یکی از برنامه‌های او، ورزش صبحگاهی برای اعضای بسیج بود. در ابتدا نفرات بسیار زیاد بودند و خود ایشان هر روز صبح بعد از نماز می‌آمد و همه‌ی ما را صدا می‌کرد. ابتدا دور باغ بسیج چند دور می‌زدیم، تا جایی که همه خسته می‌شدند. امّا او دست بردار نبود. بعد حلقه می‌زدیم و نرمش می‌کردیم. این موضوع ادامه پیدا کرد تا وقتی زمستان رسید و هوا سرد شد، تعداد ما روز به روز کمتر می‌شد. امّا او سراغ من که می‌آمد، خجالت می‌کشیدم بگویم هوا سرد است و نمی‌آیم. در نهایت فقط ما دو نفر بودیم، امّا او همچنان اصرار بر این برنامه داشت.


منبع: کتاب رسم خوبان 7. ورزش صفحه‌ی 29/ این گروه آسمانی، ص 36.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *