شیخ مفید گوید:
سماک از ابن مخارق از امّ سلمه روایت کرده است: روزی پیامبر خدا (ص) نشسته بود و حسین (ع) در دامن او نشسته بود. چشمان پیامبر پراشک شد. به او عرض کردم: یا رسول الله! فدایت شوم، چرا گریانی؟ فرمود: جبرئیل (ع) فرود آمد و در مورد پسرم حسین تسلیتم گفت و مرا خبر داد که گروهی از امّت من او را میکشند. خدا شفاعت مرا به آنان نصیب نکند.
دربارهی این داستان، روایات بسیاری وارد شده که هر کس میخواهد آگاه شود، به منابع مراجعه کند.
قال المفید:
وَ رَوَى سِمَاكٌ عَنِ ابْنِ مُخَارِقٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَيْنُ (ع) جَالِسٌ فِي حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ تَبْكِي جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ فَقَالَ: جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ (ع) فَعَزَّانِي بِابْنِيَ الْحُسَيْنِ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِي تَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي.[1]
* * *
و وردت فی هذه القضیّة روایات کثیرة و مختلفة فمن أراد الاطّلاع علیها فلیراجع المصادر المذکورة فی الهامش.[2]
[1]– الارشاد: 250، اعلام الوری 1: 428، کشف الغمة 2: 7، البحار 44: 239 ح 31، العوالم 17: 131 ح 1.
[2]– مسند احمد 3: 264 و 242، المعجم الکبیر للطبرانی 3: 106 ح 2813 و 108 ح 2817، الامالی للطوسی 329 ح 658، الصواعق المحرقة: 292، حلیة الابرار: 559، المناقب للشروانی: 246 ترجمة الامام الحسین (ع) من الطبقات: 46 ح 273، المناقب لابن المغازلی: 78 ح 117، احقاق الحق 11: 339، مقتل ابی مخنف: 177، البحار 44: 241 ح 34، کفایة الطالب: 279.