نماز عبادی ـ سیاسی جمعه تهران ـ تیرماه ۱۴۰۴

نمازجمعه تهران؛ آیت الله صدیقی ۲۷ / تیر / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

خطبه اوّل

«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ[2]». اوّلین و آخرین نُسخه‌ی نجات بَشر تقواست. در آیه‌ی کریمه‌ی 120 سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران فرمود: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ[3]»؛ اگر شما با دو بال پرواز کنید، همواره در حال اُوج هستید و حَضیضی از ناحیه‌ی دشمنان بر شما تَحمیل نمی‌شود. اوّلین مورد صبر و مُقاومت است، دوّمین مورد تقواست. اگر تمام شیاطین و فَراعنه‌ی عالَم جمع بشوند، به کسی که سِپَر صبر دارد و در سنگر تقوا مُستقرّ است، نمی‌توانند ضرر و زیانی وارد کنند.

ادامه تفسیر سوره‌ی مُبارکه‌ی فاتحه الکتاب

خُطبه‌ی اوّل در مَحضر سوره‌ی مبارکه‌ی حَمد، عِدل قرآن کریم در این مُدّت مَدید با دل‌های پاک شما استضائه می‌کردیم؛ امروز هم مُقدّمه‌ای باشد برای عَرض اَدب به کاروان کربلا. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ[4]»؛ خداوند علیّ حَکیم به زبان ما گذاشته است که ما در نمازمان مهم‌ترین دعا را با کلمات خودِ خداوند متعال از مَحضر او درخواست کنیم. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»؛ خدایا! هدایت می‌خواهم. بارالها! پروردگارا! دستم را بگیر و مَرا به صراط مُستقیم هدایت کُن. و همان‌‌گونه که هدایت کردی من را در این صراط نگاه دار. صراط مُستقیم از نظر عینی، تاریخی، اجتماعی چه کسانی اُلگوی رَوندگان در صراط مُستقیم هستند؟ می‌فرماید: «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»؛ صراط کسانی که مورد اِنعام ذات رُبوبی تو هستند، سُفره‌ی نعمت خود را برای آن‌ها گُسترده‌ای. این مُنعمٌ عَلیهم که آیه‌ی آن را هم در خُطبه‌‌های پیشین به مَحضر مُبارکتان تقدیم شد؛ «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ[5]»؛ کسانی که در خط رهبری آسمانی هستند و در زندگی، زندگی‌شان اجرای دستور است؛ طبق نُسخه‌ی طَبیب عمل می‌کنند، خود دَرمانی نمی‌کنند، با سلیقه‌ی خودشان زندگی نمی‌کنند، سَبک زندگی را از کسی که با زندگی آشناست می‌گیرند. کسی که خداوند و رسول را اطاعت بکند، خداوند متعال می‌فرماید: این‌ها را با چهار گروه که این‌ها مُنعمٌ عَلیهم هستند؛ اوّل نبییّن هستند، دوّم صدیقین هستند، سوّم شهدا هستند و چهارم صالحین هستند. مُنعمٌ عَلیهم این چهار گروه هستند. با اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) که رادار غیب‌شان همواره در حال دریافت اَمواج عَرش خداوند متعال هستند. صدیقین کسانی هستند که در ارتباط با نبییّن این‌ها گرفتار حجاب نیستند. وجودشان سراسر صداقت است و نور اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در وجودِ این‌ها مُنعکس هستند. شهدا یک جبهه‌ی وَسیعی هستند؛ کسانی که در اَثر خودسازی و جَذبه‌های الهی آیینه‌ی جانشان شَفّاف است. این‌ها هم شاهد هستند و هم مَشهود هستند. هرچه داشتند در راهِ خدا نثار کردند، خداوند متعال هم آن‌ها را به مقام عِند رَبّی رساند و این‌ها آیینه‌ی خداوند هستند. شهید به مَعنی اُلگو هست، شهید به مَعنی شاهد هست، شهید به مَعنی مَشهود هست و شهید به مَعانی کسی است که از حجاب‌ها عُبور کرده است. این جسم ما حجاب ماست. وقتی این جسم در راه خدا آغشته به خون بشود، آن‌گاه مقام فَناء به انسان دست می‌دهد. فَناء فی‌الله مانند بَقاء بالله است. مشکل مرگ حل می‌شود و مشکل حجاب حل می‌شود و تمام ناراحتی‌ها، غم‌ها و اندوه‌ها با آن شُهود از بین می‌رود. شهید را امام که از روایت اتّخاذ کرده بود، می‌فرمودند: نظر به وَجه‌الله می‌کند. این آن شُهود و شهادت است. و صالحین مقام بالایی دارند و حضرت ابراهیم (علیه السلام) با وجود این‌که به مقام امامت رسیده بود، از خداوند درخواست می‌کند: «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[6]». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صالح المؤمنین است، ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) صالحین هستند. این‌ها در جای خودش جای توضیح است. صالح با کسانی که «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» هستند، مُتفاوت هستند. صالح به مَقصد رسیده است، صالح به مقام عصمت و فوق عصمت نائل شده است. حالا این مُنعمٌ عَلیهم قرآن کریم کُلّ انسان‌ها را به سه گروه تقسیم می‌کند که هم در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه و هم در آیه‌ی دیگر است که فرمود: بَشر سه گروه هستند: «فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[7]»؛ اگر شما این «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «الضَّالِّينَ» را مِنها کنید که مِنها شده هستند، ظُلمات هستند، رَه‌یافتگان، رستگاران و مُفلحان می‌مانند. این‌ها مُنعمٌ عَلیهم هستند یا «مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» هستند. خودِ این‌ها دَرجات‌شان مُتفاوت است. مُنعمٌ عَلیهم که نجات‌یافتگان هستند، بر سر سُفره‌ی اِنعام خداوند متعال مُستمراً استضائه می‌کنند، این‌ها یک عدّه اَصحاب یَمین هستند که همه‌ی کارهایشان مُبارک است. این‌ها کار بد نمی‌کنند. می‌گویند فُلانی کار درست است؛ حرف جالبی است! بعضی‌ها کار درست هستند. شما به هرجای کارهایشان نگاه کنید، نمی‌توانید ایرادی به آن‌ها بگیرید. این‌هایی که کار درست هستند، هرجایی می‌روند گِره باز می‌شود، هرجایی می‌روند دلی شاد می‌شود، هرجایی می‌روند مَودّت و محبّت و اِنسجام و اتّحاد را همراه خودشان به اَرمغان می‌آورند، هرجایی می‌روند صُلح و سازش است، هرجایی می‌روند خوشبینی و اُمید است. این‌ها «أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ» هستند یا اَصحاب یَمین هستند. بالاتر از اَصحاب یَمین، «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» هستند. سابقون به مقام قُرب الهی مُشرّف هستند. مِن‌الله، بِالله، اِلی‌الله، فی‌الله و مَقصد اَعلی همیشه این‌ها را در آغوش لُطف بیکَران خودش گرفته است. اَصحاب یَمین در این حَدّ نیستند. و این مُنعمٌ عَلیهم که سابقون هستند، این‌ها ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، وجود نازنین مولی المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) و اولاد طاهرینشان می‌باشند.

همه‌ی شهدای کربلا تحت هدایت برنامه‌ی الهی بودند

در آستانه‌ی شهادت جانگُداز سیّد ساجدین، زین‌العابدین امام علی‌بن‌الحسین (علیه الصلاة و السلام) هستیم. مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) کتابی به نام «انسان 250 ساله» دارند. ایشان زندگی دوازده امام (سلام الله علیهم اجمعین) را مورد اَرزیابی قرار داده است و اتّصال حرکات و نقش‌آفرینان همه‌ی این‌ها را در یک خط به هم مُتّصل دیده است. این‌ها در یک مَسیر بودند و به سوی یک مَقصد بودند. همه در مَسیر تشکیل حُکومت الهی بودند، همه در مَسیر نَفی طاغوت‌ها بودند، همه در مَسیر نجات اُمّت از چَنگال اَهریمن‌ها و گردن‌کُلُفت‌های دوران بودند و استثناء هم ندارد. اگر این‌ها یک نفر بودند و این مسیر را طی می‌کردند، آنچه را که دوازده انسان کامل انجام داده است، اگر یک نفر هم بود همین را انجام می‌داد. جریان کربلا خودش یکی از این مَسیرهای مُنسجم و حَلقه‌های دَرهم تَنیده است. یک بَخش از آن حرکت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از مدینه تا کربلاست که در روز عاشورا این مَقطع، این رسالت و این مَسئولیت به نَحو اَحسن اجرا شده است. شهدایی که با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمدند، هیچ‌کُدام تَصادُفی نیامده‌اند. امام حسین (علیه السلام) راهبُرد داشته است، امام حسین (علیه السلام) برنامه‌ریزی کرده است، طرح خداوند به امام حسین (علیه السلام) داده شده است و عَناصُر این نهضت و این انقلاب که کوچکترین آن‌ها حضرت علی اصغر (علیه السلام) بود و مُسن‌ترین آن‌ها شاید جناب «جابر[8]» بود که از جناب «حبیب» هم مُسن‌تر بود. این مَجموعه مانند آیات قرآن کریم بودند. هرکُدام یک آیه بود که مُفسّر آیه‌ی دیگر بود. هرکُدام از این‌ها یک حَلقه‌ی زنجیره‌ای بودند که این زنجیره، زنجیره‌ی نجات است. این حَبلُ المَتین است. حَلقه‌های مُختلف در یک مَسیر در هم اتّصال پیدا کرده است. حبیب مأموریت داشت، «مُسلم بن عوسجه» مَسئولیت داشت و به میدان آمدنِ حضرت علی اصغر (علیه السلام) هم تصادفی نبود. نَقش او هم امضاء حَقانیّت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود، مظلوم‌ترین چهره‌ی عاشورا بود. و این کودک‌‌کُشی و این بی‌رَحمی و این قَساوت و این نامَردی و این همه دَدمنشی که این‌ها را وادار کرد گلوی کودک شش‌ماهه‌ای را با تیر سه‌شُعبه ذبح کنند، نشانه‌ی خطر انسانی است که از مَدار ولایت خارج شده است. وقتی از مَدار خارج شد، دیگر کُنترل ندارد. دیگر قابل این‌که تُرمز بکند نیست. تا قَعر جَهنّم می‌رود و هر خطا و جُرمی را هم مُرتکب می‌شود. و حضرت علی اصغر (علیه السلام) در جریان کربلا «آیت الله العُظمی» است. او را یک کودک نبینید؛ مَثَل او مَثَل حضرت مَسیح (علیه السلام) است که از هنگام تولّد با آگاهی آمده است، با برنامه آمده است و برای هدایت آمده است. لذا حضرت علی اصغر (علیه السلام) را به عُنوان آیتِ کُبرای خدا ببینید و در برابر او با اعتقاد زانو بزنید و باب‌الحَوائجی او باب‌الحَوائجی مُستند و مَقبول است. از ابتدا جُزء سرداران نامیِ جبهه‌ی فداکاری برای اِحیاء دین است.

دورانِ سختِ اسارت اهل‌بیت (علیهم السلام) بعد از عاشورا

اما مَقطع بعد از عاشورا که سخت‌تر از دوران قبل از عاشورا بود، واقعاً شهادت فُوز عَظیم است، شهادت نجات است، شهادت وِصال است، شهادت رسیدن به قُلّه است؛ اما اسارت سخت‌تر از شهادت است و این اُسرای کربلا که در ظاهر امام زین‌العابدین (علیه السلام) گرفتار نَوسانات جسمی بود، بدن مُبارکشان لاغر شده بود و به‌قَدری لاغر بودند که گویا روی شُتر قرار نمی‌گرفتند. لذا پاهای ناحِل و آب‌شده‌ی ایشان را با زَنجیرها از زیر شُتر بسته بودند که از روی شُتر نیُفتد. اما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) پوشش ولایت بود، بلندگوی ولایت بود، قائم مقام امام حسین (علیه السلام) بود و نایب مَناب حضرت زین‌العابدین (علیه الصلاة و السلام) بود. الحقّ و الانصاف صبر این‌ها آسمان و زمین را مَبهوت کرد. یکی از رسالت‌هایی که بر روی دوش امام زین‌العابدین (علیه السلام) گذاشته شده بود، رساندن پیام شهدا بود که در کوفه خُطبه خواند، در مَواقف مُتعدّد جهاد تَبیین داشتند و در مجلس «یزید» کار را به پایان رساند، رُسوایی بَنی‌اُمیّه را نِرخ کرد و از آن‌جا به بعد اسارت تمام شد. مُقاومت، مُقاومت، مُقاومت، عَقب‌نشینی نکردن، در برابر مُستکبر کوتاه‌نیامدن در پایان پیروزی است؛ وَلو در لباس اسارت باشد. یزید اعلان پشیمانی کرد، یزید لَعن به «ابن زیاد» کرد، یزید فَضای آرامش را برای اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) فَراهم کرد و اوّلین مجالس عزاداری در قَصر یزید برگزار شد که در آن‌جا بانوان شامی می‌آمدند و رسالت حضرات اُسرا در آن‌جا در اُوج بود و برای همه‌ی ملّت ایران که در این 46 سال شهید دادند ولی عَقب‌نشینی نکردند؛ داغ دیدند ولی عَقب‌نشینی نکردند. نگذاشتند نام شهدا فراموش بشود. اِفشاگری کردند و در برابر قُلدر بسیار رَذل عَصر ما که رئیس‌جُمهور آمریکا باشد، همچنان حضرت سجّاد (علیه السلام) و حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) ایستادند و نهایتاً پیروزی‌های پی‌در‌پی را بر سر سُفره‌ی امام زین‌العابدین (علیه السلام) به اَرمغان آوردند.

یکی از آموزه‌های حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) «کلاس گریه» است

یکی از کلاس‌های امام سجّاد (علیه السلام) آموزش گریه برای مَظلوم بود. گریه‌ی بر مَظلوم دفاع از مَظلوم است. گریه‌ی بر مَظلوم مُقابله‌ی با ظالم است. امام سجّاد (علیه السلام) با این گریه‌هایشان آبروی ظالم را بُردند، مُستکبر را سراَفکنده کردند و این گریه را توسعه داد، به محیط‌های علمی بُرد و این‌که در جایگاه امامت گریه می‌کند یعنی برترین عبادت گریه‌ی بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. آن‌قَدر گریه می‌کرد که آل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) نگران شدند. به یکی از مُقرّبین رسالت پیام‌رسانی را دادند که به امام سجّاد (علیه السلام) بگویید که ما جُز شما پَناهی نداریم؛ یادگار همه‌ی گذشتگان‌مان فقط شما هستید. با این همه گریه نگران جان شما هستیم. وقتی به حضرت امام سجّاد (علیه السلام) عَرضه شد، حضرت فرمودند: چه می‌گویید؟ از یعقوب (علیه السلام) یک یوسف را گرفته بودند، آن هم با علم نبوّت می‌دانست روزی یوسف به او برمی‌گردد؛ با این‌که پیامبر بود، آن‌قَدر گریه کرد که چشم‌هایش نابینا شد که قرآن می‌فرماید: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ[9]»؛ اما در یک روز از من 18 یوسف را گرفتند که هیچ‌کُدام به من برنمی‌گردند. امام زین‌العابدین (علیه السلام) گریه‌ی بر مَظلوم را، مجالس امام حسین (علیه السلام) را رونَق دادند و تا روز قیامت و ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) ان‌شاءالله این کانون نور برای شما دلشکستگانِ حسینی آموزنده است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ[10]».

خطبه دوّم

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ اللّهُمَّ صَلِّ وَ سلّم عَلَی سَیِّدِ أَنْبِیَائِکَ ‏وَ أفضَلِ رُسُلِکْ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ أمیرِ المُؤمِنینِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب وَ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَهِ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَیِن نَبِیِّ الرَّحْمَهِ وَ سِیِّدی شِبَابِ أَهلِ الجَنَّهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ صَلِّ عَلَی سادات الْمُسلّمینَ عَلِیِّ بنِ الْحُسَیْنِ وَ مَحَمَّدِ بْنِ علیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بْنِ علیٍّ و علیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ الزّکی وَ الخلفِ الصالح حجتِک القَائِمِ اُمنائِک فی بِلادک».

«بِهِم نَتَوَلّی وَ مِن اَعدائِهِم نَتَبَرأ إِلَیَ اللهِ تَعالی سُبحانَه، وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ، أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ». شما برادران و خواهران عزیز، نورانی، مُجاهد، رونَق دین و دیانت، اُلگوهای اخلاقی و نَفْس ضعیف خودم را به خدامِحوری، به تَحصیل رضای خداوند در همه‌ی شُئون زندگی دعوت می‌کنم؛ «و العاقبة لاهل التقوي و اليقين».

پیروزی جبهه‌ی انقلاب در جنگ 12 روزه با رژیم صهیونیستی

در این خُطبه اقتضاء دارد از جنگ 12 روزه‌ی عزّت‌آفرین کانون ایجاد ارزش‌های والا و مُتجلّی‌کردن اقتدار دین، اقتدار وَحدت و اِنسجام، اقتدار ملّی و عظمت امامت و ولایت‌فقیه را بیش از سابق در عمل برای جهانیان به عُنوان یک باوَر ایجاد کرد. یکی دو آیه خدمت شما قرائت می‌کنیم و در ذیل آن چند نکته را تقدیم می‌داریم. فرمود: «الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[11]»؛ این آیه مربوط به «جنگ اُحُد» هست. جنگ اُحُد جُزء تابلوهای برجسته‌ی شیرینی و تلخی و پیروزی و شکست و عِلل آن‌هاست. ابتدائاً که در آیه‌ی بعدی این عِلل را بازگو می‌کند، خداوند مَنّان فرمود: کسانی که استجابت کردند، رهبری فَراخوان کرد و مُجاهدین صَدر اسلام لبیک گفتند، به خداوند لبیک گفتند. رهبری در اسلام شخص نیست؛ شخصیّت است؛ فرد نیست، قانون است، قاعده است، جلوه‌ی خداست. لذا استجابت الله و استجابت رسول در یک خط دیده می‌شود. «مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ»؛ وقتی مؤمنین در قَدم اوّل پیروز شدند، غَنایم فراوانی را در اختیار گرفتند و رُعب در دل مُشرکین ایجاد کردند، آن‌ها پا به فرار گذاشتند؛ ولی در اَثر چهار مَسأله قَضیّه برعکس شد. فُرصت تبدیل به تَهدید شد. ولی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همین تَهدید شکننده‌ی تَلخ فُرصت جدیدی را خَلق فرمودند و برای همیشه کلاسی شد تا ما هم در جنگ خودمان از آن کلاس درس بگیریم و به پیروزی‌های پیش‌بینی‌نشده دست پیدا کنیم. مَجروحین فراوانی بعد از آن شکست بر روی دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانده بود. پیشانی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شکسته بود، دندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آسیب دیده بود، چهره‌ی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خونین بود و شرایط سختی بر پیامبر ما تَحمیل شده بود. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی فَراخوان کردند که کُجا می‌روید، این‌هایی که خودشان را در گوشه و کنار مَخفی کرده بودند، وقتی دیدند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده است و نَفَس مُبارک ایشان حَیات‌بَخش است، جمع شدند؛ ولی قُشون شکست‌خورده بودند و شهید داده بودند. چه شهدایی! چه سردارانی! چه قهرمانانی! حضرت حمزه‌ی سیدالشهدا (علیه السلام) و افرادی در آن رَده از دست داده بودند. با این‌حال وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فَراخوان کردند، این قُشون شکست‌خورده‌ی دارای جراحت‌های فراوان، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: باید با همین حالت این لشکر جَرّار را تَعقیب کنید و اگر شما استقامت کنید، نترسید، روحیه و اُمید به خدا را، اُمید به جهاد را عملی کنید، نگران نباشید؛ خداوند متعال پنج هزار مَلَک به کمک شما می‌فرستد. این‌ها هم در اَثر وعده‌ی نَبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاتر از وَعده آن وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که عینِ قدرت بود، عینِ اُمید بود، نور خدا بود؛ وجودش گرمابَخش بود، اُمید‌آفرین بود. جَمعیّت با نهایت اقتدار و اُمید با همان حال به تَعقیب مُشرکینی که ضرب‌شَصت زدند و رفتند، پرداختند. خداوند متعال دارد از این‌ها تَجلیل می‌کند.

تَدابیر بی‌نظیر رهبر انقلاب در دوران جنگ 12 روزه

«الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ»؛ آن‌هایی که فَراخوان خداوند و رسول را لبیک گفتند، بعد از آن‌که شکست خورده بودند، بعد از آن‌که مَجروح شده بودند، «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ». خودِ این‌ها دو گروه بودند؛ یک گروه تعارُفی بود؛ با عُمق جان نیّت نداشتند. عاشق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند، عاشق شهادت نبودند؛ ولی وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فَراخوان کرده بود، این‌ها هم لبیک گفته بودند. ولی گروهی واقعاً سر از پا نمی‌شناختند. خودشان را جامانده‌ی شهدا می‌دانستند و از آن فرار قبلی‌شان شرمنده بودند و می‌خواستند به هر نَحوی هست آن تَلخی را به شیرینی مُبدّل کنند. آن درسی است که از این آیه استفاده می‌شود، این است که ما هم یک قَرْحی در یک شبی، در یک شب جُمعه‌ای دشمن رَذل ما، دشمن خونخوار ما، دشمن بی‌دین ما به ما حمله کرد. چه حمله‌ای بود! سرداران بزرگ، فرماندهان کارآزموده، دارای سَوابق درخشان در بُعد فرماندهی، انقلابی، وِلایی، اخلاقی و مَعنوی که هرکُدام‌شان یک لشکر بودند؛ خیر، یک ملّت بودند. بعضی‌ از آن‌ها مانند «شهید سلیمانی» یک مَکتب بودند. این‌ها را از ما گرفتند. ولی بعد از این جراحت، بعد از این آسیب، بعد از این تَهدید که آن‌ها در مُحاسبات خودشان این‌جور پیش‌بینی کرده بودند که وقتی ما سر را زدیم، پیکر بی‌سَر قدرت مُقاوت ندارد. وقتی نظام ضعیف تَلقّی شد، اَراذل، اُوباش و افراد خائن به میدان می‌آیند، ایجادِ آشوب می‌کنند و مردم رَنج‌کِشیده‌ی در مَسائل اقتصادی و دارای آسیب‌های فرهنگی با آن‌ها همراهی می‌کنند و ریشه‌ی نظام را برای همیشه از بیخ و بُن بَرمی‌کَنند. در این شرایط تَهدید، در این شرایط مَجروحیت، امام که به جای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و به جای امام زمان (ارواحنا فداه) حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه‌ای (سلام الله علیه) در یک حُضور قَهرمانانه در اَسرع وقت، در اوّلین فُرصت در یک پیام تلویزیونی به مردم روحیه داد و مردمی که ریشه دارند، مردمی که طینت و سِرشت‌شان با عشق امیرالمؤمنین (علیه السلام) و با عشق به ولایت ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و در زمان غیبت ولی‌فقیه را نایب امام می‌دانند، بوی امام زمان (ارواحنا فداه) را از او اِستشمام می‌کنند، این مردمی که دل‌هایشان این‌چنین است و در این 46 سال همیشه دشمن را ناکام کردند، در یک اتّحاد بی‌سابقه، در یک اِنسجام فوقِ تَوقُّع آنچنان این پیام زنده کرد، افراد زنده بودند؛ ولی از این افراد یک اُقیانوس جوشان و مَوّاج به وجود آورد. این اِنسجام برای فرماندهان جدید که دوّمین نَقش بی‌بَدیل رهبری بود و نه در میان رهبران فعلی جهان شما نَظیری برای این رهبر سِتُرگ، این رهبر عظیم‌الشأن پیدا نمی‌کنید، بلکه در طول تاریخ در دوره‌های مُختلف کُجا رهبری مانند امامین ما پیدا می‌کنید؟! بنیانگُذار نظام جُمهوری اسلامی که مُبتکر بود، قَهرمان بود، بُت‌شِکَن بود و خط را شکاند و قدرت‌های بزرگ را با کاخ‌های نَنگین‌شان به لَرزه درآورد و این امام باطن همان امام بود که در میدان‌های وسیع اِعجازآمیز با عنایت خداوند متعال به میدان آمد. هم ایجاد اِنسجام، تَزریق اُمید، دادن اطمینان به پیروزی، پیشگویی‌های قاطع و باصلابت و هم انتصاب فرماندهانی که دیگر زودتر از این امکان نداشت. «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا[12]»؛ این فرماندهان جدید گویا از ابتدا مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) این‌ها را به قول عَوام در آب نَمک خوابانده بود، برای این‌ها حساب باز کرده بود که یک لحظه، یک ساعت جبهه به خلأ فرماندهی گرفتار نشود.

ملّت ایران شایسته‌ی داشتن رهبری با این عظمت است

خداوند متعال نه تنها این نعمت بی‌بَدیل را به ما داده است، بلکه به بَشریّت عَصر ما داده است. روزَنه‌ی اُمید همه‌ی مُستضعفان و مَظلومان عالَم است، تکیه‌گاه جبهه‌ی مُقاومت است و تاج افتخار ملّت عظیم است. بنده به شما بگویم اگر رهبر شما عظمت دارد، اگر رهبر شما رهبر مُلهم است، ایثارگر است، حَکیم است، فرزانه است، مُدیر است، مُدبّر است، مُتمسّک است، مُتنسّک است، وِلایی هست، امام زمانی هست، میدانی هست، رَزمنده هست و هرگز خُوف و باکی چهره‌ی او را تغییر نداده است، در سخت‌ترین شرایط شاداب‌ترین چهره را در چهره‌ی او می‌بینید، ملّت بزرگ ایران شایسته‌ی داشتن چنین امام و چنین رهبری را به حقّ دارد.

اباالفضل عَلمدار! هم خامنه‌ای امام را و هم مردم عزیز ما را نگاه دار.

این امامت و اُمّت که در این مَقطع 12 روز نَقش خودش را، خاصیّت خودش را که چه اقتداری، چه عزّتی، چه نُفوذ جهانی و بین‌المللی، فُرصت نبود اظهارات بعضی‌ها را برای شما بگویم. یکی از مَشاهیر از سیاست‌مَداران کشور هندوستان به مقام معظم رهبری (حفظه الله) خطاب می‌کند: «من خوشبَختم که در زمان شما به دنیا آمده‌ام و از نزدیک شما را دیده‌ام و اگر شما را ندیده بودم، کلمه‌ی شُجاعت فقط در کتاب‌ها بود. در عینیّت انسانیّت ما قَهرمانی در این راستا ندیده بودیم؛ شما بودید که شُجاعت را ترجمه کردید و عینیّت شُجاعت را به دنیا نشان دادید». نخست‌وزیر سابق ژاپن چه اظهاراتی دارد! برخی از تَحلیلگران آمریکا در مورد رهبر انقلاب (اَطال الله عُمره الشریف) و این ملّت عظیم تَحلیل‌های خوشحال‌کننده و اُمیدوارکننده‌ای دارند. این اُمّت بودنِ شما را که یَد واحده هستید، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ[13]» هستید؛ به همدیگر ایراد نگیرید؛ با هم باشیم، در برابر دشمن یَد واحده باشیم و هر صدای نِفاق‌اَفکن را هم با هُوشیاری صدای دشمن تَلقّی بکنید و این وحدت و اِنسجام را صیانت بکنید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا[14]».

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 الی 28.

[2] الکافی (ط – الإسلامیه)، جلد‏ ۳، صفحه ۴۲۲.

[3] سوره مبارکه آل عمران، آیه 120.

«إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ».

[4] سوره مبارکه فاتحه، آیات 6 و 7.

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ».

[5] سوره مبارکه نساء، آیه 69.

«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا».

[6] سوره مبارکه شعراء، آیه 83.

«رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ».

[7] سوره مبارکه واقعه، آیات 8 الی 11.

[8] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبة دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.

از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.

[9] سوره مبارکه یوسف، آیه 84.

«وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ».

[10] سوره مبارکه اخلاص.

[11] سوره مبارکه آل عمران، آیه 172.

[12] سوره مبارکه بقره، آیه 106.

«مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».

[13] سوره مبارکه فتح، آیه 29.

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا».

[14] سوره مبارکه نصر.