مقدمه

مطالعه و مرور حالات و اشعار میرزا حبیب خراسانی از چهار جنبه برای ادبیات آیینی حائز اهمیت است؛ او:

الف) عالم شرع و مرجع تقلید است؛

ب) شاعری گشاده زبان و خوش سخن است؛

ج) عارف است (پیوند شعر و عرفان ناگسستنی است و گرایش عرفانی از پررنگ ترین جریانات شعر آیینی به شمار می رود)؛

د) شاعری است از روزگار قاجار (روزگاری که از لحاظ کیفیت و کمیت اهمیت ویژه ای در شعر آیینی دارد).

از آنجا که دوران قاجار، عصر لقب سالاری است ـ و عناوین بیشتر به تعارف استعمال می شوند تا تعریف ـ نمی توان به تراجم و شرح حال ها اعتماد کرد و باید او را از شعرش بشناسیم؛ اگرچه زیاد نمی توان به کلام شعرا (به ویژه دربارة خودشان) اعتماد کرد، اما میرزا مرجع تقلید است و خدای متعال حساب مؤمنین را از دیگران جدا کرده است.[2] برای این کار (کشف میرزا از درون اشعارش) نگارنده ابتدا شعرش را خواندم و سپس شرح حال 123 صفحه ای او (در مقدمة دیوانش) را مطالعه کردم و یافته های خود را با شرح احوال او ـ که به قلم نوه اش، آقای علی حبیب نگاشته شده بود  ـ یکسان یافتم. خلاصه ای از این مقدمة مبسوط نیز در آغاز کار آورده شده است.

ذکر این نکته نیز ضروری است که چون تاریخ و ترتیب اشعار میرزا حبیب مشخص نیست، به ناچار دیوان[3] را متنی واحد دانستیم؛ زیرا بی توجهی به زمان و شرایط سرودن یک شعر، ممکن است اعتبار برخی داوری ها را دربارة آن مخدوش کند.

1ـ آشنایی با میرزا حبیب خراسانی

1ـ1ـ شناسنامه

میرزا حبیب الله مجتهد، پسر حاج میرزا محمد مجتهد، نبیرة سید محمدمهدی شهید و از دودمان شاه نعمت الله ولی است و نسبش به اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام می رسد. سید محمدمهدی شهید از فحول علمای قرن دوازدهم بوده و خاندانش پس از او به شهیدی مشهور شدند.[4] از زمان مهاجرت سید محمدمهدی به خراسان تا فوت میرزا حبیب الله نزدیک به 150 سال حکومت شرعی این سامان با علمای خاندان شهیدی بود.[5]میرزا حبیب در سه سالگی پدر خود را از دست داد و زیر نظر عموی خود ـ که مادر میرزا را به عقد خود درآورده بود ـ روزگار گذراند.[6]

میرزا حبیب در سوم فروردین 1229 شمسی (نهم جمادی الاول 1266ق) متولد شد و در 22 شهریور 1288 شمسی (27 شعبان 1327ق) به دیار باقی شتافت؛ بنابراین، طول عمر میرزا حبیب 59 سال شمسی یا 61 سال قمری است.[7] به لحاظ سیاسی دورة زندگی او با حکومت محمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه مقارن بود و اواخر عمرش نیز با تنش‌های انقلاب مشروطه مصادف شد.

1ـ2 ـ تحصیلات

گفته‌اند که در 15 ـ 16 سالگی چندین هزار بیت شعر عربی و فارسی در خاطر داشت و لغات قاموس فیروزآبادی را با شمارة صفحه‌ حفظ بود و در دورة میان‌سالی مغنی اللبیب و شرح مطول (تفتازانی) را از حفظ تدریس می‌کرد.[8] میرزا حبیب در نجف اشرف و سامرا تحصیل کرد. از اساتید او می توان به این بزرگان اشاره کرد: حاج میرزا نصر الله (شوهر خواهر میرزا حبیب)، میرزای شیرازی، میرزای رشتی و فاضل دربندی.[9]

میرزا حبیب در نجف، زبان فرانسه را نیز آموخت و کتاب تلماک فنلون را ترجمه کرد که متأسفانه بعد از فوتش نابود شد.[10]

1ـ3 ـ عرفان

حشر و نشر میرزا با عرفا، بیشتر از طریق میرزا مهدی گیلانی (متخلص به خدیو) بود. میرزا حبیب و خدیو ـ و یکی دو تن دیگر ـ در بغداد تحت تعلیم مرشدی هندی به نام غلامعلی خان بودند و در بغداد به محافل صوفیان شیعه و سنی رفت و آمد داشتند. بعدها در مشهد حلقه‌ای عرفانی به نام «اصحاب سراچه» تشکیل دادند که عوام بر آنان شوریدند و جمعشان را پراکنده کردند.[11] او در اواخر عمر با سید ابوالقاسم درگزی و میرزا ابراهیم بقراط آشنا شد که اولی او را به انزوا ترغیب کرد و دیگری مقدمات انتقال مناصب میرزا حبیب به دیگران را فراهم نمود تا میرزا با فراغ بال عزلت نشین شود.

منزوی بودن میرزا حبیب، نشان دهندة روحیة عرفانی و سلوک اوست؛ وی از سال 1316 قمری (1277 شمسی) تا پایان عمر، یعنی 11 سال، کنج عزلت اختیار کرد.[12] اهمیت این نکته زمانی بیشتر می‌شود که بدانیم این انزوا اولاً پس از مرجعیت دینی و ریاست روحانی و حکومت شرعی در خراسان بوده است و ثانیاً در روزگاری اتفاق افتاده که همة علما، شعرا و اهل فضل به شدت به فعالیت اجتماعی روی آورده بودند تا انقلاب مشروطه را سامان دهند.

1ـ4 ـ میرزا حبیب در کلام معاصران

صنیع‌الدوله، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه، که معاصر میرزا حبیب است، در مطلع الشمس می نویسد: «سیدالمجتهدین حاج میرزا حبیب الله در مشهد تدریس دارد و در صحن گوهرشاد امامت جماعت با اوست. دور از تکبر است و خلق درویشی دارد و در ادبیت و عربیت حاذق است و به فارسی و عربی نیکو شعر می‌گوید».[13]

همچنین سید حسن مشکان طبسی در مجلة دبستان دربارة او چنین گزارش می‌دهد:

مرحوم آقا همة علوم متداول عصر را به حد نصاب کمال دارا بود و فقیه و مرجع مسلم به شمار می‌رفت. زهد و مناعت طبع داشت و در کلیة اخلاق حسنه کم نظیر و علاوه بر این صاحب ذوقی سرشار بود. شعر را چنان طبیعی در بین سخنان می‌آورد که غالباً گمان می‌شد بخشی از سخنان اوست. غالباً بیش از دو ساعت سخن می‌راند؛ ولی چنان شیرین که مستمعین آن را نیم ساعت می‌پنداشتند و ملول نمی‌شدند.

وی همچنین نقل می‌کند که به قصد زیارت به مشهد رفته بوده و پس از ملاقات با آقا، تا شعبان 1327 که آقا رحلت می‌کنند، شش سال مقیم مشهد می‌شود.[14]

فضل الله آل داود که بدایع نگار آستان قدس است، در سال 1340 در مجلة الکمال (که در مشهد منتشر می‌شد) از میرزا حبیب چنین نام می‌برد: «حجة الاسلام حاج میرزا حبیب الله شهیدی قدس سره عمید آل هاشم».[15]

1ـ 5 ـ سیره و خلقیات

میرزا حبیب برای امرار معاش کشاورزی می‌کرد و به اصطلاح «نان از عمل خویش می‌خورد».[16] بخش عمده‌ای از مشغولیت او حل و فصل اختلافات مردم و منصب حاکم شرعی بود که در اواخر عمر از آن کناره گرفت. زمستان را در شهر به سر می‌برد و مشغول تدریس در حوزه بوده و بهار و خزان را در کوه‌های شاندیز، ابرده و زُشک ـ دور از خلق ـ به مناجات می‌پرداخت.[17]

از جمله کارهای او در مشهد، منع برگزاری جشن عمر در نهم ربیع است[18] که خود او در قصیده‌ای به همین مطلب پرداخته است.[19] دیگر اقدام میرزا حبیب مخالفت با شبیه خوانی و تعزیه بود؛ با این عنوان که مغایر با شئون معصومین علیهم السلام است.[20]

در خلقیات نیک او نوشته‌اند که سعی در صدقة پنهان و حفظ آبروی نیازمندان داشت. یکی از سال‌ها که غلات گران شده بوده، یکی از اطرافیان به میرزا پیشنهاد داد که غلاتش را بفروشد و با پول آن قرض‌های خود را بپردازد. وقتی میرزا از گرانی غله و فشار وارد بر مردم آگاه شد، در انبار را گشود و همه را به رایگان بین مردم تقسیم کرد.[21]

میرزا حبیب به زیارت مزار عرفا علاقه داشت[22]و مثنوی مولوی نیز در خانة او جایگاهی والا داشت.[23] بسیار اهل تهجد بود و در دوره‌هایی چهل روزه و شصت روزه از خوردن غذای حیوانی پرهیز می‌کرد و هر سحر پس از مناجات می‌گریست.[24]

1ـ 6ـ انقلاب مشروطه

میرزا حبیب دو سال پس از روی کار آمدن مظفرالدین شاه منزوی شد و تا پایان عمر، یعنی سال عزل محمد شاه، خلوت نشین بود. در این دوران بسیاری از علما وارد سیاست شدند و بسیاری از شعرا نیز روزنامه نگار شدند و جان بر سر این کار نهادند؛ اما میرزا حبیب گویی نه شاعر بود و نه عالم؛ به سیر انفس مشغول بود و آفاق را به اهلش وا گذاشته بود. حتی چند باری که خدمتش رسیدند تا دست خطی مبنی بر وجوب تبعیت از مشروطه بگیرند ـ با وجود تأیید ضمنی انقلاب ـ راضی نشد که نوشته‌ای بدهد و نهایتاً بیرونی خانة خود را در مشهد  ـ که محل رجوع عموم بود ـ در اختیار مشروطه خواهان و انجمن ایالتی گذاشت که تأییدی باشد بر مشروطه خواهی او؛ اما خودش در این راه قدم از قدم برنداشت.

میرزا حبیب در پایان عمر تصمیم گرفت که ایران را ترک کند و به مدینه برود؛ اما انقلابیون مخالفت کردند؛ زیرا می‌ترسیدند میرزا خارج از ایران علیه مشروطیت اعلامیه بدهد و حتی قصد داشتند او را ترور کنند. سفر لغو شد و میرزا حبیب از میانة راه باز گشت. پس از بازگشت، در مجلسی که سران مشروطه خدمتش رسیدند، پس از نوشیدن یک استکان چای ناگهانی فوت کرد؛ طوری که به احتمال زیاد می توان او را مسموم و مقتول به دست انقلابیون دانست.[25] خدایش رحمت کناد!

2ـ زبان ادبی میرزا حبیب

2ـ1ـ کلیات

در عرصة زبان، میرزا حبیب شاعری تواناست و دایرة واژگان گسترده، او را از بسیاری از هم عصرانش متمایز می‌کند. با این وجود، در برخی موارد واژگانی را نادرست یا نابه جا یا به شکلی نامأنوس به کار می‌برد. همچنین با توجه به اینکه میرزا حبیب از علما بوده است، گاه واژگان عربیِ شگفتی در اشعارش دیده می‌شود.

2ـ2ـ کاربرد نادرست لغات

«چه» به جای «چو» :

صد حلقه تا به دوش و دو صد حلقه کرد گوش

صد حلقه‌اش چه طوق به گردن درآیدا1

آن کس که عصا به دست موسی

بنمود چه اژدها، علی بود2

البته این نوع کاربرد در آن روزگار شایع بوده و می توان آن را ویژگی سبکی به شمار آورد.

2ـ3 ـ کاربرد واژگان و ساختهای دستوری کهن

چون ترک جنگجوی من از در درآیدا

با شور جنگ و مشغله در محضر آیدا3

همچو هندو ز هر کجا خورشید

می‌بتابد بدو نماز کنی4

گفتار نکو از تو شنیدستیم اما

بر گو تو ز نیکویی کردار چه داری5

زنخ کم زن که صنعت‌های یزدان

چنان آمد که جای بیش و کم نیست6

این طرة پرچین که شکن در شکن استی

امشب چه فتاده است که در دست من استی7

هرجا سخن از شکّر و قند و عسل استی

قند لب شیرین تو ضرب المثل استی8

2ـ4 ـ توجه به دساتیر[26]

بر اساس مقالة آقای ابراهیم پورداوود در مقدمة لغت نامة دهخدا، مطالب دساتیر آمیخته ای از عقاید زرتشتیان و مسلمانان است؛ به گونه ای که مورد قبول هیچ کدام از دو فرقه نیست. در دیوان میرزا حبیب لغات دساتیری یافت نشد؛ اما از ابیات زیر برمی آید که برای دساتیر شأنی آسمانی قائل بوده است:

بجوی این راز جانی از دساتیر

که این قول از حدیث باستان است9

بجوی این راز جانی در دساتیر

کزآن خسرو رقم زد دور ایام10

2ـ5 ـ تعابیر نو

واژگان و اصطلاحات نو و روزآمد در شعر میرزا حبیب به شکلی طبیعی و دور از افراط، تفریط و تصنع می‌آیند:

یک کتابی می که نوشیدم ز دست می‌فروش

واقف از اسرار و آیات کتابم کرده است11

ای دو زلـفـت سپــاه بـی تـرتـیـب

وی دو مـژگانـت فـوج بـی سـرتـیـب12

2ـ 6ـ عربی غیرمعمول

لیس یدعوا غیره أهل النُهی

فاتقی خمراً فقل لی انّها13

از شام به عیش کوش تا صبح

وز صبح به طیش باش تا شام14

آبی است که جاری به وهادات و تلال است

روحی است که ساری به جمادات و نبات است15

این خراتین بین که با این عقل و این دانش سخن

از سماک اعزل و از نسر طائر گفته‌اند16

البته اصطلاحات نجومی مصراع دوم، این بیت را غریب‌تر از حد عادی نموده.

قافیه‌های این بند از یک ترکیب بند هم میزان عربیت کلام میرزا را خوب نشان می دهد:

خیز ای مه و ساز گیر و بربط

ریز ای بت ساده باده در بط

بط چیست خم و سبو کدام است

برخیز و بریز باده در شط

ای تازه جوان که چهرت از خال

روزی است به تیره شب منقط

بالله که از این شراب احمر

یک جرعه مده به شیخ اشمط

آن شیخ دو مو که خورده صد تاب

موی زنخش چو مار ارقط

ما گر بخوریم باده اولی است

شیخ ار نزند پیاله، احوط

من گر نوشم شوم خردمند

شیخ ار نوشد شود مخبط

شاهد چو خورد شود هشیوار

زاهد چو خورد شود مخلط

از روز ازل که کاتب صنع

بر لوح شهود زد قلم قط

بنگاشت به ساق عرش از غیب

کـلـک ازلــی خـطـی مـقـرمـط

بر مصحف جود اولین سطر

بـرلوح وجود آخرین خط

الله و مـحـمد و علی بـود

با نـص جلی علی ولی بود17

تن همه زشتی و بدی، یا رجلاً خذ بیدی

جان همه دیوی و ددی، یا رجلاً خذ بیدی18

یا من هو اول و آخر

یا من هو باطن و ظاهر19

بر دوش نبی که برتر از عرش

آن کس که نمود جا، علی بود20

2ـ7 ـ کاربرد خاص و غیرمعمول

زلفش هزار تاب و به هریک هزار چین

هی چین و حلقه در پس یکدیگر آیدا21

ذره نیارد صفت ز خورشا، لیکن

بر مثل خود کند روایت خورشا22

این مدح بخورد ماست ور نه

کی در خور سر تقی علی بود23

دیوان مصاحف ظهور است

عنوان محائف شرف بود24

در میان عاشق و معشوق رازی دیگر است

این لب و آن گوش را ساز و نوازی دیگر است25

2ـ 8 ـ جمله

در ساحت جملات به راستی شعر میرزا حبیب را روان و سرزنده می‌یابیم. اما گاه به دلایل مختلف درک مفهوم ابیات چندان ساده نیست. در زیر دو نمونه از مشکلات شعر او را می‌بینیم که البته چندان پرکاربرد نیست:

2ـ 8 ـ1ـ غلط دستوری

در ازل کاین جلوه در خاک و گل آدم نبود

مهر رخسار علی را از تجلی کم نبود26

بگو جم کیست، آن کس مرغ و ماهی

به افسون از هنرمندی کند رام27

( نیاز به حرف ربط دارد )

آنکس که به نام اوست بسمل

بر مصحف اصطفا علی بود28

(زمان افعال ناسازگار است)

2ـ 8 ـ2 ـ تعقید و پیچیدگی

آن کش به احد نمود احمد

از ناد علی ندا علی بود29

(یعنی: آنکس که احمد با ذکر «ناد علی» نام او را به احد ندا نمود، علی بود)

3ـ ادبیـات

3ـ 1ـ قالبهای شعری

دیوان میرزا حبیب دو بخش دارد: بخش عمومی و بخش مدایح. بخش عمومی 215 صفحه است و بخش مدایح صفحه های 217 تا 320 را دربرمی گیرد؛ یعنی 103 صفحه. پس از آن دوباره تعدادی از اشعار عمومی در یازده صفحه آمده است. اشعار عمومی او بیش از دو برابر اشعار آیینی اوست و این برای یک مرجع تقلید کمی عجیب است. تعداد و پراکندگی قالب‌های مختلف در این دو بخش به این شرح است:

 

نکتة قابل ذکر در شعر میرزا حبیب علاقة او به مطوّل سرایی است؛ به ویژه در قالب‌های ترکیب بند و قصیده بنا دارد زیاد بگوید. اینک آماری از اشعار بلند او:

ترکیب بند 23 بندی: صص 224ـ 238؛

قصیده 178 بیتی: صص 256 ـ 263؛

قصیده 90 بیتی: صص 264 ـ 271؛

قصیده 114 بیتی: صص 273 ـ 282؛

قصیده 203 بیتی: صص 282 ـ 291؛

قصیده 127 بیتی: صص 292 ـ 302؛

قصیده 122 بیتی: صص 303ـ308؛

قصیده 130 بیتی: صص 309 ـ 320.

تعداد ابیات غزلیات میرزا حبیب متفاوت است: غزلهای دوبیتی (صص182ـ183)؛ غزل های 3ـ4 بیتی (ص68) و غزل های 15 بیتی(صص118 ـ 119)؛ اما عمدة غزل هایش بین 8 تا 10 بیت هستند.

گاه پیش می آید که اشعاری از مشخصات قالب خارج شده اند؛ مثلاً غزلی مطلع ندارد (ص159) یا بندهایی از ترکیب بند، بیت ترکیب ندارند (ص224 و ص233) که البته این موارد به احتمال زیاد باید از سهوهای کاتب و حروف چین باشد.

3ـ2 ـ عروض و قافیه

به وزن شعر مسلط است و سراغ اوزان بدآهنگ نمی‌رود. در این مورد تنها خطایی که از او یافت شد آن جاست که نون ساکنی را از تقطیع ساقط نکرده است:

آن کس که به دستش از دل حوت

ذوالنون بشد رها، علی بود30

در بحث قافیه نیز فقط در یک شعر قافیه های نادرست دیده شد:

شاهی که امیر لو کُشِف بود

کشاف طلسم ما عَرَف بود31

شمشاد قدش به گلشن قدس

زیبنده و راست چون الِف بود

همچنین حدود هشتاد درصد غزل‌های میرزا حبیب مردف هستند و به ندرت شعر بدون ردیف دارد.

3ـ3 ـ کیفیت شعر

غزلیات میرزا حبیب در پاره‌ای موارد به شدت به غزل‌های سبک خراسانی می‌مانند؛ به دو نمونه توجه کنید:

پر کن از خمّ می کدوی مرا

تر کن از جام می گلوی مرا

تو که سیراب گشته‌ای زین جوی

نیز در جوی زن سبوی مرا

یا کدوی مرا پر از می کن

یا بهم در شکن کدوی مرا

عدوی خیره چیره شد بر من

بشکن ای دست حق، عدوی مرا

ای خلیل من آزر بتگر

باز بتخانه کرد کوی مرا

کلک این بت تراش چابک دست

نقش بت کرد چارسوی مرا

چار مرغند فتنه جو با من

بکش این چار فتنه جوی مرا

طمع و شهوت است و حرص و امل

بشکن این چار زشتخوی مرا32

***

زلفکا! چند حیله ساز کنی؟

تا به ما راه حیله باز کنی؟

جادو ار نیستی، چسان خود را

گاه کوتاه و گه دراز کنی

خویشتن را به هیکل طومار

گاه پیچی و گاه باز کنی

گاه بر چشم یار حلقه زنی

گاه با گوش دوست راز کنی

گه به یکسو کنی ز چهرش خویش

تا شب از روز امتیاز کنی

گه کنی خیرگی و بر رویش

چنگ و چنگال خود دراز کنی

آخر ای خیره تا به کی شوخی

با رخ یار دلنواز کنی

سر ببرد هزار بارت یار

خویش را باز سرفراز کنی

ای سیه زاغ حیله ور به چه رو

با رخش کار جرّه باز کنی

دست ما کی به حلقة تو رسد

که تو با آفتاب ناز کنی

همچو هندو ز هر کجا خورشید

می بتابد بدو نماز کنی33

3ـ4 ـ استقبال از شعرا

استقبال‌ها و جواب‌های میرزا حبیب به شعرای برجسته نشان از مطالعه و تتبع او در دواوین دارد. در زیر چند نمونه از استقبال‌های او آورده شده است:

حافظ:

روضة خلد برین خلوت درویشان است

مایة محتشمی خدمت درویشان است34

میرزا حبیب

ملک تسلیم و رضا دولت درویشان است

کسوت فقر و فنا کسوت درویشان است35

سعدی:

ماه فرو ماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد36

میرزا حبیب:

روی مه آیینة جمال محمد

طلعت خورشید پایمال محمد37

4ـ آرایـه ها

4ـ1ـ بدیع

در میان آرایه‌های لفظی سجع و جناس از آرایه‌های پرکاربرد شاعرند. برای نمونه از هر یک از این آرایه‌های چشمگیر دیوان میرزا حبیب یک بیت نقل می‌شود:

004

در میان آرایه‌های معنوی بدیع، بیشترین توجه شاعر معطوف به تلمیح و تضمین است. در زیر نمونه‌هایی از تلمیحات میرزا حبیب آورده شده است:

 

نکتة قابل توجه در استفاده از آیات و روایات این است که بسیاری از این موارد از مأثورات غیرمشهور در بین اهل ادب است؛ این مسأله، سه نکته را دربارة میرزا حبیب نشان می دهد: نخست: آشنایی عمیق با مأثورات؛ دوم: قدرت تطبیق آنها با اوزان شعر فارسی؛ سوم: فکر مستقل و خلاق (مفاهیمی دارد که دیگران ندارند و لذا به کشفیات جدیدی در عرصة زبان، تضمین و تلمیح محتاج است). به چند نمونه از مأثورات غیر مشهور در ادبیات که همه از یک ترکیب بند انتخاب شده اند توجه کنید:

شد هویدا بر ملایک سر ما لا یعلمون52

بر خلایق آشکارا گشت مهر بی مثال53

با تمام انبیا همراه بود اما نهان

شد عیان چون نور احمد در جهان پرچم گرفت5455

شد فروزان بر فراز طور نار موسوی

نفس رحمن گشت بر عرش ولایت مستوی5657

قبضة شمشیر شد منشور انزلنا الحدید

بر زبان تیغ روشن آیت بأس شدید58

دست داود از فلاخن سنگ قدرت کرد سر

آفت جان و فنای قالب جالوت شد59

از درخشان ترین هنرهای میرزا حبیب حسن تعلیل‌های اوست:

خانه بی خانه خدا منزل اغیار بود

کعبه بی او عجبی نیست که بیت الوثن است60

چرخ خم آورده پشت با همه رفعت

بو که حکایت کند ز دال محمد61

هر شام و سحر که خم کند پشت

چرخت چو گدا برای تعظیم62

بخشیش ز مهر دامنی زر

ریزیش ز ماه دامنی سیم

تأویل‌های میرزا هم بسیار جالب است. او عارف است و تأویل شگرد عرفاست:

دل است آن وادی ایمن که گوید

انا الله حق در او از آتش طور63

کار جان کن نه کار تن که تو را

کار جانی بود نه کار تنی64

گرد این اوهن البیوت چرا

روز و شب همچو عنکبوت تنی؟

کارتن نام عنکبوت کنند

نیز در کار تن، تو کارتنی

4ـ2 ـ بیان

میرزا حبیب چندان اهل تشبیه و استعاره نیست و شعرهای بسیاری از او می توان یافت که هیچ بهره ای از این دو آرایه ندارد؛ اما در معدود اشعاری که از تشبیه و استعاره استفاده کرده، استادی خود را به خوبی نشان داده است. این بند اول از یکی از ترکیب بندهای میرزاست:[27]

دامن این خیمه را دست سحر بالا گرفت

ساقی چرخ از می خور ساغر مینا گرفت

آهوی گردون سوار بره شد مانند شیر

یال و دم رنگین ز خون جا در صف هیجا گرفت

بازگشت از دست ظلمت باز شاهنشاه روم

چون سکندر بار دیگر کشور دارا گرفت

خسرو خاور به کین با خیل اختر در غزا

رخت زی صحرا کشید و جای در بیدا گرفت

خور ز گلزار فلک چون لالة احمر شکفت

روشنی از دیدة صد نرگس شهلا گرفت

شهسوار خیل انجم پادشاه ملک چرخ

بهر قهر جیش ظلمت رایت حمرا گرفت

شد سلیمان فلک را تکیه گه اورنگ جم

همچو شاه دین که جا بر تخت او ادنی گرفت

تکیه شاه خاوران بر زمردین مسند نمود

همچو شاه دین که جا بر مسند احمد نمود

از یاد نباید برد که این تعابیر در عین زیبایی عمدتاً ابداع میرزا حبیب نیستند و سابقه ای طولانی در شعر فارسی دارند و میرزا هم اهل مطالعه و تتبع در دواوین قدماست؛ با این وجود نمی توان منکر ذوق سلیم و طبع خلاق او شد؛ خاصه وقتی با چنین تعابیری مواجه شویم:

دشمنت همچو شکوفه است که نازاده ز مام

راست اندام بر اندازة قدش کفن است65

5 ـ محتـوا

5 ـ1ـ مضامین شعری

در غزلیات نتوانستیم همة ابیات را مرور کنیم؛ از این رو موضوعات اولین غزل از هر قافیه را بررسی کردیم. این کار هم تنوع قوافی دیوان را نشان می‌دهد و هم نمونه برداری نسبتاً مطلوبی است. برخی از قوافی و ردیف‌ها کلمات خاص و در نتیجه مضامین خاصی را بیشتر جلوه می‌دهند؛ مثلاً حرف «قاف» و ردیف «عشق». با این شکل گزینش ضریب این نوع خطا به حداقل می‌رسد. در این جستوجو هجده غزل و 152 بیت بررسی شد که مجموعاً 296 موضوع و بن مایه به دست آمد. در این بین 262 بن مایه بیشتر تکرار شده بودند که آن‌ها را در جدول و نمودار زیر می‌بینید:

 

 

در یک تقسیم بندی کلی‌تر می‌توان عشق، عرفان، نکوهش زهد، رندی و شراب را در یک گروه جای داد و زندگی، دین و اخلاق را در گروهی دیگر. در این شرایط وجه غالب روحیة میرزا حبیب بهتر دیده می‌شود؛ شور عرفانی وی (76درصد) بر چهرة علمی و عقلانی‌اش(24درصد) غلبه دارد. اما در قصاید اوضاع کمی متفاوت است. جدول و نمودار قصاید از این قرار است:

 

5 ـ2 ـ نمودهای بارز اندیشة عرفانی

5 ـ2ـ1 ـ تجلیل از عرفا و دراویش

غیر از معصومین علیهم السلام مشایخ او و گاه دوستانش (که احتمالاً آنان نیز از دراویش و عرفا بودند) نیز مورد عنایت شعر میرزا حبیب قرار دارند. ظاهراً تنها استثنای این مدعا قصیده‌ای است که با میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام شروع شده و به ذکر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه خاتمه یافته و ناگهان به مدح میرزا حسن شیرازی ـ که «محی السنن» و مدرس میرزا در حوزة سامرا بوده ـ گراییده است.[28] او حتی وقتی می‌خواهد امیرالمؤمنین علیه السلام را مدح کند به قول عرفا استناد می‌کند:

این سخن از پیر درویشان جنید

می‌رسد ما را که پیر ما علی است66

به  طور کلی در غزلیات همه جا صحبت از نکوهش زاهد و شیخ و ستایش درویش است. در اغلب خودستایی‌ها هم خودِ نوعی و جمعی شاعر دیده می‌شود؛ نه خودِ فردی او؛ به عبارت دیگر عمدة مفاخره‌های میرزاحبیب فخر عرفاست؛ نه فخر شخص میرزا. او در یک غزل کامل ـ که به استقبال از حافظ سروده ـ به نکوداشت دراویش پرداخته است. اینک دو بیت از این غزل:

گر نسب پادشهان راست ز جمشید و قباد

قل هو الله احد نسبت درویشان است

حرم و دیر که در کیش مسلمان و کشیش

شد چنین محترم از حرمت درویشان است67

5 ـ2ـ2 ـ بیان حالات عرفانی

دکتر شفیعی کدکنی در بارة شعر عرفانی میرزا حبیب چنین می گوید: «آنچه حبیب در باب عرفان سروده است، حاصل تأملات شخصی خود اوست در آفاق و انفس؛ و شعرش از اصطلاحات عرفانی تقریباً برهنه است؛ مثل غزلیات شمس جلال الدین مولوی»؛[29] و در جای دیگر می گوید: «حبیب خراسانی به خاطر صبغة عرفانی غزل هایش در ادب این دوره قابل ملاحظه است و نوع غزل هایش از حالت و لطفی تجربی برخوردار است؛ بدین معنی که وی ـ برخلاف معاصران خود ـ هیچ گاه نخواسته شعری بگوید که از حالت درونی او سرچشمه نگرفته باشد».[30]

شعرهای میرزا حبیب بیان حالات و احساسات راستین او هستند. او خود را عارفی می‌داند که به وصال رسیده و اراده‌اش در ارادة حق فانی شده است. طعم این وصال در سراسر دیوانش دیده می‌شود؛ دیوانی که هیچ نشانی از غم و اندوه ندارد. نمونه‌هایی از اشعار او که به وضوح بیانگر حالات اویند:

فنا:

ز آبادی به ویرانی رسیدیم

ز دانایی به نادانی رسیدیم

به کوی نیستی از راه هستی

به درویشی ز سلطانی رسیدیم

اگر یاران به دشواری رسیدند

به مقصد ما به آسانی رسیدیم

بسی منزل که طی شد تا در این راه

به اول گام حیرانی رسیدیم

دلیل راه ما شد کفر زلفش

به آیین مسلمانی رسیدیم

نگین اهرمن دزدیده بودیم

به انگشت سلیمانی رسیدیم68

مظهر اسماء الله:

نام حق را هزار و یک گفتند

من یکی نیز از آن هزار و یکم69

5 ـ2ـ3 ـ نگاه عرفانی به عذاب

نوع نگاه میرزا به عذاب کاملاً اثرپذیرفته از ابن عربی است و با ظاهر قرآن و روایات تعارض دارد:

گویی که حق عذاب کند گر خوری شراب

عذب است اگر عذاب کند حق، عذاب نیست70

5 ـ2ـ4 ـ هر روز قیامت است

در نگاه تأویل گر و باطنی میرزا حبیب، هر روز قیامت است و دنیا و عقبا از هم جدا نیست:

از ما حساب کار چه جویی تو، شیخ شهر؟

امروز اگر به زعم تو روز حساب نیست71

آنچه از این بیت دریافت می‌شود، اعتقاد شاعر به روز حساب بودنِ امروز است و عقیدة شیخ شهر را «زعم» و گمان می‌داند. در این ابیات این عقیده پررنگ‌تر دیده می‌شود:

روز حساب را که به فردا نهاد شیخ

امروز پیر میکده یوم الحساب کرد72

5 ـ2ـ 5 ـ ملامت

میرزا حبیب به شدت ملامتی است؛ به گونه‌ای که خواننده حتی با اطلاع کامل از زندگی و سلوک شاعر، باز به او بدبین می‌شود. بسیاری از نمونه بیت‌هایی که نقل شد، مؤید همین نکته است؛ اما باز هم این بیت خواندنی است:

خرابم، بی خودم، مستم، رقم کن

به نام من سجل زین اعترافات73

شاعر علاوه بر طعن و تمسخر دائمی شیخ و زاهد، گاه گفته‌های زاهد (همان ظاهر شریعت) را خرافات می‌داند و گاه پا را فراتر می‌گذارد و اساساً دین و کفر را یکسان می‌داند که البته این آخری در کلام عرفا بسیار پرسابقه است:

بیا زاهد مزن دم زین خرافات

بزن ساغر که فی التأخیر آفات

تو گر از کعبه می‌آیی من از دیر

مخور غم کاین دو را نبود منافات74

5 ـ2ـ6 ـ ظاهر و باطن

میرزا حبیب باطنی است و اهل تأویل و از همین رو زاهد ظاهرپرست را گاه به علت ناآگاهی‌اش معاف می‌دارد و گاه بر او می‌تازد. همچنین بر اساس ابیات می‌توان حدس زد که او مانند بسیاری از عرفا مورد طعن متشرعین بوده است؛ در حالی که او خود مرجع تقلید است:

شیخ و زاهد گر مرا مردود و کافر گفته‌اند

عذر ایشان روشن است از روی ظاهر گفته‌اند75

این شاعر فقیه، گاه احکام شرعی را نیز تأویل می‌کند:

طواف و سیر گرد خانة دل

بود حجی که مقبول است و مشکور

گناهی جز خودی نبود، چو خود را

رها کردی بود ذنب تو مغفور76

میرزا حبیب با همة ملامتی بودنش، گاه اعتراف می‌کند که سخنانش رمزآلود است و به واقع رد گم می‌کند. او گاه از سخنان فتنه انگیز خود رمزگشایی می‌کند و گوشه‌ای از حقایق معنوی خود را می‌نمایاند:

نعل وارون زن که اندر راه عشق

عقل مجنون است و مجنون عاقل است77

می توحید حلال است که در مشرب عشق

می عبارت ز دل و جام عبارت ز تن است78

یکی از شگفت ترین موارد باطن گرایی و تأویل میرزا حبیب آن جاست که «در میانة مدح امیرالمؤمنین علیه السلام ناگاه به ستودن ابولؤلؤ و نکوهش خلیفة دوم می‌پردازد» و این امر، به خوبی روحیة رمزگرایانة شاعر را می‌نمایاند:

هر آن که جست تولا به دعوت باطل

هر آن که کرد تبری ز دعوت اخیار

حلول روح وی است اندر آن همه اجسام

بروز ذات وی است اندر آن همه ادوار

گهی به عشوة ابلیس و گه به صورت دیو

گهی به هیکل طاووس و گه به جلوة مار

گهی زده ره آدم به دانة گندم

گهی زده ره حوا به عشوة بسیار

گهی به هیکل شیطان ز سجدة آدم

قبول امر خدا را نموده استنکار

گهی به صورت قابیل شد برادرکش

گهی به هیکل کنعان ز نوح کرد فرار

گهی به شانة ضحاک از فریب و فسون

چو مار گشته و از خلق برکشیده دمار

به قوم لوط گهی منکر و گهی منکر

به قوم هود گهی بنده و گهی سالار

گهی به هیکل فرعون و گاه در هامان

گهی به سامری و گه به شکل عجل خوار79

گهی چو مزدک آورده کارنامه برون

گهی چو مانی بنموده بارنامه نگار

ز نسر و وُدّ و یعوق و ز جبت و از طاغوت

منات و عزی و لات و ز هر بت پندار

غرض وجود وی آمد به آیة قرآن

مراد ذات وی آمد ز معنی اخبار80

او در قصیدهای کاملاً عرفانی نیز این گونه به موضوع غصب فدک می پردازد:

ملکوت فلک عقار من است

گو برد تیم یا عدی فدکم81 ، 82

5 ـ2ـ7 ـ زهد و عشق

همانطور که در بخش مضامین شعری دیده شد، شاعر در قصاید چهره‌ای عقلانی‌تر دارد و نسبت بخش عاقلانة قصایدش (بیان حال و حکمت) به بخش عاشقانه و عارفانه (عشق و شراب و رندی)، 64 درصد به 36 درصد است. البته در مواردی نیز راه عقل و شرع را به کلی نفی نمی‌کند و فقط آن‌ها را زیردست راه عشق می‌داند:

عقل و دین در سایة دیوار عشق افتاده پست

می‌زند طبل و علم خورشید جان بر بام عشق83

ای همایونفر ای همای خرد

ای دلیل معارج فلکم

خوشتری خوشتری تو از دو جهان

لیک من نیز از تو خوشترکم

تو گرفتار قید وهم و شکی

من برون از جهان وهم و شکم

بگذرم از تو من به پرّان سیر

گرچه تا نیمه ره تویی یزکم84

اما در اغلب موارد به بی رحمانه ترین وضع هیچ شأنی برای زاهد و راه و رسمش قائل نیست و گاه شیخ را به کلی به تمسخر می‌گیرد:

ای شیخ جز این خرقه و دستار چه داری؟

جز انده و اندیشة بسیار چه داری؟

گیرم تو خری علم چه (=چو) باری است به دوشت

در گل چو فتاد این خر و این بار چه داری؟

تکرار کنی روز و شب این درس مزوّر

یک بار بگو زین همه تکرار چه داری؟

تسبیح تو چون رشته و دستار تو افسار

آخر به جز این رشته و افسار چه داری؟

عمریست که داری به در مدرسه مشکوی

باری خبر خانة خمار چه داری؟

ما رند خرابیم و به تو کار نداریم

شیخی و کبیری تو، به ما کار چه داری؟

گفتار نکو از تو شنیدیم اما

برگو تو ز نیکویی کردار چه داری؟85

من بر افراد بشر شیخ بر آحاد بقر

ز خداوند به هر قوم امامی دگر است86

هر اندازه که زاهد و شیخ در شعر میرزا حبیب نکوهیده اند، پیر می فروش عالی مقام است. شاعر حتی در قصاید هم ـ هرچند در مواردی معدود ـ ارادتش به پیر می‌فروش و دشمنی‌اش با اهل مسجد را به خوبی نشان داده است.[31]

5 ـ2ـ 8 ـ تعلق خاطر به شعر رندانه

نکتة جالب دیگر ضعف زبانی قصاید حکمی و قوت نسبی قصاید عشقی و شراب آلود است که باز از تعلق خاطر شاعر حکایت می‌کند. این نمونه‌ها تفاوت سطح را به خوبی نشان می دهند:

به گیتی بهتر از دانشوری نیست

به جز دانش به گیتی مهتری نیست

به دو گیتی ز دانش برتری جو

که جز دانش به گیتی برتری نیست

ز دریای خرد گوهر توان جست

که دریایی بدان پهناوری نیست…87

نرگس مست تو را باز خماری دگر است

می‌نماید که در اندیشة کاری دگر است

گه شود زرد ز اندیشه گهی سرخ ز شرم

باغ دلجوی تو را سیب و اناری دگر است

در گلستان تو نارنج و ترنج آمده بار

در بهشت رخت امروز بهاری دگر است…

شانه دندان به جگر داشت که جز باد صبا

حلقة زلف تو را حلقه شماری دگر است

جام می نیز از این غصه دلش خون شده بود

که لبت جز لب او بر لب یاری دگر است…88

5ـ3ـ بازی با احکام شرعی

این مورد نیز از عجایب دیوان میرزا حبیب است؛ با اینکه وی مجتهد و مرجع تقلید بوده است:

وقف کردم از دل و جان وز خدا خواهم قبول

مسجد و محراب و منبر را به خیل زاهدان89

یک بوسه حلال وار از آن لب

گر می ندهی، حرام گیریم

جبریل صفت بیا در این بزم

ساغر بدهیم و جام گیریم90

قبلة حق و حقیقت عشق باشد عشق و بس

زهد و علم و معرفت هر یک مجازی دیگر است91

از شیخ بپرسید گر از اهل کتاب است

آن آیه کدام است که تحریم شراب است؟

هرگز نتواند سخن شیخ شنیدن

آن گوش که پیوسته بر آهنگ رباب است92

گاه نیز بدون تعریض به احکام شرع، از اصطلاحات فقهی استفاده‌ای صرفاً هنری و ابزاری دارد:

هر بیع و عقد را که به فتوای عقل بود

اندر حضور مفتی عشقم اقالت است93

5ـ 4ـ اطلاعات دینی

میرزا حبیب فقیهی عالیقدر است و طبیعی است که علم و اطلاعش از دین به مراتب بیش از دیگر شعرا باشد. از آنجا که او در اندیشه و شعر مقلد نیست، اغلب تلمیح‌ها و تضمین‌هایش بی سابقه (یا با احتیاط بیشتر) کم سابقه و مخصوص خود اوست. نگاه عرفانی او نیز باعث شده که فقط برخی آیات و احادیث در شعر او راه یابند یا از آیات و روایاتی که مورد استفادة دیگران هم بوده، برداشتی غیرمتعارف و عرفانی داشته باشد. در دو بخش «ظاهر و باطن» و «تأویل‌ها» نمونه‌های متعددی از این دست مطرح شدند؛ بنابراین در اینجا فقط نمونه‌های آیات و احادیث کم کاربرد در ادبیات ذکر می‌شوند:

از خصم تو گفت حق به قرآن

چندین به کنایه لات و عزی94،95

با ختم رسل عیان و پنهان

با سایر انبیا علی بود96،97

بر قلب ولی که عرش رب است98

آن کس که قد استوی علی بود99

آداب و حقوق بندگی را

کردی تو به جبرئیل تعلیم100،101

آن وجه خدا تویی که باقی است

جز تو همه فانی است و هالک102،103

پیر مغان گناه مرا گر ثواب کرد

تبدیل سیئات به حکم کتاب کرد104،105

اما از عجایب است که چنین عالمی با این میزان اطلاعات و این عرق شیعی و صبغه‌ی تبرایی قوی(رک. بخش ظاهر و باطن) یکباره به حدیثی استناد می‌کند که از نظر شیعیان قطعاً مردود است و ممدوح این حدیث جعلی هم از بزرگان دشمنان اهل بیت علیهم السلام است:

دوش تا وقت سحر با لعل و خالت می‌سرود

کلمینی یا حمیرا106 و ارحنی یا بلال107،108

در زیبایی شعر و تناسب سرخی با لب و سیاهی خال با بلال هیچ سخنی نیست. بحث بر سر استناد به «کلّمینی یا حمیرا» است. تنها احتمال معقول آن است که میرزا حبیب این حدیث مجعول را از مثنوی مولوی در خاطر داشته باشد. مولوی در دفتر اول مثنوی دو بار این حدیث موزون را در شعر خویش گنجانده است:

مصطفی آمد که سازد همدمی

کلمینی یا حمیرا کلمی109

آن که عالم بندة گفتش بدی

کلمینی یا حمیرا می‌زدی110

البته پیش از مولوی عطار پای این حدیث را به شعر باز کرده بود:

باز در باز آمدن آشفته او

کلمینی یا حمیرا گفته او111

زمّلینی یا خدیجه ز ابتدایش

کلمینی یا حمیرا ز انتهایش112

البته میرزا حبیب یک بار دیگر هم اطلاع (یا حداقل دقت) علمی خود را زیر سؤال برده است؛ آنجا که یونس و ذوالنون را دو شخص پنداشته؛ در حالی که ذوالنون (به معنای صاحب ماهی) لقبی قرآنی برای حضرت یونس علیه السلام است. در این شعر، نام رابطة هر پیامبر با حضرت امیر علیه السلام در یک بیت (و نه بیشتر) توصیف شده است؛ اما بر خلاف رویة معمول، یونس در یک بیت آمده و ذوالنون در بیتی دیگر. هر چند جای توجیه دارد؛ اما روند شعر همان کم دقتی گوینده را تأیید می‌کند:

آن کو به خلیل نار نمرود

بنمود گل و گیا علی بود

آن حرف ندا که گفت یونس

در ظلمت بحر یا علی بود

آن کس که به دستش از دل بحر

ذوالنون بشد رها علی بود

آن کس که عصا به دست موسی

بنمود چو اژدها علی بود113

5ـ5ـ غلو

آنچه در دیوان میرزا حبیب موج می‌زند، ارادت و عشق او به امیرالمؤمنین علیه السلام است. وی در این زمینه مدایحی چشم گیر دارد که گاه با نگاه ویژه به آیات و روایات به دست آمده و گاه زاییدة تخیل یا شاید مکاشفات اوست. البته برخی از این مدایح رنگ و بوی غلوّ می دهند؛ اما با توجه به تأویل‌های مأثور و ظرایف اعتقادی قابل توجیه است:

گر پرده ز چهره بر فکندی

گفتی همه کس خدا علی بود

بی پرده بگو علی خدا نیست

لیکن ز خدای هم جدا نیست

یا من هو اول و آخر

یا من هو باطن و ظاهر

یا من هو شاهد و مشهود

یا من هو غائب و حاضر

یا من هو عالم الخفیات

یا من هو سامع السرائر

یا من هو صارف البلیات

یا من هو واقف الضمائر114

خداوند دل و جان جز علی نیست

که ظهر و بطن قرآن جز علی نیست115

علی آدم، علی شیث و علی نوح

که در دور نبوت جز علی نیست

علی احمد، علی موسی و عیسی

که در اطوار خلقت جز علی نیست

اگر گویی علی عین خدا نیست

بگو نیز از خدا هرگز جدا نیست116

ناگفته نماند که چه بسا این معارف جزو اسرار باشند و سزای آن یار که اسرار هویدا کند هم بر کسی پوشیده نیست.[32]

میرزا حبیب گاه مدح را از حد شرعی می‌گذراند و به درة غلو می‌غلتد:

اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش

که در روز قیامت جز علی نیست

در آن حضرت که دم از لی مع الله

زند احمد معیت جز علی نیست

شنیدم عاشقی مستانه می‌گفت

خدا را حول و قوت جز علی نیست117

5 ـ 6ـ تفاخرها

میرزا حبیب در مفاخره‌هایش عمدتاً به قدرت شاعری خود نازیده است و این نکته در میان شعرای عارف عجیب و کم سابقه است؛[33] تا چه رسد به میرزا حبیبی که ابتدا فقیه و مجتهد است و بعد عارف و پس از این‌ها شاعر!

شیرین غزلی نغز بدین قافیه گوید

هرکس که در اندیشة خود قافیه سنج است118

در سخنهای من بیا و ببین

آنچه نشنیده ای ز سحر حلال119

در این ابیات به بندگی خدا افتخار کرده است که البته این نکته در دیوان او رواج چندانی ندارد:

گر خدای سپهر یار من است

سیر گردون به اختیار من است

گر سگ بارگاه حق باشم

شرزه شیر فلک شکار من است

از سگم نیز کم به قیمت خوان

گر سگ نفس دون سوار من است120

یک بار نیز در غزلی سه بیتی و ضعیف به سیادت خود افتخار کرده است که البته همان جا هم کار را به انگور و شراب کشانده است:

ما فاطمیان سید عالی نسب استیم

اصل شرف استیم و کمال حسب استیم

در دانش و بینش به همه کار تنومند

فخر عجم استیم و کمال عرب استیم

تا آدم و حوا پدران را شرف از ماست

چون دختر تاکیم که فخر عنب استیم

6ـ بخش مدایح

6ـ1ـ پراکندگی قالبها و موضوعات مدایح

همانطور که دیده می‌شود، عموم مدایح منحصر است در حضرات نبی گرامی، امیرالمؤمنین و امام عصر علیهم السلام (آنچه در قصیدة دوم در مدح امام کاظم علیه السلام آمده، بسیار مختصر است). نکتة جالب آنکه در تمام این موارد فقط صحبت از میلاد و جشن و شادباش است و بویی از غم به مشام نمی‌آید و از این حیث بسیار شبیه است به غزلیات شمس.

6ـ2ـ بن مایه‌ها

در این بخش 450 بیت را که بیشتر (429 بیت) از ترکیب بندها و کمی (21بیت) از قصاید انتخاب شده بود، مطالعه و بن مایه‌های ابیات استخراج گردید. در مجموع 633 بن مایه به دست آمد که از آن میان، آنچه بسامد داشت در جدول زیر مرتب شده است:

مقصود از مدایح غیرمأثور، ابیات ستایش آمیزی هستند که ریشه در هیچ جای مشخصی از تاریخ یا متون مقدس ندارند؛ چیزی شبیه به مدایح شاعران درباری روزگار سامانیان و غزنویان. اینک از گونه‌های مختلف این مدایح نمونه‌هایی ذکر می‌شود:

مدح غیر مأثور دربارة امیرالمؤمنین علیه السلام :

روی تو که قبلة صلالآ است

مجموعة عالم صفات است

عنوان تجلی ظهور است

دیوان کمال حسن ذات است

سردفتر مصحف وجود است

سرلوح کتاب کائنات است

جز مدح تو هر که هر چه گوید

دانسته یقین که ترهات است

ابروی تو قبلة نماز است

گیسوی تو عروة نجات است121

مدح قرآنی دربارة غدیر خم:

امروز ز روی نص قرآن

بگرفت کمال دین اسلام

امروز به امر حضرت حق

شد نعمت حق به خلق اتمام122

مدح قرآنی دربارة امیرالمؤمنین علیه السلام :

از خصم تو گفت حق به قرآن

چندین به کنایه لات و عزّی

یک جلوه ز چهرة تو تابید

در بزمگه دنی تدلی123

مدح حدیثی دربارة امیرالمؤمنین علیه السلام :

آن نقطة با که پیش یکتا

پشتش به دعا دو تا علی بود

با ختم رسل عیان و پنهان

با سایر انبیا علی بود124

غلو در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام :

مجو غیر از علی در کعبه و دیر

که هفتاد و دو ملت جز علی نیست

اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش

که در روز قیامت جز علی نیست

در آن حضرت که دم از لی مع الله

زند احمد معیت جز علی نیست125

شنیدم عاشقی مستانه می‌گفت

خدا را حول و قوت جز علی نیست126

6 ـ3 ـ تحلیل مضامین وصفی

وفور چشم گیر مدایح غیرمأثور نشان از قدرت شاعری و خیال پردازی و سخنوری میرزا حبیب دارد. نیز حجم بالای آیات و احادیث به کار رفته در اشعار تسلط او به متون مقدس را می‌نمایاند. اما نکتة جالب توجه انتخاب‌های وی است که همه نشانگر رویکرد عرفانی اوست؛ زیرا از میان فضایل مأثور فقط آن‌هایی را برگزیده که صبغة عرفانی دارند. ظاهراً جنگاوری مشهورترین صفت مولاست؛ اغلب شعرا هم وقتی به مدح حضرت امیر علیه السلام می  پردازند، از دلاوری های بدر، احد، خیبر و… یاد می  کنند؛ اما نهایت حماسه سرایی میرزاحبیب همین ابیات است که در عین زیبایی از ذکر مستقیم دلاوری های مولا طفره رفته است:

سوخت صد عجل خوار از برق تیغ آبدار

چون عیان شد ذوالفقار شه چو دست موسوی

رمح شه همچون عصای پور عمران درکشید

در دهان صد مار سحر و اژدهای جادوی

قبضة شمشیر شد منشور انزلنا الحدید

بر زبان تیغ روشن آیت بأس شدید127

از عجایب و نوادر است که شاعری با این حجم مدح امیرالمؤمنین علیه السلام ، به جنگ های آن حضرت نپردازد یا از یتیم نوازی و نیز سخنوری ایشان دم نزند. میرزا حبیب آنقدر در فضایل عارفانة امام غوطه ور است که مجال پرداختن به فضاهای دیگر را از خود سلب کرده است. او حتی حسب و نسب مولا را هم برنمی شمارد و نیز در آنچه که از اشعار او در دست است، هیچ نامی از حضرت صدیقة طاهرهB نیست. با این اوصاف و نیز با وجود روحیة شاد میرزا حبیب، طبیعی است که جایی برای صبر، سکوت، غربت، مظلومیت و شهادت مولا در اندیشه‌ و اشعار او یافت نشود.

6 ـ4 ـ تغزلات و تشبیبات

میرزا حبیب در لابه لای مدایح، گاه و بیگاه تغزل و تشبیب می‌آورد که هم زیباست و هم مایة تعجب. تغزّلاتش چندان عاشقانه است که چه بسا مستمعان مقدّس مآب را به انکار وادارد و از همین رو قابل خواندن در بسیاری از مجالس نیست. این نمونه را از ترکیب بند 22 بندی او ببینید:

وقت است که باز جام گیریم

از لعل لب تو کام گیریم

آهوی رمیدة دو چشمت

رام ار نشود به دام گیریم

یک بوسه حلال‌وار از آن لب

گر می‌ندهی حرام گیریم

چشم تو به عشوه خون ما ریخت

از لعل تو انتقام گیریم

از گیسوی تو کمند سازیم

از ابروی تو حسام گیریم

از صف‌زده خیل مژّگانت

فوجی سپه نظام گیریم

یک رویه بدین سلاح و لشکر

ملک دو جهان به کام گیریم

امروز که عیش قدسیان است

ما نیز قدح مدام گیریم

خورشید می و هلال ساغر

از دست مه تمام گیریم

یک ره به حرم یکی به دیر است

ما زین دو بگو کدام گیریم؟

زهاد قدح ز حور و غلمان

ما از کف تو غلام گیریم

دستار دهیم رهن و جامی

از باده‌کشان به وام گیریم

هم باده علی‌الرئوس نوشیم

هم بوسه علی‌الدوام گیریم

جبریل صفت بیا در این بزم

ساغر بدهیم و جام گیریم

این نغمه به روز و شب سراییم

وین زمزمه صبح و شام گیریم

از خلق جهان علی غرض بود

او جوهر و ماسوی عرض بود128

نتیجه :

ویژگی های عمدة میرزا حبیب که در شعرش هم نمود یافته از این قرار است:

الف) ابتدا عارف است و بعد مرجع تقلید؛ به دلیل تعلق خاطر به عرفان، شاعر خوبی هم هست؛

ب) شعر او اغلب بیان حال واقعی اوست و به ندرت شعر سفارشی (مثل ستایش دانش) در آثارش یافت می شود؛

ج) ویژگی  های عمدة شعر عرفا در اشعار وی دیده می شود؛ از جمله مقابله با ظواهر شرع و طعن زاهد و شیخ که در سنت ادبی عرفانی همیشه ریاکارند. شیوة پرداختنش به شراب و … زبان رمزآلود شعرای عارف را نشان می دهد و چه بسا برای فهم و تفسیر یا توجیه اشعار و اقوال غیرشرعی بسیاری از عرفا دستاویز مناسبی باشد؛

د) در مدایح آیینی هم نگاه عرفانی اش غلبه دارد و بیشتر طبق یافته هایش مدح می کند نه مأثورات و محفوظات که یکی از علل تازگی کلامش نیز همین است؛

هـ ) مانند عرفا اهل تأویل است و مأثورات مورد استفاده در مدایح را نیز معمولاً با تأویل به کار می برد؛

و) حالات عرفانی اش مناسب وصال است و از همین رو کاملاً شاد است؛ نشانی از غم و اندوه ـ حتی در مراثی مذهبی ـ در دیوانش نیست؛

ز) باز هم مانند عرفا بیشتر نگران حال و رابطة خود با خداست تا اینکه دغدغة مردم را داشته باشد؛ این روحیه در شعرش با غیبت مضامین اجتماعی و در زندگی اش با انزوای یازده ساله (سالهای پایان عمر) و نیز دخالت نکردن در جریانات انقلاب مشروطه نمود دارد.

 


پی نوشت ها :

1. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 68.

2. همان، 232.

3. همان، 68.

4. همان، 199.

5. همان، 198.

6. همان، 221.

7. همان، 200.

8. همان، 177.

9. همان، 219.

10. همان، 221.

11. همان، 93.

12. همان، 70.

13. همان، 224.

14. همان، 224.

15. همان، 97.

16. همان، 119.

17. همان، 230.

18. همان، 199.

19. همان، 232.

20. همان، 232.

21. همان، 68.

22. همان، 217.

23. همان، 232.

24. همان، 234.

25. همان، 89.

26. همان، 218.

27. همان، 221.

28. همان، 232.

29. همان، 232.

30. همان، 232.

31. همان، 234.

32. همان، 69.

33. همان، 198.

34. حافظ، دیوان، 1/116.

35. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 68.

36. سعدی، کلیات، 899.

37. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 217.

38. همان، 199.

39. همان، 171.

40. همان، 217.

41. همان، 233.

42. بقره/33.

43. مجلسی، بحارالأنوار، 1/177.

44. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 172.

45. مجلسی، بحارالأنوار، 7/337.

46. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 220.

47. مجلسی، بحارالأنوار، 26/5.

48. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 231.

49. همان، 266.

50. همان، 245.

51. همان، 123 ـ 124.

52. بقره/30.

53. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 243.

54. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، 4/256؛ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، 127.

55. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 244.

56. طه/5‏.

57. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 245.

58. حدید/25.

59. بقره/251.

60. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 314.

61. همان، 218.

62. همان، 233.

63. همان، 219.

64. همان، 199 ـ 200.

65. همان، 315.

66. همان، 224.

67همان، 76ـ77.

68. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 171.

69. همان، 19.

70. همان، 78.

71. همان، 78.

72. همان، 124.

73. همان، 76.

74. همان، 75.

75. همان، 119.

76. همان، 219.

77. همان، 79.

78. همان، 312.

79. اعراف/148.

80. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 267.

81. «تیم» و «عدی» نام قبایل ابوبکر و عمر است.

82. میرزا حبیب، 19.

83. همان، 148.

84. همان، 19.

85. همان، 198.

86. همان، 76.

87. همان، 1.

88. همان، 7.

89. همان، 184.

90. همان، 226.

91. همان، 89.

92. همان، 89.

93. همان، 89.

94. مجلسی، بحارالأنوار، 82/260.

95. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 228.

96. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، 4/256؛ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، 127.

97. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 231.

98. مجلسی، بحارالأنوار، 55/39.

99. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 232.

100. مجلسی، بحارالأنوار، 26/350.

101. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 233.

102. مجلسی، بحارالأنوار، 4/5.

103. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 234.

104. فرقان/70.

105. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 124.

106. فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ترجمه و تنظیم از حسین داوودی، تهران، امیرکبیر، 1376، ص92؛ به نقل از احیاء العلوم، ج3، ص74. در همان جا به نقل از اللؤلؤالمصروع، ص103 این حدیث مجعول دانسته شده است.

107. بحار، ج79،ص173: قالَ النَبیُ صلی الله علیه وآله وَ سَلّم: أَرِحْنَا يَا بِلَالُ

108. حاج میرزا حبیب خراسانی، دیوان اشعار، به سعی علی حبیب، تهران، زوار، چاپ چهارم، 1361، ص 154.

109. مولوی، مثنوی معنوی، 1/120.

110. همان، 1/150.

111. عطار نیشابوری، منطق الطیر، 247.

112. عطار نیشابوری، مصیبت نامه

113 میرزا حبیب، دیوان اشعار، 232 ـ 233.

114. همان، 232 ـ 233.

115. همان، 219.

116. همان، 221.

117. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 220.

118. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 98.

119. همان، 155.

120. همان، 95.

121. همان، 228.

122. همان، 224.

123. همان، 228.

124. همان، 231.

125. مجلسی، بحارالأنوار، 79/243.

126. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 220.

127. همان، 245.

128. همان، 226.

 

پی نوشت ها :

[1]. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی / پژوهشگر و دبیر

[2]1. شعراء/ 227.

[3]. خراسانی، حاج میرزا حبیب، دیوان اشعار، چاپ چهارم، به کوشش علی حبیب، تهران، زوار، 1361ش.

[4]1. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 3.

[5]2. همان، 5.

[6]3. همان، 18.

[7]4. همان، 17.

[8]5. همان، 18.

[9]6. همان، 8.

[10]1. همان، 20.

[11]. همان، 20ـ32.

[12]. همان، 17ـ  18.

[13]. همان، 6؛ به نقل از صنیع الدوله، مطلع الشمس، 2/400.

[14]. همان، 6 ـ 7؛ به نقل از مشکان طبسی، مجله‌ دبستان، ش3

[15]1. همان، 7.

[16]2. همان، 39.

[17]. همان، 8 ـ 9.

[18]4. همان،40.

[19]5. همان، 267.

[20]6. همان، 40.

[21]. همان، 9.

[22]. همان، 44ـ49.

[23]. همان، 38و 52.

[24]4. همان، 52.

[25]. همان، 61ـ67.

[26]. کتابی مجعول در قرن دهم که به دست شخصی به نام آذرکیوان فراهم شده است و آن را به پیغمبری مجعول به نام ساسان پنجم [ از نسل یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی] نسبت داده و خود آن را ترجمه و تفسیر کرده است. این کتاب بعدها به طبع رسید و مایه گمراهی فرهنگ نویسان شد و لغات ساختگی آن از راه فرهنگ ها در شعر شاعرانی مانند شیبانی، ادیب الممالک و فرصت راه یافت و غلط های تاریخی آن نیز وارد تاریخ دوران قاجار شد (دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه دساتیر).

[27]1. میرزا حبیب، دیوان اشعار، 240ـ241.

[28]1. همان، 309.

[29]2. کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشه های تحول شعر معاصر، 349.

[30]1. همان، 97.

[31]1. همان، 9.

[32]1. گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد (حافظ)

[33]1. قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من (مولوی، مثنوی معنوی، 1/106).

 

فهرست منابع :
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تصحیح قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسة البعثة، چاپ اول، قم، مؤسسه البعثه، 1374ش.
برسی، حافظ، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، به تصحیح علی عاشور، چاپ اول، بیروت، اعلمی، 1422ق.
خراسانی، حاج میرزا حبیب، دیوان اشعار، به کوشش علی حبیب، چاپ چهارم، تهران، زوار، 1361ش.
حافظ، دیوان، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، چاپ دوم، تهران، خوارزمی، 1362ش.
سعدی، کلیات، برگرفته از تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، جاویدان، 1374ش.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، با چراغ و آینه در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر، چاپ اول، تهران، سخن، 1390ش.
فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ترجمه و تنظیم حسین داوودی، تهران، امیرکبیر، 1376ش.
مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسن، تهران، توس، 1375ش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *