درآمد :

یکی از شؤون اهل بیت(علیهم السلام) ولایت تکوینی ایشان است، اصل ولایت تکوینی و تصرفات تکوینی، امری است که در قرآن کریم، نمونه‌هایی از آن برای انبیائی چون حضرت موسی و حضرت عیسی(علیهم السلام)، و حتی برای غیر انبیاء، مانند آصف بن برخیا و ذوالقرنین، بیان شده است. در میان محدثان و متکلمان شیعه نیز، همواره این موضوع مورد توجه بوده است، به گونه‌ای که احادیث مربوط به این موضوع در کتب روایی آنها، مانند بصائر الدرجات و اصول کافی آمده است.

اما در خصوص اصطلاح «ولایت تکوینی»، تا آنجا که ما بررسی کردیم، قدیمی‌ترین کتابی که با این اصطلاح، از ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) بحث کرده است، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم (سید حیدر آملی؛ قرن هشتم) می‌باشد، بعد از آن، در تفاسیر متعددی، از ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) سخن گفته شده است، از جمله: تفسیر الصراط المستقیم (سید حسین بروجردی؛ قرن 13) و المیزان فی تفسیر القرآن (علامه سید محمد حسین طباطبایی). همچنین کتابهای مستقلی نیز به بحث دربارۀ ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) پرداخته‌اند، مانند: اثبات ولایت (نمازی شاهرودی)، و ولایت کلیه (محمد حسن میرجهانی).

 برای ولایت تکوینی در کتابهای سده‌های اخیر، تعاریف متعددی اشده است؛[2] اما به نظر می‌رسد تعریف ذیل مناسب‌تر باشد؛ زیرا با روایات مبادی ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، که از جملۀ آنها، علم ایشان به کتاب است، سازگارتر است:

ولایت تکوینی، عبارت است از ولایت تصرف در امور تکوینی، همراه با علم به تمام تفاصیل و اسباب آنچه که در آن تصرف کرده، به گونه‌ای که بدون استفاده از اسباب طبیعی متعارف، حقیقتی را به حقیقت دیگر، یا صورتی را به صورت دیگر تبدیل کند، و اختیار این کارها نیز، از این جهات به دست او باشد.

ولایت تکوینی مظهری از ولایت خداوند و به اذن او می‌باشد، از این رو نسبتی با غلو و تفویض و عناوینی از این قبیل ندارد.

 همواره محدّثین، متکلّمین و مفسرین شیعه در ابعاد و گسترۀ ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، اختلاف نظر داشته‌اند تا آنجا که بعضی از راویانی را که احادیث مربوط به کرامات و تصرفات تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)[3] را روایت می‌کرده‌اند، متهم به غلو نموده‌اند.

با یک کار تطبیقی نسبت به کتب مختلف روایی، که نزد بزرگان از ارزش متفاوتی برخوردار بوده است می‌توان میزان صحت و کذب این اتهام را روشن ساخت.

این پژوهش[4]، بر آن است تا با جستجو در دو کتاب بصائرالدرجات، و اصول کافی، و
مقایسۀ روایات آن دو، در خصوص این موضوع، روشن سازد که آیا ولایت تکوینی
 اهل بیت(علیهم السلام) بحث جدیدی است که در چند قرن اخیر جعل شده است؟! یا اینکه از مباحث ریشه‌دار در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است، که کتاب شریف کافی نیز، با دارا بودن جایگاه ویژه نزد بزرگان شیعه، همانند سایر بزرگانی همچون استادشان مرحوم صفار، به آن پرداخته ‌است؟!

 

حوزه‌های ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) در اصول کافی و بصائرالدرجات :

 

حوزه‌های ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، بسیار متعدد و متنوع است، و احادیثی هم که در این حوزه‌ها در کتاب شریف اصول کافی و بصائر الدرجات آمده، فراوان است؛ لذا برای اینکه بتوانیم بررسی تطبیقی، نسبت به این احادیث، داشته باشیم، این حوزه‌ها را به چهارده دسته[5] تقسیم، و در هر حوزه‌ای، جداگانه این دو کتاب را مقایسه می‌کنیم.

 البته برخی از احادیث، قابل انتساب به چند حوزه می‌باشند که این موجب تکرار استناد به بعضی از این احادیث، در حوزه‌های متعدد می‌شود.

هدف ما در این تحقیق، بررسی گسترۀ حوزه‌های ولایت تکوینی در این دو کتاب است لذا به بحث سندی نمی‌پردازیم.

این حوزه‌ها عبارتند از:

 

  1 –   قدرت تسخیر در حوادث جوّی : 

 

خداوند به اهل بیت(علیهم السلام) قدرت تسخیر حوادث جوّی مانند: رعد و برق، باد و باران را داده است. در کافی در حدیثی از حضرت صادق(علیه السلام) است که دربارۀ فرزند امام موسی کاظم(علیه السلام)، می‌فرماید: «خداوند به برکت او (یعنی علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)) باران می‌فرستد».[6] و در بصائر از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کند که: «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: خداوند به واسطۀ فرزندان تو، امتم را از باران سیراب می‌سازد».[7]

روایات مستفیض از سوار شدن اهل بیت(علیهم السلام) بر ابر خبر می‌دهند.[8] در بصائر علاوه بر روایاتی که به صورت کلی، اهل بیت(علیهم السلام) را صاحب این قدرت می‌شمارد؛[9] از جمله: در روایتی از امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید: «خداوند هیچ چیز کمی به پیامبران گذشته عطا نکرد، مگر اینکه، آن را و نیز آن چیزهایی که به آنها عطا نکرده بود را، به ما اهل بیت(علیهم السلام) عطا نمود».[10]

روایاتی نیز وجود دارد که مصادیق سوار شدن حضرت علی(علیه السلام) بر ابر را، حکایت می‌کند.[11] در برخی از روایات، از ذخیره شدن ابر سرکش، برای امام زمان(علیه السلام) خبر می‌دهد.[12] در روایتی از بصائر آمده که، ابر‌ها برای أمیرالمؤمنین(علیه السلام) به حرکت در می‌آیند.[13]

 اما در اصول کافی، فقط روایاتی وجود دارد که بیان می‌دارد هر آنچه که به حضرت سلیمان (علیه السلام) داده شده است، به اهل بیت(علیهم السلام) نیز داده شده، که از جملۀ آنها، تسخیر ابرها است؛[14] زیرا قرآن کریم بیان می‌دارد که:

{و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم كه صبحگاهان مسیر یك ماه را مى‏پیمود و عصرگاهان مسیر یك ماه را و چشمۀ مس (مذاب) را براى او روان ساختیم و گروهى از جنّ پیش روى او به اذن پروردگارش كار مى‏كردند}.[15]

{سلیمان گفت: اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده، این فضیلت آشكارى است}.[16]

از عبارت: «از هر چیز به ما عطا گردیده» استفاده می‌شود که، حضرت سلیمان(علیه السلام) می‌توانسته در ابرها نیز تصرف کند؛ بنابراین مطابق مدلول روایات، هر آنچه به واسطۀ این آیات، برای حضرت سلیمان(علیه السلام) ثابت است، برای آل محمد(علیهم السلام) نیز ثابت است.

نتیجه اینکه روایاتی از کافی و بصائر، به خوبی دلالت دارند که ابرها در تسخیر اهل بیت(علیهم السلام) است همانگونه که در تسخیر حضرت سلیمان(علیه السلام) بوده است البته روایات مربوط به سوار شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر ابر فقط در بصائر آمده است، همچنین روایاتی از هر دو کتاب، بارش باران را به برکت وجود ایشان مستند می‌نماید.

 

2 –  تصرف در دنیا و سوق دادن زمین و کوه و آب :

 

سه روایت در بصائر و یک روایت در کافی، دلالت بر قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر حرکت دادن کوه و قطعه قطعه کردن زمین دارد،[17] در این روایات امام(علیه السلام) با استناد به آیه‌ای از قرآن، می‌فرماید:

در قرآن آیاتی وجود دارد که بوسیلۀ آنها، می‌توان كوهها را به حركت درآورد و زمین را شكافت (بوسیله آن طى الارض کرد) و مردگان را به سخن در آورد، و ما وارث چنین قرآنی هستیم. لذا قادر به انجام این کارها هستیم.

 نکتۀ دیگر اینکه، در این روایات می‌فرماید:

قدرت ما از قدرت سلیمان(علیه السلام) بیشتر است، زیرا ما قادریم، مکان آبها را نیز، در زیر هوا تشخیص دهیم، اما حضرت سلیمان به این کار، قادر نبود، لذا خداوند این قدرت را به هدهد داده بود تا برای حضرت سلیمان، مکان آب را پیدا کند.

 روایاتی از بصائر که بیانگر تصرف اهل بیت(علیهم السلام) در طبیعت است:

ـ روایتی که بیان می‌کند، چگونه کوه به اشارۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جا حرکت کرد و به سوی کوه دیگر رفت، و دوباره به مکان اولش برگشت.[18]

ـ روایتی که با چندین سند ‌آمده: امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خورشید را که غروب کرده بود، بازگردانید و به همراه جویره، نماز عصر را خواندند. در این روایت، حضرت علی(علیه السلام)، با استناد به قرآن، قدرت خویش را به اسم اعظم خداوند مستند می‌فرماید. این روایت و یا مشابه آن در کافی نیامده است.[19]

 3ـ  روایتی که چنین نقل شده است: عمر بن حنظله از امام باقر(علیه السلام) درخواست کرد که اسم اعظم خداوند را به او بیاموزد. حضرت برای این که به او بفهماند، طاقت آن را ندارد، دستخویش را بر روی زمین گذاشت، ناگهان اتاق کاملاً تاریک شد به گونه‌ای که عمر بن حنظله به وحشت افتاد، و گفت مایل نیست اسم اعظم را بیاموزد. حضرت دست خویش را از روی زمین برداشت، اتاق به حال اول برگشت.[20]

4ـ امام صادق (علیه السلام) در روایتی، ضمن بیان ماجرای غصب خلافت می‌فرماید:

پس از آنکه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را ـ  به معجزه‌ای در مسجد قبا ـ  به ابو‌بکر نمایاند، ابو‌بکر در بازگشت ضمن نقل این ماجرا برای عمر، جریان غار را نیز یادآوری کرد که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دست خویش بر در غار کشید و تار عنکبوت سر جای خویش برگشت (پاره‌گی آن برطرف شد).[21]

ـ روایتی که به تفسیر چگونگی آوردن اجسام توسط امام(علیه السلام) می‌پردازد:

اسود بن سعید گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: «اسود! بین من و بین هر زمینی یک رشته‌‌ای برقرار است مانند رشته نخ بنّاها، زمانی که دستوری در مورد زمینی داشته باشم آن رشتۀ نخ را می‌ کشم. آن زمین با چاه‌ها و بازارها و خانه‌هایش، جلو می‌آید تا آنچه ما، به دستور خداوند، به آن زمین امر می‌کنیم، اجرا شود».[22]

که شاید حاکی از این باشد که، زمین در ید قدرت اهل بیت(علیهم السلام) است.

روایاتی با این مضمون، که بیانگر تصرف تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) در طبیعت است، در کافی مشاهده نشد، اما گونه‌های دیگر از تصرف در طبیعت مانند آنچه قبلاً از مقایسۀ قدرت حضرت سلیمان و اهل بیت(علیهم السلام) آوردیم، در کافی نیز آمده است.

در بصائر آمده که وقتی ابوعبدالله بلخی، در سفری خدمت امام صادق(علیه السلام) بود و چاه آبی نیافتند که از آن استفاده کنند، حضرت با صدای بلند، چاه پنهان را صدا زد، آبی پاک و خوشگوار و صاف و شیرین برای آنها بیرون آمد. بلخی این عمل حضرت را، راه و روش حضرت موسی(علیه السلام) می‌شمارد.[23]

اگر چه این روایت در کافی نیامده، اما روایت مشابهی که حکایت از آن دارد که سنگ حضرت موسی(علیه السلام) همراه امام زمان(علیه السلام) است و در مسیر قیام، همۀ یاران حضرت از چشمه‌ای که از آن سنگ می‌جوشد، سیراب می‌شوند و گرسنگی آنها نیز برطرف می‌شود، در کافی آمده است.[24]

روایات مستفیض که مشتمل بر روایات صحیح نیز می‌باشد، از سخن گفتن غیر حیوانات (سنگ، حجرالأسود، درخت و…)، با اهل بیت(علیهم السلام) حکایت دارد، بصائر هشت روایت و کافی سه روایت آن را نقل کرده است:[25]

سخن گفتن گوشت مسموم با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، در بصائر[26]؛ و روایتی که محاجّۀ امام سجاد(علیه السلام) با محمد بن حنفیه را بیان می‌کند که در آن محاجّه، حجرالأسود به سخن در آمده و به امامت آن حضرت شهادت داد این روایت دارای سندی صحیح است[27]، سخن گفتن و شهادت عصای در دست محمد بن علی الرضا(علیهما السلام) به امامت ایشان[28]، مهر زدن ائمه(علیهم السلام) یکی پس از دیگری بر سنگریزۀ حبابۀ والبیّه[29]، سخن گفتن درخت برای اهل بیت(علیهم السلام)[30]، از جمله روایاتی است که در کافی آمده است.

در روایت دیگری از کافی آمده که پیامبر اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام)، سیزده روز از غذای یک ظرف می‌خوردند و آن غذا تمام نمی‌شد، تا اینکه مقداری از آن غذا را به امّ‌ أیمن دادند، آنگاه غذای آن ظرف تمام شد.[31]

ابن‌ منصور نقل می‌کند که: حضرت رضا(علیه السلام) در پَستوی خانه، دست مبارک خود را بالا
 برد، پستو، چنان روشن و نورانی شد که گویی، ده چراغ در آن روشن است؛ و زمانی که
مرد دیگری اجازۀ تشرف گرفت، حضرت دستش را پایین انداخت و سپس به او اجازۀ ورود داد.[32]

در روایتی از کافی، مفضل بن عمر نقل می‌کند که وقتی منصور دوانیقی دستور داد، آتش در خانۀ امام صادق(علیه السلام) بیندازند، آن حضرت در حالی که میان آتش، گام برمی‌داشت، می‌فرمود: «منم پسر أعراق الثرى[33]، منم پسر ابراهیم خلیل اللّه» (همان گونه كه آتش نمرود، بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) سرد و سلامت گشت، به من نیز آسیبی نمی‌رساند).[34]

در روایاتی که در کافی و بصائر آمده، می‌فرماید:

اگر امام(علیه السلام)  ـ  در بعضی از این روایات نقل شده که اگر امام زمان(علیه السلام) ـ  زره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بپوشد، به اندازۀ قامتش می‌شود ولی اگر دیگران آن را بپوشند، برای قامت آنها بزرگ می‌باشد و به زمین کشیده می‌شود.[35]

حضرت باقر(علیه السلام) در روایتی که کلینی آن را نقل کرده، سه چیز را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برمی‌شمارد که در دیگران نیست، یکی از آنها این است که از هیچ سنگ و درختی عبور نمی‌کند مگر آنکه برای او سجده[36] می‌نماید.[37]

از مجموع این روایات که در کافی و بصائر آمده و مصادیق متعددی از تصرفات تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) در زمین و تسخیر جمادات را بیان می‌کند، برای ما اطمینان به قدرت ایشان بر این گونه تصرفات حاصل می‌شود و اگر هم کسی در سند بعضی از این مصادیق مناقشه کند، تمام آنها قابل انکار نیست که روایات صحیح السند نیز در میان آنها وجود دارد.

 

 

3 – طیّ الأرض و تثبیت ارض و استقرار کوهها و آسمان :

 

روایات مستفیض از قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر طیّ ‌الأرض[38] حکایت دارد. بصائر در چندین باب حدود 31 روایت برای آن آورده، اما کافی، فقط شش روایت و به صورت پراکنده در ابواب متعدد آورده است.[39]

 بعضی از این روایات قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر طیّ ‌الأرض را بیان می‌کند[40]، و بعضی دیگر، مواردی از طیّ الأرض اهل بیت(علیهم السلام) را بیان می‌دارد[41]، مواردی نیز وجود دارد که امام(علیه السلام)، فرد دیگری را طیّ الأرض داده است[42].

قضیۀ معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که کافی آن را در دو روایت مشابه آورده ولی بصائر آن را نقل نکرده است و سند یکی از آنها صحیح و سند دیگری موثق است، نمونه‌ای از طیّ الأرض اهل بیت(علیهم السلام) است، زیرا لااقل، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصی رفتند که شکی در مصداق طیّ الأرض بودن آن نیست.[43]

روایات مستفیضی که مشتمل بر روایات صحیح نیز می‌باشد، وجود امام(علیه السلام)[44] را موجب تثبیت زمین و بقای زمین معرفی می‌کند، بصائر هشت روایت و کافی در دو باب، حدود چهارده روایت دراین‌باره می‌آورد[45]، در باب: «انّ الارض لاتخلو من حجّة»، روایات می‌فرماید: «اگر زمین یک لحظه از حجت خالی بماند، فرو می‌ریزد».

حتی در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید که: «ثبات زمین به وجود ما اهل بیت(علیهم السلام)، به گونه‌ای است که با از دنیا رفتن امام دوازدهم(علیه السلام)، زمین اهلش را فرو می‌برد».[46]

 

 

4 –  قدرت اهل بیت (علیهم السلام) برتحویل و تغییر ماهیات :

 

از روایات مستفیض، استفاده می‌شود که گنجهای زمین به اهل بیت (علیهم السلام) عطا شده است، بصائر در یک باب، پنج روایت و کافی نیز پنج روایت از مصادیق آن را، در ابواب متعدد می‌آورد[47]: خارج کردن شمش طلا از درون زمین[48]، تبدیل ریگی از صحرای عرفات به طلا[49]، خارج کردن سکه‌های طلا از زمین[50]، تبدیل شدن آبی که امام رضا(علیه السلام) با آن دستش را شُست، به شمش طلا[51]، و روایتی که می‌گوید: «موقع قیام حضرت مهدی(علیه السلام)، سنگ حضرت موسی(علیه السلام) همراه او است، در هر منزلی که فرود آیند چشمۀ آبی از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند»، این روایت هم در کافی و هم در بصائر آمده است[52].

اگر چه این روایات، نمونه‌هایی از تصرفات تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) را بیان می‌کند، اما بعضی از آنها، مسأله را بر إراده و مشیت اهل بیت(علیهم السلام)، معلّق کرده است؛ یعنی هر وقت ایشان، ارادۀ چنین تصرفاتی را بکنند، این قدرت برای آنها وجود دارد، بنابراین، قدرت تکوینی ایشان وسعت دا‌شته و شامل بسیاری از امور تکوینی می‌شود.

 

 

5 –  تسخیر گیاهان و درختان :

 

روایات مستفیض از اطاعت درختان، از اهل بیت(علیهم السلام) خبر می‌دهند. در بصائر حدود 12 روایت و در کافی چهار روایت از مصادیق اطاعت کردن درختان، از اهل بیت(علیهم السلام) و یا میوه دادن درخت خشک به برکت ایشان، در ابواب متعدد آمده است. روایاتی نیز، مصادیق سخن گفتن درختان با اهل بیت(علیهم السلام) را بیان می‌کند.[53]

 در برخی از این روایات، وقتی راوی می‌بیند که چگونه امام(علیه السلام) درخت خرمای خشک را بارور می‌سازد و از خرمای آن می‌خورند، عمل آن حضرت را به کار حضرت مریم(سلام الله علیها) تشبیه می‌کند و می‌گوید: شما نیز کار حضرت مریم(سلام الله علیها) را انجام دادید. این برخورد و این تشبیه، بیانگر آن است که حتی در دوران حضور نیز افرادی بوده‌اند که آمادگی دیدن تصرفات تکوینی را، از اهل بیت(علیهم السلام)، به عنوان یک کار الهی، داشته‌اند و ایشان را به سحر و جادو متهم نمی‌کردند.[54]

در روایتی از بصائر که امیرالمؤمنین، پیامبر(علیهما السلام) را بین خود و ابی‌بکر حَکَم قرار می‌دهد، عمر برای منصرف کردن ابی‌بکر از کناره‌گیری از خلافت، به او می‌گوید: آیا به یاد نمی‌آوری که روزی با هم بودیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دو درخت امر فرمود که به هم چسبیدند،… سپس امر فرمود آنها از هم جدا شدند.[55]

در روایتی از کافی، موسی بن جعفر(علیهما السلام) به حسن بن علی که از آن حضرت، حجت و نشانه‌ای می‌خواهد، می‌فرماید: «نزد آن درخت ـ و با دست به درخت ام‌غیلان اشاره می‌کند ـ برو و به او بگو: موسی بن جعفر(علیهما السلام) به تو می‌گوید: بیا». حسن بن علی گوید: نزد آن درخت رفتم، دیدم زمین را می‌شکافد و می‌آید تا در برابر حضرت ایستاد، سپس حضرت به او اشاره کرد، تا برگشت.[56]

البته کسانی هم بوده‌اند که ظرفیت دیدن و پذیرش چنین کراماتی را از خاندان رسالت نداشته‌اند از جمله: وقتی امام حسن مجتبی(علیه السلام) دعا می‌کند و درخت خرمای خشک، بارور می‌شود، ساربان، آن حضرت را به جادو متهم می‌سازد، و امام حسن(علیه السلام) با عصبانیت به او می‌فرماید که: «این جادو نیست، بلکه دعای پسر پیامبر است که مستجاب شده است».[57]

امثال این روایت، نشان می‌دهد اهل بیت(علیهم السلام) در ابراز و اظهار این ولایت خود، در محذور قرار داشته‌اند، کم ظرفیتیِ مردم آن زمان، باعث می‌شد که با دیدن این معجزات، اهل بیت(علیهم السلام) را متهم به سحر و جادو نمایند.

ابو‌هاشم جعفری نقل می‌کند که حضرت جواد(علیه السلام) در مسجد مسیب، در پای درخت سِدر خشک و بی‌برگی، وضو گرفت، آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.[58]

به اضافه روایات حاكى از سخن گفتن درخت با اهل بیت(علیهم السلام)، که در دسته دوم گذشت.

روایات این دسته، از واضح‌ترین روایات، بر تصرف تکوینی است؛ زیرا معنای اطاعت هر چیزی، از اهل بیت(علیهم السلام)، این است که هرگاه ایشان(علیهم السلام) انجام کاری را دوست داشته باشند یا آن را اراده کنند، آن کار توسط آن چیز انجام شود، و این در حکم اطاعت از ایشان است.

 

 

6 –  تسخیر جن و انس و سایر موجودات هوشمند :

 

روایات مستفیضی که بصائر پانزده روایت و کافی هفت روایت از آنها را نقل کرده، از خدمتگزاری اجنّه برای اهل بیت(علیهم السلام) خبر می‌دهد.[59]

در روایت سدیر صیرفی، امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: «ای سدیر! ما خدمتگزارانی از طایفۀ جن داریم که، وقتی کاری فوری داشته باشیم، آنها را برای انجام آن می‌فرستیم».[60]

در روایت ابو‌حمزۀ ثمالی آمده که، امام باقر(علیه السلام) فرمود: «شیعیانِ ما از طائفۀ جن، نزد ما آمده بودند تا از مسائل دینشان سؤال نمایند».[61]

جابر روایتی را از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کند که وقتی امیر المؤمنین(علیه السلام) بالای منبر بود اژدهایی از طرف یکی از درهای مسجد، داخل شد، مردم خواستند آن را بکشند، حضرت مانع شد. چون حضرت از خطبه فارغ گشت، متوجه او شد و فرمود: تو كیستى؟ گفت: من عمرو بن عثمان خلیفۀ شما بر طایفۀ جن هستم، پدرم مُرد و به من سفارش كرد که خدمت شما بیایم و رأى شما را به دست آورم، اكنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمایى. امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را خلیفۀ خود بر جنیان قرار داد.

 من به حضرت عرض كردم: قربان شما گردم! عمرو خدمت شما نیز مى‏آید و آمدن بر او واجب است؟ فرمود: آرى.[62]

علامه مجلسى(رحمه الله) در مورد این روایت می‌گوید:

اگر چه [سند] این روایت ضعیف است؛ ولى مضمونش متواتر است و باب ثعبان (درِ اژدها) در مسجد كوفه مشهور بوده، و گویند: بنى‌امیه براى از بین بردن این اسم، فیلى بر آن در می‌بستند تا به «باب الفیل» مشهور گشت.[63]

احادیثی با این مضمون، حتی دلالت دارند که اهل بیت(علیهم السلام) در میان جنیان نماینده‌ای داشته‌اند، که مطیع امر ایشان(علیه السلام)، و حاکم بر جنیان است.

اهل بیت(علیهم السلام) همچنین می‌توانند انسانها را نیز تسخیر کنند.[64] روایت صحیحی از حضرت رضا(علیه السلام) در کافی نشان می‌دهد که چگونه ایشان، با اشاره کلام و دست خویش به کسانی که قصد تعرض داشتند، آنها را پراکنده ساخت.[65]

و اما روایات مستفیضه‌ای که حکایت از آمدن فرشتگان، نزد اهل بیت(علیهم السلام) دارد هم در کافی و هم در بصائر بسیار است.[66] این روایات حکایت از آن دارد که جبرئیل بر خاندان پیامبر(علیهم السلام) [67] و از جمله بر حضرت زهرا(سلام الله علیها)[68] نازل می‌شده و علامت آمدن او در خانۀ اهل بیت(علیهم السلام) وجود داشته است.[69] در بسیاری از روایات کافی و بصائر، اهل بیت(علیهم السلام) خود را «مختلف الملائکة» خوانده‌اند؛[70] یعنی رفت و آمد ملائکه به خانۀ ایشان، زیاد و مستمر بوده است؛ زیرا به مکانی که گاهی، یک نفر به آنجا سری می‌زند و برمی‌گردد، مختلف گفته نمی‌شود.[71]

توضیح اینکه: هر فیضی که از جانب خداوند به ممکنات می‌رسد، به وساطت ائمه اطهار(علیهم السلام) که انسانهای کامل هستند نازل می‌شود و در این جهت فرقی بین انسان، فرشته و سایر موجودات نیست، چنان‌که فرقی بین انواع فیوضات نیست؛ بنابراین وحی الهی نیز که از فیوضات ویژۀ پروردگار متعال است به واسطۀ آن ذوات مقدس تنزل پیدا می‌کند و فرشتۀ وحی، از جنبۀ لاهوت آنان کسب فیض می‌کند و به جنبۀ دیگر آنان (جنبۀ ناسوت) تحویل می‌دهد. پس باید گفت: در حقیقت بخشی از آن ذوات نورانی، بخش دیگر را اداره می‌کند و چیزی از بیرون به آنها نمی‌رسد. همانطور که قوۀ عاقلۀ انسانهای عادی، قوۀ واهمۀ آنان را، اداره و راهنمایی می‌کند، یعنی شأنی از او، عهده‌دار ادارۀ شأن دیگرش است، هر چه هست مربوط به خود اوست نه از بیرون، بدین ترتیب نزول وحی برای آنها، چیزی جز از آنان به آنان، نیست.[72]

بنابراین ائمه(علیهم السلام) بر ملائکه ولایت دارند، و رفت و آمد آنها نزد اهل بیت(علیهم السلام) به فرمان خود ایشان است. روایاتی از بصائر بر این مطلب دلالت دارد[73] که از جملۀ آنها روایتی است که دربارۀ فطرس ملک و روییدن بال او به واسطۀ تبرک جستن به گهوارۀ امام حسین(علیه السلام) می‌باشد.[74]

همچنین روایاتی از کافی و بصائر دلالت دارد که ملائکه أخبار آسمانها و زمین را برای اهل بیت(علیهم السلام) می‌آورند.[75] روایاتی از بصائر که تعداد آنها نیز زیاد است دلالت دارد که ملائکه در شب قدر بر اهل بیت(علیهم السلام) نازل می‌شوند.[76]

جبرئیل و روح و فرشتگان، حضرت علی(علیه السلام) را در غسل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) یاری کردند، این روایت در بصائر آمده[77]، ولی در کافی روایتی که می‌گوید: فرشتگان بر جنازۀ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نماز خواندند[78]، آمده است.

ازدواج حضرت فاطمۀ زهرا با حضرت علی(علیهما السلام) توسط فرشته‌ای که از جانب خداوند آمده بود، انجام ‌شد.[79]

اهل بیت(علیهم السلام) مورد خطاب مَلک قرار می‌گیرند، صدای ایشان را می‌شنوند و صورتی بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل بر ایشان ظاهر می‌شود.[80] جبرئیل و میکائیل و ملک الموت برای امام(علیه السلام) در قالب انسان آشکار می‌شوند.[81]

روایاتی از بصائر دلالت دارد که، خداوند بواسطۀ جبرئیل با امیرالمؤمنین(علیه السلام) مناجات نمود.[82]

ملائکه با امام(علیه السلام) مصافحه می‌کنند[83] و در امام(علیه السلام) اطمینانی حاصل می‌شود که از طریق آن می‌فهمد، آنچه دیده، فرشته است نه شیطان.[84]

روایات مستفیضه دال بر آن است که «روح» در آیۀ: {وَ كَذلِكَ أَوْحَینا إِلَیكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا}[85]، ملَک مخصوصی است که در خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) بوده، به ایشان خبر می‌داده، ایشان را محافظت می‌کرده، و در کارها موفقشان می‌کرده است.[86]

روحی که قرآن می‌فرماید: {قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی}[87]، بنابر روایات زیاد و مستفیض، همراه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) بوده است.[88]

حیوانات نیز در تسخیر اهل بیت(علیهم السلام) هستند و از فرمان ایشان اطاعت می‌نمایند، هم در کافی و هم در بصائر، روایاتی در این زمینه وجود دارد:

روایتی از بصائر که حکایت سخن گفتن امام باقر(علیه السلام) با دو کبوتر و حَکَمیت و قضاوت[89] بین آن دو را بیان می‌کند.[90]

روایتی از کافی، نشان می‌دهد که چگونه اسب سرکش خلیفه، در مقابل امام حسن
عسکری(علیه السلام) رام و مطیع می‌شود.[91] در روایتی دیگر وقتی که امام حسن عسکری(علیه السلام) را در میان درندگان می‌اندازند، در حالی که حضرت مشغول نماز است، آن حیوانات به گِرد او حلقه می‌زنند.[92]

یکی از مصادیق تسخیر حیوانات، تکلم با آنها است. ائمه(علیهم السلام) زبان پرندگان را می‌شناسند و با آنها سخن می‌گویند، که اگر این سخن گفتن، ناشی از علم به زبان حیوانات باشد، از مقولۀ علم امام خواهد بود و علم امام(علیه السلام) از مبادی ولایت تکوینی ایشان است روایاتی که تصرفات تکوینی ایشان را مستند به علم ایشان به کتاب می‌کند فراوان است.

 اما اگر این سخن گفتن، ناشی از ارتباط ایشان با حیوانات، و ولایت و تسلط بر آنها باشد از مقولۀ ولایت تکوینی خواهد بود.

روایات در این باب، مستفیض است، بصائر پانزده روایت و کافی یک روایت در این زمینه آورده است.[93]

همچنین روایات مستفیض داریم که، ائمه(علیهم السلام) زبان چهارپایان را می‌دانند و هنگامی که آنان را بخوانند، اجابت می‌کنند. بصائر شانزده روایت در یک باب و یک روایت نیز در بابی دیگر آورده، ولی کافی تنها دو روایت، در این مورد آورده است.[94]

وقتی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) حیوانات وحشی کوه را صدا می‌زند، آنها او را اجابت می‌کنند.[95]

نیز مضمون دو روایت دیگر در بصائر این است که امام(علیه السلام) می‌تواند در کنار دریا، تمام جنبندگان دریا را با مادرها و عمه‌ها و خاله‌هایشان صدا بزند.[96] روایاتی با مضمون این چند روایت در کافی مشاهده نشد.

از مجموع این روایات که در کافی و بصائر وجود داشت، قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر تکلم با حیوانات و فهمیدن کلام آنها و تسخیر آنها استفاده می‌شود، اگر چه هر کدام از این روایات، نوع خاصی از حیوانات را نام برده است.

 

 

7 – نزول رحمت و جلوگیری از عذاب :

 

اهل بیت(علیهم السلام) ارکان زمین هستند که به واسطۀ ایشان، زمین اهلش را نلرزاند. بصائر سه روایت در این زمینه آورده[97]، و کافی نیز در «بَابُ أَنَّ الْأَئمَّةَ هُمْ أَرْكَانُ الْأَرْضِ»، سه روایت به همین مضمون، آورده که در یکی از آنها، عبارت به این صورت است: «بِذَلِكَ جَرَتِ الْأَئمَّةُ(علیهم السلام) وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ » که نشان می‌دهد تمام ائمه(علیهم السلام) این ویژگی را دارند.

در بصائر روایتی است که نشان می‌دهد به واسطۀ اهل بیت(علیهم السلام) خداوند رحمت نازل می‌کند و عذاب را باز می‌دارد؛[98] اما در کافی، روایتی در این زمینه مشاهده نشد إلا اینکه، روایات نابودی زمین بدون وجود امام(علیه السلام) که دارای سند صحیح‌اند متضمن همین معنی هستند. این روایات مستفیض، دلالت دارند که زمین بدون امام باقی نمی‌ماند، و اگر بماند حتماً فرو خواهد ریخت.[99]

در کافی، در بابی دیگر، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، اهل بیت خود(علیهم السلام) را، بند و بست زمین معرفی می‌نماید.[100]

باز داشتن عذاب، استقرار زمین، عدم افتادن آسمان، و اینکه، «اگر امام وجود نداشته باشد زمین اهلش را فرو می‌برد» همه این امور به خاطر این است که اهل بیت(علیهم السلام) واسطۀ در فیض الهی هستند، و نفس واسطه بودن، قدرت تکوینی است بر تصرف در اموری که خداوند ایشان را در آن امور واسطه قرار داده است.[101]

 

 

8 –  شفای بیماران و برطرف کردن ناراحتیها :

 

روایات مربوط به شفای بیماران در کافی و بصائر مستفیض است. در بصائر نُه روایت و در کافی یازده روایت در بابهای متعدد آمده و نمونه‌هایی از کسانی که به دست شفابخش اهل بیت(علیهم السلام)، شفا یافته‌اند را نام برده است.

مضمون روایتی با سند صحیح در کافی می‌رساند که خوردن از غذای اهل بیت(علیهم السلام)، به بدن انسان آزار نمی‌رساند.[102]

در بصائر احادیثی آمده که حاکی از آن است که اهل بیت(علیهم السلام) از بیماریهای شیعیان آگاهند و برای آنها دعا می‌کنند.[103]

دعای اهل بیت(علیهم السلام) مستجاب است، ایشان چیزی را اراده نمی‌کنند مگر اینکه خدا نیز آن را اراده می‌کند؛[104] و وقتی چیزی را از خدا می‌خواهند آن چیز قطعاً واقع می‌شود، لذا دعا کردن ایشان، مانند دعا کردن ما نمی‌باشد که وقوع و عدم وقوع آن محتمل باشد، آنان واسطۀ فیض هستند که هر فیضی به سایر موجودات می‌رسد از جانب خدا و به دست ایشان می‌باشد.

روایات مربوط به قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر شفا دادن کور و پیس، هم در بصائر و هم در کافی آمده، این روایات در حد استفاضه و مشتمل بر روایات صحیح است.[105]

مواردی که اهل بیت(علیهم السلام) به دست قدرت خویش بیماران را شفا داده‌اند، بسیار است که برخی از آنها در احادیث کافی و بصائر آمده از جمله: برگرداندن موهای سر که سفید شده بود به حال اول[106]، شفا دادن دستی که به خاطر فَصد کردن، ورم کرده بود[107]، جواد الائمه(علیه السلام) لکنت زبان پسری را شفا داد[108]، شفا دادن بیماری پا[109]، درمان کسی که به خوردن گِل، مبتلا بود.[110] روایتی صحیح، حکایت می‌کند که امام حسن عسکری(علیه السلام) با دست کشیدن بر بدن احمد بن اسحاق، بیماری او را شفا داد؛[111] حتی شیعیان با نامه نوشتن به امام زمان(علیه السلام) ، از ایشان می‌خواستند که برای شفا یافتن خودشان و یا نزدیکانشان، دعا نماید.[112]

شفا دادن مریضها، از معجزات مسلّم اهل بیت(علیهم السلام) است، هم در عصر رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هم در عصر ائمه(علیهم السلام)؛ تنها بحثی که اینجا مطرح است، اینکه، آیا این إبراء، از باب استجابت دعای ایشان است، زیرا دعای اهل بیت(علیهم السلام) قطعا مستجاب است؛ یا از باب قدرت اهل بیت(علیهم السلام) و ولایت تکوینی ایشان است؟

با مراجعه به روایات، می‌بینیم که اهل بیت(علیهم السلام) عمل خود را به حضرت عیسی(علیه السلام) تشبیه کرده‌اند، که اعمی و ابرص را شفا می‌داد، و معلوم است که حضرت عیسی(علیه السلام)، این أعمال را به اذن خدا، و از باب ولایتش انجام می‌داد؛ بنابراین عمل اهل بیت(علیهم السلام) نیز، از باب ولایت تکوینی ایشان است. مگر اینکه کسی بگوید، قضیۀ حضرت عیسی(علیه السلام) نیز از باب دعا کردن و استجابت دعا بوده است.

 

9 –  زنده کردن مردگان و میراندن زندگان :

 

روایات مستفیض و مشتمل بر صحیح، حکایت از قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر زنده کردن مردگان دارد. بصائر هشت روایت و کافی سه روایت آورده است.[113]

در روایتی از کافی و بصائر امام موسی کاظم(علیه السلام) قدرت خویش بر زنده کردن مردگان را، مستند به آگاهی ایشان از قرآن می‌کند و می‌فرماید: «در قرآن آیاتی وجود دارد که به وسیلۀ آنها امام(علیه السلام) می‌تواند، آنچه را بخواهد، انجام دهد».[114]

بعضی از این روایات، مصادیق زنده کردن انسانها را بیان می‌کند؛[115] و بعضی دیگر از آنها، موارد زنده کردن حیوانات را.[116]

همچنین اهل بیت(علیهم السلام) می‌توانند زندگان را بمیرانند. در بصائر یک روایت و در کافی سه روایت از مصادیق این عمل اهل بیت(علیهم السلام) آمده است.

حضرت صادق(علیه السلام) به واسطۀ اسم اعظم خداوند، فرماندار مدینه را نفرین کرد و او کشته شد.[117]

در حدیثی طولانی مربوط به جریان قیام محمد بن عبد‌الله بن حسن، سربازی که به حضرت صادق(علیه السلام) پرخاش کرد، شترش به او لگدی زد که رانش خرد شد و همانجا مرد.[118]

حتی اگر این موارد، عذاب الهی هم باشد، باز هم این عذاب به واسطۀ اهل بیت (علیهم السلام) جاری می‌شود.

عمر بن فرج که به حضرت جواد(علیه السلام) جسارت کرد، به واسطۀ نفرین آن حضرت، کشته شد.[119]

مگر اینکه گفته شود: مردن این افراد، در اثر نفرین ائمه (علیهم السلام) بوده و نفرین ایشان نیز حتماً مستجاب است و ارتباطی به ولایت تکوینی ایشان ندارد؛ اما مستجاب بودن نفرین ایشان نیز، به واسطۀ جایگاه و موقعیت ایشان در عالم هستی می‌باشد.[120]

روایات مستفیضِ مشتمل بر صحیح، بیان می‌دارد که: اهل بیت(علیهم السلام) زمان مردن خود را می‌دانند که علم ایشان از مبادی ولایت تکوینی ایشان است. در روایت صحیح السندی آمده است که خود امام، زمان مردن خود را اختیار می‌کند. در بصائر 14 روایت و در کافی هشت روایت در یک باب و یک روایت صحیح السند نیز در باب مولد الحسین(علیه السلام) آمده است.[121]

در روایتی از کافی، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «هر امامى كه نداند چه به سرش مى‏آید (از خیر و شر، و بلا و عافیت) و به سوى چه می‌رود (از مرگ و شهادت)، او حجت خدا بر خلقش نیست».[122]

زنده کردن مردگان، از بزرگ‌ترین تصرفاتی است که اهل بیت(علیهم السلام) مالک آن هستند، اما بعضی از منکرینِ ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، بر فرض که ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) را بپذیرند، إحیاء موتی و إماتۀ أحیاء را نمی‌پذیرند؛ زیرا این موارد را از مختصات خداوند تعالی می‌دانند، لکن می‌گوییم: هدف ما اثبات إحیاء اموات برای اهل بیت(علیهم السلام)، بالإستقلال نیست؛ بلکه مقصود ما این است که، ولایت اهل بیت(علیهم السلام) در إحیاء موتی، لاأقل همانند ولایت ملائکۀ مدبر،[123] در امر إحیاء و إماته است.

 

 

10 – خلق و رزق و قدرت :

 

بسیاری از روایاتی که گذشت، حکایت از قدرت اهل بیت(علیهم السلام) بر رزق دادن به بندگان دارد؛ گرچه الفاظ این روایات، إعطاء اختیار نزول مصادیق رزق، مانند نزول باران و روییدن زمین و…، به اهل بیت(علیهم السلام) بود.

از مضمون روایات مستفیضه، استفاده می‌شود که این امور به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) تفویض شده است. بصائر در دو باب 32 روایت در این رابطه آورده، به اضافۀ چند روایت که به صورت متفرقه در ابواب دیگر آورده است. کافی در «بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ» یک روایت، و در باب «التفویض إلی رسول الله و إلی الأئمة(علیهم السلام) فی أمر الدین» نیز روایاتی همانند آنچه صفار روایت کرده، آورده است؛ لکن عنوان باب را مقید به «فی امر الدین» کرده است.[124]

در یک روایت امام صادق(علیه السلام)، ضمن استناد به قرآن می‌فرماید:

همانگونه که خداوند تبارک و تعالی امور مملکت خویش را به حضرت سلیمان واگذار کرد و به او این اختیار را داد که به هر کس می‌خواهد ببخشد و از هر کس می‌خواهد امساک کند، امور دین به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز واگذار شده است.

در ادامۀ روایت، زمانی که آن شخص می‌پرسد: آیا امور کشاورزی و دامداری نیز به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) واگذار شده است؟ حضرت با غضب جواب می‌دهد که «همۀ امور به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) واگذار شده است».

سؤالی اینجا مطرح است و آن اینکه آیا مراد آن شخص احکام مربوط به کشاورزی و دامداری بوده است؟!

اینکه در این روایت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با حضرت سلیمان مقایسه شده، نشان دهندۀ این است که مورد سؤال، ولایت تکوینی و تصرفات تکوینی حضرت سلیمان(علیه السلام) بوده است؛ و از اینکه حضرت در جواب می‌فرماید: «امور دین به رسول خدا واگذار شده است»، فهمیده می‌شود که مراد حضرت این است که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، علاوه بر ولایت تکوینی، ولایت تشریعی نیز داشته است؛ یعنی خداوند به حضرت سلیمان فقط ولایت تکوینی داده بود اما به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، ولایت تکوینی و تشریعی را داده است.[125]

و در ذیل روایت دیگری از این نمونه روایات، امام(علیه السلام) با استناد به آیۀ قرآن می‌فرماید که:

امام زمانی که مردی را ببیند، او را می‌شناسد و رنگش را (ایمان و نفاقش را) می‌‌شناسد، و اگر سخن او را از پشت دیوار هم بشنود، او را و شخصیتش را می‌‌شناسد، همانا خدا می‌‌فرماید: {از جمله آیات خدا آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و رنگهای شما است، همانا در این اختلاف، برای جهانیان نشانه‌‌هایی است}.[126] و آنها دانشمندان (ائمه) هستند، پس امام هر امری را که بشنود و به زبان آید، می‌فهمد، چه گوینده اهل نجات باشد یا هلاکت، از این جهت است که به مردم آن گونه پاسخ می‌‌دهد.[127]

آیا این عبارات، نشان دهندۀ غیر ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام) است؟!

در بصائر روایاتی نقل شده بیانگر اینکه: خداوند به اهل بیت(علیهم السلام) قدرتی داده که اگر زمام زمین را در اختیار بگیرند، می‌توانند آن را به هر کجا که بخواهند، ببرند.[128] در روایتی دیگر می‌فرماید: «امام(علیه السلام) می‌تواند آنچه را که در پایین عرش قرار دارد با دست بگیرد»؛[129] اما در کافی روایاتی با این مضمون مشاهده نمی‌شود.

همچنین در بصائر[130] روایاتی آمده در بیان قدرت اهل بیت(علیهم السلام) که: دنیا در نزد امام(علیه السلام) مانند یک دایرۀ کوچک است؛[131] یا مانند یک پوست گردو است.[132]

روایاتی که در تحویل ماهیات گذشت نیز، بیانگر قدرت اهل بیت(علیهم السلام) می‌باشد.[133]

روایات مستفیض بر قدرت آل محمد(علیهم السلام)، در تکلم به تمام زبانها دلالت دارد. بصائر 24 روایت و کافی چهار روایت در این رابطه آورده است.[134]

در روایتی امام صادق(علیه السلام) می‌ فرماید:

امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود: خداوند دو شهر در مشرق و در مغرب دارد که در آن هفتاد هزار هزار لغت وجود دارد (به هفتاد هزار هزار زبان سخن می‌‌گویند)، و هر زبانی بر خلاف زبان دیگر است و من به تمام زبانهای آن دو شهر، و آنچه در آن دو شهر است، آشنا هستم.[135]

اهل بیت(علیهم السلام) می‌توانند کتب آسمانی را به همان زبانی که نازل شده است، بخوانند. در بصائر سه روایت و در کافی دو روایت که یکی از آنها صحیح السند است، آمده است.[136]

اهل بیت(علیهم السلام) همچنین می‌توانند کسی را که پشت در است، بشناسند. بصائر چهار روایت و کافی سه روایت مشتمل بر صحیح در بارۀ این ویژگی اهل بیت(علیهم السلام) دارد.[137]

در صحیحۀ عبدالله بن سلیمان، علاوه بر اینکه در صدر روایت، امام صادق(علیه السلام)
می‌فرماید: «آری کارها به امام(علیه السلام) واگذار شده است»، در ذیل آن، با استناد به آیۀ قرآن می‌فرماید: «امام(علیه السلام) هر گاه سخن شخصی را از پشت دیوار بشنود، او و شخصیتش را می‌شناسد».[138]

 

 

11 –  تطهیر و هدایت نفوس و علم به ضمایر :

 

روایات مربوط به تطهیر و هدایت نفوس، عموماً در کافی آمده و در بصائر روایتی در این رابطه مشاهده نشد. از جملۀ این روایات:

نفوذ کلام امام جواد (علیه السلام) در شخص آوازه‌خوان، که باعث شد آن شخص، از این کار
دست بردارد.[139]

امام صادق(علیه السلام) به یک غلام فراری پیامی ‌داد، که آن پیام، موجب تسخیر قلب مولای او و نجات جان آن غلام ‌شد.[140]

نیز روایاتی که از تأثیر امام(علیه السلام) در حال زندانبان و ایجاد دگرگونی در او، حکایت دارد[141] همگی بیانگر این است که اهل بیت(علیهم السلام) قدرت بر تطهیر نفوس و هدایت قلوب، و اخراج آنها از ظلمات به سوی نور، را دارند و اینها اموری هستند که به امیال انسان تعلق می‌گیرد، بنابراین از امور تکوینی هستند.

همچنین اگر امام(علیه السلام) بهشت را برای فردی تضمین نمود، به آن وفا می‌نماید، همانگونه که امام صادق(علیه السلام) برای همسایۀ ابی‌بصیر وفا نمود.[142]

بعلاوه اینکه، اهل بیت(علیهم السلام) انسانها را می‌شناسند و به خصوصیات آنها از قبیل ایمان و نفاق، اهل بهشت یا جهنم بودن، عالِم هستند. در این روایات که در کافی و بصائر با موضوعات متنوع آمده، غالباً به صورت کلّی و عام، این شأن برای اهل بیت(علیهم السلام) بیان می‌شود و در برخی از آنها، به آیات قرآن نیز مستند می‌شود:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آنچه را که در عالم ذر دیده، می‌شناسد؛[143] اهل بیت(علیهم السلام) نیز آنچه را که در عالم میثاق دیده‌اند، می‌شناسند؛[144] ایشان شیعیانشان را از اسلوب صحبت کردنشان می‌شناسند؛[145] و از نفاق یا ایمان انسانها آگاهند؛[146] اهل بهشت و جهنم را از چهره‌شان می‌شناسند؛[147] نامهای اهل بهشت و دوزخ نزد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) است؛[148] و روایاتی مشابه این مضامین.[149]

 در روایتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «سرشت و طینت شیعیان ما، غیر از سرشت و طینت دشمنانمان است و ما آنها را از طینتشان می‌شناسیم».[150]

تأکید این روایات، بر این است که اهل بیت(علیهم السلام) انسانها را در عالم میثاق دیده‌اند و آنها را می‌شناسند. می‌دانند چه کسی مؤمن، چه کسی منافق، چه کسی اهل نجات و چه کسی اهل آتش است.

روایات حاکی از علم امام(علیه السلام) به ضمایر انسانها، بسیار زیاد است، و مصادیقی از خبر دادن اهل بیت(علیهم السلام) از آنچه که در ضمیر و نفس دیگران می‌گذرد، به صورت پراکنده و متفرق، در ابواب مختلف کافی و بصائر، آمده است. مجموع این روایات که در میان آنها سند موثق نیز وجود دارد، این اطمینان را برای ما ایجاد می‌کند که اهل بیت(علیهم السلام) از ضمایر انسانها آگاهند و چیزی، از ایشان(علیهم السلام) مخفی نیست.[151]

 

 

12  – کشف حجب و ابصار و رؤیت ملکوت و فک قیود و پنهان کردن خودشان :

 

روایات مستفیضه از عرضه شدن ملکوت آسمانها و زمین، بر پیامبر اکرم و اهل بیتایشان(علیهم السلام)، خبر می‌دهد لذا اهل بیت(علیهم السلام) به ما فوق عرش الهی می‌نگرند. روایات مربوط به عرضه شدن ملکوت بر اهل بیت(علیهم السلام) فقط در بصائر قابل مشاهده است؛[152] الا اینکه روایات مربوط به معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در کافی، که در دستۀ سوم گذشت و یکی از آنها صحیح السند بود نیز، از همین قبیل است.

قلب ائمه(علیهم السلام)، آنچه را که در شب قدر نازل می‌شود، مشاهده می‌کند.[153]

روایات از نشان دادن باطن عالَم، توسط اهل بیت(علیهم السلام) به دیگران خبر می‌دهد، در روایتی از بصائر، امام صادق(علیه السلام) باطن حیوانی حاجیان را به ابا‌بصیر نشان داده است.[154] روایت دیگری بیان می‌دارد که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در غار، کشتی جعفر و یارانش را در دریا، به ابوبکر نشان داد.[155] تعدادی روایت نیز دلالت دارد که امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را بعد از وفات ایشان، به ابوبکر نشان داد و ایشان را بین خود و ابوبکر حَکَم قرار داد.[156]

در روایتی از کافی، امام هادی(علیه السلام) به یکی از شیعیانش، که فکر می‌کرد امام(علیه السلام) را، در جای بدی منزل داده‌اند، با دستش به بوستانهایی با میوه‌های تازه‌رس و سایر نعمتهای نیکو در خانه‌اش، اشاره نمود و فرمود: «ببین! ما هر كجا باشیم اینها براى ما مهیا است، ما در سراى گدایان نیستیم».[157]

 روایت صحیح دیگری در کافی از ملاقات و گفتگوی حضرت علی(علیه السلام) و امام حسن مجتبی(علیه السلام) با حضرت خضر خبر می‌دهد[158] با اینکه حضرت خضر از دید انسانهای عادی پنهان است، اما بین آن حضرت و خضر حجابی وجود ندارد.

بینایی خاصی به رسول خدا و ائمه(علیهم السلام) داده شده است که در خواب و بیداری، و از پشت سر، اعمال را می‌بینند. روایاتی از بصائر و کافی بر این معنی دلالت دارد.[159] در بعضی از روایات، امام(علیه السلام) به واسطۀ نور، بین مشرق و مغرب را می‌بیند.[160] در برخی دیگر از روایات سخن از وجود عمود نور برای امام(علیه السلام) است.[161] در برخی دیگر، می‌فرماید: امام(علیه السلام) به وسیلۀ روح القدس آنچه را در شرق و غرب زمین است، می‌بیند.[162]

روایات مربوط به مشاهدۀ أعمال انسانها توسط اهل بیت(علیهم السلام)، چه در کافی و چه در بصائر، زیاد است، بعلاوه اینکه سند بعضی از آنها صحیح نیز می‌باشد. این روایات، علی‌رغم اختلافاتی که در موضوعاتشان مشاهده می‌شود، همگی بر این حقیقت اتفاق دارند که أعمال و کردار بندگان از اهل بیت(علیهم السلام) پوشیده نیست.

امام(علیه السلام) می‌تواند خودش را از دید مردم پنهان سازد، به گونه‌ای که کسی او را نبیند. سه روایت از بصائر، دربارۀ امام صادق(علیه السلام) است که خود را از سلطان[163] و مردم[164] پنهان ساخت. و دو روایت از کافی دربارۀ امام زمان(علیه السلام) است که ایشان در موسم حج شرکت می‌کنند و مردم را می‌بینند، اما مردم او را نمی‌بینند.[165]

 

13  – ارتباط أموات با آل محمد(علیهم السلام) :

 

احادیث مستفیض در کافی و بصائر، بر دیدار اهل بیت(علیهم السلام) در حال حیات، از مردگان، و زیارت مردگان از اهل بیت(علیهم السلام)، در حال حیات ایشان(علیهم السلام) دلالت دارد.[166]

اهل بیت(علیهم السلام) در حال حیات، دشمنانشان را که مرده‌اند، می‌بینند و می‌شناسند.[167] از جمله روایتی است که امام باقر(علیه السلام)، معاویه ـ لعنة الله علیه ـ و عذابی که به او می‌شود را به فرزندشان حضرت صادق(علیه السلام) نشان دادند.[168]

روایاتی در کافی و بصائر آمده که بعضی از آنها به صورت کلی دلالت دارد که اهل بیت(علیهم السلام) می‌توانند با مردگان سخن بگویند.[169] بعضی دیگر، مواردی را بیان می‌کند که اهل بیت(علیهم السلام) با مردگان سخن گفته‌اند از جمله: سخن گفتن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با مادر حضرت علی(علیه السلام)، بعد از وفات ایشان؛[170] مطابق مدلول روایات مشتمل بر صحیح، حضرت علی(علیه السلام) بعد از وفات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، از ایشان سؤال کرد و آنچه پیامبر جواب می‌فرمود را ‌نوشت.[171]

موقع احتضار، رسول خدا و حضرت علی و فاطمۀ زهرا(علیهم السلام) نزد محتضر می‌آیند:

مرحوم کلینی در کتاب الجنائز[172]، باب ما یعاین المؤمن و الکافر، بیش از 10 روایت می‌آورد که رسول اکرم و حضرت علی(علیهما السلام) نزد محتضر حاضر می‌شوند؛ اما در بصائر روایتی در رابطه با حضور آل‌محمد(علیهم السلام) نزد محتضر مشاهده نشد.

سؤالی اینجا مطرح می‌شود اینکه چگونه ممکن است پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یا امام(علیه السلام) در آنِ واحد، نزد چند میت حاضر شوند؟

فلاسفه و عرفا جوابهای متعددی به این سؤال داده‌اند، بعضی گفته‌اند: وجود ایشان مانند خورشید است که همۀ انسانها از شرق تا غرب عالم، در آن واحد، نور آن را می‌بینند.[173]

اما به هر حال روایات دلالت دارد که آل محمد(علیهم السلام) می‌توانند از مکانی به مکان دیگر منتقل
شوند، و نزد هر محتضری حاضر شوند، و موقع عرض اعمال بر خداوند حضور داشته باشند، و در عالم برزخ در قبر حاضر شوند؛ بنابراین از این روایات فهمیده می‌شود که امام(علیه السلام) نزد هر انسانی حاضر است و از او غایب نمی‌شود، شاهد بر این، روایات عرض اعمال بر محمد(صلی الله علیه و آله) و آل محمد(علیهم السلام) است.[174]

 

 

14 –  حالات اولیاء (علیهم السلام) در رحم مادر و در قبر و برخی شؤون دیگر :

 

روایات مستفیض دلالت دارد که امام (علیه السلام) در شکم مادر، صدا را می‌شنود. این روایات در بصائر در چندین باب متوالی آمده است اما در کافی، اگر چه تعداد محدودی روایت با این مضمون آمده، لکن سند برخی از آنها صحیح می‌باشد.[175]

روایات مستفیض و مشتمل بر صحیح، نصّ در امکان امامت در کودکی دارد. در کافی 10 روایت ولی در بصائر تنها یک روایت در این رابطه دیده می‌شود.[176]

در روایت صحیحی از امام رضا(علیه السلام)، آن حضرت، امامت فرزندشان حضرت جواد(علیه السلام) را به حضرت عیسی(علیه السلام) تشبیه می‌کند که در سه سالگی قیام به حجت کرد.[177]

در مورد سخن گفتن امام(علیه السلام) در بدو تولد، در کافی سه روایت مشتمل بر صحیح وجود دارد[178]، اما در بصائر روایتی در این رابطه وجود ندارد.

زمین چیزی از بدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام(علیه السلام) را نمی‌بلعد. روایات آن فقط در بصائر آمده و در کافی روایتی با این مضمون مشاهده نشد.[179]

در کافی فقط، و آن هم تنها یک روایت آمده به این بیان که یکی از خصوصیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این بود که سایه نداشت.[180]

باز هم فقط در اصول کافی، روایاتی وجود دارد که از عکس العمل جهان هستی، نسبت به شهادت امیر المؤمنین(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) خبر می‌دهد:

به گریه لرزیدن آن مکانی که أمیر المؤمنین(علیه السلام) در آن به شهادت رسید، در همان روز[181]، و شیون آسمان و زمین، به همراه فرشتگان در آن موقعی که امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.[182]

روشن است که مواردی مانند: گریه کردن زمین و یا شیون فرشتگان به خاطر اهل بیت(علیهم السلام)، به دلیل ولایت تکوینی آن ذوات مقدس و جایگاه ایشان در نظام هستی می‌باشد.

 

نتیجه‌گیری :

از تطبیق روایات ولایت تکوینی اهل بیت (علیهم السلام)، در اصول کافی و بصائرالدرجات به دست می‌آید که، قریب به اتفاق حوزه‌هایی که در بصائرالدرجات آمده، در اصول کافی نیز آمده است؛ اگر چه تعداد روایات آن در هر حوزه، بسیار کمتر از بصائرالدرجات است. صفار علاوه بر اینکه روایات هر حوزه را به طور گسترده آورده، برای غالب حوزه‌ها، عنوان باب مستقل قرار داده است؛ اما مرحوم کلینی برای غالب حوزه‌ها عنوان باب مستقل قرار نداده است.

 جناب صفار دو باب با عناوین: «تفویض امور به رسول الله(صلی الله علیه و آله)»، و «تفویض امور به اهل بیت(علیهم السلام)» آورده‌اند، که این عناوین ظهور در تفویض مطلق دارد، اما کلینی، در یک باب عنوان را: «التفویض إلی رسول الله و إلی الأئمة(علیهم السلام) فی أمر الدین»، قرار داده، و بعضی از همان روایاتی که استادشان مرحوم صفار، آنها را روایت کرده، آورده است، اما قرائنی از این روایات، دلالت دارد که مراد از آنها، ولایت تکوینی است. در باب دیگری به صورت مطلق عنوان را «باب فی معرفتهم أولیائهم و التفویض إلیهم»، قرار داده است.

 لذا این دو کتاب، تفاوت قابل ملاحظه‌ای در خصوص موضوع ولایت تکوینی ندارند، که کسی بخواهد نسبت به کتاب شریف بصائرالدرجات اتهام غلو را مطرح کند.

همچنین اهمیتی که مرحوم کلینی به این موضوع داده است نشان می‌دهد، این سخن که: «ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، مجعول عرفایی مانند محیی الدین عربی و سید حیدر آملی است، و در قرن یازدهم در مکتب فلسفی ملاصدرا، این نظریه، بنیاد نهاده شده است»،[183] بی‌پایه و اساس می‌باشد.

 برخی[184] نیز ادعا کرده‌اند که جناب کلینی با پراکنده کردن روایات ولایت تکوینی درابواب متعدد و غیر مرتبط، خواسته ‌است از اهمیت این گونه روایات بکاهد، این کهکافی نسبت به بصائر، تعداد کمتری از این قبیل روایات را نقل کرده، از جملۀ دلائلآنها است.

 اما با بررسی و مقایسۀ روایات حوزه‌های گوناگون ولایت تکوینی در این دو کتاب، نشان دادیم که این سخن نیز، نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا مرحوم کلینی از مهم‌ترین مباحث و مصادیق ولایت تکوینی یعنی زنده کردن مردگان نیز روایت نقل کرده است، و حتی روایاتی با سند صحیح ‌آورده که اهل بیت(علیهم السلام) با استناد به آیات قرآن، می‌فرمایند: هر آنچه به پیامبران گذشته داده شده به ما نیز داده شده است، و در قرآن آیاتی وجود دارد که بوسیلۀ آن هر آنچه که اهل بیت(علیهم السلام) بخواهند انجام دهند، خداوند آن را اجازه داده است.

 حال آنکه، اگر مقصود مرحوم کلینی کاستن از اهمیت این گونه روایات بود، بر او لازم می‌بود که روایات مربوط به حوزه‌های چالش برانگیز را نقل نمی‌کرد و صرفاً به حوزه‌هایی می‌پرداخت که حساسیت کمتری به آنها وجود داشت.

 شاهد دیگر بر ناصواب بودن این دیدگاه آن است که مرحوم کلینی روایاتی را نقل می‌کند که در آنها، بعض تصرفات تکوینی به غیر معصومین نیز، نسبت داده شده است.[185]

 بر عکس، می‌توان ادعا کرد که جناب کلینی با پراکنده کردن این روایات در ابواب مختلف، آنها را حفظ، و تأثیرشان را در جامعه و مخاطب زیادتر کرده است.

 


پی نوشت ها :

[1] . * دانش‌آموخته خارج حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد کلام اثری دانشگاه قران و حدیث.

[2]. ر.ک: همایون همتی، ولایت تکوینی، ص82؛ نمازی شاهرودی، اثبات ولایت، ص58؛ شهید مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص56ـ57؛ علامه تهرانی، امام شناسی، 5/114؛ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(علیهم السلامفی قوس النزول و الصعود، ص27ـ28.

[3]. مراد از اهل بیت(علیهم السلام)، در بحث ولایت تکوینی، چهارده معصوم(علیهم السلاممی‌باشند.

[4]. موضوع گسترۀ ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلامدر اصول کافی و بصائرالدرجات، توسط غلامرضا شاه رجبیان در دانشگاه قرآن و حدیث، در قالب پایان نامه، زیر نظر استاد دکتر محمد احسانی‌فر، به تفصیل بررسی شده است.

[5]. علامه سید علی عاشور در کتاب الولایة التکوینیة لآل محمد(علیهم السلامفی قوس النزول والصعود، این حوزه‌ها را به 13 طائفه تقسیم کرده است. (ر.ک: ص159 ـ 213)

[6]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام)، ح14.

[7]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء4، باب1، ح22.

[8]. ر.ک: همان، جزء8، باب15.

[9]. ر.ک: همان، جزء4، نادر از باب12، ح2.

[10]. ر.ک: همان، جزء6، باب3، ح2؛ خداوند در قرآن تصرفات تکوینی متعددی را به انبیاء گذشته نسبت می‌دهد که تسخیر امور جوّی مانند باد، یکی از آنها است که در سوره سبأ، آیه 12 آمده است.

[11]. ر.ک: همان، جزء8، باب 15، ح2؛ و باب12، ح8.

[12]. ر.ک: همان، جزء8، باب15، ح1و3و4.

[13]. ر.ک: همان، جزء4، باب9، ح4.

[14]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح3.

[15]. سبأ/12.

[16]. نمل/ 16.

[17]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء1، نادر از باب21، ح1، و جزء3، باب1، ح3، و جزء8، باب13، ح9؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَ جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، ح7.

[18]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب13، ح9.

[19]. ر.ک: همان، جزء5، باب2، ح1و3و4.

[20]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء4، نادر از باب12، ح1.

[21]. ر.ک: همان، جزء6، باب5، ح12.

[22]. ر.ک: همان، جزء8، باب13، ح10.

[23]. ر.ک: همان، جزء10، باب18، ح28.

[24]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، باب ما عند الأئمة من آیات الانبیاء، ح3.

[25]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب17، ح1ـ8؛ کلینی، کافی، در ابواب متعدد، که ما احادیث آن را ذکر می‌کنیم.

[26]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب17، ح5.

[27]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ، ح5، مثل این روایت را با سندی دیگر نیز، کلینی روایت می‌کند.

[28]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ، ح9.

[29]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ، ح4؛ حدیث 3و15 از همین باب نیز، مشابه همین روایت است.

[30]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیهم السلاموُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِهِ، ح6.

[31]. ر.ک: همان، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَh، ح7.

[32]. ر.ک: همان، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) ،ح3.

[33]. أعراق الثرى به معنى ریشه‏ها در زمین است و آن لقب اسماعیل پیغمبر است و شاید جهتش این است كه اولاد اسماعیل مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پراكنده شدند و افتخار امام صادق(علیه السلامبه او از این نظر است كه او فرزند شریف و گرامى جناب ابراهیم است. (مصطفوی، ترجمه کافی، 2 / 379).

[34]. ر.ک: کلینی، کافی، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد(علیه السلام)، ح2.

[35]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء4، باب 4، ح55؛ و كافى، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)، ح8.

[36] . علامه مجلسی در توضیح این روایت، این سجود را تکوینی و به صورت خم شدن این اشیاء در مقابل پیامبرمعرفی می‌نماید: «إلا سجد له»؛ أی سجود تعظیم لا عبادة، و المراد بالسجود انحناؤها نحوه، و قیل: بعض هذه الثلاثة كان قبل البعثة فارتفع بعده لشدّة الامتحان، و هو تخصیص من غیر داع. (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ ‏5 / 198).

[37]. ر.ک: کلینی، کافی، بَابُ مَوْلِدِ النَّبِیوَ وَفَاتِه، ح11.

[38]. مراد از اصطلاح طیّ ‌الارض، تغییر نسبت بین مسافت و زمان است به گونه‌ای که شخص، به طور خارق‌العاده، در مدت زمان خیلی کوتاه، مسافتی طولانی و بعید را طی می‌کند. طی‌الارض ممکن است به کمک اسباب خارجیه مانند سوار شدن بر ابر و مرکبهای غیبی که از منظر مردم پنهان است باشد و ممکن است بدون کمک گرفتن از اسباب خارجیه باشد. برای چگونگی طی‌الارض تفسیرهای متعددی شده، به کتاب ولایت کلیه، تألیف علامه میرجهانی، ص 255 تا 272 مراجعه شود.

[39]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء1، نادر از باب21، ح1، و جزء3، باب1، ح3، و جزء8، باب12، ح1ـ 15؛ و کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَ جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، ح7.

[40]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَ جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، ح7.

[41]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب12، ح1؛ و کلینی، کافی، بَابُ أَنَّ الْإِمَامَ لَا یغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ(علیه السلام)، ح1.

[42]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب13، ح1ـ11؛ و کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ  ـ عَلَیهِمَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَانُ، ح3، و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الثَّانِی(علیه السلام)، ح1.

[43]. ر.ک: کلینی، کافی، بَابُ مَوْلِدِ النَّبِیوَ وَفَاتِهِ، ح12و13.

[44]. یعنی اگر فرض کنیم که هیچ یک از معصومین(علیهم السلاموجود خارجی عینی در عالم نداشته باشد عالم بتمامه منقرض می‌شود؛ زیرا اهل بیت(علیهم السلامواسطۀ در فیض هستند و ولایت تکوینی همان واسطه در فیض بودن است. (ر.ک: حسین مظاهری، فقه الولایة و الحکومة الإسلامیة، 1 / 25 32)

[45]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب12، ح 1ـ8؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، و بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیهم السلام)، ح17.

[46]. ر.ک: کلینی، کافی، بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیهم السلام)، ح17.

[47]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب2؛ کلینی، کافی، ج1، باب مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام)، ح4، و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) ، ح6.

[48]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب2، ح5؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام)، ح4 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) ، ح6.

[49]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابٌ فِی تَسْمِیةِ مَنْ رَآهُ(علیه السلام) ، ح15.

[50]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام) ، ح5.

[51]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) ، ح10.

[52]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ آیاتِ الْأَنْبِیاءِ(علیه السلام) ، ح3؛ و در بصائرالدرجات، جزء4، باب4، ح53.

[53]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب13، ح1ـ11، و جزء6، باب5، ح12؛ و کلینی، کافی، ج1، در ابواب متعدد، که به روایات آن در متن اشاره شده است.

[54]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب13، ح5.

 

[55]. ر.ک: همان، جزء6، باب5، ح12.

[56]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ، ح8.

[57]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی ـ  صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا، ح4.

[58]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الثَّانِی(علیه السلام)، ح10.

[59]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب18، ح1ـ15؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْجِنَّ یأْتِیهِمْ فَیسْأَلُونَهُمْ عَنْ مَعَالِمِ دِینِهِمْ وَ یتَوَجَّهُونَ فِی أُمُورِهِمْ.

[60]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب18، ح2.

[61]. ر.ک: همان، جزء2، باب18، ح3.

[62]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ أَنَّ الْجِنَّ یأْتِیهِمْ فَیسْأَلُونَهُمْ عَنْ مَعَالِمِ دِینِهِمْ وَ یتَوَجَّهُونَ فِی أُمُورِهِمْ، ح6.

[63]. ر.ک: مجلسی، مرآة العقول، 4 / 295.

[64]. روایاتی که در دستۀ یازدهم خواهد آمد و نشان از قدرت اهل بیت(علیهم السلامبر تطهیر و هدایت نفوس دارد نیز، از قبیل تصرف اهل بیت(علیهم السلامدر انسانهاست. روایات در این زمینه، عموماً در کافی آمده و در بصائر روایتی که دلالت بر این قسم کند، مشاهده نشد.

[65]. ر.ک: کلینی، کافی، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام)، ح8.

[66]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء1، باب6، ح2و3و5، و جزء1، باب7، ح1و2؛ و کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَh، ح1.

[67]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء1، باب6، ح2.

[68]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَh، ح1.

[69]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء1، باب7، ح1؛ و همانند این روایت در کافی، 1/398ـ399 نیز آمده است.

[70]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب1؛ و کلینی، کافی، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیه السلاممَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ.

[71]. ر.ک: جوادی آملی، ادب فنای مقربان، 126.

[72]. همان، 149.

[73]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب6.

[74]. ر.ک: همان، جزء2، باب6، ح7.

[75]. ر.ک: همان، جزء2، باب17؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بُیوتَهُمْ وَ تَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ تَأْتِیهِمْ بِالْأَخْبَارِ.

[76]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب3، ح1ـ17.

[77]. ر.ک: همان، جزء5، باب3، ح17.

[78]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ النَّبِیوَ وَفَاتِهِ، ح38.

[79]. ر.ک: همان، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَh، ح8.

[80]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب7.

[81]. ر.ک: همان، جزء5، باب8.

[82]. ر.ک: همان، جزء8، باب16، و جزء6، باب10، ح6.

[83]. ر.ک: همان، جزء7، باب3، ح12، و مشابه این روایت است روایت13.

[84]. ر.ک: همان، جزء7، باب4، ح2، و مشابه آن است روایت9، از باب6.

[85]. شوری/52.

[86]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب17.

[87]. أسراء/85.

[88]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب19و20.

[89]. از آنجا که حیوانات مکلف به تکالیف شرعی نیستند، حکمیت امام(علیه السلامبین آنها شرعی نبوده، بلکه تکوینی می‌باشد.

[90]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء7، باب14، ح5.

[91]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح4.

[92]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح26.

[93]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء7، باب14، ح1 ـ 25؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح4.

[94]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء7، باب15، ح1 ـ 16؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى(علیه السلام)، ح15 و بَابُ الْأُمُورِ الَّتِی تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَامِ(علیه السلام)، ح7.

[95]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب18، ح6.

[96]. ر.ک: همان، جزء10، باب18، ح31 و 46.

[97]. ر.ک: همان، جزء4، باب9.

[98]. ر.ک: همان، جزء2، باب3، ح10.

[99]. ر.ک: همان، جزء10، باب12؛ کلینی، کافی، بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ.

[100]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیهم السلام)، ح17.

[101]. صدر المتألهین در شرح این احادیث می فرماید: خداوند سبحان، موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر شرافت و خست دارند آفرید، پایین‌ترین مرتبۀ موجودات، مواد عنصری زمین است که دورترین فاصله را از لطافت وجودی دارد. ارادۀ حکیمانۀ خداوند بر این تعلق گرفته است که، این مواد عنصری، مسیر تکامل را طی کنند و به غایات برتر خود نائل شوند. بر این اساس، در مسیر تکامل موجودات که از طریق علیت غایی تحقق می‌پذیرد هر موجودی را که اشرف و اعلی بود سبب کمال و علت غایی موجود پایین‌تر از آن قرار داد. بدین ترتیب، زمین را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای انسان؛ و از آنجا که در میان افراد انسان نیز، مراتب کمال و نقص وجود دارد، کامل‌ترین انسان را غایت وجود انسان قرار داد که در حقیقت، غایت دیگر موجودات پایین‌تر از انسان نیز می‌باشد و او همان انسان کامل است که در مرتبۀ امامت قرار دارد. او، سلطان جهان زمینی و خلیفۀ خداوند در زمین است؛ بنابراین، زمین و آنچه در آن است به خاطر امام آفریده شده است و هر چیزی که برای چیز دیگری آفریده شده باشد، هر گاه آن چیز دیگر (غایت)، وجود نداشته باشد، آن چیز (ذوالغایة) نیز وجود نخواهد داشت، پس اگر امام که غایت آفرینش زمین و موجودات زمینی است، وجود نداشته باشد، زمین و موجودات آن هم وجود نخواهند داشت. (صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، باب ان الارض لا تخلو من حجة، شرح حدیث دهم، 2/487)

[102]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بُیوتَهُمْ وَ تَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ تَأْتِیهِمْ بِالْأَخْبَار، ح1؛ صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب17، ح1و9.

[103]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب16، ح1و2.

[104]. امام هادی(علیه السلامفرمود: خداوند دلهای ائمه(علیهم السلامرا محل ارادۀ خود قرار داده، اگر خدا چیزی را بخواهد، آنها خواهند خواست، و این است معنی آیۀ: Pو شما هیچ چیز را نمی‌خواهید، مگر اینکه خدا بخواهدO. (انسان/30) (صفار، بصائرالدرجات، ص 517، ح 47)

[105]. ر.ک: همان، جزء6، باب3؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح3، و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح17.

[106]. ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، جزء6، باب3، ح3.

 

[107]. ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، جزء7، باب12، ح4.

[108]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی(علیه السلام)‏، ح11.

[109]. ر.ک: همان، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَة، ح10.

[110]. ر.ک: همان، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الثَّانِی(علیه السلام)، ح5.

[111]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح27.

[112]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ الصَّاحِبِ (علیه السلام)، ح11.

[113]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء6، باب3، ح1و2، و باب4؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیه السلام)، ح6 و بَابُ مَوْلِدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ  ـ  صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ، ح7 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح3.

[114]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء3، باب1، ح3؛ کلینی، کافی، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَ جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، ح7.

[115]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ  ـ  صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ، ح7.

[116]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیه السلام)، ح6.

[117]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب2، ح2.

[118]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَة، ح17.

[119]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الثَّانِی(علیه السلام)، ح9.

[120]. تقدیر خداوند بر آن است که امام، واسطۀ فیض به سایر ممکنات باشد. اگر چه در فرض عدم این مجاری فیض، باز هم فیاضیت خدا، اگر قصوری در مفاض نباشد برقرار است. اما می‌توان گفت که: همه ممکنات، این استعداد را ندارند که بدون واسطه، تلقی فیض نمایند. قصور خودشان مانع از کسب فیض به طور مستقیم است؛ لذا امام(علیه السلامکه در جنبۀ یلی الربی یلی الخلقی کامل است، واسطۀ ایصال برکات می‌باشد چنان که بسیاری از نعمتهای الهی در این عالم، با واسطه به ما می‌رسد. در ناحیه عذاب  ـ  که در واقع عدم نعمت است  ـ  نیز همین گونه است. بدیهی است که چنین واسطه‌ای غیر از امام نخواهد بود و مسأله، یک مسألۀ تکوینی است که تخلف از آن معقول نیست.

[121]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب9؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیهم السلامیعْلَمُونَ مَتَى یمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیارٍ مِنْهُمْ، و در باب مولد الحسین(علیه السلام)، ح7.

[122]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیه السلامیعْلَمُونَ مَتَى یمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیارٍ مِنْهُمْ، ح1.

[123]. قرآن در این آیه می‌فرماید: Pملک الموت جان انسانها را می‌گیرد؛ قُلْ یتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذی وُكِّلَ بِكُمْO (سجده/11) و در آیه دیگر می‌فرماید: Pملائکه جان انسانها را می‌گیرند: الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْO(نساء/97) و در آیه دیگر، گرفتن جان انسانها را به خود نسبت می‌دهد: Pاللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِهاO (زمر/42). روشن است که آن إماته‌ای که خداوند به ملک الموت سپرده است، در عرض إماته‌ای که خداوند انجام می‌دهد، نیست.

[124]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب4و5؛ کلینی، کافی، ج1، بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، و باب التفویض إلی رسول الله و إلی الأئمة(علیهم السلامفی امر الدین.

[125]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب4، ح9.

[126]. روم/21.

[127]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب5، ح13؛ کلینی، کافی، ج1، بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح3.

[128]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء8، باب2، ح5.

[129]. ر.ک: همان، جزء9، باب16، ح13.

[130]. ر.ک: همان، جزء8، باب14.

[131]. ر.ک: همان، جزء8، باب14، ح1.

[132]. ر.ک: همان، جزء8، باب14، ح2.

[133]. مانند: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ آیاتِ الْأَنْبِیاءِ(علیه السلام)‏، ح3.

[134]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب2، ح1و3و4، و باب4، و جزء7، باب11و12؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ الْأُمُورِ الَّتِی تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَامِ(علیه السلام)، ح7 و بَابُ مَوْلِدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ  ـ  صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ، ح7 و بَابُ مَوْلِدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی  ـ  صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا، ح6 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح11.

[135]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء7، باب12، ح5.

[136]. ر.ک: همان، جزء7، باب13؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیهم السلامعِنْدَهُمْ جَمِیعُ الْكُتُبِ الَّتِی نَزَلَتْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ 
ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ  وَ أَنَّهُمْ یعْرِفُونَهَا عَلَى اخْتِلَافِ أَلْسِنَتِهَا، ح1و2.

[137]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء5، باب14، ح1ـ3 و جزء4، باب3، ح5؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ  ـ  عَلَیهِمَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَان،‏ ح4، و بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى(علیه السلام)، ح5، و بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح3.

[138]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح3؛ صفار، بصائرالدرجات، جزء7، نادر از باب17، ح1، و جزء8، باب5، ح13.

[139]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الثَّانِی(علیه السلام)، ح4.

[140]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام)، ح3.

[141]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح8، و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح23.

[142]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)، ح5.

[143]. ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، جزء2، باب14.

[144]. ر.ک: همان، جزء2، باب15 و 16.

[145]. ر.ک: همان، جزء2، باب16، ح1؛ کلینی، کافی، 1/438 و بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح3.

[146]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء3، باب3، ح1و3، و جزء6، باب8 و جزء8، باب5، ح13؛ کلینی، کافی، ج1، بَابٌ فِی مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِیاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیهِمْ، ح1و2و3.

[147]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء10، باب16.

[148]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ النَّبِیوَ وَفَاتِهِ، ح16.

[149]. ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، جزء6، باب9، ح1ـ4، و جزء7، باب 17، و باب18، ح1ـ4.

[150]. ر.ک: همان، جزء8، باب8، ح1.

[151]. ر.ک: همان، جزء3، باب4، ح3 و جزء5، باب10، ح1ـ27 و جزء9، باب18، ح4؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَا یفْصَلُ بِهِ بَینَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ، ح13 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح20 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام)، ح6 و بَابُ مَوْلِدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیه السلام)، ح12؛ و روایات بسیاری که به صورت متفرق در ابواب مختلف از این دو کتاب آمده است.

[152]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء2، باب20 و جزء4، باب9، ح4.

[153]. ر.ک: همان، جزء5، باب3، ح14.

[154]. ر.ک: همان، جزء6، باب3، ح4و6.

[155]. ر.ک: همان، جزء9، باب2، ح13و14.

[156]. ر.ک: همان، جزء6، باب5، ح12؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیهم السلام)، ح13.

[157]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ  ـ  عَلَیهِمَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَان‏، ح2؛ و با اندکی اختلاف در سند، در بصائرالدرجات، جزء8، باب13، ح7و11.

[158]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیه السلام)، ح1.

[159]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب2، و باب13، ح3؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام)، ح8 و بَابٌ فِیهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِیلِ فِی الْوَلَایةِ، ح62.

[160]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب9و10و11و13؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)، ح2 و مشابه این روایت است، روایت 3 از همین باب، با اندکی اختلاف و حدیث6 از همین باب، و حدیث 4 با اندکی اختلاف.

[161]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ(علیه السلام)، ح7.

[162]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب16، ح13.

[163]. ر.ک: همان، جزء10، باب15، ح1و3.

[164]. ر.ک: همان، جزء10، باب15، ح2.

[165]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابٌ فِی الْغَیبَةِ، ح6، مشابه این روایت است روایت 12 از همین باب.

[166]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء6، باب5.

[167]. ر.ک: همان، جزء6، باب7.

[168]. ر.ک: همان، جزء6، باب7، ح5.

[169]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِی وَ جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، ح7؛ صفار،  بصائر الدرجات، جزء1، نادر از باب21، ح1، و جزء3، باب1، ح3، با اندکی اختلاف در سند.

[170]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء6، باب7، ح9.

[171]. ر.ک: همان، جزء6، باب6؛ کلینی، كافى، ج1، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)، ح7، و مشابه این روایت است موثقۀ 8 از همین باب.

[172]. شایان ذکر است که محدودۀ مقالۀ ما، اصول کافی است ولی مرحوم کلینی، این روایات را در فروع آورده‌اند.

[173]. ر.ک: سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمدفی قوس النزول و الصعود، ص 211، به نقل از کتاب الحاوی للفتاوی: 2/454.

[174]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، ابواب5 ـ 8 و14؛ کلینی، کافی، بَابُ عَرْضِ الْأَعْمَالِ عَلَى النَّبِیوَ الْأَئِمَّةِ(علیه السلام).

[175]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، ابواب 8 ـ13؛ کلینی، کافی، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)، ح3و4و6.

[176]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب21، ح6؛ و کلینی، کافی، ج1، بَابُ حَالَاتِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلامفِی السِّنِّ.

[177]. ر.ک: کلینی، کافی، ج1، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی‌جَعْفَرٍ الثَّانِی(علیه السلام)، ح10.

[178]. ر.ک: همان، ج1، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)، ح1و8، و بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى(علیه السلام)، ح11.

[179]. ر.ک: صفار، بصائرالدرجات، جزء9، باب14، ح1و2و8.

[180]. ر.ک: کلینی، كافى، ج1، بَابُ مَوْلِدِ النَّبِیوَ وَفَاتِهِ، ح11.

[181]. ر.ک: همان، بَابُ مَوْلِدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ، ح4.

[182]. ر.ک: همان، بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِمْ(علیهم السلام)، ح19.

[183]. ر.ک: سید حسین مدرسی طباطبائی، مکتب در فرایند تکامل، ص106.

[184]. ر.ک: اندرو. جی.نیومن، دوره شکل‌گیری تشیع امامی، ترجمه و نقد: مؤسسه شیعه شناسی، در صفحه 78 و 347 و جاهای دیگر این کتاب بر این مطلب تأکید می‌ورزد.

[185]. آن روایات عبارتند از:           

ـ سخن گفتن فضّه با شیر، و کمک خواستن از او برای جلوگیری از قرار گرفتن بدن مبارک امام حسین(علیه السلامزیر سم اسبان (کلینی، كافى، ج1، ص465 و 466، ح8).

ـ سخن گفتن عبدالمطلب با فیلی از اصحاب فیل (همان، ص447 و 448، ح25).

ـ مادر امام محمد باقر(علیه السلامبا اشاره دست، از خراب شدن دیوارِ در حال خراب شدن، جلوگیری کرد (همان، ص469، ح1).

ـ به آبروی ابوطالب(علیه السلاماز ابر آب خواسته می‌شد (کلینی، کافی، ص448 و 449، ح29).

ـ پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله)علیه السلام تا چند روز از سینه ابوطالب(شیر می‌خورد (همان، ص448، ح27).

ـ نزول فرشتگان بر پیروان اهل بیت(علیهم السلام) (همان، ص420، ح40).

ـ طی‌الأرض راهب هندی (همان، ص481، ح5).

 

فهرست منابع :

1.جوادی آملی، عبد الله، ادب فنای مقربان (شرح زیارت جامعه کبیره)، قم، نشر أسراء، 1381ش.

2.شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ترجمه: مصطفوی، 4 جلد، تهران، انتشارات اسلامی.
3. ـ ـ ـ‌ ـ ـ ـ ـ‌‌ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ‌ ـ ، الکافی، 8 جلد، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365ش.
4.صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، مصحح: محمد خواجوی، 4جلد، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1383ش.
5.صفار قمی، محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائرالدرجات، قم، چاپ کتابخانۀ آیة الله مرعشی، 1404هجری.
6.عاشور، السید علی، الولایة التکوینیة لآل محمد(علیهم السلام) فی قوس النزول و الصعود، بیروت، (بی‌نا)(نرم افزار کتابخانۀ اهل بیت)،1420هجری.
7.علامه تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، مشهد، نشر علامه طباطبایی، 1426ق.
8.علامه مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، تحقیق: سید هاشم رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1404ق.
9.مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه: هاشم ایزد پناه، تهران، کویر، 1388ش.
10.مطهری، مرتضی، ولاءها و ولایتها، تهران، انتشارات صدرا، 1377ش.
11.مظاهری، حسین، فقه الولایة و الحکومة الاسلامیة، تقریر و تحقیق: مجید هادی زاده، سه جلد، قم، مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزهراء، 1386ش.
12.میرجهانی، محمد حسن، ولایت کلّیه، تحقیق و تصحیح: سید محمد لولاکی، قم، انتشارات الهادی، 1382ش.
13.نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، تهران، نیک معارف، 1375ش.
14. ـ ـ‌ ـ ـ ـ ـ‌‌ ـ ـ ـ ـ ـ ـ‌ ـ ، رسالۀ نور الأنوار و علم غیب امام(علیه السلام)، انتشارات سعدی.
15.نیومن، اندرو. جی، دورۀ شکل گیری تشیع دوازده امامی، گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، ترجمه و نقد: مؤسسه شیعه شناسی، قم، انتشارات شیعه شناسی، 1386ش.
16.همتی، همایون، ولایت تکوینی، تهران، امیر کبیر، 1363ش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *