مهرت به كاينات برابر نمي شود
داغي ز ماتم تو فزونتر نمي شود
از داغ جانگذار تو اي گوهر وجود
سنگ است هر دلي كه مكّدر نمي شود
ظلمي كه بر تو رفت ز بيداد اهل ظلم
بر صفحه ي خيال مصوّر نمي شود
تنها جنازه ي توشد آماج تير كين
يك ره شد اين جنايت و ديگر نمي شود
بي بهره از فروغ و لاي تو يا حسن
مشمول اين حديث پيمبر نمي شود
فرمود ديده اي كه كند گريه بر حسن
آن ديده كور وارد محشر نمي شود
دارم اميد بوسه ي قبر تو در بقيع
اما چه مي توان كه ميسر نمي شود
با اين ستم كه بر تو و بر مدفنت رسيد
ويران چرا بناي ستمگر نمي شود
آن را چه دوستي است «مويد» كه ديده اش
از خون دل ز داغ حسن تر نمي شود
شاعر: سیدرضا مؤید