اين شبهه اي است كه در زمان آن امام بزرگوار نيز مطرح بوده است و گاهي هم آن را با آن‌حضرت در ميان مي‌گذاشتند و كساني كه درباره امام صادق ـ عليه السّلام ـ به‌خصوص زندگاني سياسي آن‌حضرت بحث كرده‌اند، به اين نكته پرداخته و جواب‌هاي هم به آن داده‌اند.

مرحوم علّامه مجلسي در كتاب بحارالانوار نقل مي‌كند كه : «شخصي بنام «سهل بن حسن خراساني» خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيد، سلام كرده و نشست. عرض كرد يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستيد، چرا از حق خود دفاع نمي‌كنيد؟ چه چيزي مانع اين امر است؟ در صورتي‌كه بيش از صدهزار شيعه شمشيرزن داريد! حضرت فرمودند: اي مرد خراساني بنشين، سپس حضرت امركردند، تا تنور را روشن كنند، وقتي تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراساني نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در اين هنگام مرد خراساني ترسيد و عرض كرد: يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، … حضرت فرمودند: تو را بخشيدم، در اين هنگام يكي از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنام «هارون مكي» وارد شد در حالي‌كه يك كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسيد و سلام كرد. امام ـ عليه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلين را از دست خود بينداز و برو داخل تنور … هارون مكي، نعلين را انداخت و داخل تنور شد. امام ـ عليه السّلام ـ شروع كرد با مرد خراساني صحبت كردن و از اوضاع خرسان از او مي‌پرسيدن و … سپس گفت اي خراساني برو و داخل تنور را نگاه كن. مرد خراساني بطرف تنور رفت و ديد كه «هارون مكي» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ عليه السّلام ـ

 

از مرد خراساني سئوال كرد: «از اين‌ها در خراسان چند نفر پيدا مي‌شود؟ مرد خراساني عرض كرد: بخدا قسم يك‌نفر هم نيست. امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: ما در زماني كه پنج نفر ياور اينچنين نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد. ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر مي‌دانيم.[1]
آري رهبري در مبارزات خود پيروز مي‌شود كه داراي ياران و سربازان فداكاري باشد و بدون داشتن چنين نيروئي شركت در جنگ و مبارزه، نتيجه‌اي جزء شكست به بار نخواهد آورد. در بررسي زندگي امام صادق ـ عليه السّلام ـ و موقعيت آن‌حضرت بخوبي در مي‌يابيم كه آن‌حضرت از چنين نيروئي برخوردار نبود و كساني كه آن‌حضرت را به مبارزه دعوت مي‌كردند در حقيقت منافع خود را جستجوي مي‌كردند.

 

يكي از كساني كه قصد فريب امام ـ عليه السّلام ـ را داشت، ابومسلم خراساني «فرمانده مبارزه بر عليه بني اميه بود.» ابومسلم پس از مرگ «ابراهيم امام» به حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ چنين نوشت: «من مردم را به دوستي اهل بيت دعوت مي‌كنم، اگر مايل هستيد كسي براي خلافت بهتر از شما نيست؟ امام در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالي و لا الزّمانُ زماني» (نه تو از ياران مني و نه زمانه، زمانه من است»[2]
هم‌چنين «فضل كاتب» مي‌گويد: روزي نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودم كه نامه‌اي از ابومسلم رسيد، حضرت به پيك فرمودند: «نامه تو را جوابي نيست از نزد ما بيرون شو»[3]

 

هم‌چنين آن حضرت بعد از اين‌كه نامه‌اي از «ابوسلمه خلّان» دريافت كرد و آن‌حضرت را به مبارزه و به دست گرفتن قدرت دعوت مي‌كرد. فرمودند: مرا با ابوسلمه كه شيعه و پيرو ديگران است چه كار؟ و سپس نامه او را بدون اين‌كه آن را بخواند در آتش انداخت و آن را سوزانيد و بعلاوه به ديگر بزرگان علّوي كه چنين نامه‌اي را دريافت كرده بودند هشدار داد كه فريب اين‌گونه افراد را نخورند و جان خود و جان ياران و فرزندان خود را بي‌جهت به خطر نيندازند»[4]

 

و بار ديگر كه ابوسلمه به آن‌حضرت نامه نوشت و گفت: «هفتاد هزار جنگجو در ركاب ما آماده جنگ هستند، اكنون موضع خود را روشن كن» امام ـ عليه السّلام ـ باز همان جواب قبلي را دادند»[5]
در نظر ابتدائي بنظر مي‌رسد كه آن ‌حضرت بايد به اين‌گونه درخواست‌ها جواب مثبت مي‌داد و دست به مبارزه و قيام مي‌زد ولي باگذشت زمان بخوبي به اين نكته مي‌رسيم كه امام ـ عليه السّلام ـ كاري را انجام داد كه شايسته يك رهبر واقعي بود زيرا آن‌حضرت مي‌دانست كه رهبران قيام، هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت را هم مطرح مي‌كنند، صرفاً به منظور جلب حمايت توده‌هاي شيفته اهل بيت است.

 

امام ـ عليه السّلام ـ بخوبي مي‌دانست كه: ابومسلم و ابوسلمه دنبال چهره روشني از اهل بيت مي‌گردند كه از وجه و محبوبيت او در دراه رسيدن به اهداف خود، بهره‌برداري كنند و به امامت آن‌حضرت عقيده نداشتند وگرنه معنا نداشت كه نامه‌هاي ديگر به بزرگان علّوي به همين مضمون بنويسند.

 

امام ـ عليه السّلام ـ كه سرچشمه علوم و معدن حكمت بود بخوبي مي‌دانست كه هدف رهبران قيام عليه بني‌اميّه استفاده از موقعيت و شخصيت آن‌حضرت مي‌باشد و خود شاهد مبارزات زيادي بر عليه بني‌اميه بود كه رهبران آن مبارزات از فرزندان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند. ولي به‌خاطر سست عنصري ياران خود شكست خوردند و به اين بهانه جان و مال و ناموس زيادي از شيعيان به هدر رفت.
بنابراين امام صادق ـ عليه السّلام ـ دست به يك فعاليت فرهنگي عميق زدند و با تربيت شاگردان زيادي، مكتب حقّه اثني عشريه را براي هميشه بيمه كردند. گذشت زمان نشان مي‌دهد كه هشياري و ژرف انديشي امام صادق ـ عليه السّلام ـ بيشترين ضربه را به دشمنان وارد كرده و در عوض بيشترين خدمت را به دين اسلام انجام داده است. نهايتاً همين فعاليت‌ها باعث شد كه دشمنان مكتب شيعه نتوانند آن‌حضرت را تحمّل كنند و آن امام بزرگوار را به‌وسيله سمّ به شهادت رسانيدند.

 

 

 

منبع:پرسمان


[1] ـ بحارالانوار، علّامه مجلسي، جلد 47، صفحه 123 و 124.

[2] ـ شهرستاني، الملل و النحل، دارالمعرفه بيروت، 1402 هـ ق، جلد اوّل، ص 154 (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي).
[3] ـ كليني، الروضه من الكافي، ط 2، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ص 274 و مجلسي بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، جلد 47، ص 297، (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي).
[4] ـ ابن الطقطقي، الفخري، بيروت دارصادر، ص 154، مسعودي مروج الذهب، بيوت، دار الاندلس، جلد 3، ص 253، و 245 (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي).
[5] ـ مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، جلد 47، ص 133، (به نقل از سيره پيشوايان از استداد مهدي پشوايي).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *