1 – طرح مسئله
ازآنجاکه مفهوم ناصبی گری در تاریخ اسلام، ابتدا در متون شیعی به کاررفته است، برای بررسی آن، ابتدا باید متون شیعی مورد واکاوی قرار گیرد. در میان منابع شیعی، متون فقهی در تعریف و تشخیص مفهوم و مصداق ناصبی، از دقت بیشتری برخوردار است؛ ازاین رو در این مقاله برای مفهوم یابی ناصبی گری، بر این متون تأکید شده است.
سیر تحول تاریخی واژۀ نصب را می توان در سه مقطع بررسی کرد: مرحلۀ اول از آغاز تا قرن هفتم؛ مرحلۀ دوم از قرن هفتم تا قرن دهم؛ و بالاخره مرحلۀ سوم از قرن دهم تا زمان حاضر. در این تقسیم بندی، تعیین قرن هفتم هجری را به عنوان پایان مرحلۀ اول _ که موردبحث این مقاله است _ می توان در شواهد زیر جستجو کرد:
الف. برای اولین بار در قرن پنجم و ششم، چندین اثر با عنوان ناصب و نواصب نوشته شده است[2] که تقریباً تا چند قرن بعد، از این نوع تألیفات خبری نیست.
ب. با بررسی آثار فقهی امامیه در قرن ششم، بی اعتنایی معناداری نسبت به بیان احکام و مسائل فقهی مربوط به ناصبی ملاحظه می شود. برای نمونه در آثار ابن زهره (511_ 585 ق.)، فقیه امامی ساکن حلب، اشاره ای به احکام ناصبی نشده است. دلیل این پدیده به درستی معلوم نیست؛ ولی شاید بتوان گفت که تسلط ایوبیان بر حلب و تشدید سخت گیری ها بر شیعیان در این کارِ ابن زهره بی تأثیر نبوده است. اگرچه شاید همگرایی ابن زهره با اهل سنت، دلیل نپرداختن وی به احکام نواصب بوده است.[3] بی توجهی نسبت به بیان احکام فقهی مربوط به ناصبی پس از ابن زهره ادامه یافت تا آنکه محقق حلی (د. 676 ق.) و علامۀ حلی (د. 726 ق.)، در آثار فقهی خود بار دیگر به طرح این مباحث پرداختند.
ج. پس از قرن هفتم، در آثار شخصیت های برجستۀ اهل تسنن مانند ابن تیمیه، ابن حجر عسقلانی، ابن کثیر و ذهبی، به فراوانی از نصب، ناصبی گری، عثمانی گری و مفاهیم مرتبط با آن ها استفاده شده است و همین امر موجب شده تا آثار اهل سنت از قرن هفتم به بعد با آثار سده های پیش از خود که چنین واژگانی در آن ها یافت نمی شد، متمایز باشند.[4]
2 – نصب در لغت و اصطلاح
نَصْب دارای معانی فراوان و گوناگون است، اما در اصل به معنی برپا کردن و پابرجا نگه داشتن چیزی _ مثل نیزه _ است. لذا «نَصَبْتُ الشَّىْءَ» یعنی آن را برپا کردم، بالا بردم و به سویش فراخواندم.[5] به سنگی که برای عبادت نَصْب می شد و نیز به سنگی که مقابل بت نصب و خون قربانی ها روی آن می ریخت، و هرچه جز خدا پرستش شود نُصُب (جمع آن انصاب) گفته می شد. همچنین به معنی رنج و سختی، نوعی آواز که صدا در آن بلند می شود و نیز دادن فتحه به کلمه است.[6] معنی دیگری که برای نصب گفته شده _ به قرینۀ کلمه بعدازآن _ ، آشکار نمودن بدی، جنگ، دشمنی و مانند آن بر ضد کسی است.[7] البته خود نصب بدون قرینه هم به معنی جنگ آمده است؛[8] یعنی ناصبه همان ناصبة الحرب است. به عنوان شاهد این معنا از نصب، به شعر جَریر (28_ 110 ق.) استناد شده است:
وَإِذا بَنو أَسَدٍ عَلَيَّ تَحَدَّبوا نَصَبَت بَنو أَسَدٍ لِمَن راداني[9]
و نیز به شعر کمیت[10] (60 _ 126 ق.):
وَ احمل أحقاد الأقارب فيكم ويُنْصَبُ لي في الأبعدين وانصب[11]
نصب به معنی اصطلاحی آن، یعنی دشمنی با علی علیه السلام و یا اهل بیت علیهم السلام ، در متون شیعی در سده های نخستین کاربرد داشته است؛ اما در منابع لغوی قرون نخستین، به مفهوم اصطلاحی آن اشاره نشده است. تنها در قرون بعدی است که برخی لغت شناسان به معنی اصطلاحی اشاره کرده اند و با تعبیر ناصبیة، نواصب و اهل النصب، از معتقدان آن یاد کرده اند.[12] این مفهوم اصطلاحی نصب، در منابع فقهی شیعه به دقت مترادف با کسی آمده است که نسبت به اهل بیت علیهم السلام ابراز دشمنی می کند؛ ولی در سایر منابع شیعی، مانند روایات، به این معنی دقیق و مشخص، به کار نرفته است. با عنایت به روایتی از شیخ کلینی، به مفهومی نادر و غیر رایج از ناصبی برمی خوریم و آن این که ناصبیان کسانی هستند که رهبر و امامی غیر از امامان معصوم علیهم السلام برمی گزینند.[13]
3 – تفکیک ناصبی به دو مفهوم خاص و عام
در متون شیعی، واژۀ ناصب بارها به کاررفته است؛ ولی در بررسی دقیق آن ها معلوم می شود که این واژه _ و دیگر ترکیب های آن _ همه جا به یک معنی استفاده نشده است. در متون فقهی _ روایی، قیودی مثل «معروفاً بالنصب»، [14] «قد عرف نصبه و عداوته»، «المعروفة بذلک [یعنی بنصب]»، [15] برای ناصب آورده شده است که مفهوم آن باید با توجه به این قیود موردتوجه قرار گیرد. گاهی مفهوم ناصبی بی آنکه از این واژه استفاده شود به کاررفته است، مانند: «المظاهرة بعداوة آل الرسول»[16] و «معلناً بعداوة آل محمد»[17] که همگی تأکیدی است بر دشمنی آشکار با خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله . با این توضیح، ناصبی به کسی گفته می شود که آشکارا به اظهار دشمنی با اهل بیت علیهم السلام بپردازد.
با بررسی منابع شیعی دو گونه از کاربرد نصب به چشم می خورد که می توان از آن ها با عنوان «ناصبی فقهی» یا مفهوم خاص و «ناصبی عرفی» یا مفهوم عام یاد کرد. قیدهایی که به برخی نمونه های آن در بالا اشاره شد، بیانگر معنی خاص نصب _ یعنی همان معنی فقهی _ هستند؛ اما اگر ناصبی و نصب بدون چنین قیودی بیایند، باید به محتوای مطلب و نوع منبع آن توجه کرد. در متون فقهی، ناصبی به وسیلۀ قیود دیگری نیز از غیر ناصبی جدا شده است و آن واژه هایی مثل مخالف، مستضعف و… است که آشکارا با بیان تفاوت میان اهل تسنن با ناصبیان، راهگشای محقق برای تفکیک ناصبی از غیر ناصبی است.
در غیر از متون فقهی _ حدیثی، هر جا واژۀ ناصبی به کاررفته، غالباً نه به مفهوم خاص ناصبی که در بالا ذکرشد، بلکه به معنی عرفی و عام آن یعنی مخالف، غیر عارف، شکاک و مستضعف است؛ معنایی که شایسته نیست با مفهوم خاص آن آمیخته شود.
4 – کاربرد لغوی نصب در احادیث
کاربرد لغوی نصب، به معنی ابراز دشمنی و جنگ، در متون قرون اولیه دیده می شود؛[18] اما با فرض صحت انتساب، می توان احادیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را که شامل واژۀ نصب است، از اولین موارد کاربرد این مفهوم دانست.[19] ازجملۀ آن ها، روایتی است که شیخ صدوق از انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که: «مَن ناصَب عَلِيَّاً حَارَبَ الله … ».؛ [20] و نیز حدیث مشابه دیگری که ابن مغازلی شافعی در مناقب الامام علی بن ابی طالب از قول رسول اکرم صلی الله علیه وآله آورده است: «مَن ناصب عَلِیاً الخلافةَ بعدی فهو کافر و قد حارب اللهَ و رسولَه… ».[21] و روایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه وآله : «صنفان من أمتی لا نصیب لهما فی الاسلام، الناصب لاهل بیتی حربا، وغالٍ فی الدین مارقٌ منه».[22]
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در یکی از خطبه های خود، ضمن بیان برتری علی علیه السلام ، به بحث دشمنی و مخالفت با آن حضرت نیز اشاره کرده و تأکید نمود که خداوند فرموده:
هرکه با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده و هرکه از او پیروی کند مرا پیروی کرده و جنگ افروز بر او با من جنگ کرده (=من ناصبه ناصبنی) و مخالف او با من مخالفت نموده است … .[23]
آن حضرت در جای دیگر و خطاب به علی علیه السلام ، ضمن اشاره به اینکه خداوند، شفاعت اهل توحید را به رسولش سپرده است، تأکید می کند که این شفاعت به کسانی که نسبت به علی و فرزندانش ابراز دشمنی کنند (=ناصبک و ناصب ولدک)، نمی رسد.[24]
در روایات، نصب دربارۀ دشمنان حسین بن علی علیهما السلام نیز آمده است. برای نمونه، در روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل شده که خداوند فرموده است:
هرکس او [حسین علیه السلام ] را بکشد، و با او به نصب، خصومت و نزاع برخیزد (=من قتله وناصبه وناواه ونازعه)، لعن، خشم، عذاب، محنت و عقوبت الهی برای او خواهد بود.[25]
برخی از نمونه هایی که واژۀ نصب در سخنان امام علی علیه السلام گزارش شده از این قرار است:
وقتی ماجرای بنی ناجیه به اطلاع آن حضرت رسید، از خِرّیت بن راشد، رئیس بنی ناجیه، یاد کرد که دو بار به علی علیه السلام دربارۀ برخی اطرافیانش هشدار داد؛ اما امام، دستگیری و مجازات افراد را بر اساس اتهام و گمان رد کرد. طبق نظر حضرت امیر علیه السلام ، جنگ با مخالف، آن هنگام رواست که بر ضد آن حضرت جنگ برپا کرده (ناصبنی) و آشکارا به دشمنی بپردازد (اظهر لی العداوة) و پس ازآن هم به دعوت امام برای بازگشت و توبه پاسخ ندهد.[26]
به بیان امیرالمؤمنین علیه السلام ، بدترین نابینایی، ندیدن فضایل اهل بیت و ابراز دشمنی با آنان دانسته شده است:
أشد الناس عمی من عمی عن حبّنا و فضلنا و ناصبنا العداوة بلا ذنبٍ سبق منا إلیه إلّا إنا دعوناه إلی الحق و دعاه سوانا إلی الفتنة و الدنیا فآثروها و نصبوا العداوةَ لنا.[27]
واژۀ نصب در روایات شیعه، بیشتر به معنای لغوی آن به کار رفته است. وجود عباراتی چون: «نَصَبَ عداوةً»[28]، «نَصَبَ حرباً»[29] و «نَصَبَ لنا اهل البیت»[30] و امثال آن، شاهدی بر این کاربرد است. درعین حال در بسیاری از روایات تنها لفظ ناصب آمده است.[31] می توان حدس زد که در ابتدا، نصب به مفهوم لغوی آن مدنظر بوده و به تدریج معنای اصطلاحی آن، یعنی «نصب العداوة لاهل البیت»، شکل گرفته است.[32]
5 – نصب در متون فقهی
از ویژگی های متون فقهی، تلاش برای ارائۀ دقیق مفاهیم و پاسخ واضح به پرسش های مطرح شده است. این نکته باعث شده که دقیق ترین مفهوم نصب از منابع فقهی به دست آید.
در موضوع موردبحث این پژوهش، در متون فقهی شیعه، هرچه از دورۀ ائمه علیهم السلام دور می شویم، تلاش برای ارائۀ مفهومی شفاف تر از واژۀ نصب، نمایان تر می شود. توضیح آنکه باوجود احادیث دربردارندۀ مباحث مربوط به ناصبیان در نگاشته های حدیثی نخستین، ابواب فقهی مربوط به عنوان ناصب، در قرن چهارم شکل گرفته است؛[33] و در ادامه، ظاهراً اول بار در قرن ششم، کتابی مستقل باهدف ارائۀ مفهوم ناصبی، تألیف شده است.[34] این روند استمرار یافت تا آنکه در قرن دوازدهم، منابع مرتبط با این مسئله، فراتر از حوزۀ فقهی به آن پرداختند.[35]
6 – تفکیک مصادیق ناصبی از غیر ناصبی، از دیدگاه بزرگان امامیه
پیش از آنکه به بررسی موارد مربوط به نواصب در متون فقهی _ روایی اشاره شود، جا دارد چند نمونۀ روشن از تقسیم مصادیق ناصبی از سوی فقهای شیعه ارائه شود:
شیخ صدوق ذیل حدیثی دربارۀ منع ازدواج با ناصبی، تعریف کاملی از معنی ناصبی ارائه می دهد که بسیار مهم است: «ناصبی کسی است که لعن امیرالمؤمنین علیه السلام و خروج بر مسلمانان را حلال می داند». وی، کسانی را که خیال می کنند هرکه مخالف باشد، لاجرم ناصبی است، نادان دانسته و سخن ایشان را مردود می شمارد.[36]
یکی دیگر از صریح ترین تقسیم بندی های مصداق ناصبی را شیخ مفید ارائه داده است. او «ناصبة لآل محمد علیهم السلام » را به دو گروه تقسیم می کند: گروهی که ذبیحۀ آنان حلال است؛ اینان اگرچه به بسیاری از مقامات و منزلت های امامان جاهل اند اما به محبت امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام معتقد هستند. گروه دوم که ذبیحۀ آنان همانند کفار حرام است، شامل خوارج و گروه های شبیه آنان می شود که ویژگی مشترکشان، دشمنی با امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار علیهم السلام است. اینان ازنظر شیخ مفید مرتدند، چراکه با اولیای دین عناد می ورزند و مرتکب محرمات می شوند.[37]
شیخ طوسی در تهذیب الاحکام پس از نقل دیدگاه شیخ مفید، به جای «ناصب»، «مخالف آل محمد» را به دو گروه تقسیم کرده است.[38] از دید شیخ طوسی، این مخالف است که به دو گروه محب و دشمن تقسیم می شود و گروه دوم همان ناصبیان خواهند بود؛ درحالی که شیخ مفید، ناصبیان را به دو گروه تقسیم کرده و دشمنان را کافر شمرده است؛ اما درنهایت، به وضوح مشخص است که مفهوم اصلی هر دو بیان، همان تأکید بر تفکیک مصادیق و در هم نیامیختن مخالف و ناصبی با هم است.
در پاسخ سؤالی در مورد ناصبیان، محقق حلی، ناصبی را تنها کسی معرفی کرده است که با ائمۀ دین دشمنی کند، مانند خوارج.[39] وی همچنین توضیحی کامل از مفهوم ناصب ارائه داده است: کسی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام اظهار دشمنی و بدی می کند و به ایشان چیزهایی نسبت می دهد که موجب طعن در عدالتشان است، کسانی مثل خوارج و امثال آن ها.[40]
7 – برخی از احکام ناصبی در فقه امامیه
اکنون برای روشن تر شدن دیدگاه فقهی امامیه دربارۀ مفهوم ناصبی گری و ناصبی، به اجمال برخی از احکام فقهی مربوط به ناصبی ذکر می شود. ذکر این موارد تنها برای ایضاح مفهوم و مصداق ناصبی در دیدگاه فقهی و تأکید بر جداسازی این مفهوم از مفهوم عام و عامیانۀ آن است.
7_ 1_ ازدواج
ازدواج با ناصبی حرام است؛[41] البته در این میان، گاهی قیودی همراه ناصبی آمده است، مانند شناخته شده بودن فرد به نصب و دشمنی[42] یا اظهار عداوت با آل رسول علیهم السلام ؛[43] اما به طورمعمول، بدون قید و شرط آمده است.
با توجه به حرمت این ازدواج، اگر چنین ازدواجی بدون آگاهی از نصب فرد صورت گیرد، پس از آگاهی خودبه خود فسخ می شود.[44] در روایات برای نشان دادن زشتی ازدواج با ناصبی، ازدواج با اهل کتاب بهتر از ازدواج با ناصبی دانسته شده است.[45] گاهی در حرمت ازدواج، مواردی مثل مجوسیه، [46] با ناصب همراه شده است. در روایتی، امام باقر علیه السلام ، ازدواج، خوردن ذبیحه و زندگی با آنان را نهی کرده اند.[47] ازدواج با ناصبی حتی به صورت موقت هم جایز نیست.[48] در این میان ابن حمزه، [49] ازدواج موقت با زن ناصبی را فقط در موارد ضروری، جایز می داند.[50]
7_ 2_ نماز بر جنازۀ ناصبی
در بابی از جلد سوم اصول کافی با عنوان «باب الصلاة علی الناصب»، هفت روایت به این موضوع اختصاص یافته است.[51] به طورکلی در صورت نماز خواندن بر جنازۀ ناصبی، لازم است که نفرین شود.[52] علمای شیعه، این نماز را جز در حالت تقیه، جایز نمی دانند.[53] ابن برّاج، نماز بر ناصبی را در صورت عدم ضرورت تقیه جایز نمی داند.[54] در این مورد هم قیودی دربارۀ علنی بودن و شناخته شدن به نصب، در کنار ناصبی به چشم می خورد[55] که قبلاً دربارۀ آن توضیح داده شد.
7_ 3_ اقتدا به ناصبی در نماز
اقتدا به ناصبی و خارجی در نماز جایز نیست، [56] مگر درصورتی که ترس آن باشد که موجب شهرت و انگشت نما شدن بشود.[57] در این میان نظر شیخ طوسی قابل توجه است؛ وی علاوه بر رد اقتدا در نماز به ناصبی در حال اختیار، [58] اقتدا به کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارد، ولی از دشمن او بیزاری نمی جوید را نیز جایز نمی داند.[59] وی سایر فرقه های شیعۀ غیر اثناعشری را نیز مشمول این حکم دانسته است؛ البته جواز به شرط تقیه نیز موردقبول او است.[60]
علی بن سعید بصری که در بصره، میان بنی عدی زندگی می کرد، از امام صادق علیه السلام درباره نماز پشت سر آن ها که عثمانی مذهب بودند، سؤال می کند. پاسخ امام، مبنی بر جواز نماز بر اساس تقیه بود و فضیل بن یسار به نقل از باقرین علیهما السلام به او می گوید که نباید به ناصبی اقتدا کرد.[61]
7_ 4_ ذبیحۀ ناصبی
شیخ طوسی بابی از استبصار به نام «باب ذبائح من نصب العداوة لآل محمد علیهم السلام » را به بررسی حکم ذبیحۀ ناصبان اهل بیت علیهم السلام ، اختصاص داده است.[62] ایشان معتقد است ذبیحۀ ناصبی حرام و در حکم ذبیحۀ کفار و مرتدان است.[63] ذبیحۀ خوارج هم _ به طور مستقل _ حرام دانسته شده است.[64]
گاهی در منابع، خوردن ذبایح ناصب و یهودی و نصرانی، به شرطی که نام خداوند هنگام ذبح شنیده شود، جایز دانسته شده[65] و گاهی حتی خوردن ذبایح مخالف هم منع شده است.[66] البته به نظر می رسد که در این دو مورد _ همان گونه که شیخ طوسی اشاره می کند _ اضطرار و شرایط، موجب تعلیق حرمت شده است.[67]
محقق حلی، ذبیحۀ تمام مسلمانان را حلال می داند و خوارج، غلات و مشبّهه را خارج از اسلام و درنتیجه ذبایح آن ها را حرام و نیز حکم ناصب حربی را مثل حکم خوارج می داند.[68] خرید گوشت از ناصبی هم مشمول حکم حرمت می شود و آن گوشت بدتر از گوشت میته و خوک دانسته شده است.[69]
7_ 5_ دادن کفاره به ناصبی
در اطعام کفاره، شیعه بودن فقیر از شروط است؛ اما در مواردی که شیعۀ نیازمند وجود نداشته باشد، اطعام مستضعفین از غیر شیعه (ممن خالفهم) جایز است؛ ولی درهرصورت، ناصبی نباید اطعام شود.[70] گاهی نهی از هر نوع کمک ازجمله اطعام ناصب، به قدری شدید است که وعدۀ عذاب سختی برای روز قیامت در پی دارد[71] و گاه مساوی با قتل یک شیعه انگاشته شده است؛[72] اما در مقابل، دادن زکات فطره به همسایگان غیر عارف که ناصبی نیستند، اگر نیازمند باشند، جایز شمرده شده است.[73]
7_ 6_ اموال ناصبی
ابن ادریس حلی، دو روایت را مبنی بر جواز استفاده از مال ناصبی [بدون اذن او] نقل می کند؛ ولی در توضیح خود تأکید می ورزد که ناصب در این دو روایت، کسی است که علیه مسلمین جنگ برپا می کنند (اهل الحرب)؛ وگرنه گرفتن مال مسلمان و ذمّی به هیچ وجه جایز نیست.[74]
این گفتۀ ابن ادریس، تأکیدهای شیخ مفید و شیخ صدوق دربارۀ محدود و مشخص کردن مصادیق ناصبی را به یاد می آورد.[75]
7_ 7_ نیابت حج از ناصبی
در فقه شیعه، نمی توان به نیابت از ناصبی به حج رفت.[76] این مسئله یک استثناء دارد و آن در صورتی است که ناصبی، پدر فرد باشد.[77] بابی از کافی با عنوان «الحج عن المخالف» به دو روایت دربارۀ این موضوع اختصاص پیداکرده است. تخصیص خوردن حکم نیابت از ناصبی، دربارۀ پدر، شبیه سایر احکام فقهی دربارۀ ناصب است که در مورد مخالف و مستضعف، تخصیص خورده است. به همین لحاظ در اینجا نیز ناصب می تواند به مفهوم خاص فقهی آمده باشد.
7_ 8_ شیعه شدن ناصبی
طبق فقه شیعه، اعمال ناصبی که در زمان گمراهی و اعتقاد به نصب انجام داده است، پس از شیعه شدن (= استبصار)، قبول می شود و نیاز به تکرار و قضای آن نیست. زکات[78] و حج[79] از این مورد مستثنا هستند؛ ولی عدم وجوب و درنتیجه استحباب قضای حج نیز در برخی منابع آمده است.[80] شیخ طوسی بابی از الاستبصار را به روایات مربوط به حج مخالف و ناصبی ای که مستبصرشده اختصاص داده است.[81] ازآنجاکه اگر «حروریه، مرجئه، عثمانیه و قدریه»
نیز _ مثل ناصبی _ مستبصر شوند، همان حکم را دارند، [82] می توان همسانی دیدگاه فقهای شیعه میان این واژه ها _ به ویژه عثمانیه و نواصب _ را موردتوجه قرارداد.
8 – تفکیک مفهومی واژۀ ناصبی از غیر ناصبی
در بخشی که نظر صریح فقهای امامیه راجع به ناصبی ذکر شد، به وضوح از تفکیکی سخن رفت که ایشان در میان غیر شیعیان قائل بوده و آن ها را به دو گروه تقسیم می کردند و تنها یکی را ناصبی و شامل احکام خاص آن می دانستند. در نمونۀ احکامی هم که برای ناصبیان ذکر شد، واژه هایی دیده می شوند که در کنار ناصبی آمده اند؛ اما به عنوان قید و استثنا و نه به همان معنای ناصبی. پرواضح است که کاربرد واژه های متفاوت، آن هم در احکام فقهی، بی دلیل و بدون دقت صورت نگرفته است. پس باید دید واژه هایی همچون: مخالف، غیر عارف، شکاک و مستضعف که در متون فقهی _ حدیثی کاملاً شناخته شده اند، به چه معنی به کاررفته اند. توجه به این معنی تأییدی است بر این نکته که از دیدگاه فقه شیعه، همۀ سنیان، ناصبی نیستند.
از منظر فقهی، رابطۀ مخالف و ناصبی، عموم و خصوص مطلق است. به این معنی که هر ناصبی مخالف است، ولی هر مخالفی ناصبی نیست. در مسائل فقهی پیش گفته نیز بارها از مخالف _ و واژه های مستضعف، غیر عارف و شکاک _ استفاده شده است. شیخ صدوق در معانی الاخبار بابی را با عنوان «معنی المستضعف»، به احادیث مربوط به این مفهوم اختصاص داده است.[83] یکی از معانی مستضعف در اصطلاح فقهی، هر اهل قبله ای است که ناصبی نباشد و اختلاف ها و حق و باطل را نشناسد؛[84] این ها نه کافرند و نه مؤمن.[85] در بسیاری از موارد فقهی که سخن از ناصبی و شرح حکمی دربارۀ اوست، معمولاً به مستضعف هم اشاره شده و حکمی غیر از حکم ناصبی برای آن مشخص می شود.[86] در متون فقه شیعی، «مستضعف» و «غیر عارف»، [87] به یک معنی آمده است. منظور از غیر عارف، مسلمانی است که مقام واقعی امامان را نمی شناسد. او و ناصبی گرچه در این مسئله با هم مشترک هستند، اما برخلاف ناصبی، غیر عارف، ابراز دشمنی نمی کند. همین نکته سبب تفاوت میان حکم فقهی این دو می شود. برای مثال، غیر عارف پس از معرفت به امر امامان و شیعه شدن_ برخلاف ناصبی _ لازم نیست حج خود را قضا کند؛[88] همچنین با زن غیر عارف می توان ازدواج کرد.[89]
شیخ کلینی رحمة الله در باب «مناکحة النصاب و الشکاک»[90] نیز همین تفکیک مفهومی را انجام داده است و شکاک، مستضعف و بُله من النساء را در ردیف یکدیگر ذکر کرده است. شیخ طوسی رحمة الله در مقابل کسانی که به طور علنی دشمنی می ورزند، شکاک را به معنی مستضعف می داند.[91] ازاین رو شیعه، ازدواج با زن شکاک را برخلاف ناصبی جایز می داند.[92]
با دقت در مواردی که به ویژه دربارۀ حکم ازدواج، با وضوح بیشتری مطرح شده است، می توان گفت که مخالف، مستضعف، غیر عارف و شکاک، واژگانی هستند که بر غیر ناصبی اطلاق شده و به دلیل عدم دشمنی و عناد، حکمشان از ناصبیان جداست.
ذکر این نکته نیز ضروری است که مفهوم فقهی ناصبی، گاهی با واژه هایی چون «عدوّ الله» و «جاحداً للحق»، بیان شده است.[93] در همۀ این موارد، به بغض نسبت به اهل بیت پیامبر علیهم السلام اشاره شده و این بهترین دلیل برای همسانی آن ها با ناصبی است. از سوی دیگر، خوارج از متداول ترین مصداق های ناصبی گری بوده اند؛ زیرا به جنگ با علی علیه السلام برخاستند و ازاین رو در موارد زیادی، صریحاً جزء ناصبیان معرفی شده و دیگرانی که جزء ناصبیان هستند نیز به خوارج تشبیه شده اند.[94]
نتیجه
واژۀ نصب در یک سیر طبیعی، از معنای لغوی «برپا کردن» و نیز «جنگ و دشمنی»، به معنی اصطلاحی «دشمنی با علی و اهل بیت علیهم السلام » تحول یافته است. اصطلاح نصب و ناصبی، ابتدا در فرهنگ شیعی کاربرد داشته و سپس به احتمال زیاد از قرن هفتم به بعد به متون اهل سنت راه یافته است.
مفهوم واژۀ نصب و ناصبی در متون شیعی گاه به هم آمیخته و ابهام آلود می نماید؛ به گونه ای که برخی از عالمان شیعی برای پرهیز از درهم آمیختگی مفهوم ناصبی، به تألیف آثاری مستقل همت گماشتند.[95] برای ایضاح دقیق مفهوم ناصبی می توان آن را به مفهوم عام و خاص تقسیم کرد. در مفهوم عام، ناصبی مترادف با مخالف، شکاک و مستضعف است که نمی توان آن را مفهومی دقیق و رسا و قابل قبول از سوی عالمان بزرگ امامیه دانست؛ بلکه این مفهوم بیشتر به تلقی عامیانه در فضای منازعات فرقه ای و سیاسی شباهت دارد. مفهوم خاص و فقهی ناصبی که به ابراز خصومت و برپایی جنگ بر ضد امامان معصوم علیهم السلام تعبیر می شود، به دقت از سوی عالمان و نویسندگان بزرگ شیعی به کاررفته است و از میان ایشان، فقیهان امامیه بیشترین کوشش را برای تشخیص مفهوم و مصداق ناصبی کرده اند.
در متون فقهی شیعه، هرچه از دورۀ ائمه علیهم السلام دور می شویم، کوشش برای ارائۀ مفهومی شفاف تر، بیشتر نمایان می شود. شاید نیاز جامعه به شرح و بسط مسائل از دلایل این کوشش باشد. احادیثی شامل مباحث مربوط به ناصبیان، در قرن چهارم در ابواب فقهی مربوط به ناصبی تدوین شده است و به ظاهر اول بار در قرن ششم هجری کتابی مستقل باهدف ارائۀ مفهوم دقیقی از ناصبی، تألیف شده است.
نگاهی به عناوین احکام فقهی مطرح شده دربارۀ ناصبیان، نشان می دهد که همۀ آن ها جزء مسائلی هستند که شیعیان ممکن بود هرروزه با آن برخورد داشته باشند و بیانگر حضور افرادی با رویکرد ناصبی گری در جامعه و نیز نشانگر نوع تعامل جامعۀ شیعیان با این پدیده است. به همین دلیل در چندین مورد در کنار حکم اصلی، شرط تقیه و یا اضطرار نیز دراین باره ذکر شده است.
فهرست منابع :
آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت: دارالاضواء، 1403 ق.
آمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی و حسین درایتی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1378.
افندی، عبدالله، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، محقق: سید احمدحسینی، باهتمام سید محمود مرعشی، قم: مطبعة خیام، 1401 ق.
ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، المحقق: لجنة التحقیق قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1410 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، مستطرفات السرائر، تحقیق: لجنة التحقیق، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1411 ق.
ابن بابویه، علی بن حسین، الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام المشتهر بفقه الرضا، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث_ قم؛ مشهد: المؤتمر العالمی للإمام الرضا علیه السلام ، 1406 ق.
ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، المهذب، إعداد: مؤسسة سید الشهداء العلمیة، إشراف: جعفر السبحانی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1406 ق.
ابن حمزة، محمد بن علی، الوسیلة الی نیل الفضیلة، تحقیق: الشیخ محمد الحسون، إشراف: السید محمود المرعشی؛ قم: منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، 1408 ق.
ابن زهرة، حمزة بن علی، غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع، تحقیق شیخ إبراهیم البهادری، إشراف: جعفر السبحانی، قم: مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام ، 1417 ق.
ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، بیروت: دار الجیل، 1420 ق./1999 م.
ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، لجنة التحقیق؛ قم: مؤسسة نشر الفقاهة، 1417 ق.
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ، مصحح: محمدباقر بهبودی؛ بیروت: دارالاضواء، 1394 ق.
ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، القسم الثالث، تحقیق عبدالله سلوم السامرایی، (ملحق بکتاب الغلو والفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیة)، بغداد: دارالواسط للنشر، 1988 م.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمۀ علی آقانوری، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب؛ 1382.
ازهری، محمد بن أحمد، تهذیب اللغة، تحقیق: محمد عوض مرعب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 2001 م.
اشعری قمی، أحمد بن محمد، النوادر، تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام . قم: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1408 ق.
ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، مصحح: سید جلال الدین محدث ارموی؛ تهران: انجمن آثار ملی، (2535)1395 ق./1354 ش.
جوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، بیروت: دار العلم للملایین 1407 _ 1987 م.
حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق.
حمیری، عبد الله، قرب الإسناد، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1413 ق.
رازی، محمد بن حسین، تبصرةالعوام فی معرفة مقالات الانام، تصحیح: عباس اقبال آشتیانی، طهران: مطبعه مجلس، 1313.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دارالمعرفة، بی تا.
زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1414 ق./1994 م.
زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغة، بیروت: دار الفکر، 1399 ق./1979 م.
صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة _ مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الخصال، صححه وعلق علیه: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1403 ق./1362 ش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، علل الشرائع، تقدیم: السید محمد صادق بحر العلوم، نجف: منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ق./1966 م.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، صححه وقدم له وعلق علیه: حسین الأعلمی، بیروت: منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1404 ق./1984 م.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، معانی الأخبار، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1361 ش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، المقنع، تحقیق: لجنة التحقیق التابعة لمؤسسة الإمام الهادی علیه السلام ، قم: مؤسسة الإمام الهادی علیه السلام ، 1405 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، من لا یحضره الفقیه، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی تا.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الهدایة (فی الاصول و الفروع)، تحقیق: مؤسسة الإمام الهادی علیه السلام ، قم: مؤسسه الإمام الهادی علیه السلام ، 1418 ق.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، 1387 ق./1967 م.
طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، تحقیق: السید أحمد الحسینی، تهران: مکتب النشر الثقافة الإسلامیة، 1408 ق./1367 ش.
طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، حققه وعلق علیه: السید حسن الموسوی الخرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1390 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الأمالی، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة _ مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافة، 1414 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة للشیخ المفید رضوان الله علیه، حققه وعلق علیه: السید حسن الموسوی الخرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1365.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الغیبة، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی، الشیخ علی أحمد ناصح، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیة، 1411 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، المبسوط فی فقه الإمامیة، تصحیح وتعلیق: السید محمد تقی الکشفی، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء آثار الجعفریة، 1387 ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، النهایة فی مجرد الفقه والفتاوی، قم: قدس محمدی، بی تا.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة، 1411 ق./1991 م.
علم الهدی، علی بن حسین، رسائل شریف المرتضی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، باشراف سید احمد الحسینی الاشکوری، قم: دارالقرآن الکریم، 1405 ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق: الدکتور مهدی المخزومی والدکتور إبراهیم السامرائی، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1410 ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: مؤسسة الرسالة، بی تا.
قاضی نعمان، دعائم الاسلام وذکر الحلال والحرام، والقضایا والأحکام عن اهل بیت رسول الله علیه وعلیهم أفضل السلام، تحقیق: آصف بن علی أصغر فیضی، قاهره: دار المعارف 1383 ق./1963 م.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، صححه وعلق علیه: علی أکبر الغفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1365.
لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق: الشیخ حسین الحسینی البیرجندی، قم: دارالحدیث.
محقق حلی، جعفر بن حسن، المعتبر فی شرح المختصر، حققه وصححه عدة من الأفاضل، تحت إشراف آیة الله ناصر مکارم الشیرازی، قم: مؤسسة سید الشهداء علیه السلام ، بی تا.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الرسائل التسع، تحقیق: رضا الاستادی، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی، 1413 ق./1371.
محمودی، محمد باقر، نهج السعادة، نجف: مطبعة النعمان، 1385 ق./1965 م.
مفید، محمد بن محمد، الامالی، تحقیق: حسین الأستاد ولی، علی أکبر الغفاری، بیروت: دارالمفید للطباعة والنشر والتوزیع، 1414 ق./1993 م.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، المقنعة، تحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1410 ق.
نرسی، زید، کتاب زید النرسی فی الأصول الستة عشر لنخبة من الرواة، تحقیق: حسن المصطفوی، قم: دار الشبستری للمطبوعات، 1405 ق./1363 ش. روایة هارون بن موسی بن أحمد التلعکبری عن أبی العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی.
Heffening، W.، “mut‘a” in Encyclopedia of Islam (Second edition)، VII:765a.
پی نوشت ها:
[1] استادیار دانشگاه فردوسی مشهد mmojtahedi@um.ac.ir.
[2]. ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعة، 2/494، 3/130، 4/194، 11/229، 19/76؛ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، 2/123؛ افندی، عبدالله، ریاض العلماء، 5/33.
[3]. ابن زهره، حمزه بن علی، غنیة النزوع، 28.
[4]. به استثنای معدودی سنّی معتزلی و اهل رأی مثل جاحظ، اسکافی، ناشیءاکبر و زمخشری.
[5]. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، کتاب الزینة، 3/258.
[6]. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، 5/434.
[7]. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، 2/136؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، 12/148؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، 2/225؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، 494.
[8]. فراهیدی، خلیل بن احمد، همان.
[9]. آن هنگام که بنی اسد به من محبت میورزند، با آن کس که دشمن من است جنگ میکنند.زمخشری بیت را اینگونه آورده است:
وإذا بنو أسدٍ عليّ تحزَّبوا نصبت بنو أسد لمن راماني
زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغة، 1/635.
[10]. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، همان.
[11]. در میانتان کینههای نزدیکان را به دوش میکشم، اما در میان دیگرانی که از نزدیکانم نیستند نسبت به من دشمنی میشود و من نیز دشمنی میورزم. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان (ترجمه)، پاورقی ص 67.
[12]. زمخشری، محمود بن عمر، همان؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، 1/133؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، 4/316؛ زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، 2/436
[13]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 8/50؛ رازی، محمد بن حسین، تبصرة العوام، 28.
[14]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 7/374.
[15]. همان، 5/348 و 349.
[16]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 500.
[17]. طوسی، محمد بن حسن، النهایة، 52.
[18]. مانند ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، 1/275؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، 2/336، 5/99، 6/425، 7/461 و 509، 8/406، 447 و 481.
[19]. در این نمونهها، نصب (دشمنی و یا جنگ)، نسبت به علی علیهالسلام و اهلبیت علیهمالسلام مطرح شده است. در این احادیث بهصراحت لفظ نصب آمده است؛ ولی در شمار زیادی از احادیث منقول از پیامبر صلیاللهعلیه وآله _ بدون ذکر لفظ نصب _ به مضمون نصب که همان دشمنی با امیرالمؤمنین علیهالسلام است نیز، اشاره شده است.
[20]. صدوق، محمد بن علی، امالی، 771.
[21]. ابنمغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب علیهالسلام ، 93، ح 68.
[22]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 3/408.
[23]. مفید، محمد بن محمد، امالی، 77 و 346؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، 118.
[24]. همان، 455.
[25]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 148.
[26]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، همان، 1/372؛ طبری، محمد بن جریر، همان، 5/131.
[27]. صدوق، محمد بن علی، خصال، 633؛ لیثی، علی بن محمد، عیون المواعظ، 124؛ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، 117، ش 2035.
[28]. صدوق، محمد بن علی، همان، 633؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، 170.
[29]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 2/223.
[30]. همان، 6/498 و 8/101؛ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، 781.
[31]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/14 و 6/503؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، 726 و منابع دیگر.
[32]. البته مفهوم لغوی آن، همچنان به کار میرفت ر.ک: صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، 2/103؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، 64 و منابع دیگر.
[33]. ر.ک: در بخش احکام فقهی، ابواب خاص در آثار کلینی، صدوق و طوسی.
[34]. رسالة فی معنی الناصب، ظاهراً اثری در مفهوم شناسی ناصبی بوده است. افندی این رساله را از آن ابن ادریس حلی دانسته است (ریاض العلماء، 5/33). اطلاعی از نسخۀ خطی این رساله در دست نیست.
[35]. برای نمونه ر.ک: الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب از شیخ یوسف بحرانی، صاحب الحدائق الناضرة.
[36]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 3/408.
[37]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 579.
[38]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، 9/71.
[39]. حلی، جعفر بن حسن، الرسائل التسع، 277 و 278.
[40]. همو، المعتبر، 2/766.
[41]. اشعری، احمد بن محمد، النوادر، 130؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 5/350؛ صدوق، محمد بن علی، المقنع، 307؛ مفید، محمد بن محمد، مقنعة، 500؛ ابنحمزه، محمد بن علی، الوسیلة، 290
[42]. اشعری، احمد بن محمد، همان؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 5/348 و 349؛ طوسی، محمد بن حسن، النهایة، 458؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، مهذّب، 2/188.
[43]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 500؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، 7/302.
[44]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 5/351؛ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، 3/183.
[45]. مثلاً ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب.
[46]. صدوق، محمد بن علی، الهدایة، 259.
[47]. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، 3/184؛ همو، تهذیب، 7/303.
[48]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 545.
[49]. ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیلة، 310.
[50]. تنها جایی که در دائرةالمعارف اسلام، از نواصب ذکری به میان آمده است، ذیل مدخل متعه است. نویسندۀ مقاله ضمن توضیح نظر امامیه، به منع ازدواج موقت با کافران و نیز نواصب اشاره نموده است و نواصب را خوارج افراطی معنی کرده است. بنگرید به:
Heffening، W، (Mut‘a) in Encyclopaedia of Islam (New edition). VII:765a
[51]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/188_ 190.
[52]. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، 1/236؛ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، 114؛ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 229؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، 1/131.
[53]. مفید، محمد بن محمد، همان، 229.
[54]. ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، 1/129.
[55]. طوسی، محمد بن حسن، النهایة، 145.
[56]. اشعری، احمد بن محمد، همان، 130؛ قاضی نعمان، همان، 1/151.
[57]. همان، 1/152. قاضی نعمان در پی هر دو روایتی که دربارۀ منع نماز_ جز در حال تقیه_ پشت سر ناصبی و خارجی آورده، اشاره میکند که به حمدالله ترس و تقیه رفع شده و امر خدا آشکارشده است و واجب نیست پشت سر آنها نماز خواند. منظور او از امر خدا همان اعلان دعوت و قدرت یافتن خلفای فاطمی است.
[58]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، 3/27.
[59]. همو، مبسوط، 1/155. واضح است که مورد دوم، به معنی ناصبی نیامده و نیست.
[60]. همو، النهایة، 112.
[61]. همو، تهذیب، 3/27 و 28.
[62]. همو، استبصار، 4/87.
[63]. مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 579؛ ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیلة، 361.
[64]. طوسی، محمد بن حسن، همان، 4/87.
[65]. همان.
[66]. همان، 4/86.
[67]. همان، 4/86 و 88.
[68]. حلی، جعفر بن حسن، همان، 277.
[69]. طوسی، محمد بن حسن، همان، 4/87.
[70]. همو، النهایه، 570؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، 2/415.
[71]. نرسی، زید، کتاب زید النرسی، 52.
[72]. صدوق، محمد بن علی، معانیالاخبار، 365: «من أشبع عدوّاً لنا فقد قتل ولیاً لنا».
[73]. همو، من لایحضره الفقیه، 2/182.
[74]. ابن ادریس، محمد بن احمد، مستطرفاتالسرائر، 607.
[75]. ر.ک: ابتدای همین مقاله.
[76]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 4/309؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 2/422؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، 5/414.
[77]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان؛ صدوق، محمد بن علی، همان؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.
[78]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/546؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، 5/9.
[79]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 4/274؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، 2/422؛ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، 2/146.
[80]. همو، تهذیب، 5/9 و 10.
[81]. همو، الاستبصار، 2/145 به بعد.
[82]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/545؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، 2/374؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، 4/54.
[83]. ص 200 به بعد.
[84]. همان، 201.
[85]. همان، 202.
[86]. برای مثال ر.ک: ابنبابویه، علی بن حسین، فقه الرضا، 188؛ ابن حمزه، محمد بن علی، همان، 119 و 361؛ مفید، محمد بن محمد، مقنعه، 500؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، 7/303؛ همو، النهایة، 570.
[87]. برای مثال ر.ک: مفید، محمد بن محمد، مقنعه، 500.
[88]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان.
[89]. همو، 5/350؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.
[90]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 5/348.
[91]. طوسی، محمد بن حسن، همان.
[92]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان؛ صدوق، محمد بن علی، المقنع، 307؛ همو، من لا یحضره الفقیه، 3/408؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.
[93]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 3/189 به بعد، باب الصلاة علی الناصب؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 1/168.
[94]. برای نمونه ر.ک: مفید، محمد بن محمد، المقنعة، 579؛ حلی، جعفر بن حسن، همان 278.
[95]. برای نمونه ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، همان، 19/27: «مال الناصب و انه لیس کل مخالف ناصبا».