پیشتر در مقالهای جداگانه تحت عنوانِ «کتاب شناسی ابوالصلاح حلبی»6 به معرفی این آثار پرداختهایم. در این نوشتار به شناسایی کتاب تقریب المعارف و بخش امامتِ آن ـ که بخشِ عمده ای از کتاب است ـ میپردازیم تا نشان دهیم چگونه متکلمانِ آن دوران در کنارِ مباحث عقلی و کلامیِ خود، به مباحث امامت اهتمام ورزیده و خود را در زمرة مدافعان سرسخت حریم ولایت و امامتِ آل البیت علیهم السلام جای دادهاند.
در ابتدا باید اشاره کنیم که تردیدی در انتساب این کتاب به ابوالصلاح حلبی نیست و قرائنی در متن آن گواه این مدّعاست. مطالبِ موجود در این کتاب با دو اثر دیگری که از وی برجای مانده هماهنگی زیادی دارند؛7 همچنین مؤلف در این کتاب به آثارِ دیگری از خود اشاره میکند که از یک سو در دو کتاب دیگر خود نیز بدان ها اشاره کرده8 و از سوی دیگر ذهبی نیز برخی از آنها را در زمرة آثار ابوالصلاح معرّفی نموده است.9 ابوالصلاح نیز خود در کتاب الکافي في التکلیف بارها به التقریب ارجاع داده است.10 ذهبی نیز این کتاب را در زمرة کتاب های ابوالصلاح آورده است؛11 چنانکه دانشمندانِ متأخّر شیعی مانند علامة مجلسی رحمه الله (1037ـ1110ق) و شیخ حرّ عاملی رحمه الله (1033ـ1104ق) و پس از ایشان آقا بزرگ تهرانی رحمه الله (1293ـ 1389ق) این کتاب را از وی دانستهاند.12
نام این کتاب در هیچ یک از منابع متقدّم به شکل کامل نیامده و به عبارت التقریب بسنده شده است؛13 اما براساس منابع متأخر نام کامل کتاب تقریب المعارف است.14
دربارة موضوع کتاب نیز می توان گفت که با اندک نگاهی ماهیت کلامیاش روشن میشود.15 مباحث آن همچون دیگر کتب کلامی از مسائل توحید آغاز و به امامت ختم میگردد؛ در انتهای کتاب نیز مباحث فقهی قرار داده شده است.
هرچند این کتاب به گفتة مؤلف بنا به درخواست برخی و به هدف بیان تکالیف عقلی هر فرد مسلمان نوشته شده است؛16 اما احتمالاً پس از گذشت زمانی کوتاه کمیاب شده و تا زمان علّامة مجلسی رحمه الله در دسترس عموم نبوده است؛ زیرا هیچ نشانی از آن در آثارِ برجای ماندة پیش از دوران مذکور یافت نمیشود؛ تا آنجا که حتّی نام این کتاب در هیچ یک از اجازات یا فهارس کتب ـ جز آنچه به شکل گذرا در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است ـ وجود ندارد.17 اما پس از آنکه مرحوم مجلسی رحمه الله به نسخهای از آن دست یافت و آن را در کتاب بحار الأنوار با عبارت «كتابٌ جيدٌ في الكلام، وفيه أخبار طريفة» شناساند18 کمابیش جای خود را در میان کتابهای شیعی باز کرد؛ چنانکه در همان دوران نیز شیخ حرّ عاملی این کتاب را ستود.19
ظاهراً از زمان علامه مجلسی رحمه الله تا ابتدای قرن 14 تنها این منابع از کتاب تقریب المعارف نقل قول کردهاند: 1ـ علّامه مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار؛20 2ـ علّامه مجلسی رحمه الله در مرآة العقول؛21 3ـ شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداة ؛22 4ـ سید محمّد اشرف عاملی در فضائل السادات؛23 5ـ اسدالله دزفولی کاظمی در کشف القناع؛24 6ـ ملا احمد نراقی رحمه الله در عوائد الأیّام؛25 7ـ شیخ عبّاس قمی رحمه الله در الکنی والألقاب؛26 و این امر از محرومیّت این کتاب پرارزش از زمان تألیف تاکنون حکایت می کند.
از سوی دیگر هرچند شیخ آقا بزرگ تهرانی رحمه الله این کتاب را در الذریعة معرّفی نموده،27 اما ظاهراً خود به هیچ نسخهای از آن دسترسی نداشته است.28
ابوالصلاح حلبی در تحریر این اثر از هشت منبع نقل قولهایی دارد؛ این کتابها عبارتند از: 1ـ التاریخ، نوشتة ثقفی؛29 2ـ التاریخ، نوشتة واقدی؛30 3ـ الدار، نوشتة واقدی؛31 4ـ التاریخ، نوشتة طبری؛32 5ـ التاریخ، نوشتة بلاذری؛33 6 ـ الفاضح، نوشتة طبری؛ 7ـ المسترشد، نوشتة طبری؛ 8ـ المعرفة ، نوشتة ثقفی.34 از میان منابع ذکرشده، هماکنون موارد اول، دوم، سوم و ششم در دسترس نیستند35 و بدين جهت تقریب المعارف از اهمیّت ویژهای برخوردار است.
نسخه های خطّی و چاپ های مختلف این کتاب را در مقالة پیشگفته معرفی نمودهایم و در اینجا نیازی به تکرار نیست.36
دربارة محتوای کتاب باید گفت که این کتاب شامل فصول کلیِ توحید، عدل، نبوت و امامت است و پس از این چهار فصل، بخشهایی با عنوانهای: «النکیر على أبي بکر وعمر وأمور متفرقة »، «النکیر على عثمان وأمور متفرقة »، «بطلان خلافة المتقدّمین على أمیر المؤمنین علیه السلام »، «ما استدلّ به على إیمان القوم من الکتاب والسنّة وردّه» و «إمامة الإمام الثاني عشر عجل الله تعالى فرجه الشریف» افزوده شده است.37 در انتها نیز بخشی با عنوان «التکلیف الشرعی» بوده که متأسفانه در چاپ کنونی تنها چند پاراگراف از آن موجود است. سه فصل اول کتاب که بیشتر جنبة کلامی دارد ـ و نمیتوان ذیل عنوان مباحث امامت به آنها پرداخت ـ تنها یک چهارم کل کتاب را شامل می شود؛ از این رو میتوان گفت جنبة امامتی این کتاب (بعد از این سه فصل تا انتهای کتاب) حجم عمدة آن را به خود اختصاص داده است؛ یعنی حدود سه چهارم کل کتاب. اما در این میان بخش مثالب خلفا، خود نیمی از کل کتاب را دربرگرفته است. پیش از این، از مهجور بودن این اثر سخن به میان آوردیم؛ به اعتقاد نویسندة این سطور، بعید نیست که همین حجم بالای بخش مثالب، در به حاشیه رانده شدن آن نقش داشته باشد.
برخی معتقدند که این کتاب ـ به ويژه در مسائل عدل ـ از الذخيرة (اثر سيد مرتضی رحمه الله ) تأثير پذيرفته است و مؤلف سعی كرده ضمن تلخيص مباحث، نكاتی را بر محتويات الذخيرة بيفزايد.38 البته اين ديدگاه با در نظر داشتن این مطلب که ابوالصلاح خود شرحی بر الذخيرة داشته دور از انتظار نيست؛ به ویژه که غالب مباحث کلامی موجود در این فصول با آرای سید مرتضى هم سویی دارند. اما اینکه محتویات دو کتاب کلامی، خصوصاً در یک دوران و از دو مؤلف هم مذهب، با ارتباط استاد و شاگردی ـ به هم نزدیک باشند، امر بسیار معمولی است و الزاماً به معنای تلخیص مطالب نیست.
مباحث امامت39
از نظر حلبی، غرض الهی از امامت آن است که بندگان بتوانند به وسیلة آن از بدیها و کردار ناشایست بپرهیزند و خوبیها و هر آنچه برای ایشان خیر و صلاح است را دریابند. متکلمان از این مطلب به «لطف» تعبیر میکنند؛ از این روی ابوالصلاح حلبی وجود امام را برای بندگان لطفی دانسته که وجودش لاجرم باید محقق شود. امام از دیدگاه وی به حکم عقل باید معصوم و داناترین و شجاعترین فرد جامعه و همچنین عابد و زاهد باشد. مؤلف وجود این صفات را در دوازده امامِ شیعیان علیهم السلام ، مسلّم دانسته و معتقد است امامت به جز ایشان برای هیچ کس دیگر ثابت نیست و هرکه بر یکی از این دوازده تن جاهل باشد از ایمان خارج است.
اثبات امامتِ امامان شیعه
مؤلف پس از آنکه به بیانِ ادلّة عقلی لزومِ امامت و صفات امام میپردازد، به تعیین مصداق این امامت پرداخته و ادلّة ثبوت آن را برای امامان معصومِ شیعه بیان می کند؛ وی دو راه کلی برای شناخت امام معرفی مینماید؛ اول: وجود معجزه برای کسی که ادعای امامت دارد؛ دوم: نص و بیان صریح امامت و ولایت در قرآن کریم یا در کلام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و یا امام پیشین.
مؤلف برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و هر یک از امامان معصوم علیهم السلام معجزههایی نقل کرده و بر این باور است که این معجزهها متواترند و وقوع آنها قطعی است. دربارة نص نیز وی نصوص دال بر امامت ائمه علیهم السلام را به دو گروه کلی تقسیم کرده است: اول: نصوصی که به طور کلی بر امامت و ولایت اهل بیت معصوم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دلالت مینمایند؛ دوم: نصوصی که به طور خاص بر امامت حضرت علی علیه السلام دلالت میکنند.
مؤلف قبل از بررسی نصوص دال بر ولایت و امامت، استدلال میکند که تنها ائمة دوازده گانة شیعه معصومند و به همین جهت باید نصوصی را که بر ولایت اشخاصی دلالت می کنند را بر ولایت همین امامان حمل کرد؛ زیرا ولایت داشتن غیرمعصوم بر مردم جایز نیست؛ وی چنین استدلال می کند که اولاً عصمت، جز برای ایشان، برای هیچ فرد دیگری ثابت نشده است؛ ثانیاً هیچ شخص دیگری نیز مدعی چنین عصمتی نیست.
مؤلف سپس آیات و روایاتی را مورد اشاره قرار میدهد که در آنها مردم به افرادی ارجاع داده شدهاند و از آن جهت که این ارجاع تنها در حالت عصمت ایشان صحیح است، باید منظور ائمه اثنا عشر شیعیان علیهم السلام باشد و از همین راه امامت ایشان ثابت میشود. آیات مورد تمسک مؤلف از این قرارند:
(وَمَا أرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إلَّا رِجَالًا نُوحِي إلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ إنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)؛40 (يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)؛41 (لَوْ رَدُّوهُ إلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)؛42 (فَكَيْفَ إذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا)؛43 (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أنْفُسِهِمْ)؛44 (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ).45
روایات مورد تمسّک مؤلف نیز از این قرارند:
«إنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ مَا إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»؛ «مَثَلُ أهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا وَقَعَ فِي النَّارِ».
ایشان همچنین به روایات منقول از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که تعداد خلفای حضرت را پس از ایشان دوازده نفر دانسته اند، تمسّک میکند و معتقد است با توجّه به آنکه هیچ کس جز ما ادّعای دوازده جانشین برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ندارد، حقّانیّت قائلان به ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت میگردد. مؤلف این روایات را در چهار دسته مورد برسی قرار میدهد: اول: گفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به امام حسین علیه السلام که فرمود: «أنْتَ إمَامٌ ابْنُ إمَامٍ أخُو إمَامٍ أبُو أئِمَّةٍ حُجَجٍ تِسْعٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ أعْلَمُهُمْ أحْكَمُهُمْ أفْضَلُهُم»؛ دوم: روایاتی که با این مضمون هستند: «عَدَدُ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِي عَدَدُ نُقَبَاءِ مُوسَى»؛ سوم: خبر لوح؛ چهارم: خبر الصحائف.
مؤلف نصوص مربوط به امامت حضرت علی علیه السلام را نیز در دو گروه آیات و روایات مورد برسی قرار داده است. وی پیش از ورود به نصوص جلیِ (آشکار) امامت و ولایت آن حضرت، روایات و مناقبی که دال بر سزاواری ایشان بر این مقام است را متذکر میشود. در این قسمت ایشان متعرض روایات ذیل شده است که در دو گروه افعال و اقوال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ذکر شده اند:
افعال:
1 – مؤاخات آن حضرت با امیر المؤمنین علیه السلام ؛
2 – امارت ایشان بر هر گروهی که حضرت در آن بوده است؛
3 – امیرالمؤمنین علیه السلام در تمامی حالات به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از همه نزدیک تر بوده است؛
4 – ابلاغ فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به مشرکان بعد از بازپس گرفتن آن از ابوبکر؛
5 – بستن همة ابواب به استثنای درب خانة امیرالمؤمنین علیه السلام ؛
6 – ماجرای «حمل الرایه» در روز خیبر؛
7 – قضیة مباهله
8 – نجوای امیرالمؤمنین علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ؛
9 – ایستادن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به احترام امیرالمؤمنین علیه السلام ؛
10 – ورود امیرالمؤمنین علیه السلام در هر حال و بدون اذن بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ؛
11 – همسری امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه زهراB؛
12 – حدیث مناجات.
احادیث:
1 – «إنِّي بَاعِثُ رَجُلًا كَنَفْسِي»؛
2 – «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أنَا مِنْهُ»؛
3 – «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ مَا دَارَ»؛
4 – «أنَا وَ عَلِيٌّ كَهَاتَيْنِ»؛
5 – «مَنْزِلُكَ فِي الْجَنَّةِ تُجَاهٌ مِنْ مَنْزلِي تُكْسَى إذَا كُسِيتُ وَ تُحَيَّا إذَا حُيِّيتُ»؛
6 – «أنْتَ أوَّلُ جَاثٍ لِلْخُصُومِ مِنْ أُمَّتِي وَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ سَاقِي حَوْضِي وَ أوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِي وَ أَبُو ذُرِّيَّتِي»؛
7 – «لَا يُؤَدِّي عَنِّي إلَّا رَجُلٌ مِنِّي و عَلِيٌّ مِنِّي وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ»؛
8 – «حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي»؛
9 – «مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّنِي وَ مَنْ سَبَّنِي فَقَدْ سَبَّ اللهَ وَ مَنْ سَبَّ اللهَ أكَبَّهُ اللهُ عَلَى مَنْخِرِهِ فِي النَّار».
نص جلی بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در آیات
1 – (إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ).46
مؤلف در استدلال به این آیه میگوید: اینکه «ولی» ـ فارغ از این آیه ـ دلالت بر معنای اولویت دارد، غیر قابل انکار است و در شرع و لغت، در معنای مذکور استفاده شده است؛ اما اینکه مراد در این آیه ولایت و امامت است آنگاه روشن میشود که بدانیم از میان معانیِ دیگرِ «ولی»، تنها نصرت و محبت قابل تصور است و احتمال ارادة معانیِ دیگر با اندک دقتی منتفی میگردد. ارادة نصرت و محبّت نیز با تأمّلی بیشتر غیرقابل پذیرش است؛ زیرا با این فرض، مخاطبانِ مورد خطاب در «ولیکم» تنها یکی از این چهار مورد میتوانند باشند: یا تمامی مردم (اعم از مؤمنان و کافران)؛ یا فقط کفار؛ یا فقط مؤمنان؛ یا بعضی از مؤمنان. چون نمیتوانیم وجوبِ محبّت و نصرت را برای کفّار بپذیریم، مخاطبان را باید فقط مؤمنان بدانیم و چون در این آیه برخی از مؤمنان بر برخی دیگر ولایت دارند، مخاطبان این آیه نمیتوانند تمامی مؤمنان باشند. اکنون چون میدانیم نصرت و محبتِ مؤمنان بر همه لازم است، این معانی در آیه منتفی میگردند.
از سوی دیگر ولایت در این آیه تنها برای خدا، رسول و شخصی که در حال رکوع زکات داده ثابت شده است؛ زیرا اولاً: کلمة «إنّما» دلالت بر حصر دارد؛ ثانیاً: ویژگیهایی که در آیه ذکر شده اند، شخص خاصی را تعیین نموده و دیگران را خارج می کنند؛ در نتیجه چون گفته شد که نصرت و محبّتِ مؤمنان بر همه واجب است، این معانی نمیتوانند در آیه مراد بوده باشند.
بدین ترتیب تمام معانی دیگر منتفی شدند و معنای اولویّت برای این لفظ ثابت میگردد و از آنجا که در روایات و شأن نزول آیه به تواتر ثابت شده که این آیه در رابطه با امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، منظور از (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) کسی جز آن حضرت نخواهد بود و این دلیل، نصّ جلی بر ولایت و امامت آن حضرت است.
2 – (يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أطِيعُوا اللهَ وَأطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ).47
مؤلف، این آیه را نیز از آیاتی دانسته که نصّ جلی اند بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام . وی برای استدلال به این آیه، دو برهان اقامه کرده است:
برهان اول: اطاعت اولی الامر در این آیه به خدا و رسول عطف شده و همان عمومیتی که در اطاعت آن دو واجب است در اولی الامر هم واجب است و این عمومیت را تنها کسانی قبول دارند که ولایت بلافصل و مطلقة امیرالمؤمنین علیه السلام را پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثابت کردهاند.
برهان دوم: منظور از اولی الامر یکی از این دو گروه است: یا خلفا و کسانی که بر مسلمانان حکم راندهاند و یا دوازده امامِ معصوم علیهم السلام . اکنون اگر با برهان ثابت شود که یکی از این دو گروه، منظورِ آیه نیست، دیگری ثابت میگردد. براهینی که ثابت می کنند منظور خلفا نیستند:
الف ـ اطلاق موجود در آیه، اطاعت را در همة زمانها و بر همة مردم و در همه حال ثابت میکند؛ اما اطاعت خلفا تنها در دوران خلافت و فقط بر مردم همان زمان ثابت است و از این جهت خاص است؛ پس منظور آنها نیستند.
ب ـ خداوند در قرآن کریم اوصافی را برای اولی الامر مطرح فرموده است؛ مانند: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)؛48 چنین اوصافی به طور مسلم برای خلفا ذکر نشده است.
ج ـ اساساً پذیرش اینکه در اینجا منظور خلفا هستند، در صورتی قابل پذیرش است که اصل خلافت آنها صحیح بوده باشد؛ ولی ما اثبات می کنیم که خلافت آنها به ناحق صورت پذیرفته است.
د ـ این آیه در واقع عصمت اولی الامر را ثابت میکند؛ حال آنکه کسی به عصمت خلفا قائل نیست و تنها عصمت حضرت علی و اولادش علیهم السلام پذیرفته شده است.
هـ ـ گفتیم که این آیه عصمت اولی الامر را ثابت میکند؛ حال آنکه بر اساس آیة (قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) 49 ولایت به کسانی که در عمر خود جزو ظالمین بودهاند نمیرسد، و شکی نیست که خلفا در ابتدا بت پرست و مشرک بودهاند و جزو ظالمین.
نص جلی بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در روایات
حلبی نصوص و احادیثی را مورد بررسی قرار میدهد که از دید وی جزو متواترات هستند و صدور آنها قطعی و دلالتشان تام است؛ اما برخی را متواتر نزد تمامی مسلمانان و برخی را جزوِ متواتراتِ شیعه برشمرده و همین تواترِ نزد شیعه را موجب علم و یقین نزد تمامی مسلمانان دانسته است. در بخش تواتر عندالفریقین وی به حدیث «یوم الدار» و «اصل وزارت و امارت و خلافت حضرت در موارد متعدد» اشاره و دربارة آنها توضیحاتی ارائه می دهد. در رابطه با نصوصی که نزد امامیه متواتر است نیز چند مورد را ذکر می کند؛ مانند: «أنْتَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي» و «أنْتَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ إمَامُ الْمُتَّقِينَ».
به طور کلّی حلبی بر این باور است که حتی اگر اهل سنت تواتر یک حدیث با یک تعبیر خاص را نزد همة مسلمانان نپذیرند، باید تواتر التزامی اصل خلافت و ولایت آن حضرت را بپذیرند؛ زیرا نصوص بسیاری در میان روایات ایشان موجود است که به امامت آن حضرت تصریح می کنند. وی برای نمونه 24 روایت از روایات صریح در ولایت حضرت را از مصادر ایشان نقل میکند.
نص خفی بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام
منظور از نصوص خفی، روایاتی هستند که دلالت آنها بر ولایت و وصایت حضرت پس از استدلال و توضیح به گونهای روشن میگردد که در زمرة نصوص جلی جای می گیرند. ایشان دو حدیث «غدیر» و «منزلت» را در زمرة این روایات و نصوص آورده است:
الف)حدیث منزلت
مؤلف در رابطه با حدیث منزلت معتقد است که از حدیث: «أنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إلَّا أنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» معلوم میشود که امیرالمؤمنین علیه السلام تمامی منزلتهای هارون را داشته؛ جز اینکه پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نبی نبوده است. این روایت از چند جهت بر خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد:
1 – یکی از منزلتهای هارون خلافتی است که نسبت به حضرت موسی علیه السلام داشته است؛ چنانکه این خلافت در آیة (وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ) 50 به طور واضح تصریح شده است.
2 – میدانیم که هارون بر تمامی بنی اسرائیل ولایت داشته و مفترض الطاعه بوده است؛ پس لازم است که امیرالمؤمنین علیه السلام نیز مفترض الطاعه باشد و این چیزی جز امامت نیست.
3 – از آنجا که به نظر همة مسلمین، هارون مستحق مقام حضرت موسی علیه السلام بوده است، امیرالمؤمنین نیز باید مقام پیامبر اکرم را دارا باشد.
در ادامه هفت شبهه و اشکال را دربارة این استدلال بیان کرده و هر یک را به طور مستقل پاسخ گفته است.
ب) حدیث غدیر
حلبی در استدلال بر حدیث غدیر دو برهان اقامه کرده است:
برهان اول: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ابتدا از مردم اقرار گرفت که اطاعتش بر تمامی آنها واجب است و بر ایشان اولویت دارد؛ پس از آنکه مردم اقرار کردند، بلافاصله فرمود: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» و این کلام روشن میکند که امیرالمؤمنین علیه السلام در این اولویتی که پیامبر بر مردم دارد مانند پیامبر است و این چیزی جز اثبات ولایت و امامت آن حضرت نیست.
برهان دوم: این حدیث جدا از قسمت اول آن ـ یعنی عبارت «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُم» ـ نیز بر ولایت و امامت آن حضرت دلالت دارد؛ به سه بیان:
1 – لفظ مولی تنها به معنای اولویت است و سایر معناهایی که برای آن ذکر کردهاند همگی به این معنا بازگشت دارند؛ مثلاً اگر به صاحب برده می گویند مولى، به دلیل آن است که بر او اولویت دارد و اگر به ولی دم می گویند مولى چون بر اموالش اولویت دارد و اگر به پسرعمو میگویند مولى چون در امور پسر عمویش اولویت دارد و همینگونه است سایر معانی. بنابر این، آنچه در این حدیث اراده شده است، به معنای حقیقی آن حمل میشود.51
2 – اگر این لفظ را مشترک معنوی هم بدانیم، باید آن را بر تمامی معناهایی که احتمال آنها وجود دارد حمل کنیم؛ یکی از آن معانی، اولویت است.
3ـ اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در این واقعه مسلمانان را جمع کرده تا مطلبی برای ایشان بیان کند و در این رابطه اهتمام خود را نمایانده است، روشن میکند که نمیتوان منظور ایشان را از مولى سایر معانی آن دانست؛ زیرا بسیاری از آنها به شکل مسلّم منظور نبوده و برخی دیگر نیز مانند: پسر عمو، ناصر و محب از چنین اهمیّتی برخوردار نیستند.
در اینجا نیز مؤلف دو شبهه را در رابطه با استدلال بر حدیث غدیر پاسخ میدهد.
حلبی سپس به مواردی اشاره میکند که در آنها امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا همراهی نموده و اهل سنت همراهیِ آن حضرت را دلیل بر بطلان ادعای شیعه دانستهاند. وی ابتدا به صورتِ کلی این دلالت را رد، و سپس تک تک این موارد را بررسی و وجه جمع آن را با امامتِ آن حضرت بیان می کند.
مؤلف سپس به طور مفصل به مثالب سه خلیفة نخستین و افرادی چون عایشه، معاویه، طلحه، زبیر و… پرداخته است. بسیاری از روایاتی که وی در این بخش از کتاب خود نقل کرده، در بخش مثالب بحار الانوار به نقل از کتاب تقریب المعارف ذکر شده اند.52
مهدویت
مؤلف کتاب تقریب المعارف در انتهای مباحثِ امامت، به ضرورت مباحث مهدویت اشاره نموده و خود را موظف به پاسخگوئی به شبهات موجود در این باب مییابد و از این روی در انتهای مباحث کلامی، بخش مستقلی را به امامت امام دوازدهم اختصاص داده است. ابوالصلاح حلبی این مباحث را به دو بخش کلی تقسیم نموده است: اول، اثبات امامتِ آن حضرت. دوم، دلیل غیبت ایشان.
1. اثبات امامت حضرت حجت عجل الله فرجه
نویسندة کتاب، پیش از ورود به نصوص و ادلة دال بر امامت امام دوازدهم، به یک دلیل عام تمسک کرده و آن را برای اثبات امامت آن حضرت کافی میداند؛ وی می نویسد:
هرکس امامت ائمّة قبل را اثبات نموده، امامت حضرت را نیز پذیرفته است و از این روی نیازی به اثبات امامت آن حضرت نیست؛ زیرا وجود آن حضرت از ضروریات مذهب اهل بیت علیهم السلام است و هر آنکه کمترین آشنایی با کلمات اهل بیت علیهم السلام داشته باشد به آن رهنمون میشود.
حلبی نصوص دال بر امامت آن حضرت را در چهار دسته در معرض دید خواننده قرار میدهد:
اول: نصوصی که بر دوازده امام و جانشین بعد از پیامبر اکرم دلالت دارند. این نصوص بدان جهت که هیچ گاه هیچ مصداق دیگری در خارج پیدا نکرده اند ـ و تنها شیعة اثناعشری قائل به دوازده امام شدند و امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را پذیرفتند ـ بر امامت آن حضرت دلالت می کنند. مؤلف در این بخش تعداد نُه حدیث از احادیث عامه و پانزده حدیث از احادیث شیعة امامیّه را آورده است.
دوم: نصوص و روایات حضرت عسکری علیه السلام دربارة ولادت و امامت آن حضرت. در این بخش هم مؤلف شش روایت را نقل کرده است.
سوم: نصوصِ موجود از دیگر ائمه علیهم السلام دربارة امامت آن حضرت و غیبت و ظهورش. مؤلف در این قسمت نیز نوزده حدیث نقل کرده است.
چهارم: ظهور معجزات آن حضرت و غیب گوییهایشان که در مکاتبات با آن حضرت و به دست سفرا انجام میشد. مؤلف هفده روایت را در این بخش نقل کرده است.
کتاب تقریب المعارف در برخی از این روایات، منبعی منحصر به فرد به شمار میآید؛ زیرا ـ آنطور که پیش از این نیز گذشت ـ برخی از منابع آن، در طول زمان از میان رفتهاند و اهمیت این کتاب بدین سبب دوچندان شده است.
2. غیبت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
حلبی در بخش غیبت این کتاب ابتدا به ادلة وقوع غیبت پرداخته و سپس به شبههها و اشکالهایی که در این رابطه موجود است اشاره نموده و هریک را پاسخ میدهد. وی ادلة وقوع غیبت را این گونه برمی شمرد:
دلیل اجمالی: هنگامی که با ادلّة سمعی و عقلی، وجودِ امام و عصمت او ثابت شد، غیبت ایشان چالشی نخواهد بود؛ زیرا بیگمان، دلیل موجه و قابل قبولی برای این غیبت وجود دارد؛ اما کسی که از ریشه به امامت الهی باور ندارد، نیازمند این سخن نیست؛ زیرا این بحث نسبت به اصلِ بحثِ امامت، بحثی فرعی است.
دلیل تفصیلی: غیبت اگر از باب دوری از زیان باشد، نه تنها نیکو، که بایسته و لازم است و هر عاقلی آن را تأیید میکند و از آن رو که میدانیم امام زمانf دولت کفار را فرو خواهد پاشید، انگیزة دشمنان برای از میان برداشتن ایشان همچنان پا برجاست.
اشکال: آنچنان که میدانیم، اکنون شیعیانِ بسیاری در سرزمینهای اسلامی هستند و تمامی ایشان آرزوی دیدار امام خود را داشته و خواهان یاری رساندن به ایشانند؛ در چنین شرایطی چرا ظهور صورت نمیپذیرد؟
پاسخ: وجود شیعیانی که با وجودشان ظلم و جور برچیده شود و امام و یارانش پیروز شوند، چندان روشن و آشکار نیست.
اشکال: آنچنان که در دلیلِ عقلی لزوم امامت گذشت، چون وجود امام، بندگان را به نیکیها هدایت و از بدیها دور میکند، وجود او ـ به تعبیر علم کلام ـ لطف است و بودنش واجب عقلی است؛ اما اکنون این لطف با غیبت از میان رفته است. این را چگونه می توان توجیه کرد؟
پاسخ: از آن رو که این غیبت به جهت گناه خود بندگان بوده و ایشان در آن سهیماند، هیچ اشکالی به خداوند و امام معصوم وارد نیست؛ اشکال از خود بندگان است.
اشکال: اگر دلیل غیبت، در امان ماندنِ امام از گزندِ دشمنان است، چرا خداوند خود از ایشان محافظت نمیکند تا دیگر نیازی به غیبت نباشد؟
پاسخ: بنای الهی بر مختار گذاشتن انسان بوده است؛ اگر چنین نبود خداوند از ابتدا برای اجرای دین، انسان را مجبور به فرمانبری مینمود.
اشکال: بر فرض که اشکال از جانب ستمگران و کفار و گمراهان باشد؛ اولیا و دوستدارانِ آن حضرت چرا از دیدار وی بیبهره باشند و به تکلیفی مکلف شوند که نیازمند وجود آن حضرت است؟
پاسخ: اولاً غیبتِ آن حضرت از همگان، روشن نیست و ممکن است ایشان خود را به دوستدارانش نشان دهند؛ ثانیاً: چه بسا وجود آن حضرت در حال غیبت تأثیر بیشتری از ظهورش برای محبانش داشته باشد؛ زیرا در ظهور، مکان فعلی امام معلوم است؛ اما در غیبت، فرد همیشه خود را در محضرش احساس میکند.
اشکال: یکی از دلایلِ وجوبِ وجودِ امام، حفظ دین و شریعت از آسیب و انحراف بود که این دستاورد با غیبتِ آن حضرت محقق نخواهد شد.
پاسخ: امامتِ حضرتِ حجتf هنگامی به وقوع پیوست که پدرانِ معصومش علیهم السلام تمامی شریعت را ابلاغ نموده بودند؛ از این روی اگر ایشان برای حفظ شریعت، یکی از دانشمندانِ گمنام در میان اجماع کنندگان شیعی باشد، مشکلِ حفظ شریعت برطرف میگردد؛ آنچنان که مکلفین برای رسیدن به حکم شرعی یا به تواتر دست مییابند و یا شاهد اجماعی هستند که آن حضرت لاجرم برای حفظ شریعت یکی از ایشان است.53
اشکال: از دیگر وظایف آن حضرت «اجرای احکام الهی» و «راهنمایی گمراهان و جاهلان در امر دین»54 و «جهاد در راه خدا» و اموری دیگر است؛ تکلیف این وظایف چیست؟
پاسخ: در رابطه با «اجرای احکام الهی»، «برخورد با جنایتکاران»،55 «اجرای حدود شرعی در جامعه» و «جهاد در راه خدا» باید گفت که مواردی از این دست ـ به اجماع مسلمانان ـ در صورتی بر امام واجب است که امام بر آنها قدرت، استطاعت و بسط ید داشته باشد؛ اما در جایی که امکانِ آن فراهم نیست، این موارد از گردنِ امام ساقط است. در رابطه با «راهنمایی گمراهان و جاهلان و بیان احکام دین» باید بگوییم این مورد در زمان غیبت انجام می شود؛ چون مردم در این هنگام قادر بر اظهار نظر، استدلال و تأمل در فتاوای شیعه هستند که امام معصوم نیز در زمرة ایشان است.
اشکال: اگر از دید شما غیبتِ امام و ظهورش تفاوتی ندارد و در مواردی غیبت بهتر است،56 دیگر چه نیازی به ظهورِ آن حضرت است؟
پاسخ: فواید زیادی بر ظهور آن حضرت مترتب است که در غیبت میسر نیست؛ مانند: وعدة الهی بر برچیده شدن حکومتهای ستمگر از روی زمین که تنها با ظهور ایشان ممکن است.
اشکال : بلندی عمر حضرت چگونه توجیه میشود؟
پاسخ: اولاً: چون مقتضی غیبت موجود است، به اندازهای که لازم باشد غیبت به طول میانجامد؛ ثانیاً: هرچند این طولِ عمر خرق عادت نیست، اما بر فرض هم باشد، این خرق عادت بر غیر انبیا هم جایز است؛ چون بسیاری از ابرار و فجّار ـ بنا بر آیات و روایات ـ چندین برابر طولِ عمرِ حضرت، زیستهاند.
اشکال: اکنون که بلندی عمر و غیبت حضرت را تجویز میکنید، چگونه هنگام ظهور او را میشناسید؟
پاسخ: هرگاه کسی با ادّعای خود معجزهای به همراه داشته باشد، ادّعای وی قابل پذیرش است؛ بنابراین لازم است حضرت در هنگام ظهور معجزهای به همراه داشته باشند تا نزد خاص و عام شناسایی گردند.
* * *
همان گونه که پیش از این نیز گفته شد در انتهایِ کتاب، بخشِ «تکلیف شرعی» ـ که مربوط به مباحث و احکام فقهی است ـ آمده است که چند پاراگرافی نیز از محتوای آن در چاپ کنونی موجود است؛ اما به دلیل آنکه این چاپ از روی نسخة موجود در کتابخانة آیت الله مرعشی رحمه الله که از انتها ناقص بوده منتشر گردیده، بخش پایانی آن ناتمام مانده است؛ نسخهای که بنا بر قول مرحوم تبریزیان تصحیح نشده، مقابله نشده، بدخط و پرغلط است.57 با توجه به آنچه گفته شد، اهمیّت چاپ مجدّد این کتاب با استعانت به دیگر نسخ آن روشن ضروری به نظر می رسد.
فهرست منابع :
ابن بابویه رازی، منتجب الدین، الفهرست، تحقيق سيد جلال الدين محدث ارموی، به اهتمام محمد سمامي حائري، قم، كتابخانه آية الله مرعشی نجفی، 1366ش.
ابن شهر آشوب، معالم العلماء، قم، بی نا، بی تا.
افندی اصفهانی، میرزا عبدالله، رياض العلماء وحياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسينی، قم، خیام، 1401ق.
امیرمعزی، محمدعلی، دائرة المعارف إسلام، ویرایش دوّم، ج10، مدخلِ الطوسی محمد بن الحسن.
امینی، عبدالحسین، الغدير في الكتاب والسنة والأدب، تحقيق مركز الغدير للدراسات الإسلاميّة ، قم، مركز الغدير للدراسات
الإسلاميّة ، 1416ق.
پاکت چی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی (زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی)، ج5، مدخل أبوالصلاح حلبی.
تبریزی خیابانی، میرزا محمدعلی، ریحانة الأدب في تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب یا الکنی و الالقاب، قم، خیام، بی تا.
تهرانی، آقا بزرگ، الذريعة إلى تصانیف الشیعة ، بیروت، دارالاضواء، 1403ق.
ـــــــــــــــ ، حياة الشيخ الطوسي، (در مقدّمه ی كتابهای النهاية و تفسير تبيانِ)، بی جا، بی نا، بی تا.
جعفری، محمدرضا، «الکلام عند الإمامیّة نشأته، تطوّره و موقع الشیخ المفید منه (2)»، تراثنا، شماره پیاپی 32ـ33.
حائری، سید حسین، «جستاری در معنای واژه ولی»، فصل نامه امامت پژوهی، سال اول، شماره اول.
حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الآمل في علماء جبل عامل، تحقیق سيد أحمد حسينی، قم، دارالکتاب الاسلامی،1362ش.
ـــــــــــــــ ، إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، قم، مطبعة العلمية ، 1399ق.
حلبی، ابوالصلاح، تقريب المعارف، تحقيق فارس تبريزيان (الحسون)، بی جا، بی نا، 1417ق.
ـــــــــــــــ ، البرهان على ثبوت الإيمان (ضمن کتاب أعلام الدین)، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1408ق .
ـــــــــــــــ ، الكافي في الفقه، تحقيق رضا استادی، اصفهان، مكتبة الإمام أمير المؤمنين علي علیه السلام ، بی تا.
حلی، ابن ادریس، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الأقوال، تحقیق شيخ جواد قيومي، بی جا، مؤسسة النشر الإسلامي، 1417ق.
دائرة المعارف ایرانیکا، مدخل ابوالصلاح حلبی.
دزفولی کاظمی، اسدالله، كشف القناع عن حجّية الإجماع، بی جا، بی نا، بی تا.
ـــــــــــــــ ، مقابس الأنوار، چاپ سنگی، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، بی تا.
ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله، تاريخ الإسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
سید اعجاز حسین، كشف الحجب والأستار، قم، کتابخانه ی آیة الله مرعشی، 1409ق.
سید مرتضی، ديوان الشريف المرتضى، تحقيق رشيد الصفّار، بی جا، دار إحياء الكتب العربيّة ، 1377ق.
سید محسن امین، أعيان الشيعة ، تحقیق سيد حسن أمين، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، نشر اسلامی، 1419قم.
صادقی، محسن، «جنگ انجمن فهرست نگاران نسخ خطّی»، دفتر دوم، مجموعه مقالات یادمان علامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بی جا، مجمع ذخایر اسلامی، 1389ش.
طباطبایی، سید عبدالعزیز، شخصیّت علمی و مشایخ شیخ طوسی، (چاپ شده در میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان)، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی رحمه الله 1374ش.
طوسی، محمد بن حسن، الرجال، تحقيق جواد قيومی اصفهانی، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
عاملی اصفهانی، سید محمد اشرف، فضائل السادات، چاپ سنگی، 1314ق.
عبدالرزاق محیی الدین، ادب المرتضى، بی جا، بی نا، بی تا.
عسقلانی، احمد بن علی، لسان الميزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390ق.
علیاری تبریزی، حاج ملا علی، بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، تصحیح سيد هداية الله مسترحمی جرقويی اصفهانی، بی جا، بنياد فرهنگ اسلامی حاج محمد حسين كوشانپور، 1401ق.
عیسی الحکیم، حسن، الشيخ الطوسي أبوجعفر محمد بن الحسن، (رسالة فوق لیسانس، دانشگاه بغداد)، نجف، مطبعة الأداب، 1395ق.
قمی، عباس، الكنى والألقاب، مقدّمة محمد هادی امينی، تهران، مكتبة الصدر، بی تا.
قرشی ساوجی، نظام الدین محمد، نظام الاقوال في معرفة الرجال، (نسخة خطی، مركز احيای ميراث اسلامی، به شماره 1173).
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الإسلامية ، بی تا.
ـــــــــــــــ ، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، تحقیق سيد هاشم رسولی، تهران، دارالکتب الاسلامی، 1404ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، «أقسام المولى في اللسان»، موسوعة الشیخ المفید (ج هشتم)، بی جا، دار المفید، 1431ق.
نراقی، احمد، عوائد الأيام، بی جا، مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي، 1417ق.
نوری، حسین، مواقع النجوم ومرسلة الدر المنظوم، به اهتمام میرزا خلیل کمرهای، تهران، دانشگاه تهران، 1335ش.
ـــــــــــــــ ، خاتمة المستدرك، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1416ق.
هدایت حسین، محمد، دائرة المعارف إسلام، ویرایش اوّل ج15، مدخلِ الطوسی محمد بن الحسن.
پی نوشت ها :
1. برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک: استادی، مقدّمه بر کتاب الکافی فی الفقه؛ پاکت چی، «ابوالصلاح حلبی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 5/608 ـ 611.
2. برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک : عبدالرزّاق محیی الدین، ادب المرتضى؛ رشید الصفّار، المقدّمة على دیوان الشریف المرتضى؛ امینی، الغدیر، 4/351ـ 398=39؛ جعفری، «الکلام عند الإمامیّة»، تراثنا، 32ـ33/82 ـ 85.
3. برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک : حسن عیسى الحکیم، «الشيخ الطوسی أبوجعفر محمد بن الحسن»، (رساله فوق لیسانس، دانشگاه بغداد)؛ تهرانی، حياة الشيخ الطوسی؛ طباطبائی، «شخصیّت علمی و مشایخ شیخ طوسی» میراث إسلامی إیران، 2/361ـ412.
4. شیخِ طوسی رحمه الله وی را از جمله شاگردانِ خود شناسانده است (طوسی، الرجال، 417=6034)؛ اما اینکه ابنشهرآشوب معالم العلماء، 65=155؛ و شاگردش یحیی بن ابی طی، تاریخ الإسلام، 30/143=192، به نقل از ابی طی استاد دیگری جز سید مرتضی برای او بر نشمردهاند، تردیدهایی را در مقدارِ اهمیّتِ این تلمّذ به وجود آورده است؛ در هر حال منتجب الدین به شاگردی وی نزد شیخ اشاره نموده است ( الفهرست، 43ـ44=60).
5. این اثر، رسالهای کوچک در علم کلام است که تمامی آن در کتاب اعلام الدین دیلمی آمده است.
6. این مقاله به قلم نویسنده این سطور در دفتر دوم از جُنگ انجمن فهرست نگاران نسخ خطی در سال 1389ش به چاپ رسیده است.
7. به طور مثال بحث «جهت حسن و قبح واجبات و محرّمات» که اختلاف لفظی کمی در آن است (حلبی، تقریب المعارف، 459؛ همو، الکافی فی الفقه: 109؛ همو، البرهان علی ثبوت الإیمان (ضمن أعلام الدین) 53).
8. مثل کتابهای: العمدة، مسألة الکافیة، مسألة الشافیة، التلخیص؛ قس: حلبی، تقریب المعارف، 121، 181، 445، 459 و 461؛ همو، البرهان علی ثبوت الإیمان، (ضمن أعلام الدین) 54؛ همو، الکافی فی الفقه، 510؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، 30/143ـ144=192.
9. همچون کتاب العمدة؛ قس: حلبی، تقریب المعارف، 121، 445 و 461؛ ذهبی، همان، 143ـ144=192.
10. حلبی، الکافی فی الفقه، 458، 466، 479، 482 و 510 .
11. ذهبی، تاریخ الإسلام: 30/143ـ144=192؛ حرّ عاملی، أمل الآمل، 2/46=120؛ مجلسی، بحار الأنوار: 1/20؛ افندی، رياض العلماء، 7/78ـ 79؛ کاظمی، مقابس الأنوار، 8؛ اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، 136؛ نوری، خاتمة المستدرك، 3/34ـ36؛ تبريزی، بهجةالآمال، 2/449 ـ 456؛ مدرّس، ريحانة الأدب، 7/161؛ قمّی، كنى والألقاب، 1/99 ـ 100؛ محسن امين، أعيان الشيعة، 3/634 ـ 635؛ تهرانى، الذريعة، 4/366=1596.
12. مجلسی، بحار الأنوار، 1/20 و 30/121 و بسیاری جاهای دیگر از این کتاب؛ همو، مرآة العقول، 3/220؛ حرّ عاملی، إثباة الهداة، 1/30 و 1/916 و بسیاری جاهای دیگر از این کتاب؛ همو، أمل الآمل، 2/46=120؛ تهرانی، الذریعة، 4/366=1596 و 3/57=153؛ کاظمی، کشف القناع، 129 ـ 133؛ نراقی، عوائد الأیّام، 677؛ میر محمد أشرف، فضائل السادات، 484ـ 485؛ اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، 136=680 .
13. چنانکه در سخنان ابوالصلاح در دیگر کتابهایش و در سخن ذهبی گذشت. البته آقا بزرگ تهرانی رحمه الله در الذریعة کتابی را با عنوانِ المعارف به ابوالصلاح نسبت میدهد که مختصری از آن را در حاشیه کتابِ کفایة الأثر دیده بوده است (تهرانی، الذریعة، 21/186=4532، 22/435=7769 و 18/86 ـ 88=806). این کتاب باید همان تقریب المعارف باشد. بنابراین در اینجا هم نام کتاب کامل ذکر نشده است.
14. مجلسی، بحار الأنوار، 1/20 (مجلسی رحمه الله در تمام مواردی که از این کتاب مطلبی نقل کرده، کتاب را با عنوانِ تقریب المعارف ثبت نموده است (ر.ک: بخش نقل قول)؛ حرّ عاملی، أمل الآمل، 2/46=120؛ افندی، رياض العلماء، 7/78ـ 79؛ کاظمی، مقابس الأنوار، 8؛ اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، 136؛ نوری، خاتمة المستدرك، 3/34ـ36؛ قمّی، كنى والألقاب، 1/99 ـ 100؛ محسن امين، أعيان الشيعة، 3/634 ـ 635؛ تهرانى، الذريعة، 4/366=1596.
15. کما اینکه دیگر بزرگان نیز به کلامی بودن آن تصریح نمودهاند (ر.ک: مجلسی، همان،20؛ اعجاز حسین، همان، 136؛ مدرّس، ريحانة الأدب 7/161؛ تهرانی، همان، 4/366= 1596).
16. چنانکه گفته است: «أما بعد، فإنّي مجيب على ما سألتمونيه أدام الله توفيقكم، من إملاء جمل العبارات على المعارف، على وجه يزيد عن تقريب مخل، ويغني عن إطالة ممل، يطلع بها متأملها على تكليفه العقلي، ويقف منها على معظم الغرض الديني، ويتنبه بها المضطلع، ويقتدي بها المبتدئ» (حلبی، تقریب المعارف، 61).
17. مثلاً منتجب الدین و ابنشهرآشوب در اوایل قرن ششم در کتابهای خود ـ که به معرّفی کتاب های دانشمندان شیعی پرداختهاند ـ به شرح حال ابوالصلاح پرداخته و برخی کتابهای وی را معرّفی مینمايند؛ اما اشارهای به این کتاب ندارند (منتجب الدین، الفهرست 43=60؛ ابنشهرآشوب، معالم العلماء، 65= 155). اواخر قرن ششم، ابن ادریس، ابوالصلاح را در چند جا به «صاحب کتاب الکافی» معرّفی نموده است (ابن ادریس، السرائر، 2/282 و 3/275). اگر این کتاب، کتابی مشهور در زمان وی بوده است، میتوانست به «صاحب التقریب» هم معرفی شود؛ کما اینکه بعد از شهرت این کتاب در دوران مذکور چنین شد (مجلسی، مواقع النجوم؛ افندي، ریاض العلماء، 7/78ـ 79). علّامه حلّی رحمه الله نیز در اوایل قرن هشتم در ترجمه ابوالصلاح به این کتاب اشارهای نمیکند (حلی، خلاصة الأقوال، 84=1). در انتهای قرن هشتم، شهید اول رحمه الله به کتابهای دیگر ابوالصلاح اشاره کرده است؛ اما نامی از این کتاب نمیبرد (شهید اول، فهرست شاگردان سید مرتضی، نسخه خطی، کتابخانه ملک تهران، شماره2822). ابن حجر در قرن نهم در ترجمه ابوالصلاح سخنی از تقریب المعارف به میان نمیآورد (ابن حجر، لسان المیزان، 2/71=271). در قرن یازدهم، نظام الدین قرشی در کتاب رجال خود به شرح حال ابوالصلاح پرداخته است؛ اما نشانی از تقریب المعارف به دست نداده است (قرشی، نظام الأقوال، نسخه، خطی، مرکز احیای میراث اسلامی قم، شماره 1173).
18. مجلسی، بحار الأنوار، 1/38.
19. حرّ عاملی، أمل ألآمل، 2/46=120. در دوران معاصر نیز مرحوم شوشتری در قاموس الرجال این کتاب را «في غایة الجودة» دانسته است (شوشتری، قاموس الرجال، 2/415=1222).
20. قريب به20 مورد (مجلسی، بحارالانوار، 22/246 و… .
21. مجلسی، مرآة العقول، 3/220.
22. قريب به 40 مورد (حر عاملی، اثبات الهداة، 1/673=916ـ920 و 733=266ـ273 و 2/198=999 و 288=524 ـ537 و 528=530 و 3/349=81 و 586 = 802 ـ 803).
23. مؤلف، در انتهای کتاب (ص485)، تقریب المعارف را یکی از منابع کتاب خود برشمرده است.
24. کاظمی، کشف القناع، 130ـ133.
25. نراقی، عوائد الأیّام، 675 و 677.
26. قمّی، الکنی والألقاب، 1/216.
27. تهرانی، الذریعة، 4/366=1596.
28. وی می گوید: «ينقل عنه المير محمد أشرف في فضائل السادات، والعلامة مجلسی في الثامن، والخامس عشر من البحار في باب صفات المخالفين، ورآه الشيخ الحر كما ذكره في أمل الآمل»؛ از این عبارت معلوم است ایشان به اين كتاب دسترسی نداشتهاند.
29. 70 مورد در صفحات: 261ـ 269 و … .
30. قريب به 30 مورد در صفحات: 262، 269 و … .
31. مواردی در صفحات: 261ـ262 و 276.
32. ص286. در صفحه 351 نیز دو روایت از طبری بدون ذکر منبع آورده است که هر دو مطلب در تاریخ طبری یافت میشود (طبری، تاریخ، 3/297 و 302).
33. ص352.
34. هر سه مورد در ص314.
35. ر.ک: فارس حسّون، المقدّمة علی تقریب المعارف لابیالصلاح الحلبی، 48.
36. ر.ک: پاورقیهای قبل. همچنین در مقاله مذکور اطلاعات مفید دیگری راجع به این کتاب وجود دارند.
37. البته این عناوین، از محقق کتاب بوده و در اصلِ نسخه، جملهها به هم پیوسته هستند.
38. پاکت چی، «ابوالصلاح حلبی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 5/608 ـ 611.
39. تمامی گزارههای موجود در این بخش برگرفته از گفتارهای ابوالصلاح حلبی در فصل امامتِ کتاب تقریب المعارف است و ترتیب و چینش مطالب نیز همانند آنجاست و چون آدرس دهی برای هریک از جملات را مناسب ندیدم، خواننده محترم را به صورت کلی به کتاب ارجاع میدهم.
40. نحل/43.
41. توبه/119.
42. نساء/83.
43. نساء/41.
44. نحل/89.
45. بقره/143.
46. مائده/55.
47. نساء/59.
48. نساء/83.
49. بقره/124.
50. اعراف/142.
51. چنانکه شیخ مفید رحمه الله نیز در رساله ای مستقل با عنوان «اقسام المولى فی اللسان»، می گوید که معنای اصلی مولى همان اولویت است و سایر معانی به این معنى بازگشت دارند: «المولى ينقسم في اللغة على عشرة أوجه: أولها الأولى وهو الأصل والعماد الذي ترجع إليه المعاني في باقي الأقسام … والثاني مالك الرق … والثالث المعتِق والرابع المعتَق والخامس ابن العم … والسادس الناصر … والسابع المتولي … والثامن الحليف والتاسع الجار والعاشر الإمام السيد المطاع و هذه الأقسام التسعة بعد الأولى إذا تؤمل المعنى فيها وجد راجعا إلى الأولى و مأخوذاً منه» (مفید، « أقسام المولى فی السان»، موسوعة الشیخ المفید، 8/ 27ـ30).
پیش از این هم در مقالهای مستقل با عنوان «جستاری در معنای واژه ولی» (در اولین شماره همین مجله) استدلال محقق جعفری رحمه الله را در تک معنایی بودن لفظ های ولی و مولى آورده بودیم.
52. در پاورقیهای پیشین، موارد نقل قول کلام ابوالصلاح در بحارالانوار را آوردهایم.
53. در اینجا فتوای مخالف امام با دیگر مفتیان مسلمان نیز موجب برهم زدن اجماع و در نهایت، احتیاط مسلمانان در آن حکم خواهد شد.
54. ارشاد الضال.
55. ردع الجناة.
56. اشاره به نکتهای است که در جواب اشکال چهارم گذشت.
57. نک: فارس حسّون، المقدّمة علی تقریب المعارف لأبیالصلاح الحلبی: 54.