این جنگ در سال دوم هجری به وقوع پیوست و مطالب و نکات ارزشمندی در خلال این واقعه رخ داده است که به ترتیب ذکر خواهد گشت:
1- رشادتها و افتخارات بسیاری در این جنگ نصیب حضرت علی علیهالسلام گشت. اولین افتخار در این جنگ برای حضرت این بود که ایشان صاحب لواءِ(پرچمدار و علمدار اصلی) سپاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند و این افتخار در تمام جنگها برای ایشان بود.[1]
2- از نکاتی که در این جنگ و در تمام جنگهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام وجود دارد این است که هیچ گاه آغاز کننده جنگ نبودهاند.
3- ابن عباس در ذیل آیه( و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی)[2] گفته است: « پیامبر صلیاللهعلیهوآله به امر جناب جبرائیل به حضرت علی علیهالسلام فرمودند که مشتی از شن به ایشان بدهند. پس ایشان چنین کردند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن شنها را گرفته و به سمت صورت دشمنان پرتاب نمودند. بعد از این کار کسی از سپاه دشمن نبود که شن در چشمان او پر نشده باشد. سپس مومنین به سمت آنها هجوم آورده و آنها را کشته و یا اسیر نمودند.»[3] عائشه در جنگ جمل نیز برای اینکه بخواهد کاری شبیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله انجام دهد، مشتی شن از زمین برداشت و به سمت سپاه امیر المونین علیهالسلام پرتاب نمود. بعد از آن امیرالمومنین علیهالسلام خطاب به او فرمودند: « و ما رمیت إذ رمیت و لکن الشیطان رمی»[4]
4- در ابتدای جنگ، مبارزة تن به تنی صورت گرفت که از جانب کفار، عتبه، شیبه و ولید آمدند و از جانب سپاه اسلام، سه تن از انصار برای جنگ انتخاب شدند. اما کفار قبول نکردند که با آنها مبارزه کنند و جنگجویانی از قریش را طلب کردند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله، عبیده ابن حارث، حمزه و حضرت علی علیهالسلام را انتخاب نمودند. عبیده با عتبه، حمزه با شیبه و حضرت علی علیهالسلام با ولید مبارزه کردند. حضرت علی علیهالسلام در ابتدا ولید را به درک رساندند و بعد از آن به یاری جناب حمزه رفتند و سر از بدن شیبه جدا کردند. عتبه پای عبیده را قطع کرده بود و عبیده نیز سر عتبه را شکافته بود؛ پس علی علیهالسلام به یاری عبیده رفتند و عتبه را نیز به درک واصل کردند. اینگونه بود که حضرت علی علیهالسلام در قتل هر سه تن از کفار شریک بودند[5] و بعد ها حضرت در نامهای که به معاویه نوشتند، اینگونه فرمودند:« فأنا أبوالحسن حقاً، قاتل جدّکَ عتبه، و عمّک شیبه، و خالک الولید و أخیک حنظله، الذین سفک الله دماءهم علی یدی فی یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب ألقی عدوی»[6]
5- علی علیهالسلام در تمام جنگهایی که شرکت میکردند، تنها از زرهی استفاده میکردند که پشت نداشت[7] و زمانی که از ایشان میپرسیدند که چرا زره شما اینگونه است، میفرمودند: اگر دشمنی بتواند در پشت من قرار بگیرد، دیگر او در این دنیا باقی نخواهد بود اگر من در دنیا باقی باشم.[8]
6- حضرت علی علیهالسلام و جناب حمزه و جناب جعفر با یکدیگر عهد بستند که هیچ گاه عقب نشینی نکنند تا هنگامی که همه آنها به شهادت برسند. به همین علت چنین آیهای نازل گشت: ( من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا)[9]. [10] (چنین به نظر میرسد که این آیه در زمان جنگ موته نازل شده است.)
7- در جنگ بدر، ملائکه به یاری مسلمین آمدند و گفته شده که آنها شبیه به حضرت علی علیهالسلام بودهاند.[11] اما برخی گفتهاند که ملائک به شکل زبیر بن عوام ظاهر گشته اند و نه امیر المومنین علیهالسلام؛ زیرا زبیر عمامه زرد رنگ داشته و عمامه ملائکه نیز زرد رنگ بوده است.[12] اما این سخن آنها اشتباه است زیرا: اولاً؛ با توجه به آنچه که نقل شده، عمامه ملائکه سفید رنگ بوده است.[13]
ثانیاً؛ حتی اگر قبول کنیم عمامه زبیر شبیه عمامه ملائکه بوده است، صرف شباهت در عمامه باعث شباهت به صاحب عمامه نمیشود، و شاید این شباهت در عمامه به صورت تصادفی بوده باشد، چرا که در یک سپاه، افراد، عمامه هایی با رنگهای مختلف بر سر دارند و و بالاخره رنگ عمامه ملائک با رنگ عمامه یکی از افرد شباهت خواهد داشت.
ثالثاً؛ مگر زبیر در جنگ بدر و یا در غیر آن، خصوصیت ویژهای داشت تا ملائکه بخواهند که شباهتی به او داشته باشند! مگر غیر از این است که او در جنگ علیه امیرالمومنین علیهالسلام شرکت داشت و این در حالی بود که حضرت علی علیهالسلام امام او بود و بیعت ایشان بر گردنش بود و امام علیهالسلام او را کشت و این در حالی بود که او به امام زمانش ظلم کرده بود
رابعاً؛ هدف از اینکه ملائکه شباهتی به حضرت علی علیهالسلام داشتند این بودکه در دل مشرکین اعب ایجاد شود و باعث طمأنینه در قلوب مسلمین گردد، همانگونه که خداود فرموده است( و ما جعله الله إلا بشری و لیطمئنّ به قلوبُکم)[14] . و برای تامین این هدف، صرف شباهت در رنگ عمامه کفایت نمیکند، بلکه میبایست ملائک در صورت ، شبیه به حضرت علی علیهالسلام باشند تا هر کدام از افراد سپاه که آنان را میبینند، گمان کنند که در هر جایی که آنها مشغول نبرد هستند، حضرت علی علیهالسلام نیز همراه آنهاست و این امر موجب دلگرمی و طمأنینه آنها گردد و در آن هنگام به خوبی بجنگند و از چیزی نهراسند. این موضوع به این علت بود که مسلمانان فداکاریها و شجاعتهای حضرت علی علیهالسلام را در نبردِ تن به تنی که انجام شده بود دیده بودند و مشاهده کردند که حضرت علیهالسلام ولید را شخصاً به درک واصل کردند و در کشتن عتبه و شیبه نیز مشارکت داشتند.
8- حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: « در جنگ بدر، بعد از اینکه مقداری جنگ میکردم، سریع به سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله باز میگشتم تا ببینم ایشان مشغول چه کاری هستند. پس باز گشتم و مشاهده کردم که ایشان در سجدهاند و میفرمایند: یا حی یا قیوم، یا حی یا قیوم. پس از آن دوباره به جنگ باز میگشتم. بعد از مدتی دوباره پیش حضرت آمدم و دیدم که در همان حال هستند و همان ذکر را میگویند. به جنگ بازگشتم و پس از مدتی دوباره به به پیش حضرت آمدم و دوباره همان صحنه را دیدم و بالاخره پس از آن گشایشی شد و در جنگ پیروز گشتیم. »[15] اما پیرامون این سخن، چند نکته وجود داد: اولاً؛ این کلام حضرت به این معنا نیست که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جنگ شرکت نداشتند و در میان رزمندگان نبودهاند، بلکه شاید ایشان در ابتدای جنگ در کنار آنان بودهاند و در هر فرصت دیگری که امکانش وجود داشته، در میان رزمندگان حضور پیدا میکردهاند. ثانیاً؛ در آن موقعیت دشوار و گرماگرم جنگی که از دشوار ترین جنگها بود، حضرت علی علیهالسلام از یاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله غفلت نورزیدند و عهدشان را که برای حفظ سلامتی حضرت بسته بودند، فراموش نساختند. این موضوع، یعنی حراست از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، همواره از دغدغهای حضرت علی علیهالسلام بوده است و این موضوع در مواقع و جایگاههای مختلف مشهود است. ثالثاً؛ حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله در آن لحظات سخت و نفسگیر، به خداوند پناه میبردند و با دعا و راز و نیاز از او میخواستند که مسلمین را پیروز گرداند و صبر و یقین به آنها ارزانی بدارد و آنها را از الطاف خاصّهاش محروم نسازد، چرا که بدون خواست خداوند، پیروزی محقق نمیشود. رابعا؛ حضرت علی علیهالسلام با اینکه نیمی از سپاه دشمن را شخصاً به دک واصل کردند و در کشتن نیمِ دیگری از آنها شریک بودهاند، اما باز هم پیروزی در جنگ را به خودشان نسبت نمیدادند بلکه میفرمودند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در این جنگ پیروز گشتند.
[1] طبقات الکبری لابن سعد ج3 قسم1 ص14/ تاریخ مدینه دمشق ج42 ص74/ تاریخ الاسلام للذهبی ج3 ص625
[2] انفال ، 17
[3] المعجم الکبیر للطبرانی ج11 ص227/ الدر المنثور ج3 ص175/ البدایه و النهایه ج3 ص347
[4] کتاب الجمل للمفید ص347 و 348/ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج1 ص257
[5] راجع: بحار الانوار ج19 ص254/ تفسیر القمی ج1 ص265/ نور الثقلین ج2 ص130
[6] «همانا که حقاً من أبوالحسن هستم، همان کسی که جد تو عتبه، عموی تو شیبه، دایی تو ولید و برادرت حنظله را بقتل رساند؛ همان کسانی که خداوند در روز بدر به دست من خون آنها را ریخت. و آن شمشیر هنوز نزد من است و به وسیله همان قلب دشمن خویش را کنار میزنم.»؛شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج15 ص82/ الغدیر ج10 ص151
[7] راجع: مناقب آل ابی طالب ج1 ص296-298/ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج20 ص280/ کنز العمال ج11 ص347
[8] شرح احقاق الحق ج3 ص324 و ج18 ص80 و ج32 ص516
[9] احزاب، 23
[10] تاویل الآیات ج2 ص449/ تفسیر البرهان ج6 ص237/ بحار الانوار ج35 ص411
[11] مناقب آل ابی طالب (ط مکتبه الحیدریه) ج2 ص79/ مدینه المعاجز ج2 ص304و 306
[12] عمده القاری ج17 ص77/ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج14 ص159/ کنز العمال ج10 ص419 و ج13 ص209
[13] دلائل النبوه لأبی نعیم ص170/حیاه الصحابه ج3 ص586/ المعجم الکبیر للطبرانی ج11 ص308
[14] انفال، 10
[15] المستدرک للحاکم ج1 ص222/ السنن الکبری للنسائی ج6 ص157/ الطبقات الکبری لابن سعد ج2 ص26
سلام.مطالب سایت عالیه.ممنون از شما.به امید توفیق روزافزون