روایت سوم ناهی از قیام
زكرياى نقاض گويد: شنيدم از امام باقر عليه السّلام كه ميفرمود: مردم پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم همانند كسانى شدند كه جمعى از هارون و گروهى از گوساله پيروى كردند و همانا ابو بكر مردم را (بخويش) دعوت كرد، و على عليه السّلام جز بقرآن عمل نكرد، و عمر هم چنين مردم را دعوت كرد
و على عليه السّلام جز بقرآن عمل نكرد، و (از پى آن دو) عثمان مردم را (به بيعت خويش) خواند، و على عليه السّلام (همان طور) جز بقرآن عمل نكرد و تا هنگام ظهور دجال هيچ كس نيست كه مردم را به خويش دعوت كند جز آنكه جمعى پيرو پيدا كند، و هر كس پرچم گمراهى برافرازد سركش و باطل باشد. [1]
شاهد در روایت عبارت:« وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ » میباشد.
بیان مرحوم مجلسی در مورد این روایت
مرحوم مجلسی در مراة العقول، ذیل حدیث بیانی دارد. ایشان در ابتدا میفرماید:
روایت از نظر سندی، مجهول است. سپس ایشان در مورد عبارت «وَ إِنَّ أَبَابَكْرٍ دَعَا» توضیحی میدهد:
یعنی اینکه ابوبکر، امیرالمومنین عليه السّلام را یا بطور خصوصی دعوت به بیعت کرد و یا اینکه دعوت همگانی بود اما امیرمومنان عليه السّلام جز به قرآن عمل نکرد و با بدعتگزاریهای او شریک نشد. ضمناً از کلمه دعا استفاده میشود که فلانی داعیه ی رهبری و خلافت داشت وچون این ادعا از نظر حضرت، مردود و باطل بود، لذا حضرت نپذیرفت.[2]
نکته:
در این روایت آمده است: کسی که پرچم گمراهی، قبل از دجال بردارد، طاغوت است، فعلاً کاری به سند نداریم و حرف مجلسی را هم نپذیریم، کجای این روایت دلالت دارد که هر قیام و خروجی قبل از ظهور ممنوع است؟ این روایت که قید دارد. در روایت آمده که: «مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ» اگر کسی پرچم گمراهی- نه پرچم هدایت – را برافراشت، صاحب پرچم، طاغوت است. همین روایت را میتوان قرینه بر روایات « كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» قرار داد که مراد همه قیامها نمیباشد بلکه رایات ضلال و گمراهی، باطل است و صاحبش طاغوت است.
روایت چهارم ناهی از قیام
مفضل از امام صادق عليه السّلام سوال می کند که: آيا مردم به غير روش و سنّت قائم عليه السّلام قبل از ظهور و قيامش؛ بيعت مي كنند؟ فرمود: اى مفضل! هر بيعتى قبل از ظهور قائم، كفر و نفاق و نيرنگ است، خداوند بيعتكننده و بيعتگيرندگان آن را لعنت كند. [3]
بررسی سند روایت
مرحوم مجلسی در ابتدا می فرمایند: «أَقُولُ رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا»[4] ولی چند نفر از افراد در سند مشکل دارند که فقط به یکی اشاره می کنیم.
عمر بن فرات یکی از راویان این روایت است.
بیان مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در مورد عمر بن فرات می فرماید:
شیخ طوسی در رجال میفرماید: «كاتبٌ، بغدادي، غالٌ، من أصحاب الرضا ع، رجال الشيخ»[5]
کفعمی در مورد وی می گوید: دربان امام رضا بوده است. [6]
مرحوم خوئی می فرماید: اگر ثابت بشود که دربان بوده، دلالت بر حسن او ندارد، چه برسد به وثاقت او.
ابن داوود از مرحوم کشی نقل میکند که عمر بن فرات، روایات عجیبی را نقل میکند.[7]
مرحوم خوئی می فرماید: چنین بیانی، سهو قلم و یا غلط نساخ است چون در رجال کشی ذکر نشده است [8]
نتیجه: اینکه عمر بن فرات توثیق ندارد.
بیان مرحوم تستری در قاموس
مرحوم تستری بعد از اینکه قول شیخ طوسی و ابن داود و کشی را نقل می کند، می فرماید:
«قال: و في مصباح الكفعمي «كان بوّابا للرضا-عليه السّلام-» و في فصول المالكي «كان بوّابا للجواد-عليه السّلام-» فلابدّ أن يكون ثقة. «قلت: البوّابية أعمّ، و قول الشيخ بلا معارض»[9]
دربان بودن اعم از این است که ثقه باشد یا نباشد[ دلیل بر وثاقت و حسن نیست] و قول شیخ هم- غالی بودن او- معارض ندارد، پس عمر بن فرات توثیق ندارد.
روایت پنجم ناهی از قیام
ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مىفرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه به دفع ستمی یا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مىشود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد،[ شاید مراد این باشد که کشته نمی شوند و زخمی هم نمی گردند] عرض كردم: منظور [امام باقر عليه السّلام] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان.[10]
دلالت روایت
این روایت هم در مقام بیان تکلیف ائمه طاهرین است «لَيْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» و بیان امام اشاره به واقعیتی است که قیام ما اهل بیت فعلاً سودمند نخواهد بود.
سند روایت
این روایت ، از غیبة نعمانی نقل شده است که شکی در اعتبار آن نیست. ابن عقده هم با اینکه زیدی است مشکلی ندارد. بعدی هم مشکلی ندارد و 500 تا روایت نقل کرده است.
اما احمد بن علی حلبی کیست؟ ما نام او را در کتب رجالی نیافتیم. از افراد دیگر در روایت، صالح ابن ابی الاسود است که او هم، توثیق نشده است.[11]
پس این روایت از نظر سندی مشکل دارد و افراد ضعیف و مجهول و مهمل در سند آن، هستند.
بهر حال این روایت از نظر سند و دلالت، قابل استناد برای عدم مشروعیت قیام های قبل از ظهور نمی باشد.
روایت ششم ناهی از قیام
ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت می كند كه فرمود: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ هر پرچمى كه پيش از قيام حضرت قائم برافراشته شود صاحب آن طاغوت و سركشى است كه در برابر خداى عزوجل (چون بت هاى ساختگى) پرستيده شود. [12]
اولین کسی که این روایت را در کتابش نقل کرده است، مرحوم کلینی است. [13]
سند روایت
«عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ»
حسین بن مختار مشکل دارد. [14]
نظراتی درباره حسین بن مختار:
راجع به ایشان، دو نظر است. عده ای او را تضعیف کردهاند:
- شیخ طوسی تصریح کرده که ثقه نیست و واقفی است.
- علامه حلی هم او را تضعیف کرده است.
- محقق حلی درکتاب شریف شان، «المعتبر» روایتی را نقل میکند که در سندش همین فرد است و روایت را به خاطر او تضعیف میکند.
- جمع دیگری هم مثل مرحوم شیخ بهایی در مشرق الشمسین در ذیل روایتی میفرماید: به این روایت نمیشود استناد کرد چون در سندش حسین بن مختار است که واقفی است. [15]
و عده ای هم او را توثیق کرده اند:
- ابن عقده، حسین بن مختار را قبول دارد. ابن عقده خودش مشکل عقیدتی دارد و زیدی است ولی مورد وثوق است. مرحوم نعمانی در مقدمه الغیبة از ایشان چه تعبیرات مهمي دارد و همچنین شیخ طوسی و دیگران.
- بعضی از معاصرین مثل مرحوم خویی و مرحوم مامقانی و حتی مرحوم تستری، ایشان را توثیق میکنند.
بیان مرحوم خویی در مورد حسین بن مختار
علامه حلی در بخش دوم خلاصةالاقوال نظر ابن عقده را مطرح میکند و ميگويد: حسین ابن مختار واقفی است وآقای ابن عقده به نقل از علی بن الحسن، او را ثقه میداند. ولی بعد علامه حلی میفرماید: که من عمل به روایتش، نمیکنم چون واقفی است.
اصل انتساب واقفی بودن حسین بن مختار به شیخ طوسی در رجال شان برمی گردد. و این قابل مناقشه است:
اولاً: صرف واقفی بودن – به شرط ثقه بودن راوی – مانع از عمل به روایت او، نمیشود و حسین بن مختار ثقه است. (به عبارتی دیگر، انحراف در مذهب موجب ضعف نمیشود. منافاتی ندارد که صادق و راستگو باشد ولی منحرف باشد. مثل افرادی که عامی هستند (مثل غیاث بن ابراهیم و حفص بن غیاث و…) ولی قبول شان دارند)
دوماً: واقفی بودن ایشان ثابت نیست، چون شیخ مفید شهادت داده است که از پرهیزگاران شیعه است، ضمناً ایشان طبق روایت کافی[16]، ناقل روایت نص بر امامت امام رضا عليه السّلام از قول امام کاظم عليه السّلام ، میباشد.[چون واقفیها امامت امام رضا عليه السّلام را قبول ندارند]
و همچنین شیخ صدوق، به دو سند صحیح در کتاب العیون[17] خود، همین روایت را از حسین بن مختار نقل میکند و این روایات، با واقفی بودن حسین بن مختار، جمع نمیشود.
و دیگر اینکه، نجاشی و شیخ طوسی در رجال شان، از مذهب حسین بن مختار، سخن نگفتهاند و همین عدم بیان مذهب، شاهد بر واقفی نبودن حسین بن مختار است. به هر حال، بدون شک، حسین بن مختار ثقه است.[18]
در جواب مرحوم خوئی باید گفت: که طبق مبنای شما، انحراف در مذهب موجب ضعف نمیشود، البته به شرطی که وثاقت راوی ثابت شده باشد. شما از کجا، وثاقت حسین بن مختار را بدست آورده اید تا مبنای خودتان را در مورد او، جاری نمایید؟
بنابراین قبول او به سادگی ممکن نمیباشد ضمن اینکه رد او هم، کار آسانی نمیباشد، خصوصاً بر طبق مبنای ما (آیت الله طبسی) که اکثار روایت، موجب قبول روایت راوی میشود و ایشان بیش از 100 روایت در کتب اربعه دارد. شخصیتی چون شیخ مفید ایشان را توثیق کرده و جزو اجلاء میشمارد. پس توثیق یا عدم وثاقت حسین بن مختار مورد بحث است و اگر سند را هم بپذیریم، باز بحث دلالت مطرح است.[19]
[1] – « حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ زَكَرِيَّا النَّقَّاضِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ ع وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآن وَ إِنَّ عُمَرَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ». کلینی، كافي،ج8 ؛ ص297
[2] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص: 347
[3] – «أَقُولُ رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قالسَأَلْتُ سَيِّدِيَ الصَّادِق…قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَبِغَيْرِ سُنَّةِ الْقَائِمِ ع بَايَعُوا لَهُ قَبْلَ ظُهُورِهِ وَ قَبْلَ قِيَامِهِ فَقَالَ ع يَا مُفَضَّلُ كُلُ بَيْعَةٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ ع فَبَيْعَتُهُ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ خَدِيعَةٌ لَعَنَ اللَّهُ الْمُبَايِعَ لَهَا وَ الْمُبَايَعَ لَه». مجلسی ،بحار الأنوار ؛ ج53 ؛ ص8
[4] – بیانی در مورد «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا»
مرحوم مجلسی در اول روایت فرمودند: «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا»، حدس بنده این است که منظور مختصر بصائر الدرجات باشد. صاحب مختصر می فرماید: «حَدَّثَنِي الْأَخُ الصَّالِحُ الرَّشِيدُ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ الْمَطَارَآبَادِيُّ أَنَّهُ وَجَدَ بِخَطِّ أَبِيهِ الرَّجُلِ الصَّالِحِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ هَذَا الْحَدِيثَ الْآتِيَ ذِكْرُهُ وَ أَرَانِي خَطَّهُ وَ كَتَبْتُهُ مِنْهُ، وَ صُورَتُهُ:الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّيْنِ، عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَال». حلی ، مختصر البصائر ؛ص433
مطار آبادی گفته است که «أَنَّهُ وَجَدَ بِخَطِّ» یعنی این حدیث را پیدا کرده نه اینکه شنیده باشد.[ به اصطلاح علم درایه پیدا کردن را وجاده میگویند.] ، پس مطار آبادی گفته: حدیثی را که به خط پدرش، نوشته شده یافته و سپس آن را به صاحب مختصر نشان داده که او هم، نسخه برداری کرده است، پس می توان گفت که طبق چنین بیانی مشکل عبارت «رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا» برطرف می شود. ولی باز در سند روایت چند نفر – مثل حسین بن حمدان و محمد بن مفضل – هستند که مشکل دارند. بنابراین آیا میتوانیم چنین روایتی را، مستند حکم فقهی قرار بدهیم؟
[5] – رجال شیخ طوسی، ص 49
[6] – کفعمی، المصباح: الفصل 42، ص 523.[ في ذكر الشهور الاثني عشر و النبي و الأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم أجمعين].
[7] – رجال ابن داود، قسم دوم، ص 360
[8] – خوئی،معجمرجالالحديث ج : 13 ص : 50
[9] – تستری، قاموس الرجال، ج8،ص219
[10] – وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّيْمُلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَيْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَدٌ يَدْفَعُ ضَيْماً وَ لَا يَدْعُو إِلَى حَقٍّ إِلَّا صَرَعَتْهُ الْبَلِيَّةُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَةٌ شَهِدَتْ بَدْراً لَا يُوَارَى قَتِيلُهَا وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهَا قُلْتُ مَنْ عَنَى أَبُو جَعْفَرٍ ع بِذَلِكَ قَالَ الْمَلَائِكَةَ. نعمانی، الغیبة، ص 159
[11] – ر. ک تنقیح المقال مامقانی، ج 35، ص 167
[12] –« عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛ کلینی،كافي ؛ ج8 ؛ ص295
[13] – منابع این روایت: کلینی،كافي ؛ ج8 ؛ ص295 ؛ نعمانی، الغیبة،ص 115،ح9 (البته در سند مقداری تفاوت دارد ولی متن همین است)
حر عاملی، وسایل الشیعه، جلد 15،ص 52 چاپ جدید
مجلسی، بحارالانوار، ج 52،ص 143 (مرحوم مجلسی،معاصر مرحوم حر عاملی هستند و از هم روایت هم نقل میکنند، اثبات الهداة روایاتی را از بحارالانوار، نقل میکند و تصدیق هم میکند. فیض کاشانی، الوافی، ج2فص 249.
[14] – گاهی اوقات که میگوییم، روایات ناهی از قیام مشکل سندی دارد، شاید برای برخی تازگی داشته باشد، میگویند: روایات را، وسائل الشیعه نقل کرده است. بله! ایشان نقل کرده است، ولی مگر ایشان تعهد کرده که هرچه نقل کند، صحیح باشد؟ به فرض، اگر هم صحیح باشد، نظر خودشان است. در همین باب نگاه کنید، عنوان که میدهد میفرماید «باب حکم الخروج بالسیف» نه باب حرمة الخروج بالسیف. اصلا عناوین وسایل، فتاوای خودشان است. گاهی حکمی را از روایت استفاده میکنند و فتوا میدهند، مثلا وجوب کذا، حرمت کذا، و اگر بفرمایند: باب حکم، یعنی نظری ندارند و به نتیجه نهائي نرسیدهاند.
[15] – سوال یکی از دانش پژوهان: شاید بگوییم که این روایت را قبل از انحراف، نقل کرده است؟این مبناست، [یادم می آید زمانی که درس رجال آیت الله شبیری زنجانی می رفتیم، ایشان بین قبل از انحراف و بعد از انحراف، فرق می گذاشتند.] کبرویا این حرف خوبی است ولی از کجا معلوم که روایت را قبل از انحراف نقل کرده است. باید قرائن بر این مساله، احراز شود.
[16] – روى في الكافي: الجزء 1 كتاب الحجة 4 في باب الإشارة و النص على أبي الحسن الرضا ع (72)، الحديث 9 بسند صحيح، عن الحسين بن المختار وصية الكاظم ع إلى أبي الحسن الرضا ع
[17] – باب نص أبي الحسن موسى بن جعفر ع، على ابنه الرضا علي بن موسى بن جعفر ع بالإمامة و الوصية (4)، الحديث 23 و 24
[18] – خوئی، معجمرجالالحديث ج : 7 ص : 355
[19] – در نوشتارهای بعدی به بررسی دلالت این روایت اشاره شده است.