اين از نکات خيلي ظريفي است. شايد براي خيلي از جوانان، مخصوصا جوانان اهل سنت، اين نکات، تازگي داشته باشد. ولي من تقاضا دارم از بينندگان عزيز، مدارکي را که بنده ارائه ميدهم، يادداشت بفرمايند و مراجعه کنند. اگر بينندگان ثابت کنند که يکي از مدارکي را که بنده اعلام ميکنم، دروغ بوده، جايزه ميدهم و رسما در اين شبکه، پوزش ميطلبم و عذرخواهي ميکنم و اعلام ميکنم که من اشتباه کردم.
در رابطه با نقش معاويه در قتل عثمان، آقاي ابن قتيبه دينوري در کتاب الإمامة و السياسة مينويسد:
و كتب إلى أهل الشام عامة و إلى معاوية و أهل دمشق خاصة: … فيا غوثاه يا غوثاه و لا أمير عليكم دوني، فالعجل العجل يا معاوية و أدرك ثم أدرك و ما أراك تدرك.
عثمان، نامه نوشت به مردم شام و معاويه و اهل دمشق: … ، به فرياد من برسيد که مردم مدينه، تصميم به قتل من گرفتهاند. بشتاب بشتاب اي معاويه، به داد من برس، به داد من برس، گمان نميکنم که به داد من برسي.
الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص54
در تاريخ يعقوبي، جلد2، صفحه 175 آمده است:
معاويه با 12 هزار نيرو براي ياري عثمان از شام به طرف مدينه حرکت کرد. در 30 کيلومتري مدينه، لشکر را در آنجا نگهداشت تا خودش بيايد به مدينه و خبر بگيرد. وقتي به مدينه آمد، عثمان از او سوال کرد: اي معاويه، پس نيروهايت کجايند؟ معاويه گفت: آمدهام خبر بگيرم تا ببينم در مدينه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضايا را مطرح کردم. … . بعد از مشاجراتي، عثمان گفت:
لا والله و لكنك أردت أن أقتل فتقول: أنا ولي الثأر. إرجع، فجئني بالناس! فرجع، فلم يعد إليه حتى قتل.
به خدا سوگند! تو ميخواهي من کشته شوم تا به بهانه خونخواهي من، قيام کني. برو و با نيروهايت بيا. معاويه رفت و برنگشت تا اين که عثمان کشته شد.
آقاي بلاذري در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و آقاي ابن شبة در تاريخ مدينه، جلد4، صفحه 1289 از قول آقاي يزيد بن اسد صراحت دارد:
معاويه، نيروهاي کمکي را که از شام آورده بود، به مدينه نياورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زيرا:
و إنما صنع ذلك معاوية ليقتل عثمان، فيدعو إلى نفسه.
معاويه ميخواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بيعت خودش فرا بخواند.
آقاي طبري در تاريخش از شبث بن ربعي نقل ميکند و صراحت دارد:
به معاويه ميگويند:
و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التي أصبحت تطلب.
ما ميدانيم که تو در ياري عثمان، کوتاهي کردي و ميخواستي که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را براي خودت قرار بدهي.
تاريخ الطبري، ج3، ص570 ـ کامل لإبن الأثير، ج3، ص286
آقاي ابو الطفيل از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و با معاويه، گفتگويي دارد و معاويه به او ميگويد:
چرا شما عثمان را ياري نکرديد؟ ابو الطفيل ميگويد:
ما منعك من نصره أو تربصت به ريب المنون و كنت في أهل الشام و كلهم تابع لك فيما تريد؟ قال معاوية: أو ما ترى طلبي بدمه؟ قال: بلى، و لكنك كما قال أخو جعفي:
لا ألفينك بعد الموت تندبني و فى حياتي ما زودتني زادي
تو چرا ياري نکردي؟ تو که در شام بودي و همه، پيرو تو بودند. معاويه گفت: نميبيني که من براي خونخواهي عثمان قيام کردهام؟ ابو الطفيل گفت: بله، ميبينيم، ولي به قول شاعر:
شما در زمان حيات من، يک بار هم به ديدار من نيامدي
ولي بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا ميکني و به سينه ميزني؟!
أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص234 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج26، ص116 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص215
يعني اين که در زمان حيات عثمان، عکسالعملي نشان ندادي، ولي امروز براي او، فرياد ميزني وا مظلوما؟!
مانند همين درگيري، ميان عمرو بن عاص و معاويه بود و عمرو بن عاص به معاويه گفت:
قاتل حقيقي عثمان، تو بودي.
أنساب الأشراف للبلاذري، ص288 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص88
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه در چند جا صراحت دارد:
اي معاويه! قاتل واقعي عثمان، تو بودي و بس.
فأما إكثارك الحجاج في عثمان و قتلته، فإنك إنما نصرت عثمان حيث كان النصر لك و خذلته حيث كان النصر له.
روزي که ياري تو براي عثمان به درد ميخورد، ياري نکردي.
نهجالبلاغه، نامه37
در جاي ديگر آمده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) به معاويه نامه نوشت:
فوالله ما قتل ابن عمك غيرك.
غير از تو، کسي قاتل عثمان نبود.
العقد الفريد، ج3، ص333
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه ميگويد:
و لعمري! ما قتله غيرک.
قسم به جان خودم! غير از تو، کسي عثمان را نکشت.
نهجالبلاغه، نامه10 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج15، ص84
يعني شما آمديد کوتاهي کرديد و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند.
آقاي ياسيني
مشهور است که در رابطه با کشته شدن عثمان، معاويه، تعدادي از صحابه را به همين بهانه کشت. آيا در کتب اهل سنت در اين مورد، مطلبي آمده است يا خير؟
استاد حسيني قزويني
منابع اهل سنت، مملوّ است از اين مطلب. اگر بخواهيم در رابطه با اين موضوع بحث کنيم، چند جلسه نياز داريم تا مسئله براي مردم روشن شود. ولي من به عنوان نمونه، چند مصداق را عرض ميکنم و إن شاء الله اگر قرار شد روزي در اين زمينه، مفصل بحث کنيم، مطالب را تقديم ميکنم.
1 – عمرو بن حَمِق
يکي از کساني که در قتل عثمان شرکت داشت، صحابه جليل القدر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عمرو بن حمق بود که در سال حجة الوداع يا بعد از حديبيه مسلمان شد و اين اختلافي است.
أسد الغابة، ج4، ص100 – الإصابة، ج4، ص514
در منابع آقايان اهل سنت آمده است:
و أما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره و به رمق فطعنه تسع طعنات و قال أما ثلاث منهن فإني طعنتهن لله و أما ست فإني طعنت إياهن لما كان في صدري عليه.
عمرو بن حمق روي سينه عثمان نشست و 9 خنجر بر بدن او زد و گفت: 3 ضربه براي خدا بود و 6 ضربه ديگر به خاطر کينهاي بود که از عثمان در دل داشتم.
الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج3، ص74 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج39، ص409 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص424 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص207 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص179
در اين زمينه، تاريخ طبري مينويسد:
فاطعنه تسع طعنات كما طعن عثمان، فأخرج فطعن تسع طعنات، فمات في الأولى منهن أو الثانية.
معاويه دستور داد عمرو بن حمق را دستگير کنند و به عامل او گفت: همانطوري که او 9 ضربه بر عثمان زد، 9 ضربه بر او بزن. عمرو بن حمق در ضربه اول يا دوم از دنيا رفت.
تاريخ الطبري، ج4، ص197 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج45، ص499 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص477
شعبي ـ که از بنيانگذاران مسائل فقهي اهل سنت است ـ ميگويد:
أول رأس حمل في الإسلام رأس عمرو بن الحمق.
اولين سري که در اسلام بريده شد و شهر به شهر گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.
الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج6، ص25 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج4، ص83 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص101 ـ أنساب الأشراف، ج5، ص282 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج4، ص88 ـ تهذيب الکمال للمزي، ج21، ص597 ـ التاريخ الصغير للبخاري، ج1، ص131 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج45، ص503 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1174 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج8، ص357 ـ الثقات لإبن حبان، ج3، ص275 ـ كتاب الأوائل للطبراني، ص107 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص46
ابن حجر عسقلاني ميگويد:
و بعث برأسه إلي معاويه.
سر عمرو بن حمق را به طرف معاويه بردند.
تهذيب التهذيب، ج8، ص22
اين کثير دمشقي ميگويد:
فكان أول رأس طيف به.
اولين سر بريدهاي که در شهرها گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص52
آقاي ابن اثير و ابن کثير ميگويند:
همسر عمرو بن حمق ـ آمنه بنت شريد ـ را زنداني کرده بودند و وقتي سر بريده شوهرش را به شام آوردند، معاويه دستور داد سر بريده همسرش را ببرند و در دامن او قرار بدهند.
حتي وجه إليها رأس عمرو بن حمق، فألقي في حجرها، فارتاعت لذلك، ثم وضعته في حجرها و وضعت كفها على جبينه، ثم لثمت فاه، ثم قالت: غيبتموه عني طويلا ثم أهديتموه إلي قتيلا، فأهلا بها من هدية.
وقتي او سر بريده شوهرش را ديد، شوکه و ناراحت شد و سر بريده را در دامنش قرار داد و با دستش بر سر بريده کشيد و لبهاي خونينش را پاک کرد و گفت: مدتها، شوهرم را از من مخفي کرديد و امروز هم سر بريدهاش را براي من هديه آورديد. چه زيبا هديهاي بود که معاويه براي من آورد.
اسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص101 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص52 ـ تاريخ مدينه دمشق لإبن عساکر، ج69، ص40
2 – عبد الرحمن بن عُدِيْس
عبد الرحمن بن عديس هم در قتل عثمان، دخيل بوده است و معاويه دستور داد ايشان را در منطقه بعلبک دستگير کردند و به جرم دخالت در قتل عثمان، به شهادت رساندند.
تاريخ مدينه دمشق لإبن عساکر، ج35، ص108
3 – محمد بن أبي حذيفة
او هم از قاتلين عثمان و صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و معاويه دستور داد به جرم قتل عثمان، به شهادت رساندند.
الإصابة لإبن حجر، ج6، ص9
چندين نمونه از اين موارد داريم که معاويه، کساني را که در قتل عثمان شرکت داشتند، دستور داد اينها را گرفتند و کشتند.
منبع:پرسمان