شیخ طوسی از ابن عبّاس، چنین روایت کرده است:

زمان، سپری گشت و رحلت پیامبر اکرم (ص) نزدیک شد. به خدمتش رفتم و گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد ای پیامبر خدا! رحلت شما، نزدیک شده است؛ چه سفارش می‌فرمایید؟

فرمود: ای ابن عبّاس! با مخالف علی (ع)، مخالفت کن و دوست و پشتیبان آنان، مباش. گفتم: ای پیامبر خدا! چرا مردم را از مخالفت با علی (ع)، نهی نمی‌کنی؟ ابن عبّاس گفت: رسول خدا (ص) گریست تا این که بی‌هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: ای ابن عبّاس! خدای متعال بر اعمال آنان، آگاه است. سوگند به کسی که مراح بحقّ، پیامبر قرار داد! یک نفر از مخالفین علی (ع) و انکارکنندگان حقّ علی (ع) از دنیا نمی‌رود، مگر این که خدای متعال نعمت‌هایی که به او ارزانی داشته است را، دگرگون خواهد ساخت.

ای ابن عبّاس! اگر می‌خواهی به ملاقات خدای متعال بروی در حالی که از تو راضی باشد، بر راه و روش علیِّ بن ابی‌طالب (ع)‌ طیّ طریق کن و به هر طرفی که او متمایل شد، میل پیدا کن و به امامت او، راضی باش (امامت او را بپذیر) و دشمنان او را، دشمن و دوستانش را، دوست بدار.

ای ابن عبّاس! بر حذر باش از شکّ و دودلی در مورد علی (ع) که قطعاً، تردید در حقّانیّت علی (ع)، کفر به خداوند است.

روی الطّوسيّ:

بِإَسنادِه عَنْ  ابْنُ عَبَّاسٍ: إنّهُ قَالَ: فَلَمَّا مَضَى مِنَ الزَّمَانِ مَا مَضَى، وَ حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ حَضَرْتُهُ، فَقُلْتُ لَهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ دَنَا أَجَلُكَ، فَمَا تَأْمُرُنِي؟

فَقَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، خَالِفْ مَنْ خَالَفَ عَلِيّاً، وَ لَا تَكُونَنَّ لَهُمْ ظَهِيراً، وَ لَا وَلِيّاً.

قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَلِمَ لَا تَأْمُرُ النَّاسَ بِتَرْكِ مُخَالَفَتِهِ؟ قَالَ: فَبَكَى (ص) حَتَّى أُغْمِيَ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، قَدْ سَبَقَ فِيهِمْ عِلْمُ رَبِّي، وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَا يَخْرُجُ أَحَدٌ مِمَّنْ خَالَفَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَنْكَرَ حَقَّهُ حَتَّى يُغَيِّرَ اللَّهُ مَا بِهِ مِنْ نِعْمَةٍ.

يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ، فَاسْلُكْ طَرِيقَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَ مِلْ مَعَهُ حَيْثُ مَالَ، وَ ارْضَ بِهِ إِمَاماً، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ وَالِ مَنْ وَالاهُ.

يَا بْنَ عَبَّاسٍ، احْذَرْ أَنْ يَدْخُلَكَ شَكٌّ فِيهِ، فَإِنَّ الشَّكَّ فِي عَلِيٍّ كُفْرٌ بِاللَّهِ (تَعَالَى).[1]

 


[1] . الامالی: 106، عنه کشف الغمة: 1: 381، غایة المرام: 303 ح 17.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *