با توجه به منابع دينى، يعنى قرآن و سيره پيشوايان معصوم، دين اسلام موافق نشاط و شادى بوده، علاوه برآن كه آدمى را از تنبلى رهانده و سرزنده مى سازد؛ البته؛ اين شادى، افراطى و تفريطى نبوده، بلكه درچارچوب نگاه تعديلى قابل رهيابى است.

1 – اسلام و نيازهاى اساسى انسان؛

بهترين آيين ها، با طبيعت آدمى و سازمان آفرينش او سازگار بوده، نيازمندى هاى طبيعى و فطرى اش را برآورد؛ در غير اين صورت، نه قابل عمل است و نه مى تواند آدمى را خوشبخت و سعادت مند سازد. تعاليم اسلام به دليل توجه به اين نيازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است[1] كه توانست از محدوديت جزيرة العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصى نقاط دنيا شكل دهد.

  به گفته علامه طباطبايى، اسلام، نه انسان را از نيروها غرايز و خواسته هايش محروم مى كند و نه همه توجه را به تقويت جنبه هاى مادى معطوف مى دارد؛ نه او را از جهانى كه در آن زندگى مى كند، جدا مى سازد و نه او را بى نياز از دين و شريعت به حساب مى آورد و اين سه زاويه، مثلثى را ترسيم كرده كه انسان در محدوده آن كمال مقصود خود را به دست مى آورد و به سعادت ابدى مى رسد و اگر يكى از اين زاويه ها باز شود و ناديده تلقى گردد، انسان را دچار سقوط مى كند و از اوج انسانيت به ورطه هلاكتش مى كشاند.[2]

 2 – شادى و نشاط يك ضرورت و نياز؛

از شادى تعاريف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى كه از حس ارضاى پيروزى به دست مى آيد»؛[3] «مجموع لذت هاى منهاى درد»[4] «حالتى كه در فرآيند نيل به علاقه ها در آدمى به وجود مى آيد»[5] اين پديده هر چند از زواياى گوناگونى تعريف و تشريح شده است، ولى به اتفاق انديشمندان يك ضرورت و نياز اساسى انسان به شمار مى آيد؛ چه كسى را مى توان يافت كه مدعى باشد نيازمند به شادى نيست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پديده هاى آن به گونه اى طراحى شده اند كه در آدمى شادى ايجاد كنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبيعت با ظرافت، آبشارهاى زيبا، گل هاى زنگارنگ، ديدار دوستان، ازدواج و پيوند و انسان و…، همه شادى آور و مسرّت خير است. از آن جا كه شادى، ناكامى، نااميدى، ترس و نگرانى را آزادى دور مى سازد، روان شناسان به ايجاد و تثبيت آن در انسان دستور اكيد داده اند و اين همه حكايت گر اين حقيقت است كه شادى نياز اساسى و ضرورى مى باشد.[6]

همان بهتر كه دائم شاد باشيم

 زهر درد و غمى آزاد باشيمبه خوش رويى و خوش خويى در ايام

 همى روتا شوى خوش دل در انجاماگر خوش دل شوى در شادمانى

 بــمــانــد شـــادمــانـى، جـــاودانــى[7]

 

 

3 – عوامل شادى و نشاط؛

  با كندوكاو در نظريات و گفته هاى دانشمندان و متون معتبر، مى توان موارد ذيل را در زمره عوامل بر شمرد كه حالت شادى و نشاط را در انسان پديد مى آورند: 1 – ايمان. 2 – رضايت و تحمل. 3 – پرهيز از گناه. 4 – مبارزه با نگرانى. 5 – تبسم و خنده. 6 – مزاح و شوخى. 7 – بوى خوش. 8 – خود آرايى. 9 – پوشيدن لباس هاى روشن. 10 – حضور در مجالس شادى. 11 – ورزش. 12 – اميد به زندگى. 13 – كار و تلاش. 14 – سير و سفر. 15 – تفريح. 16 – تلاوت قرآن. 17 – تفكر در آفريده هاى خداوند. 18 – صدقه دادن. 19 – نگاه كردن به سبزه ها و…[8]

 چهار چيز هر آزاده را زِ غم بخرد

 تن درست و خوىِ نيك و نام نيك و خرد

هر آن كه ايزدش اين چهار روزى كرد

سزد كه شاد زِيَد شادمان و غم نخورد[9]

4 – اسلام و شادى؛

  اسلام با توجه به نيازهاى اساسى انسان، شادى، نشاط را تحسين و تأييد كرده است. قرآن كه يكى از بهترين و مستحكم ترين منابع اسلام به شمار مى رود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى هميشه توأم با گريه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند داسته است.

  گواه اين مطلب آيه قرآن است كه مى فرمايد: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً»؛[10] «بايد كم بخندند و زياد بگريند». شأن نزول اين آيه، اين بود كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله دستور صادر كرده بودند كه بايد تمام نيروهاى قابل براى شركت در مبارزه عليه كفار و مشركين كه به سرزمين اسلام هجوم آورده بودند، بسيج شوند. عده اى با بهانه هاى مختلف از شركت در اين لشكر كشى خود دارى كرده بودند و از فرمان خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله تخلف كرده بودند؛ خداوند در قرآن به آنها وعده عذاب مى دهد و به دنبال آن مى فرمايد: [اين گروه نافرمان] از اين پس كم بخندند و زياد بگريند».

  واضح است كه نفرين به صورت كيفر و مجازاتى است كه همواره بر خلاف طبيعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مى سازد. اين كه خداوند آرزوى كم خنديدن و زياد گريستن براى نافرمانان مى كند، حكايت از اين حقيقت دارد كه خنده به عنوان يكى از عوامل نشاط، امر طبيعى و فطرى است كه خداوند مى خواهد به عنوان كيفر، نافرمانان از اين امر محروم باشند.[11]

 توصيفات قرآن در خصوص بهشت نيز حاكى از اين واقعيت است كه اسلام بر نشاط و شادى مُهر تاييد نهاده است؛ زيرا باغ هاى زيبا، آب هاى زلال و روان، زيباترين بسترها، نرم ترين و چشم گيرترين پارچه ها، برترين ديدنى ها[12] و… كه قرآن در وصف بهشت ترسيم مى كند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مى روند و خداوند متعال براى شادكردن انسان ها بهشت را اين چنين قرار داده است.

  قرآن در فراز ديگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ»؛[13] «بگو (در برابر كسانى كه بسيارى از مواهب زندگى را تحريم مى كردند) اى پيغمبر چه كسى زينت و آرايش و زيبايى هايى را كه خداوند از درون طبيعت براى بندگانش بيرون كشيده، حرام كرده است. بگو اين مواهب پاك و اين زيبايى ها براى مردم با ايمان در همين زندگى دنيا و در زندگانى جاويد آخرت قرار داده شده است. با اين تفاوت كه در اين دنيا، زيبايى ها به زشتى ها آميخته است؛ شادى ها به غم آلوده و آميخته است؛ ولى در دنياى ديگر و در روز رستاخيز، اين زيبايى ها و اين مواهب پاك، براى مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد».[14]

 اين آيه به خوبى بيان گر اين حقيقت است كه اسلام به بهره مند شدن از يبايى ها و مواهب زندگى كه در زمره عوامل نشاط آورند، اهميت مى دهد و آن را زيبنده دين داران و مؤمنان مى داند.

  از زبان معصومان (عليهم السلام)  نيز ـ كه مترجمان حقيقى واحى اند ـ مى خوانيم:

  1 – رسول اكرم صلى الله عليه و آله: «مؤمن شوخ و شاداب است».[15]

 2 – حضرت على (عليه السلام) : «شادمانى، گشايش خاطر مى آورد»؛[16] «اوقات شادى، غنيمت است»؛[17] «هركس شادى اش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود.»[18]

 3 – امام صادق (عليه السلام) «هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد»؛[19] «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».[20]

 4 – امام رضا (عليه السلام)  كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، سعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب هايتان واقف مى سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص مى دهيد و از شادى ساعت هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت هاى ديگر را تأمين كنيد».[21] در سيره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن به بسترسازى، زمينه سازى و ايجاد آن نيز توصيه شده است.[22]

 پاره اى از احاديث، علاوه بر دستورهاى كلى درباره اهميت شادى و نشاط، دستورالعمل هاى خاصى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مانند، پياده روى، سواركارى، شنا در آب، نگاه كردن به سبزه ها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخى، خنده و…[23] بيان مى دارند.

چو شادى بكاهد، بكاهد روان

 خُرد گردد اندر ميان، ناتوان[24]

 5 – مرز شادى و نشاط؛

براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از ديدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نبايد با روح توحيدى و انسانى كه دين اسلام مطرح كرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زيرا هر پديده اى كه انسان را از آرمان و غايت اصلى خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود.

  بنابراين پديده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان يك نياز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى باشد كه علاوه بر آن كه مانع نيل انسان به هدف اصلى اش نگردد، بلكه در رسيدن به آن مددكار وى باشد؛ از اين رو بسيارى از انديشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا كه انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگيزه و هدفى را پى مى گيرد[25] شادى و نشاط به  عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگيزه اى در آن دنبال مى شود.

  در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، اين پديده حق، مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراين مى توان مرز شادى و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست.

  مزاح و شوخى كه يكى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبك سرى، بى شرمى و گستاخى بياميزد، «هزل» ناميده مى شود كه در اسلام مطرود است و اگر به تحقير و بدگويى و ناسزا آميخته گردد، آن را «هجو» مى خوانند و اين نيز در اسلام نهى شده است[26] و اگر شوخى از حد خارج شود و به بيهودگى يا زياده روى بينجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور كه اميرمؤمنان على (عليه السلام)  مى فرمايد: «هر كس بسيار شوخى كند، وقار و سنگينى او كم مى شود».[27]

 امام صادق (عليه السلام)  مى فرمايد: «زياد شوخى كردن، آبرو را مى برد».[28]

 خنده و تبسم كه از عوامل ديگر نشاط و شادى است، بايد صادقانه بوده، شخصيت آدمى را لكه دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفيد ا ست كه به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده، با انگيزه آزردن، اهانت و تحقير ديگرى، حكم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نكوهيد شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از كعبه را بر شمرده اند، به خوبى روشن مى شود كه اهانت و تحقير او، چه اندازه نكوهيده است.[29]

 قالب هاى نشاط و شادى و عوامل آن نيز بايد در شأن مقام انسان و آرمان هاى والاى او باشد؛ زيرا گاهى محتوايى مفيد، در قالبى نامناسب نتيجه اثرگذارى را معكوس خواهد كرد و به همين دليل در روايات، «قهقهه» از شيطان تلقى شده[30] و «تبسم» بهترين خنده دانسته شده است.[31] زمان و مكان نشاط و شادى نيز بايد با آن متناسب باشد؛ زيرا اگر اين تناسب برقرار نباشد، بسيار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله گويى در مراسم سوگوارى و مكان هاى مقدس ناپسند است[32] و در خصوص مكان و زمان خنده از رسول اكرم صلى الله عليه و آلهنقل شده است: «كسى كه بر جنازه اى بخندد، خداوند در روز قيامت پيش چشم همه، به او اهانت مى كند و دعايش اجابت نمى شود و كسى كه در گورستان بخندد، باز مى گردد، در حاليكه سختى بزرگى همانند كوه اُحد، براى اوست».[33]

 از آن چه در اين فراز گفته شد، مشخص مى گردد كه پاره اى از روايات كه به صورت مطلق يا مقيد، شادى و عوامل آن را نكوهش كرده اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است كه از مرز و حدود شادى خوشايند از ديدگاه اسلام پا فراتر نهاده اند به افراط و تفريط در غلتيده اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلكه آن را تأييد و توصيه كرده است.

6 – چند نكته؛

  الف) زندگى پُر از قطع و وصل ها، شادى و رنج ها، نشاط و غم ها، اميد و شكست ها و… است در جهانى كه ما زندگى مى كنيم، شادى و رنج با يكديگر آميخته است. زندگى نمى تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملايمات در عرصه زندگى، امرى گريزناپذير مى باشد؛ به گفته رودكى:

خداىِ عرش، جهان را چنين نهاد نهاد

 كه گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد

  ب) پاره اى از روايات كه مؤمن را غمگين و اندوهناك معرفى كرده اند، ناظر به حزن درونى است كه نتيجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پريشان حالى و پراكندگى خاطر كه منافى با نشاط و شادى است. در واقع اين نوع اندوه، ريشه در توجه به احوال ديگران و حس همدردى انسانى دارد؛[34]

آن گونه كه سعدى از آن چنين ياد مى كند:

بنى آدم اعضاى يك پيكرند

 كه در آفرينش زيك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار

 دگر عضوها را نماند قرار

  ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را كه اثرغير مستقيمى نيز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى آورد و پاره اى از عوامل شادى به صورت مستقيم، بر نشاط روح اثر مى گذارند.

  عواملى چون تلاوت قران، تفكر در آفريده هاى خداوند، ايمان و تقويت آن، صدقه دادن و پرهيز از گناه، از جمله عواملى اند كه زمينه هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى آورند و عواملى چون، تغذيه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرايى، پوشيدن لباس هاى روشن، پياده روى و نگاه كردن به سبزه ها از آن دست عواملى اند كه زمينه هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى آورند؛ هر چند كه پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نيز نصيب انسان مى شود.

  د) پاره اى از عارفان مسلمان كه روحيه اى درون گرا دارند ـ نشاط و شادى را در درونِ جان آدميان جست وجو مى كنند. اينان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى هاى جسمانى و بيرونى مى دانند. سالكان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجه اى از تجربه هاى عرفانى مى دانند و ازاين رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنين غمى مى كردند و معتقدند از طريق حزن است كه مى توان به شادى دست يازيد.

كه را ديدى توان در جمله عالم

 كه يك دم شادمانى يافت بى غم[35]

 به اعتقاد اين گروه، شادى هاى اين سويى و دنيوى، همچون خود دنيا دوايى ندارند و همواره قرين غم بوده است.

شادى بى غم در اين بازار نيست

 گنج بى مار وگل بى خار نيست

راه لذت از درن است نزبرون

ابلهى دان جستن از قصر و حصون[36]

از آن جا كه عارفان پير و مكتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى آفريند، عشق پاك است.

مرده بدم، زنده شدم، گريه بدم، خندم شدم

دولت عشق آمد و من، دولت پاينده شدم

از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگر

 كز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم[37]

 مهم اين نكته است كه عارفان نيز در جست وجوى شادى مطلق و كاملند و به دليل ظرفيت وجودى خاص خويش؛ براى دست يابى به آن نشاط راستين از غم استقبال مى كنند؛ ولى هرگز براى ديگران آرزوى اندوه نمى كنند؛ علاوه بر آن كه در برابر غم، در ظاهر مراقبند كه ديگران از حزن آنان آگاه نشوند.[38]

 

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

نویسنده:گروه مؤلفان


[1] – «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه‌ التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق».

[2] – علامه طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 203.

[3] – انگيزش و هيجان، ص 367.

[4] – روانشناسى شادى، ص 42 و 172.

[5] – جلوه‌هاى شادى در فرهنگ و شريعت، ص 47.

[6] – روان‌شناسى شادى، روان‌شناسى كمال، راز شاد زيستن و….

[7] – ناصر خسرو.

[8] – شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 5، باب ملابس؛ شيخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آيين زندگى، ص 34.

[9] – رودكى.

[10] – توبه 9، آيه 82.

[11] – گفتارها، ج 2، ص 225 ـ 226.

[12] – ر.ك: سوره الرحمن، واقعه ويس.

[13] – اعراف 7، آيه 32.

[14] – گفتارها، ج2، ص227ـ228.

[15] – بحرانى، تحف العقول، ص49.

[16] – آمدى، غررالحكم، ح2023.

[17] – همان، ح1084.

[18] – بحارالانوار، ج78، ص12.

[19] – كلينى، اصول كافى، ج2، ص663.

[20] – همان.

[21] – بحارالانوار، ج75، ص321.

[22] – كافى، ج2، ص192.

[23] – وسائل الشيعه، ج12، ص112، بحارالانوار، ج16، ص298؛ حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج8، ص418.

[24] – فردوسى.

[25] – اخلاق اسلامى، ص98ـ99؛ اخلاق الهى، ج5، ص238.

[26] – يكى از صحابيان از رسول خدا پرسيد: «آيا اگر با دوستان خود شوخى كنيم و بخنديم، اشكالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشايستى در ميان نباشد، اشكالى ندارد كافى، ج2، ص663 ن تحف‌العقول، ص323.

[27] – غررالحكم، ص222.

[28] – كافى، ج2، ص665.

[29] – اخلاق الهى، ج5، ص256ـ257.

[30] – كافى، ج2، ص664.

[31] – غررالحكم، ص222.

[32] – اخلاق الهى، ج5، ص258ـ259.

[33] – همان.

[34] – كافى، ج2، ص163؛ وسائل الشيعه، ج20، ص213.

[35] – شبسترى.

[36] – مولوى.

[37] – همان.

[38] – اميرمؤمنان، على‌(عليه‌السلام)  در توصيف عارفانه مى‌فرمايد: «زاهدان، در دنيا اگر چه بخندند، قلبشان مى‌گريد و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شديد است نهج‌البلاغه، خطبه 113؛ ر.ك: شرح مقامات اربعين، ص260ـ262..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *