اشعث پيش از خلافت اميرمومنان و در زمان عثمان فرماندار آذربايجان شده بود. نه اينكه اميرمومنان وي را به حكومت آن‌جا منصوب كرده باشد و دقيقا وي بخاطر اينكه خائن و منافق بود توسط حضرت عزل شد. درباره او بايد گفت:
در سال دهم هجرت همراه با گروهي از قبيله كنده كه او رياست آنها را بر عهده داشت، به خدمت پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌و‌آله ـ آمده و اسلام آورد؛ بعدها در زمان خلافت ابوبكر مرتد شد. مسلمانان او را اسير كردند؛ پس ابوبكر خواهر خود، ام‌فروه را به ازدواج او درآورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابي‌وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسيه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانه‌اي در كوفه در ميان قبيله كنده بنا كرد و در آن سكونت نمود؛ [۱] وي در زمان خلافت عثمان كارگزار او در آذربايجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربايجان را به او مي‌بخشيد. [۲]
اما اينكه چرا اميرالمؤمنين علي ـ عليه‌السلام ـ او را از حاكميت آذربايجان عزل كرد، دو علت مهم و اساسي در كار او بود كه علي ـ عليه‌السلام ـ آنها را در كارگزاران خود نمي‌پسنديد:

 

1 – زياده‌روي در مصرف اموال مسلمين

وقتي او از طرف عثمان والي آذربايجان گرديد، در مصرف اموال مسلمين براي خود محدوديتي قائل نبود. [۳]
روشن است كه علي ـ عليه‌السلام ـ چنين كارهاي افراطي را در كارگزاران خود نمي‌تواند تحمل كند و خود اشعث بن قيس نيز خصوصيات اخلاقي و رفتاري علي ـ عليه‌السلام ـ ـ را مي‌دانست و به همين دليل وقتي مردم بعد از قتل عثمان با علي ـ عليه‌السلام ـ بيعت كردند، وي رضايت و بيعت خود را از خلافت علي ـ عليه‌السلام ـ اعلام نكرد و حضرت چون از اعمال و افكار او اطلاع داشت، نامه‌اي توسط زياد بن مرحب حمداني براي اشعث فرستاد كه در آن چنين آمده است:

«فلو لا هَناتْ كُنَّ منك كنت المقدم في هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرك يحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقيت الله… و اعْلم انَّ عَمَلك ليس لك بطمعه و لكلّه في عنقك امانة مسترعاً لمن فوقك ليس لك اَن تفتات في رعيه و لا تخاطر الّا بوثيقة و في يدك مال‌الله و انت من خزانه حتي تسلّمه الي؛ [۴] [۵] [۶] [۷]اما بعد، اگر سستي‌هايي در تو رخ نمي‌داد، پيش از ديگران در اين امر اقدام مي‌كردي و شايد آخر كارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضي از آن بعضي ديگر را جبران كند، اگر از خدا پروا داشته باشي… و بدان كه حكومت، طعمه‌اي براي رزق و خوراك تو نيست؛ بلكه آن امانت و سپرده‌اي در گردن تو است، و تو نگهباني نسبت به كسي كه بالاتر از تو است. تو را نمي‌رسد كه در كار رعيت به ميل خود رفتار نمايي و متوجه كار بزرگي شوي، مگر به اعتماد امر و فرماني كه به تو رسيده باشد و در دست‌هاي توست مال و دارايي خداوند و تو خزانه‌دار اموال خدا هستي تا آنها را به من تسليم نمايي.»

 

2 – منافق بودن اشعث

علت ديگر عزل اشعث از سوي اميرمؤمنان علي عليه‌السلام، اين بود كه وي شخصي خائن و منافق بود.
ابن ابي‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه مي‌نويسد: اشعث در زمان خلافت علي ـ عليه‌السلام ـ جزو منافقين بود و نقش او در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مانند نقش عبدالله بن اُبي در ميان اصحاب رسول خدا ـ صلي‌الله‌عليه‌و‌آله ـ بود، در زمان خلافت حضرت امير عليه‌السلام، هر توطئه و اضطراب و خيانتي كه به وجود مي‌آمد، منشأ آن اشعث بود. [۸]

 

ابوموسي اشعري
حضرت وي را نيز قبول نداشت و به كارگزار بودن او رضايت نمي‌دادند؛ از اين ‌رو با به خلافت رسيدن آن حضرت و اعزام استانداران به شهرها، «عمارة بن شهاب» به عنوان كارگزار كوفه فرستاده شد؛ اما در نيمه راه، عده‌اي جلوي وي را گرفتند و تهديدش كردند كه اگر بازنگردد، خونش را خواهند ريخت. و گفتند: جز به ابوموسي به كس ديگر به‌عنوان كارگزار كوفه، خرسندي نشان نخواهند داد. و او مجبور به بازگشت شد. [۹]
از سوي ديگر در همين زمان ابوموسي طي نامه‌اي به امام علي ـ عليه‌السلام ـ بيعت مردم كوفه را اعلام كرد. [۱۰] [۱۱]

 

سفارش مالك‌اشتر به ابقاي ابوموسي
ازاين‌رو اميرمؤمنان ـ عليه‌السلام ـ ناگزير ابوموسي را در سمت كارگزاري كوفه ابقا كرد تا بعداً او را عزل نمايد؛ البته در اين امر سفارش مالك ‌اشتر را نبايد ناديده گرفت؛ چراكه وي از حضرت درخواست ابقاي ابوموسي بر امارت را كرد و حضرت علي‌رغم ميل دروني خويش به اين امر تن داد؛ چنان‌كه حضرت در اين مورد مي‌فرمايد:
به خدا سوگند او نزد من مورد اطمينان و دلسوز نبود و كساني كه قبل از من بودند، او را ولايت و حكومت بر مردم دادند و من تصميم داشتم او را عزل كنم. اشتر از من خواست او را ابقا كنم. پس با كراهت او را ابقا نمودم كه بعداً بركنارش نمايم. [۱۲]

 

 

منبع:پرسمان


پي نوشت: ——————–
1. ابو عمر يوسف بن عبدالبر، الاستيعاب، مصر، دارالنهضة، بي‌تا، ج ۱، ص ۱۳۳.
۲.ابن ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق:محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، انتشارات اسماعيليان، ج ۳، ص ۱۴۵.
۳.محمد ذهبي، سِير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسة الرساله، الطبعة التاسعه، ۱۴۱۳ه‌، ج ۲، ص ۴۱.
۴.مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، طبعة الثانية، ۱۴۰۳ ه‌، ج ۳۲، ص ۳۶۱.
۵.محمودي، محمدباقر، نهج‌السعادة في مستدرك نهج‌البلاغه، بيروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۵.
۶.عبدالله بن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، قم، انتشارات رضي، ج ۱، ص ۹۱.
۷. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق:محمد هارون، قم، انتشارات كتابخانه آيت‌الله مرعشي، ص ۲۰.
۸. ابن ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق:محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، انتشارات اسماعيليان، ج ۱، ص ۲۹۷.
9. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت:مؤسسة اعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، ۱۴۰۹ ه‌، ج ۳، ص ۴۶۳.
۱۰. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت:مؤسسة اعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، ۱۴۰۹ ه‌، ج ۳، ص ۴۶۳- ۴۶۴.
۱۱. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، قم: منشورات الشريف الرضي، چاپ اول، ۱۳۷۳ ش، ج ۲، ص ۱۷۹.
۱۲. مفيد، الامالي، تحقيق حسين استاد ولي و علي اكبر غفاري، قم:منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية قم المقدسة، ۱۴۰۳ه‌، ۲۹۵-۲۹۶.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *