طریحی گوید:
چون امام حسین (ع) در میدان کربلا قرار گرفت، گروههایی از جن، پروازکنان آمدند و گفتند: ما یاوران توییم، هر دستوری داری بده. اگر فرمان دهی دشمنت را بکشیم، چنین میکنیم. امام دعای خیرشان کرد و فرمود: من با سخن جدّم رسول خدا مخالفت نمیکنم که دستور داد هر چه زودتر نزد او روم. هم اینک خوابم برده بود. جدّم پیامبر خدا را دیدم که مرا به سینهاش فشرد و میان دو چشمم را بوسید و فرمود: حسین جان! خداوند خواسته است تو را کشته و آغشته به خون ببیند که از پشت سر، سر بریده باشی و خدا خواسته که خانوادهات را بر پشت شترها اسیر ببیند. به خدا من صبر میکنم تا خدا داوری کند و او بهترین داوران است.
قال الطریحیّ:
نقل إنّ الحسین (ع) لمّا کان فی موقف کربلاء أتته أفواج من الجنّ الطیّارة، فقالوا له: نحن أنصارک فمرنا بما تشاء فلو امرتنا بقتل عدوٍّ لکم لفعلنا، فجزاهم خیراً و قال لهم:
إنّی لا أخالف قول جدّی رسول الله حیث أمرنی بالقدوم علیه عاجلاً و إنّی الآن قد رقدت ساعة فرأیت جدّی رسول الله قد ضمّنی إلی صدره و قبّل ما بین عینیّ و قال لی: یا حسین إنّ الله عزّ و جلّ شاء أن یراک مقتولاً ملطّخاً بدمائک، مخضّباً شیبتک بد مائک، مذبوحاً من قفاک و قد شاء الله أن یری حرمک سبایا علی أقتاب المطایا. و إنّی و الله سأصبر حتّی یحکم الله بأمره و هو خیر الحاکمین.[1]
[1]– المنتخب: 450، ناسخ التواریخ 2: 358، اسرار الشهادة: 407، مدینة المعاجز 4: 60 ح 1086، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع): 482 ح 462، و فی هذا المعنی وردت روایات کثیرة اوردنا فی باب البکاء و خروجه من المدینة.