وهابیت از فرقههای نوپای جهان اسلام است. این مسلک که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته است، به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر کشورهای اسلامی است. این فرقه منسوب به پایه گذار آن محمدبن عبدالوهاب سلیمان نجدی است. در این مقاله سعی شده است با استفاده از متون اصیل وهابی، به شرح و تبیین زندگانی محمدبن عبدالوهاب پرداخته شود.
دوران کودکی
محمدبن عبدالوهاب[1] از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او، «وهابی»[2] نام گرفته است و ریشه های فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهل سنت مانند ابن تیمیه حرانی (661-728ق) و ابن قیم جوزی (691-751ق) است. وی در سال 1115ق (1703م)[3] در شهر عیینه[4] در صحرای دور افتاده نجد متولد شد.[5] او در خانوادهای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود.[6] جد پدری او، سلیمان، رئیس عالمان نجد بشمار میرفت.[7] در گزارش های کتب تاریخ وهابیت آمده است که او قرآن را قبل از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن گردید. او را تیزهوش، دارای حافظهای قوی، زیرک و با گفتاری فصیح وصف کردهاند[8]. همچنین او در کودکی کتب تفسیری، حدیثی و کلام علما را بسیار مطالعه می کرد و چنان سرعت حفظ و کتابت داشت که همه را متحیر میکرد.[9] سلیمان بن عبدالوهاب میگوید که پدرمان از فهم و ادراک او با وجود کمی سنش متعجب گردیده بود و میگفت که از محمد در احکام بهرهها برده است. به دلیل آگاهی از احکام، از کودکی پدرش او را امام جماعت قرار داد.[10] همچنین نقل شده که او قبل از دوازده سالگی به بلوغ رسید و پدرش در همان سال برای او همسری برگزید.[11]
عدهای دیگر معتقدند که پدرش از همان ابتدا با او مخالفت میکرد و از طرز تفکر او هراسان بود. پدر، برادر و استادان او در گفتار و کردارش ضلالت و گمراهی را میدیدند و او را بسیار نکوهش میکردند و مردم را از او برحذر میداشتند.[12]
سفرها
محمدبن عبدالوهاب پس از فراگیری مقدمات علمی و آموزش فقه حنبلی نزد پدر، سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و غیره بیان میکند که خوشایند رؤسای قوم نبود و سخن او را نمیپذیرفتند. لذا او برای تحصیل علم عازم سفر[13] به حرمین شریفین مکه و مدینه شد.[14]محمدبن عبدالوهاب در مکه، روش تعلیمی آنجا را نپسندید و به مدینه رفت. در آن زمان فضای فرهنگی مدینه از ارتباط و تعامل مجموعهای از علمای اقصی نقاط جهان اسلام که در آن شهر گرد آمده بودند، تشکیل میشد. از نیمههای قرن هفده مکتبی حدیثی در مدینه پدید آمده بود که علاوه بر اسناد، بر متون نیز تاکید ویژهای داشت و با سردمداری ابراهیم الکورانی، نوعی نهضت بازنگری بر ارزشهای فقه و کلام اشعری شکل گرفت که شامل مسائل مهمی چون دیدگاه کلام اشعری در باب ویژگیهای خداوند، دلالت، حضور او و مسئولیت انسان در قبال اعمالش را شامل میشد. اصلیترین ویژگی این نهضت تلاش و تمایل آنها برای احیای اندیشههای احمدبن حنبل و ابن تیمیه بود.[15]
اقامت او در مدینه بر طرز فکر آینده او بسیار تاثیر گذاشت[16] و او بعد از آشنایی با افکار و آرای ابن تیمیه در اظهار عقاید خود راسختر و کوشاتر شد. از اینرو، میتوان او را گسترشدهنده، مدافع و پیرو اندیشههای ابن تیمیه دانست.[17] او در این شهر با عالمی حنبلی به نام شیخ عبدالله بن ابراهیم نجدی (م. 1140ق) از پیروان ابن تیمیه و شاگرد عبدالباقی حنبلی (م. 1071ق) از اهالی بعلبک آشنا گردید. همچنین او هنگام اقامت در مدینه با علمای زیادی ازجمله محمدبن حیات سندی (م. 1165ق)[18]، علی افندی داغستانی، اسماعیل عجلونی، عبداللطیف عفالقی احسایی و محمد عفالقی احسایی دیدار کرد[19] و از عدهای از علما همچون عبدالله بن ابراهیم، محمدبن حیات السندی، داغستانی و احسایی اجازهنامه حدیثی گرفت.[20] او مدت زیادی را در مدینه ماند و مردم را از استغاثه و تبرک جستن به قبر پیامبر که از نظر او بدعت به شمار میآمد، نهی می کرد.[21] سپس به نجد بازگشته، یک سال در آنجا ماند[22] و سپس به سمت بصره به راه افتاد[23]. یکی از دلایل مهم سفرهای محمدبن عبدالوهاب به خارج از نجد بدست آوردن علوم علمای حرمین و بصره بود؛ زیرا تلاش علمای نجد بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بود. او در این سفرها با علمای بسیاری دیدار کرد.[24] او در مدرسه بصره نزد شیخ محمد مجموعی فقه اللغه و حدیث را آموخت.[25] همچنین عقاید خود را برای استادش آشکار کرد و استادش او را بر عقیده توحید ستود.[26]
محمدبن عبدالوهاب در نهی مردم از عقایدشان و دعوت آنها به عقاید خود بیپروا بود. هنگام سکونت در بصره عقاید خود را در زمینه توحید، دعا، توسل و… آشکار میکرد و مردم را به آنها فرا میخواند و با علمای آنها مناظره میکرد. ادامه یافتن روش محمدبن عبدالوهاب در توهین به مقدسات مسلمانان در بصره، موجب نارضایتی مردم و علما را به همراه داشت؛ به طوری که مورد هجوم و اذیت و آزار مردم قرار گرفت و سرانجام در یکی از روزهای گرم تابستان او را از بصره اخراج کردند. همچنین به شیخ مجموعی، استاد او در بصره، به جهت دوستی و کمک به او، اذیت و آزار رساندند.[27]
محمدبن عبدالوهاب پس از اخراج از بصره به سمت شام روانه شد[28] و در شهر زبیر، در چند فرسخی بصره، چند روزی ساکن میگردد.[29] او قصد ادامه سفر به سمت شام را داشت، ولی به دلیل ناتوانی مالی از سفر به شام منصرف شد و به سمت نجد به راه افتاد. در راه بازگشت به احسا رفت[30] و از عالمانی چون عبدالله بن عبداللطیف احسایی و عبدالله بن فیروز بهره گرفت[31]. محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله بازگشته، دعوت خویش را آغاز کرد. برخی از جمله فرزند شیخ، معتقدند که او کتاب توحید خود را در بصره نگاشت و برخی دیگر قائلاند که در حریملاء، پس از بازگشت از بصره، نوشته شده است.[32]
در مقابل منابع وهابی که اختلاف اندکی در سفرهای محمدبن عبدالوهاب دارند و سفرهای محدودی برای او نقل کردهاند، منابع غیروهابی از کثرت سفرهای محمدبن عبدالوهاب یاد کردهاند. نویسنده لمع الشهاب معتقد است که محمدبن عبدالوهاب پس از خروج از بصره، به بغداد[33] میرود و دو سال در مدرسه وزیر ساکن میشود. او در این دو سال کتاب صحائف الاعمال و مقاصد تفتازانی را نزد عبدالرحیم کردی میخواند. سپس با زنی ثروتمند ازدواج می کند و ثروتی معادل دوهزار دینار بعد از مرگ زنش به ارث میبرد. در این زمان به کردستان عراق میرود و یکسال در آنجا میماند. سپس به اصفهان مسافرت میکند و هفت سال در مدرسه عباسیه اقامت میگزیند. وی در این مدت شرح تجرید قوشچی و شرح مواقف میر سیدشریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزاجان اصفهانی، محشی شرح تجرید، میآموزد. سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم میآید و با دوست همراه خود به نام علی قزاز، یک ماه در قم میماند. سپس به بلاد عثمانی رفته، و از آنجا عازم حلب میشود و در شش ماه سکونتش در حلب مشغول تدریس عربی میگردد. سپس از آنجا به شام میرود و بعد از یک سال اقامت در شام راهی قدس شریف می گردد. دو ماه در قدس میماند و از آنجا به مصر مسافرت میکند. او حدود دوسال و اندی در مصر میماند و از آنجا راهی مدینه منوره میگردد. سپس از آنجا به مکه مشرفه میرود و بعد از زیارت به زادگاهش باز میگردد.[34] گفته شده شیخ به موصل هم رفته و از ملا احمد جمیلی استفاده کرده است. در این میان منابع فرانسوی و وقایع نویس مغربی نیز از مسافرت شیخ به سوریه خبر دادهاند.[35]
گفتنی است که مدرسی طباطبایی ماجرای سفر محمدبن عبدالوهاب به ایران و درس خواندن او در این ولایات را که با شرح و بسط فراوان در لمع الشهاب آمده است، با استناد به برخی از مصادر ایرانی از قبیل ناسخ التواریخ، روضه الصفای ناصری[36]، مآثر سلطانیه، تحفه العالم سیدعبداللطیف شوشتری[37] و نامۀ میرزای قمی به فتحلی شاه، تردید ناپذیر دانسته است.[38]
مایکل کوک با اشاره به منابع ایرانی، بیان میدارد که دو منبع دیگر نیز برای تضمین اعتبار گزارش هایی که از ایرانیان رسیده، وجود دارد: یکی از آنها سفرنامة کارستن نیبور، سیاح آلمانی است. وی توضیح می دهد که چگونه شیخ پس از تحصیل در نجد، چند سال در بصره زندگی میکند و پس از آن به بغداد و ایران سفر میکند. و منبع متقدم دیگر که البته با صراحت کلام کمتری است، خود شیخ است. شیخ نامه ای به عبدالله بن سُحَیم، مفتی مجمعه، در باب دشمنی ابن المویس با اندیشه هایش می نویسد و در آن نامه متذکر می شود که ابن المویس نامه ای به مردم وَشم (درون منطقة نجد) نوشته و در آن عقاید مرا بدعتی از سوی خراسان دانسته است. مایکل کوک در ادامه بیان میدارد که با وجود دردست داشتن تمام این اطلاعات، هنوز هم مسیر سفر شیخ در پرده ای از ابهام قرار دارد و براستی سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ منابع وهابی تا جایی بر دیگر منابع رجحان دارند که عقاید اصلی وهابیت را به ما منتقل می کنند و طبیعی است که آنها هیچ علاقه ای ندارند که به موضوعاتی بپردازند که شیخ علاقه ای به اطلاع همگان از آنها نداشته است. با این حال، این منابع به دلیل ناقص بودنشان، قابل اتکا نیستند و بخش قابل اطمینانی که میتوان بدان اشاره کرد، آن است که شیخ قطعاً مدتی را در بصره گذرانده است. به این نکته منابع وهابی و غیروهابی، اشارات صریحی داشته اند. علاوه بر این، باید به این مطلب توجه داشت که بررسی روایات متفاوت مسیر سفر شیخ، منبع صحیح و کاملی برای درک عقاید و جهانبینی او نخواهد بود و برای نیل به مقصود خود باید به سخن محققّانی توجه کرد که شیخ احتمالاً برخی از دیدگاههای خود را با ایشان در میان گذاشته است.[39]
نکته دیگر درباره مؤسس این فرقه، ارتباط او با جاسوس انگلیسی مستر همفر در بصره است. همفر انگیزه مخالفت با دولت عثمانی را در او ایجاد کرد و شیخ را برای تشکیل حکومتی جدید روانه نجد ساخت. از اینرو، عدهای فرقه وهابیت را به استناد اعترافات مستر همفر ساخته انگلیس میدانند، اما در مقابل، عدهای با گزارشهای مستر همفر مخالفت کرده و از اساس آن را کذب شمرده و این سخنان را ساخته دست عالمان شیعی دانسته[40] و به دلایلی این کتاب را رد کردهاند. برخی از این دلایل عبارت است از:
1 – هنگام ملاقات همفر با شیخ در بصره، شیخ ده سال بیشتر نداشته است؛ در حالیکه همفر او را جوانی بلند پرواز وصف کرده که به سه لغت عربی، فارسی و ترکی آشنا بوده است و پر واضح است که ده سالگی با این اوصاف سنخیت ندارد.
2 – همفر بیان میدارد که او دعوت خود را در سال 1143ق آغاز کرده؛ در حالیکه تمام کتب تاریخ وهابیت آغاز دعوت علنی محمدبن عبدالوهاب را پس از مرگ پدرش در سال 1153ق دانستهاند.[41] گرچه دلایل این عده هم قابل مناقشه است و با چنین دلایلی، نمی توان کتاب خاطرات مستر همفر را مردود دانست.
استادان
درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر، ردیههایی است که بعضی از استادانش بر او نوشتهاند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است:
1 – عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛[42] 2 – شهاب الدین موصلی (قاضی بصره)؛[43] 3 – حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛[44] 4 – عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛[45] 5 – زین الدین مغربی؛[46] 6 – حسن تمیمی؛[47] 7 – محمدبن حیاه السندی؛[48] 8 – محمد مجموعی؛[49] 9 – یوسف آل سیف؛[50] 10 – ابراهیم بن سیف؛[51] 11 – انس بن درویش؛[52] 12 – علی داغستانی؛[53] 13 – محمدبن سلیمان کردی؛[54] 14 – عبدالرحمن بن احمد؛[55] 15 – حسان تمیمی؛[56] 16 – عبدالرحیم کردی شافعی؛[57] 17 – میرزاجان الاصفهانی؛[58] 19 – صبغه الله حیدری؛[59] 20 – اسماعیل عجلونی؛[60] 21 – عبداللطیف عفالقی احسایی؛[61] 22 – محمد عفالقی احسائی؛[62] 23 – حمد جمیلی؛[63] 24 – محمدبن ناصر؛[64] 25 – ابراهیم بن سلیمان؛[65] 26 – عبدالله بن سالم بصری؛[66] 27 – عبدالله بن فیروز؛[67] 28 – عبدالکریم أفندی داغستانی؛[68] 29 – محمد برهانی؛[69] 30 – عثمان الدیار بکری.[70]
در توانایی علمی او نیز ابراز تردید کردهاند. عالمان وهابی از او عالمی برجسته ساخته اند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانستهاند که امت پیامبر به او بر سایر امتها افتخار میکند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیدهاند. برای مثال، البانی که از شخصیتهای برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد، اما در تفاوت این دو میگوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابن تیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمیکرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت. او برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاه استناد میکند و میگوید: در این کتاب بنگرید که در مطلع آن روایتی از ابوسعید خدری آمده است؛ در حالی که این حدیث به دو علت ضعیف است و هر کدام آن دو برای عدم حجیت کافی است. علاوه بر آن، این روایت مخالف دیدگاه ابنتیمیه است که توسل به غیر از خدا را نمی پذیرفت؛ در حالیکه در این روایت اینگونه آمده است که پیامبر فرمود: هنگام بیرون آمدن از منزل برای رفتن به مسجد این دعا را زمزمه کنید: «اللهم إنی أسألک بحق السائلین علیک، وبحق ممشای هذا…»، و این توسل به مقام و جاه دیگران است. ابن تیمیه بر ضعف این حدیث و عدم استناد به آن تأکید دارد.[71]
برادر محمدبن عبدالوهاب که از ابتدای پیدایش افکار انحرافی محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او پرداخته بود، در وصف او میگوید: در این زمان مردم گرفتار کسی شدهاند که خود را به کتاب و سنت منتسب میسازد و احکام الهی را استنباط میکند و بر عالمانی که سخن او را نپذیرند، تهمت کفر میزند؛ در حالیکه او حتی یکی از ده خصلت اهل اجتهاد را ندارد.[72]
حامد الگار نیز با مقایسهای، با بیاساس دانستن مواضع ابن تیمیه، او را متفکری جدی و دقیق و عالمی بسیار پرکارتر از محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد. او همه آثار محمدبن عبدالوهاب را از نظر محتوا و حجم کم اهمیت و مختصر خوانده، آنها را اثری ساده میداند که بیشتر شبیه جمعآوری احادیث است و به یادداشتهای یک طلبه شباهت دارد.[73] حسن بن فرحان، یکی از نقادان جدی مسلک تکفیری وهابی، میگوید: با مطالعه کتابهای شیخ محمد پی بردم که او چندان عالم محقق و دقیقی نبوده است، به خصوص که ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل میگیرد. از اینرو، وی در محکوم کردن شرک و بدعت، سختگیری میکند و برای این عمل، به اطلاق نصوص صحیح و صراحت نصوص ضعیف استناد میجوید و در صدور احکام تکیفری، بر احادیث ضعیف، ساختگی و قیاس فاسد تکیه میکند.[74]
بازگشت به زادگاه
محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه[75] به حریمله، [76] به حریمله رفته، در آنجا ساکن میشود. او در بدو ورود به شهر[77] و مشاهده اموری که آنها را شرک می نامید، شروع به دعوت مردم[78] به عقاید خویش میکند و مردم را از پرستیدن غیر خدا باز میدارد و در این راه تمام نیرو و توان خود را به کار میگیرد؛ به طوریکه در شهرهای نجد مانند عیینه، درعیه، ریاض، منفوحه و… مشهور میشود و پیروانی هم برای خود پیدا میکند.[79] پدرش که یکی از علمای حنبلی بود، او را از این اعمال و عقاید منع میکرد و مردم را از او برحذر میداشت و مانع رواج اندیشههای او میشد.[80] تا اینکه پس از مرگ پدر در سال 1153ق، جرئت بیشتری پیدا میکند و عقاید خود را بیپروا آشکار میسازد و به آرا و اعمال مورد اتفاق مسلمانان حمله میکند.
در زمان ورود شیخ محمدبن عبدالوهاب به شهر، مردم آنجا از دو قبیله بودند که هر یک مدعی برتری بر دیگری بود. افراد یکی از آن دو قبیله که حمیان نامیده میشدند، غلامانی داشتند که آلوده به فسق و فجور و منکرات بودند. شیخ درصدد برآمد که غلامان مزبور را امر به معروف و نهی از منکر کند. آنان تصمیم گرفتند شب هنگام به طور پنهانی شیخ را به قتل برسانند و به همین قصد پشت دیواری کمین کردند، اما با فریاد چند تن از مردم که از قصد آنان آگاه شده بودند، غلامان گریختند و شیخ از مهلکه نجات یافت.[81]
شیخ محمد بعد از این واقعه به شهر عیینه رفت.[82] رئیس شهر عیینه، عثمان بن حمد بن معمر، شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و به او قول کمک و یاری داد[83] و او را به عقد جوهره، دختر عبدالله بن معمر، در آورد. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که عثمان تمام نجد را تصرف کند و همه اهل نجد از او اطاعت کنند.[84] بعد از بیعت امیر عیینه با او، شیخ به همراه پیروانش امر به معروف و نهی از منکر را آغاز کردند[85] و در این زمینه سختگیری بسیاری نشان دادند.[86] محمدبن عبدالوهاب در مدت اقامت در عیینه، متولی منصب قضاوت بود[87] و از جمله اقدامهای او با کمک عثمان بن معمر در عیینه، بریدن درختان مورد احترام مردم بود. او همچنین بعد از مدتی که کارش در عیینه بالا گرفت و اعوان و انصاری گردش جمع شدند، تصمیم به ویران کردن قبه زید بن خطاب برادر عمر بن الخطاب، که در جنگ یمامه، جنگ میان مسلمانان با مسیلمه کذاب، در سال 12ق به قتل رسیده بود گرفت، اما از آن رو که محمدبن عبدالوهاب از مردمان جبیله (محله ای که قبر زید در آنجا مدفون بود) هراسان بود، از عثمان بن معمر کمک خواست و او با ششصد نفر به یاریاش آمدند. زمانی که مردم جبیله عثمان بن معمر را مشاهده کردند و او را آماده جنگ یافتند، دست به اقدامی نزدند و محمدبن عبدالوهاب خود قبه زید را ویران ساخت. از دیگر اقدامات اوجاری کردن حد بر زن زناکاربود.[88]
با اوج گرفتن دعوت شیخ، خبر او به سلیمان بن محمد[89]، امیر احساء، رسید[90]. وی نامه ای برای عثمان، امیر عیینه، فرستاد و نوشت:
آن مردی که نزد تو است، کرد آنچه کرد و گفت آنچه گفت. چون این نامه را دریافت داری، او را به قتل برسان[91] و اگر این کار را انجام ندهی، خراجی که از احساء برای تو میفرستم، قطع خواهد شد.[92]
چون نامه امیر احساء به عثمان رسید، قدرت مخالفت در خود ندید. شیخ را طلبید و او را از مضمون نامه مطلع ساخت و گفت که ما توان جنگ با امیر احساء را نداریم. شیخ محمد در جواب او را موعظه کرد و در صورت یاری، قول حکومت تمام نجد را به او داد. در نتیجه عثمان از اخراج شیخ منصرف شد و شیخ به خانه بازگشت، اما مجدداً بر اثر ترس از امیر احساء او را طلبید و او گفت: سلیمان امیر احساء دستور قتل تو را داده است و از مروت به دور است که ما تو را در شهر خود به قتل رسانیم. پس بهتر است که از شهر ما بیرون روید. سپس سواری به نام فرید ظفری را مأمور کرد تا شیخ را از عیینه بیرون کند.[93]
آشنایی محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود
شیخ در سال 1157ق[94]، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت و در خانه مردی به نام عبدالله بن سویلم ساکن گردید.[95] در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت[96] اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. ابن سویلم با ورود محمد بنعبدالوهاب به خانهاش از امیر درعیه هراسناک بود. محمدبن عبدالوهاب با سخنانش او را آرام کرد. او مدتی مخفیانه به تبلیغ اندیشه خود پرداخت. بعد از گذشت مدتی عدهای از مریدانش تصمیم گرفتند محمدبن سعود را از مذهب او آگاه سازند. لذا با برادران محمدبن سعود، ثنیان و مشاری، ارتباط برقرار کردند. آن دو نیز موضوع را با همسر محمدبن سعود، موضی دختر ابی و حطان از آل کثیر در میان میگذارند. وقتی او از وضعیت شیخ اطلاع مییابد، با محمدبن سعود سخن گفته، به او میگوید: «این مرد، غنیمتی است که خدا نزد تو فرستاده است او را گرامی دار و در بزرگداشت او بکوش و همکاری و همیاری او را غنیمت بدان» سپس محبت شیخ در قلب محمدبن سعود افتاد و محمد نیز پیشنهاد زوجه خود را پذیرفت و به خانه عبدالله بن سویلم[97] برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور میشود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعتهایی بکار میبرند و مرتکب ظلم میشوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه میگرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند»[98] بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت میکنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع میشوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی میگردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی میشود.
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. در همین زمان بود که عثمان بن معمر، امیر عیینه که محمدبن عبدالوهاب را از شهر خویش اخراج کرده بود و از قدرت گیری شیخ هراسان شده بود، از کرده خود پشیمان شد و با جمعی از بزرگان و یاران خویش برای عذرخواهی نزد او آمدند و از او دعوت کردند که دوباره به عیینه بازگردد. محمدبن عبدالوهاب بازگشت خود را به نظر محمدبن سعود موکول کرد که او نپذیرفت و عثمان بن معمر با پشیمانی به شهر خود بازگشت.[99]
هنگامی که شیخ از راه همپیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل سعود از او پشتیبانی میکند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.[100]
محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان) کسی را که اطاعت او را میپذیرفت میگرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی میکرد با او وارد جنگ میشد و اگر تسلیم نمیشد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانوادهاش را اسیر میکرد[101] پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بتپرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود. ابن بشر نجدی، تاریخنگار وهابی، چنین نقل میکند:
مردم درعیه در آغاز کار فقیر و تنگدست بودند، ولی من دیدم این شهر در زمان سعود (نوه محمدبن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد؛ تا آنجا که سلاحهای مردم آن با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در بر میکردند و از تمام امکانات مادی بهرهمند بودند.[102]
گفتنی است که تمام امور با صلاحدید ونظر شیخ انجام میگرفت و کاری خودسرانه و بدون مشورت شیخ انجام نمیشد. محمدبن عبدالوهاب پس از فتح شهر ریاض و شکست دادن مخالفان خویش و برقراری امنیت در شهرهای تصرف شده، تمام اختیارات خود را به عبدالعزیز واگذاشت و خود به عبادت و تدریس مشغول گردید، اما عبدالعزیز دست از او نکشید و همچنان تمام امور با نظر ودستور وی انجام مییافت.[103]
وضع به همین منوال سپری میگردید تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در ماه شوال[104] به مرض بدی دچار گردید و به همان مرض در سال 1206ق (1792م)[105] در 91 سالگی در دو شنبه[106] آخر ماه ذیالقعده[107] از دنیا رفت و او را در مقبره طریف در درعیه دفن کردند.[108]
شاگردان محمدبن عبدالوهاب
منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کردهاند که برخی از آنها عبارتنداز: 1. احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛ 2. حمدبن حسین؛ 3. عبدالعزیزبن حسین؛ 4. حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛ 5. علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 6. حسین بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 7. ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 8. عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 9. احمدبن ناصربن معمر؛10. احمدبن سویلم؛ 11. حسن بن عبدالله (قاضی حریملاء)؛ 12. سعودبن عبدالعزیز؛ 13. سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛ 14.عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛ 15. عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛ 16. امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛ 17. حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛ 18. عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛ 19. حسین بن غنام؛ 20. عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛ 21. عبدالرحمن بن حسن؛ 22. حمدبن معمر؛ 23. محمدبن سلطان عوسجی؛ 24. عبدالرحمن بن عبدالمحسن.[109]
تألیفات
فعالیت محمدبن عبدالوهاب تا زمان مرگش هم در قلمرو دین و هم در قلمرو سیاست ادامه داشت. اغلب نوشتههای او کوتاه و همراه با آیات قرآنی واحادیث است. اثر عمده وی کتاب التوحید است که چندین بار تجدید چاپ شده است و در بردارنده تعلیمات وی مطابق اصول مذهب حنبلی است.
کتاب الاصول الثلاثه کتاب دیگری است که وی به درخواست امیر عبدالعزیز تألیف کرد. در واقع نوعی رساله شرعیات رسمی است.
مجموعه الحدیث النجدیه (چاپ قاهره 1346ق) شامل چند رساله کوچک از شیخ است، با عناوین اصول الایمان، فضل الإسلام، الکبائر ونصیحه المسلمین در تعریف ایمان و اسلام است.
دیگر تألیفات وی عبارتند از: عقیدة الفرقة الناجیة (چاپ بیروت)، مسائل الجاهلیه (چاپ قطر)، مختصر سیرة الرسول(چاپ قطر)، الهدیة الطیبة(چاپ قطر)، کشف الشبهات، مختصر زاد المعاد، احادیث الفتن، آداب المشی إلی الصلوة، مختصر الانصاف والشرح الکبیر، مفید المستفید فی حکم تارک التوحید، استنباط القرآن، شروط الصلوة وارکانها، القواعد الاربع، ستة مواضع من السیرة، تفسیر الفاتحه، تفسیر الشهادة، تفسیر لبعض سور القرآن، الهدی النبوی، مختصر المنهاج، مختصر صحیح البخاری، مختصر فتح الباری، مختصر العقل والنقل، مختصر الصواعق، مجموع الاحادیث علی ابواب الفقه، مختصر الایمان، سیرة المطولة، رسالة فی الرد علی الرافضة، معنی الطاغوت ورؤوس انواعه.[110] انتشارات نهضت اسلامی سعودی در مکه نوشتههای شیخ را چاپ و منتشر کرده است.[111]
مشهورترین عالمان مخالف وهابیت
از روزی که محمدبن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، مخالفان و موافقان او اظهار نظرهای متفاوتی درباره او ابراز کردهاند این نظریهها را میتوان چند دسته کرد:
گروه اول افرادی بودند که در نقد او دچار افراط شدند و او را مدعی نبوت دانستند. آنان معتقدند که محمدبن عبدالوهاب در کودکی علاقه فراوان به مطالعه اخبار مدعیان دروغین نبوت مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی داشت که تاثیراین مطالعات به گونهای بود که از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مسلمانان را زشت میشمرد و آرزوی نبوت را هم در سر میپروراند.[112]
دسته دوم گروهیاند که در شخصیت محمدبن عبدالوهاب غلو کردند و او را عالمی ممتاز دانستند که مانند او در میان عالمان جهان اسلام نیامده است. همچنین او را شیخ الوجود خواندند که امت محمد به خاطر او بر سایر امتها افتخار میکند.[113]
دسته سوم گروهی بودند که با توجه به شخصیت وعملکرد محمدبن عبدالوهاب، درباره او قضاوت کردند و تلاش کردند از برخوردهای سلیقهای و مقطعی پرهیز کنند.
در گزارش ذیل سعی شده است که از مشهورترین علمای مخالف وهابیت در شهرهای مختلف نام ببریم.
1 – سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی (1130-1181ق): وی فقیه و اهل ریاض بود. او فقیه حنبلی، فاضل، نکتهسنج، اهل تحقیق و تتبع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض به شهرک زبیر رفت و در همانجا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، محکوم کرد و با بکار بردن واژه سیاه، در مذمت او افراط کرد وبه وی ناسزا گفت.[114]
2 – سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. 1208ق): وی برادر تنی شیخ محمد است که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بود. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شد و در زمان حیات پدرش در حریملاء تحصیل کرد و قاضی آن شهر بود. او پس از سقوط حریمله به دست وهابیان به سدیر رفته، بیش از سی سال در آنجا ماند. سلیمان بعد از گسترش یافتن دامنه دعوت شیخ به مرکز نجد، با اکراه به درعیه آمد و به اجبار حدود هیجده سال در درعیه ماند. و این شایعه که او از عقایدش دست برداشت، صحیح نیست و او تا لحظه مرگ بر عقاید خود ثابت قدم بودو فقط نسبت برادری او با شیخ او را از قتل نجات داد. کتاب وی با نام الصواعق الالهیه که در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قویترین ردیههایی است که علیه وهابیت نوشته شده است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کردهاند.[115]
3 – محمدبن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسائی (1100-1164ق): از علمای بزرگ حنبلی و فقیه فاضلی است که کتابهایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود و کتابی با نام «تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین» در رد محمدبن عبدالوهاب نگاشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.[116]
4 – عبدالله المویس (م. 1175ق): فقیه اهالی حرمه در نجد است. نام او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی و از بزرگترین شیوخ اهل نجد است. او به شام رفته، نزد علامه سفارینی که به اعتراف شیخ محمد از بزرگترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ، و بسیاری از مردم را از حمایت او بازدارد. از این رو، شیخ بر او غضب کرد و او را متهم کرد به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود. او سرانجام بر اثر وبا در شهر حرمه در گذشت.[117]
5 – عبدالله بن محمدبن عبداللطیف احسایی: یکی از اساتید شیخ محمد و از سرسختترین مخالفان مسلک وی است. او کتابی با نام «سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت.[118]
6 – محمدبن عبدالله فیروز احسایی (م. 1216ق): خاندان فیروز جزء تمیمیهای وهبه از قبیله شیخ محمد است. ابن فیروز، پدر و پدربزرگش از علمای حنابله بودند. او یکی از اساتید محمدبن عبدالوهاب به شمار میرود و بعد از استیلای وهابیت بر احساء به بصره رفته، علمای بصره از او به گرمی استقبال کردند. او جایگاه رفیعی نزد سلطان عثمانی داشت و با تمام نیرو با شیخ محمد به مخالفت برخاست. مخالفت او به دلیل جایگاه علمی او در حوزههای مختلف علوم شرعی، بسیار تأثیر گذار بود. او کتابی با نام «الرساله المرضیة فی الرد علی الوهابیة» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت. شیخ او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد. [119]
7 – محمدبن سلیمان کردی (م1194ق): وی در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه منوره، مفتی مذهب شافعیه گردید. او یکی از استادان محمدبن عبدالوهاب بودو ازمخالفان دعوت به وهابیت به شمار میآید و ردیه هایی با نام مسائل و اجوبهو ردود علی الخوارج علیه شیخ نگاشت. [120]
8 – مربد بن احمد تمیمی (م1171ق): وی از علمای بزرگ نجد است که در نجد وشام کسب علم کرد و منصب قضاوت در حریملاء را به عهده داشت و در سفر به صنعاء با علامه محمد امیر صنعانی ملاقات کرده. صنعانی در قصیده ای شیخ و دعوت او را ستوده بود، اما شیخ مربد با اینکه خودش صنعانی را با کتابهای شیخ آشنا کرده بود، وی را قانع میکند تا از آن قصیده اعلام برائت کند وصنعانی با سرودن قصیده ای دیگر، آن قصیده را نقض و از دیدگاه اول خود اعلام برائت میکند. وهابیان به دلیل جایگاه علمی صنعانی تلاش کرده اند در انتساب آن به او تشکیک ایجاد کنند اما قصیده وی مستند و در دیوان صنعانی موجود است و بسام، حمد جاسر و دیگران انتساب آن را به صنعانی تایید کرده اند. و سرانجام مربد بن احمد در شهرک رغبه به دست وهابیان به قتل رسید.[121]
همچنین برخی دیگر از مخالفان او عبارتند از: عبد الله بن احمد بن سحیم (م1175ق)، محمدبن علی بن سلوم (م1126ق)، عثمان بن منصور ناصری (م1282ق)، عثمان بن سند بصری (م1250ق)، سیف بن احمد عتیقی (م1189ق)، صالح بن عبدالله صائغ (م1183ق)، عبدالله بن داود زبیری (م1225ق)، علوی بن احمد حداد حضرمی (م1232ق)، محمدبن عبدلله بن کیران مغربی (م1227ق)، محمدبن عبدالله بن حمید (م1295ق)، عبدالعزیزبن عبد الرحمن بن عدوان (م1179ق)، و حسین بن عمر شطی دمشقی (م1274ق).[122]
فرزندان
محمدبن عبدالوهاب چهار فرزند[123] پسر داشت که عبارتند از: عبدالله، حسن، حسین و علی.[124]
پس از درگذشت پدر (عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب)، پسر بزرگتر کار او را دنبال کرد و بعد از وی پسرانش به ترتیب سلیمان و عبدالرحمن جانشینان وی شدند. سلیمان مردی بسیار متعصب بود و در سال 1233ق به دست ابراهیم پاشا به قتل رسید. برادرش عبدالرحمن نیز گرفتار و به مصر تبعید شد و در آنجا درگذشت.
از حسن بن محمدبن عبدالوهاب، دومین پسر محمدبن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن باقی ماند که در روزگار تسلط وهابیها بر مکه، متصدی پست قضاوت در آن شهر بود. عمری در حدود صدسال داشت و از او پسری به نام عبداللطیف برجای ماند.
از حسین و علی نیز فرزندان زیادی باقی ماندند که هنوز هم در شهر درعیه به آل الشیخ معروفاند.[125]
منابع
1 – آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ 11، 1388ش.2 – احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مرفت بن تکامل بن عبدالله أسرة، دارالوطن، بیجا، بیتا.3 – الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، عبدالله بن رویشد، مصر، عیسی البابی الحلبی وشرکاه، 1392 ق.4 – الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، مدینه، 1385ق.5 – الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، آمنه محمد نصیر، بیروت ـ لبنان، دارالشروق، چاپ اول، 1403ق.6 – الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبة الالبانی فیه الصواب، اسماعیل بن محمد انصاری، عربستان، مکتبة الامام الشافعی، 1410ق.7 – بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحرکته المجدده، ابو أیوب، عربستان، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.8 – بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله صالح عثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم، 1411ق.9 – بررسی های تاریخی، روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مدرسی طباطبایی، ش 4، س 11. 10 – پیام بهارستان، «محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روش شناسی اصحاب حدیث»، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، دوره2، س2، ش6، زمستان 1388ش.11 – تاریخ آل سعود، ناصر سعید، بیروت، مطبعة الاتحاد، بی تا.12 – تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض، دار العاصمه، جلد دوم، چاپ اول، 1419ق.13 – تاریخ ابن لعبون، حمدبن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، بی جا، بی تا.14 – تاریخ الفاخوری، محمدبن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق الدکتور عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانة العامه للاحتفال بمرور مائة عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، 1419ق.15 – تاریخ روضه الصفای ناصری، قلی خان هدایت، رضا، تصحیح جمشید کیان فر، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1380ش.16 – تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، سلیمان بن صالح خراشی، (نوشته عبدالرحمن بن محمدبن قاسم)، بیروت ـ لبنان، الدار العربیه الموسوعات، چاپ اول، 1427ق.17 – تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب (السلفیه)، سنت جون فیلیپی، ترجمه عمر الدیسراوی، قاهره، مکتبه مدبولی، چاپ اول، 1414ق.18 – تاریخ نجد، آلوسی، محمود شکری، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، بی تا.19 – تحفه العالم وذیل التحفه، شوشتری، عبداللطیف، تصحیح صمد موحد، تهران، گلشن، چاپ اول، 1363ش.20 – حیاة الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقة دعوته، سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، بی جا، چاپ اول، 1419ق.21 – خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب و تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح البسام، چاپ اول، ج5. 22 – خلاصة الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمدبن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، 1305ق.23 – داعیه ولیس نبیا، حسن بن فرحان مالکی، اردن، دار الرازی، اول، 1425ق.24 – دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایتالله فاتحی نژاد، کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1370ش.25 – دایره المعارف جهان نوین اسلام، ایمن الیاسینی، مدخل ابن عبدالوهاب، ویراستار جان ل. اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق حسن طارمی راد، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران، نشر کتاب مرجع ـ نشر کنگره، 1388ش.26 – دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب عرض و نقض، عبدالعزیزبن محمدبن علی عبداللطیف، ریاض، دارطیبه، 1409 ق.27 – دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین، محمدبن جمیل زینو، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، چاپ دوم، بی تا.28 – الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان، دارالسلام، چاپ اول، 1414ق.29 – دعوه محمدبن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی، عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.30 – روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق دکتور ناصرالدین اسد، بیروت ـ قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، 1415ق.31 – زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، احمد امین، بیروت ـ لبنان، دار الکتاب العربی، بی تا.32 – السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ابن حمید نجدی صنبلی، ریاض، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، 1989م.33 – السحب الوابله، حمد الجاسر، مجلة العرب، ج9 و 10، س12، 1978م.34 – الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، أحمد آل بوطامی آل بن علی، الإمارات المتحدة العربیة، دارالفتح الشارقة، چاپ اول، 1415ق.35 – الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیة الاستشراقیة، ناصربن إبراهیم بن عبدالله التویم، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.36 – الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیة ودعوته الإصلاحیة وثناء العلماء علیه، أحمد آل أبوطامی آل بن علی، تصحیح عبدالعزیز بن عبدالله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، بی¬تا.37 – الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، الهدایه، چاپ اول، 1420ق.38 – صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»: http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContent&audioid= 10937639. عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة وأثرها فی العالم الإسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن عبود، ریاض، وزارت الشئون الاسلامیه، بی تا.40 – علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، 1419ق.41 – عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ابراهیم فصیح بن سید صبغه الله حیدری بغدادی، بغداد، دار الحکمه، چاپ اول، 1419ق.42 – عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دارالملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، 1402ق.43 – فتنه الوهابیه، دحلان زینی، استانبول، مکتبة الحقیقه، 1422ق.44 – الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین، عصیمی، صالح عبدالله، عربستان، دار اهل الحدیث، 1413ق.45 – کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سید محسن امین، قم، ستار، چاپ دوم، 1428ق.46 – لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، حسن بن جمال بن احمد ریکی، تحقیق احمد ابوحاکمه، بیروت، مطابع بیبلوس الحدیثه، چاپ اول، 1967م.47 – مجله الاصاله، «مذاکرات همفر فی المیزان»، ش31، 32، 33، محرم 1422ق.48 – مجله عربی الزهراء، ج7، م3، قاهره، 1345ق.49 – مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة، شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن، اعداد مرکز الکتب الالکترونیه، بی جا، بی تا.50 – محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، مسعود ندوی، ترجمه و تعلیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستری، ریاض، وزرات الشؤون الاسلامیه، 1420ق.51 – المراه فی حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، حمد الجاسر، عربستان، وزارت لشؤون الاسلامیه، بی تا.52 – مشاهیر علماء نجد وغیرهم، عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، تحقیق وتعلیق باشراف دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، بی¬جا، چاپ دوم، 1394ق.53 – من اعلام المجددین، صالح بن فوزان، ریاض، دار عالم الکتب، 1423ق.54 – منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف، عبدالمحسن بن حمد عباد بدر، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.55 – منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، مسعدبن مساعد حسینی، الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنوره، بی تا.56 – میقات حج، سرچشمه اندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، ش65، پاییز 1387ش.57 – نظری بر تاریخ وهابیت، مسجد جامعی، زهرا، تهران، صریر دانش، چاپ اول، 1380ش.58 – نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، عصام یحیی علی العماد، قم، الاجتهاد، چاپ اول، 1429ق.59 – وهابیگری، الگار، حامد،، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، 1387ش.60 – هذی هی الوهابیه، مغنیه، محمدجواد، تحقیق و پژوهش سامی الغریری، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چاپ اول، 1427ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[1] . محمدبن عبدالوهاب بن سليمان بن علي بن محمدبن أحمدبن راشدبن بريدبن محمدبن بريدبن مشرف التميمي (روضة الأفکار والأفهام، ص81).
[2] . نسبت «وهابي» از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است.
[3] . در تاريخ تولد شيخ اختلاف است. برخي تولد محمدبن عبدالوهاب را درسال 1111ق مي دانند (خلاصة الکلام، ص229). برخي ديگر وفاتش را در نود سالگي در 1212ق دانسته اند پس تاريخ تولد او در سال1122ق است (لمع الشهاب، ص102). همچنين برخي ديگر وفات محمدبن عبدالوهاب را در 96 سالگي در 1206ق ميدانند؛ يعني او متولد سال 1110ق است (خزانة التوارخ النجديه، ج5، ص50). همچنين برخي از مستشرقين مانند ولفرد بلنت، صمويل زويمر، توماس باتريک هيوس تاريخ تولد او را در سال 1103ق بيان کرده اند (الشيخ محمدبن عبدالوهاب حياته ودعوته في الرويه الاستشراقيه، ص41ـ42).
[4] . برخي از مستشرقين محل تولد او را حوطه دانسته اند (ر. ک: همان، ص41).
[5] . روضة الافکار والافهام، ص81؛ تاريخ ابن لعبون، ص143.
[6] . علماء نجد، ج1، ص129.
[7] . مشاهير علماء نجد، ص21 برخي در نسب او تشکيک کرده و او را از خانواده اي يهودي دانسته اند. نام جد پدري او شولمان است که خربزه فروش بود. و چون براي او ثمره اي نداشت، به تجارت دين مي پردازد. نام خود را به سليمان تغيير داد و سرانجام به نجد آمد و در شهر عيينه ساکن اين خطه شد و خود را از نسل ربيعه معرفي کرد و بعد از سالها محمدبن عبدالوهاب در شهر عيينه به دنيا آمد. اولين کسي که به يهودي بودن نسب محمدبن عبدالوهاب اشاره کرده است، شاعري به نام حميدان الشويعر (م1180ق) است که هم عصر محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود بوده و به دست آنها مسموم شد (تاريخ آل سعود، ص19ـ25).
[8] . مشاهير علماء نجد، ص21؛ روضة الافکار والاوهام، ص81 ـ82.
[9] . عنوان المجد، ج1، ص133؛ روضة الافکار و الافهام، ص82.
[10] . پدرش او را در شانزده سالگي امام جماعت نمود (الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص11).
[11] . همان، ص82. برخي قائلند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا ازدواج کرد و سپس عازم حج گرديد (روضة الافکار و الافهام، ص81، 82). برخي ديگر بر اين باورند که ابتدا به حج رفت و بعد از بازگشت ازدواج کرد (مشاهير علماء نجد، ص22) و برخي هم ميگويند که محمدبن عبدالوهاب تا 38 سالگي يعني سال 1153ق ازدواج نکرد و اولين همسر او دختر عبد الله بن معمر بود (المرأة في حياة محمدبن عبدالوهاب، ص10).
[12] . خلاصة الکلام، ص229ـ230؛ السحب الوابلة علي ضرائح الحنابلة، ص275.
[13] . برخي بر اين باورند که محمدبن عبدالوهاب بيش از دو مرتبه به حرمين شريفين و بصره سفر کرده است (مجموعة الرسائل والمسائل النجديه، ص380؛ تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص322؛ عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص141؛ الدعوة الوهابيه واثرها في الفکر الاسلامي الحديث، ص36، به نقل از روضة الافکار والافهام، ولي در نسخه دکتر اسد يافت نگرديد).
[14] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص34ـ35. طبق نظر برخي محمدبن عبدالوهاب براي بار اول در دوازده سالگي و بعد از رسيدن به سن بلوغ به زيارت خانه خدا و مدينه منوره رفت. و دومين سفر او به مکه حدود بيست سالگي است که آغاز سفرهاي علمي اش بود (روضة الافکار والافهام، ص82؛ مشاهير علماء نجد، ص22؛ مجموعة الرسائل والمسائل النجدية، ص380). ولي برخي ديگر استفاده علمي او را از علماي مدينه مربوط به دوازده سالگي و اولين سفر او مي دانند (احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص98). برخي هم از رفتن او به حج در دوازده سالگي سخني نگفته و فقط از ابتداي سفرهاي علمي او در حدود بيست سالگي خبر داده اند که با قول دسته اول قابل جمع است (عنوان المجد، ج1، ص34ـ35). همچنين برخي سفر او را به بصره در سال 1136ق در 21 سالگي دانستهاند (حياة الشيخ محمدبن عبدالوهاب وحقيقة دعوته، ص30). برخي هم سال 1136ق را سال سفر به مکه و مدينه و هم سفر به عراق مي دانند که به نظر ميرسد در سال سفر به عراق دچار اشتباه گرديدهاند (الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص17).
[15] . محمدبن عبدالوهاب، محمد حياه السندي، و روششناسي اصحاب حديث، ترجمه محمدحسين رفيعي، پيام بهارستان، دوره دوم، س2، ش6، زمستان 1388.
[16] . آموزش هاي دو عالم حنبلي مدينه (ابراهيم بن سيف و محمدبن حياه السندي) که ازمدافعان و حاميان ابن تيميه بودند، تأثير شگرفي بر عقايد ابن عبدالوهاب گذاشت؛ بطوري که نگرش پرخاشگرانه تري به علماء پيدا کرد (دايرة المعارف جهان نوين اسلام، ص73).
[17] . نظري بر تاريخ وهابيت، ص19ـ20.
[18] . محمدبن حياه بن ابراهيم السندي در ميان قبيله السندي جاجار متولد شد. تاريخ تولد او به صراحت بيان نشده، ليکن از شواهد و قرائن پيداست که در اواخر قرن يازدهم هجري بوده است. حياه السندي آموزه هاي ابتدايي فقه حنفي و کلام اشعري ـ ماتريدي را در شهر طاطا در منطقه سند فراگرفت. در پي افزايش ارتباطات بين مسلمانان هندوستان و سرزمين هاي مقدس حجاز، در جواني سند را به مقصد حجاز ترک کرد. حياه السندي در مدينه به حلقه درس محمدبن عبدالهادي السندي ملحق شد و مدت هاي مديدي نزد او شاگردي کرد. همچنين اساتيد او افرادي چون حسن بن علي العجيمي (حنفي مذهب)، عبدالله بن سليم البصري (شافعي مذهب)، و محمدبن ابراهيم الکوراني (شافعي مذهب بودهاند) او از سال 1731م با حضور در حلقه درس محمد کوراني اقامت دو ساله اش در مدينه را گذراند و بن مايه هاي اعتقاداتش شکل گرفت. و سرانجام در سال 1163ق درگذشت (براي اطلاعات بيشتر بنگريد: محمدبن عبدالوهاب، محمد حياه السندي، و روش شناسي اصحاب حديث، ترجمه محمدحسين رفيعي، پيام بهارستان، د2، س2، ش6، زمستان 1388ش).
[19] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص35ـ36؛ مشاهير علماء نجد، ص22.
[20] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص17.
[21] . محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتري عليه، ص41؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص421 رجب 1345ق؛ ابن بشر نقل کرده است که روزي محمدبن عبدالوهاب کنار قبر پيامبر ايستاده بود و نظارهگر مردمي بود که حوائجشان را از پيامبر ميخواستند. در همين حين محمد حيات السندي او را ديد، سويش رفت و او را درحال گفتن سخناني دريافت. از او مي پرسد که چه مي گويد: شيخ در جواب، آيه 139سوره اعراف را قرائت مي کند. يعني روشي که اين قوم دارند نابودشدني است و اعمالي که انجام مي دهند باطل و بي فايده است. (عنوان المجد، ج1، ص36)
[22] . مشاهير علماء نجد، ص22.
[23] . برخي مدت اقامت محمدبن عبدالوهاب در بصره را به نقل از ابن غنام بسيار طولاني دانسته اند ولي در کتاب روضة الافکار والافهام يافت نشد (بحوث وتعليقات في تاريخ المملکة العربية السعودية، ص21).
[24] . علماء نجد، ج1، ص132ـ133.
[25] . عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص42؛ علماء نجد، ج1، ص132؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص17.
[26] . عنوان المجد، ج1، ص36.
[27] . روضة الافکار والافهام، ص82ـ83؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ مشاهير علماء نجد، ص22؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص422 رجب 1345ق؛ تاريخ نجد، ص107؛ دعوه محمدبن عبدالوهاب و اثرها في العالم الاسلامي، ص22؛ الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته و سيرته، ص12؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص17؛ بحث حول الشيخ محمدبن عبدالوهاب و حرکته المجدده، ص7.
[28] . برخي قائل هستند که شيخ بعد از بصره به مکه مي رود و از خداوند ياري در امر دعوتش را طلب ميکند. سپس با کارواني که قصد سفر به شام را داشتند، عازم مدينه مي شود. در راه راهزنان به آنها حمله کرده، کاروانيان از جمله محمدبن عبدالوهاب را مورد ضرب و شتم قرار ميدهند و ديگر او نمي تواند به سفر خود ادامه دهد؛ لذا از آنجا به نجد باز مي گردد (ر. ک: تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص324؛ منهج شيخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب في التفسير، ص11؛ من اعلام المجددين، ص51).
[29] . محمدبن عبدالوهاب در طي مسير بر اثر شدت گرما، تشنگي به او فشار بسيار آورد و نزديک بود جان خود را از دست بدهد. در همين حين شخصي از شهر زبير به نام بني حميدان که از آن حوالي عبور مي کرد، او را ديده، سيرابش مي کند و او را به شهر زبير مي برد (ر.ک: مشاهير علماء نجد، ص22ـ23؛ عنوان المجد، ج1، ص36ـ37؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ تاريخ نجد، ص107؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص17؛ تاريخ نجد ودعوه الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص55).
[30] . برخي معتقدند ورود او به احساء بين سالهاي 1144. 1148ق است؛ چون محمدبن عبدالوهاب نامهاي از عيينه به استادش عبداللطيف نگاشته است و نشان مي دهد که او ده سال پيش در احساء بوده است (عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص142).
[31] . علماء نجد، ج1، ص134؛ عنوان المجد، ج1، ص37.
[32] . علماء نجد، ج1، ص133؛ روضة الافکار و الافهام، ص84؛ مشاهير علماء نجد، ص24؛ من اعلام المجددين، ص50.
[33] . زعماء الاسلام في العصر الحديث، ص10؛ تاريخ البلاد العربيه السعوديه، ج1، ص188ـ194؛ جزيره العرب في القرن العشرين، ص336؛ تاريخ الکويت، ج1، ص215، به نقل از مدرسي طباطبايي در مقاله روابط ايران با حکومت مستقل نجد بررسي هاي تاريخي ش 4س 11، ص33ـ 79؛ لمع الشهاب، ص17. 22.
[34] . همان.
[35] . سرچشمه انديشه وهابيت، ميقات حج، ش65، پاييز 1387. در کتاب الشيخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتري عليه، ص11 از کتاب غرائب الاثر نقل ميکند که او به موصل هم رفته و از محضر ملا حمد جميلي هم استفاده کرده است.
[36] . روضه الصفاي ناصري، ج13، ص7517.
[37] . تحفه العالم وذيل التحفه، ص477.
[38] . بررسي هاي تاريخي ش 4، س 11، ص79ـ80.
[39] . «سرچشمه انديشه وهابيت»، ميقات حج، ش65، پاييز 1387ش.
[40] . داعيه وليس نبيا، ص126.
[41] . «مذاکرات همفر في الميزان»، مجله الاصاله، ش31، 32، 33، محرم 1422؛ داعيه وليس نبيا، ص126.
[42] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ مشاهير علماء نجد، ص21؛ عنوان المجد، ج1، ص33؛ علماء نجد، ج1، ص129؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص39؛ تاريخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص11؛ دعوة الشيخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها في العالم الإسلامي، ص21؛ دايره المعارف جهان نوين اسلام، ص72
[43] . الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيدة، ص34؛ الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص12؛
[44] . الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص12.
[45] . روضة الافکار والافهام، ص83؛ مشاهير علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ دعوة الشيخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها في العالم الإسلامي، ص22.
[46] . لمع الشهاب، ص22؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيدة، ص34؛ الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص12.
[47] . الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيده، ص34؛ الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ ص12؛
[48] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ مشاهير علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص41؛ تاريخ نجد، ص115؛ خلاصه الکلام، ص229؛ بحوث و تعليقات في تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ص20؛ دايره المعارف جهان نوين اسلام، ص73؛ تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص361.
[49] . مشاهير علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص42.
[50] . الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص13.
[51] . روضة الافکار والافهام، ص82؛ مشاهير علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص40؛ تاريخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص11.
[52] . الامام الشيخ محمدبن عبدالوهاب في التاريخ، ص18.
[53] . محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص41؛؛ مجلةالزهراء، ج7، م3، ص421رجب1345ق.
[54] . محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229.
[55] . لمع الشهاب، ص15.
[56] . همان.
[57] . همان، ص18.
[58] . همان، ص19.
[59] . عنوان المجد في بيان احوال بغداد والبصره ونجد، ص239؛ تاريخ نجد، ص115.
[60] . الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص17.
[61] . همان.
[62] . همان؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتري عليه، ص11؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيدة، ص34.
[63] . الشيخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتري عليه، ص11؛ عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص173.
[64] . احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص85.
[65] . همان، ص105؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيدة، ص34.
[66] . از عالماني است که در حجاز شاگرديشان را کرده است (احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص106؛ منهج شيخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب في التفسير، ص25؛ عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص146).
[67] . علماء نجد، ج1، ص134؛ منهج شيخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب في التفسير، ص10.
[68] . عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص161.
[69] . همان.
[70] . همان.
[71] . بنگرید: متن و صوت الباني در گفتاري با نام «حقيقه الدعوه السلفيه»:
http://audio. islamweb. net/audio/index. php?page=FullContent&audioid= 109376
براي دفاع از محمدبن عبدالوهاب در برابر اين گفتار به دو کتاب بنگريد: الانتصار لشيخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علي مجانبة الالباني فيه الصواب؛ الفصل بين المتنازعين في حديث اللهم اني اسالك بحق السائلين.
[72] . الصواعق الالهيه، ص15.
[73] . وهابيگري، ص19ـ22.
[74] . داعيه وليس نبيا، ص141ـ142.
[75] . بعد از مرگ امير عيينه در سال 1139ق بر اثر وبا، عبدالله بن معمر جانشين او ميگردد و در نزاعي که بين او و پدر محمدبن عبدالوهاب رخ مي دهد او را از منصب قضاوت عزل مي کند و پدرش به همراه خانواده اش به حريمله کوچ ميکنند (روضة الافکار والافهام، ص83؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ علماء نجد، ج1، ص134) برخي مي گويند که محمدبن عبدالوهاب در اوايل بيست سالگي آنچه را که به عنوان اعتقادات و اعمال مشرکانه در جامعه اش وصف مي کرد، محکوم مي کرد و با نفي سهل انگاري ديني در جامعه، بر حمايت جدي از شريعت، اصرار مي ورزيد. عقايد وي موجب دوري وي ازجمع علما گرديد و منجر به انفصال پدرش از پست قضا شد. به دنبال اين امر، خانواده وي همراه پدرش ناگزير شدند که در 1139ق، عييينه را به سمت حريمله در همسايگي آن ترک کنند (دايره المعارف جهان نوين اسلام، ص72؛ وهابيگري، ص17).
[76] . برخي قائلند او به يمامه رفته است (لمع الشهاب، ص22)؛ يمامه منطقه اي بزرگ در عربستان به حساب مي آيد که حريمله و عيينه جزء آن محسوب مي شوند.
[77] . برخي بر اين باورند که محمدبن عبدالوهاب پس از بازگشت ازسفر، هشت ماه گوشه نشيني را انتخاب کرد و مشغول مطالعه گشت و بعد از هشت ماه با در دست داشتن کتاب حجيمي دعوت خود را علني ساخت (لمع الشهاب، ص27).
[78] . او بعد از مستقر شدن در حريملاء به نزد پدر رفته، معلومات خود را به پدر ارائه مي کند و بعد از آن به تدريس و مطالعه قرآن، سنت، تفسير و به خصوص کتاب هاي ابن تيميه و ابن قيم مشغول ميگردد (مشاهير علماء نجد، ص23).
[79] . روضة الافکار والافهام، ص84؛ مشاهير علماء نجد، ص24.
[80] . عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاريخ نجد، ص108؛ بحوث وتعليقات في تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ص21؛ خلاصه الکلام، ص229؛ کشف الارتياب، ص8؛ آيين وهابيت، ص25. برخي به اين نزاع اشاره نکرده اند (روضة الافکار والافهام، ص83ـ84؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفترى عليه، ص16)؛ برخي گفته اند که پدر از او درخواست کرد که با ملاطفت بيشتر با مردم رفتار کند و بر مردم سخت نگيرد (علماء نجد، ج1، ص136). و برخي ديگر اين منازعه و اختلاف را از ريشه منکر گشته اند و قائل به کذب محض بودن اين مطلب هستند (تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص361).
[81] . عنوان المجد، ج1، ص37ـ38؛ مشاهير علماء نجد، ص24؛ علماء نجد، ج1، ص136؛ تاريخ نجد، ص108؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص423 رجب1345ق.
[82] . برخي بر اين باورند که ورود محمدبن عبدالوهاب به عيينه در سال 1157ق بوده است (علماء نجد، ج1، ص165)، ولي برخي ديگر مي گويند ورودش به عيينه در سال 1154ق بوده است؛ زيرا او در سال 1158ق به درعيه کوچ کرد و چهار سال در عيينه اقامت گزيد (حياه الشيخ محمدبن عبدالوهاب ودعوته، ص52 ـ56).
[83] . روضة الافکار والافهام، ص84؛ مشاهير علماء نجد، ص24؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص22ـ23؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص12.
[84] . عنوان المجد، ج1، ص38؛ تاريخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص46ـ47؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص424 رجب1345ق.
[85] . عنوان المجد، ج1، ص39. همچنين برخي دچار اشتباه شده و امر به معروف و نهي از منکر و… را به عثمان بن معمر نسبت داده اند (حياه الشيخ محمدبن عبدالوهاب و دعوته، ص42).
[86] . تاريخ نجد، ص108.
[87] . محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص47.
[88] . عنوان المجد، ج1، ص39؛ روضة الافکار والافهام، ص84ـ86؛ تاريخ نجد، ص108؛ مشاهيرعلماء نجد، ص25؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص23. همچنين او در عيينه نماز جماعت را مجدداً برپا نمود و خراج ها و پول هايي را که حاکمان از مردم ميگرفتند، به غير از زکات، همه را منع کرد (محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص49).
[89] . برخي او را سليمان بن شامس ناميده اند که به رؤساي قبيله يمامه نامه نوشت و خواستار اخراج محمدبن عبدالوهاب گرديد (لمع الشهاب، ص28).
[90] . برخي قائل اند که علت نامه نويسي امير احساء به امير عيينه، مذهب و اقدامات محمدبن عبدالوهاب نبود بلکه اين مکر و حيلهاي بود که بعضي از معاندين و مخالفينش طراحي کرده بودند مبني بر اينکه به هنگام شکايت بردن نزد سليمان رئيس بنيخالد و احساء، به اقدامات محمد بن عبدالوهاب اشاره نکنند، بلکه بگويند او ميخواهد شما را از ملکتان اخراج کند و حکومت و آنچه را که در دست شماست، از شما بگيرد و ماليات شما را قطع کند. لذا سليمان به عثمان نامه نوشت و دستور اخراج و قتل او را صادر کرد (روضة الافکار والافهام، ص86؛ مشاهير علماء نجد، ص26).
[91] . در برخي از کتب گفته شده که عثمان بن معمر را مامور به قتل محمدبن عبدالوهاب يا اخراجش از عيينه کرد (روضه الافکار و الافهام، ص86؛ عنوان المجد، ج1، ص39). بعضي ديگر معتقدند که فقط امر به اخراج او از شهر کرده است (علماء نجد، ج1، ص137؛ مشاهير علماء نجد، ص26) و بعضي هم فقط قائل به قتل او شده اند (مجله الزهراء، ج7، م3، ص424، رجب 1345ق؛ تاريخ نجد، ص108؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص15ـ16؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص23) در تاريخ نجد به هيچ گفتگويي اشاره نشده است و فقط گفته است او را از عيينه اخراج کردند.
[92] . الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص15ـ16؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص23. خراج مزبور 1200 سکه طلا و مقداري خوراکي و لباس بود. مجلة الزهراء، ج7، م3، ص 424، رجب 1345ق؛ تاريخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص50).
[93] . عنوان المجد، ج1، ص40؛ به عقيده برخي در اثناي راه ظفري قصد داشت محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند، ولي وحشتي او را فراگرفته، به عيينه فرار کرد (تاريخ نجد، ص109). همچنين برخي در بيان خروج محمدبن عبدالوهاب مي گويند: فعاليت هاي ابن عبدالوهاب و حمايت فرمانرواي عيينه از او علماي آن ناحيه را شوراند و منجر به آن شد که ايشان حملاتشان را عليه جنبش وهابي افزايش دهند، و هشداري بود به حکام که ابن عبدالوهاب مردم عوام را تحريک مي کند تا عليه اصول ومناصب رسمي شورش کنند. در پي اين امر، حاکم عيينه پشتيباني اش را از ابن عبدالوهاب قطع کرد و از محمدبن عبدالوهاب خواست تا شهر را ترک کند (دايره المعارف جهان نوين اسلام، ص73).
[94] . برخي در بين سالهاي 1157 و 1158ق ترديد دارند (روضه الافکار والافهام، ص86؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتري عليه، ص52) و برخي ورودش به درعيه را در سال 1160ق مي دانند (تاريخ نجد، ص109) و برخي سال 1158ق دانسته اند (مشاهير علماء نجد، ص26؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ حياه الشيخ محمدبن عبدالوهاب و حقيقه دعوته، ص56) و برخي سال 1157ق دانسته اند (عنوان المجد، ج1، ص41).
[95] . (روضة الافکار والافهام، ص86؛ عنوان المجد ج1، ص41؛ تاريخ نجد، ص109؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425، رجب 1345ق؛( ( الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص24) برخي صاحب خانه را محمدبن سويلم دانستهاند (الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص16)، و برخي هم قائلند که محمدبن عبدالوهاب شب اول در خانه محمدبن سويلم ساکن گرديد و فرداي آن روز به خانه احمد بن سويلم رفت (روضه الافکار والافهام، ص86).
[96] . روضة الافکار والافهام، ص87؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ مشاهير علماء نجد، ص27؛ آيين وهابيت، ص26.
[97] . بعضي قائلند در خانه احمد بن سويلم به ديدن شيخ رفت (روضة الافکار والافهام، ص86)، و بعضي هم خانه حمد بن سويلم را بيان مي کنند (مشاهير علماء نجد، ص27).
[98] . عنوان المجد، ج1، ص41ـ42؛ الشيخ محمدبن عبدالوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص24ـ25؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسيرته، ص16ـ17؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425ـ427، رجب1345ق؛ تاريخ نجد، ص 109ـ110.
[99] . روضة الافکار والافهام، ص88؛ عنوان المجد، ج1، ص43؛ تاريخ نجد، ص111؛ محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص55.
[100] . روضة الافکار والافهام، ص88ـ89؛ عنوان المجد، ج1، ص45ـ46؛ تاريخ نجد، ص113؛ مشاهير علماء نجد، ص30.
[101] . هذي هي الوهابيه، ص233؛ فتنه الوهابيه، ص3.
[102] . عنوان المجد، ج1، ص43ـ44؛ تاريخ نجد، 111ـ112.
[103] . روضة الافکار والافهام، ص89ـ90؛ عنوان المجد، ج1، ص46ـ47؛ تاريخ نجد، ص113؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص57.
[104] . برخي زمان ابتلا به بيماري را بين ماه شوال و ذي القعده دانسته اند (ر. ک: محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص65).
[105] . برخي وفات او را در سال 1207 ق بيان مي کنند (خلاصة الکلام، ص229)، و برخي از مستشرقين هم وفات او را 1207ق و برخي 1201ق بيان کرده اند (الشيخ محمدبن عبدالوهاب حياته ودعوته في الرؤية الاستشراقية، ص41ـ42)؛ برخي هم سال 1205ق دانستهاند (دايرة المعارف جهان نوين اسلام، ص72).
[106] . برخي جمعه بيان کردهاند (علماء نجد، ج1، ص168). برخي هم روز آخر ذيالقعده را بيان کردهاند که با هر دو قول سازگاري دارد؛ چون امکان دارد هم دوشنبه يا جمعه باشد وهم آخر ذي القعده باشد (تاريخ الفاخوري، ص153؛ تاريخ ابن لعبون، ص201).
[107] . برخي قائل اند که در ماه شوال مرده است (حياه الشيخ محمدبن عبدالوهاب وحقيقه دعوته، ص67).
[108] . روضة الافکار والافهام، ص180؛ عنوان المجد، ج1، ص180، تاريخ ابن عيسي، ص85. ابن عيسي تولد محمدبن عبدالوهاب را در 1115ق مي داند و وفاتش را در1206ق. پس او بايد 91 سال عمر کرده باشد که به سهو 92 سال ذکر شده است (همان).
[109] . علماء نجد، ج1، ص167ـ168؛ مشاهير علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص191؛ الشیخ محمدبن عبد الوهاب، عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص22؛ احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص109ـ111.
[110] . روضة الافکار والافهام، ص90ـ91؛ علماء نجد، ج1، ص149ـ150؛ مشاهير علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص182؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص161ـ170؛ تاريخ نجد، ص114ـ115؛ احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص111ـ115؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه في مباحث العقيدة، ص38ـ41؛ نظري بر تاريخ وهابيت، ص27.
[111] . احتساب الشيخ محمدبن عبدالوهاب، ص115. برخي قائلند که اساس دعوت محمدبن عبدالوهاب مبني بر قرآن، سنت رسول خدا و بيان عقيده صحيح بوده است. لذا بيشترين دغدغه شيخ در تأليفاتش بود. براي مطالعات بيشتر در تأليفات شيخ و روش او (ر. ک: منهج شيخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب في التأليف)
[112] . خلاصة الکلام، ص229ـ230؛ کشف الارتياب، ص7؛ دعاوي المناوئين، ص81ـ84.
[113] . تذکرة اولي النهي و العرفان، ج1، ص173، به نقل از نقد الشيخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، ص10ـ11.
[114] . علماء نجد، ج2، ص381ـ382؛ دعاوي المناوئين، ص39ـ40؛ داعيه و ليس نبيا، ص127.
[115] . علماء نجد، ج2، ص350ـ357؛ تاريخ ابن لعبون، ص185؛ دعاوي المناوئين، ص40ـ41؛ داعيه وليس نبيا، ص128.
[116] . علماء نجد، ج6، ص39ـ43؛ السحب الوابله، ص382؛ دعاوي المناوئين، ص42ـ43؛ داعيه وليس نبيا، ص128.
[117] . علماء نجد، ج4، ص364ـ367؛ تاريخ الفاخوري، ص138؛ مجله العرب، ج9ـ10، س12، ص692؛ دعاوي المناوئين، ص32ـ38؛ داعيه وليس نبيا، ص129.
[118] . دعاوي المناوئين، 42؛ داعيه وليس نبيا، ص129؛ مشاهير علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص323؛ علماء نجد، ج1، ص134.
[119] . علماء نجد، ج6، ص239ـ243؛ السحب الوابله، ص400ـ404؛ دعاوي المناوئين، ص41ـ42؛ علماء نجد، ج1، ص134؛ تاريخ نجد من خلال کتاب الدرر السنيه في الاجوبه النجديه، ص323؛ عقيدة الشيخ محمدبن عبدالوهاب السلفية وأثرها في العالم الإسلامي، ص171؛ داعيه وليس نبيا، ص130.
[120] . دعاوي المناوئين، ص43؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229؛ داعيه وليس نبيا، ص131.
[121] . دعاوي المناوئين، ص39؛ داعيه وليس نبيا، ص131.
[122] . دعاوي المناوئين، ص38. 50؛ داعيه وليس نبيا، ص129ـ133.
[123] . او داراي دو فرزند ديگر به نامهاي عبدالعزيز و ابراهيم بود، آل الشيخ ادامه نسل آن چهار فرزند ديگر است. همچنين او چهار دختر داشت که نام دو تاي آنها فاطمه و ساره بود و نام دو تن ديگر ذکر نشده است (علماء نجد، ج1، ص155ـ156).
[124] . محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص71.
[125] . خلاصة الکلام، ص229. همچنين براي اطلاعات بيشتر ر. ک: به عنوان المجد، ج1، ص187ـ191؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتري عليه، ص72ـ87.