راوندی از امام رضا (ع)، از پدرش بزرگوارشان در ضمن حدیثی نقل کرده است که:
زن عبدالله بن مشکم، گوسفند مسمومی را برای پیامبر اکرم (ص) آورد؛ بشر بن براء بن عازب خدمت پیامبر اکرم (ص) بود، پیامبر اکرم (ص) ذراع (دست گوسفند) را در دهان گذارد و بشر ساق آن را؛ امّا پیامبر اکرم (ص) آن را در دهان بگردانید و بیرون انداخت و فرمود: آن ذراع (گوسفند) به من خبر میدهد که مسموم است. امّا بشر، آن را جوید و بلعید و مرد.
پیامبر اکرم (ص) به دنبال همسر عبدالله بن مشکم فرستاد؛ او به مسموم ساختن گوسفند اقرار کرد؛ حضرت فرمود: چرا دست به چنین کاری زدی؟ او گفت: تو، شوهرم و اشراف قبیلهام را کشتی؛ با خود گفتم: اگر پادشاه باشد، او را کشتهام و اگر پیامبر باشد، خدای متعال او را از این موضوع باخبر میسازد.
روی الرّاونديّ:
عن الرّضا، عن أبیه (ع) فی ضمن حدیث: أَنَّ امْرَأَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُشکم أَتَتْهُ بِشَاةٍ مَسْمُومَةٍ، وَ مَعَ النَّبِيِّ (ص)ِ بِشْرُ بْنُ [الْبَرَاءِ بْنِ] عَازِبٍ، فَتَنَاوَلَ النَّبِيُّ الذِّرَاعَ، وَ تَنَاوَلَ بِشْرٌ الْكُرَاعَ فَأَمَّا النَّبِيُّ (ص) فَلَاكَهَا وَ لَفَظَهَا وَ قَالَ: إِنَّهَا لَتُخْبِرُنِي أَنَّها مَسْمُومَةٌ وَ أَمَّا بِشْرٌ فَلَاكَها وَ ابْتَلَعَهَا فَمَاتَ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا فَأَقَرَّتْ، وَ قَالَ: مَا حَمَلَكِ عَلَى مَا فَعَلْتِ؟ قَالَتْ: قَتَلْتَ زَوْجِي وَ أَشْرَافَ قَوْمِي، فَقُلْتُ: إِنْ كَانَ مَلِكاً قَتَلْتُهُ، وَ إِنْ كَانَ نَبِيّاً فَسَيُطْلِعُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِكَ.[1]
[1] الخرائج و الجرائح 2: 509 ضمن ح 22، عنه البحار 17: 408 ح 37، کنز الفوائد: 75 مع اختلاف یسیر.