چرا امام حسين عليه السلام خانواده را نيز همراه شان بردند ؟

در طول تاریخ افراد متعددی بوده اند که نسبت به همراهی خانواده اباعبدالله علیه‌السلام، منتقد بوده اند. افرادی که از همان ابتدای قیام حضرت، به ساحت مقدسشان متعرض شده و چنین سؤالی را از ایشان می پرسیدند. سپس طی سالیان متمادی، این سؤال به یکی از متداول ترین سؤالات در زمینه شبهات پیرامون عاشورا، تبدیل شده است. در این وجیزه سعی شده است تا با اقتباسی از سخنان استاد شهید، آیت الله مطهری، بدین سؤال پاسخ درخوری داده شود.

يكي از مسائلي كه هم تاريخ درباره آن صحبت كرده و هم اخبار و روايات از آن سخن گفته اند، اينست كه چرا ابا عبدالله در اين سفر پر خطر اهل بيت ش را به همراه خود برد؟ خطر اين سفر را همه پيش بيني مي كردند. به طوری که این حرکت، برای افراد عادی نبود؛ لهذا قبل از آنكه ايشان حركت كنند، تقريبا تمام كساني نزد حضرت آمده و مصلحت انديشي كردند، حركت دادن اهل بيت به همراه ايشان را كاري بر خلاف مصلحت تشخيص مي دادند.

آنها با حساب منطقي خود و به مقياس و معيار حفظ جان ابا عبدالله مي گفتند: «رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نيست؛ يعني جانتان در خطر است؛ چه رسد كه بخواهيد اهل بيتتان را هم با خودتان ببريد». اما ابا عبد الله علیه‌السلام جواب می دادند که من بايد آنها را ببرم. در واقع حضرت به آنها جوابي مي دادند كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند.

به اين ترتيب، حضرت بیشتر به جنبه معنوي کارش می پرداخت؛ ايشان برای قیامش به رويايي استناد می کردند كه البته براي امام در حكم يك وحي قاطع بود. ایشان می فرمود: «در عالم رويا جدم را ديدم كه به من فرمود: «اگر خدا بخواهد[1] تو را کشته می بینم»[2]! گفتند: «پس اگر اينطور است چرا اهل بيت را به همراهتان مي بريد»؟ پاسخ دادند: اين را هم جدم فرمود: «اگر خدا بخواهد، اهل و عیالت را اسیر می بینم»[3]! این جوابی بود که در مقابلش ديگر كسي یارای پاسخش را نداشت. بنابرین که کسی نمي توانست بگوید: پس اگر چنين است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهيم كرده اند كه مصلحت شما را در اينست كه كشته بشويد، ما ديگر در مقابل ايشان حرفي نداريم.

و ظاهر کلام حضرت نیز چنین نبود که دیگران تصور کنند، حضرت در این زمینه اختیار ندارد و مجبور به بردن اهل بیت علیهم‌السام است؛ بلكه مخاطبین به اين صورت مي شنيدند كه از عالم معنا الهامي به من شده است؛ بنابرین چنين تشخيص داده ام كه مصلحت در اينست. و اين كاري است كه من آن را از روي اختيار انجام مي دهم.

حال وقتی آدمی وقایع کربلا را در منظر دیدگان قرار می دهد، درمیابد که نه تنها وجود خانواده امام حسین علیه‌السلام بی اثر نبود، بلكه حظور آنها در کربلا به اين جهت بود که آنها می بایست در اين سفر رسالتي را انجام بدهند[4].

بنا به فرموده امام حسین علیه‌السلام، عامل اصلی قیام ایشان امر به معروف و نهی از منکر بود. وجود مقدس حسين بن علي علیه‌السلام در اين نهضت عملا يك آمر به معروف و ناهي از منكر بود؛ اما پس از امام حسین علیه‌السلام، اهل بیت ایشان از همان روز عاشورا به عنوان يك گروه امر به معروف و نهي از منكر درآمدند و تا پايان ماجرا نیز هر جا كه بودند، امر به معروف و نهي از منكر مي كردند.

آنها هرگز به عنوان يك گروه شكست خورده درنيامدند. در واقع آنها دنباله رو همان هدف حسيني بودند. كشته شدن ابا عبد الله علیه‌السلام از يك نظر براي آنها آغاز كار بود نه پايان كار! و چقدر زيبا و قابل توجه است، وضع اهل بيت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که تا آخرين لحظه تبليغ كردند؛ نهي از منكر و امر به معروف كردند! آنها دعوت به اسلام كردند و همچنین محبت و معرفت علي علیه‌السلام را در دل مردم شام نهادینه کردند. مردمی که هیچ ارتباطی با اهل بيت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نداشتند؛ يعني: كسي آنها را نمي شناخت و اگر هم مي شناختند به علت تبلیغات سوء، بر عليه آنها، تصور منفي داشتند؛ ولي ببنيد اهل بيت پيامبر چه كردند؟!

به عنوان نمونه یکی از این صحنه ها، وضعيت زينب سلام‌الله‌عليها در برابر ابن زياد است. وقتی ایشان با عبدالله بن زیاد روبرو می شوند، بعد از آن همه شكنجه هاي روحي و جسمي، چه حالتي دارند؟ زينب سلام‌الله‌عليها را وارد مجلس ابن زياد مي كنند. او زني است بلند بالا! عده‌اي تعبير كرده اند: «حفت بها إماؤها»[5] كنيزانش دورش را گرفته بودند. مقصود: كنيز به معناي اصطلاحي نيست؛ چون همه زن هاي اصحاب كه شركت كرده بودند، براي زينب سيادت و بزرگواري قائل بودند، خودشان را در برابر زینب کبری همانند كنيزي مي دانستند. اينها دور زينب را گرفته بودند و زينب در وسط اينها وارد مجلس ابن زياد شد؛ ولي سلام نكرد. ابن زياد از اينكه او احساس مقاومت كرد، ناراحت شد. سلام نكردن زينب معنايش اينست كه هنوز اراده ما زنده است؛ هنوز ما به شما اعتنا نداريم؛ هنوز هم روح حسين بن علي در كالبد زينب مي گويد: «هيهات منا الذله». ابن زياد از اين بي اعتنايي سخت ناراحت شد . گفت: اين زن متكبر و پر نخوت كيست؟ يا اين ناشناس كيست؟ كسي جواب نداد. دو مرتبه  سؤال كرد مي خواست ازآنها كسي جواب دهد بار دوم و سوم بالاخره زني جواب داد: «این زن زینب، دختر علی بن ابی طالب است».

عبیدالله بن زیاد، که صلابت زینب کبری را نگریست، خواست این کوه استوار را در هم شکند. برای همین شدیدترین زخم زبان ها را بر او روانه داشت و گفت: « خدا را شكر مي كنيم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد». اما زينب در كمال جرات و شهامت پاسخ داد: «خدا را شكر مي كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد. خدا را شكر مي كنيم كه اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت». بعد در آخر فرمود: «رسوايي ا آن فساق است. ما در عمرمان دروغ نگفتيم! دروغ از آن فجار است. فاسق و فاجرهم ما نيستيم؛ غير ماست»! يعني: رسوا تويي دورغگو هم خودت هستي!

اين مقدار شهامت و شجاعت و ايمان عملي، امر به معروف و نهي از منكر است. ماجرای پایداری خاندان عصمت و طهارت در اسارت، پر از پاسخ های دندان شکن است. در جایی زين العابدين علیه‌السلام خطبه غرائی ایراد کردند؛ درجایی دختران امام حسين بیاناتی داشتند؛ كنار بازار كوچه زينب چه خطبه اي انشاء كرد! در خرابه يا در خيابان ها و كوچه ها با مردم كه مواجه مي شدند چه مي گفتند و از همه اينها بالا تر آن خطبه بسيار غراء زينب سلام‌الله‌عليها در مجلس يزيد، بساط یزید را بر هم چید. در آنجا ديگر صحبت 24 ساعت و 48 ساعت نيست؛ نزديك يك ماه است كه زينب در چنگال اين ها اسير است. حدا كثر زجري را كه به يك اسير مي دهند به او داده اند؛ ولي مي بينيد كه مجلس يزيد بر هم ریخته است[6].

بنابرین قوام مهمترين علت قيام امام حسينی يعني: عنصر امر به معروف و نهي از منكر، وابسته به وجود اهل بيت بود . خاندان امام بعد از شهادتش علم مظلوميت و حقانيت امام را شهر به شهر به دوش كشيدند و به عنوان يك گروه آمر به معروف ناهي از منكر، به دنبال همان هدف امام حسين گام برداشتند. و با خطبه ها و سخنراني هاي روشنگرانه خويش، بساط دستگاه اموي رابر هم چيدند. اسارت مصلحت بزرگي است كه اگر نبود كل حادثه عاشورا عقيم مي ماند. دشمن به دست خويش مبلغان و خبر نگاران واقعه را شهر به شهر مي چرخاند و با الوهيت و درايت الهي كه خاندان اهل بيت داشتند و زمزمه هاتي از حكومت يزيد و سوال بر انگيزي و بيداري از واقعه شروع شد و تا كنون نيز ادامه دارد[7]. بنابرین خانواده امام حسين علیه‌السلام توانستند پيام رسان حادثه كربلا باشند و در كوفه، شام، مدينه و بين راه، تنها كافي بود كه خود را معرفي سازند كه نوه ها و فرزندان نوه هاي پيامبرند و لااقل شاميان بفهمند پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، خويشاونداني نزديك تر از معاويه و يزيد دارد كه به فرمان يزيد كشته و اسير گشته اند.

آنها نشان دادن قدرت روحي امام كه حتي در بحبوحه جنگ، فشار دشمن، جراحت هاي زياد، تشنگي و … از زن و فرزند خود غافل نمي شود و اين نشانگر اوج روحي و كمال روحي امام است، كه بايد در چنان صحنه هايي بروز كند.

آن حضرت حتي در آخرين لحظات آن گونه كه در رجزهاي امام حسين علیه‌السلام و كلماتش ظاهر است و اوج روحيه او را مي رساند مي فرمايد: «من حسين بن علي هستم، سوگند خورده ام كه سر تسليم فرو نياورم، از خانواده پدرم دفاع كنم، بر دين پيامبر حركت مي نمايم»[8]. يا كلام معروف امام حسين علیه‌السلام كه خطاب به آنان فرمود: «اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد در اين دنيايتان آزادمرد باشيد … من با شما مي جنگم و شما با من مي جنگيد و زنان گناهي ندارند، تا من زنده ام سركشان، ياغيان و جاهلانتان را از تعرض به خانواده ام باز داريد». با اين كلمات نشان داد كه غيرت و مردانگي در هر حالي و لو آخرين لحظه حيات باشد، خوب است، اگر زن و فرزند همراه او نبودند چنين پيامي را نمي توانست به اين زيبايي بيان كند.

از جمله اثرات اسارت خاندان عصمت و طهارت، نماياندن چهره واقعي دشمن بود. دشمنی كه در راه رسيدن به مقام، حتي ناجوانمردانه ترين شيوه ها را به كار مي برد و زن و كودكان كه از تعرض مصونند و در جنگ ها نبايد مورد آزار و اذيت يا كمبود امكانات قرار گيرند را در معرض شديدترين تضييقات قرار داد و حتي آنان را از آب منع كرد و علاوه بر مردان كه تشنه جان دادند زنان نيز در حالت تشنگي شديد به سر مي بردند.

در آخر باید گفت: مسلم است كه اگر امام بدون زن و فرزند؛ بلكه با هفتاد يا صد يا پانصد مرد جنگي از مكه به سوي كوفه رهسپار مي شد، به راحتي ممكن بود كه به آنان برچسب ياغي، مفسد، خارجي و … بزنند و در همان اولين برخورد در بيرون كوفه آنان را به عنوان خارجي و حَروُري از بين ببرند كه در اين صورت كشته مي شدند و اثري از آنان در صفحه آن روز يا هر روز تاريخ باقي نمي ماند.

و نیز بعيد نبود كه حكومتيان به عنوان لشكر فاتح به مكه يا مدينه حمله كنند و براي درس عبرت گرفتن به ديگران هر جنايت فجيعي را در باره زن و فرزند امام مرتكب شوند، همان گونه كه در واقعه حره با اهل مدينه چنين كردند. در واقعه حره فرماندار مدينه گروهي از اشراف مدينه را به ملاقات يزيد فرستاد، يزيد آنان را اكرام كرد و جوايز فراواني به آنان داد ولي آنان كه فرزندان مهاجرين و انصار بودند و از فسادهاي يزيد خبر نداشتند وقتي شراب خواري، سگ بازي، و مجالس ساز و آواز او را ديدند پس از ورود به مدينه به بدگويي از يزيد پرداختند و او را از خلافت عزل كردند و پسر حنظله غسيل الملائكه را به سرپرستي برگزيدند و بر بني اميه سخت گرفتند و آنان را در خانه مروان محصور ساختند. اين حوادث در اواخر سال 62 ه .ق صورت گرفت. امويان به يزيد نامه نوشتند و تقاضاي كمك كردند. لشكري از شام به فرماندهي مسلم بن عقبه به سوي مدينه آمد. طبق دستور يزيد، سه روز به آنان مهلت داد و وقتي آنان تسليم نشدند مردم شهر را از دم تيغ گذراند و رزمندگان آنان را كشت. سپس طبق دستور يزيد، سه روز همه چيز را مباح كرد و آ نان به اموال، اعراض و ناموس مردم تجاوز كردند و آنچه كه وصفش ناگفتني است انجام دادند. بعد از آن واقعه بچه هاي بسياري كه پدرانشان ناشناخته بودند به دنيا آمدند و …

در اين واقعه اهل بيت عصمت و طهارت سالم ماندند و ضربه اي نخوردند زيرا اولاً امام سجاد علیه‌السلام با پسر حنظله و شورشيان همكاري نكرد و زن و فرزند خود را به دهكده ينبع برد. ثانيا يزيد به هر علت در نامه خود به مسلم بن عقبه نوشته بود كه متعرض علي بن الحسين و اهل او نشوند[9].

حال اگر امام حسين علیه‌السلام، تنها با جوانان هاشمي به جنگ يزيديان مي رفت كاري چون اهل مدينه انجام مي داد و در پي آن اهل بيتش مورد تعرض قرار مي گرفتند ولي اين كار امام حسين علیه‌السلام و همراه بردن آنان، اگر چه سختي ها و ناهنجاري هايي براي آنان داشت ولي آنان را از هر گونه تعرض و هتك حرمت حفظ كرد. و شايد به همين جهت به آنان فرمود: «بعد از اين خواري نمي بينيد»[10].

 

نکته ای که در این مقال خالی از اهمیت نیست، آن است که تاريخ كربلا، يك تاريخ مذكر – مؤنث می باشد؛ يعني، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولي هر يك در مدار خودش و بدون خارج شدن از حريم خود.

نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زينب سلام‌الله‌علیها از عصر عاشورا به بعد تجلّي پيدا مي‏كند و تمام كارها از اين پس به او واگذار مي‏شود. او در مقابل پيكر مطهر امام، كاري مي‏كند كه دوست و دشمن به گريه در مي‏آيند و در واقع اولين مجلس عزاداري امام حسين علیه‌السلام را برپا مي‏كند. از امام سجاد علیه‌السلام و ديگر زنان و كودكان، پرستاري مي‏كند و در مقابل دروازه كوفه با خطبه خود، شجاعت علي علیه‌السلام و حياي فاطمه سلام‌الله‌علیها را در هم مي‏آميزد و خطابه‏هاي عالي علوي را به ياد مردم مي‏آورد و مردم كوفه را نسبت به كاري كه انجام داده بودند، متنبه مي‏سازد. اين است زني كه اسلام مي‏خواهد. شخصيت رشد يافته اجتماعي در عين حيا و عفت و رعايت حريم[11].

و چه زيباست اين سخن كه اگر زينب نبود نامي از امام حسين و قيامش باقي نمي ماند زيرا حضرت زينب بود كه توانست پيام رسان واقعه عاشورا باشد و در طول اين مسافرت و اسارت طولاني كه تقريبا بسياري از مناطق اسلامي را در بر مي گرفت توانست حقايق را روشن و بني اميه را رسوا نمايد و عاشورا را جاودانه كند.

 

[1] . البته منظور از( انشاء) اراده تشريعي است. مثلا اينكه ظاهرا در باره زكات مي فرمايد: «يريد ليطهر كم» (سوره مائده , آيه 6) مقصور اينست كه خدا كه چنين دستوري داده است اينطور مي خواهد. يعني: اگر اينكار را كرديد رضاي حق درآن است .

[2] «ان الله شاء الله يراك قتيلا» بحار الانوار, ج 44 , صفحه 364

[3] «ان الله شاء الله يراهن سبايا» بحار الانوار, ج 44 , صفحه 364

[4]  اقتباسی از کتاب حماسه حسيني, استاد مطهري, جلد 1 ,ص  301الي 304 باخذف

[5] . ابی مخنف، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص262

[6] حماسه حسيني, استاد مطهري, جلد 1 ,ص  301الي 304 باخذف

[7] همان , ص 301-304

[8] ر.ك: موسوعة كلمات الامام الحسين، 499. انا الحسين بن علي آليت ان لا أنثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي

[9] ر.ك: تاريخ الطبري،ج 4, ص 367 تا 379

[10] . « لاترون هونا بعد هذا اليوم ابدا »

[11] حماسه حسيني، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *