مقدمه

تبرك كه در صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بود و با نگاه آنان به پيامبر كه او را منشأ خير و رحمت و بركت خداوند مي‌دانستند، تبرك و طلب خير از ايشان رفتاري ديني و پذيرفته‌شده در ميان مسلمانان و پيامبر بود؛ از اين جمله مي‌توان به تبرك مردم مدينه به باقي‌مانده غذاي پيامبر يا آب وضوي پيامبر اشاره کرد. پيامبر كه اين رفتار مسلمانان را مشاهده می‌کرد، بر آنان خرده نگرفت و به اصطلاح اين عمل آنان را تقرير کرد كه حاكي از جواز و حتي رجحان اين عمل است. پس از رحلت پيامبر نيز مسلمانان به تبرك جستن از پيامبر ادامه دادند و چون او در قيد حيات مادي نبود، به آثار باقي‌مانده‌اش مانند قبر، لباس، كفش، جايگاه نشستن او و مساجدي كه آن حضرت درآن نماز به پا می‌داشت، تبرك مي‌كردند و هيچ‌گاه كسي از فقهاي مدينه يا اصحاب پيامبر كه ايشان را درك كرده بود، به اين كار مسلمانان خرده نمي‌گرفت بلكه برخي بزرگان اصحاب در اين كار پيش‌قدم بودند و بر آن مداومت داشتند، لكن با ظهور وهابيان و برداشت بي‌بنياني كه از دين صورت گرفت، برخي بر اساس فرضيات يا برداشت‌هاي نادرست خويش اين عمل را شرك شمردند و مسلمانان را از ارتكاب آن نهي کردند و بر كساني‌كه به اين رفتار ديني ملتزم بودند، سخت‌گيري‌هاي فراواني اعمال کردند. واضح است اكثر اين مسلمانان اهل سنتي بودند كه براساس آموزه‌هاي دين اسلام تبرك را امري مشروع و مستحب مي‌دانستند و اكنون باظهور اين انديشه خاص و تسلط آنان بر مقدس‌ترين مكان‌هاي مسلمين در تنگناهاي شديدي قرار گرفته‌اند.

اين انديشه به سبب مخالفت با سابقه ديرينه تبرك در ميان مسلمانان، مورد نقد مسلمانان قرار گرفت و مخالفان تبرک را به دفاع از خود واداشت. در همین زمينه ریاست عامه هيئت امر به معروف و نهي از منكر جزوه‌ای صد صفحه‌ای با عنوان التبرك المشروع و التبرك الممنوع نگاشته است که در ميان زائران توزيع مي‌گردد. نویسنده اين جزوه شخصي به نام علی بن‌نفیع علیانی است. این جزوه دو بخش اصلی دارد: بخش اول درباره تبرکی است که مورد رضایت شرع است و انجام آن اشکال ندارد و بخش دوم تبرکی است که به زعم نویسنده مورد نهی شارع قرار گرفته است و نباید انجام شود. نویسنده بخش عمده تبرکات مسلمانان را در قسم دوم قرار داده است. شیوه نویسنده در این کتاب بیان ادله نقلی متعدد درباره منع از تبرک به آثار پیامبر میباشد و از این روایات این‌گونه استفاده می‌کند که تبرک به این آثار ممنوع است، علاوه بر اینکه تبرک‌کنندگان به موارد ممنوع، دچار شرک نیز گشته‌اند؛ زیرا تبرک نوعی عبادت است. پس اگر کسی تبرک می‌کند، متبرکٌ به را عبادت کرده است و این شرک و حرام است. مؤلف پس از نقل روایات به بحث از دلالت این روایات بر مدعای خویش پرداخته است. بخش دوم این کتاب به نقل روایاتی می‌پردازد که حاکی از تبرک‌های مشروع است. در این روایات مواردی همچون عسل، زیتون، شیر و  اماکنی همچون خوابگاه گوسفندان را از موارد مجاز برای تبرک می‌شمارد.

بخش اصلی نوشتار حاضر به بررسی ادعای نخست مؤلف درباره ممنوعیت برخی تبرکات می‌پردازد. به نظر می‌رسد روایات مورد استدلال و ادله ديگري كه طرح گرديده است، دلالتی بر مدعای مذکور ندارد و با این ادله نمی‌توان تبرک‌های کنونی را از مصادیق تبرک‌های ممنوع شمرد.

استدلال اول: روایات

مؤلف در ابتدای استدلال خویش به روایات می‌گوید: رواياتي وجود دارد كه دلالت مي‌كند تبرك عبادت است و در كيفيت آن مي‌بايد به شارع مراجعه کرد تا فهميد كه كدام‌يك از اين تبرك‌ها نامشروع است تا از آن پرهيز کرد: «و ممّا یدلّ علی أنّ التبركَ عبادة و أنّ کیفیّتها تتلقی عن صاحب الشریعة و لما یجاوز له المشروع ما یلي».[1]

نقد استدلال اول

واضح است که مؤلف در اين عبارت  به نادرستی و با مغالطه، دو ادعا را در یک جمله جمع کرده است؛ در حالي‌كه اين دو ارتباطی با یکدیگر ندارند. ادعاي اول این است که تبرک عبادت است؛ یعنی هر گاه کسی به شیئی از اشیای عالم تبرک جست، آن شيء را پرستیده است و ادعای دوم این است که کیفیت تبرک از صاحب شریعت اخذ می‌شود و نبايد از آن تعدی کرد.

روشن است كه  ادعاي دوم هيچ ارتباطی به ادعای نخست ندارد. به ديگر سخن ممکن است کسی معتقد شود در تبرک می‌باید توقیفی بود، اما اگر از آن گذر شود و به اشیای دیگر تبرک شود، به معنای پرستش آن نیست، بلکه حداکثر گناهی انجام شده است؛ زيرا به امرِ توصیه‌نشده تبرک کرده است.

دليل اين مطلب این است که حتی در موارد مجازِ تبرک مانند تبرک به جسم پیامبر و اعضای بدن و باقی‌مانده آب و غذای ایشان که وهابيان نیز آن را قبول دارند، اگر شخص تبرک‌کننده معتقد به عبوديت برای تبرک‌شونده باشد، این نیز شرک و حرام است؛ زیرا عبادت مختص به خداوند است؛ یعنی در موارد تبرک مشروع نیز عبادت غیر خداوند وجود ندارد، مگر نادانی بگوید که خداوند شرک را در چنین مواردی تجویز کرده و باقی شرک‌ها را غیر مجاز دانسته كه بطلان آن آشكار است؛ زيرا معنا ندارد خداوند در برخي موارد دستور به شرك دهد.

با صرف نظر از این ایراد، هیچ‌یک از روایاتی که در این باره آمده است، دلالت ندارد که تبرک عبادت است؛ گرچه شاید برخی از آنها بر توقیفی بودن مورد تبرک دلالت کند. نکته مهم و اساسی در این بحث که وهابی‌ها با آن دیگران را تکفیر می‌کنند، این است که تبرک نوعی عبادت است، در حالي‌كه تجاوز از موارد معین‌شده در شرع گناه است و هیچ‌کس انجام آن را موجب کفر نمی‌داند.

مؤلف برای اثبات مدعای خویش در مجموع شش روایت را آورده است:

روایت اول: «ما رواه البخاري في صحیحه عن عمر بن خطاب أنّه جاء إلی الحجر الأسود فقبّله فقال: إنّي أعلم أنّكَ حجر لا تضر ولا تنفع و لولا أنّي رأیت رسول الله یقبّلك ما قبلتک».[2]

مضمون اين حدیث این است که عمر می‌گوید: اگر پیامبر حجر الاسود را نمی‌بوسید، من نیز تو را نمی‌بوسیدم؛ زیرا تو سنگی هستی که ضرر و نفع نمی‌رسانی.

این روايت بر این دلالت می‌کند که می‌باید در تبرک از شارع تبعیت کرد، لكن دلالتي بر اين نمي‌كند كه تبرك، عبادت است، علاوه بر اینکه این جملة عمر بر نکته‌ای دلالت می‌کند که واضح است؛ زیرا همواره اعمالی که در شرع آمده است، تابع مصالحی است و برای رسیدن به آن، این افعال واجب يا مستحب شده است.

روایت دوم:

ما رواه ابن وضاح عن مروان بن سوید الأسدي قال: خرجت مع أمیرالمومنین عمر بن‌خطاب من مکة إلی المدینة فلمّا أصبحنا صلّی بذار الخداه ثمّ رأی الناس یذهبون مذهباً. فقال: أین یذهب هؤلاء؟ قيل: یا امیرالمومنین مسجد صلّی فيه رسول الله هم یأتون یصلّون فیه. فقال: إنما هلكَ من کان قبلکم بمثل هذا یتبعون آثار أنبیاءهم فیتخذونها کنائس و بیعاً، و من أدرکته الصلاة في هذا المسجد فلیصلّ، و من لا، فلیمض ولا یعتمدها.

در اين روايت خلیفه ثانی از رفتن به مساجد دیگر نهی کرده است، لکن این نهی از چند جهت مورد اشکال است: اول اینکه سیره برخی صحابه مانند عبدالله بن‌عمر و غیره این بوده است که برای تبعيت از سنت پیامبر در همه اماکنی که پیامبر نماز خوانده بود، نماز می‌خواندند و بالاتر از آن بسیاری از کارهایی را که مباح بوده و پیامبر آنها را انجام داده است، آن‌ها را نیز انجام می‌داده‌اند.[3] ثانیاً، این سخن مخالف مطالبی است که در بخش اول آمده است که تمسک به افعال خیری همچون صلات و صوم و تمسک به خود پیامبر مشروع شمرده شده است.

روایت سوم:

ما رواه أحمد بن‌حنبل في المسند عن عمر بن‌عبدالرحمن بن‌الحرث بن‌‌هشام أنّه قال: لقي أبوبصره الغفاري أبا هریرة و هو جاء من الطور فقال: من أین أقبلت؟ قال: من الطور صلّیت فيه. قال: أمّا لو أدرکتك قبل أن ترحل إلیه ما رحلت إنّي سمعت رسول الله یقول: لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثة مساجد المسجد الحرام و مسجدي هذا و المسجد الأقصی.[4]

مفاد اين روايت، نهی از سفر کردن به مساجدی غیر از مساجد ثلاث است. این حدیث نیز هیچ ارتباطی به بحث تبرک ندارد؛ چون ظاهر روايت اين است كه ابوهريره براي خواندن نماز به طور رفته است و قصد او تبرك به نماز در طور بوده است، علاوه براينكه اين روايت بر عبادت بودن تبرك هيچ دلالتي ندارد. ثانياً، مفاد اين حديث از اثبات مدعاي وهابيت درباره عدم جواز سفر در غير اين سه مسجد نيز ناتوان است.[5]

روایت چهارم:

ما رواه ابن سعد في الطبقات عن نافع قال: کانوا الناس یأتون الشجرة التي یقال لها شجرة الرضوان فیصلّون عندها. فبلغ ذلک عمر بن الخطاب ما وعدهم فیها و أمر بقطعها فقطعت.

اين روايت نیز دلالت بر فعلی از عمر می‌کند که یکی از مهم‌ترین آثار مربوط به مسلمانان را از میان برده است، لکن باز هم بر مقصود مؤلف دلالت ندارد؛ زيرا كساني‌كه كنار درخت مذكور مي‌رفته‌اند، به درخت مذكور تبرك نمي‌كرده‌اند، بلكه دركنار آن نماز مي‌خوانده‌اند كه در حقيقت تبرك و استعانت به نماز است؛ گرچه اين نماز را در اين مكان انجام مي‌داده‌اند و اگر قصد اصلي آنان نماز نبود، بلكه تنها به خاطر درخت مذكور به آنجا مي‌رفتند، خواندن نماز در آنجا خصوصيتي نداشت.

روایت پنجم:

«قال ابن وضاح و کان مالک بن‌أنس و غیره من علماء المدینه یکرهون إتيان تلک المساجد و تلک الآثار للنبي عدا قباء و احد».

روایت ششم:

«ما رواه ابوداود في سننه قال: لا تجعلوا بیوتکم قبوراً ولا تجعلوا قبري عیداً و صلّوا علی فإنّ صلاتکم تبلغني حیث کنتم».[6]

در نقل پنجم تصریح شده است که برخی علمای مدینه رفتن به مساجد دیگر را مکروه می‌دانند و اين از اجتهاد فقهاي مدينه است كه حجيت براي ديگران ندارد، علاوه بر اينكه  ارتباطي به بحث مورد نظر ندارد.

در روایت ششم نیز از قرار دادن قبور در خانه‌ها و رفت و آمد فراوان به قبر پیامبر نهی شده است و سخنی از تبرک در آن وجود ندارد.

مؤلف پس از این، عباراتی را از ابن تیمیه نقل می‌کند که جای تأمل فراوان دارد:

اما اگر شخصی قصد كند که نزد قبور پیامبران یا برخی از نیکان نماز بخواند و بدین وسیله به نماز در این مکان‌ها تبرک جوید، این همانند مبارزه و مخالفت با خداوند و پیامبر او است و این کار مخالفت با دین خداوند و بدعتی در دین است که خداوند بدان اجازه نداده است.

در این تعبیرِ ابن‌تیمیه، از تبرک به نماز در این امکنه نیز نهي شده است؛ در حالی‌که همگان بر تبرک و استعانت به واجباتی همچون نماز اتفاق دارند.

نویسنده کتاب التبرک المشروع و التبرک الممنوع پس از این و به تبعیت از این کلام تأمل برانگيز ابن‌تیمیه، ادعای دیگری را مطرح می‌کند و می‌گوید:

به همين دليل ثابت شد در مكان‌هايي كه پيامبر در سفر يا غير آن در آن‌ها نماز خوانده است، اما قصد او اختصاص آنجا به نماز خواندن نبوده است، جايز نيست انسان نماز بخواند؛ چون اين مكان‌ها مقصود بالذات نبوده‌اند و همين‌طور اماكني كه به نبوت پيامبر ارتباط داشته‌اند؛ مانند غاري كه در آن وحي نازل گرديد يا غاري كه پيامبر در آن پنهان شد.[7]

استدلال دوم: دليل تاريخي

مؤلف در ادامه، برخی قصه‌های تاریخی را از دوران جاهلیت نقل می‌کند که اعراب بادیه‌نشین سنگ‌هایی را به‌عنوان بت می‌پرستیده و در مقابل آن خضوع و قربانی می‌کرده‌اند و چون برخی از آنان هیچ خاصیتی از این سنگ‌‌ها ندیدند، اشعاری را در مذمت این خدایان سرودند.[8] مؤلف از نقل اين وقايع تاريخي نتیجه می‌گیرد كه تبرك به سنگ‌هاي مكه و تعظيم اين سنگ‌ها به صورت غيرمشروع باعث گرديد كه اين افراد به عبادت بت‌ها روي آورند و آن‌ها را بپرستند، تا جايي‌كه براي آنان قرباني و نذر هم کنند.

نقد دليل دوم

آشكار است كه هیچ مسلمانی در بطلان عقاید مشرکان مکه تردید ندارد. پرستیدن سنگ و چوب و اشيای ديگر عملي بيهوده است که اسلام آن را منع کرد و با آوردن شعار لا اله الا الله مردم را به سوی خالق همه این بت‌ها که خداوند متعال است، راهنمایی کرد. پس کسی نیست که پرستیدن این بت‌ها را حق بداند و بالطبع تبرک به این بت‌ها نیز ممنوع بوده است؛ زیرا اصل این پرستش امر باطلی است و تبرک به آنچه با قصد عبادت پرستیده شده است نیز باطل خواهد بود، لکن آنچه مؤلف زحمت اثبات آن را کشیده است، هیچ ربطی به بحث کنونی ندارد؛ زیرا کسانی‌که به لباس و آثار و بناهای مربوط به پیامبر و ائمه تبرک می‌کنند، قصد عبادت آنها را ندارند.

پس قصد عبادت مهم‌ترین وجه تمایز میان مشرکان مکه و متبرکان به آثار انبیا و اولیا است. سؤال اصلي از نویسنده و هم‌فکران او این است که اگر مکان‌هایی وجود داشته باشد که به خداوند متعال منسوب باشد، آیا تبرک به آن مکان‌ها نیز شرک است؟ اگر جایی همانند کعبه که به خداوند متعال منسوب است و خانه خدا معرفی شده است، مورد تبرک قرار گیرد، آيا این شرک می‌باشد؟ کعبه چیزی جز سنگ‌های بزرگی که بر روی یکدیگر قرار گرفته‌اند، نمی‌باشد و در این جهت مانند همان سنگ‌هایی است که اعراب برای تبرک بدان تلاش می‌کردند، لکن آنچه در این سنگ‌ها وجود دارد و در آن سنگ‌های اعراب بت‌پرست نیست، دو نكته است: اولاً، اين سنگ‌ها انتساب به خداوند متعال دارد و نه به بت‌هاي ساخته شده به دست انسان‌ها. ثانياً، سنگ‌هاي كعبه پرستيده نمي‌شوند؛ درحالي‌كه مشركان مكه سنگ‌ها را مي‌پرستيدند. لذا تبرک به این سنگ‌ها شایسته است و تبرک به آن احجار مذمت شده است. اکنون سؤال این است که اگر ثابت شود موارد دیگری نیز وجود دارد که به انگیزه الهی به آنها تبرک می‌شود و تبرک‌کننده مسلمانی است که در وحدانیت خداوند هیچ شکی ندارد و بدان ملتزم است، آیا می‌توان او را مشرک دانست؟ در این صورت کسی که به سنگ‌های کعبه نیز تبرک می‌جوید، مشرک است؛ زیرا از این سنگ‌ها طلب خیر و برکت کرده است.

استدلال سوم

مؤلف پیش از بیان روایات و استدلال به آنها  بیانی دارد که ظاهراً در پی استدلال بر ادعای خویش است. وی در ضمن چند سطر مطالبی را توضیح می‌دهد.

اول: برکت از آنِ خداوند است؛ همانگونه که رزق و نصرت نیز از سوی خداست و حال که این‌گونه است، طلب برکت از غیر خداوند شرک است؛ همان‌گونه که درخواست رزق و جلب منفعت نیز از غیر خداوند شرک است.

دوم: مسائلی که در روایات به‌عنوان متبرکٌ‌به آمده است، سبب برکت است، نه اینکه برکت به‌وسیله آنها به وجود آید؛ همان‌گونه که دوا سبب شفای بیماران است و نه اینکه خود دوا به شافی بودن متصف شود؛ زیرا شافی خداوند است.

سوم: طلب برکت از هریک از اشیای عالم امری شرعی است، نه دنیوی و به همین دلیل هر تبرکی به امر شرعی نیازمند است؛ زیرا امور شرعی محتاج دلیل شرعی‌اند، به خلاف امور دنیوی که با عقل یا تجربه شناخته می‌شوند.

چهارم: تبرک به اشیایی‌که به‌عنوان متبرکٌ‌به معرفی شده‌اند، معمولاً از اشیایی است که نزد مردم معهود نبوده است.

نتیجه این چهار مقدمه این است که تبرک به‌‌معنای طلب برکت است و شارع هر چه را که دارای برکت است، بیان کرده است و حق تجاوز از آن و تبرک به امور دیگر وجود ندارد.[9]

نقد استدلال سوم

به نظر می‌رسد این ادعا اصلی‌ترین ادعاست که به اختصار می‌توان آن را این‌گونه بیان کرد: تبرک به اشیا اولاً و بالذات شرک است؛ زیرا درخواست از غیر خداست و اگر در اموری در سنت پیامبر چنین مسئله آمده است، به همان مورد نص اکتفا می‌شود و بیش از آن نیز جایز نخواهد بود.

به این ادعا که شاید مهم‌ترین ادعای وهابیت است، چند پاسخ می‌توان داد:

1 – عمده ادله‌اي كه درباره تبرک به پیامبر و آثار ایشان آمده است، امر به تبرك ندارد تا بتوان با تمسک به آن، جواز شرعی تبرك را استفاده کرد.[10] آنچه دراین‌باره است، عمدتاً تقریر پیامبر است؛ زيرا مسلمانان به ایشان و آثار ایشان تبرک می‌نمودند و پيامبر نيز اين كار را منع نمي‌کرد و از عدم منع پیامبر، مشروعیت این عمل استفاده می‌گردد. طبعاً اطرافیان و صحابه پیامبر این کار را انجام می‌دادند. پس اگر در موارد دیگری نیز چنین تبرکی وجود داشته باشد مانند تبرک بعد از حیات پیامبر، کسانی‌که ادعای پیروی از صحابه پیامبر را دارند، می‌باید فعل آنان را دراین‌باره قبول و از آن تبعیت کنند. دراين‌باره مي‌توان به برخي از روايات در اين زمينه تمسك نمود. نكته مهم در اين روايات يا برخي نقل‌هاي تاريخي مستند اين است كه اين تبرك‌ها پس از وفات پيامبر انجام مي‌شد و دليلي عليه اين عقيده باطل است كه هرگونه تبرك پس از مرگ را شرك مي‌شمارند:

1 – بخاري از انس بن‌مالك نقل مي‌كند: انس از ظرفي كه پيامبر در آن آب مي‌خورد، به منظور بركت آن استفاده مي‌كرد و به قدري اين ظرف مورد احترام بود كه هنگامي‌كه انس مي‌خواست به جاي حلقه موجود در ظرف حلقه ديگري را جايگزين آن کند، ابوطلحه او را از اين كار منع کرد و از او خواست كه آن را به همان شكل نخستين نگاه دارد.[11] قرطبي نقل كرده است كه در برخي نسخه‌هاي قديم بخاري ديده است كه بخاري گفته من اين ظرف پيامبر را در بصره مشاهده كردم و از آن آب نوشيدم و اين ظرف را به هشتاد هزار دينار خريده بودند و اين ظرف درميان صحابه و تابعين نگاهداري مي‌شد و در آن آب مي‌نوشيدند و از هيچ‌يك از صحابه و تابعين نشنيده است كه بر اين كار خرده بگيرند و آن را شرك بدانند يا حتي چنين عملي را كوچك شمارند.[12]

2 – بخاري در كتاب لباس در باب «ما يذكر في الشيب» نقل مي‌كند در ظرفي نقره‌اي تعدادي از موهاي پيامبر وجود داشت و ام‌سلمه از اين ظرف محافظت مي‌کرد و هرگاه كسي به چشم زخم يا مشكل ديگري از اين قبيل دچار مي‌گشت، با تبرك به اين ظرف رهايي مي‌يافت.[13] قسطلاني نيز تصريح مي‌كند اين كار ام‌سلمه براي تبرك اصحاب به موي پيامبر بود.

3 – خالد بن‌وليد تعدادي از موهاي پيامبر را در كلاه‌خود خويش قرار داده بود و اعتقاد داشت كه به بركت اين موها نصرت و فتح نصيب لشکر اسلام مي‌شود و صحابه پيامبر نه تنها او را از اين كار نهي نكردند، بلكه او را مورد تحسين نيز قرار دادند.[14]

4 – محمد بن‌عبدالله انصاري نقل مي‌كند: ام‌سليم هنگامي‌كه پيامبر به خواب مي‌رود، مقداري از عرق و موي پيامبر را جمع آوري مي‌كند و سپس آن را با مقداري عطر مخلوط و در ظرفي نگهداري مي‌کند. بخاري می‌گوید هنگامي‌كه زمان مرگ انس بن‌مالك رسيد، وصيت كرد در حنوط او مقداري از اين عطر را كه حاوي موي پيامبر بود، بگذارند و بستگان او نيز اين كار را كردند.[15]

5 – سهل بن‌سعد از اصحاب پيامبر نقل مي‌كند: پيامبر با اصحاب خويش در سقيفه بني‌ساعده نشسته بود و از سهل خواست كه او را سيراب سازد و سهل در قدحي به پيامبر آب داد و  بعدها اين قدح را به درخواست عمر بن‌عبدالعزيز به او هديه کرد.[16]

6 – عبدالله بن‌عمر پس از رحلت پیامبر به منبر پیامبر تبرک می‌جست و در محل‌هايي‌كه پيامبر نماز اقامه كرده بود، نماز مي‌خواند و گاهي براي رسيدن به اين مكان‌ها مسافرت مي‌كرد.

اين ادله حاكي از توجه مسلمانان و خصوصاً صحابه و فقهاي امت به حفظ آثار پيامبر وتبرك به اين آثار است، تا جايي‌كه كسي مانند انس بن‌مالك يا ام‌سلمه نيز به اين مسئله اهتمام داشته‌اند و هرگز مخالفت صحابه پيامبر با اين رفتار ايشان نقل نگرديده است. بنابراين جاي تعجب است كه عده‌اي با ناديده گرفتن اين روايات به سراغ رواياتي مي‌روند كه كمترين ظهوري در نهي از تبرك به آثار پيامبر ندارد.

البته كساني كه همواره از تبعيت از سيره صحابه پيامبر دم مي‌زنند، در اين موارد به تخطئه صحابه مي‌پردازند. براي نمونه بِن‌باز درباره این عمل عبدالله بن‌عمر می‌گوید: آنچه از ابن‌عمر نقل شده است، مورد رضايت پدرش و ديگر صحابه نمي‌باشد. آنان به رفتار پيامبر آگاه‌تر بودند و اين رفتار آنان با احاديث معتبر نيز موافق است: و أمّا مانقل

عن ابن عمر لم یوافقه علیه أبوه ولا غیره من اصحاب النبي صلی الله علیه و آله و سلم و هم أعلم منه بهذا الأمر و علمهم موافق لما دلّت علیه الأحادیث الصحیحه.[17]

مولف کتاب نیز درباره فعل عبدالله بن‌عمر می‌گوید: «و هذا اجتهاد منه2 و أمّا غیره من الصحابة فلم یبالغوا في ذلک خشیة من الفتنه».[18]

اين روايات و نقل‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد صحابه پيامبر به ميراث پیامبر اكرم6و آنچه به ايشان تعلق داشت، توجه خاص داشتند و همواره برای حفظ آن می‌کوشیدند و تبرك به اين آثار نيز امري پذيرفته‌شده درميان صحابه بود و هيچ‌گاه مسلمانان را از اين كار  به بهانه شرك منع نكردند.

2 – وهابیت به سبب جمود بیش از حد و البته فهم ناقص از روایات چنان به حفظ و روایت احادیث مشغول گشته‌اند که از تفقه و درایت آن بازمانده‌اند. واضح است اگر در مورد یک واقعه، عمومات یا اطلاقاتی وجود داشته باشد، می‌توان به حکم عموم یا اطلاق مراجعه کرد و با تطبیق آن عموم یا اطلاق بر مصداق مورد نظر حکم آن را استفاده کرد و قطعاً این حکم شارع است؛ زیرا اگر شارع به تطبیق بر این مصداق راضی نبود، اطلاق یا عموم آیه يا روایت را تخصيص و تقیید می‌زد. اگر کسی منکر این مطلب شود، هیچ‌گاه نمی‌تواند احکامی را براي مكلفين اثبات کند؛ مثلاً اگر خداوند در آیه شریفه سخن از حلال کردن بیع می‌گوید و ربا را حرام می‌شمارد، مقصود او از بیع کدام بیع است؟ اگر تنها خرید و فروش‌های زمان خویش باشد، مکلفین زمان‌های آینده چه حکمی دارند؟ در اینجاست که فقها می‌گویند اطلاق بیع شامل همه بیع‌های آینده نیز می‌شود، مگر آنچه خود شارع استثناء کرده است؛ مانند بیع غرری یا ربوی یا اقسام دیگری از بیع‌ها که در میان اعراب آن زمان مرسوم بوده است و شارع به آن‌ها رضايت نداده است.

در بحث مورد نظر نیز گرچه درباره تبرک به مورد خاص روایتی در خصوص آن مورد نیامده است، لکن عمومات یا اطلاقاتی آن را تشریع کرده است و برای تطبیق بر آن موارد می‌توان مشروع بودن آن تبرک‌ها را نیز استفاده کرد. اگر چنین نباشد، چگونه می‌توان جواز استسقای عمر به عباس عموی پیامبر را توجیه نمود؟ پیامبر در آن زمان از دنیا رحلت نموده بود و بر چه اساسی عمر و دیگر مسلمانان به عباس استسقا می‌کردند؟ این به همان جهت بود که عموماتی از آیات و روایات وجود داشت و با تمسک به آنها، جواز شرعی مواردی را که نصي بر آن وجود نداشت، اثبات می‌کردند. در غير اين صورت استسقا به عموي پيامبر هيچ وجه شرعي ندارد؛ زيرا چنين كاري در زمان پيامبر وجود نداشت و انجام آن بدعت است. براي نمونه از اطلاق آيه (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)[19] مي‌توان اصل مشروعيت تبرك را اثبات کرد؛ زيرا  در تبرك، متبركٌ‌به در واقع وسيله‌اي براي رسيدن به هدف است.

3 – برخی بر این عقیده‌اند که سبب آنکه پیامبر تبرک به خود را جایز شمرد، این بود که آن حضرت محبت مسلمانان به خود را نشان دهد تا به این وسیله در قلوب کفار و مشرکان رعب و هراس ایجاد کند و عظمت اسلام در چشم آنان بیشتر شود. البانی در این باره می‌گوید:

لازم است مطلبی روشن شود که گرچه پیامبر تبرک یاران خویش به خود و آثارش را در صلح حدیبیه و غیر آن جایز شمرد، اما این به منظور غرض مهمی بود که همان ترساندن کفار قریش و نشان دادن مقدار تعلق خاطر مسلمانان به پیامبر و دوست داشته شدن آن حضرت بود؛ گرچه پس از این جنگ‌ها (و پس از استقرار مسلمانان و قدرت یافتن آنان) پیامبر با شیوه‌ای حکیمانه مردم را به انجام دادن اعمال صالح ‌ترغیب می‌کرد تا از این کار صرف نظر کنند.

اگر این کلام البانی را بپذیریم، معنایش این است که مصلحتی در تبرک به پیامبر و آثار پیامبر وجود دارد که باعث رضایت دادن پیامبر بر این کار گردید. اکنون سؤال این است که اگر بار دیگر موقعیتی پیش آید و لازم باشد مسلمانان با تبرک به آثار پیامبر و منبر و قبر و دیگر امور مربوط به ایشان عظمت اسلام و مسلمانان را در چشم کفار نشان دهند، تبرک به این آثار جایز نیست؟

امروزه نیز همین موقعیت برای اسلام و مسلمانان پیش آمده است و هر قدر مسلمانان در برابر عقاید و رسوم اسلامي خویش محکم‌تر و ثابت‌ قدم‌تر باشند، به همان اندازه می‌توانند در مقابل کفر ایستادگی نمایند.

4 – علاوه بر اطلاق ادله مذکور، لااقل دو راه دیگر نیز در فقه اسلامی وجود دارد که بسیاری از فقها به آن ملتزم می‌باشند و انکار اين دو راه موجب پدید آمدن مشکلاتی خواهد شد که کمترین آن عدم حجیت احکام شرع در زمان‌های آینده است؛ در حالی‌که همگان به جهان‌شمولی و ابدی بودن دین اسلام اعتراف دارند: راه اول تنقیح مناط و راه دوم الغای خصوصیت است. البته این دو مطلب به تفصیل در اصول فقه مطرح گردیده است.

و خلاصه آن این است که گرچه مخاطب احکام شرع افراد خاصی بوده‌اند که در زمان پیامبر وجود داشتند و ایشان را درک کردند، لکن احکام اسلام به این افراد اختصاص ندارد، بلکه شامل همگان می‌شود؛ مثلاً هنگامی که سلمان یا مقداد یا دیگر صحابه پیامبر حکمی را از ایشان می‌پرسیدند و پیامبر پاسخ آنان را بیان می‌فرمود که حکم تو در این مسئله چنین است، این حکم اختصاص به سلمان یا مقداد نداشت، بلکه دیگران نیز در آن شریک می‌باشند.

اگر عقل وهابی ملاک باشد، می‌گوید در اینجا پیامبر به سلمان فرموده که لباس خویش را تطهیر کن و سرایت این حکم به دیگران جایز نیست؛ زیرا باید بر همان مورد نصوص اکتفا کرد، لکن عقل سلیم می‌گوید سلمان و مقداد و دیگران خصوصیتی ندارند، بلکه لازم است الغای خصوصیت شود و تا ابد هرگاه مورد مشابه يافت شود، همین حکم را دارد.

این مسئله در اصول فقه به الغای خصوصیت مشهور است. با توجه به این نکته در مواردی که تبرک به پیامبر یا اشیای مربوط به ایشان شده است، این موارد خصوصیتی ندارد يا لااقل  دليلي بر مقيد بودن جواز تبرك به آثار پيامبر در حال حيات وجود ندارد، بلکه همان‌گونه كه به وجود پيامبر در حال حیات تبرک می‌شود، با الغای خصوصیت می‌توان جواز تبرك پس از رحلت ایشان را نيز اثبات کرد.

دومین راه نیز تنقیح مناط است، به این معنا که اگر حکمی در شریعت وارد شد و ما توانستیم مناط قطعی آن حکم را درک کنیم، می‌توانیم در موارد مشابه نیز آن را سرایت دهیم؛ مثل اینکه می‌دانیم مناط حرمت خمر، سُکراوری آن است و لذا مایعات دیگري را که دارای خاصیت مست‌کنندگی‌اند نیز حرام می‌شماریم. البته تنقیح این مناط باید به صورت قطعی باشد؛ یعنی یقین داشته باشیم که ملاک این حکم همین نکته است، و گرنه مناط ظنّی فایده‌ایی ندارد.

در هر صورت اگر توانستیم مناط قطعی از تجویز تبرک را کشف نماییم که همانا تمسک به وسیله برای رسیدن به رضایت خداوند است، می‌توان آن را در مواردی که اولاً، نص خاصی درباره‌اش وجود ندارد و ثانیاً، از جهت دیگر مورد نهی شارع قرار نگرفته است، جاری کنیم و حکم را به آن نیز سرايت بدهیم.

اگر از این نکته یعنی تمسک به اطلاق و تنقیح مناط و الغای خصوصیت صرف نظر کنیم و آن را در حیطه شریعت مجاز ندانیم، در مقابلِ بسیاری از فقها و مسلمانان قرار گرفته‌ایم که این طريق را برای رسیدن به حکم شرعی مجاز می‌دانند و حتی اگر دیدگاه این افراد را نپذیریم، در حقیقت اجتهاد عده زیادی را نپذیرفته‌ایم که حداکثر منجر به فسق آنان خواهد شد، لکن بر اساس چه مبنایی می‌توان حکم به کفر و جواز قتل این افراد کرد؟

بسیاری از عبادت وهابیان بر همین نکته دلالت می‌کند که اگر کسی به غیر از موارد منصوص تبرک کند، کافر است که باید توبه داده شود، وگرنه کشته خواهد شد.

این منطق بی‌بنیان در مقابل بسیاری از مسلمانان ایستاده است که مجتهد را در رأیی که با زحمت و کاوش در ادله به دست آورده است، تخطئه می‌کند و آن شخص را جایز القتل می‌شمارد.

سخن آخر این است که این اندیشه نادرست منجر به این می‌شود که نویسنده جزوه، پس از بر سر و سینه کوبیدن و اثبات اشتباه کسانی‌که به قبر پیامبر و آثار ایشان تبرک می‌جویند، چند مورد از مکان‌ها را به مسلمانان معرفی کرده که تبرک به آنها جایز است. برای نمونه جایگاه خوابیدن گوسفندان دارای برکت است! و دلیلش روایتی به نقل از پیامبر است که فرموده است در استراحتگاه گوسفندان نماز بخوانید که در آن برکت است![20] به نظر می‌رسد فاجعه‌ای از این بالاتر وجود ندارد که مسلمانان برای تبرک به آثار اولیای خداوند و پیامبر او مورد ظلم و تعدی قرار می‌گیرند و همواره برای آنان مشکلات فراوانی ایجاد می‌شود و آن‌گاه از برکت محل خوابیدن گوسفندان تمجید می‌شود!

 

منابع

1 – تبرك الصحابة بآثار رسول الله و بيان فضله: محمد طاهر كردي، قاهره: مكتبة القاهره، 1997م.2 – التبرك المشروع و التبرك الممنوع: علي بن نفيع يماني، بی‌جا: انتشارات هيئت امر به معروف و نهي از منكر، بی‌تا.3 – الجامع لسيرة شيخ الإسلام ابن تيمية: ابوزيد بكر بن عبد الله، مکه مکرمه: دارعالم الفوائد، بی‌تا.4 – سنن ابی داوود: ابی‌داود سجستانی، بیروت: دارالنشر، 1985م.5 – شفاء السقام في زيارة خير الأنام: تقي‌الدين سبكی، بیروت: ‌دار الكتب العلميه، 2008م.6 – شفاء الفؤاد بزيارة خير العباد: محمد بن‌علوی مالكی، بیروت: دارالعالميه، 2002م.7 – صحيح بخاري: محمد بن اسماعيل بخاری، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، ریاض: نشر دارالسلام، بی‌تا.8 – المسند: احمد بن‌محمد بن‌حنبل، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی:

[1]. التبرک المشروع و التبرك الممنوع، ص 63.

[2]. صحیح بخاري،كتاب الحج، رقم 1605.

[3] . ر.ک: صحیح بخاری، ج1، ص470.

[4]. مسند احمد، ج 6، ص 7.

[5]. شفاء الفؤاد بزيارة خير العباد، ص12.

[6]. سنن ابي داود، ج 2، ص 65.

[7]. التبرك المشروع و التبرک الممنوع، ص 68.

[8]. همان، ص 53-61.

[9]. التبرک المشروع و التبرك الممنوع، ص17-22.

[10]. البته برخی از روايات وجود دارد كه پس از آنکه ابوطلحه موی پيامبر را تراشید، ايشان امر فرمود تا موی ايشان درميان مردم تقسيم شود.

[11] صحيح بخاري، كتاب الأشربة، رقم5638.

[12]. تبرك الصحابه بآثار رسول الله و بيان فضله، ص20.

[13]. صحيح بخاري، رقم5896.

[14]. تبرك الصحابه بآثار رسول الله و بيان فضله، ص14.

[15]. صحيح بخاري، كتاب الاستئذان، باب 41، رقم6281.

[16]. همان، باب الشرب من قدح النبي، رقم5637.

[17]. رسالة فی التبرک و التوسل و القبور، ص 16.

[18]. التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص7.

[19]. سوره مائده، آیه 35.

[20] سنن ابی داوود، ج1، ص37.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *