پیدا کنیم ملا بر اینکه قطعا پیغمبر ص فرموده است.

مثلا حدیث غدیر، لغت، تفسیر، کتب عامه، کتب خاصه، همه جا آمده است و وارد شده است، و تواتر درست می شود.

اشکالی که ایشان طرح کرده من ندیدم کسی جواب بدهد، چون تواتر به سنت پیغمبر بر می گردد و قطع به عدم اشتباه هم باید باشد، لذا اشکال هست.

جالب است خود آقای خویی در “لا ضرر” و اینها ادعای تواتر می کند، که تمام نیست، ما “لا ضرر” را بررسی کردیم که نه روایت است، که چند تا از عامه است و چند تا از خاصه که مجموعا می شود نه روایت، کجا تواتر است؟

مرحوم فخرالمحققین هم ادعای تواتر لفظی کرده است، که اینطور نیست، تازه اگر وایت عامه را هم کنارش بگذاریم، تواتر نیست، روی موازین فنی تواتر نیست.

البته مناط تواتر بحث دیگری است، کسی ممکن است بدون صراحت هم قطع پیدا کند، الان آقای مکارم می فرماید برای اینکه مستفیض برای ما حجت است و ما اطمینان پیدا می کنیم یعنی مستفیض شدن روایت عندالعقلاء مفید اطمینان است، وقتی روایت به سه می سرد مثلا، مفید اطمینان است، که علی المبناست.

خلط شده بین آنی که مباشرتاً می آید خبر می دهد با آنی که واسطه می خورد، واسطه ها خراب می کند و اطمینان نمی آید چون به این غائب ها فاصله افتاده است و خیلی فرق می کند، یعنی خلط بین حضور و غیاب شده است لذا آنجا وثاقت  مطرح می شود، عقلاء هم بر اساس وثاقت به آن اطمینان نمی آورند و اطمینان نوعی را کافی می دانند.

فقه

چند تا مسئله هست که در چاپ قبلی نبوده است و ما از آنجا رد می شویم و از اینجا مطرح می کنیم:الثامنة و الخمسون

بررسی قول پنجاه و شش، پنجاه و هفت

مسئله های قبلی را در حد عبارات سید می خوانیم که نه آقای خویی حاشیه زده اند نه آقای حکیم، چون در چاپ قدیم نبوده است، جدید آمده است که جامعه مدرسین ظاهرا نسخه خطی دستشان بوده است و آورده اند:

 [السادسة و الخمسون: إذا شكّ بين الاثنتين و الثلاث فبنى على الثلاث ثمّ شكّ بين الثلاث البنائية و الأربع بمعنى أنّه شكّ في الإتيان بالرابعة أم لا فهل يعمل عمل الشكّين أو عمل الشكّ بين الاثنتين و الثلاث و الأربع وجهان أقواهما الثاني[8]

شک دارد بین دو و سه، بنا بر سه گذاشت، یک مرتبه به شک افتاد که اینی که الان می خوانم سه بنائی است یا چهار است.

عمده این است که چطور این فروعات را جمع کردند و نشستند فکر کردند و جمع کردند، یک وقت آقایی اعتراض داشت و گفت شیخ در مبسوط هنر نکرده است، گفت در مبسوط شخص دیگری برداشته فروعات را آورده است، گفت یعنی شما انتظار داشتی شیخ بنشیند برای خودش فروع درست کناورده استد؟ خب آن آقا زحمتش را کشیده و خود او هم از کس دیگر گرفته است و فروع را آورده است، هنر آن است که این فروع را شیخ گرفته و بر مبانی خودش پیاده کرده است، این هنر است، لازم نیست فروعات را خود آدم فکر کند، فروع آماده است، الان در استفتائات امام ره در بحث حج إلی ماشاالله فروعات مطرح شده است، خب همان استفتائات را می گیرم و حاشیه ام را می زنم دیگر، نیازی نیست که فکر کنم. زحمت را کشیدند و استفتائات شده که از همه گسترده تر است، آماده است و راحة الحلقوم است، شما مبنایت را آنجا پیاده کن.

هنر آن است که فروعات را بر مذهب خودش تطبیق داده است، بسوط اولین کتابی است که بناست دیگر رأی فتوایی باشد بدون روایت، که شیخ ادعا کرده است اولین کتابی است که به روایت کاری ندارد و فتوا متن روایت نیست. انصافا شیخ رضوان الله تعالی زحمت کشیده است.

ادامه بحث

شکش افتاد بین سه بنایی و چهار، چه باید کرد؟

یا باید عمل دو شک را انجام دهد، شک بین دو و سه، یک صلاة احتیاط ایستاده، شک بین سه و چهار یک صلاة احتیاط دیگر ایستاده یا دو رکعت نشسته.

یا باید عمل شک بین دو و سه و چهار را عمل کند که سید می فرماید” وجهان أقواهما الثاني”

در مقابل آقای سیستانی هست و آقای حائری، که من نگاه کردم آقای سیستانی بود و آقای شیخ عبدالکریم حائری، که آقای سیستانی می فرماید “الأوجه الأول” و آقای حائری می فرماید:”الظاهر الأول” یعنی عمل به دو شک بکند.

مسئله بعد: السابعة و الخمسون: لو علم أنّه زاد سجدتين و لم يدر أنّهما من ركعة أو ركعتين فالأحوط قضاؤهما  و سجدتا السهو مرّتين ثمّ إعادة الصلاة و الأقوى كفاية الإعادة.[9]

دو تا سجده قطعا زیاده انجام داده است یا مربوط به یک رکعت است که قطعا نماز باطل است چون رکن اضافه شده است، یا مربوط به دو رکعت است که قطعا قضای سجده و سجده سهو دارد، سید می فرماید: فالأحوط قضاؤهما  و سجدتا السهو مرّتين ثمّ إعادة الصلاة و الأقوى كفاية الإعادة.

یک حاشیه بیشتر اینجا نخورده است،مرحوم آقای حائری می فرماید “لا یترک” یعنی احتیاط ترک نشود ( ظاهر فرمایش سید، احتیاط استحبابی بود) و قضاء را بیاور، در حقیقت شبهه این است که چرا نماز را به هم بزند و إعاده بکند یا چرا مستحب باشد.

قهرا وقتی أحوط “لا یترک”  شد، دیگر جلوتر “أقوی” نمی شود، چون اگر أقوی بود، أحوط “لا یترک” نمی شد که احتیاط قضا و اعاده است، قضا کند با دو سجده سهو و نماز را هم إعاده بکند.

البته اینجا ما یک قاعده ای داریم که مصحح مقدم بر مکمل است، آن می گوید اگر صحیح است، قضا و دو سجده سهو.

 قاعده فراغ می گوید، نماز صحیح است (قاعده تجاوز نداریم چون این قاعده برای اجزای نقیصه است) زیاده ای هست، آیا مبطل هست یا نه، قاعده فراغ می گوید تو نمازت درست است، لذا اصل مصحح مقدم می شود بر اصل قضا.

آن شبهه ای که آقای فیاض داشتند که تا صحیح شد، دوباره موضوع بر می گردد که جواب دادیم ربطی به اینجا ندارد.

این شبهه می آید که من علم اجمالی دارم یا نمازم باطل است یا قضای سجده دارم، شما می گویی نمازت صحیح است و قضای سجده هم نداری که ما می گویمم نماز صحیح است و اعاده نمی خواهد ولی قضای سجده را باید بیاورد، چون قضای سجده به مشکل بر می خورد.

مسئله پنجاه و هشت

برویم مسئله الثامنه و الخمسون:

 

[الثامنة و الخمسون: إذا شكّ في أنّه هل ترك الجزء الفلاني عمداً أم لا]

الثامنة و الخمسون: إذا شكّ في أنّه هل ترك الجزء الفلاني عمداً أم لا فمع بقاء محلّ الشكّ لا إشكال في وجوب الإتيان به، و أمّا مع تجاوزه فهل تجري قاعدة الشكّ بعد التجاوز أم لا لانصراف أخبارها عن هذه الصورة خصوصاً بملاحظة قوله: كان حين العمل أذكر؟ وجهان  و الأحوط الإتيان  ثمّ الإعادة[10]

آیا ترک کرده جزء فلانی را یا نه، شک کرده که این را آیا عمداً ترک کرده یا سهواً، اگر محل شک باقی است اتیان واجب است اما اگر محل شک تجاوز کرده، مثلا در قرائت شک می کند و می داند ترک کرده است اما نمی داند سهواً ترک کرده است یا عمداً، اما با تجاوز از محل آیا قاعده شک بعد از تجاوز جاری است یا نه.

مستشکل: وقتی که از محل نگذشته باشد، احتمال بطلان ندارد؟

جواب: چون هم قاعده اشتغال هست و هم استصحاب که او را نیاورده است، مفهوم قاعده تجاوز هم می گوید این را بیاور.

اما اگر محل گذشت، آیا قاعده تجاوز جاری است یا نه؟ وجه عدم جریان را خود سید آورده است: لانصراف أخبارها عن هذه الصورة خصوصاً بملاحظة قوله: كان حين العمل أذكر

اصلا اخبار قاعده تجاوز این صورت را نمی گیرد، صورت شکی را که عمداً ترک کرده باشد، موردش مورد سهو و غفلت است، چون أذکریت این صورت را نمی گیرد و مطلقات این را نمی گیرد، مخصوصا اگر هم مطلقات بگیرد، این تعلیل ها آن را نمی گیرد، می گوید اولا یا مطلقات منصرف است یا اگر هم تنزل کنیم خصوصا با این ملاحظه أذکریت نمی شود.

دو تا روایت در باب قاعده فراغ و تجاوز هست که ایشان یکی اش را آورده است، که می فرماید “حین العمل أذکر” این أذکر مقابل غفلت است، چون ذکر مقابل غفلت است، پس موردش در فرضی است که شک دارد سهواً آورده است یا نه، اما احتمال اینکه عمداً  ترک شده باشد، روایات می گوید ما زورمان برای تصحیح نمی رسد.

سید می فرماید وجهان، که یک وجه جریان قاعده است و وجه دیگر عدم جریان: وجهان  و الأحوط الإتيان  ثمّ الإعادة

بررسی اقوال در مسئله

حال برویم اقوال را ببینیم.

مستشکل: از محل گذشته است، چگونه اتیان کند؟

جواب: عبارات حواشی را نگاه کنیم شاید کمک کند:

 عبارت آقا ضیاء این است:

می گویند که لا موجب بالاتیان بالمشکوک فیه چرا که نمی خواهد بگوید ألاحوط اتیان بالصلاة، چون احتمال من زاد می دهیم،  لذا جزء را در جایی که امکانش هست در نماز را بیاوریم و نماز هم إعاده کنیم.

تعبیرشان این است که لا موجب بالاتیان بالمشکوک فیه بالقطع بعدم الأمر به.

حال این موارد بعد در فروعات می آید مثلا  آقا ضیاء گفته است: لو أتى بقصد ما في الذمّة لا بقصد الجزئية لا يحتاج إلى الإعادة لعدم صدق الزيادة على المأتي به حينئذٍ نعم لو كانت سجدة تجيء شبهة عموم التعليل في أخبار العزائم و لكن في العموم بعد كون الزيادة زيادة تعبدية نظر جدّاً

چون به قصد جزئیت زیاده می آید، شبهه زیاده هم بیاید مشکل می شود.

که حالا در ادامه مطرح می کنیم.

قول  استاد کاهانی

ما نوشتیم: فی المسئلة اقوال:

القول الاول: عن السید الماتن من الإحتیاط بإتیان الصلاة ثم الإعادة، ( که البته درباره إتیان الصلاة با این حواشی به شک افتادم)

القول الثانی: الصحة و عدم وجوب الإعادة[11] که وجهش را هم گفتیم که قاعده فراغ مصحح است و می گوید مبطل نیست و علم اجمالی را از کار می اندازد. یا نمازم باطل است یا قضا واجب است، اصل مصحح در طول عدم إتیان است .

القول الثالث: البطلان و إنصراف الأدلة عن المقام، نماز باطل است و مصحح نداریم، یعنی قاعده فراغ اینجا جاری نیست.

القول الرابع: وجوب الإعاده لو تخلل فی البین ما یوجب البطلان بالزیادة[12]

مستند همه این اقوال، تحقیق در قاعده تجاوز است که آیا قاعده تجاوز احتمال ترک عمداً را می گیرد یا اختصاص دارد به ترک محتمل مستنداً به سهو، یعنی هر جا که احتمال می دهی سهوی پیش آمده است، اما اگر احتمال ترک عمداض باشد نمی گیرد.

مرحوم نائینی قائل شدند که قاعده جاری نیست، در صورتی که احتمال ترک عمدی بدهیم، به دلیل همان بیان سید که ادله انصراف دارد و اگر انصراف هم نگوییم، ادله اذکریت، شامل نمی شود و باع می شود که اطلاقات را هم مقید کند.

نظر آقای خویی و بررسی آن

در مقام، آنی که مخالف است، آقای خویی است که می فرماید قاعده، مطلقا به قوت خودش باقی است، می فرمایند قدر مسلم آنچه از این قاعده خارج شده است صورت علم به غفلت است، اگر علم داری غافل بودی که هیچ چون با اذکریت سازگار نیست، تعبیر ایشان این است که اطلاق دارد که روایت را اشتباه آورده است : “کل شیء شک فیه مما قد مضی فامضه” چون بحث ما در قاعده فراغ است، و کلام ما در قاعده تجاوز است،  شاید هم مقرر اشتباه آورده است.

ما در باب قاعده تجاوز دو روایت داریم، یکی صحیحه زراره است و یکی موثقه اسماعیل بن جابر: کلُّ شَيْ‏ءٍ شَكَّ فِيهِ مِمَّا قَدْ جَاوَزَهُ‏ وَ دَخَلَ فِي غَيْرِهِ فَلْيَمْضِ عَلَيْه‏[13]

آقای خویی می فرمایند: و لکن دقیق النظر یقضی بشمول القاعده لکلتا الصورتین و جریانها فی موارد احتمال الترک العمدی کالسهوی استنادا إلی الاخبار مثل قوله ع : کل شیء شک فیه مما قد مضی فامضه کما هو[14]یعنی چه در صورت ترک سهوی و چه در صورت ترک عمدی.

که البته مثل قوله اشتباه شده و مربوط به قاعده فراغ است و  باید بیاید: کلُّ شَيْ‏ءٍ شَكَّ فِيهِ مِمَّا قَدْ جَاوَزَهُ‏ وَ دَخَلَ فِي غَيْرِهِ فَلْيَمْضِ عَلَيْه‏ و یا صحیحه زراره را بیاوریم.

حال در جواب نائینی که می فرماید تعلیل را چه می کنی، می فرماید:

و أمّا التعليل المزبور فلا يستفاد منه أكثر من عدم جريان القاعدة في صورة العلم بالغفلة و انحفاظ صورة العمل، بحيث يكون احتمال الصحّة فيها مستنداً إلى مجرّد المصادفة الواقعية، كما لو توضّأ بمائع معيّن و بعد الفراغ شكّ في إطلاقه و إضافته، فانّ حالته الفعلية مساوقة مع حالته حين العمل، و لم يكن آن ذاك أذكر أو أقرب إلى الحق، فلا تجري القاعدة حينئذ.[15]

 

در صورت علم به غفلت جاری نمی شود و در بقیه موارد قاعده محفوظ است.

حالا هفته آینده بررسی می کنیم که حق با اقای نائینی و سید است.

برای انصراف هم باید ضابطه داد.

 

برای دریافت فایل PDF تقریر این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 


[1] – بحارالانوار (ط – بیروت)،ج 67، ص 186

[2] – العروة الوثقی (محشی)، ج 2، ص 434

[3] – المیزان، ج1، ص 38

[4] – مرآة العقول، ج 7، ص 81

[5] – ج 7،ص 81- ج 8،ص89- ج8،ص 100

[6] – کافی (ط اسلامیة)، ج 2، ص 84

[7] – روضة المتقین، ج2، ص 678

[8] – العروة الوثقی (دفتر انتشارات اسلامی)، ج3، ص 388

[9] – همان

[10] – العروة الوثقی (دفتر انتشارات اسلامی)، ج3، ص 389

[11] – آل یاسین، حکیم، جواهری، شیرازی

[12] – شیرازی، گلپایگانی

[13] – تهذیب الاحکام، ج2، ص 153

[14] – موسوعة الامام الخوئی، ج19، ص 280

[15] – موسوعة الامام الخوئی، ج19، ص 281

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *