بررسی روایات معارض 2
روایات امر به معروف و نهی از منکر
بيان مرحوم شیخ حرّ عاملي
مرحوم عاملی در وسائل الشیعة عنوانی دارد به نام: «بَابُ وُجُوبِ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ بِالْقَلْبِ(مرحله اول) ثُمَ بِاللِّسَانِ(مرحله دوم) ثُمَّ بِالْيَدِ (مرحله سوم) وَ حُكْمِ الْقِتَالِ عَلَى ذَلِكَ وَ إِقَامَةِ الْحُدُود»[1] (تا مرحله سوم که واجب است و نیاز به اذن ندارد، ولی اگر اقامه معروف و نهی از منکر نیاز به جنگ و لشکرکشی و نیرو داشت که در این مورد هم ایشان، می فرماید « حُكْمِ الْقِتَالِ عَلَى ذَلِكَ» یعنی نظری ندارند (مثل روایات نهی از قیام که نظر خاصی ارائه ندادند)، سپس، ایشان، روایاتی را نقل می کند.
روایت اول
امام جعفر صادق علیه السلام: با قلب خود انكار كنيد و با زبانتان با آنان سخن گوييد و به پيشاني آنها بزنيد و از ملامت ملامتگران نهراسيد؛ اگر به سوي حق برگشتند و از گناهان خود توبه كردند، ديگر سرزنش آنان سزاوار نيست. همانا اشكال متوجه كساني است كه به مردم ستم روا مي دارند و در روي زمين به ناحق سركشي مي كنند. در اين جا با آنان جهاد كنيد [برخورد فیزیکی و اقدام عملی]، آنان را از عمق دل، دشمن بداريد و در اين امر، در پي كسب قدرت و درصدد كسب مال نباشيد، و نخواهيد از روي سركشي بر ديگران پيروز شويد [و بجنگید] تا سر به فرمان خدا بگذارند، و براساس طاعت الهي سلوك كنند.[2]
چرا بعضی که قیام و خروج را جایز نمی دانند، چنین روایاتی را نادیده می گیرند، چرا فقط به روایات «کل رایة ترفع…» استناد می کنند؟!
روایت دوم
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: کسی که منکر را به قلب و زبان و دستش ترک کند، پس او مرده ای بین زندگان است.[3]
جامعه ای که در مقابل منکر، نه تاثر قلبی دارد و نه به زبان میآورد و نه برخورد فیزیکی می کند، جامعه ای مرده است. حکومتهای ظالم مانند امویین و عباسیین همیشه دنبال چنین جامعه ای بوده اند. مردم را تخدیر میکردند که حرف نزنید! تا زمانی که حاکمان، نماز میخوانند کاری به آنها نداشته باشید. احتمال نمیدهید چنین روایاتی اگر نگوییم جعلی است، لااقل از باب تقیه صادر شده است؟
روایت سوم
اميرالمؤمنين علیه السلام در روز شروع جنگ صفين فرمود اي مؤمنان، هر كس ببيند كه بر خلاف شریعت عمل مي شود و به سوي منكر دعوت مي شود، پس آن را با قلب خود انكار کند، سالم مانده است؛ و هر كس كه با زبانش آن را انكار کند (اعتراض کند) پس مأجور خواهد بود و بر فرد قبلي فضيلت دارد.[ دومی که انكار زبانی کرده از اوّلی که انکارش قلبی بود برتر است] و هر كس آن منکر را با شمشيرش انكار کند، با اين نيّت كه كلمه الهي بر فراز باشد و كلمه ظالمين پایین آيد، او كسي است كه به راه هدايت رسيده و در اين مسير قدم گذارده و قلبش را يقين نوراني ساخته است.[4]
شما که میگوید روایت «کل رایة ترفع…» مربوط به هر زمانی است، پس این روایت هم، اینگونه است. طبق آن روایات قائم به سیف طاغوت بود. ولی اینجا میفرماید که راه هدایت را رفته است و نور یقین در قلبش قرار میگیرد. چرا اینها را نقل نمیکنید؟ به صرف دو یا چهار روایت کل روایات را زیر سوال نبرید. این روایات حقیقیه است و مربوط به دوران خاصی نمی باشد.
روایت چهارم
امام على عليه السلام مى فرمايند:
برخى از مردم ، با دست و زبان و قلب، انكار كننده منكر (كار زشت) هستند. اينان، كامل كننده خصال نيكويند. و برخى، با زبان و قلب، انكار كننده اند و با دستشان ترك كننده انكار، اينان تمسك كننده به دو خصلت از خصال خيرند و ضايع كننده خصلتى ديگر. برخى از مردم به قلبشان انكار كننده اند و به دست و زبان ترك كننده انكار، آنان كسانى اند كه دو خصلت شريف تر از سه خصلت را ضايع و به يكى تمسك جسته اند. و برخى ترك كننده انكار به زبان و قلب و دست هستند، چنين كسی [همانند] مرده اى است ميان زندگان. همه كارهاى نيك و نيز جهاد در راه خدا، نزد امر به معروف و نهى از منكر جز مانند آب دهان در درياى مواج نيست. امر به معروف و نهى از منكر به خاطر خطرهايش اجل را نزديك نمى كند و رزق را كاهش نمى دهد. برترين امر به معروف و نهى از منكر، كلمه عدلى است که نزد پيشواى ستمكاری گفته شود.[5]
ما روایات متعددی در این زمینه داریم که قیام بر علیه ظلم و دفع منکر را لازم و ضروری می داند. برخی از افراد به روایات دیگری که در وسایل الشیعة هست، تمسک میکنند و به استناد این روایات سعی در اثبات ادعای خود دارند. یکی از آن روایات این است که امام علیه السلام، از اینکه فردی زیر پرچم خلفا شرکت کند نهی میکند.[6] در جواب این عده باید گفت که اتفاقاً این روایت، موید حرف ماست که زیر پرچم ظالم نروید و با آنها هماهنگ نباشید و در جبهه آنها شرکت نکنید. این روایت چه ربطی به بحث قیام به سیف، برای دفع منکر و اقامهی حق و ارجاع حق به اهلش دارد؟
بیان مرحوم خویی در مورد جهاد ابتدایی
مرحوم خویی در اواخر عمرشان، این بحث را در جزوه ملحقبه منهاجالصالحین مطرح میکنند. بحثی مفصل مطرح میکنند که آیا جهاد ابتدایی جایز است یا خیر. ایشان می فرماید:
جهاد با کفار یکی از ارکان دین اسلام است. اسلام با جهاد تقویت می شود و احکامش با دعوت به توحید زیر پرچم پیامبر اکرم، منتشر می گردد. به همین جهت است که قرآن کریم در ضمن آیات بسیاری به مسأله جهاد، توجه نموده است و این اهتمام به جهاد، در آیات بسیاری با وجوب جنگ بر علیه کفار مشرک – تا مرز تسلیم و یا کشتن آن ها و یا گرفتن جزیه از اهل کتاب -تجلی کرده است. و روشن است که تخصیص دادن چنین احکامی، به زمان حضور امام علیه السلام با اهتمام قرآن به این مساله با فراوانی آیاتش، هماهنگی ندارد.
سپس، کلام در دو مقام واقع می شود:
اول: آیا در جهاد ابتدایی، اذن امام یا نائب خاص امام – جهت مشروعیت داشتن چنین جهادی – شرط است؟
در این مسأله دو وجه است. وجه اول این است که بنا به مشهور، اذن امام شرط است. جهت این نظر، دو دلیل ارائه شده است.
1- اجماع: که در جواب آن باید گفت که چنین اجماعی، ثابت نشده است، زیرا تعدادی از اصحاب، متعرض چنین مساله ای نشده اند و به همین جهت است که مرحوم سبزواری در شرطیت حضور امام جهت جهاد ابتدایی، اشکال وارد کرده است و شاید منشأ چنین اشکالی، روایاتی باشد که از نظر صحت، در حد آیات جهاد نبوده، ضمن اینکه با آیات در تعارض است.
البته در حکم به شرطیت وجود امام – طبق مشهور – برای جهاد ابتدایی، اشکال وارد است زیرا به فرض ثبوت چنین حکمی، نمی تواند کاشف از قول معصوم باشد، چون احتمال دارد که اجماع، مدرک آن آیات باشد که در این صورت حکم به اجماع، تعبدی نمی باشد. بله! تنها چیزی که می توان گفت این است که در عصر حضور پیامبر اکرم و ائمه معصومین، اذن آن ها در جهاد ابتدایی شرط است.
2- (دلیل دوم جهت اذن امام برای جهاد ابتدائی): روایاتی که بر آن ها برای مشروعیت جهاد، استناد می شود و عمده آن روایات، دو روایت است. روایت اول آن، خبر سوید است. ایشان به امام صادق عرض می کند که در خواب دیدم که به شما گفتم؛ جنگ بدون اذن غیر امام حرام است، همانگونه که مردار و خون و گوشت خوک حرام است و شما [در خواب] به من گفتید که بله! همین طور است، پس [ از نقل این خواب، امام] فرمود: بله [حکم] همان است.
و این [دلیل نیز] قابل تامل است زیرا سند روایت قابل مناقشه است از جهت اینکه نمی توان گفت که بشیر در روایت همان بشیر دهان می باشد و روات بشیر در این طبقه متعدد بوده و منحصر در بشیر دهان نمی باشد. البته این روایت در کتاب کافی بصورت مرسل از بشیر دهان نقل شده است و چون مرسل است لذا حجت نمی باشد.
و علاوه بر سند، روایت از نظر دلالت هم قابل مناقشه است. زیرا ظاهر از این روایت حرمت جنگ بدون اذن غیر امام است و دلالتی بر حرمت جنگ مسلمین با کفار – زمانی که قتال به مصلحت اسلام باشد – مانند زمان ما ندارد.
روایت دوم: در حضور ابوالحسن الرضا علیه السلام بودم. دوستم به آن سرور گفت: پدر من از جدم روايت مىكرد كه به جد شما گفته است: در جوار ما شهرى است بهنام قزوين كه اردوگاه نگهبانان مرزى است. و جنگجويان در حال آماده باش دفاعى به سر مىبرند. در برابر آنان دشمنى است بهنام ديلم كه گهگاه بر سر مسلمين مىتازند. آيا رخصت جهاد و يا رخصت آماده باش دفاعى مىدهيد؟ و جد شما گفته است: «بر شما باد كه راه مكه را در پيش بگيريد و خانه خدا را زيارت كنيد». [ جد من وضعيت مرزى را مجدداً تشريح كرده و رخصت جهاد و دفاع مىخواسته و جد شما به او گفته است] «بر شما باد كه راه مكه را در پيش بگيريد و در عوض جنگ و جهاد، خانه خدا را زيارت كنيد، آيا شيعه ما رضايت نمىدهد كه در خانه خود راحت بنشيند و دارایى خود را براى اهل و عيال خود خرج كند و منتظر فرمان ما بماند؟ اگر شيعه ما زنده بماند و حكومت ما را درك كند، هم درجه كسانى است كه در ركاب رسول خدا در جنگ بدر شركت كردهاند. و اگر در حال انتظار بميرد، هم درجه كسانى باشد كه با قائم آل محمد قيام مىكنند.
ولکن ظاهر این است که روایت در مقام بیان حکم موقت – نه حکم دائم – است. یعنی در آن زمان جهاد و مرزبانی به مصلحت نبوده است. و شاهد بر این مطلب این است که کلمه «رباط» بعد از «جهاد» آمده است، با اینکه شکی در این نمی باشد که در زمان غیبت، مرزبانی و دفاع متوقف بر اذن امام نمی باشد. و چیزی که تاکید براین موضوع می کند، گرفتن جزیه از اهل کتاب در زمان غیبت است. زیرا اخذ جزیه در مقابل ترک جنگ با اهل کتاب است. پس اگر جنگ با اهل کتاب در زمان غیبت جایز نباشد، گرفتن جزیه هم جایز نمی باشد. و آن چه از این گفته ها به دست می آید، ظاهرا در عصر غیبت وجوب جهاد ساقط نمی باشد.
خلاصه کلام اینکه، ظاهراً در عصر غیبت وجوب جهاد ساقط نمی شود.
(آیت الله طبسی: مرحوم خوئی که از فقیهان مسلم و چهره ی شیعه است، میفرماید در دوران غیبت حق جهاد ابتدایی هم داریم. من در بین فقهای قبل چنین نظری ندیدم.[البته! شنیدم که مقام معظم رهبری هم، چنین نظری دارند هر چند خودم، نظر و استدلال ایشان را ندیدم] )
و وجوب جهاد در تمام زمان ها به شرط وجود شرایط، ثابت است. و جهاد در زمان غیبت، مربوط به تشخیص کارشناسان نظامی و سیاسی می باشد به اینکه جهاد، به مصلحت اسلام است و همچنین سپاه اسلام دارای عِده و عُده کافی است تا به طور طبیعی، موجب شکست آن ها نگردد.پس هرگاه جمیع شرایط برای جنگیدن آماده بود، جهاد و مقاتله با آن ها، واجب است. [7]
اما روایاتی که در باب حرمت قیام قبل از قیام قائم، بر علیه حکام و خلفاء ظالم وارد شده است، ربطی به بحث ما ندارد زیرا بحث در جهاد با کفار است.
مقام دوم: اگر ما قائل به مشروعیت اصل جهاد در زمان غیبت شویم، آیا در آن، اجازه فقیه، جامع الشرائط، شرط است یا نه؟ ظاهر کلام صاحب جواهر این است که اذن فقیه شرط است، زیرا ولایت فقیه در زمان غیبت عام است و همه چیز را فرا می گیرد.
و این کلام – اجازه فقیه – به بیانی که در آینده می آید، بعید نیست. بر فقیه لازم است که در این امر مهم با کارشناسان و کاردانان از مسلمین، مشورت نماید تا اینکه از تعداد و تسلیحات مسلمانان برای غلبه بر کفار حربی، مطمئن شود. این امر مهم، نیاز به رهبری دارد که سخن و اوامرش در مردم، نفوذ داشته باشد و به همین جهت نیاز به فقیه جامع الشرائط، حتمی می گردد. چنین فقیهی، متصدی اجرای چنین امر مهمی – از باب حسبه – می شود، زیرا اگر غیر فقیه متصدی چنین امری شود، کار به هرج و مرج می انجامد. [8]
بیان سید مصطفی خمینی در مورد روایات ناهی از قیام
حاج آقا مصطفی خمینی رحمت الله علیه در کتاب ولایت فقیه خود می فرماید:
فقیه جامع الشرائط، دارای ریاست کلی بر همه امور سیاسی در مملکت اسلامی می باشد. او می تواند که مصالح شخصیه را فدای مصالح نوعیه نماید. برای چنین فقیهی، تصرف در اموال مردم و تسلط بر جان های مردم هنگام ضرورت، جهت حفظ نظام اسلامی جایز است و اینکه اسلام برای فقیه جامع الشرائط جهت اداره مملکت، ریاست بر سائر امور مملکتی را قائل است …
ایشان در ادامه بحث، نکته ی دیگری میفرمایند که مورد بحث ماست:
« الجهة الخامسة: حول بعض الروايات التي ربّما تدلّ على اختصاص الحكومة و البيعة بالأئمة المعصومين و لا يجوز للآخرين ذلك، بل هي للإمام القائم و لا يكون لغيره»
جهت پنجم: حول بعضی از روایات که چه بسا دلالت دارد بر اینکه حکومت و بیعت، مختص ائمه معصومین است و برای دیگران جایز نیست، بلکه حکومت مخصوص امام زمان ارواحنا فداه است و دیگران را در این مورد حقی نمی باشد. [ ایشان تعدادی از روایات را بیان می کند]
«فمنها: ما رواه الحلبي في «البحار» عن بعض مؤلّفات أصحابنا، عن الحسين بن حمران، عن محمّد بن إسماعيل و عليّ بن عبد اللَّه الحسين، عن أبي شعيب محمد بن نصر، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن الفضل، عن مفضّل بن عمر، قال: قال أبو عبد اللَّه (عليه السّلام): يا مفضّل كلّ بيعة قبل ظهور القائم فبيعة كفر و نفاق و خديعة، لعن اللَّه المبايِع لها و المبايَع »
مرحوم آقا مصطفی بعد از نقل روایت مذکور می فرمایند: از نظر سندی ضعیف تر از این روایت سراغ ندارم. سپس روایت بعدی را نقل می کنند:
و منها: ما رواه النعماني في «الغيبة» و «الكافي» و في «الوسائل» عن ابن يعقوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن حمّاد بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد اللَّه (عليه السّلام)، قال: كلّ راية تُرفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يُعبد من دون اللَّه عزّ و جلّ.
حسین بن مختار در سند روایت است که در حق او گفته شده است: جداً ضعیف است و به کلام او توجه نمی شود، ضمناً کذاب و اهل جعل حدیث و از نظر مذهب هم مشکل دارد.)
مرحوم حاج آقا مصطفی؛ سپس روایتی را از نهج البلاغه ذکر می کنند[عجیب است! امیرالمومنین علیه السلام که خودشان در جنگها رهبری و فرماندهی و تشویق به جنگ میکردند این جملات را نسبت میدهند]
اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: ملازم زمين باشيد (بر زمين بنشينيد) و بر بلاء صبر کنيد و در هوا و خواهش زبان خود با دست و شمشير خود به حرکت نیائید و به آن چه، خدا از شما شتاب نخواسته، شتاب مکنيد پس اگر کسي از شما در بستر خود بميرد در حالي که حق پروردگار و حق رسول صلی الله علیه و آله وسلم و حق اهل بيت رسول علیهم السلام را بشناسد شهيد مرده و اجرش بر خدا خواهد بود و استحقاق ثواب و پاداش نيت کار شايسته خود را دارد و نيت او مقام کشيدن شمشير در راه خدا را دارد و همانا براي هر چيزي مدت و زماني معين است.[9]
مرحوم حاج آقا مصطفی پس از بیان این روایت می فرماید:
کسی که با بلاغت و فصاحت امیرالمومنین علیه السلام آشنا باشد، می داند که این جملات از دروغ هایی است که به آن حضرت منسوب داده شده است، زیرا چنین جملاتی با روح خطبه های حضرت سازگاری ندارد. و از این جاست که دست خائنین در جعل چنین جملاتی، روشن می شود.
مرحوم حاج آقا مصطفی روایت دیگری را نقل می کند که مرحوم عیاشی و مرحوم حر عاملی و مرحوم نوری هم نقل کرده اند.
تفسير عياشى از جابر جعفى روايت مي كند كه حضرت امام محمد باقر علیه السلام به او فرمود: در جاى خود بنشين و حركتى از خود نشان مده، تا آن گاه كه علائمى را كه روى مي دهد و من اكنون براى تو ذكر ميكنم ببينى و آن اينكه: كسى از دمشق صدایى مي زند… و لشكرى از خراسان آمده در ساحل شط دجله فرود مىآيند. مرد ضعيفى از شيعيان با طرفدارانش براى مقابله با سفيانى به بيرون كوفه مي رود و مغلوب مي گردد، سپس سفيانى لشكر ديگرى به مدينه مي فرستد. مردى در آنجا كشته مىشود و مهدى فرار می کند…
البته آن مهدی که ما منتظرش هستیم فرار نمیکند و اهل گريز و فرار نيست بلکه دشمنان از او فرار میکنند و اوست که دشمنان را ذلیل می کند.
روایت بعدی را که مرحوم حاج آقا مصطفی نقل می کند، روایت امام باقر علیه السلام است.
ابو الجارود از امام باقر علیه السلام روايت كرده است گويد: به آن حضرت عرض كردم: «مرا دستورى فرمائيد، پس فرمود: ترا به پرهيزگارى سفارش مىكنم و نيز به اينكه خانهنشين باشى و در گردهمائى و جمع اين مردم شركت و فعّاليّتى نكنى، و از آنان كه از ما خاندان، خروج مىكنند دور باش كه آنان چيزى به دست ندارند و به چيزى هم نائل نمىشوند، بدان كه بني اميّه را حكومتى است كه مردم توان بازستاندنش را ندارند و براى اهل حقّ دولتى است كه چون فرا رسد خداوند زمامش را به هر كس از ما خاندان بخواهد مىسپارد، پس هر كس از شما آن را دريافت، نزد ما در مقام بلند خواهد بود و اگر پيش از آن دولت وفات يافته باشد خداوند برايش نيكى خواسته است. بدان كه هيچ گروهى براى برطرف ساختن ستم يا عزّت بخشيدن دينى قيام نمىكند مگر اينكه مرگ و گرفتارى دامنگيرش مىشود، تا اينكه جمعيّتى به پا خيزند كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بدر بودهاند كه كشتگانشان به خاك سپرده نشود و به خاك افتادگانشان از زمين برداشته نشود و زخميانشان درمان نگردد، عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان».[10]
اما بیان روایات دیگر:
بیان روایت
و مَثَل آن كس كه از ما خاندان قبل از قيام قائم بپا خيزد بسان جوجهاى است كه پرواز كند و از آشيانه خود فرو افتد و كودكان با آن به بازى پردازند (دستخوش بازيچه كودكان شود).[11]
بیان روایت
احدی از خاندان ما قبل از قیام امام زمان – برای دفع ظلم و احیای حق – خروج نمیکند جز اینکه مورد ابتلای بلیات قرار گرفته و قیامش برای ما و شیعیان ما مشکل ساز است.[12]
و تعداد دیگری از این روایات، که بر متتبعین پوشیده نمی باشد. ولکن [باید توجه داشت ] که این دسته از روایات، یافت نمی شود مگر در کتبی که برای نقد و تضعیف جمع آوری شده است. [13]
بله در کتاب وسائل الشیعه، اخباری است که محتوایش، منع از قیام به سیف است و اطلاق چنین روایاتی، حتی قیام از سیف برای دفاع را هم، منع می کند و منع از دفاع، بدیهی البطلان است، ضمن اینکه سند و دلالت بعضی از این روایات قابل خدشه است.
مرحوم حاج آقا مصطفی در ادامه کلام، بحث خود را جمع بندی می نماید و می فرماید:
در زمان خلفای ظالم، وضع آن ها اقتضاء جعل چنین احادیثی را داشته تا آتش قیام ها را خاموش نمایند. و این امر از امور روشنی است که از آن زمان تا کنون ادامه داشته است. و جعل احادیث [ برای تخدیر مردم] روش مکاران و فریبکاران است و چه مکری بهتر از این راه وجود دارد؟ و این روش [جعل روایات برای منع از قیام] ، حتی در بزرگان و اعلام دینی در زمان های مختلف اثر گذاشته و سبب شک و تردید در وظیفه شان، شده است. و چنین دستان خیانتکار [ جاعلین حدیث] برای مخفی نمودن حقیقت دست به کار شدند و احادیثی را که موجب ترغیب مسلمین به قیام می شد، جمع آوری نمودند.
پس اگر بپذیریم که [به فرض هم ] این دسته از روایات از معصومین علیهم السلام صادر شده است، جهت صدور آن ها واضح است. و آن جهت، تقیه از حکام ظلم و جور است. زیرا معصومین علیهم السلام متهم به جمع نیرو برای تشکیل دولت حق و رهبری آن دولت بودند. البته خوف حاکمان بی مورد هم نبوده است، بلکه آن ها می دیدند که از نواحی مختلف، حرکت هایی به اشاره معصومین علیهم السلام صورت می گیرد.
و خلاصه اینکه ما نمی توانیم به احادیث روشنی در این زمینه دست یابیم چون روایات جعلی زیادی در این باب، وارد شده است … [14]
خلاصه فرمایش ایشان این است که بسیاری از این روایات، در راستای تثبیت حکومت ظالمین جعل شده و به فرض که بگوییم برخی، مشکل سندی ندارد و از امام، صادر شده است، این ها تقیه است و توجیهاتی هم دارد.
[1] – شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص131
[2] – «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عِصْمَةَ قَاضِي مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص132، وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ مِثْلَهُ، (التهذيب 6- 180- 372) ، مرحوم مجلسی ذیل این روایت در مرآة العقول (ج18،ص14) بیاناتی دارند که مراجعه نمایید.
[3] – « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ يَدِهِ) فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ فِي كَلَامٍ هَذَا خِتَامُهُ. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص132؛ شیخ طوسی، تهذيب الأحكام ؛ ج6 ؛ ص182؛ وَ رَوَاهُ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ أَيْضاً مُرْسَلًا (ص 809)
[4] – «قَالَ وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ قَالَ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً ع يَقُولُ يَوْمَ لَقِيَنَا أَهْلُ الشَّامِ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى[4] وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص133؛ وَ رَوَاهُ ابْنُ الْفَتَّالِ فِي رَوْضَةِ الْوَاعِظِينَ مُرْسَلا (ص364)
[5] – «قَالَ الرَّضِيُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ. شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص134
[6] – شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج 11، ص36
[7] – این ها را کنار حرف بعضی بگذارید که میگویند قیام کننده، طاغوت است. همه چیز را بررسی کنید و بسنجید، بعد نظر بدهید.
[8] – خویی، منهاج الصالحین، ص367
[9] – «نهج البلاغة: الزموا الأرض، و اصبروا على البلاء، و لا تحرّكوا بأيديكم و سيوفكم في هوى ألسنتكم، و لا تستعجلوا بما لم يعجل اللَّه لكم، فإنّه من مات منكم على فراشه، و هو على معرفة حقّ ربّه و حقّ رسوله و حقّ أهل بيته، مات شهيداً، و وقع أجره على اللَّه، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قد مات البيّنة مقام إسلامه، فإنّ لكلّ شيء مدّة و أجلًا»
[10] – «و منها: عن الباقر (عليه السّلام) خطاباً إلى أبي الجارود: أن تلزم بيتك و تقعد في دهماء هؤلاء الناس، و إيّاك و الخوارج منّا، فإنّهم ليسوا على شيء، و لا إلى شيء ..إلى أن قال: و اعلم أنّه لا تقوم عصابة تدفع ضَيماً أو تُعزّ ديناً، إلّا صرعتهم البليّة؛ حتّى تقوم عصابة شهدوا بدراً مع رسول (ص) لا يوارى قتيلهم، و لا يداوى جريحهم. فقلت: من هم؟ قال: الملائكة»
[11] – و منها: عن الباقر(ع) و مَثَلُ مَن خرج منّا أهلَ البيت قبل قيام القائم (عليه السّلام) مَثَلُ فَرْخ طار أُوقع من وكْره، فتلاعب به الصبيان.
[12] – و منها: ما عن «أربعين المجلسي (رحمه اللَّه)»قال: قال أبو عبد اللَّه (ع): ما خرج و لا يخرج منّا أهلَ البيت إلى قيام قائمنا أحد؛ ليدفع ظلماً و يُنعِش حقّا، إلّا اصطلمته البليّة، و كان قيامه زيادة في مكروهنا و شيعتنا
[13] – [ برای تبیین کلام ایشان، بیان می نماییم که فرض کنید، خواسته باشیم روایاتی را از عامه نقل کنیم، باید مواظب باشیم که از چه کتابی نقل میکنیم. کتبی هست که در موضوعات است مثل موضوعات ابن جوزی، سیوطی و شوکانی و… اینها برای جمع آوری روایات جعلي وضع شده است. ما اگر خواسته باشیم در مسئلهای به روایات اهل سنت مثلا در فضیلت ائمه یا مذمت بعضی اصحاب استناد کنیم نمیتوانیم به این کتابها استناد کنیم. زیرا اصل تالیف چنین كتابهائي برای جمع آوری موضوعات است.] (البته به نظر خودشان).
[14] – ولاية الفقيه (للسيد مصطفى الخميني)، ص: 63