1- عدم امکان دسترسی فراگیر به قضا و قدر الهی
اين مسأله مربوط به قضا و قدر الهي است كه بشر نميتواند به طور همه جانبه و فراگير از آن مطلع شود. و وقتي فعلي به خدا نسبت داده شود، جاي چون و چرا نيست. چنانچه در آیه 32 سوره انبیاء بیان شده است که خداوند از هیچ چیز باز خواست نمی شود[1]! بنابرین ما ايمان به قضا و قدر و اندازه داريم و نیز می دانیم که در خلقت خداوند متعال هیچ نقصانی وجود ندارد[2]؛ ولي از مقدار و تفصيلات و جزئيات اين امور آگاهي نداريم؛ مثلاً چرا اين بهرهاش از هوش و فهم اين مقدار است و آن ديگر بيشتر است؟ چرا اين، چنين است و آن، چنان؟ چرا اين نبات ميوهاش تلخ است و آن شيرين؟ چرا و چرا؟ از اينگونه سؤالها ميليونها و ميلياردها هست كه اگر چه بطور كلّي به همه ميتوان پاسخ داد، امّا بالخصوص به بيشتر آنها جواب نميتوان داد، مگر اينكه انسان به تمام علوم و علل و معلولات آگاهي داشته باشد. بنابرین اجمالاً نميشود گفت و نبايد گفت كه چرا كوه دريا نشده يا دريا صحرا نشده، يا اين بدينسان خلق نشده وآن به دانسان، كه هر چيزي را، اگر خدا چيزي ديگر ميآفريد، چيزي ديگر بود و آن چيز نبود و اگر همه را يك چيز آفريده بود يا به يك شكل و يك نوع خلق كرده بود، همه را نيافريده بود و عالم بدون اين فرقها و «اين نه آني»ها، ناقص بود و اين كمالات و اين نظام به وجود نميآمد.
2- خداوند به محل رسالت آگاه تر است
خدا در جواب اين ايرادها، كه از جهل به اوضاع عوالم و شرايط و مقتضيات و غرور آدمي به اندك مايهاي كه در فهم و علم پيدا ميكند ميگيرد، ميفرمايد: «اَللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[3] كه بيانگر اين است كه محل اين عنايات و سزاوار به اين الطاف، اين افراد هستند و خدا خود دانا است كه رسالت خود را چگونه و در كجا و به چه كسي بسپارد، هر چند ما ندانيم كه چگونه آنها محل اين افاضات شدهاند.
3- نظام علّی عالم، موجب فراهم آمدن برخی از استعدادهاست
ممكن است در مسيري كه براي هر موجودي بين مبدأ و منتهي هست، اوضاع و شرايط فقط براي افراد خاصي مناسب شود كه استعداد قبول اين مواهب را داشته باشند. مناسبات بسيار، از وراثت و پاكي و پاكدامني آباء و اجداد و اسباب و موجبات اختياري و قهري، باعث ميشود كه يك فرد ظرفيت قبول افاضات بيشتر را داشته باشد كه چون بخل در مبدأ فياض نيست، به او افاضه ميشود، مثل اينكه علل و اسباب طوري جور ميشود كه يك درخت بيشتر ميوه بدهد.
در عين حال اين مسائل، اتفاقي محض نيست، بلكه عالم طبيعت و جهان مادّيّت و تأثير و تأثر، اين اقتضا را دارد، اين عالم با اين تأثير و تأثرها به اراده خدا، اين چنين منظم ميشود كه يكي پيغمبر ، و يكي امام، يكي مقتدي و ديگري مقتدا، يك عضو چشم، يك عضو ابرو و ديگري زبان و ديگري مغز ميشود، هر طور كه باشد اعضاء و جوارح ديگر، حتي چشم و زبان و گوش، بايد به فرمان مغز و در واقع به فرمان روح و عقل باشند. هر چند مادّهاي كه چشم و مغز از آن ساخته شده در اصل يكي باشد و ما نفهميم يا گمان كنيم كه بدون هيچ امتياز و علّتي مغز و چشم از يك نوع سلول آفريده شده باشند، اما احتمال ميرود كه در نظام اسباب و مسبباتي كه به ارادة خدا در اين عالم برقرار است، اين سلول بايد مغز شود و آن، زبان يا پوست گردد.
همينطور افراد نيز چنين هستند، يك فرد قابليّت آن را دارد كه امام باشد و از هنگام ولادت قابليت قبول فيوضات غيبي را دارد و يك فرد اين اقتضا و قابليّت را ندارد، كه نميشود پيغمبر و امام بشود.
4- شرافت انسان بر حیوان و نیز حیوان بر نباتات
چنانكه اشاره شد بحث در اين مسائل بينتيجه است و از اين تجاوز نميكند كه بگوئيم ما بالفطره شرافت و كاملتر بودن نبات را بر جماد و حيوان را بر نبات و انسان را بر حيوان و عالم را بر جاهل ميدانيم، چنانكه كاملتر بودن يك فرد نابغه را بر ديگران ميدانيم. اين حرف بيمعني است كه كسي بگويد نبات خود نبات نشده و جماد نميتوانسته است نبات شود، پس اين چه شرافت و فضيلتي است كه نبات بر جماد و انسان كامل و خوش فكر بر انسان كوتاه فكر دارد. زيرا جوابش اين است كه اين همين شرافتي است كه درك ميكني؛ اگر ميتواني آن را انكار كن و بگو حيوان از انسان اشرف است و شخص كم حافظه از آدمي كه در حافظه نابغه است افضل است.
5- وجود عوالم قبل از دنیا مثل عالم زر
ممكن است تمام يا بعضي از اين عطيّات و افاضات، به مناسبت عوالم قبل از اين عالم، و پذيرشهائي باشد كه در آن عوالم غيب و ارواح، از فرمان خدا و قبول اين موهبتها و امانات الهي داشتهاند. چنانكه در حديثی از پيغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله سؤال شد: چه طور از انباء دیگر سبقت گزیدی و آخرین پیامبر شدی؟ ایشان نیز فرمود: من اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نیز اولین کسی هستم که هنگام اخذ میثاق از پیامبران اجابت نمودم و همچنین وقتی خداوند ندا داد: «الست بربکم»؟ من اولین نفری بودم که ندای خدای تبارک و تعالی را پاسخ داده و از آنها پیشی گرفتم[4].
.[1] «لا يَسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يَسْئَلُونَ» [او (خدا) هر چه ميكند بازخواست نشود ولي خلق، از كردارشان باز خواست ميشوند.]انبياء/32
.[2] «ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» [در نظم خلقت خداي رحمان هيچ بينظمي و نقصان نخواهي يافت.]ملك/3
[3] انعام/24
.[4] «بِأَيَّ شَيْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِياءَ وَأَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خاتَمِهِمْ؟ فَقالَ: اِنّي كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبّي، وَ أَوَّلَ مَنْ أَجابَ حَيْثُ أَخَذَ اللهُ ميثاقَ النَّبِيّينَ، وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسَهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ فَكُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِيِّ قالَ بَلي فَسَبَقْتُهُمٌ بِالْاِقْرارِ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ» ؛ [بعضي از مردم قريش به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض كردند به چه سبب رتبه شما از پيامبران ديگر پيش افتاد در صورتي كه در آخر و پايان آنها مبعوث گشتي؟ فرمود: من نخستين كسي بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين كسي بودم كه پاسخ گفتم، زماني كه خدا از پيغمبران پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم؟ در آنجا من نخستين پيغمبري بودم كه گفتم: چرا پس در اقرار به خداي عز و جل بر آنها پيشي گرفتم] ؛ (اصول كافي، 2/8)