پیرامون فتح شهر عمان(امّان)[1] توسط مسلمانان دو نوع نقل تاریخی وجود دارد که یکی این فتح را بدون جنگ، و دیگری آنرا با جنگ میداند. در ذیل به بررسی این نقلها میپردازیم.
1 – دو برادر به نامهای جیفر و عبّاد فرزندان جلندى بن کرکر، پادشاه عمان بودند. پیامبر اسلام(ص) به این دو نامه نوشته و آنان را به اسلام دعوت کرد. در نتیجه آن دو نیز اسلام اختیار کردند.[2]
این نامه توسط عمرو بن عاص برای آن دو برده شد و به همین جهت، برخی از منابع تاریخی، اسلامآوردن این دو برادر را به دست عمرو بن عاص دانستهاند.[3]
منابع در اینکه پس از اسلام آوردن این دو برادر، چه فردی حاکم بر عمان بود؛ اختلاف نظر دارند؛ برخی منابع معتقدند پیامبر آنها را بر حکمرانی عمان باقی گذارد[4] و این وعدهای بود که در نامه دادن و دعوت آنها به اسلام، متذکر شده بود که اگر ایمان بیاورند؛ آنها را بر حکمرانی عمان باقی خواهد گذارد.[5] برخی از منابع نیز معتقدند خود عمرو بن عاص حاکم بر آنجا گردید.[6] البته بعید به نظر میرسد که پیامبر خدا، پادشاهی را به اسلام دعوت کند و آن پادشاه نیز اسلام بیاورد؛ ولی اسلام آوردن همراه با خَلع او از پادشاهی بوده باشد.
برخی از منابع شیعه نیز فتح عمان را به دست عمرو بن عاص دانستهاند[7] که احتمالا آنرا از منابع اهلسنت گرفتهاند.
2 – پیامبر اسلام(ص)، علی بن ابیطالب(ع) را به شهر عمان به جنگ جلندی بن کرکره فرستاد. میان این دو، جنگ سختی در گرفت. جلندی، غلامی به نام کندی داشت و به او چنین گفت: اگر به سمت آن صاحب عمامه سیاه رفته و او را اسیر بگیری؛ من دختر خود را که به ازدواج فرزندان پادشاهان در نیاوردم، به ازدواج تو در میآورم. کندی سوار بر فیل شد و در سپاه جلندی، سی فیل وجود داشت. کندی به همراه فیلها و لشکریان جلندی به سمت امام علی(ع) حرکت کرد. زمانی که امام علی(ع)، آنها را دید، از مرکب خود پیاده شده و صورت خود را نمایان کرد. نگاهی به تمام اطراف زمین روبرو انداخت سپس سوار شد و به نزدیکی فیلها رفت و با کلامی که هیچیک از آدمیان آنها را نمیفهمیدند، صحبت کرد. آنگاه 29 فیل سر خود را برگردانده و به سمت سپاه مشرکان یورش بردند و از هر طرف به آنها ضربه وارد کردند تا اینکه به دروازه شهر رسیدند [و سپاه مشرکان را از بین بردند] سپس بازگشتند و به کلامی که همه آنرا متوجه میشدند، چنین گفتند: ای علی! همه ما محمد را میشناسیم و به خدای محمد ایمان داریم جز این فیل. او، نه محمد و نه خاندان او را نمیشناسد. امام فریادی از عصبانیت سر داد و بهوسیله ذوالفقار خود، ضربهای به فیل زد و سر او را از بدنش جدا کرد و فیل مانند کوهی بزرگ بر روی زمین افتاد و کندی از پشت فیل به زمین افتاد. جبرئیل خبر این واقعه را برای پیامبر اسلام آورد. پیامبر بر بالای بلندی آمده، ندا داد: یا اباالحسن! بهخاطر من از او بگذر که او اسیر در دست تو است. پس علی(ع) کندی را رها کرد. کندی گفت: چه چیز سبب شد که مرا آزاد کنی؟ علی(ع): «وای بر تو، دور دست را نگاه کن». کندی دور دست را نگریست. خداوند موانع را از جلوی او برداشت و سپس کندی پیامبر اسلام را بر بلندی مدینه و صحابه ایشان را دید. سپس گفت: ای اباالحسن! آن فرد کیست؟ علی(ع): «او سرور ما رسول الله است». کندی: فاصله ما تا پیش ایشان چقدر است؟ امام: «حدود چهل روز راه». کندی: پروردگار تو پروردگاری بزرگ است و پیامبر شما؛ پیامبری کریم. دستت را به سوی من دراز کن تا شهادت دهم: لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ. سپس علی(ع) به جنگ جلندی رفت و او را کشت و تعداد بسیاری از سپاهیان او کشته شده و بسیاری نیز در دریا غرق شدند. ما بقی اسلام آوردند. پس از جنگ نیز تعدادی از مسلمانها برای تعلیم فرائض به آنها، در آن شهر باقی ماندند.[8]
شبیه این نقل نیز در برخی از منابع بعدی ذکر شده است[9] که به نظر میرسد از کتاب مناقب آنرا نقل کردهاند.
با توجه به اینکه امویان در طول تاریخ تلاش در محو فضیلتهای امام علی(ع) داشته و در بسیاری از موارد، آن فضیلت را به نفع دیگران مصادره میکردند، اینکه فتح امّان به دستان امام علی(ع) بوده، اما در تاریخ بدان اشاره نشده باشد، موضوع عجیبی نیست و در همین راستا احتمال دارد این نقل – که در پرسش بدان اشاره شده – از حقیقتی سرچشمه گرفته باشد. از طرفی برخی از جزئیات اشاره شده در آن نقل نیز امکان وقوعی دارد؛ اما از طرف دیگر، با توجه به مشهور نبودن چنین نقلی – حتی در روایات کتب شیعی – پذیرش تمام نقل موجود در پرسش کمی دشوار بوده و به نظر میرسد، حتی اگر اصل فتح أمان توسط امیرالمؤمنین(ع) را بپذیریم، جزئیاتی که پر و بال داده شده است، شاید ساخته و پرداخته راویانی باشد که از نادیده گرفتن نقش امام علی(ع) و منسوب شدن این واقعه به عمروعاص خشمگین شدهاند. والله العالم.
منبع: اسلام کوئست
[1]. در فارسی به این شهر «امان» گفته میشود که در کشور اردن واقع شده است.
[2]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 9، ص 404، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص 384، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1403ق.
[3]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج 1، ص 275، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 371، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
[4]. یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 122، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[5]. ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج 2، ص 335، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1414ق.
[6]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 10، ص 278، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 303، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[7]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 21، ص 184، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[8]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 2، ص 311 – 312، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[9]. عاملی نباطی، علی بن محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق، رمضان، میخائیل، ج 1، ص 98، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1384ق؛ بحرانی، سید هاشم، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج 1، ص 283، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1413ق.