1_ مقدمه
دو قرن چهارم و پنجم دوران گسترش شیعه و استیلای سیاسی آن در جهان اسلام است. در این دوران از قدرت خلافت عباسی کاسته شد و حتی پسازآن که بعدها امارت دوباره به دست اهل سنّت افتاد، از خلافت عباسی جز نامی باقی نماند.[4] پیشتر که خلفای عباسی در اوج قدرت بودند، تمامی همّت خود را برای مقابله با تشیّع مصروف داشتند؛ تخریب قبر امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام و کشتار فراوان شیعیان نمونههایی از این اقدامات هستند.
از ابتدای تأسیس بغداد در نیمۀ قرن دوم، شیعیان حضوری فعّال در بغداد داشتند. بسیاری از اصحاب ائمۀ اطهار علیهمالسلامدر این شهر و بهویژه در محلۀ کرخ ساکن شدند. هشام بن حکم در کرخ مغازهای داشت و مناظرهای میان وی و برخی از علمای مسیحی در باب توحید در این مکان اتفاق افتاد.[5] همانطور که مورّخان گفتهاند، اهل کرخ کاملاً شیعه بوده و هیچ سنّی در آن یافت نمیشد.[6] حضور فعّال شیعیان تنها محدود به کرخ نبود؛ بهعنوانمثال زمانی که مهدی عباسی سوق العطش را بنیان نهاد و تجّار را از کرخ به آنجا منتقل نمود تا رونق بازار کرخ را _ به دلیل وجود شیعیان در آن_ از بین ببرد،[7] دو محدّث پرکار شیعی، محمد بن عیسی بن عبید[8] و محمد بن همام[9]، در آن ساکن شدند و بعدها نیز کتابهای دیگری نیز در خانههای شیعیان در این محلّه تحدیث شده است.[10]
اوایل قرن چهارم (اواخر دوران غیبت صغرا) مصادف با دوران قدرت حنابله در بغداد بود و حنبلیان به رهبری ابو محمد بربهاری با بسیاری از دیگر فرقهها منازعههای فراوان آفریدند.[11] بر اثر اقدامات بربهاری در مخالفت با شعائر شیعی، شیعیان مجبور بودند زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلامو عزاداری امام حسین علیهمالسلامرا بهصورت مخفیانه انجام دهند.[12] اقدامات بربهاری تا بدان حد تنشهای اجتماعی پدید آورد که خلیفۀ عباسی حکمی علیه بربهاری و اتباعش صادر کرد و بربهاری مجبور به فرار از بغداد گردید.[13]
پس از فتح بغداد توسط معزالدولۀ دیلمی در سال 334، شیعیان آزادی نسبی به دست آورده و توانستند بسیاری از اعتقادات و شعائر خود را بهطور علنی ابراز نمایند. بنا به گزارش مقدسی، باوجوداینکه در شهر بغداد در آن زمان فقهای مالکی، اشعری، معتزلی و نجاری حضور داشتهاند، اکثریت جامعۀ بغداد را شیعه و حنابله تشکیل میدادهاند.[14] بنابراین طبیعی است که بیشتر منازعات مذهبی در این شهر میان شیعیان و حنابله اتفاق افتاده است، امری که گزارشهای فراوانی در منابع تاریخی آن را اثبات مینماید.
در مغرب جهان اسلام و بهویژه در مصر نیز شیعیان قدرت زیادی داشتند. حضور پررنگ تشیّع در مصر از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام و با اقدامات محمد بن ابیبکر و محمد بن ابی حذیفه آغاز شد. بعدها علی، فرزند محمد نفس زکیه، در مصر به دستور پدرش به تبلیغ پرداخت و توسط نیروهای دولتی دستگیر و به بغداد فرستاده و کشته شد.[15] مهاجرت اسحاق، فرزند امام صادق علیه السلام و همسرش سیّده نفیسه، نوادۀ امام حسن مجتبی علیه السلام به این منطقه، نقش مهمی در گرایش مردم آنجا به تشیّع داشت، بهطوریکه مقبرۀ سیّده نفیسه تا به امروز نیز تقدّس بسیار والایی در میان مردم مصر دارد و در طول تاریخ کرامات زیادی از قبر او ظاهر شده است؛[16] حضور اسماعیل، فرزند امام کاظم علیه السلام در مصر و سکونت فرزندان وی در آنجا[17] و تلاش آنها در نشر احادیث اهلبیت علیهمالسلام در این منطقه[18] نیز در گرایش مردم به تشیّع بیتأثیر نبود. آنطور که ابنزولاق نوشته است، مردم مصر تنها به روایاتی که از امام صادق علیه السلام نقل میشد عمل میکردند[19] و پس از سکونت اسحاق و همسرش مردم مصر بهمانند کعبه دور آن دو میگشتند.[20] در سالهای بعد حضور وکلای فراوان در مصر،[21] حضور علمای شیعه در این منطقه،[22] سؤالهای شیعیان مصر از علما[23] و تحدیث کتابها در مصر[24]، همگی نشاندهندۀ حضور فعّال شیعیان در این منطقه است. این وضعیت و جایگاه شیعه در مصر تا نیمۀ قرن ششم هجری که حکومت فاطمیان به دست صلاحالدین ایوبی از بین رفت، ادامه داشت.
تضادهای اعتقادی، فقهی و آیینی میان فرقههای مختلف در دو قرن مذکور، جنبۀ اجتماعی نیز به خود گرفت. قصیدۀ تتریۀ ابنمنیر طرابلسی که در این دوران سروده شده است، انعکاس باورها و اعتقادات شیعیان و اهل سنّت در این دوره است. ابنمنیر فرهنگ شیعیان همعصرش را در تقابل دوقطبی[25] با اهل سنّت نشان میدهد. تقابل اجتماعی از منظر جامعهشناسی کارکرد مفیدی برای گروهها دارد؛ تقابل موجب انسجام گروه میشود، برخی اعضای منزوی را وادار به قبول نقش فعّال مینماید، درنتیجه، تقابلْ مرز میان گروهها را روشن میسازد.[26] ابنمنیر نشان میدهد چگونه شیعیان در عبور از تنشها و فشارهای اجتماعی به عناصر هویّتی خود، آگاه شدهاند. تقابل دوقطبی[27] از مفاهیم مهم در نظریۀ ساختارگرایی مردمشناسی است. این مفهوم کلیدی کمک میکند عناصر فرهنگ در رابطه با عنصر متضاد آن بهدرستی درک شوند و گروهها در برابر گروه مخالف شناخته گردند. تقابل دوقطبی از آنجا ناشی میشود که دو خصوصیت مقابل همزمان وجود خارجی ندارند و عضویت در دو گروه مقابل همزمان ممکن نیست. ابنمنیر با نظام تقابلی، تفاوت گروهها را به تصویر میکشد.
بیان ویژگیهای متضاد شیعه_ سنی در شعر ابنمنیر، به ما کمک میکند عناصر هویّتی شیعیان و شاخصههای اجتماعی آنها را در عصر وی بشناسیم. قصیدۀ وی بهخوبی نشان میدهد ادبیات و متون نظم و نثر چگونه محمل انتقال فرهنگ و ابزار شناخت آنها است. بسیاری از باورها یا آیینهایی که در این قصیده بیان شده، توسط ائمۀ اطهار علیهمالسلامشکل داده شدهاند. این تعالیم به جامعۀ شیعه کمک نمود ضمن حضور در متن جامعۀ سنّی، نمادهای مشخصی را برای تمایز مسیر خود از عامّه داشته باشد. این مسیر فرهنگی اختصاصی، محمل انتقال معارف و تعالیم در زمان خود و ادوار بعدی بوده است. سبک زندگی نشاندار، باورهای بنیادی متمایز، آیینهای ویژه و دستور امامان علیهمالسلامبرای همزیستی مسالمتآمیز با جامعۀ سنّی در عین اختلافات عقیدتی با آنها، در کنار هم فضایی را شکل داده که شیعیان در متن جامعۀ اسلامی پیام اهلبیت علیهمالسلام را نشر دهند.
در این مقاله، خواستگاه عناصر هویّتی مذکور در قصیده، در ارزشها و باورهای تشیّع ریشهیابی خواهد شد. در ابتدا تلاش بر این است نشان داده شود بسیاری از اعتقادات در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلامبنیان نهاده شده است. در ادامه به دلیل سکونت ابنمنیر در منطقۀ شامات و حضور شریف در شهر بغداد، شواهد تاریخیِ وجود تضاد در جامعۀ اسلامی، بهویژه در مناطق سکونت این دو، نشان داده خواهد شد.
2_ زندگینامۀ شاعر
پایاننامهای در دانشگاه تهران با عنوان شرح و ترجمۀ دویست بیت از اشعار ابنمنیر طرابلسی دفاع شده است[28] که معرفی جامعی از ابنمنیر و شعر او و جایگاه وی در تاریخ ادبیات عربی ارائه کرده است. احمد بن منیر بن احمد بن مفلح در سال 473 در منطقۀ شامات و در شهر طرابلس به دنیا آمد. ازآنجاییکه شغل خاندان وی رفوگری لباس بوده است، به الرفّاء معروف شدند.[29] وی که زندگی پرتلاطمی داشت، پس از محاصرۀ طرابلس توسط نیروهای صلیبی، به شهر دمشق مهاجرت کرد و سپس مدتی در بغداد ساکن شد. پسازآن متناوباً در شهرهای مختلف منطقۀ شامات همچون دمشق، حلب، حمص، حماة، شَیزَر و موصل مسکن گزید. سکونت در حماة که در آن زمان ناصبیان متعصبی داشت،[30] او را به تقیّه و بروز ندادن اعتقادات شیعی خود وادار کرد و در سال 547 بیمار گشت و درنهایت در 20 جمادیالاول سال 548 در شهر حلب از دنیا رفت.[31]
ابنمنیر درزمانی به دنیا آمد که دولت شیعی بنیعمّار (464-503) در طرابلس حکومت نموده[32] و تمام مردم طرابلس شیعه بودند.[33] پدر وی در بازارهای شهر طرابلس بهصورت علنی و با صدایی خوش، اشعار عونی[34] را میخواند.[35] هرچند نویسندگان به محتوای این اشعار اشاره نکردهاند، اما با توجه به شیعه بودن مردم طرابلس و اینکه اکثر اشعار ابو محمد العونی در مدح و منقبت اهلبیت علیهمالسلامبود، میتوان احتمال داد وی اشعار مدح اهلبیت علیهمالسلامرا میخوانده است.[36] خود ابنمنیر را شیعه و یا رافضی[37] معرفی کرده و او را به دلیل اعتقاد به مذهب امامیّه، رافضیِ خبیث دانستهاند[38] و این تنها عیب او بود.[39] او را شاعری نیکو سخن، فاضل، ملیح الشعر و حسن الطبع،[40] ادیبی قوی و عارف به فنون لغت و اوزان عروض[41]، و شعرش را حَسَن و قوۀ شاعری او را مهذّب[42] توصیف نمودهاند؛ بهگونهای که تمامی کتاب جمهرة اللغة نوشتۀ ابندرید را حفظ بود.[43]
3_ قصیدۀ تتریه
قصیدۀ تتریه که در بسیاری از منابع تاریخی و ادبی نقل شده است[44]، یکی از مشهورترین قصاید در طول تاریخ اسلام است و آنطور که صاحب حدائق اشاره نموده، این قصیده ضربالمثل شاعران پس از ابنمنیر گردید.[45] از دیدگاه ادبی، این شعر جنبههای مختلف شعر را دارا است؛ مبالغهها و استعارههایی که شاعر در این شعر داشته، نشان از آشنایی وی با صنایع ادبی است.[46]
در مورد علت سروده شدن شعر گفته شده است ابنمنیر غلام خود به نام «تَتَر» را به جهت انجام مأموریتی به نزد یکی از شرفا[47] که در آن زمان نقابت علویان را بر عهده داشت، میفرستد. آن شریف به گمان اینکه غلام نیز بخشی از آن هدایا است، او را نزد خود نگاه میدارد. ابنمنیر پس از اطلاع از چنین اقدامی، قصیدهای برای سیّد گفته و از او درخواست میکند تتر را به وی بازگرداند. لحن قصیدۀ او قهر و تهر است و وارونهگویی. ابنمنیر با زبانی ملیح میگوید اگر خواستهاش اجابت نشود، از تشیّع جدا شده و در شعر خود شاخصههای شیعه را در تصویری وارونه که همان هویّت سنّی است، ترسیم میکند. ابنمنیر هنرمندانه این تضادهای دوقطبی را به نظم آورده است. برخی گمان کردهاند مخاطب ابنمنیر در این شعر، سیّد رضی
(د. 406) یا سیّد مرتضی (د. 436) بوده است؛ اما با توجه به سال فوت این دو بزرگوار و سال تولّد ابن منیر، این سخن چندان صحیح به نظر نمیرسد و مخاطب این شعر شخصی دیگر است که نام وی ناشناخته مانده است.
برخی گمان کردهاند لحن قهرآمیز ابنمنیر در قصیدۀ تتریه، رویگردانی از عقیدۀ شیعی است؛[48] اما همانطور که مرحوم شیخ حرّ عاملی بیان نموده است، این شعر هرگز به معنای بازگشت از تشیّع نیست.[49] در وهلۀ اول باید گفت که ابنمنیر شرط کرده است که در صورت بازنگرداندن تتر چنین و چنان خواهد نمود و میدانیم که شریف پس از رسیدن قصیده، غلام را به وی بازگرداند. وی در این شعر با استفاده از صنایع ادبی فراوان، صرفاً از سیّد درخواست بازگشت تتر را دارد. او در ابیات زیر میگوید:
و اقول في يوم تحا |
ر له البصيرة و البصر |
هذا الشريف أضلّني |
بعد الهداية و النّظر |
ما لـــــي مضلّ في الورى |
إلّا الشّريف أبو مضر |
فيقــــال خــــــذ بيد الشّريـ |
ـف فمستقرّ كما سقر |
و اللّه يغفــــــــــــــر للمســــــــــ |
ـيء إذا تنصّل و اعتذر |
الا لمـــــــــن جحد الوصی |
ولائه و لمن کفر |
و إليكهــــــــــــــا بدويّـــــــــــة |
رقّت لرقّتها الحضر |
حبّرتهـــــــــــا فغــــــــــدت كزهـ |
ـر الرّوض باكره المطر |
و قصيـــــــــــــدة کخريـــــدة |
غيداء ترفل في الحبر |
و إلـــــى الشــــــريف بعثتها |
لمّا قراها و انبهر |
او در این ابیات آشکارا بیان میکند هدف از این شعر تنها بازگرداندن غلام خود است و این نشان میدهد که وی اصلاً از اعتقادات خود بازنگشته، بلکه تنها این شعر را که آن را با الفاظ مروارید گونه مدوّن ساخته و خود آن را به دوشیزۀ نیکو اندام تشبیه کرده، سروده تا حسّ همدردی شریف را برانگیزد و پس از خواندن آن شعر، نَفَس او را ببُرد![50] وی با هنرمندی، درخواست خود را از شریف مطرح میکند و شریف نیز با صلهای غلام را به وی بازمیگرداند.
شهرت قصیدۀ تتریه باعث شد دیگر شعرا نیز به تقلید از این قصیده یا به شرح آن بپردازند. سعیدبنهاشم و برادرش ابوبکر خالدی، حسنبنزید، ابوالحسن جزّار مصری و قاضیجمالالدین علیبنمحمد العنسی، نمونههایی مشابه از این شعر را سرودند.[51] ابنالتعاویذی کاتب پسازآنکه یکی از سادات به او وعدهای داد و عمل نکرد، شعری مانند قصیدۀ تتریه سرود و برای او ارسال کرد.[52] همچنین در دوران ممالیک، قصیدۀ تتریه تخمیس شده است که نسخهای خطی از آن به شمارۀ در کتابخانۀ دانشگاه ملک سعود عربستان نگهداری میشود.[53]ابراهیمبنیحیی (د. 1214) تخمیس دیگری از این قصیده داشته است.[54] بنا به نوشتۀ سیّد عبدالعزیز طباطبایی، محمد العرضی الحلبی (د. 1071) شرحی بر قصیدۀ تتریه نوشته است که نسخۀ خطی آن در 17 صفحه و به شمارۀ 892 در کتابخانۀ حسن پاشا در مکتبۀ سلیمانیۀ استانبول موجود است.[55]
قصیدۀ تتریه را میتوان در چند عنوان کلی خلاصه نمود. بیان آیینهای اجتماعی و سبک زندگی، احکام فقهی، مظالم تاریخی و باورها و ارزشها، عناوینی هستند که میتوان قصیدۀ ابن منیر را در آن عناوین تقسیمبندی نمود. در ادامه، این قصیده در هرکدام از این عناوین بخشبندی شده و شواهد تاریخی و تحلیل اجتماعی _ تاریخی مرتبط با آن توضیح داده خواهد شد.
4_ آیینهای اجتماعی و سبک زندگی
آیینهای اجتماعی و سبک زندگی از مهمترین شاخصههای فرهنگی هر قوم به شمار میروند. در طول تاریخ، بسیاری از اقوام و گروهها از نوع زندگی و آیینهای خود شناخته میشوند. در یک نگاه عام، برخی آیینهای خاص، مانند جشن در ایّامی مشخص و یا عزاداری در یک روز معیّن، یا حتی بعضی از اشیاء و یا خوراکیها، نشانهای برای یک قوم یا عقیده تلقی شده و حتی بهعنوان یکی از عناصر هویّتی آن قوم شناخته میشوند. این نشانه گاهی اوقات تا بدان حد مشهور میشود که از طریق آن میتوان افراد یک عقیده را از دیگران متمایز ساخت. ابنمنیر در خصوص آیینهای جشن و عزا، مانند غدیر و عاشورا و همچنین در مورد خوراکیها نیز ویژگیهایی را مطرح میکند.
4_ 1_ جشن عید غدیر
و جحدت بیعة حیدر |
و عدلت عنه إلی عمر |
و إذا جری ذکر الغدیـ |
ـر أقول ما صحّ الخبر |
و لبست فیه من الملا |
بس ما اضمحلّ و ما اندثر |
بر اساس روایات اهلبیت علیهمالسلام روز غدیر بزرگترین عید مسلمانان بوده[56] و این عید در آسمان معروفتر از زمین است[57] و روزه گرفتن در این روز ثواب فراوانی دارد.[58] امام رضا علیه السلام در روز عید غدیر به دوستان خود غذا و هدایای فراوان ارسال نموده و خود و تمامی اطرافیانشان لباسهای نو میپوشیدند.[59] علاوه بر پوشیدن لباس نو، اطعام، هدیه دادن به خانواده و فرح و شادی در این روز، از دستورهای اکید ائمۀاطهار علیهمالسلامبوده است.[60] آدابی که برای روز عید غدیر بیان شده، همگی نشاندهندۀ دستورات اهلبیت علیهمالسلامبرای عید دانستن این روز و اظهار این خوشحالی بوده است.[61]
در سال 352 برای اولین بار معزّالدوله دستور داد در روز عید غدیر شهر بغداد زینت شود، بازارها مانند اعیاد در شبها باز باشند، در خیابانها طبل و بوق بزنند و بر در خانۀ وزرا و شرطهها آتش روشن نمایند.[62] همانطور که ابن کثیر اشاره کرده است، همگی این اقدامات نشانی از شادی و فرح بود.[63] جشن عید غدیر در سالهای بعد نیز در بغداد انجام میگرفته و گزارشهای زیادی در این زمینه در منابع تاریخی نقل شده است.
علاوه بر بغداد، جشن و پایکوبی روز غدیر در منطقۀ مغرب جهان اسلامی (شام، مصر و غرب آفریقا) بهطور علنی انجام میگرفت.[64] برای اولین بار در 18 ذیالحجۀ سال 362 جمعی فراوان از اهل مصر و مغربیان در روز هجدهم ذیالحجه برای دعا جمع شده و آن روز را عید اعلام کردند.[65] در این جشنها که سالهای پیاپی برپا میگشت،[66] تمامی اقداماتی که نشان از شادی دارد، مانند پوشیدن لباس نو، ازدواج، آزادی بندگان، پخش کردن هدایا و قربانی توسط شیعیان انجام میگرفته است. مردم، قاریان، فقها و شعرخوانان ابتدا در مسجد شهر قاهره جمع شده و سپس این جشن در قصر خلیفه و در حضور وی انجام میگرفت و خلیفۀ فاطمی نیز به مردم خلعت میبخشید و به ایراد خطبه میپرداخت.[67] اعتقاد به قداست روز غدیر آنقدر والا بوده که در سال 488 المستعلی بالله، خلیفۀ فاطمی، در این روز بر مسند حکومت نشست.[68]
در تلاش برای مقابله با شیعیان در جشن عید غدیر، عدهای از اهالی باب البصره که همگی حنبلی بودند[69]، هشت روز پس از عید غدیر سال 389 (26 ذیالحجّة) تلاش کردند برای خود نیز فضیلتی متقابل ابداع نمایند؛ این افراد ادعا نمودند در این روز پیامبر و ابوبکر در غار حضور داشتهاند. به همین دلیل مانند یوم الغدیر که شیعیان به جشن و پایکوبی میپرداختند، آنان نیز در 26 ذیالحجّة به جشن و سرور برای بزرگ داشت یومالغار مشغول شدند.[70]
4_ 2_ آیینهای روز عاشورا
و حلقت في عشر المحرّم |
ما استطال من الشّعر |
و نويت صوم نهاره |
و صيام أيّام أخر |
و لبست فيه أجلّ ثو |
ب للملابس يدّخر |
و سهرت في طبخ الحبو |
ب من العشاء إلى السّحر |
و غدوت مكتحلا أصا |
فح من لقيت من البشر |
و وقفت في وسط الطّريـ |
ـق أقصّ شارب من عبر |
اهل سنّت با تمسّک به برخی روایات،[71] روز عاشورا را روزی مبارک میدانند! در منابع اهل سنّت نقل شده است پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله پس از ورود به مدینه مشاهده کردند یهودیان این روز را روزه میگیرند. وقتی ایشان دلیل این امر را جویا شدند، در پاسخ گفتند که در این روز خدا فرعون را غرق کرده و حضرت موسی علیه السلام را نجات داد. پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهبا استناد به اینکه مسلمانان به حضرت موسی علیه السلام بیشتر قرابت دارند تا یهودیان، روزۀ این روز را تشریع فرمودند.[72] در دورههای بعدی روایات دیگری در مورد روزه، سرمه به چشم کشیدن، اطعام، نفقه بر عیال، ذخیرۀ نیازهای سالیانه در این روز و قرضالحسنه دادن، در میراث حدیثی اهل سنّت وارد شد! ابنالجوزی فصلی مستقل از کتاب بستان الواعظین و ریاض السامعین را به فضائل روز عاشورا اختصاص داده است![73] این روایات بعدها به زندگی اجتماعی اهل سنّت نیز وارد شد. به گزارش ابوریحان بیرونی که خود در دوران آلبویه میزیست، بنیامیّه در این روز لباس تازه میپوشیدند، زینت میکردند، به چشمان سرمه میکشیدند، ولیمه میدادند و شیرینی پخش میکردند. وی خاطرنشان میکند پس از انقراض دولت بنیامیّه این رسوم در میان اهل سنّت باقی ماند.[74] بنا به گزارش ابن کثیر، ناصبیان اهل شام در روز عاشورا حبوب (غذای معروف) میپختند، غسل مینمودند، عطر استفاده میکردند، فاخرترین لباسها را میپوشیدند و شادمانی میکردند.[75] مقدسی گزارش کرده است که اهالی مکّه از عالم و جاهل در روز عاشورا به تجمّل روی میآورند.[76]
در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلام روزۀ عاشورا سنّت ابنمرجانه به جهت خوشحالی پیروزی بر امام حسین علیه السلام معرفی شده است و جزای روزۀ آن، محشور شدن با ابن مرجانه و آل زیاد در روز قیامت است![77] علاوه بر منع روزه گرفتن در روز عاشورا، امام کاظم علیه السلام از ابتدای ماه محرّم خندان دیده نمیشدند و در روز عاشورا ناراحتی ایشان به اوج خود میرسیده است.[78] در این روز جمعآوری اموال و ذخیرۀ مایحتاج و یا کسبوکار توسط ائمۀ اطهار علیهمالسلام نهی شده و بهجای آن دستور دادهاند مردم در این روز در باطن و در ظاهر عزادار و مصیبتزده باشند.[79] از دیدگاه اجتماعی نیز ائمۀ اطهار علیهمالسلامعلاوه بر عزاداری، به شیعیان دستور میدادند ژولیده موی بوده، لباسها را مانند اهل مصیبت بپوشند و در خانههای خود یا در خانههای دیگر شیعیان عزاداری کنند.[80] برخی از علمای شیعه مانند ملّامحسن فیض کاشانی، علّامه مجلسی و محدّث بحرانی، روزه در این روز را حرام میدانند.[81]
عزاداری بر امام حسین علیه السلام در اولین روزهای پس از شهادت ایشان آغاز شد. بازماندگان واقعۀ کربلا لباس سیاه و مُسوح[82]میپوشیدند و امام سجاد علیه السلام برای آنها غذا آماده مینمودند.[83] عزاداری حضرت زینب علیهاالسلام امالبنین، امسلمه (همسر پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله) و رباب، همسر امام حسین علیه السلام در بسیاری از کتابهای تاریخی و ادبی نقل شده است.[84] در دوران ائمۀ بعدی نیز مجالس عزا در حضور خود ائمه علیهمالسلامبرگزارشده و ایشان اصحابشان را به گریه و نوحهسرایی بر امام حسین علیه السلام دستور میدادند.[85]
در روز عاشورای سال 352 معزّالدوله دستور داد در شهر بغداد دکانها بسته شده، بازارها و خریدوفروش تعطیل شده، مردم لباسهای سیاه پوشیده، و بر سر در خانهها یا مغازههای خود مُسوح نصب نموده و بهطور علنی نوحهسرایی کنند. بعدازاین دستور، تمامی شیعیان با صورتهای سیاه در خیابانها حاضر شده و در حالی که با دست بر صورت خود میزدند، به خیابانها آمدند.[86] نه تنها در بغداد، بلکه این شیوۀ عزاداری در بسیاری از شهرها و مناطق انجام میگرفت.[87] گزارشهای فراوانی در مورد اقامۀ عزاداری عاشورا در سالهای مختلف در منابع تاریخی نقل شده است. همچنین گزارششده که شیعیان در این روز کاه و خاکستر بر سر خود یا در خیابانها و بازارها میریختند.[88]
در مغرب جهان اسلام و مناطق تحت حاکمیت دولت فاطمیان، عزاداری امام حسین علیه السلام رواج کامل داشته است. مقریزی دربارۀ عزاداری عاشورا در مصر مینویسد در روز عاشورا بازارها تعطیل شده و عزاداری در بارگاه امکلثوم و سیّده نفیسه یا مسجد جامع قاهره برپا میشده است.[89] مقریزی و ابنتغریبردی گزارش بسیار مفصّلی از نحوۀ عزاداری خلفای فاطمی و مردم در روز عاشورا بیان کرده و خاطرنشان میکنند که این رسم از ابتدای خلافت المعز لدین الله (341-365) تا پایان خلافت العاضد عبدالله (556-567)، آخرین خلیفۀ فاطمی، ادامه داشته است.[90] پس از انقراض خلافت فاطمیان، صلاحالدین ایّوبی دستور داد تا مردم در روز عاشورا شادی نمایند و شیرینی پخش کنند و سرمه به چشم کشند.[91]
از آدابی که شیعیان در روز عاشورا اجرا میکردند استفاده از مُسوح بوده است. لباس مُسوح (مفرد آن مسح) لباسی از جنس موی بز بود که آن زمان توسط راهبان و دنیا گریزان استفاده میشد و معمولاً به رنگ سیاه بود. بسیاری از افراد در مراسم عزاداری آن را میپوشیدند و نشانهای از ماتمزدگی بوده است. شیعیان در عزاداریهای خود یا مُسوح بر تن میکرده و یا آن را بر سر در خانهها یا مغازههای خود نصب مینمودند.
4_ 3_ خوردن جرجیر و جری
و أكلت جرجير البقو |
ل بلحم جِرّيِّ البحر |
و جعلتها خير المآ |
كل و الفواكه و الخضر |
جرجیر گیاهی است که برابر با روایات شیعه از خوردن آن نهی شده است؛ گیاهی که ریشههای آن در جهنم کاشته شده و آن را گیاه موردعلاقۀ بنیامیه دانستهاند.[92] در روایات شیعه خوردن جِرّی (مارماهی) نیز حرام اعلام شده است؛ بهعنوانمثال نقل شده است امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار شهر، افراد را از فروش جِرّی منع میکردهاند.[93] شهید اول بر اساس این روایات، جرجیر را گیاهی مذموم دانسته،[94] و سیّد مرتضی حرمت گوشت جِرّی را از انفرادات فقهی امامیّه دانسته است.[95] احمد بن داوود بن سعید معروف به ابویحیی جرجانی، کتابی در مورد مناظرۀ یکی از شیعیان با مرجئه در مورد خوردن جِرّی نوشته است.[96]
با توجه به اینکه در حرمت جِرّی و کراهت جرجیر، اختلافی میان شیعیان نیست[97]، این دو حکم بهتدریج از نشانههای شیعیان گردید و این اختلافات جنبۀ اجتماعی به خود گرفت. در شعر ابنالتعاویذی که مانند قصیدۀ تتریه سروده شده، خوردن جرجیر و مارماهی از نشانههای ناصبیان بیان شده است.[98] همچنین در منطقۀ شامات در دوران الحاکم بامرالله دستور داده شد مردم جرجیر نخورند.[99]
4_ 4_ احکام فقهی
علاوه بر آیینها و اعتقادات، برخی احکام فقهی نیز جنبۀ اجتماعی به خود گرفت. بهویژه احکام فقهی اختلافی شیعه و اهل سنّت، نمود بیشتری در تعیین حدومرزهای دو گروه داشت و همواره در طول تاریخ با استناد به همین مسائل، معتقدان به مذهب تشیّع و اهل سنّت از یکدیگر متمایز میشدند. ابنمنیر در شعر خود علاوه بر موضوعات پیشین، چند مورد از اختلافات فقهی را نیز به تصویر کشیده است که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
و غسلت رجلي كلّها |
و مسحت خفّي في السّفر |
و آمين أجهر في الصّلا |
ة كمن بها قبلي جهر |
یکی از اختلافات میان شیعه و اهل سنّت در مسائل عملی (اصطلاحاً فقهی)، بحث شستن رِجلَین (پاها) در وضو، مسح بر خُفَّین[100] و آمین گفتن در نماز پس از پایان سورۀ حمد است. در روایاتِ نقل شده در کتب اهل سنّت در موضوع شستن پاها و مسح بر خُفَّین، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات بر جواز مسح بر خُفَّین و برخی دیگر برخلاف آن تصریح کردهاند؛ اما بهطورکلی میتوان گفت اکثر آنها به جواز مسح بر خُفَّین معتقد هستند.[101]
در روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلامهیچکدام از اقدامات فوق نه تنها مجاز شمرده نشده، بلکه بدعتهایی دانسته شدهاند که بعدها به وجود آمدهاند. امام باقر علیه السلام مسح نکردن بر خُفَّین را از چیزهایی دانستهاند که هیچگاه از آن تقیّه نمیکنند.[102] امام صادق علیه السلام بهشدت از مسح بر خُفَّین منع نموده[103] و حتی از نماز پشت سر کسی که مسح بر خُفَّین کرده، منع نمودهاند[104] و در پاسخ برخی شیعیان، دلایل حرمت مسح بر خُفَّین را بیان فرمودهاند.[105]
وجوب مسح بر رِجلَین نیز یکی از مسائلی است که در روایات بر آن تأکید و از شستن آنها منع شده است.[106] ائمه علیهمالسلام همچنین به اصحاب خود دستور میدادند که هیچگاه در نماز بعد از حمد، آمین نگویند.[107]
فضلبنشاذان کتابی در مورد مسح بر خُفَّین نوشت.[108] در دوران غیبت صغرا، علی بن بلال بن ابیمعاویه دو کتاب در مورد مسح بر خُفَّین و مسح بر رِجلَین نوشته و ابویحیی جرجانی کتابی در مورد مناظرۀ یک شیعی با مرجئی در مورد مسح بر خُفَّین و یک کتاب مستقل در مورد مسح بر خُفَّین نوشته است.[109] در دورههای بعد، ابنجنید دو کتاب با عناوین المسح علی الرِّجلَین و فرض المسح علی الرِّجلَین تألیف کرد.[110] شیخ مفید[111] و محمد بن حسن بن حمزه (جانشین شیخ مفید در بغداد)[112] نیز رسالهای در مورد مسح بر رِجلَین، نوشتهاند. سیّد مرتضی در جواب سؤال در مورد مسح بر خُفَّین، به آیۀ 6 سورۀ مائده و برخی روایات استناد نموده است.[113]
آمین گفتن بعد از حمد را نیز تمام فقها حرام دانسته و تصریح کردهاند اگر کسی عمداً و بدون هیچ اضطراری آمین را بگوید، نمازش باطل است.[114] در دورههای بعدی تا به امروز نیز تمام فقهای شیعه، مسح بر رِجلَین را واجب و شستن آن را حرام دانستهاند. همچنین مسح بر خُفَّین را نیز حرام اعلام نموده و آمین گفتن بعد از نماز را جایز ندانستهاند.[115] علاوه بر فقهای امامیّه، یحییبنالحسین از فقهای زیدیه و قاضینعمان، فقیه اسماعیلیِ[116] اوایل حکومت فاطمیان، نیز مسح بر خُفَّین را جایز نمیدانند.[117]
این موضوعات (وجوب غسل رِجلَین، حرمت مسح بر خُفَّین و حرمت آمین در نماز بعد از سورۀ حمد) از اجماعیات فقه امامیّه بوده و تمامی علمای شیعه به آن فتوا دادهاند و نبود یک مورد خلاف در این موضوع، خود بهترین دلیل بر رواج این امر در میان شیعیان تا به امروز است.
لازم به ذکر است در دستور[118] حسنبنزید، حاکم شیعی طبرستان، یکی از مواردی که مردم مجبور به ترک آن شدهاند، مسح بر خُفَّین بوده است.[119] علاوه بر این در بخشی از پرسشی از سیّد مرتضی آمده که شیعیان همگی قائل به حرمت مسح بر خُفَّین و اهل سنّت قائل به جواز شدهاند.
5_ مظالم تاریخی
وقایع تاریخی که در خاطره و حافظۀ جمعی جای گرفتهاند، برای جوامع هویّت سازند. بهویژه در تاریخ اسلام با سفارشهایی که در مورد اهلبیت علیهمالسلام توسط خاتمالنبیین صلیالله علیه وآلهشد[120]، رفتار حاکمان در قبال ایشان در میزان قضاوت افکار عمومی قرار گرفت. زنده نگهداشتن این وقایع از یکسو همدلی با اهلبیت علیهمالسلامو از سوی دیگر دوری و انزجار از گروههای مقابل ایشان بود. حمله به خانۀ حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام، نقض پیمان با اهلبیت علیهمالسلام و عاشورا از این یادمانها هستند.
5_ 1_ داستان حمله به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام و غصب فدک
ما سلّ قطّ ظبى على |
آل النبيّ و لا شهر |
كلّا و لا صدّ البتو |
ل عن التّراث و لا زجر |
و أثابها الحسنى و ما |
شقّ الكتاب و لا بقر |
از نکاتی که در این ابیات ذکر شده، اول حمله به خانۀ حضرت زهرا علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه السلام و دوم اشاره به غصب فدک و سوم بدرفتاری با حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام و چهارم پاره کردن نامۀ نوشته شده در مورد فدک است. داستان حمله به خانۀ وحی و تلاش کسانی که در سقیفه به قدرت رسیدند، برای اخذ بیعت از امیرالمؤمنین علیه السلام و حمله به خانۀ ایشان در بسیاری از کتابهای تاریخ نقل شده است.[121]
سرزمین فدک بدون هیچ جنگی فتح شد و به همین دلیل بهتصریح آیۀ قرآن، این سرزمین از آن پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله بود.[122]رسولالله صلیالله علیه وآلهپس از نزول آیۀ <و آتِ ذا القُربَی حَقّه> فدک را به حضرت زهرا علیهاالسلامداده و آن را مِلک ایشان قراردادند.[123]پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، وی فدک را از ایشان گرفت و عاملان حضرت زهرا علیهاالسلامرا که در آن مشغول به کار بودند، اخراج کرد.[124] پسازآن حضرت زهرا علیهاالسلام خطبۀ معروف خود را در احتجاج به مالکیت فدک ایراد فرموده[125] و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با ابوبکر در این زمینه مناظره نمودند.[126] به دلیل ظلمهایی که ابوبکر و عمر بر حضرت زهرا علیهاالسلامروا داشتند، آن حضرت وصیّت کرد تا آن دو در تشییعجنازه حاضر نشده و به همین دلیل، امیرالمؤمنین علیه السلام آن حضرت را شبانه دفن کردند؛[127] این امر باعث شد مزار حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام تاکنون ناشناخته باقی بماند.
در دوران آلبویه لعن خلفای قبل از امیرالمؤمنین علیه السلام توسط شیعیان انجام میگرفت. همانطور که ابن کثیر اشاره کرده، در قرن چهارم لعن خلفا در تمامی بلاد اسلامی از مصر، شام، عراق، خراسان، حجاز و اکثر بلاد مغرب [اسلامی] انجام میگرفته است.[128] در سال 351 به دستور معزّالدوله بر دیوار خانههای شیعیان در بغداد، عباراتی به این مضمون در لعن خلفا نوشتند: «لعنت بر کسی که حق فاطمه علیهاالسلام فدک، را غصب کرد (یعنی ابوبکر)؛ لعنت بر کسی که عباس را از شوری بیرون گذاشت (یعنی عمر)؛ لعنت بر کسی که ابوذر را تبعید کرد (یعنی عثمان)؛ لعنت بر کسی که از دفن امام حسن علیه السلام در کنار جدّش منع نمود (یعنی عایشه یا مروان حکم)» و همچنین معاویه با تصریح به نامش لعن شد. پسازآنکه اهل سنّت شبانه این نوشتهها را پاک کردند، به پیشنهاد وزیر معزّالدوله تنها لعن صریح معاویه باقی مانده و عبارت «لعن الله الظالمین لآل محمد من الأوّلِین و الآخرین» را جایگزین باقی جملات کردند.[129] همچنین در سال 345 اهالی اصفهان به دلیل لعن خلفا به قم حمله کرده و عدۀ زیادی از مردم شهر را کشته و اموال تاجران را غارت کردند. رکنالدوله از این اقدام اهالی اصفهان ناراحت شده و ایشان را مجبور به پرداخت غرامت کرد.[130]
فقیه حنبلی، محمدبنعبدالواحد (معروف به ابو عمر زاهد یا غلام ثعلب)، که کتابی مفصّل در مورد فضایل معاویه نوشته بود، در سال 343 از دنیا رفت.[131] دراثنای تشییعجنازۀ وی، حنابله جسد او را وارد محلۀ شیعهنشین کرخ نمودند. یکی از آن افراد بهطعنه به شیعیان گفت: «این جنازه مانند جنازهای نیست که شب دفن شد».[132] شیعیان از این عمل برآشفتند و منازعهای شدید میان ایشان و
حنابله درگرفت.[133]
یکی دیگر از شواهد لعن خلفا در قرن چهارم، داستانی است که در مورد احمدبنعبدالله سوسنجردی، معروف به ابوالحسین مُعدّل (د. 402) اتفاق افتاد. نقل شده که وی روزی در حین عبور از بازار کرخ، شنید شیعیان در آنجا برخی از صحابه را لعن میکردند؛ وی با خود تعهد کرد که تا آخر عمر هیچگاه از کرخ عبور نکند؛ وی که ساکن بابالشام[134] بود، از قنطرۀ فرات نیز عبور نکرد تا اینکه از
دنیا رفت.[135]
در مغرب جهان اسلام نیز وضع به همین منوال بود. آنطور که مورّخان نوشتهاند، در دوران فاطمیان لعن و سبّ خلفای سه گانه بهطور علنی و بدون هیچ ترسی انجام میشد و حتی به دستور خلفای فاطمی این شعارها بر دیوار مساجد نیز نوشته شد.[136] این اقدامات در تمامی شهرهای تحت حاکمیت فاطمیان انجام میشد.[137]
5_ 2_ گریه بر عثمان
و بكيت عثمان الشهـ |
ـيد بكاء نسوان الحضر |
و شرحت حسن صلاته |
جنح الظّلام المعتكر |
پس از کشته شدن عثمان، جامعۀ اسلامی به دو گروه تقسیم شدند؛ عدّهای به نام شیعۀ علی (شیعی یا علوی) و عدّهای دیگر به نام شیعۀ عثمان (عثمانی) شناخته شدند که عثمانیها بعدها به اهل سنّت تغییر نام یافتند. یکی از فضائل معروف عثمان در کتب اهل سنّت، قرائت تمام قرآن توسط وی در نماز در هر شب است؛[138] بهطوریکه ابن تیمیه نیز در کتاب خود به این موضوع اشاره نموده و در مقابل تلاش دارد چنین فضیلتی را از امیرالمؤمنین علیه السلام سلب نماید.[139]
عثمانیان شیعیان زیادی را به خونخواهی عثمان کشتند و ازآنجاکه مدعی بودند عثمان در حال تشنگی کشته شد، بسیاری از این افراد را نیز در حال تشنگی به شهادت رساندند. اولین این افراد جناب محمدبنابیبکر بود که صراحتاً بهتلافی عثمان کشته شد.[140] پس از وی نیز شیعیان زیادی نظیر عمروبنالحُمَق خراعی، حُجربنعدی و بسیاری دیگر به خونخواهی عثمان کشته شدند. مهمترین و اصلیترین واقعه در تاریخ اسلام که بهتلافی کشته شدن عثمان رخ داد، واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و اصحاب ایشان است که بروز عینی تقابل دو جریان علوی و عثمانی بود. عبیداللهبنزیاد در نامۀ خود که سه روز پیش از عاشورا به عمربنسعد نوشت، دستور داد همانطور که عثمان در حال تشنگی کشته شد، باید امام حسین علیه السلام و اصحابشان نیز با لبتشنه کشته شوند.[141]
برخلاف عثمانیان، شیعیان همواره برای اهلبیت علیهمالسلام عزاداری میکردند و پس از شهادت هرکدام از ائمۀ اطهار علیهمالسلام به نوحهسرایی میپرداختند. عزاداری بر شهادت امام حسین علیه السلام و کشتهشدگان حادثۀ عاشورا، یکی از مهمترین و اصلیترین شعائر شیعه بوده و در طول تاریخ تا به امروز ادامه داشته است. در ادامه و در بحث شعائر روز عاشورا، گزارشهای تاریخی در مورد عزاداری روز عاشورا در قرن چهارم و پنجم موردبحث قرار خواهد گرفت.
5_ 3_ گریه بر طلحه و زبیر و زیارت قبر آن دو
و رثیت طلحة و الزّبیـ |
ـر بکلّ شعر مبتکر |
و أزور قبرهما و أز |
جر من لحانی أو زجر |
دستور رسولالله صلیالله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام و یا دیگر صحابه در مورد جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین در بسیاری از کتابها نقل شده است.[142] بنا به اعتقاد شیعه، طلحه و زبیر به دلیل مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام و به راه انداختن جنگ جمل، کافر، گمراه و ملعون بوده و به همین دلیل در جهنّم مخلّد هستند.[143]
زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلام در قرن چهارم و پنجم گسترش فراوانی یافت. در واپسین سالهای قرن سوم، ابوالهیجاء عبداللهبنحمدان برای امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی بزرگ و با آزینهای فراوان ساخت.[144] بعدها اقداماتی که امرا و وزرای آلبویه، بهویژه عضدالدوله، در آبادانی شهرهای زیارتی نجف و کربلا انجام دادند، زیارت حرمهای اهلبیت علیهمالسلام رونق فراوانی یافت.[145] عضدالدوله بنایی عظیم بر قبر امیرالمؤمنین علیه السلام ساخت[146] و اوقاف زیادی برای حرم قرار داد.[147] مورّخان بعدی به بقای بنای ساخته شده توسط عضدالدوله تا قرون بعدی اشاره کردهاند.[148] ابنبطوطه در سال 727 توصیف کاملی از حرم ارائه کرده است،[149] تا اینکه این بنا در سال 753 بر اثر حریق از بین رفت.[150]
علاوه بر حرم امیرالمؤمنین علیه السلام برای دیگر اماکن زیارتی شیعی نیز اقدامات عمرانی فراوانی انجام گرفت. در سال 402 فخرالملک وزیر[151] در ماههای رجب، شعبان و رمضان دستور داد صدقات و هدایا به مشاهد مشرّفۀ اهلبیت علیهمالسلام در کاظمین، کربلا و نجف ارسال شود[152] و خود به زیارت تمامی مشاهد رفت.[153] در شرححال وزیر ابوالحسن رامهرمزی که در سال 403 توسط سلطان الدوله عزل شد، نوشتهاند او کسی بود که برای شهر کربلا دیوار ساخت.[154] ابنالجوزی در وقایع سال 414 که سال کشته شدن رامهرمزی بوده است، سال ساخت این بنا را 403 دانسته است.[155] گفته شده که ابنسهلان در سال 400 بیمار شد و نذر کرد در صورت شفا یافتن، برای شهر کربلا دیوار بسازد. وی بعد از شفا یافتن به نذر خود وفا نمود و ابواسحاق الارَّجانی این امر را به عهده گرفت.[156]
5_ 4_ جنگ جمل
و أقول أمّ المؤمنـ |
ـین عقوقها إحدی الکبر |
رکبت علی جمل لتصـ |
|
و أتت لتصلح بین جیـ |
ـش المسلمین علی غرر |
فأتی أبوحسن و سلّ |
حسامه وسطا و کرّ |
و أذاق إخوته الرّدی |
و بعیر أمّهم عقر |
ما ضرّه لو کان کفّ |
و عفّ عنهم إذ قدر |
مخالفت عایشه با بیعت امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس نقض بیعت ایشان از سوی طلحه و زبیر، جنگ جمل را موجب گردید.[157] برخی فرقههای اسلامی، مسلمان بودن دو گروه را پذیرفته و باوجود خطاکار دانستن طلحه و زبیر آنها را کافر نمیدانند. خوارج، طلحه و زبیر را کافر و امیرالمؤمنین علیه السلام را در آن زمان بر حق میدانستند. معتزله، بهویژه واصلبنعطا، یکی از طرفین را فاسق میدانست، اما میگفت شناخت گروه فاسق برای ما امکانپذیر نیست![158] برخی دیگر از فرقهها معتقد بودند طلحه و زبیر از اقدامات خود در جنگ جمل توبه کردند. شیخ مفید کتاب الکافئة فی ابطال التوبة الخاطئة را درزمینۀ اثبات ابطال این توبه تألیف کرد.[159] داستانی نیز درزمینۀ علت نامیده شدن شیخ مفید به این لقب نقل شده که در ارتباط با اثبات باطل بودن این توبه بوده است.[160]
در دوران آلبویه عدهای از اهل سنّت تلاش کردند واقعۀ جنگ جمل را نمایش دهند. این کار مانند شبیهخوانی شیعیان بوده است. در سال 363 عدهای از اهالی سوق الطعام، زنی را بر شتری سوار نموده و نام او را عایشه نهاده و عدّهای نیز خود را طلحه و عدّهای دیگر زبیر نامیدند و با شیعیان درگیر شدند و هدف خود را از این اقدام جنگ با اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام اعلام کردند.[161]
5_ 5_ وقایع جنگ صفّین و جریان حکمیت
و أقول إنّ إمامکم |
ولّی بصفّین وفرّ |
و أقول إن أخطا معا |
ویة فما أخطا القدر |
هذا و لم یغدر معا |
ویة و لا عمرو مکر |
بطل بسوأته یقا |
تل لا بصارمه الذّکر |
و الأشعری بما یؤو |
ل إلیه أمرهما شعر |
قال انصبوا لی منبرا |
فأنا البریء من الخطر |
فعلا و قال: خلعت صا |
حبکم و أوجز و اختصر |
داستان جنگ صفّین و مکر معاویه و عمرو عاص در قرار دادن قرآن بر سرنیزه و دودستگی در لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام ، انتخاب ابوموسی اشعری بهعنوان حکم، جریان حکمیّت و مکر عمرو و فریب خوردن ابوموسی اشعری و درنهایت ظهور جریان خوارج، همگی از مشهورات تاریخی هستند که نیازمند شرح و توضیح نیستند. جریان شرمآور عمرو عاص در جنگ تنبهتن با امیرالمؤمنین علیه السلام در کتابهای تاریخی نقل شده است.[162] در این ابیات ابنمنیر به این نکات اشاره دارد.
5_ 6_ حادثۀ عاشورا و اقدامات یزید
و أقول إنّ یزید ما |
شرب الخمور و لا فجر |
و لجیشه بالکفّ عن |
أبناء فاطمة أمر |
و الشّمر ما قتل الحسیـ |
ـن و لا ابنسعد ما غدر |
حادثۀ عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام در دوران حکومت یزیدبنمعاویه و انجام علنی تمام منکرات توسط وی در بسیاری از کتابها نقل شده است. شرابخواری یزید تا بدان حد مشهور بود که عبداللهبنزبیر، یزید را «یزید مست (یزید السکران)» خطاب میکرد[163] و به همین دلیل از بیعت با وی سرباز زد.[164] علاوه بر این، برخی از نزدیکان عبداللهبنعباس او را از بیعت با یزید به دلیل شرابخواری منع کردند.[165] حضور فعّال شمربنذیالجوشن و عمربنسعد در حادثه نیز امری غیرقابلانکار است.
اقدامات یزید باعث شد تمامی شیعیان و برخی از فرقههای اهل سنّت او را لعن کنند. در میان شیعیان، زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بالاترین نمود اعتقاد به لعن یزید است. در سال 131 ابوحمزۀ خارجی در خطبهای در مدینه، معاویه و یزید را لعن کرده است.[166] در سال 284 معتضد دستور داد نامهای در خطبههای نماز جمعه خوانده شود که در آن معاویه و یزید لعن شده بودند.[167] در مقابل، افرادی مانند ابوحامد غزالی، ابنالصلاح، قاضیابوبکربنعربی، ابنخلدون، و ابن تیمیه تلاش کردهاند دامن یزید را از این اقدامات پاک نموده و حتی لعن وی را نیز حرام یا مکروه دانستهاند![168]
در دوران آلبویه عزاداری امام حسین علیه السلام نشاندهندۀ انزجار از اقدام یزید در شهادت امام حسین علیه السلام است؛[169]بهعبارتدیگر، عزاداری بر امام حسین علیه السلام نوعی اعلام برائت عملی از دستور به شهادت سیّدالشهدا علیه السلام است. بهویژه اینکه بنا به گزارش ابن کثیر، شیعیان دوران آلبویه در صبح روز عاشورا داستان شهادت امام حسین علیه السلام (اصطلاحاً مقتل) را میخوانده و سپس در خیابانها برای عزاداری جمع میشدند.[170] کاملاً طبیعی است یکی از بخشهای اصلی مقتل خوانی، ذکر اقدامات یزید در آن دوران بوده است. همچنین نقل شده است صاحببنعبّاد، وزیر معروف دوران آلبویه، پس از هر بار آب خوردن یزید را لعن میکرده است.[171]
همانطور که گفته شد، عزاداری بر امام حسین علیه السلام در دوران آلبویه بهطور علنی انجام میگرفت. در تلاش برای مقابله با شیعیان، عدهای از اهالی بابالبصره،[172] هشت روز پس از روز عاشورای سال 389 به خیابانها ریخته و به عزاداری
برای مصعببنزبیر پرداختند و همانگونه که شیعیان پس از عزاداری در روز
عاشورا به زیارت قبر امام حسین علیه السلام میرفتند، آنها نیز پس از عزاداری به
زیارت قبر وی در مَسکِن رفتند.[173] به نظر میرسد ازآنجاییکه قبر طلحه و زبیر
شناخته شده نیست، اهل سنّت در این زمان به زیارت قبر یکی از فرزندان آن دو میرفتند. علاوه بر این، ابنالعماد حنبلی نیز دلایلی بر انتخاب قبر مصعب بیان کرده است.[174]
6_ باورها و ارزشها
در این شعر تضادهای اعتقادی فراوانی بیان شده است که مهمترین آنها حول محور امامت و ولایت است. اهل سنّت که همواره تلاش داشتهاند فضائل امیرالمؤمنین و برحق بودن ایشان در مسئلۀ خلافت را کمرنگ کنند، در ابتدا با رویکرد عثمانی حاضر به پذیرش جایگاه ایشان نشدند و درنهایت با ارائۀ نظریۀ تربیع خلافت از سوی احمدبنحنبل، ایشان را بهعنوان خلیفۀ چهارم پذیرفتند؛ اما بازهم بسیاری از فضائل ایشان را منکر شدند. در شعر ابنمنیر برخی از اعتقادات شیعیان دربارۀ خلفا و حاکمان جور نیز بیان شده است.
6_ 1_ افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام
و إذا جری ذکر الصّحا |
بة بین قوم و اشتهر |
قلت المقدّم شیخ تیـ |
ـم ثمّ صاحبه عمر |
در طول تاریخ اسلام بحث افضلیت صحابه بر یکدیگر همیشه مطرح بوده است. اهل سنّت افضلیت صحابه را به ترتیب خلافت آنها (ابوبکر، عمر، عثمان و درنهایت امیرالمؤمنین علیه السلام ) دانستهاند.[175] برخی از علمای اهل حدیث بغداد مانند یحییبنمعین، ابوخیثمه و احمدبنحنبل، امیرالمؤمنین علیه السلام را از امامت حذف نموده و دوران حکومت ایشان را فتنه میدانستند.[176] بخاری، نویسندۀ کتاب معروف الصحیح نیز در کتاب تاریخ صغیر خود که در آن نام خلفای بعد از رسول اکرم صلیالله علیه وآله را آورده، پس از ذکر نام ابوبکر و عمر و عثمان، نامی از امیرالمؤمنین علیه السلام نبرده و از معاویه سخن گفته و مدت خلافت وی را بیست سال دانسته است.[177] کار به جایی رسید که فردی مانند جاحظ در کتاب العثمانیة نیز درصدد اثبات برتری ابوبکر بر امیرالمؤمنین علیه السلام برآمد[178] و تلاش کرد ابوبکر را زاهدتر و شجاعتر از امیرالمؤمنین علیه السلام نشان دهد.[179] در اواسط نیمۀ اول قرن سوم هجری، احمدبنحنبل تغییر عقیده داد و امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان خلیفۀ چهارم قبول نمود و مسئلۀ تربیع خلافت را در میان اهل سنّت رواج داد.[180]
برخلاف اهل حدیث، برخی از دیگر فرقههای اهل سنّت، امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان افضل اصحاب میدانستند. بهعنوانمثال، معتزلۀ بصره به همان ترتیب ذکر شده در مورد افضلیت باور داشتند، اما معتزلۀ بغداد امیرالمؤمنین علیه السلام را افضل تمام صحابه دانستهاند؛ ولی به دلیل اعتقاد به امامت مفضول، خلافت ابوبکر را مشروع میشمارند؛ تا جایی که بشربنمعتمر (بنیانگذار معتزلۀ بغداد) به جرم تشیّع به دستور هارونالرشید به زندان افکنده شد و او نیز در شعری شیعه بودن را از خود نفی کرد.[181]
امّا شیعیان نه تنها امیرالمؤمنین علیه السلام را افضل تمام اصحاب شمردهاند، بلکه ابوبکر و عمر را غاصب حق بلافصل ایشان دانسته و آن دو را گمراه و فاسق و شایسته لعن دانستهاند.[182] بر اساس روایاتی که از ائمۀ اطهار، از امیرالمؤمنین علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام در کتب حدیثی نقل شده است، اصلاً قیاس امام با غیر امام مجاز نیست.
در روایات فراوانی که از ائمۀ اطهار علیهمالسلامرسیده، بر افضلیت امام بر تمامی اهل عصر خود تصریح شده است. ازاینجهت میتوان گفت که امیرالمؤمنین علیه السلام بهعنوان امام اهل عصر خود، افضل اهل زمان و حتی افضل از تمامی انسانها پس از رسولالله صلیالله علیه وآله بودهاند. فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد جایز نبودن قیاس آلمحمد علیهمالسلام با غیر ایشان و مساوی نبودن هیچکس با ایشان در خطبۀ دوم نهجالبلاغه و افضل بودن اهلبیت علیهمالسلام در خطبۀ 144 این کتاب، نمونهای از این روایات است.[183] خطبۀ امام صادق علیه السلام در مورد فضائل امام[184] و خطبۀ معروف امام رضا علیه السلام در مرو،[185] نمونههای دیگری از این باور است.
در میان اصحاب ائمه علیهمالسلام نیز چنین اعتقادی رواج داشته است. در گفتوگوی میان عمّار و مقداد با عبدالرحمانبنعوف در روز شورایِ شش نفره،[186] گفتوگوی مالک اشتر در روز بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام در سال 35 ،[187] رجزهای اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگهای جمل و صفین،[188] رجزهای اصحاب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا[189] و شعر فرزدق در مدح امام سجاد علیه السلام در مراسم حج،[190] اعتقاد به افضلیت اهلبیت علیهمالسلام کاملاً مشهود است. در دورههای بعد نیز این موضوع در میان شیعیان رواج کامل داشت. هشام بن حکم در استدلال بر لزوم عصمت امام، به افضلیت ایشان بر اهل عصر خود استدلال کرده است.[191]
در قرنهای بعدی، شیعیانِ برخی مناطق اعتقاد به افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام را بهطور علنی ابراز میداشتند. پس از تشکیل دولت علویان طبرستان، حسنبنزید (معروف به داعی کبیر) در سال 252 دستور داد در تمامی نقاط تحت سیطرۀ این حکومت، افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام اعلام شود و برخی از شعائر شیعی احیا
گردند.[192] در سال 290 در شهر حلب، شیعیان در اذان خود[193] و در سال 296 ابوعبدالله شیعی (مؤسس دولت فاطمیان) دستور داد در اذان فرازهای «حیّ علی خیر العمل و محمد و علی خیر البشر» گفته شود.[194] پس از قدرت گرفتن همو در مغرب و انتقال از سِجِلماسه به قیرَوان،[195] محمدبنعمر مروذی را که پیشازاین به تشیّع شناخته شده بود،[196] در سال 296 به منصب قضا در قیروان گمارد.[197] وی در اولین روزهایی که به این منصب رسید دستور داد در اذان، «حیّ علی خیر العمل» گفته شده و افراد را از اینکه کسی از صحابه را بر امیرالمؤمنین علیه السلام افضل بدانند، تحذیر داد.[198] در سال 347 و در دوران حکومت سیفالدوله همدانی، شیعیان در حلب این فرازها را در اذان خود اعلام میکردند.[199] ناصرخسرو که در سال 437 سفر خود را آغاز کرده است، در دیدار از شهر یمامه مینویسد مردم این شهر زیدی مذهب بوده و در اذان خود «محمد و علی خیر البشر» میگویند.[200]
در دوران آلبویه، شیعیان بهطور علنی فرازهایی مانند «محمد و علی خیر البشر» یا «اشهد أنّ علیّاً ولیّ الله» را در اذان خود اعلام میکردند. شیخ صدوق (د. 381) نقل کرده است که عدهای در اذان خود فراز «محمد و آله خیر البریّه» و یا جملاتی شبیه به این را ذکر میکردهاند.[201]اینکه در مورد این فراز از علمای این دوره مانند شیخ مفید، سیّد مرتضی و شیخ طوسی سؤال و یا در مورد آن در کتابهای فقهی بحث شده، نشان میدهد که این عمل در میان شیعیان امری متداول بود.[202] قاضیتنوخی (د. 384) از ابوالفرج اصفهانی (د. 356) نقل کرده که فردی از اهالی قطیعه[203] در اذان خود این فراز را ذکر میکرده است.[204]
شیعیان نه تنها در اذان، بلکه حتی بر سر در خانهها و مساجد خود نیز این فرازها را با طلا مینوشتند.[205]
6_ 2_ ولایت بنیامیه
واليت آل أميّة الطهـ |
ـر المياميـــــن الغــــرر |
نکتۀ مهم در این بیت استعارهای است که ابنمنیر در استفاده از الفاظ طُهر، مَیامین و الغُرَر بهکاربرده است که نشان از باور راسخ او به وجود این صفات در اهلبیت علیهمالسلام دارد.[206] طُهر (جمع طَهور) به معنای پاکیزه، میامین (جمع میمون) به معنای مبارک و غُرَر (جمع غُرّة) به معنای گلچین یا ابتدای چیزی است.[207] ریشۀ طُهر و مشتقات آن در لسان قرآن کریم برای وضو و غسل که پاککنندۀ از پلیدیهای معنوی هستند، استفاده شده است.[208] استعارۀ لفظ طُهر در این شعر نشان میدهد که اهلبیت علیهمالسلام از نگاه شیعیان ایشان پاک و پاکیزه بوده و از عصمت برخوردارند. در لسان روایات و بهویژه در زیارتنامهها، لفظ طُهر و مشتقات آن برای اهلبیت علیهمالسلام فراوان به کاررفته است.[209] در رجزهای اصحاب امام حسین علیه السلام نیز امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام با واژۀ طُهر وصف شدهاند.[210]
6_ 3_ ظهور امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
وَ اُکَذِّبُ الرّاویَ وَ اَطعَنُ |
فی ظُهورِ المُنتَظَر |
بحث مهدویت و مسائل مرتبط با آن، همچون غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام از مسائلی است که تمامی فرقههای اسلامی به آن اعتقاد دارند. روایات فراوانی از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله با این مضمون نقل شده که اگر از عمر دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را بهقدری طولانی میکند تا مردی از اهلبیت من قیام نموده و دنیا را از قسط و عدل پر کند.[211] شهرت و صحت این احادیث تا بدان حد است که شخصی مانند ابن تیمیه نیز این روایات را معروف دانسته است.[212] یکی از وجوه ممیزۀ شیعۀ امامیّه، اعتقاد به امام حیّ منتظَر، فرزند حسن العسکری علیه السلام است. «المنتظر» در شعر ابنمنیر و اخبار امام دوازدهم، از ویژگیهای اعتقادی امامیّه است.
امامیّه پیش از زمان آلبویه، نیمۀ شعبان را روز میلاد امام دوازدهم میدانستند و جشن میگرفتند. پیش از دوران آلبویه در سال 327 (دو سال پیش از پایان غیبت صغرا) شیعیان قصد احیای شب نیمۀ شعبان را داشتند که اتباع بربهاری با آگاهی یافتن از این امر، تصمیم میگیرند تا به ایشان تعرّض کنند، اما با تدبیر خلیفه، هدف بربهاری و پیروانش عقیم ماند.[213] در دوران آلبویه در نیمۀ شعبان، مراسم جشن برقرار بود. در مورد فخرالملک وزیر گفته شده او اولین کسی بود که در شب نیمۀ شعبان شیرینی پخش کرد.[214] در سال 335 در شب نیمۀ شعبان در منطقۀ باب الطاق،[215] خیمههایی نصب شده و پسازآن مردم به زیارت حرم امام حسین علیه السلام مشرّف شدند.[216]
نتیجه
در قرون چهارم و پنجم، شیعیان توانستند بسیاری از اعتقادات و شعائر خود را که پیش از آن بهصورت مخفیانه انجام میدادند، آشکار کنند. این تغییر رویه در بسیاری از مناطق جهان اسلام، بهویژه در شهر بغداد و مغرب جهان اسلام و نیز مصر، پدید آمد. این امر باعث شد که جامعۀ اهل سنّت، بهویژه حنابلۀ بغداد، در تلاش برای مقابله با این اقدامات برآمده و تضادهای فراوانی در این دوران اتفاق افتاد. ابنمنیر در قصیدۀ خود بسیاری از تضادهای موجود در جامعۀ آن روز را به تصویر کشیده است. تضادهای مذکور در این شعر در شناخت فضای موجود در جامعۀ آن روز کمک فراوانی میکند.
فهرست منابع
- نهجالبلاغه
- الابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف و بهامشه ثمرات الاوراق، قاهره، مکتبة الجمهوریة العربیة، بیتا.
- ابن تیمیه، منهاج السنة، تحقیق محمد رشاد سالم، ریاض، جامعة محمد بن سعود الاسلامیة، 1986.
- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد ابراهیم البناء و دیگران، قاهره، دارالشعب، بیتا.
- ________، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، 1990.
- ابنابی یعلی، طبقات الحنابلة، تحقیق عبدالرحمن العثیمین، مکة، جامعة ام القری، 1999.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر و دار بیروت، 1965.
- ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، تهران، کتابخانه خاور، 1320 ش.
- ابناعثم، الفتوح، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1991.
- ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1992.
- ________، بستان الواعظین و ریاض السامعین، تحقیق ایمن البحیری، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، بیتا.
- ابنالعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، تصحیح سهیل الزکار، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- ابنالعماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تصحیح عبدالقادر ارناؤوط، دمشق، دار ابنکثیر، 1986.
- ابنالفقیه، البلدان، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1885.
- ابنالقلانسی، تاریخ (د.عروف به ذیل تاریخ دمشق)، بیروت، مطبعة الآباء الیسوعیین، 1908.
- ابنالمرتضی، طبقات المعتزلة، تحقیق سوسة دیوید، بیروت، بینا، 1987.
- ابنالمشهدی، المزار الکبیر، تصحیح جواد قیومی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1419.
- ابنالوردی، تاریخ، بیروت، دار المعرفة (افست چاپ قاهره)، 1971.
- ________، خریدة العجائب و فریدة الغرائب، قاهره، بینا، 1302 ق.
- ابنایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، تحقیق محمد مصطفی، مکه، مکتبة دار الباز، بیتا.
- ابنبطوطه، رحلة، تحقیق عبدالهادی التازی، رباط، آکادیمیة المملکة المغربیة، 1997.
- ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، تحقیق محمدحسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1992.
- ابنحماد، محمد بن علی، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، تحقیق التهامی نقره و عبدالحلیم عویس، قاهره، دارالصحوه، بیتا.
- ابنحنبل، احمد، المسند، قاهره، مطبعة المنیریة، 1313 ق.
- ابنحوقل، المسالک و الممالک، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1872.
- ________، صورة الارض، تصحیح بلاشر و دیگران، لیدن، بریل، 1939.
- ابنخلدون، تاریخ، تصحیح خلیل شحادة و سهیل الزکار، بیروت، دارالفکر، 2001.
- ابنخلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تصحیح احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1972.
- ابنخیاط، خلیفه، تاریخ، تحقیق تحقیق اکرم ضیاء العمری، ریاض، دار طیبه، 1985.
- ابنزولاق، فضائل مصر و اخبارها و خواصها، تحقیق علی محمد عمر، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1999.
- ابنشهرآشوب، معالم العلماء، نجف، مطبعة الحیدریة، 1380 ق.
- ________، مناقب آلابیطالب، قم، علامه، 1379 ق.
- ابنطقطقی، الاصیلی، تصحیح سیّدمهدی رجائی، قم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، 1418 ق.
- ابنطیفور، بلاغات النساء، قاهرة، مطبعة والدة عباس الاول، 1908.
- ابنعبدالبر، الاستیعاب، تحقیق محد علی البجاوی، فجالة، دارنهضة، بیتا.
- ابنعبدربه، العقد الفرید، تصحیح محمدسعید العریان، قاهره، المکتبة التجاریة الکبری، 1953.
- ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، تصحیح محب الدین العمروی و دیگران، بیروت، دارالفکر، 1995.
- ابنعنبه، عمدة الطالب فی انساب آلابیطالب، نجف، مطبعة الحیدریة، بیتا.
- ابنقولویه، کامل الزیارات، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1375 ش.
- ابنمرتضی، المنیة و الامل، تحقیق عصام الدین محمد علی، بیجا، دار المعرفة الجامعیة، بیتا.
- ابنمزاحم، نصر، وقعة الصفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قاهرة، المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382 ق.
- ابنمسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تصحیح ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1379 ش.
- ابنمنیر، دیوان ابن منیر، تصحیح عمر عبدالسلام التدمری، بیروت، دارالجیل، 1986.
- ابننما، مثیر الاحزان، نجف، مطبعة الحیدریة، 1950.
- ابنهشام، السیرة النبویة، تصحیح مصطفی السقا و دیگران، قاهرة، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1936.
- ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، قاهرة، مطبعة الحسینیة، بیتا.
- ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، تصحیح ادوارد زاخاو، لایپزیگ، انجمن شرقشناسان آلمان، 1878.
- اخبار الدولة العباسیة، تصحیح عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعة، 1971.
- ادریسی، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، 2002.
- اسفراینی، التبصیر فی الدین، تصحیح کمال یوسف الحوت، بیروت، عالم الکتب، 1983.
- اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهرة، مکتبة النهضة المصریة، 1950.
- اصطخری، احمد بن ابراهیم، المسالک و الممالک، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1871.
- اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، اشراف محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1994.
- ________، مقاتل الطالبیین، دار احیاء الکتب العربیة، 1949.
- اصفهانی، ابونعیم، حلیة الاولیاء، قاهرة، مکتبة الخانجی، 1996.
- اصفهانی، عمادالکاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، تصحیق محمد بهجة الاثری، بغداد، المجمع العملی العراقی، 1973.
- اکبر، ناشیء، مسائل الامامة، تصحیح علیرضا ایمانی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1386 ش.
- امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، 1983.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام 1976.
- امینی، محمدهادی، عید الغدیر فی عهد الفاطمیین، تهران، آفاق، 1379 ش.
- انصاری، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، قم، دلیل ما، 1428 ق.
- انصاری، محمدباقر، آداب عید غدیر، قم، دلیل ما، 1379 ش.
- ________، اسرار فدک، قم، دلیل ما، 1381 ش.
- الانطاکی، داوود، تزیین الاسواق بهتفصیل اخبار العشاق، بیروت، دارحمد و محیو، 1972.
- آبی، منصور بن الحسین، نثر الدر، مراجعة علی محمد البجاوی، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1987.
- بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، تصحیح محمد تقی ایروانی، بیروت، دارالاضواء، 1985.
- ________، الکشکول، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، بیتا.
- بخاری، ابونصر، سر السلسلة العلویة، تحقیق سیّدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، 1382 ق.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، تحقیق محمود ابراهیم زاید، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.
- ________، الصحیح، بولاق، مطبعة الامیریة، 1312 ق.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تصحیح سیّدجلالالدین ارموی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1970 ق.
- بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، تصحیح بشار عواد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 2001.
- ________، تاریخ بغداد، قاهره، مکتبة الخانجی، 1931.
- بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بن الفرق، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة محمد علی صبیح، بیتا.
- بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، تصحیح سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت، دارالفکر، 1996.
- ________، فتوح البلدان، تصحیح دی خویه، لیدن، 1866.
- بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوئ، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1961.
- بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، حیدرآباد، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، 1344 ق.
- تدمری، عمر عبدالسلام، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور، طرابلس، دارالایمان، 1984.
- ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، تحقیق احمد محمد شاکر، قاهره، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1968.
- تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام ، قم، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام 1433.
- تنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضرة، تصحیح عبود شالجی، بیروت، دارصادر، 1972.
- تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دارالاضواء، 1983.
- ثعالبی، عبدالملک، یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1983.
- ثقفی، ابنهلال، الغارات، تصحیح عبدالزهراء خطیب، بیروت، دارالاضواء، 1987.
- الجاحظ، عمرو بن البحر، البیان و التبیین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مکتبة الخانجی، 1998.
- ________، العثمانیة، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دارالجیل، 1991.
- الجزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت، دارالکتب العلمیة، 2003.
- جعفریان، رسول، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنّت»، هفت آسمان، بهار 1379، شماره 5، 145-176.
- حلی، ابنادریس، موسوعة ابنادریس الحلی (د.ستطرفات السرائر، بابالنوادر)، تصحیح سیّد محمدمهدی الموسوی الخرسان، قم، دلیل ما، 1429 ق.
- حموی، ابنالحجة، ثمرات الاوراق، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، مکتبة العصریة، 2005.
- ________، خزانة الادب و غایة الارب، جمالیة، مطبعة الخیریة، 1304 ق.
- حموی، یاقوت، المشترک وضعاً و المفترق صقعاً، تصحیح فردیناند ووستنفلد، گوتینگن، 1846.
- ________، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1977.
- الحمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تصحیح مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام 1413 ق.
- الحمیری، محمد بن عبدالمنعم، الروض المعطار فی خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، 1975.
- خزاز، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنیعشر، تحقیق عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم، بیدار، 1401 ق.
- الخشنی، محمد بن الحارث، طبقات علماء إفریقیه، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، بیتا.
- خلال، ابوبکر، کتاب السنة، تحقیق عطیة الزهرانی، ریاض، دارالرایة، 1410 ق.
- خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی، قم، دارانوارالهدی، 1418 ق.
- خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی خیام، 1353 ش.
- دارقطنی، علی بن عمر، سنن، باشراف عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 2004.
- دزفولی، محمد و خلف، حسن، شرح و ترجمه دویست بیت از اشعار ابنمنیر طرابلسی، تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شهریور 1390 ش.
- دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، تصحیح سیّدهاشم میلانی، قم، دارالاسوة، 1424 ق.
- دینوری، ابنقتیبه، عیون الاخبار، قاهره، المؤسسة المصریة العامة، 1963.
- دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، بیتا.
- ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تصحیح عمر عبدالسلام التدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1990.
- ________، العبر، تصحیح صلاح الدین المنجد، کویت، مطبعة حکومة کویت، 1984.
- ________، سیر اعلام النبلاء، تصحیح شعیب الارناؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1981.
- سجستانی، ابیداوود، سنن، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبة العصریة (افست چاپ قاهره)، بیتا.
- سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، بیروت، دارالجیل، 1992.
- سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف النظامیة، 1962.
- سیّد مرتضی، الانتصار، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415 ق.
- ________، المسائل الناصریات، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیة، 1417 ق.
- سیّدبن طاووس، اللهوف، قم، انوارالهدی، 1417 ق.
- ________، بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، تحقیق السیّدعلی العدنانی الغریفی، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام 1991.
- ________، رسائل الشریف المرتضی، تصحیح سیّدمهدی رجائی، قم، دارالقرآن الکریم، 1405 ق.
- سیوطی، الدر منثور، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
- سیوطی، عبدالرحمن، بغیة الوعاة، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مطبعة عیسی البابی الحلبی، 1964.
- شهرستانی، سیّدعلی، اشهد ان علیا ولی الله فی الاذان بین الشرعیة و الابتداع، نجف، منشورات العتبة العلویة المقدسة، 2010.
- ________، حی علی خیر العمل الشرعیة و الشعاریة، قم، مؤسسة الامام علی علیه السلام 1424 ق.
- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سیّد الکیلانی، قاهره، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1967.
- شهید اول، الدروس الشرعیة، تصحیح سیّد مهدی لازوردی، قم، انتشارات صادقی، بیتا (چاپ سنگی).
- شیخ صدوق، الاعتقادات، تحقیق عصام عبدالسیّد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق.
- ________، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1391 ق.
- ________، التوحید، تصحیح سیّد هاشم موسوی تهرانی، تهران، مکتبه الصدوق، 1387 ق.
- ________، خصال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، 1389 ق.
- ________، علل الشرایع، تقدیم سیّد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، 1385 ق.
- ________، کمالالدین و تمام النعمة، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، 1390 ق.
- ________، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، 1388 ق.
- ________، من لایحضره الفقیه، تصحیح سیّدحسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیة، 1377 ق.
- ________، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تصحیح سیّد مهدی حسینی لاجوردی، قم، دار العلم، 1377 ق.
- شیخ طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، تصحیح سیّدحسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیة، 1376 ق.
- ________، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1414 ق.
- ________، الفهرست، تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مکتبة الحیدریة، 1380 ق.
- ________، المبسوط فی فقه الامامیة، تصحیح محمد تقی الکشفی، بیروت، مؤسسة الغری، 1992.
- ________، النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی، بیروت، دارالشکتاب العربی، 1400 ق.
- ________، تهذیب الاحکام، تصحیح سیّد حسن الموسوی الخرسان، نجف، دارالکتب الاسلامیه، 1379 ق.
- ________، رجال، تصحیح جواد قیومی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1373 ش.
- ________، فهرست، تصحیح سیّدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحیدریة، 1961.
- ________، مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، بیروت، مؤسسة الفقه الشیعة، 1411 ق.
- شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، مکتبة الزهراء، 1402 ق.
- ________، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام 1416 ق.
- ________، الامالی، تصحیح حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، الجمل و النصرة لسیّد العترة، قم، مکتبة الداوری، 1983.
- ________، الکافئة فی ابطال التوبة الخاطئة، تحقیق علیاکبر زمانینژاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، المزار، تحقیق سیّدمحمدباقر ابطحی، قم، کنگره حهانی شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، المقنعة، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، اوائل المقالات، تحقیق ابراهیم الانصاری، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
- ________، رسالة فی المسح علی الرجلین، تحقیق شیخمهدی نجف، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
- الصابی، هلال بن محسن، تحفة الامرا فی تاریخ الوزرا، تحقیق عبدالستار احمد فراج، بیروت، مکتبة الاعیان، بیتا.
- صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، باشراف سیّد محمد باقر ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی، بیتا.
- صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، باشراف هلموت ریتر، بیروت، المعهد الآلمانی للابحاث الشرقیة، 1991.
- الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، تحقیق هیورث دن، قاهره، مطبعة الصاوی، 1935.
- ضیف، شوقی، تاریخ الادب العربی، عصر الدول و الامارات: الشام، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1990.
- طباطبایی، سیّدعبدالعزیز، اهلالبیت فی المکتبة العربیة، قم، مؤسسة آلالبیت علیه السلام 1417 ق.
- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تصحیح حمدی عبدالمجید السلفی، قاهره، مکتبة ابنتیمیة، بیتا.
- طبرسی، الاحتجاج، تصحیح محمدباقر الخرسان، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق.
- طبری، دلائل الامامة، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، بعثت، 1413 ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1962.
- طبسی، نجمالدین، صوم عاشورا بین السنة النبویة و البدعة الامویة، قم، دلیل ما، 1384 ش.
- طرابلسی، علی الابراهیم، التشیّع فی طرابلس و بلاد الشام: اضواء علی دولة بنی عمار، بیروت، دارالساقی، 2007.
- العاملی، سیّدجعفر مرتضی، عاشوراء بین الصلح الحسنی و الکید السفیانی، بیروت، المرکز الاسلامی للدراسات، 2003.
- العاملی، شیخحر، امل الآمل، تحقیق سیّداحمد الحسینی، بغداد، مکتبة الاندلس، 1385 ق.
- ________، تفصیل وسائل الشیعه ال تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام 1411 ق.
- عبیدلی، شیخالشرف، تهذیب الانساب و نهایة الاعقاب، تحقیق شیخکاظم محمودی، قم، مکتبة آیةالله العظمی مرعشی نجفی، 1413 ق.
- عسقلانی، ابنحجر، لسان المیزان، حیدرآباد، مطبعه دائرة المعارف نظامیه، 1331 ق.
- علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر علیه السلام ، تصحیح مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام 1409 ق.
- العمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، تصحیح کامل سلیمان الجبوری، بیروت، دارالکتب العلمیة، 2010.
- العمری، علی بن محمد، المجدی فی انساب الطالبیین، تصحیح احمد مهدوی دامغانی، قم، مکتبة آیةالله العظمی مرعشی نجفی، 1409 ق.
- العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، تصحیح سیّد هاشم رسولی محلاتی، تهران، مطبعة العلمیة، 1380 ق.
- العینی، عمدة القاری، تصحیح عبدالله محمود محمدعمر، بیروت، دارالکتب العلمیة، 2001.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، قاهره، دارالشعب، بیتا.
- غزی، کامل بن الحسین، نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، مطبعة المارونیة، بیتا.
- غیب غلامی، حسین، احراق بیت فاطمة، قم، الهادی، 1417 ق.
- فضل الله، رشیدالدین، جامع التواریخ: اسماعیلیان، تصحیح محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، 1356 ش.
- قاضیعبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، تصحیح عبدالکریم عثمان، بیروت، دارالعربیة، بیتا.
- قاضینعمان، افتتاح الدعوة، تحقیق فرحات الدشراوی، تونس، الشرکة التونسیة للتوزیع و الجزائر، دیوان المطبوعات الجامعیه، بیتا.
- ________، دعائم الاسلام، تصحیح آصف بن علی الفیضی، قاهره، دارالمعارف بمصر، بیتا.
- ________، کتاب الاقتصار، تحقیق محمد وحید میرزا، دمشق، المعهد الفرنسی للدراسات العربیة، 1957.
- قبادیانی، ناصر خسرو، سفرنامه، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، انجمن آثار ملی، 1354.
- قزوینی، ابن ماجه، سنن، تصحیح محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، بیتا.
- القفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة علی اخبار النحاة، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار الکتب المصریة، 1950.
- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، تصحیح طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب، 1404 ق.
- قیروانی، ابن رشیق، العمدة فی صناعة الشعر و آدابه و نقده، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، حجازی، 1934.
- کشانی، ملامحسن فیض، الوافی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام 1409 ق.
- کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة، رجال، تصحیح سیّد حسن مصطفوی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348 ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1377 ق.
- لباف؛ علی، دانشنامه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام، تهران، منیر، 1385 ش.
- مالکی، ابوبکر، ریاض النفوس فی طبقات علماء قیروان و إفریقیه، تحقیق بشیر بکوش و محمد العروسی المطوی، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1994.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1382 ش.
- ________، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1404 ق.
- مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، 1318 ش.
- محدث نوری، خاتمه مستدرک الوسائل، چاپ سنگی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بیتا.
- مراکشی، ابنعذاری، البیان المغرب فی الاخبار الاندلس و المغرب، تحقیق ج. س. کولان و لوی پروونسال، بیروت، دارالثقافه، 1983.
- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1362 ش.
- ________، نزهة القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران، دنیای کتاب، 1362 ش.
- مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1893.
- ________، مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحیح باربیه دومینار و پاوت دو کورتیل، پاریس، 1861.
- مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1877.
- مقدسی، محمد بن طاهر، البدء و التاریخ، تصحیح کلمان هوار، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
- مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء باخبار الفاطمیین الخلفاء، تصحیح جمالالدین شیال، قاهره، لجنة احیاء التراث الاسلامی، 1996.
- ________، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (الخطط مقریزی)، بیروت، درالکتب العلمیة، 1418 ق.
- الموصلی، ابویعلی، مسند، تصحیح حسین سلیم اسد، دمشق، دارالتراث، 1973.
- مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1348 ش.
- میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران، کتابفروشی مرکزی، خیام و پیروزی، 1338 ش.
- میلانی، سیّد علی، ابنتیمیة و امامة علی علیه السلام ، قم، مرکز الابحاث العقائدیة، 1421 ق.
- ________، من هم قتلة الحسین علیه السلام ، قم، مرکز الحقائق الاسلامیة، 1429 ق.
- نجاشی، احمد بن علی، رجال، تصحیح سیّد موسی شبیری زنجانی، قم، جامعه المدرسین، 1418 ق.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981.
- نراقی، احمد، مستند الشیعة، تصحیح مؤسسة آلالبیت، قم، مؤسسة آلالبیت، 1415 ق.
- نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، بیتا.
- نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف نظامیة، 1340 ق.
- نیشابوری، عبدالحسین، احرام محرم، قم، دلیل ما، 1385 ش.
- نیشابوری، مسلم بن الحجاج، الصحیح، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی و دیگران، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1412 ق.
- همدانی، تکمله تاریخ طبری (چاپ شده در ضمیمه تاریخ طبری)، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1962.
- یحیی بن الحسین، الاحکام، تصحیح علی بن احمد، بیجا، بینا، 1990.
- یعقوبی، ابنواضح، البلدان (چاپ شده به همراه الاعلاق النفیسة)، تصحیح دی خویه، لیدن، بریل، 1892.
- یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، تصحیح هوتسما، لیدن، بریل، 1883.
- Britannica 2011, Binary opposition, viewed 24sep 2015, http://www.britannica.com/EBchecked/topic/65552/binary–opposition
- Coser, Lewis A. “Social Conflict and the Theory of Social Change”, Lewis A. Coser, The British Journal of Sociology, Vol. 8, No. 3, Sep. 1957, pp. 197-207
پی نوشت ها :
[1] . تاریخ دریافت: 15/07/94، تاریخ پذیرش: 27/11/94.
[2]. فوق لیسانس تاریخ اسلام از دانشگاه تهران، پژوهشگر موسّسۀ مطالعات امامیه mhafrakhteh84@yahoo.com
[3]. فوق لیسانس جامعهشناسی، پژوهشگر موسّسۀ مطالعات امامیه azarinia@yahoo.com
[4]. قاضیعبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، 2/443؛ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، 399 و 400؛ ابن کثیر، اسماعيل بن عمر،البدایة و النهایة، 11/216.
[5]. ابن بابویه، محمد بن علی، توحید، 271.
[6]. حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، 4/448.
[7]. ابنالفقیه، احمد بن محمد، البلدان، 305؛ حموی، یاقوت بن عبدالله، همان، 3/284.
[8]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، 333 و 334.
[9]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، 3/365.
[10]. طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، 123 و 124.
[11]. الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، 65؛ ابنمسکویه، تجارب الامم، 5/414؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 8/273؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، 12/146.
[12]. التنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضرة، 2/44، 231، 232 و 233. بهعنوانمثال، بربهاری دستور قتل زنی به نام خِلب را به دلیل نوحهخوانی بر امام حسین علیه السلام صادر کرد.
[13]. متن این نامه در کتابهای تجارب الامم و الکامل فی التاریخ نقل شده است. ابنمسکویة، تجارب الامم، 5/415؛ ابناثیر، همان، 8/307-309؛ مورخان دیگر نیز اقدامات بربهاری و یارانش را ذکر کرده و به بخشهایی از نامۀ خلیفه اشاره نمودهاند. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، 2/82؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 24/31؛ ابنالوردی، التاریخ، 1/267؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/186؛ ابنالجوزی، المنتظم، 13/349.
[14]. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، 126.
[15]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، 3/355؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، 7/537 و 538؛ ابناثیر، همان، 5/522؛ ابنخلدون، تاریخ، 3/238؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، 6/193؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، 182؛ منابع انساب نیز به این نکته اشاره کردهاند؛ بهعنوان نمونه، بخاری، ابونصر، سر السلسلة العلویة، 8؛ العمری، علیبنمحمد، المجدی فی انساب الطالبیین، 38.
[16]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 10/262؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، 5/423 و 424؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 14/414-415؛ ابنایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، 1/145 و 146. بهعنوانمثال، ابنخلکان مینویسد در میان مردم مشهور بوده که دعا نزد قبر سیّده نفیسه مستجاب است.
[17]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 26؛ طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، 34؛ عبیدلی، شیخالشرف، تهذیب الانساب و نهایة الاعقاب، 171؛ العمری، علیبنمحمد، المجدی فی انساب الطالبیین، 122؛ ابنطقطقی، الاصیلی، 188.
[18]. نمونۀ بارز این اقدامات، نشر احادیثی است که بعدها در کتاب الاشعثیات یا الجعفریات جمع آوری گردید.
[19]. ابنزولاق، فضائل مصر و اخبارها، 43. لازم به ذکر است اصل این کتاب از بین رفته و تنها بخشهایی از آن که در کتابهای دیگر نقل شده، توسط مصحّح گردآوری شده است.
[20]. همان، 48.
[21]. بهعنوان نمونه عثمانبنعیسی وکیل امام کاظم علیه السلام در مصر بوده است. (کشی، محمد بن عمر، رجال، 598)
[22]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 66، 86، 232، 375، 379؛ طوسی، محمد بن الحسن، رجال، 213، 442.
[23]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 392، 400؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، 126. این سه کتاب به ترتیب توسط ابن بابویه، مفید، و سیّدمرتضی، رحمهمالله نوشته شدهاند.
[24]. بهعنوانمثال کتب حسینبنسعید دو طبقه پس از مؤلف در مصر تحدیث شد (نجاشی، احمد بن علی، همان، 60) وابنقولویه در مصر سماع حدیث داشت (همان، 126). سماعهای دیگری نیز در مصر گزارش شده است (همان، 106 و 431؛ طوسی، محمد بن الحسن، رجال، 410، 419، 431 و …).
[25].Binary Opposition
[26].Coser, Lewis A.”Social Conflict and the Theory of Social Change”, The British Journal of Sociology, Vol. 8, No. 3, Sep. 1957, pp. 197-207
[27].Britannica2011,”Binaryopposition”,http://www.britannica.com/EBchecked/topic/65552/binary-opposition
[28]. دزفولی، محمد و خلف، حسن، شرح و ترجمۀ دویست بیت از اشعار ابنمنیر طرابلسی، تهران، دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، 1390. با تشکر فراوان از جناب آقای دکتر دزفولی بابت در اختیار قرار دادن این پایاننامه و دیوان ابنمنیر و همچنین راهنمایی بیدریغ ایشان در سامان دادن این نوشتار.
[29]. برای آشنایی با زندگی ابنمنیر علاوه بر مقدمۀ دیوان وی ر.ک: ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، 6/32-35؛ ابنالعدیم، بغیة الطلب، 3/1154-1165؛ اصفهانی، عمادالکاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، 11/76-95؛ ابنخلّکان، وفیات الأعیان، 1/156-160؛ ذهبی، محمد بن احمد،تاریخ الاسلام، 37/223 و 224؛ 37/296-299؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، 8/193-197؛ عاملی، شیخحر، امل الآمل، 1/35-40؛ الامین، سیّدمحسن، أعیان الشیعة، 3/179-183؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، 4/326-337.
[30]. نمونۀ بارز این ناصبیگری، یاقوت حموی، نویسندۀ کتاب معجم البلدان، است؛ وی در کودکی اسیر شد و در شهر حماة زندگی کرد و در آنجا پس از مطالعۀ کتب خوارج، به اعتقاد آنها گروید. وی پس از سکونت در شهر دمشق به دلیل جسارت به امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور به فرار از این شهر شد (عسقلانی، ابنحجر، لسان المیزان، 6/239 و 240؛ ابنخلّکان، همان، 6/127 و 128؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، همان، 28/45 و 46). شگفت اینکه ذهبی در مورد یاقوت بدون اینکه نامی از امیرالمؤمنین علیه السلام ببرد، تنها به این اکتفا کرده است که او در مورد یکی از صحابه سخنان ناشایستی گفت! (ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 22/312؛ همو، تاریخ الاسلام، 45/266).
[31]. برای آشنایی با زندگی پرتلاطم ابنمنیر ر.ک: بخش «حیاةابن منیر القلقة» از مقدمۀ دیوان ابنمنیر، صفحات 34-42.
[32]. برای اطلاع از حکومت بنیعمار و نقش آنها در تاریخ، بهویژه دوران جنگهای صلیبی، ر.ک: طرابلسی، علی الابراهیم، التشیع فی طرابلس و بلاد الشام، 77-102 و 135-166؛ تدمری، عمر عبدالسلام، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور.
[33]. قبادیانی، ناصرخسرو، سفرنامه، 21.
[34]. ابو محمد طلحة بن عبیدالله بن ابیعون الغسانی العونی یکی از معروفترین شعرای تاریخ اسلام در قرن چهارم است. او مبدع سبک جدیدی در شعر بود که به «قوادیسی» معروف شد (قیروانی، ابنرشیق، العمدة فی صناعة الشعر و آدابه و نقده، 1/178). سمعانی او را «شاعر الشیعة» معرفی کرده که قصیدهای در مدح اهلبیت علیهمالسلام و مثالب دشمنان ایشان سروده است (سمعانی، عبدالکریم،الانساب، 9/408). ابنشهرآشوب نیز او را از شاعران متجاهر به مدح اهلبیت علیهمالسلامذکر کرده که اشعار زیادی در مناقب و رثای ایشان داشته است (ابنشهرآشوب، معالم العلماء، 181). دیوان اشعار وی در مدح اهلبیت علیهمالسلامرا دارای بیش از ده هزار بیت دانستهاند (امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعة، 7/401)؛ نمونههایی از این اشعار را مرحوم علّامۀ امینی در کتاب الغدیر ذکر کرده است (امینی، عبدالحسین، همان، 4/124-140). در پیِ منازعهای که حنابله در سال 443 در بغداد آفریدند حرم و ضریح مطهر امام موسی کاظم و امام جواد علیهماالسلام آتش گرفت و به بدن مطهر ایشان اسائه ادب شد. (ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 9/575-577 و ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 30/9) و بدن ابو محمد العونی و علی بن عبدالله بن وصیف، معروف به ناشئ صغیر (یا الاصغر) بیرون آورده و به آتش کشیده شد. (ابنالجوزی، المنتظم، 15/330؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 18/310؛ ابنالعماد، شذرات الذهب، 5/191)
[35]. ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، 6/33؛ ابنالعدیم، بغیة الطلب، 3/1155؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، 1/156.
[36]. امینی، عبدالحسین، همان، 4/128.
[37]. تا پیش از قرن هشتم، علمای اهل سنّت میان لفظ شیعه و رافضی تفاوت قائل بودند؛ شیعه یعنی کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را بر عثمان برتری میداد و رافضی یعنی کسی که از ابوبکر و عمر برائت میجست یا یکی از اصحاب پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهرا شتم میکرد. (ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 18/89 به نقل از عبداللهبناحمدبنحنبل از پدرش).
[38]. ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، 6/33؛ ابنالعدیم، بغیة الطلب، 3/1155؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، 1/156؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 20/224؛ اصفهانی، عماد الکاتب، همان (قسم شعراء الشام، جلد اول)، 12/76؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، همان، 8/193: «وکان رافضیاً خبیثاً یعتقد مذهب الإمامیة».
[39]. العمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، 15/470.
[40]. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، 1/300.
[41]. ابنالقلانسی، تاریخ (معروف به ذیل تاریخ دمشق)، 322.
[42]. اصفهانی، همان، 12/79.
[43]. ابنالعدیم، همان، 3/1154.
[44]. ابنمنیر، همان، 158-171؛ بحرانی، یوسف، کشکول، 1/420-425؛ الانطاکی، داوود، تزیین الاسواق بتفصیل اشواق العشّاق، 2/364-368؛ حموی، ابنالحجة، خزانة الادب و غایة الارب، 183-185؛ حموی، ابنالحجة، ثمرات الاوراق، 215-219 (این کتاب در هامش کتاب زیر نیز چاپ شده است: الابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف فی کل فن مستظرف و بهامشه ثمرات الاوراق، 2/43-48)؛ امین، سیّدمحسن، اعیان الشیعة، 3/181 و 182؛ منابعِ دیگرِ این قصیده را محقق دیوان ابنمنیر در صفحات 169 و 170 ذکر کرده است.
[45]. بحرانی، کشکول، 1/420.
[46]. شوقی ضیف بر اساس قصیدۀ تتریه ادعای چیرهدستی ابنمنیر در میان شعرای زمان خود را به حق دانسته است. (ضیف، شوقی، تاریخ الأدب العربی، 211)
[47]. در آن زمان برای سادات (نسل پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام) از القابی مانند شریف، اشراف، شرفا، ذوی الشرف و امثال آن استفاده میکردند.
[48]. حموی، ابنالحجة، همان، 215 (در هامش المستطرف، 2/44)
[49]. عاملی، شیخحر، امل الآمل، 1/38.
[50]. کنایه از شدت تأثیر این قصیده در شریف که ابنمنیر به نکات حساسیتبرانگیزی اشاره کرده است.
[51]. امینی، عبدالحسین، همان، 4/329-331.
[52]. اصفهانی، عمادالکاتب، همان، 4/26-29.
[53]. فایل پیدیاف این نسخه نزد نگارنده موجود است.
[54]. تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة، 4/9 و 10.
[55]. طباطبایی، سیّدعبدالعزیز، اهلالبیت فی المکتبة العربیة، 245 و 246.
[56]. کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، 4/148 و 149؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 2/54 و 55؛ همو، الامالی، 188؛ همو،ثواب الاعمال، 99.
[57]. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، 6/24؛ همو، مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، 2/737.
[58]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 2/55؛ همو، ثواب الاعمال، 100؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، 3/143 و 144 و 4/305.
[59]. همو، مصباح المتهجد، 2/752.
[60]. ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، 99 و 100؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، 2/736.
[61]. تمامی این روایات در دو کتاب بحار الانوار و وسائل الشیعة جمع آوری شده است. عاملی، شیخحر، وسائل الشیعة، 8/89 و 90 و 10/440-446؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 95/298-323؛ برای آشنایی با آداب عید غدیر ر.ک: انصاری، محمدباقر، آداب عید غدیر.
[62]. ابنالجوزی، المنتظم، 14/151؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 8/550؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 28/12.
[63]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/243.
[64]. برای آشنایی با جشن عید غدیر در دوران فاطمیان ر.ک: امینی، محمدهادی، عید الغدیر فی عهد الفاطمیین.
[65]. مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء، 1/142؛ همو، الخطط، 2/255.
[66]. مقریزی در گزارشهای جشن عید غدیر در سالهای مختلف، اشاره میکند شیعیان مانند هرسال جشن عید غدیر را برپا میکردند (مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء، 1/273، 276، 280، 284 و 2/24، 74، 91، 168 و 3/96).
[67]. مقریزی، الخطط، 2/254، 255 و 441.
[68]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهرة، 5/140.
[69]. حموی، یاقوت، همان، 4/448، ذیل مدخل کرخ.
[70]. ابنالجوزی، المنتظم، 15/14؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 9/155؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/325؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط،2/255.
[71]. جناب میثم تمّار که هشت روز پیش از واقعۀ عاشورا به شهادت رسید، بر بالای دار این نکته را متذکر شد که در روز دهم این ماه فرزند پیامبر شهید شده و عدهای این روز را مبارک خواهند دانست و برای آن فضائل فراوانی جعل خواهند کرد (شیخ صدوق، امالی، 189و 190). پیشبینی جناب میثم درست از کار درآمد و برای این روز ویژگیهای فراوانی در کتب اهل سنّت نقل شد.
[72]. این واقعه در بسیاری از کتابهای حدیثی و تاریخی نقل شده است که مهمترین آنها عبارتاند از: بخاری، محمدبناسماعیل، الصحیح، 3/44؛ ابنحنبل، المسند، 1/291 و 310؛ قزوینی، ابنماجه، السنن، 1/552؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، 2/417؛ نقل موجود در کتابها چنین است: «و کان النبی؟صم؟حین قدم المدینة، رای یهود تصوم یوم عاشوراء، فسألهم فاخبروه انه الیوم الذی غرق الله فیه آلفرعون، و نجی موسی و من معه منهم، فقال: نحن أحق بموسی منهم فصام و امر الناس بصومه، فلما فرض صوم شهر رمضان، لم یأمرهم بصوم یوم عاشوراء، و لم ینههم عنه». برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: طبسی، نجمالدین، صوم یوم عاشورا بین السنة النبویة و البدعة الامویة.
[73]. ابنالجوزی، بستان الواعظین، 249-269؛ به جهت پرهیز از طولانیشدن، تنها به ذکر همین کتاب بهعنوان نمونهای از تمامی روایات موجود در کتب اهل سنّت اکتفا شد.
[74]. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، 329.
[75]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 8/202.
[76]. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، 183.
[77]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 4/145-147 (مؤلف کتاب، پنج روایت را در این زمینه نقل کرده است)؛ طوسی، محمد بن الحسن،تهذیب الاحکام، 4/300 و 302؛ طوسی، محمد بن الحسن، الاستبصار، 2/134-136.
[78]. ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، 191.
[79]. ابنقولویه، کامل الزیارات، 193؛ ابن بابویه، محمد بن علی، همان؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/298 و 299؛ همو، علل الشرایع، 1/225-228.
[80]. در آن زمان باز بودن دکمۀ لباس نشانۀ عزادار بودن بوده و امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود چنین دستور دادهاند و در ادامه نیز به انجام اعمال دیگری در روز عاشورا، ازجمله زیارت امام حسین علیه السلام سفارش کردهاند. (طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، 782-787؛ ابنالمشهدی، المزار الکبیر، 473-480). برای آشنایی با آداب دیگر روز عاشورا ر.ک: نیشابوری، عبدالحسین، احرام محرم، 137-168.
[81]. فیض، ملا محسن، الوافی، 11/76؛ مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، 16/361؛ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضرة، 13/375 و 376؛ مرحوم نراقی نیز فتوای مرحوم صاحب حدائق را «فی غایة الجودة» دانسته است. (نراقی، احمد، مستند الشیعة، 10/492)
[82]. در ادامه توضیحی در مورد لباس مسوح ارائه خواهد شد.
[83]. برقی، المحاسن، 2/420.
[84]. عزاداری امسلمه در کتابهای: ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، 202، 203؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، 319؛ طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، 90 و 315؛ ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، 5/657؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 23/373؛ و عزاداری امالبنین در کتابهای: اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، 90؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 45/40؛ و عزاداری و نوحهخوانی رباب در کتابهای اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، 16/142؛ الصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، 14/75 نقل شده است.
[85]. در این زمینه ر.ک: مجلسی، محمدباقر، همان، 44/278-296؛ عاملی، شیخحر، وسائل الشیعة، 14/593-597.
[86]. همدانی، تکملة تاریخ طبری (چاپ شده در ضمیمه تاریخ طبری)، 11/397؛ ابنالجوزی، المنتظم، 14/150؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 8/549؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/243؛ ابنخلدون، تاریخ، 3/527؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 26/11.
[87]. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، 329.
[88]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 7/335 و 8/202.
[89]. مقریزی، احمد بن علی، الخطط، 2/ 329 و 436؛ همو، اتعاظ الحنفاء، 2/145؛ گزارشهای عزاداری در سالهای زیادی نقل شده است؛ بهعنوانمثال ر.ک: همان، 2/67 و 100 و 3/97 و 105.
[90]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهرة، 5/152 و 153؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط، 2/330 و 331.
[91]. همان، 2/437.
[92]. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، 2/517 و 518؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 6/368.
[93]. علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر، 131؛ حمیری، قرب الاسناد، 279؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 6/221؛ عاملی، شیخحر،وسائل الشیعة، 24/130-137.
[94]. عاملی، محمد بن مکی، الدروس الشرعیة، 290.
[95]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، الانتصار، 400.
[96]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 455؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، 59.
[97]. بنا به نقل مرحوم صاحب جواهر، حرمت خوردن جِرّی میان علمای شیعه اجماعی بوده است (نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، 36/243 و 244).
[98]. اصفهانی، عمادالکاتب، همان، 4/28.
[99]. فضلالله، رشیدالدین، جامع التواریخ: اسماعیلیان، 48؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط، 4/72.
[100]. «خُفَّین» پاپوشی بوده که روی جوراب پوشیده میشده و پسازآن پا را در کفش قرار میدادند و معمولاً در مسافرتها استفاده میشد.
[101]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح، 1/51 و 52؛ نیشابوری، مسلم بن الحجاج، الصحیح، 1/227-230؛ بیهقی، احمد بن الحسین،السنن الکبری، 1/269-283؛ برای بحث در این مورد ر.ک: العینی، عمدة القاری، 3/143-151؛ الجزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعة، 1/125-135.
[102]. برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، 1/251؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 2/217 و 3/32 و 6/415؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، 9/114؛ همو، الاستبصار، 1/76.
[103]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1/349 و 350، 3/32، 6/415؛ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، 1/361-362.
[104]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، 162.
[105]. کشّی، محمد بن عمر، رجال، 394.
[106]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/29-31.
[107]. همان، 3/313؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، 2/74 و 75؛ همو، الاستبصار،
1/318-319.
[108]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 307؛ طوسی، محمد بن الحسن، فهرست، 150.
[109]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 265 و 455؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، 122 و 59. با توجه به اینکه علی بن بلال استاد ابننوح بوده است میتوان احتمال داد که وی در اواخر دوران غیبت صغرا به دنیا آمده باشد. ابویحیی جرجانی به جرم تشیّع به دستور محمد بن طاهر به حبس و تازیانه و اعدام محکوم شد (همان، 59). با توجه به دوران حکومت محمد بن طاهر (248-262) ابویحیی قطعاً پیش از دوران غیبت صغرا به دنیا آمده و در دوران غیبت صغرا میزیست.
[110]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 386 و 388.
[111]. همان، 386، 388، 399. این کتاب با همین عنوان چاپ شده است: مفید، محمد بن محمد، رسالة فی المسح علی الرجلین، 17-30.
[112]. نجاشی، احمد بن علی، همان، 404.
[113]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، 3/183-185. مشابه استدلالهای سیّد در این رساله در کتاب المسائل الناصریات نیز آمده است. (همو، المسائل الناصریات، 129-132) سیّدمرتضی وجوب مسح بر رجلین را از انفرادات امامیه ذکر کرده است. (همو،الانتصار، 105)
[114]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 1/255؛ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 105؛ طوسی، محمد بن الحسن، النهایة، 77.
[115]. برای پرهیز از طولانی شدن بحث تنها به ذکر دو کتاب اکتفا میشود: بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، 2/288-318، باب مسح الرجلین بهویژه صفحات 311-315 که به بحث در مورد مسح بر خُفَّین مربوط است. مرحوم صاحب حدائق مسح بر رجلین را از اجماعیّات فقه شیعه دانسته است؛ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، 2/206-242. مرحوم صاحب جواهر مسح بر رجلین را ضروری مذهب شیعه دانسته است. برای مطالعۀ بیشتر در مورد آمین گفتن در نماز نیز ر.ک: بحرانی، یوسف، همان، 8/196-202؛ نجفی، محمدحسن، همان، 10/2-11.
[116]. در مورد اسماعیلی یا اثناعشری بودن قاضینعمان اختلاف است. مرحوم محدّث نوری شواهدی قابل اعتنا در اثبات اثنا عشری بودن وی ارائه کرده است (محدّث نوری، خاتمة مستدرک الوسائل (چاپ شده در انتهای جلد سوم مستدرک الوسائل)، 3/ 313-321)
[117]. یحیی بن الحسین، الاحکام، 1/78؛ قاضینعمان، دعائم الاسلام، 1/110؛ همو، کتاب الاقتصار، 15.
[118]. از این دستور در ادامه یاد خواهد شد.
[119]. ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، 1/240؛ مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، 92 و 93؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، 2/408و 409.
[120]. در خطبهای که امام زینالعابدین علیه السلام در بازگشت از شام در نزدیکی مدینه ایراد فرمودند، اشاره شده اگر پیامبر اکرم صلیالله علیه وآلهبهجای دستور به محبّت به اهلبیت علیهمالسلامبه قتال با ایشان دستور میدادند، بیش از این نمیتوانستند بر ما ظلم کنند. (ابننما، مثیر الاحزان، 91؛ سیّدبن طاووس، اللهوف، 117)
[121]. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء علیهاالسلام جلدهای 10 تا 16؛ غیب غلامی، احراق بیت فاطمة علیهاالسلام؛ لبّاف، علی، دانشنامۀ شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام.
[122]. ابنهشام، السیرة النبویة، 3/352 و 358؛ ابنخیاط، خلیفه، التاریخ، 83 و 85؛ طبری، محمد بن جریر، التاریخ، 3/15 و 20.
[123]. این مطلب در منابع زیادی نقل شده است. منابع شیعه: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، 2/155؛ عیّاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، 2/287؛ منابع اهل سنّت: سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور، 4/177؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 5/65؛ هرچند ابن کثیر این روایت را نقد کرده، اما ذکر این روایت نشان میدهد که این اعتقاد در طول تاریخ وجود داشته است. برای بحث در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل،الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء علیهاالسلام 12/97-151؛ انصاری، محمدباقر، اسرار فدک، 17-23.
[124]. در این زمینه ر.ک: انصاری، اسماعیل، همان، 12/155-484؛ و همچنین انصاری، محمدباقر، همان، 25-54.
[125]. ابنطیفور، بلاغات النساء، 16-25؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، 111-119. متن این خطبه بر اساس منابعی که آن را نقل کردهاند در کتاب زیر تصحیح شده است: انصاری، محمدباقر، همان، 167-232.
[126]. طبرسی، الاحتجاج، 1/90-95.
[127]. این حادثه در تمامی کتابهای حدیثی و تاریخی نقل شده است؛ بهعنوان نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، همان، 5/139؛ نیشابوری، مسلم بن الحجاج، همان، 3/1380.
[128]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/233.
[129]. ابنالجوزی، المنتظم، 14/140؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 8/542؛ ابنخلدون، تاریخ، 3/527 و 4/585؛ ابن کثیر، همان، 11/240؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 26/8.
[130]. ابن کثیر، همان، 11/230.
[131]. گفته شده است هرگاه کسی برای سؤال نزد ابوعمر زاهد میآمد، وی اول کتاب فضائل معاویه را به وی تحدیث میکرد و بعد جواب سؤالش را میداد. (بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، 2/357؛ ابنابییعلی، طبقات الحنابلة، 3/129)
[132]. هذا والله لا کمن دُفنت لیلاً.
[133]. ابنالوردی، تاریخ، 1/286.
[134]. بابالشام منطقهای در غرب بغداد بوده است (حموی، یاقوت، معجم البلدان، 1/306).
[135]. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، 4/237؛ در تصحیح بشار عواد معروف از کتاب تاریخ بغداد «قنطرة صراة» ذکر شده است (همان، 5/391). این سخن صحیحتر به نظر میرسد؛ چرا که صراة منطقهای در بغداد و در سمت قبلۀ کرخ قرار داشت (حموی، یاقوت، همان، 4/448). صراة دو بخش سُفلی و عُلیا داشت و میان این دو پلی قدیمی (القنطرة العتیقة) بود که از گچ و آجر ساخته شده بود (یعقوبی، ابنواضح، البلدان، 243-244). پس از ساخت بغداد، منصور عباسی پلی جدید بر این منطقه ساخت (بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، 392) و میان این دو منطقه برکة زلزل و سویقة ابیالورد قرار داشت (حموی، یاقوت، همان، 1/402 و 3/288). به احتمال زیاد ابوالحسین معدّل از یکی از این دو پل عبور نکرد.
[136]. ابنتغریبردی، النجوم الزاهرة، 4/145، 178، 179، 219 و 5/119.
[137]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 26/473.
[138]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، 6/107؛ دارقطنی، علی بن عمر، سنن، 2/360؛ اصفهانی، ابونعیم، حلیة الاولیاء، 1/56-57. برای بحث در این زمینه ر.ک به امینی، عبدالحسین، همان، 9/482-485.
[139]. برای احترام به ساحت امیرالمؤمنین علیه السلام از ذکر جملات ابن تیمیه خودداری میکنیم! (ابن تیمیه، منهاج السنة، 8/229) در این زمینه ر.ک: میلانی، سیّدعلی، ابنتیمیة و امامة علی علیه السلام .
[140]. ثقفی، ابنهلال، الغارات، 186 و 187؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، 3/167.
[141]. ابناعثم، الفتوح، 5/91؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، 255؛ بلاذری، احمد بن یحیی، همان، 3/389؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، 5/412.
[142]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 4/172؛ نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، 3/139 و 140؛ الموصلی، ابویعلی،مسند، 1/398 و 3/194 و 195؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، 3/1117.
[143]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 4/302؛ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، 42. شیخ مفید این اعتقاد را مورد اتفاق امامیه، زیدیه و حتی خوارج دانسته است.
[144]. ابوالهیجاء فرشهای بسیاری برای این حرم خریداری نموده و از حصیرهای سامان که در آن زمان گرانقیمت بود برای کفپوش آن استفاده کرد. (ابنحوقل، المسالک و الممالک، 163؛ همو، صورة الارض، 1/240. این دو کتاب درواقع یک کتاب هستند که با دو عنوان مختلف به چاپ رسیدهاند. در اینجا به هر دو کتاب ارجاع داده شد. ابنحوقل خود در سال 358 از این حرم دیدار داشته است). گزارشهای دیگر را نیز در این مورد نگاه کنید: ادریسی، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، 1/381؛ الحمیری، محمد بن عبدالمنعم، الروض المعطار فی خبر الاقطار، 501؛ ابنالوردی، خریدة العجائب و فریدة الغرائب، 27.
[145]. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 8/704؛ ابنمسکویه، تجارب الامم، 6/457؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، 224؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، 4/156.
[146]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 16/250؛ همو، تاریخ الاسلام، 26/523؛ همو، العبر، 2/368؛ ابنالعماد، شذرات الذهب، 4/389؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان، 4/55؛ سیوطی، عبدالرحمن، بغیة الوعاة، 2/248؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، 2/342؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، 197؛ همو، نزهة القلوب، 32. مستوفی سال ساخت حرم را 366 ذکر کرده است.
[147]. ابنشهر آشوب، مناقب آلابیطالب، 3/308؛ ابنعنبة، عمدة الطالب، 48.
[148]. مجمل التواریخ و القصص، 450؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، 224.
[149]. ابنبطوطة، رحله، 1/421-422.
[150]. ابنعنبة، عمدة الطالب، 48؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، 2/342.
[151]. محمد بن علی بن خلف در سال 401 به منصب وزارت رسید. وی را بعد ازابنالعمید و صاحب بن عبّاد بزرگترین وزیر دوران آلبویه دانستهاند (ابنالعماد، شذرات الذهب، 5/49؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 28/169) که با ادبا و دانشمندان رابطۀ بسیار خوبی داشت (القفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، 2/284) و اقدامات عمرانی فراوانی در بغداد انجام داد. (ابنتغریبردی، همان، 4/241) وی آخرین کسی بود که لقب مولانا را داشت (الصابی، هلال بن محسن، تحفة الامرا فی تاریخ الوزرا، 171).
[152]. ابنالجوزی، المنتظم، 15/83.
[153]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 11/346.
[154]. ابنالجوزی، همان، 15/120؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، 28/26؛ ابن کثیر فقط به عزل وی اشاره کرده است. (ابن کثیر، همان، 12/5)
[155]. ابنالجوزی، همان، 15/160.
[156]. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 9/219؛ ابن کثیر، همان، 11/342. ابن کثیر نام او را ابواسحاق اجانی ثبت کرده است.
[157]. داستان جنگ جمل و نقض بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام را بنگرید در: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، 1/244-257
[158]. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، 119 و 120؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین، 68 و 69؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، 1/49؛ شیخ مفید نظرات مختلف در این زمینه را در کتاب الجمل آورده است. (مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة، 21-30)
[159]. همو، الکافئة فی ابطال التوبة الخاطئة، 7-47.
[160]. حلّی، ابنادریس، موسوعة ابنادریس الحلی (مستطرفات السرائر، بابالنوادر)، 14/292.
[161]. ابناثیر، همان، 8/632؛ ابن کثیر، همان، 11/275. ابناثیر تصریح کرده است که آنها از اهل سنّت بودهاند.
[162]. ابنمزاحم، نصر، وقعة الصفّین، 407 و 408؛ ابن کثیر، همان، 7/264؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، 177؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، 4/371؛ مقدسی، محمد بن احمد، البدء و التاریخ، 5/219؛ همچنین در جنگ صفّین، بسر بن ارطاة نیز چنین اقدامی نمود (ابنمزاحم، نصر، همان، 461). این اقدام عمرو حتی باعث کنایه زدن معاویه به او گردید و عمرو نیز جوابهایی به معاویه داد و خاطرنشانکرد که او نیز در چنین موقعیتی همین کار را میکرده است (ابن قتیبه، عیون الاخبار، 1/169؛ بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوئ، 49) ابن عباس نیز عمرو را به دلیل چنین اقداماتی ملامت کرده است (ابنعبدربّه، العقد الفرید، 4/84). لازم به ذکر است که طلحة بن عثمان، پرچمدار مشرکان در جنگ احد، چنین اقدامی را انجام داد (طبری، محمد بن جریر، تاریخ، 2/509؛ ابنهشام، السیرة النبویة، 3/78). گویا بسر و عمرو از این اتفاق در جنگ احد و شرم و حیای امیرالمؤمنین علیه السلام اطلاع داشتهاند که برای حفظ جان خود چنین اقدامی انجام دادهاند. این اتفاق تا بدان جا مشهور شده است که در شعر برخی از شاعران نیز نقل شده است (ابنعبدالبر، الاستیعاب، 1/165). برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، 2/158-166.
[163]. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، 265؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، 5/337؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، 5/161.
[164]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، 271.
[165]. اخبار الدولة العباسیة، 123.
[166]. الجاحظ، عمرو بن البحر، البیان و التبیین، 2/122-125؛ اصفهانی، ابوالفرج، الآغانی، 23/240-244؛ الآبی، منصور بن الحسین، نثر الدر، 5/213-215؛ بخشهایی از این خطبه در منابع دیگر نیز بیان شده است. بهعنوانمثال ر.ک: دینوری، ابنقتیبة، عیون الاخبار، 2/249 و 250؛ ابنعبد ربه، العقد الفرید، 4/199-201. ابنعبدربه تصریح کرده به دلیل طعن ابوحمزه بر خلفا، این خطبه را تقطیع نموده است.
[167]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، 10/54؛ ابناثیر، همان، 7/485؛ ابن کثیر، همان، 11/76.
[168]. غزالی از یکسو لعن یزید را جایز ندانسته (غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، 9/1567-1569) و از سوی دیگر ترحم بر یزید را مستحب میدانست (ابنخلّکان، همان، 3/288-290) و حتی قرائت مقتل امام حسین علیه السلام را حرام اعلام کرد! (امینی، عبدالحسین، همان، 10/211). ابنخلدون معتقد بود امام حسین علیه السلام از حد خود خارج شده و به سیف جدشان کشته شدند (سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، 4/147). ابن کثیر ترجمۀ مفصّلی را به یزید اختصاص داده و تلاش زیادی داشته تا یزید را یکی از بهترین خلفا در تاریخ اسلام معرفی کند. (ابن کثیر، همان، 8/226-237). سخنان ابنتیمیة را بنگرید در ابنتیمیة، منهاج السنة، 4/472-473. در این زمینه ر.ک: میلانی، سیّدعلی، مَن هم قتلة الحسین، 391-455؛ العاملی، سیّدجعفر مرتضی، عاشوراء بین الصلح الحسنی و الکید السفیانی، 128 و 129.
[169]. در ادامه دربارۀ عزاداری علنی در دوران آلبویه سخن خواهیم گفت.
[170]. ابن کثیر، همان، 7/336.
[171]. ثعالبی، عبدالملک، یتیمة الدهر، 3/233.
[172]. همانطور که پیشازاین گفته شد، اهالی باب البصرة همگی حنبلی بودند. (حموی، یاقوت، همان، 4/448)
[173]. ابنالجوزی، همان، 15/14؛ ابناثیر، همان، 9/155؛ ابن کثیر، همان، 11/325.
[174]. ابنالعماد، شذرات الذهب، 4/476.
[175]. خلال، ابوبکر، کتاب السنة، 1/371-373 و 404-410؛ برای بحث در این زمینه ر.ک: امینی، عبدالحسین، همان، 10/3-22.
[176]. ناشی اکبر، مسائل الامامة، 218.
[177]. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، 1/57 و 58. با تشکر از جناب حجة الاسلام و المسلمین حامد مقدم که این نکته را به نگارنده متذکر شدند.
[178]. جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیة، 39،41، 60 و 323.
[179]. ادعاهای جاحظ با تمامی کتابهای سیره و تاریخ در تناقض است. به شهادت تمامی کتابهای تاریخی و سیره، رشادتهای امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگها باعث گسترش اسلام شد. با نگاهی به فهرست کشتهشدگان در جنگهای بدر، احد، خندق، خیبر و حنین این امر کاملاً مشهود است (بهعنوان نمونه ر.ک: ابنهشام، السیرة النبویة، 2/365-374 و 3/134-135؛ بخش کشتگان جنگهای بدر و احد) برای نقد کامل جملات و اعتقادات جاحظ ر.ک: سیّد بن طاووس، بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، 98-119.
[180]. برای بحث در این زمینه ر.ک: جعفریان، رسول، نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنّت، 164-175.
[181]. ابنمرتضی، المنیة و الامل، 49؛ همو، طبقات المعتزلة، 52.
[182]. ابن بابویه، محمد بن علی، الاعتقادات، 102-106؛ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، 41 و 42؛ شیخ مفید این اعتقاد را اجماعی تمام شیعیان دانسته است.
[183]. نهجالبلاغه، خطبۀ 2. حضرت در این خطبه میفرمایند: «لَا یقَاسُ بِآلِمُحَمَّدٍ صلیالله علیه وآله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» و همچنین در خطبۀ 144 میفرمایند: «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم»
[184]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، 2/745-747؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1/203-205؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، 224-228.
[185]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1/198-203؛ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/216-222؛ همو، کمالالدین، 675-681.
[186]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، 2/187-188؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، 4/233؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، 4/275 و 276؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی،
167-170.
[187]. یعقوبی، ابنواضح، تاریخ، 2/208؛ وی این جملات را خطاب به مردم در روز بیعت گفته است: «أیها الناس، هذا وصی الأوصیاء، و وارث علم الأنبیاء، العظیم البلاء، الحسن الغناء، الذی شهد له کتاب الله بالإیمان، و رسوله بجنة الرضوان. من کملت فیه الفضائل، و لم یشک فی سابقته و علمه و فضله الأواخر، و لا الأوائل.»
[188]. ابنمزاحم، نصر، وقعة الصفین، 201 و 548.
[189]. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، 4/103، 104 و 105؛ ابن اعثم، الفتوح، 5/108؛ خوارزمی، مقتل الحسین، 2/23 و 30؛ ابن کثیر، همان، 8/184.
[190]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، 191-195؛ همو، الارشاد، 2/151.
[191]. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، 133؛ همو، خصال، 215؛ همو، علل الشرائع، 204.
[192]. ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، 1/240؛ مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، 92 و 93؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، 2/408 و 409. متن این نامه چنین بوده است: «قد راينا أن تأخذ اهل عملك بالعمل بكتاب اللّه و سنّة رسوله و ما صحّ عن امير المؤمنين علي بن أبى طالب عليه السّلام فى اصول الدّين و فروعه و بإظهار تفضيله على جميع الامّة و تنهاهم اشدّ النّهى … و عن الرّواية في تفضيل اعداء اللّه و اعداء امير المؤمنين و تأمرهم بالجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحيم و بالقنوت فى صلوة العجز و تكبيرات خمس على الميّت و ترك المسح على الخفّين و بإلحاق حىّ على خير العمل فى الأذان و الإقامة و أن تجعل الإقامة مثنى مثنی».
[193]. ابنالعدیم، بغیة الطلب، 2/944.
[194]. محمد بن علی بن حماد، اخبار ملوک بنیعبید و سیرتهم، 1/50.
[195]. این دو شهر در مغرب اسلامی قرار داشتهاند و حکومت فاطمیان از این دو شهر شروع شد. (حموی، یاقوت، همان، 3/192 و 4/420-421)
[196]. مالکی، ابوبکر، ریاض النفوس، 2/55.
[197]. الخشنی، محمد بن الحارث، طبقات علماء إفریقیة، 239.
[198]. مراکشی، ابنعذاری، البیان المغرب فی الاخبار الاندلس و المغرب، 1/151؛ قاضینعمان، افتتاح الدعوة، 250. نام این شخص در این کتاب، محمد بن عمر المروروذی آمده است.
[199]. مقریزی، احمد بن علی، الخطط، 3/208 و 209؛ ابنالعدیم، بغیة الطلب، 6/2701؛ غزی، کامل بن الحسین، نهر الذهب فی تاریخ حلب، 3/57 و 58.
[200]. قبادیانی، ناصرخسرو، سفرنامه، 147.
[201]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 1/188 و 189؛ لازم به ذکر است شیخ صدوق در نقل این واقعه جملاتی را یادکرده که مستمسک بسیاری از مخالفان شده است. برای بحث درزمینۀ معنای دقیق عبارت ابنبابویه، محمد بن علی ر.ک: شهرستانی، سیّدعلی،أشهد أنّ علیّاً ولیّ الله فی الاذان بین الشرعیة و الابتداع، 267-306.
[202]. سیّدمرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی (المسائل المیافارقیات)، 1/279؛ طوسی، محمد بن الحسن، المبسوط، 1/99؛ همو، النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی، 69.
[203]. سیّدعلی شهرستانی احتمال داده است که «قطیعه» در این عبارت تصحیف «قطعیه» بوده است و شواهدی مستند در این زمینه ارائه کردهاند. (شهرستانی، سیّدعلی، حی علی خیر العمل الشرعیة و الشعاریة، 360 و 361) قطعیه معتقد به شهادت امام موسی کاظم علیه السلام بودهاند و در مقابل واقفه قرار داشتند که در شهادت ایشان توقف نمودند. (اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، 1/88 و 89)
[204]. تنوخی، المحسن بن علی، نشوار المحاضرة، 2/133.
[205]. ابنالجوزی، المنتظم، 15/329، 335، 340؛ ابناثیر، همان، 9/ 576 و 592؛ ابن کثیر، همان، 12/62، 63، 68؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، 2/172.
[206]. برای پرهیز از طولانی شدن بحث تنها به تحلیل واژۀ طهر اشاره میشود.
[207]. دزفولی، محمد، خلف، حسن، همان، 40 و 41.
[208]. بقره/222؛ مائده/6؛ انفال/11.
[209]. تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام 208 و 663؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 4/581؛ ابنقولویه، کامل الزیارات، 53، 168، 176، 231؛ ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الاعمال، 112، 113 و 117 و 118؛ مفید، محمد بن محمد، المزار، 82، 101، 113 و بسیاری موارد دیگر.
[210]. ابناعثم، الفتوح، 5/113؛ خوارزمی، مقتل الحسین، 2/30 و 33؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، 4/107 و 108.
[211]. از منابع شیعه میتوان به این مصادر اشاره کرد: خزاز، علی بن محمد، کفایة الاثر، 165، 266، 277؛ ابنبابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 4/130؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام 2/266؛ همو، کمالالدین، 280، 318، 372؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، 2/340. و از منابع اهل سنّت میتوان به موارد ذیل اشاره نمود: احمد بن حنبل، المسند، 1/99؛ قزوینی، ابنماجه، سنن، 2/928 و 929؛ سجستانی، ابیداوود، سنن، 4/106 و 107 (ابیداوود بخش خاصی از کتاب خود را به کتاب المهدی اختصاص داده است و 12 روایت در این زمینه نقل کرده است)؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، 4/505-507.
[212]. ابنتیمیه، منهاج السنة، 4/95.
[213]. الصولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، 135.
[214]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 12/5.
[215]. منصور عباسی پس از بنای بغداد، برای پسرش مهدی در شرق بغداد قصری ساخت. پسازآن علاوه بر قصر، مسجد جامع شهر بغداد و پادگانی نظامی تأسیس شد (یعقوبی، ابنواضح، البلدان، 251؛ اصطخری، احمد بن ابراهیم، المسالک و الممالک، 83؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 1/82-83) این منطقه به لحاظ وجود قصر مهدی، پادگان نظامی و مسجد جامع، از اهمیت خاصی برخوردار بود. بابالطاق محلهای نزدیک به رصافه بود (اصطخری، احمد بن ابراهیم، همان، 83؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، 120) که طاقی بزرگ داشته و شاعران در آنجا گرد میآمدند (حموی، یاقوت، المشترک وضعا و المفترض صقعا، 290).
[216]. همدانی، تکلمة تاریخ طبری، 11/356.