1.       تعریف ارتداد و علل و احکام آن

مرتد به كسي مي گويند كه از دين اسلام به ديگر اديان و يا لامذهبي تغيير جهت دهد؛ به ديگر سخن اول معتقد به اسلام و مسلمان باشد و بعد از اسلام روي گرداند و دليل مجازات او نيز عمل ناشايست او است. توضيح اين كه مجازات مرتد به دليل رويكرد مجرمانه او است. اين رويكرد از دو زاويه قابل بررسي است:

الف ـ ارتداد منجر به فسخ پیمان اسلام است

انسان زيستي اجتماعي دارد و براي ادامه حيات خود در تقابل با جامعه است. جامعه نيز بخشي از نيازهاي او را برطرف مي سازد و به او خدمت رساني مي كند كه يكي از مهم ترين آنها ايجاد امنيت و ايجاد زمينه زندگي سالم توأم با آرامش است. در مقابل از او خدماتي مي خواهد كه دفاع از جامعه در مواقع ضروري و شركت در خدمت رساني متقابل كه عايد ديگران مي شود، از جمله آن هاست. يكي از الزامات مهم در اين تعامل و پيمان دوجانبه بين فرد و جامعه، احترام به كيان جامعه است. در اين صورت، هر گونه انفصال يك جانبه از آن، پيامدهايي را به دنبال دارد كه عقل جمعي عقلاي هر جامعه براي چنين انفصالي تعيين مي كنند.

دين مبين اسلام كه مهم ترين برنامه هاي آن، در چارچوب جامعه و حكومت اسلامي تحقق مي پذيرد، در تعامل تنگاتنگي با افراد و پيروان خويش است و عقدي دو جانبه با آن ها دارد كه پس از درآمدن به آن و بردوش گرفتن پيمان و بهره برداري از خدمات آن، انفصال غيرمنطقي و يك جانبه را با پيامدهايي كه عقل كل تعيين فرموده رو به رو است.

يادآور مي شويم كه اسلام اتصال و هم پيمان شدن بدون فكر و تأمل را بر نمي تابد و تقليد را در اصول نمي پذيرد و به همگان دستور مي دهد آگاهانه و با تأمل و دقت و تحقيق و بررسي به پيمان با جامعه اسلامي درآيند تا رستگار شوند. اسلام با كساني كه در قيد اديان ديگرند، با شرايط خاصي پيمان و عقد دوجانبه مي بندد و هرگز آن ها را به خاطر عقايد مجازات نمي كند.

ب ـ ارتداد مساوی است با مقابله با اسلام

از آيات قرآن كريم استفاده مي شود كه مجازات مرتد به خاطر ماهيت مجرمانه عمل مرتد و جلوگيري از پيامد ارتداد است. نه به جهت تغيير عقيده بدون اظهار و ابراز آن. پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد؛ كسي كه آييني همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش، رها كند و به سوي آيين هاي ديگر برود، معمولا انگيزه صحيح و موجهي ندارد. بنابراين عدول و بازگشت او به تخطئه و خيانت شبيه تر است تا به اشتباه و عدم درك حقيقت؛ چنانچه قرآن كريم نیز مرتدین را در شمار کسانی می خواند که پشت به حق کرده اند؛ همان هایی که شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت بخشیده است[1]. همچنین در آيه 107 سوره نحل، غضب خداوند بر مرتدین را به خاطر ترجیح زندگي دنيا بر آخرت می داند[2]. در واقع تعبيراتي كه قرآن درباره مرتد به كار برده نظیر شهادت آنان بر حقانیت رسول و وجود بینه در میان آنها[3] و همچنین ارتداد پس از تبیین واقعی هدایت[4] و … نشان دهنده آن است كه اين گونه افراد از روي عناد، لجاجت، هتك مقدسات و مقابله با اسلام، دست از دين برداشته اند و مؤيد آن حوادث صدر اسلام (اهل ردّه) است كه وقتي عدد مرتدين زياد شد، آنان به قصد نابودي اسلام به مدينه حمله كرده و با مسلمانان وارد جنگ شدند[5].

ج) جلوگیری از نفوذ کفار در لباس اسلام

علاوه بر آن اگر به افراد اجازه داده شود هر روز مايل باشند خود را مسلمان معرفي كنند و هر روز مايل نباشند انكار نمايند، به زودي جبهه داخلي كشور اسلام از هم متلاشي خواهد شد و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ايادي آن ها باز خواهد گرديد و هرج و مرج در جامعه اسلامي پديد خواهد آمد؛ چنان كه قرآن كريم به نقشه شوم یهود مبنی بر اسلام آوردن منافقانه جمعي از آنها اشاره کرده و بیان کرده است که آنها قصد داشته اند که در میان مردم بروند و در ابتدای روز ابراز اسلام کرده و در انتهای روز دست از آن بکشند[6].

البته ممكن است گاهي ارتداد فردي، از حدود زبان تجاوز نكند و نه از روي قصد خيانت به مسلمانان، بلكه بر اثر گرفتار شدن در دام شبهات از اسلام خارج شود؛ امّا بحث ما جنبه كلي دارد و احكام تابع يك فرد و دو فرد نمي شود، بلكه مجموع افراد را به طور كلي بايد در نظر گرفت؛ از اين جهت مي توان گفت: بازگشت يك فرد مؤمن به انكار و اعتراض (ارتداد)، غالباً خالي از واكنش و تحريكات بر ضد نظام اسلام نخواهد بود.

در اين هنگام، ارتداد يك فرد، به صورت هسته فتنه در آمده و تحريكات و واكنش هاي او مايه جذب دشمنان و مغرضان و ماجراجويان و افراد ضعيف الايمان گرديده و به ايجاد شورش منجر مي شود.

آيين مقدس اسلام جهت پيش گيري و ريشه كن ساختن چنين فتنه ها و فسادها دستور داده است كه مرتد در پاره اي موارد كشته شود تا نظام دين و حكومت اسلام و آيين و كتاب او دستخوش چنين حوادث شوم نگردد و مغرضان با مكتب خدا بازي نكنند. بنابراين، اسلام به خاطر جرمي كه مرتد مرتكب شده و براي حفظ حقوق ديگران كه در سايه بقاي دين و حكومت اسلامي و مبارزه با ايادي و عوامل بيگانه حاصل مي شود، چنين كيفري (اعدام يا حبس و… ) را براي مرتد در نظر گرفته است و اين حكم (مجازات مرتد) هيچ منافاتي با آيه «لا إكراه في الدين» و آزادي عقيده ندارد.

در پايان لازم است يادآوري كنيم كه اسلام ميان مرتد فطري (كسي كه از پدر و مادر مسلمان متولد شده و پس از قبول اسلام از اسلام برگشته است) و مرتد ملّي (كسي كه پدر و مادر او به هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند و او بعداً اسلام را پذيرفته، سپس از آن برگشته) و همچنين بين مرد مرتد و زن مرتد فرق گذاشته است.

مرد اگر مرتد فطري باشد، بدون قيد و شرط اعدام مي شود؛ ولي اگر مرتد ملّي باشد، در صورت عدم بازگشت به اسلام (توبه) كشته مي شود.

اين تفاوت شايد به خاطر اين باشد كه ضرر ارتداد فردي كه اصالتاً مسلمان بوده است، (مرتد فطري) به مراتب بالاتر از فرد بيگانه است كه غير مسلمان بوده، سپس مسلمان شده است.

فرد اول به خاطر داشتن ارتباطات قوي و نيرومند، روي فكر و ذهن خانواده هاي اسلامي و ضعيف الايمان بيشتر مي تواند اثر منفي بگذارد و بهتر مي تواند بر ضد حكومت اسلام قيام و فعاليت كند؛ در حالي كه اثر منفي فرد دوم از آن كمتر است.

امّا زن مرتد (چه فطري و چه ملّي) در اسلام كشته نمي شود و آن هم شايد به اين جهت باشد كه زن هر چند يك انسان كامل است، امّا بر اثر داشتن عواطف سرشار، زودتر تحت تأثير قرار مي گيرد و اگر چه زودتر به انحراف فكري كشيده مي شود، زودتر هم به سوي حق باز مي گردد. همچنين برخي از محققان از فقها نيز فرموده اند: فردي كه بر اثر تماس و ارتباط با گروه باطل، شبهاتي در دل او پيدا شده كم كم صورت انكار به خود گرفته و باعث شده تا برخي از احكام ضروري دين را انكار كند، ولي به گونه اي است كه اگر شبهه او زايل شود، فوراً به آغوش حق باز مي گردد، اين طور فردي نيز كشته نمي شود[7].

ـ پس از بيان معناي مرتد و مجازات او، روشن مي شود كه هر كافري مرتد نيست و از سوي ديگر، مجازات هر كافري قتل نيست، بلكه قتل مختص به كافران حربي است؛ يعني كافراني كه عليه نظام اسلامي و منافع آن روش هاي خصمانه دارند و به كيان اسلام و مسلمانان ضربه مي زنند.

2. جایگاه انتقاد در اسلام

انتقاد نيز در اسلام آزاد است، ولي بايد بين انتقاد و توهين فرق گذاشت و فرق آن نيز پوشيده نيست. منتقد كسي است كه مستند به دلايلي رأي طرف مقابل را محترمانه به نقد مي كشد، ولي توهين و مسخره كردن عقايد ديگران و به بازيچه گرفتن آنها در حكم محارب است و سلمان رشدي نيز نه از راه انتقادي عالمانه كه از راه توهين و تمسخر وارد شد و دين مبين اسلام را هجمه ناسزاگويي ها و هتاكي هاي خود قرار داد. اينك ما مي پرسيم كه آيا مي توانيم نام «منتقد» را بر چنين فردي گذاشت؟ روشن است كه چنين فردي از دشمناني است كه خطر آنها كم تر از خطر سلاح هاي مرگبار نيست و آيا راهي جز مقابله با او وجود دارد؟ آيا هيچ آييني مي پذيرد كه شخصي به آن ها و معتقداتشان توهين كند؟ به راستي اگر كسي از در انتقاد عالمانه و منطقي وارد شود، آيا كسي مي تواند جلوي او را بگيرد؟ چه بسيارند منتقداني كه آراي خويش را آزادانه نوشته ويا گفته اند و چه بسيار مباحثه هايي كه در طول تاريخ در اين خصوص رخ داده است؛ بنابراين، اسلام از انتقاد استقبال مي كند و به آن پاسخ مي گويد، ولي توهين و دشمني زباني و به تمسخر گرفتن را نمي پذيرد و به مقابله با آن بر مي خيزد.

[1] . «إنّ الّذين ارتدّوا علي أدبرهم مِّن بعد ما تبيّن لهم الهدي الشّيطن سوّل لهم و أملي لهم» ؛ (كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آن ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است) محمّد، 25

[2] . «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرينَ» ؛ (این [ خشم و عذاب بزرگ ] به سبب آن است که زندگی دنیا [ یِ زودگذر ] را بر آخرت ترجیح دادند ، و مسلماً خدا مردم کفر پیشه را هدایت نمی کند.)

.[3]  «شهدوا أنّ الرّسول حقّ و جآءهم البيّنـت» آل عمران، 86

.[4] « مِّن بعد ما تبيّن لهم الهدي » محمّد، 25

[5] ر. ك: تاريخ اسلام، دكتر حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 344 ـ 353، داراحياءالتراث العربي

.[6]  «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» ؛ (اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آن چه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد؛ شايد آن ها (از آيين خود) باز گردند) آل عمران، 72

[7] ر. ك: پرسشها و پاسخها، استاد جعفر سبحاني، ص 255 ـ 260، انتشارات مؤسسه سيدالشهداء / مستمسك العروة، آيت الله سيدمحسن طباطبايي حكيم، ج 1، ص 378 ـ 384، الطبعة الرابعة نجف اشرف / تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 2، ص 278 ـ 281 و ج 11، ص 418 ـ 421 و ص 426 ـ 427، دارالكتب الاسلامية / الميزان، علامه طباطبايي، ج 2، ص 342 ـ 347، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان / قاموس قرآن، سيدعلي اكبر قرشي، ج 6، ص 107 ـ 108، دارالكتب الاسلامية

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *