طرح اشکال

برخی از علمای وهابی مانند ناصر بن عبدالله القفاری[1] اشکالی بر مصحف امام امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)  وارد کرده و آن را وَهم و خیال شیعه به ویژه مرحوم کلینی در اصول کافی خوانده و با استناد به کلام ابن حجر و آلوسی، اخبار مربوط به وجود چنین مصحفی را در منابع اهل سنّت، ناتمام دانسته است.[2] ولی ادعای وی در قالب الفاظی که شایسته پژوهشگر نیست، از جهاتی بی پایه و نادرست است.

گزارش منابع اهل سنّت از مصحف علی(ع)

با قطع نظر از منابع شیعی،[3] بیشترین اخبار درباره وجود چنین مصحفی از آنِ منابع اهل سنّت است و برای طولانی نشدن بحث، فقط به فهرست آن منابع بسنده می گردد: عبدالرزاق(م211ق) در المصنف،[4] ابن سعد(م230ق) در الطبقات،[5] ابن ندیم(م3 (ع) 8ق) در الفهرست،[6] ابونعیم(م430ق) در حلیة الأولیاء،[7] ابن عبدالبّر (م436ق) در الإستیعاب،[8] عبدالکریم شهرستانی(م548ق) در مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار،[9] حسکانی از بزرگان قرن پنجم در الشواهد التنزیل،[10] ابن عساکر(م5 (ع) 1ق) در تاریخ مدینة دمشق،[11] خوارزمی (م568ق) در المناقب،[12] کلبی در التسهیل،[13] ذهبی(م (ع) 48ق) در سِیَر أعلام النبلاء،[14] ابن أبی داود سجستانی(م316ق) در المصاحف،[15] قرطبی در تفسیر قرطبی،[16] سیوطی در الإتقان،[17] زرقاتی در مناهل العرفان،[18] و ابیاری در الموسوعة القرآنیة. [19]

در این منابع، براساس کاوش نگارنده، مجموعهای از روایات مشاهده می شود و این نتیجه را می دهد که هیج تردیدی در وجود مصحف علی(ع)  نیست و عالمان مسلمان بدان توجه داشته‌اند ، از این رو، آن گونه که قفاری مدعی شد، این مصحف، موهوم و بهتان و خیالی نیست.

بررسی سند خبر مصحف علی(ع)

 قفاری با اینکه از یک سو، مصحف علی (ع)  را مزعوم، موهوم و خیالی می شمارد،[20] از سویی دیگر، می گوید که این ادعا در برخی از منابع اهل سنّت آمده، ولی سندش ثابت نشده است،[21] و این سخن شکی باقی نمی گذارد که با وجودِ اذعان به وجود آن مصحف در منابع اهل سنّت، تعبیرهای قفاری دور از عرف پژوهش و امری ناصواب است. برای اینکه بدانیم تا چه اندازه ادعای وی نزدیک به واقع است، توجه به نکاتی که در ادامه می آید، لازم است.

حدیث مصحف امیر المؤمنین(ع)  در مجموع از سه طریق در منابع اهل سنّت گزارش شده است:

الف) محمد بن سیرین،[22] از علی بن ابی طالب(ع) ؛ [23]

ب) عبد خیر[24] از علی(ع) ؛[25]

ج) عکرمه[26] از علی(ع). [27]

در میان نویسندگان اهل سنّت تنها طریق نخست (محمد بن سیرین)، تضعیف شده است:

1 –  ابنابی داود سجستانی در ذیل روایت  می‌گوید:

قال ابوبکر:[28] لم یذکرالمصحف أحدٌ إلا أشعث[29]و هو لَیّن الحدیث، و إنّما روَوا حتی أجمع القرآن، یعنی أتمّ حفظه، فإنه یقال: للذی یحفظ القرآن قد جمع.[30]

2 – ابن حجر سند حدیث ابن ابی داود را از چند جهت ضعیف می شمارد: منقطع بودن آن؛ بر فرض عدم انقطاع، مراد از «جمع» درکلام علی(ع) حفظ قرآن در سینه است نه مصحف، و در بعضی از نقل ها که عبارت «حتی جَمَعَه بین اللَّوحَین»،[31] آمده: «وَهم راوی است»،[32] واقعیت ندارد.

 

3 – آلوسی نیز، با نگاهی کلی تر به نقد روایت می پردازد و می گوید:

آنچه که شایع شده که علی(ع)  بعد از وفات رسولالله)ص) در خانه نشست و قرآن را جمع آوری کرد، برخی از طرق این اخبار ضعیف، برخی دیگر جعلی و بعضی دیگر صحیح است، ولی همان گونه که گفته شده (ابن حجر)، مراد از «جمع» حفظ کردن در سینه است،[33] نه در مصحف.

قفاری نیز با استناد به کلام ابن حجر، روایت محمد بن سیرین را ضعیف دانسته، می گوید: در منابع اهل سنّت نیز از وجود مصحف علی(ع) خبر رسیده، ولی صحتش به اثبات نرسیده است.

ارزیابی و نقد اشکالات

پاسخ اشکال اول

در کلام همه نویسندگان یاد شده آن است که حدیث را به دلیل وجود اشعث که جز وی کسی حدیث را نقل نکرده و او ضعیف است، نا تمام و غیر قابل استناد می دانند؛ در حالی که اوّلاً، مقصود از اشعث، به قرینه دو طرف وی،[34] اشعث بن سوّار کندی نجّار است و تضعیف او مورد اتفاق نیست. ابو احمد بن عدی  می‌گوید:«هرچند، با برخی روایاتی که اشعث بنسوّار از مشایخ گزارش کرده، مخالفت شده، ولی فی الجملة یُکتب حدیثه».[35] ابن حجر از بزّار نقل  می‌کند که  می‌گوید:«لانَعلَمُ أحداً تَرَکَ حَدِیثُه إلاّ مِن قلیل المعرفة».[36] بنابراین ضعیف بودن اشعث اجماعی نیست.

ثانیاً، راوی این حدیث از محمد، تنها اشعث نیست، بلکه همان گونه که اشاره شد، یزید بن هارون از ابن عون و وی از محمد بن سیرین،[37] اسماعیل بن ابراهیم از ایوب و او از ابن عون از محمد بن سیرین،[38] و اسماعیل بن عُلیّه از ایوب سختیانی و او از محمد بن سیرین، این روایت را [39] بازگو کرده اند.

ثالثاً، مضمون روایت محمد بن سیرین از طریق عبد خیر و عکرمه که هر دو مورد تأیید رجال شناسان اهل سنّت اند، نقل شده است. بنابراین منقطع بودن روایت محمد، مرتفع می گردد؛ چه اینکه سیوطی بعد از کلام ابن حجر، تصریح می کند:«قلتُ: قد وَرَدَ من طریق آخر، أخرجه ابن الضریس فی فضائله…».[40] آلوسی نیز که برخی از اسناد این حدیث را تأیید می کند و صحیح می شمارد، لفظ «جمع» را به «حفظ در سینه» معنا می کند، که منظور همان سند ضریس است.[41]

پاسخ اشکال دوم

ابن حجر و دیگران، تعبیر«جمع» در حدیث را به حفظ در سینه و حافظه، معنا می کنند. این اشکال از جهاتی مردود و ناپذیرفتنی است:[42]

جهت اول: خود ابن حجر در ابتدای همان باب جمع القرآن، واژه جمع را این گونه معنا می کند:

المراد بالجمع هنا جَمع مخصوص، وهو جمع مُتفرقة فی صُحُف، ثم جمع تلک الصُحُف فی مُصحَفٍ واحدٍ مرتّب السُّوَر.[43]

جهت دوم: اولاً ابن حجر عبارت ابن ابی داود را، برخلاف اصل امانت داری نادیده گرفته و آن را تحریف کرده است وی تحت: عنوان «جَمَعَ علی بن ابی طالب(ع) القرآنَ فی المصحف»، می گوید: «حدثنا ابن فُضیل عن أشعث. ..أقسم علی أن یَرتدی برداءٍ إلّا لجُمعة حتّی یجمع القرآن فی مُصحف، فَفَعَل…»،[44] ولی ابن حجر مفهوم صریح عبارت های کلیدی «مصحف» هم در عنوان و هم در متن حدیث، و نیز جمله «فَفَعَل» را به معنای حفظ در سینه گرفته است!، که نوعی خیانت است.

ثانیاً، به اعتراف خود آلوسی که روایت ابن ضریس صحیح است، در متن همین روایت آمده:«فقُلتُ لعکرمة: ألّفُوه کما اُنزل، ألأوّل فَالأوّل»،[45] در عین حال سخن ابن حجر را می پذیرد که مراد، حفظ در سینه است. چگونه معقول است علی(ع)  قرآن را بر اساس تاریخ نزول(ألأول فالأول)، در سینه اش «تألیف» کند؟.[46]

ثالثاً، آلوسی در بررسی روایات، راه علمی را که در علم درایه به اثبات رسیده، نپیموده است؛ زیرا در احادیثی که مضمونشان هماهنگ است ولی برخی اسنادشان به اصطلاح آلوسی ضعیف است، حدیث صحیح، مورد استناد قرار  می‌گیرد، نه اینکه حدیث صحیح تحت تأثیر روایت ضعیف باشد.[47] هم چنین وی ادعای جعلی بودن برخی سندهای روایت را کرده، ولی ادعایش را اثبات نکرده است.

رابعاً، اگر مقصود از «جمع آوری» حفظ در ذهن باشد، چه نیازی بود که امیرالمؤمنین(ع)  در خانه بنشیند و جز برای نماز (نماز جمعه) از خانه خارج نگردد؟[48] برای سپردن در ذهن، راهی غیر از نشستن در خانه نیز وجود داشت. گذشته از آن، در گزارش عبدالرزاق که تعبیر«حتیأجمَعَه للنّاس»[49] آمده است، یعقوبی و شهرستانی از عرضه آن بر مردم خبر می دهند؛[50] و این با توجیه ابن حجر سازگار نیست.

پاسخ اشکال سوم

اشکال سوم این است که ابن حجر عبارت«مِنَاللَّوحَین» را وَهم راوی خواند و با این تعبیرش عبد خیر را متهم به خطا و ضعف کرد؛ در حالی خود او همین راوی را در روایت دیگر[51] که مضمون آن به نفع ابوبکر است، تأیید می کند![52] به راستی چگونه معقول است یک راوی نسبت به حضرت علی(ع)  تضعیف می گردد و نسبت به ابوبکر مورد اعتماد است؟ آیا این انصاف در تحقیق است! چه اینکه تعبیر «مِنَاللَّوحَین» در روایات دیگر، از علی(ع)  نقل شده است.

ابو نعیم در حلیة الأولیاء، جمله«حتی أجمع مابین اللوحین»[53] را می آورد.

ابن عساکر در چند روایت این تعبیر را درباره علی(ع)  نقل می کند که می فرماید: «از من از میان دو لوح بپرسید».[54] بنابراین سخن ابن حجر ناصواب و مردود است و در اصل وجود مصحف أمیر المؤمنین (ع)  هیچ تردیدی نیست.

محتوای مصحف علی(ع)  بر پایه منابع اهل سنّت

ناصر القفاری مانند همیشه در این مورد نیز از حربه تهمت بهره  می‌گیرد و شیعه را متهم  می‌کند که با اعتقاد به مصحف علی (ع) ، اضافاتی بر قرآن قائل‌اند ،[55] اما به راستی محتوای این مصحف شریف زاید بر قرآن چیست؟ تفاوت اساسی آن با مصحف رایج در چه بوده و چه ویژگی های داشته است؟

 با معرفی ویژگی هایی که منابع اهل سنّت برای مصحف علی (ع)  ارائه می دهند، می‌توان به محتوای آن پی برد:

 «إنّه (ع)  کَتَبَهُ علی تنزیله»، قال (محمد بن سیرین)«فلو أصیب ذلک الکتاب کان فیه عِلمٌ».[56]

 قال ابن سیرین:« فبلغنی أنّه کتب [کتبه] علی تنزیله ولو أصیب ذلک لوُجِد فیه علم کثیر».[57]

«فجَمَعَه علی ترتیب نزوله، و لو وُجد مصحفه لکان فیه علم کبیر ولکنه لم یوجد».[58]

 «برخی (از مصاحف) سوره إقرأ را ابتدای قرآن قرار داده بودند و هذا أول مصحف علی(رضیالله عنه)».[59]

 «قال محمد: فقلتُ لعکرمة ألّفُوه کما أُنزل، الأوّل فالأوّل؟ قال: لو إجتمعت الإنس والجنّ علی أن یُؤلّفوهُ هذا التألیف ما استطاعوا».[60]

 «و فیه أنّه کَتَب فی مصحفه الناسخ والمنسوخ و أنّ ابن سیرین قال: فطلبتُ ذلک الکتاب وکتبتُ فیه إلی المدینة فلم أقدر علیه».[61]

ابن عساکر روایات متعددی را در این خصوص گزارش می کند؛ از جمله از ابی الطفیل می آورد که علی (ع)  بر منبر پس از حمد و ثنا، فرمود:

یا ایّها الناس! سَلُونی قبل أن تفقدونی. فوالله ما بین لوحی المصحف آیة تخفی علی فیما أنزلت ولا أین نَزَلت، ولا ما عنی بها.[62]

 به نقل دیگر از او فرمود: «سَلونی عن کتاب الله، فإنّه لیس من آیة إلاّ وقد عرفتُ بلیلٍ نَزَلت، ام بنهارٍ، أم فی سهلٍ، أم فی جبل»،[63] در تعبیر دیگر آمده: «…ولا تجدون أحداً اعلم بما بین اللَّوحَین منّی، فَسلُونی».[64]

شهرستانی نیز گزارش مفصّل تر داده و از جزئیات بیشتری پرده بر می دارد که به دلیل اهمیت کلام او به عین کلام وی توجه کنید:

وهو (ع) لَمّا فَرَغ عن تجهیز رسول الله (ص)و غُسله و تکفینه والصلوة علیه و دفنه، آلی أن لایرتدی برداء إلاّ لجُمعة حتی یجمع القرآن، إذ کان مأموراً بذلک أمراً جزماً. فجَمَعه کما اُنزل من غیر تحریف و تبدیل و نقصان؛ و قد کان أنّه أشار النبی9 إلی مواضع الترتیب و الوضع، و التقدیم و التأخیر… و یروی أنه لمّا فَرَغَ من جمعه أخرجه هو و غلامه قنبر إلی الناس، و هم فی المسجد،…و قال لهم: هذا کتاب الله أنزله علی محمد(ص)جَمَعتُه بین اللوحین. فقالوا: ارفع مصحف؛ لا حاجة بنا إلیه. فقال (ع) : والله لاترونه بعد هذا ابداً. إنّما کان عَلَی أن أخبرکم حین جمعتُه، فرَجَع به إلی بیته قائلاً: (وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)[65] وترکهم علی ما هم علیه؛ کما ترک هارون (ع)  قوم أخیه موسی بعد إلقاء الحجة علیهم، وأعتذرلأخیه، بقوله:(…إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی).[66]

یعقوبی  می‌گوید: علی بن ابی طالب (ع)  پس از وفات رسول الل(ص)، قرآن را در هفت جزء تنظیم کرد که هر جزء شامل شانزده سوره و886 آیه بود، با یک سوره شمردن معوذتین که در مجموع 112سوره، 6202 آیه می شود. او این قرآن را بر شتری بار کرد و نزد مردم آورد و فرمود:«هذا القرآن قد جمعتُه».[67]

ابن ندیم زمان جمع آوری آن را سه روز می داند.[68]

مطالبی که همه از منابع اهل سنّت نقل شد، نکات زیر را به ارمغان می آورد:

1 – این مصحف شریف علاوه بر ترتیب سوره های قرآن بر اساس تاریخ نزول، مشتمل بر حقایق فراوانی چون تبیین، تفسیر، تأویل، شأن نزول، ناسخ و منسوخ و. .. بود[69] و این کار به امر رسول الله(ص) و تعیین مواضع سوره‌ها [70] به املای آن حضرت و خط علی بن ابی طالب (ع) ، صورت گرفته است. [71]

2 – تفاوت این مصحف با مصحفی که در زمان عثمان مشهور شد، تنها در تقدیم و تأخیر سوره ها و. .. نبود، بلکه همان گونه که از تعبیرات «فیه علم»،«فیه علم کثیر»،«لکان فیه علم کبیرٌ» «لو اجتمعت الإنس والجن…» و«لا تجدون أحداً أعلم بما بین اللوحین…» استفاده می شود، این مصحف مملو از دانش و حقایق نجات بخشِ بشر بوده است.

3 – تعداد سوره‌ها  و آیات آن با قرآن موجود هیچ تفاوتی نداشته است[72] آنچه این مصحف را ممتاز ساخته بود، حقایق و شرح و تبیین است که بر اساس «تنزیل» آن مکتوب شده بود. و واژة «تنزیل» براساس دیدگاه خود پژوهشگران اهل سنّت یعنی«اعلام»،[73] و اعلام، هم با نزول قرآن و هم با اعلام حقایقی که متن قرآن نیست، ولی سخن خداوند و وحی است، سازگار است؛ چنان که ابن قتیبه(م2 (ع) 6ق)[74] و ابن حزم ظاهری(م456ق)[75]و علی حسن عریص،[76] به یک حقیقت وحیانی و تنزیلی معتقدند که قرآن نیست، ولی سخن خداوند هست.

بنابراین آنچه زاید بر متن قرآن در این مصحف شریف وجود داشته، کلمات وحیانی بوده که جبرئیل به رسول الله9 القا کرده و علی (ع) که بر اساس حدیث متواتر ثقلین،[77] عِدل قرآن است، به عنوان شرح و تفسیر و تأویل و تنزیل، آن را نوشته است و قطعاً درآن چیزی که خشم ناصر القفاری را فراهم کرده[78]ـ یعنی اسامی منافقین و طعن برخی از اصحاب ـ وجود داشته است؛ ولی این مسئله اولاً، به تحریف قرآن ربطی ندارد. ثانیاً، این مشکل از سوی خود اصحاب بود، نه خداوند و نه کسی دیگر. اینکه برخی سران صحابه در هنگام مرگ رسول الله(ص)، آن گاه که قلم و دواتی خواست چیزی بنویسد تا بعد از او امت گمراه نشوند، گفتند:«ما شأنه أهَجَر؟»[79] (هذیان می گوید؟) و«قد غلبه الوَجَع»،[80] این عمل چه توجیهی دارد؟ با توهین و اسائه ادب به مقام رسول الله(ص) که حتّی ابن عباس را به گریه واداشت و آن روز را روز مصیبت بزرگ«إنّ الرّزِیّةَ کُلُّ الرَّزِیّة» خواند،[81] تا جائیکه پیامبر در آخرین لحظات عمرش به آن ها فرمود: «قومُوا» (بروید بیرون!)،[82] آیا این افراد از دیدگاه قفاری و هم قطارانش مستحق تمجید هستند؟

4 – کلام شهرستانی که گفت جمع و ترتیب سوره ها به فرمان رسول الله(ص) بود و سخن ابن ندیم مبنی براینکه علی (ع)  در سه روز مصحفش را جمع آوری کرد، نه تنها دیدگاه شیعه را تقویت، که قطعی می سازد که قرآن در زمان رسول الله(ص)جمع آوری شده بود[83] و امیرالمؤمنین (ع)  در مدت سه روز آن را آماده عرضه ساخت؛ زیرا معقول نیست حضرت آن را در طول سه روز از ابتدا جمع آوری کند؛ چه اینکه ابن حجر تصریح می کند که:«و قدکان القرآن کله کتب علی عهد النبی(ص)، لکن غیر مجموع فی موضع واحد و لا مرتّب السُّور».[84] در نتیجه طبعاً ده ها سؤال پدید خواهد آمد؛ از جمله اینکه گفته  می‌شود ابوبکر و پس از او عثمان، قرآن را با اقامه دو شاهد، از مردم پذیرفت و جمع آوری کرد چرا قرآنی که رسول الله(ص) جمع آوری کرده بود، مورد توجه قرار نگرفت؟!

5 – مضمون روایات اهل سنّت در این خصوص نه تنها با روایات شیعه در تعارض نیست، که کاملاً هماهنگ است، بلکه جزئیات بیشتری از مصحف علی (ع)  بیان شده است. احادیث منقول در تاریخ مدینه دمشق و کلام شهرستانی، شاهد روشن این مدعاست.

ردّ نقش کلینی در اشاعه مصحف علی (ع)

ناصر القفاری مدعی شده است کلینی در شایع سازی مصحف علی (ع)  نقش داشته است. پاسخ او از مباحثی که درباره محتوای این مصحف بود، کاملاً آشکار شد: اولاً، گزارش از این مصحف، در منابع اهل سنّت بیشتر است تا در اصول کافی. ثانیاً، کلینی امر غیرعادی و آنچه موجب طعن و نقص قرآن باشد، روایت نکرده است.

نکاتی درباره کتاب سُلیم بن قیس

قفاری نخستین کتابی را که از مصحف علی(ص) خبر داده کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری (م90ق) می داند و می گوید چون راوی از سُلیم، ابان بن ا بی‌عیاش است و او به اتفاق علما ضعیف است، پس حدیث سُلیم اعتباری ندارد.[85]

 این کلام قفاری از جهاتی قابل نقد و بررسی است:

1 – تردیدی نیست که سُلیم از اصحاب امیرالمؤمنین (ع)  بوده و چهار امام از امامان شیعه[86]ـ امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر: ـ را درک کرده است و قبل از امام صادق (ع)  بدرود حیات گفته است.[87] وی به دلیل اینکه تحت تعقیب حجاج بود،[88] به ابان بن عیاش پناه آورد و کتابش را به او داد و این کتاب نخستین کتابی است که در شیعه پدیدآمد: «ولم یروه غیره».[89]

اصل کتاب وی نیز نزد امامان از جمله امام صادق (ع)  از جایگاه خاصی برخوردار بود؛ چنان که فرمود:

مَن لم یکن عنده مِن شیعتنا و محبیّنا کتاب سلیم بن قیس الهلالی، فلیس عنده من أمرنا شیء ولا یعلم من أسبابنا شیء و هو أبجد الشیعة و هو سرّ من أسرار آل محمد(ص).[90]

این کتاب یکی از مهم ترین اصولی است که قبل از عصر امام صادق (ع)  تدوین گردید.[91] این کتاب به عنوان «مناوله» به ابان بن عیاش داده شد و وی به عمر بن محمد بن عبدالرحمن بن اذینه،[92] ولی نسخه های متفاوتی از آن کتاب پدید آمد و شک و تردیدی در مورد آن ایجاد کرد. علّامه تهرانی نسخه های متفاوتی از این کتاب را نام می برد و تفاوت های اساسی آنها را متذکر می شود.[93] شاید به همین جهت ابن داود حلی(م64 (ع)  ق) کتاب او را «موضوع» می شمارد[94] و کشّی[95] و شیخ طوسی[96] از این کتاب نام برده اند. شایسته است اهل پژوهش، به تحقیق مفصّلی که در مقدمه این کتاب به چاپ رسیده، مراجعه کنند.[97]

اما ابان بن ابی عیاش فیروز، هرچند که تضعیف گردیده [98] و جعل کتاب سلیم به وی نسبت داده شده است،[99] ولی چنان که اشاره شد، مضمون روایت آن، در خصوص مصحف علی (ع)  به طور وسیع در منابع اهل سنّت نقل گردیده است و مواردی که کلینی درباره این مصحف گزارش می کند، از کتاب سلیم بن قیس نیست. [100]

2 – کلام ناصر القفاری منبی بر اینکه کتاب سلیم، از آن جهت که مصحف علی (ع)  را نقل کرده دسیسه «سبئیه» است، مردود است؛ زیرا اولاً، محتوای روایت سلیم در منابع خود اهل سنّت واضح تر و صریح ترآمده است و اگر صرف آمدن چنین روایت در کتابی از دسایس «سبئیه» محسوب گردد، بسیاری از کتاب های اهل سنّت که از این مصحف خبر داده اند، شامل این قاعده می شوند.[101] ثانیاً، بسیاری از عالمان شیعه وجود گروهی به عنوان«سبئیه» و یا عبدالله بن سباء را منکرند و آن را یک توطئه می دانند.[102]

بررسی حدیث مربوط به منع از کتابت، جز قرآن

یکی دیگر از نقدهای قفاری، بر وجود مصحف امیرالمؤمنین (ع)  این بود که بر اساس حدیث سُلیم بن قیس، در این مصحف غیر از قرآن همچون تنزیل، تأویل و ناسخ و منسوخ و. .. مکتوب بوده است. و می گوید اولاً، از اساس باطل است. ثانیاً، برخلاف اصولی است که رسول الله(ص) تأسیس کرد و فرمود:«لاتَکتُبُوا عَنّی شیئاً إلاّ القرآن».[103]

این نویسنده روایات سُلیم بن قیس را به دلیل حضور ابان بن ابی عیاش بالاتفاق ضعیف می داند[104] و در عین حال به روایت او استناد می کند که این امری غیر معقول و بر خلاف تعهدش مبنی بر تمسک به روایات صحیح شیعی است.[105] با وجود این سخن وی به چند لحاظ غیر علمی و مردود است:

1 – مصحف علی (ع)  علاوه بر قرآن، با نظم خاصی مشتمل بر تنزیل، تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ و. .. است و تنها مستند به روایت سلیم بن قیس نیست، بلکه همان گونه که ملاحظه گردید، عمده مدارک آن منابع اهل سنّت است. [106]

2 – حدیث«لاتکتبُوا عنّی شیئاً إلّا القرآن» در منابع مختلف اهل سنّت انعکاس یافته است که ریشه همه آنها مسند احمد بن حنبل(م241ق)[107] و صحیح مسلم(م268ق)[108] است. راویان هر دو منبع بعد از همّام بن یحیی مشترکند، منتها با متن متفاوت، و قویاً احتمال می رود که مسلم، حدیث را از مسند امام احمد بن حنبل گرفته باشد.

3 – با اینکه موضوع منع تدوین حدیث و پیامدهای آن، شایستة بررسی مفصل است، ولی باید گفت منع رسمی تدوین و نقل حدیث که نخستین بار از سوی عمر بن خطاب (م23ق) صورت گرفت[109] و عمر بن عبدالعزیز(م101ق) آن را لغو کرد،[110]حدود یک قرن طول کشید و این منع از اساس نادرست و برخلاف سیره رسول الله9 بود، ولی در پاسخ ناصرالقفاری، به چند نکته اشاره می گردد:

اول: با فرض اینکه حدیث صحیح مسلم غیر از حدیث مسند امام احمد بن حنبل باشد ـ که نیست ـ، اولاً قفاری حدیث را بر خلاف اخلاق امانت داری آن گونه که در صحیح مسلم نقل شده، نیاورده است. برخی از عالمان اهل سنّت آن را متفرّد[111] می دانند،[112] برخی دیگر آن را «موقوف» و علیل می شمارند،[113] و شکی نیست که با حدیث متفرّد یا موقوف نمی شود منع تدوین را که مخالف عقل و نقل، اعم از قرآن و روایات متعدد ـ از جمله فرموده رسول الله(ص): «أُکتُب، فَوَالذی نفسی بیده ما خَرَج منِّی إلا الحَق»[114] ـ و نیز مخالفت با سیرة آن حضرت است، ثابت کرد.

دوم: اما حدیث مسند امام احمد بن حنبل؛ اولاً، از نگاهِ ابن تیمیه اصل مسند ابن حنبل مشهور و مقبول است،[115] ولی چون عبدالله بن احمد بن حنبل، و قطیعی در آن کتاب تصرّف و روایات جعلی را وارد آن کرده اند، کتاب را از اعتبار انداخته اند:

ثُمَّ إنَّ هذا الکتاب( المسند) زاد فیه إبنه عبدالله زیادات، ثُمَّ أنّ القطیعی الذی رواه عن ابنه عبدالله زاد عن شیوخه زیادات و فیها أحادیث موضوعة باتفاق اهل العلم…. [116]

ثانیاً، ابن تیمیه این سخن را در ردّ حدیث ثقلین که علامه حلّی از مسند امام احمد بن حنبل نقل می کند، اظهار می‌دارد و می‌گوید:

وهذا الرافضی وأمثاله من شیوخ الرافضة جهّال فهم ینقلون من هذا المصنف فیظنون إنَّ کلَِّ ما رواهُ القطیعی أو عبدالله، قد رواهَ أحمد نفسه ولا یمیزون بین شیوخ أحمد وشیوخ القطیعی، ثُمَّ یظنّون إنّ أحمد إذا رواهُ فقد رواهُ فی المسند…؛ [117]

 در حالیکه در چاپ های مختلف این کتاب، حدیث ثقلین از شخص امام احمد بن حنبل نقل شده است،[118] نه از عبدالله پسر او، و حدیث «لاتُکتُبُوا عنّی شیئاً إلاّ القرآن» از عبدالله پسر اوست،[119] و این سخن ابن تیمیه، گواه روشنی است که این فرقه وهابیت است که درکتاب های بزرگان خویش، دخل و تصرف می کنند، نه شیعه که قفاری شیعه را متهّم به این خیانت می کند.[120]

ثالثاً، به فرض که مسند احمد بن حنبل به دلیل تصرّفات، معتبر نباشد، حدیث ثقلین در ده ها منبع دیگر اهل سنّت آمده است، به طوری که ابن حجر بعد از نقل حدیث ثقلین  می‌آورد: «قد أخرجه الترمذی و النّسائی، وهو کثیر الطرق جدّاً، وکثیر من أسانیدها صحاح و حسان».[121]

سوم: عالمان اهل سنّت در توجیه همین روایت به شدت دچار اختلاف اند: گروهی بر این باورند که نهی از کتابت حدیث در صورتی بود که حدیث همراه قرآن در یک صفحه مکتوب می شد تا قاری میان قرآن و حدیث دچار خلط و اشتباه نگردد[122] و در صورت امن از اختلاط، منعی وجود نداشت. گروهی دیگر معتقدند روایت نهی ازکتابت حدیث، با احادیث جواز کتابت، نسخ گردیده است[123]و نووی در شرح خودش نمونه هایی از این روایات را آورده است؛ چه اینکه از قاضی عیاض این عبارت در همین خصوص نقل شده است:

قال القاضی:کان بین السلف من الصحابة والتابعین اختلاف کثیرٌ فی کتابة العلم، فکرهها کثیرون، منهم أجازها اکثرهم، ثم أجمع المسلمون علی جوازها و زال ذلک الخلاف.[124]

 ذهبی در ترجمه عبدالله بن عمرو بن العاص می گوید:

کتب الکثیر بإذن النبی(ص) وترخیصه له فی الکتابة بعد کراهیته للصحابة أن کتبوا عنه سوی القرآن، وسوّغ ذلک ثم إنعقد الإجماع بعد اختلاف الصحابة2علی الجواز والاستحباب لتقیید العلم بالکتابة.[125]

گروه سوم، نهی از کتابت حدیث را هم زمان با نزول قرآن به دلیل پرهیز از مشتبه شدن آن با قرآن می داند. نویسنده فیض القدیر پس از اینکه کتابت را امری معقول، ماندگار، قابل استفاده برای دیگران می شمارد،  می‌گوید:

مقصود از نهی(لاتکتبوا…)، نهی خاص هنگام و هم زمان نزول قرآن است: خوف لَبسه بغیره، أو کتابة غیر القرآن معه فی شیء واحد، إذ النهی متقدم و الإذن ناسخ عند أمن اللبس. [126]

برخی از نویسندگان اهل سنّت این عقیده را ابراز می دارند که منع از کتابت حدیث، حتی همراه قرآن تنها در خصوص اصحاب، غیر از علی (ع)  بوده است؛ وی تصریح  می‌کند که:

إنّ کلاّ من السنّة الصحیحة والقرآن الکریم واجب الطاعة، و قد کان من الصحابة من یکتب حدیث النبی(ص) لیحفظه، حتی نهی الرسول عن کتابة ما لیس بقرآن، إلاّ ما کان فی صحیفة علی(کرّم الله وجهه).[127]

 بنابراین از زمان پیامبر(ص)، مصحف علی (ع)  معروف بوده و در آن غیر قرآن هم مکتوب می شده است.

چهارم: به نظر  می‌رسد همه جار و جنجال ها و تهمت ها از سوی ناصرالقفاری و همفکران وی، برسر این نکته است که از یک طرف، می خواهند با تکلّف و فشار ثابت کنند که جمع آوری قرآن جز با تلاش ابوبکر و عمر و بالأخره عثمان انجام نگرفت تا این کار را برای آنان فضیلت بشمارند و از طرف دیگر، علی رغم انبوه روایات درباره جایگاه علی (ع) ، در صدد اثبات این نکته اند که علی (ع)  با دیگر اصحاب هیچ تفاوتی ندارد و مصحف او نیز همانند مصاحف دیگر است؛ در حالیکه این هدف برای ابوبکر و عمر تأمین نمی گردد؛ زیرا:

اولاً، باتوجه به اینکه منع کتابت حدیث بر خلاف عقل و سیره رسول الله(ص)[128] و احادیث دال بر کتابت است،[129] تدوین قرآن در زمان خود حضرت انجام شد؛ چنان که ابن حجر تصریح  می‌کند:«وقدکان القرآن کله کتب علی عهد رسول الله(ص) لکن غیر مجموع فی موضع واحد و لا مرتّب السور…».[130]

محقق دیگر می گوید:

و من الثابت أنّ القرآن الکریم قد جمع فی حیاة النبی الکریم بعد أن کان مُفرّقاً فی جرید النخیل… و صفائح الحجارة. .. والعظام والجلود والرقاع…و لم یترتب یومئذ علی حسب السور الموضوعة؛[131]

چه اینکه بخاری صحیح ترین کتاب اهل سنّت از ابن عباس نقل می کند که:«ما ترک النبیّ(ص) إلاّ ما بین الدفتین»[132] و بی تردید در صورت نپذیرفتن این نظر (دیدگاه شیعه)، دَه ها سؤال اساسی درباره قرآن ایجاد خواهد شد و به احتمال بسیار قوی ابوبکر و عمر که اقدام به جمع آوری قرآن کردند، از این باب نبود که قرآن جمع آوری نشده است، بلکه بدان جهت بود که دیگر بزرگان صحابه چون علی (ع) ، عبدالله بن مسعود و ابیّ بن کعب و.. مصحف داشتند و آن دو، نداشتن مصحف را برای خود کسر شأن  می‌شمردند. از این رو، به چنین کاری دست زدند، و الّا چرا یکی از مصحف هایی را که به نقل بخاری وجود داشت، انتخاب نکردند؟! وقتی از انس بن مالک سؤال شد که چه کسی در عهد رسولالله قرآن را گردآورد، گفت: «أربعةٌ کُلُّهم من الأنصار: اُبیّ بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت وابو زید»[133] و به همین جهت مصحف ابوبکر هیچ وقت میان مردم منتشر نشد و مصحف او همانند مصحف های عبدالله بن مسعود، فقط جنبة شخصی داشت؛ هرچند از سوی مقام رسمی اداره مسلمانان گردآوری شد؛ چنان که برخی  می‌نویسند: «غیرأنّ هذا المصحف الرسمی لم یأخذ طریقة الرسمی إلی الأمصار، و لعل مقتل عمر هو الذی أخّر ذلک»، و همین مصحف پس از ابوبکر به عمر منتقل شد و نزد حفصه دختر عمر ماند تا به عثمان رسید.[134]

عمر بن خطاب هم برای اینکه مصحفی مستقل داشته باشد، اعلام کرد هرکسی چیزی از قرآن از رسول الله(ص) شنیده، با دو شاهد بیاورد، ولی موفق نشد: «فقُتل عمرقبل أن یجمع ذلک».[135]

دلیلش این است که قبل از یکپارچه سازی مصاحف از سوی عثمان، مصحف های متعددی وجود داشت و در هر شهری یک مصحف رایج بود. مصحف ابن مسعود میان اهل کوفه، مصحف ابوموسی میان اهل بصره، مصحف مقداد بن اسود، در دمشق و مصحف ابیّ بن کعب میان اهل شام مورد توجه بود،[136] و چون اختلاف قرائات و ادعای هر صاحب مصحفی (مصحف من!) به اوج خود رسید، عثمان بن عفان به پیشنهاد حذیفه مجبور شد که مصحف های دیگر را جمع آوری کند و نابود سازد[137] و مصحف عثمانی را ارائه دهد، از این رو آن اقدام را از اهم کارهای وی می شمارند.[138]

ثانیاً، همان گونه که قبلاً اشاره شد، نوشتن در حاشیه مصحف و یا حتی در کنار آیات، برای توضیح و تفسیر و تأویل، میان صحابه امر معمول و رایج بود.[139]

سرانجام اینکه قفاری در مرحله نخست علی (ع)  و در مرحله بعدی شیعه را متهم می کند که با اعتقاد به مصحفی که در آن تفسیر و تأویل و…، مکتوب بوده و این مخالف دستور پیامبر: «لاتکتبوا عنّی شیئاً إلّا القرآن» بوده، کاملاً مردود و باطل است.

لازمة مصحف علی (ع)  کوتاهی در امر رسالت!

برخی از نویسندگان، لازمة وجود مصحف علی (ع)  را کوتاهی رسول الله(ص) در امر تبلیغ قرآن و طعن صحابه، می دانند؛[140] ولی باید گفت: اولاً، این سخن مخالف نصّ کلام خداوند است که فرمود:(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی…).[141]

ثانیاً، با توجه به منابع خود اهل سنّت نسبت به این مصحف، نه تنها کوتاهی رسول الله(ص)ـ (نعوذ بالله) ـ در امر تبلیغ را ثابت نمی کند، که تأیید و تثبیت و تبلیغ رسالت و قرآن است، و بر پایة همان مدارک و حدیث مشهور ثقلین درجهت ماندگاری تبلیغ قرآن تا روز رستاخیز از خاتم الانبیاء(ص) صادر شد و آن حضرت اهل البیت: و در رأس آن علی (ع)  را عِدل قرآن معرفی کرد؛ همان علیِ (ع)  که بنا بر نقل مدارک خود آنها فرمود: «سَلوُنی عن کتاب الله؛ فإنّه لیس من آیة إلاّ و قد عرفتُ بلیل نَزَلت، أم بنهارٍ، أم فی سهلٍ أم فی جبلٍ».[142] و یا فرمود: «والله! ما نَزَلت آیة إلاّ و قد علمتُ فیما نَزَلت، وأین نَزَلت، و علی مَن نزلت، إنّ ربّی وهَبَ لی قلباً عقولاً ولساناً ناطقاً».[143] علی (ع)  هرآنچه از رسول الله(ص) گرفته بود، عرضه داشت؛ با این حال چگونه می توان مدعی شد که رسول الله(ص) در تبلیغ قرآن کوتاهی کرده است!.

ثالثاً، همان گونه که اشاره شد، علی (ع)  به عنوان ادای وظیفه دینی و سیاسی مصحف خویش را بر اصحاب عرضه داشت و برای همیشه عذر آنان را برید[144] و اینکه اصحاب به هر دلیلی آن را نپذیرفتند، تردیدی باقی نمی گذارد که صحابه در نپذیرفتن آن مقصرند و بر اساس نقل شهرستانی علی (ع)  هنگام بازگشت و شنیدن این سخنِ برخی از اصحاب:«إرفع مصحفک لاحاجة بنا إلیه!» [145]با کوله باری از درد و شکوه آمیزانه آیه شریفه:(وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)[146] را با خود زمزمه  می‌کرد و صحابه را به سان قوم موسی (ع)  شمرد که در غیاب موسی نه تنها از هارون اطاعت نکردند وحجت های او را نپذیرفتند، که او را تهدید کردند. از این رو، هارون در پیشگاه برادرش چنین عذر آورد: (قَالَ یا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی).[147]

وضعیت فعلی مصحف أمیرالمؤمنین (ع)

موسیجارالله با طرح این سؤال که:«مصحف علی (ع)  کجاست» و شیعه معتقدند مهدی مزعوم که در سرداب موهوم، مخفی است، روزی با آن مصحف از سرداب خارج می شود،[148] از چند جهت قابل نقد است:

اولاً، همین پرسش دربارة مصحف ابی بکر و عمر نیز مطرح خواهد شد؛ زیرا با گذشت بیش از چهارده قرن و صدها حوادث تلخ و نابود کننده، طرح چنین سؤالی به عنوان نقد بر اعتقادات شیعه، غیر عاقلانه است و بی‌شک در دسترس نبودن مصحف علی (ع)  دلیل بر نبود آن نخواهد بود، و الاّ هزاران کتاب ارزشمند و میراث فرهنگی مسلمانان که هم اکنون در اختیار نیست و بر اثر حوادث روزگار، از بین رفته است، باید دروغ قلمداد شود!

ثانیاً، با توجه به برخورد منفی و کینه توزانه برخی از سران صحابه، در برابر علی (ع)  و مصحف او، و منع شدید نقل و تدوین حدیث رسول الله(ص) قریب یک قرن، و دشمنی شدید بنی اُمیّه و در رأس آن معاویة بن ابی سفیان، با خاندان رسول الله [149] و سپس بنی عباس[150] با این همه… انتظار باطل است که مصحف شریف و مکتوبات امام امیرالمومنین علی (ع) [151]در اختیار مردم باشد! کسی وکسانی که امکانات و بیت المال مسلمانان را حتی برای محو نام آنان به کار می گرفتند«حتی یَربُوَ علیه الصغیر، و یَهرم علیه الکبیر، و لا یذکر ذاکرٌ فضلاً»،[152]چگونه می گذارند آثار مکتوبش در اختیار عموم مسلمانان باشد!. ثانیاً براساس گزارش برخی از عالمان اهل سنّت، مصحفی به امضای امیرالمؤمنین (ع)  در سال شهادتش در نجف اشرف دیده شده است:

لقدکان فی دارالکتب العَلَویة فی النجف مصحف بخطّ الکوفی مکتوب فی آخره:کتبه علی بن أبی طالب فی سنة أربعین من الهجرة.[153]

هرچند نمی شود قطع پیدا کرد که این مصحف همان مصحف نخستین باشد.

بنابراین مصحف امیرالمؤمنین (ع)  و سایر مکتوبات آن حضرت و امانت های نبوت و رسالت، نزد امامان معصوم: بوده است و از امامی به امام دیگر که در واقع منبع علوم آنان است، منتقل می گردد[154] و این باور، نه تحریف قرآن است و نه انحراف از دین؛ و اگر عدم دسترسی مسلمانان به این مصحف مورد ایراد باشد، باید از پیروان مکتب خلفا پرسید که چرا و به چه دلیل؟ آن همه محدودیت ها و ستم ها و بی عدالتی ها… در مورد خاندان وحی صورت گرفت و چرا از نشر علوم آنان جلوگیری به عمل آمد؟!

ثالثاً، ادعای نویسندگان یاد شده مبنی بر اینکه: روزی مهدی مزعوم از سرداب موهوم خارج می شود و مصحف علی (ع)  را به همراه خواهد داشت: اولاً به اعتقاد پیروان اهلبیت: نه تنها مصحف یاد شده، که امانت های رسالت پیامبر9 نزد آن حضرت است. ثانیاً اینکه مهدی موعود (ع) نه از سرداب مورد نظر شما، که از کنار خانه خدا قیام می کند. ثالثاً اینکه اعتقاد به منجی عالم، فرامذهبی است و اختصاص به شیعه ندارد، بلکه همه ادیان الهی معتقد به منجی اند.

نتیجه گیری

 اصل وجود مصحف امیرالمؤمنین (ع)  که به فرمان و املای رسول الله(ص) و خط علی (ع)  تنظیم یافته، بر پایة منابع خود اهل سنّت، امری مسلم است. این مصحف پس از رسول الله(ص)بر اصحاب عرضه شد، ولی به دلایلی مورد پذیرش قرار نگرفت. ویژگی هایی همچون تنظیم متن قرآن بر اساس تاریخ و ترتیب نزول آیات، همراه با تأویل، تفسیر و بیان مصادیق، ناسخ و منسوخ و..، این مصحف را از قرآن موجود، متفاوت ساخته است، ولی از نظر تعداد سوره ها و تعداد آیات هیچ فرقی با مصحف فعلی ندارد. اینکه برخی وجود این مصحف را دلیل بر تحریف قرآن می شمارند وکلینی را در ترویج آن متهم می کنند، از جهات مختلف مردود است و نه تنها این مصحف، شاهدی بر تحریف قرآن نیست، که مؤید عدم تحریف آن است و آنچه قفاری و دیگران در این جهت بافته اند، افترا و تهمتی بیش نیست و در حقیقت بی اطلاعی خویش را در معرض دید گذاشته اند!.

 

منابع

* قرآن کریم.1 – آلاء الرحمن فی تفسیرالقرآن: محمد جواد بلاغی، تحقیق: لطیف فرادی ـ عباس محمدی، قم: مرکز العلوم والثقافة الإسلامیة قسم حیاء التراث الإسلامی، چاپ اول، 1428ق.2 – الإتقان فی علوم القرآن: جلال الدین سیوطی، ضبط و تصحیح واخراج آیات: محمد سالم هاشم، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، 1429ق.3 – الاحکام فی اصول الأحکام: علی بن احمد بن سعید بن الحزم ظاهری، تحقیق:لجنة العلماء، بیروت: دار الجلیل، چاپ دوم، 140 (ع) ق.4 – إختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشّی: ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مؤسسة آل البیت:، 1404ق. 5 – الإستیعاب فی معرفة الأصحاب:ابی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر، تحقیق: علی محمد بجاوی، القاهرة: نهضة المصر للطباعة، بی‌تا.6 – اصول کافی: محمدبن یعقوب کلینی، تهران: دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش. 7 – أُصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة: ناصربن عبدالله قفاری، الجیزة: دارالرضا للنشر والتوزیع، بی‌تا.8 –  الاعتقادات فی دین الإمامیة: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی صدوق، تحقیق ومقدمه: غلامرضا مازندرانی، قم: چاپخانه علمیه، 1412ق. 9 – انتصارالحق: مناظرة علمیة مع بعض الشیعة الإمامیة: مجدی محمد علی محمد، ریاض: دار طیبة للنشر والتوزیع، چاپ اول، 1418ق.10 – بحارالأنوارالجامعة لدررالأخبار الأئمة الأطهار: محمد باقر مجلسی، قم: مؤسسة إحیاء الکتب الإسلامیة، چاپ اول،142 (ع) ق.11 – البیان فی تفسیرالقرآن: سید ابوالقاسم خویی، ترجمه: سید جعفر حسینی، قم: دارالثقلین، چاپ اول، 1384ش.12 – تاریخ القرآن: محمد طاهرالخطاط کردی، مکه: مصطفی یغمور، چاپ اول، 1365ق.13 – تاریخ الیعقوبی: احمد بن ابی یعقوب، تحقیق: عبدالامیر مهنا، بیروت: مؤسسة الأعلمی، چاپ اول،1413ق. 14 – تاریخ مدینة المنورّة: ابوزید عمربن شبّة بصری، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: منشورات دارالفکر،1410ق. 15 – تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر دمشقی، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415ق. 16 – تأویل المختلف الحدیث: عبدالله بن مسلم بن قتیبة، تصحیح و ضبط: محمد زهری، بیروت: دارالجلیل،1411ق. 17 – التراتیب الإداریّة نظام للحکومة النبویّة: محمدعبد الحیّ کتانی، بیروت: دارالکتب العربی، بی تا.18 –  التسهیل لعلوم التنزیل: محمد بن احمد بن جزیّ کلبی، بیروت: دارالکتب العربی، چاپ چهارم، 1403ق.19 – تقیید العلم: احمد بن علی بن ثابت خطیب بغدادی، تصدیر وتعلیق وتحقیق: یوسف عش، بی جا، نشریة دار إحیاء السنة النبویة، چاپ دوم، 19 (ع) 4م.20 – تنویر الحوالک شرح علی الموطأ المالک: جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، بیروت: دار الفکر، بی تا.21 – تهذیب التهذیب: شهاب الدین احمد بن علی بن حجرعسقلانی، بیروت: دارصادر، بی تا.22 – تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: یوسف المزّی ابوالحجاج، تحقیق: بشارعواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1409ق.23 – توثیق السنّة فی القرن الثانی الهجری: رفعت فوزی عبدالمطلب، قاهرة: مکتبة الخانجی، چاپ اول، 1400ق.24 – جامع بیان العلم وفضله: ابن عبدالبرّ، مقدمه و تعلیق: محمد عبدالقادر احمدعطا، بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة، چاپ دوم، 1418ق.25 – الجامع لأحکام القرآن(تفسیرالقرطبی): ابی عبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی، بیروت: دار إحیاء التراث، بی تا. 26 – الحدیث ومصطلحه: محمد بن صالح العثیمین، بی تا، بی جا.2 (ع). حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء: احمد بن عبدالله اصبهانی ابونعیم، بیروت: دارالکتب العلمیّة، چاپ اول، 1409ق. 28 -الذریعة الی تصانیف الشیعة: آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الأضواء، بی تا.29 – رجال ابن داود الحلی: تقی الدین حسن بن علی حلی، تحقیق و مقدمه: السید محمد آل بحرالعلوم، قم: منشورات رضی، 1392ق؛ تهران: چاپخانه دانشگاه تهران، 1342ق.30 – رجال البرقی(همراه با رجال ابن داود):احمد بن ابی عبدالله برقی، قم: منشورات رضی، 1392ق. 31 – رجال الطوسی: ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسة النشرالإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1420ق. 32 – روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم: سید محمود آلوسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا. 33 – سلامة القرآن من التحریف وتفنید الافتراءات: فتح الله(نجارزادگان) محمدی، تهران: مشعر،1382ش.34 – السنن الکبری: ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسایی، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت: دارالکتب العلمیّة، چاپ اول، 1411ق.35 – سیر أعلام النبلاء: شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة،چاپ چهارم، 1406ق. 36 – شرح نهج البلاغه: عبد الحمید بن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 138 (ع) 37 – (ع). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت:عبیدالله بن عبدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، ایران: مؤسسة الطبع النشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1411ق.38 – الشیعة والسنة: احسان الهی ظهیر، لاهور: دارالأنصار، 1399ق. 39 – الشیعة، فلسفة و تاریخ: احمد کمال شعث، قاهرة: مکتبة مدبولی، چاپ اول، 1414ق. 40 – صحیح مسلم المسمی الجامع الصحیح: مسلم بن حجاج نیشابوری، بیروت: دارالجلیل، چاپ اول، 1426ق. 41 – صحیح بخاری: محمد بن اسماعیل بخاری، شرح و توضیح: مصطفی دیب البغا، بیروت ـ دمشق: دارابن کثیر، چاپ پنجم، 1414ق.42 – صحیح مسلم بشرح النووی: نووی، تحقیق وتصحیح: محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر، چاپ دوم، 1398ق؛ بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.43 – الطبقات الکبری: محمد بن سعد، بیروت: دار بیروت، 1405ق. 44 – الغدیرفی الکتاب والسنّة:عبدالحسین احمد امینی، بیروت: مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1414ق.45 – فتح الباری بشرح البخاری: احمد بن علی بن حجرعسقلانی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.46 – فتح الباری بشرح صحیح البخاری: احمد بن علی بن حجرعسقلانی، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی ـ عبدالعزیز بن باز، بیروت: دارالکتب العلمیّة، چاپ اول، 1410ق. 47 – فتح المنان فی نسخ القرآن: علی حسن عریض، مصر: مکتبة الخانجی، چاپ اول، 19 (ع) 3م.48 – الفهرست: ابن ندیم، تعلیق: شیخ ابراهیم رمضان، بیروت: دارالمعرفة، 141 (ع) ق. 49 – فیض القدیر شرح جامع الصغیر: زین الدین محمد عبدالرئوف مناوی، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت: دارالکتب، چاپ اول، 1415ق.50 – قصّة التفسیر: شرباصی، بیروت: دارالجلیل، چاپ دوم، 19 (ع) 8م.51 – الکامل فی التاریخ: ابوالحسن علی بن کرم محمد بن محمد بن اثیر، تحقیق: عبدالقاضی، بیروت: دارالکتب العلمیّة، 1415ق. 52 – کتاب سلیم بن قیس: سلیم بن قیس، تحقیق: علاء الدین موسوی، طهران: مؤسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیّة، 140 (ع) ق. 53 – کنز العمّال: محمد تقی هندی، تحقیق: صفوة السقا، بیروت: مؤسسة الرسالة، بی تا.54 – مذاهب التفسیرالإسلامی: گلدزیهر، تحقیق وتعلیق: عبدالحلیم نجّار، مصر: مکتبة الخانجی، 13 (ع) 3ق.55 – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1414ق.56 – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، تحقیق: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرساله، چاپ دوم، 1420ق.57 –  مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، تحقیق: صدقی محمد جمیل عطار، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1414ق. 58 – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، قاهرة: مؤسسة قرطبة، بی تا.59 –  المصاحف: ابی بکر عبدالله بن ابی داود سلیمان بن الأشعث، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، 1405ق. 60 – المصنف: عبدالرزاق صنعانی، تحقیق: حبیب عبدالرحمن اعظم، بی جا، المجلسی العلمی، بی تا.61 – مع دکتور ناصرالقفاری فی اصول مذهبه حول القرآن و التشیع: ابوالفضل اسلامی، قم: نشر الفقاهة، چاپ اول، 1428ق.62 – المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی طبرانی، تحقیق: حمدی عبد المجید سلفی، قاهرة: مکتبة ابن تیمیة، بی تا.63 – مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار(تفسیرالشهرستانی المسمّی بمفاتیح.. .): محمد بن عبد الکریم شهرستانی، تحقیق وتعلیق: محمد علی آذرشب، طهران: مرکز البحوث والدرسات للتراث المخطوط، چاپ اول، 1429ق.64 – مناقب آل ابی طالب: ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق و فهرست: یوسف بقاعی، بیروت: دارالضواء، 1412ق. 65 – المناقب: موفق بن احمد بن مکی، تحقیق: شیخ مالک محمودی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، چاپ دوم، 1414ق.66 – مناهل العرفان فی علوم القرآن: محمد عبدالعظیم زرقانی، تحقیق: احمد طعمة حلی، بیروت: دارالمعرفة، چاپ دوم، 1422ق. 67 – منتهی المقال فی أحوال الرجال: محمد بن اسماعیل مازندرانی، تحقیق: مؤسسة آل البیت:، قم: مؤسسة آل البیت:، چاپ اول، 1416ق.68 – منهاج السنّة النبویة: احمد بن عبدالحلیم حرّانی ابن تیمیّه، تحقیق: محمد رشاد، قاهرة: مؤسسة قرطبة، چاپ اول، 1406ق.69 – الموسوعة القرآنیة: ابراهیم ابیاری، بی جا، مؤسسة سجل العرب، 1405ق.(ع) 70-  الوشیعة فی نقد عقائد الشیعة: موسی جارالله، بی جا، مطبعة الکیلانی، بی تا.

منبع: نشریه سراج منیر


 

پی نوشت‌ها

[1] . این شخص از مریدان سرسخت ابن‌تیمیه است  و در دوکتاب خود به نام‌های مسألة التقریب بین أهل السنّة و الشیعة که پایان‌نامه کارشناسی ارشد و کتاب أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة در 1656صفحه در سه جلد، که پایان‌نامه دکترای اوست، اعتقادات و باور‌های شیعه امامیه را نقد كرده و تهمت‌های فراوانی ازجمله اعتقاد به تحریف قرآن را به شیعه نسبت داده و کتاب اصول کافی را مروج این باورها دانسته است.

[2] . ر.ک: اصول مذهب الشیعة، ج 1، ص 275-319.

[3] . کتاب سلیم بن قیس، ص32-33؛ اصول کافی، ج1، ص228؛ ج2، ص631، وص633، ح23؛  الإعتقادات، ص62، باب23؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج2،‌ ص50؛ بحار الأنوار، ج19، ص29.

[4] . المصنف، ج5، ص450، رقم9765، و ج7، ص197.

[5] . الطبقات الکبری، ج2، ص 338؛ کنز العمّال، ج2، ص588 رقم4792.

[6] . الفهرست، ص145.

[7] .  حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج1، ص67.

[8] .الإستیعاب في معرفة الأصحاب، ج3(القسم الثالث)، ص974، ذیل رقم1633.

[9] . مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج1، ص13.

[10] .  الشواهد التنزیل، ج1، ص36-37.

[11] .  تاریخ مدینة دمشق، ج32، ص397: ترجمه علی7، پایان جزء353 اصلی.

[12] . المناقب، ص94، ح93.

[13] . التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص4(مجموعه 1- 4).

[14] . سیرأعلام النبلاء، ج14، ص22.

[15] . المصاحف، ص16.

[16] .  تفسیر قرطبی، ج1، ص59.

[17] .  الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص117.

[18] .  مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1،‌ ص229.

[19] . الموسوعة القرآنیة، ج1، ص351.

[20] . اصول مذهب الشیعة، ج1، ‌ص319.

[21] . همان،‌ ص289و319.

[22] . تهذیب الکمال في أسماء الرجال، ج25، ص334 به بعد، رقم5280.

[23] . ر.ک: المصنف عبدالرزاق، الطبقات ابن سعد، شواهد التنزیل حسکانی، کتاب المصاحف ابن‌ابی داود سجستانی، تاریخ مدینة دمشق ابن‌عساكر.

[24] .تهذیب الکمال في أسماء الرجال، ج11، ص71-72، رقم3717.

[25] . ابن‌ندیم در الفهرست، ابو نعیم اصفهانی در حلیة الأولیاء، ذهبی در سیرأعلام النبلاء، حسکانی در الشواهد التنزیل، خوارزمی در المناقب.

[26] . تهذیب الکمال في أسماء الرجال، ج20، ص264، رقم 4009.

[27] . عبدالرزاق در المصنف، حسکانی در الشواهد التنزیل،  ابن‌عبدالبرّ در الإستیعاب.

[28] .  مقصود، خود ابن ابی داود است، زیرا کنیه او ابی بکر است.

[29] . المصاحف، ص16.

[30] . همان.

[31] . حلیة الأولیاء، ج1، ص67، ترجمه علی7.

[32] . فتح الباري، ج9، ص15، کتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، ذیل رقم4988 ؛ الإتقان في علوم القرآن، ج1‌، ص117.

[33] . روح المعاني، ج1،‌ ص22، الفائدة السادسة.

[34] . راوی از او، ابن‌فضیل و مرویّ عنه، محمد بن سیرین.

[35] . تهذیب الکمال، ج2، ص274، رقم517.

[36] . تهذیب التهذیب، ج1، ص354، رقم645.

[37] . المصنف، ج7، ص197، تحت عنوان: اول من جمع القرآن.

[38] . الطبقات الکبری، ج2، ص338، ترجمه علی بن ابی طالب7.

[39] . الإستیعاب، ج3(القسم الثالث)، ص974.

[40] . الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص117.

[41] . روح المعاني، ج1، ص22.

[42] . همان.

[43] . فتح الباري، ج9، ص13، کتاب فضل القرآن.

[44] . المصاحف، ص16؛ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص398 .

[45] . الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص117.

[46] . سلامة القرآن من التحریف، ص420.

[47] . همان.

[48] . همان، ص421.

[49] . المصنف، ج7، ص197.

[50] .  تاریخ یعقوبی، ج2، ص22؛ مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج1، ص13.

[51] . المصاحف، ص13.

[52] .  فتح الباري، ج9،ص15.

[53] .  حلیة الأولیاء، ج1، ص67.

[54] . تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص399.

[55] .  اصول مذهب الشیعة، ج1، ص319.

[56] . الطبقات الکبری، ج2، ص338.

[57] . الإستیعاب، ج3(القسم الثالث)، ص974، رقم1633.

[58] . التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص4.

[59] . الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص59.

[60] . الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص117؛ مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص229.

[61] . همان.

[62] . تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص397.

[63] . همان، ص398.

[64] . همان.

[65] . سوره فرقان، آیه 30.

[66] . سوره طه، آیه 94؛ مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج 1، ص 13؛ سلامة القرآن من التحریف، ص 413.

[67] . تاریخ یعقوبی، ج2، ص22.

[68] .  الفهرست،ص45.

[69] .  سلامة القرآن من التحریف، ص227.

[70] .  مفاتیح الأسرارو مصابیح الأنوار، ج1، ص13.

[71] .  شواهد التنزیل، ج1، ص40؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص386؛ مع دکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن والتشیع، ص325.

[72] .  آن‌گونه که یعقوبی گزارش داد،112سوره و6202 آیه در هفت جزء.

[73] .  مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص42.

[74] . تأویل المختلف الحدیث،ص313: «ویجوزأن یکون أنزله وحیا الیه کما تنزل علیه أشیاء من امورالدین، ولایکون ذلک قرآنا، کتحریم نکاح العمة علی بنت أخیها».

[75] .  الاحکام في أْصول الأحکام، ج4، ص480: «ولکنا نقول: إنّها کانت وحیاً أوحاه الله تعالی إلی نبیّه(ص) مع ما أوحی إلیه من القرآن، فقرئ المتلو مثبوتاً في المصاحف والصلوات، وقرئ سائر الوحي منقولاً محفوظاً معمولاً به، کسائر کلامه الذي هو وحی فقط…».

[76] .  فتح المنان في نسخ القرآن، ص225- 227.

[77] .  الطبقات الکبری، ج2، ص194؛ المعجم الکبیر، ج3، ص66؛ج5، ص154؛ المصنف، ج7، ص176؛ السنن الکبری، ج5، ص45، کنزالعمال، ج1، ص186، رقم944؛ ج13، ص104، رقم 363.

[78] .  اصول مذهب الشیعه، ج1، ص321-322.

[79] .  صحیح البخاري، ج5، ص137؛ فتح الباري، ج8، ص167، رقم4431؛ الطبقات الکبری، ج2، ص244؛ صحیح  مسلم ، ج3، ص1259.

[80] . صحیح البخاری، ص137؛ فتح الباري، ج8، ص 167.

[81] . همان، شماره‌های 114، 3054، 3168، 4431، 4432، 5669، 7366؛ صحیح مسلم، ج3، ص1257، رقم20.

[82] . فتح الباري ، ج8، ص167، رقم4432.

[83] .  البیان في تفسیرالقرآن،ص246؛ آلاء الرحمن في تفسیر القرآن(موسوعة العلامة البلاغی) ج1، ص44.

[84] .  فتح الباري بشرح البخاري، ج9، ص5، ذیل رقم4988.

[85] .  اصول مذهب الشیعة، ج1، ص319(نقل به مضمون).

[86] .  الفهرست، ص271، رجال الطوسي، ص43، 68،74و91؛ رجال البرقي(همراه با رجال ابن داود)، ص4،7و8.

[87] .  الذریعة، ج2، ص 152، رقم590.

[88] .  همان.

[89] .  الفهرست، ص271.

[90] .  الذریعة، ج2، ص152.

[91] . همان.

[92] .  همان، ص155.

[93] .  همان، ص156- 158.

[94] . رجال ابن داود حلی ، ص178، رقم721.

[95] . إختیار معرفة الرجال، ج1، ص231، رقم166.

[96] . الفهرست، ص162، رقم336.

[97] . شیخ محمد باقر انصار زنجانی خوئینی(نشر الهادی، چ1، 1415ق) که این کتاب را تحقیق و در سه جلد منتشر کرده است.

[98] . رجال الطوسي، ص83، رقم10و 106رقم 36 اصحاب امام باقر7: تابعی ضعیف.

[99] . منتهی المقال ، ج1، ص132، رقم9؛ معجم الرجال، ج1، ص141، رقم22.

[100] .  اصول کافی، ج1، ص228، کتاب الحجة باب انه لم یجمع القرآن کله إلاّ الأئمة،و ج2، ص633، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح23.

[101] .  سلامة القرآن من التحریف، ص414.

[102] . برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب عبدالله ابن سبأ تألیف علامه عسکری مراجعه نمایید.

[103] . أصول مذهب الشیعة، ج1، ص289-290.

[104] .  همان، ج1، ص228.

[105] .  أصول مذهب الشیعة، ج1، ص16و27.

[106] .  سلامة القرآن من التحریف، ص435.

[107] . المسند، ج4، ص43، رقم 11158.

[108] .  صحیح مسلم، ج4، ص2298، کتاب الزهد و الرقائق، باب 1، التثبیت في الحدیث وحکم کتابة العلم، ح72(3004).

[109] . تنویر الحوالک شرح علی موطأ مالک، ج1، ص4(مقدمه)؛ المصنف، ج11، ص258، رقم20488.

[110] . صحیح البخاري، ج1، ص49: کتاب العلم، باب کیفیة قبض العلم.

[111] .  الحدیث ومصطلحه، ص59: «الفرد هوأن ینفرد الراوي بالحدیث، یعني أن یروی الحدیث رجل واحد، و الغالب علی الافراد ضعف».

[112] .  تقیید العلم، ص32.

[113] .  توثیق السنّة في القرن الثاني الهجري، ص43- 55؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص694، رقم6167.

[114] .  مسند احمد بن حنبل، ج2، ص624، رقم6816،(مسند عبدالله بن عمر)؛ جامع بیان العلم و فضله، ص85، باب 16،(رقم354).

[115] . منهاج السنة، ج7، ص399: فصل قال الرافضي البرهان الحادي والثلاثون.

[116] . همان.

[117] . همان.

[118] .  مسند الإمام احمد بن حنبل، جزء 32، حدیث رقم 19265، 1947.

[119] . همان، (چاپ قاهره)، ج3، ص21، رقم11174: «مسند ابی سعید الخدری، حدثنا عبدالله، حدّثنی ابی، ثنا یزید أنا همام بن یحیی، عن زید بن اسلم…؛ نسخة وزارت الاوقاف المصریة، جزء32، ص415، رقم11383، مسند ابي سعید الخدري،…».

[120] . اصول مذهب الشیعة، ج1، ص275.

[121] .  فتح الباري بشرح الصحیح البخاري، ج7، ص93، باب9؛ مناقب علی بن ابی طالب7.

[122] . صحیح مسلم ، ج18، ص339، کتاب الزهد والرقاق، باب16التثبیت فی الحدیث، ح77؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر،  ج4، ص694؛ تاریخ القرآن، ص21.

[123] .  همان.

[124] . همان.

[125] . سیرأعلام النبلاء، ج3، ص80، رقم17.

[126] . فیض القدیرشرح جامع الصغیر، ج4، ص694، رقم6167:«قیدوا لعلم بالکتابة».

[127] . فتح المّنان في نسخ القرآن، ص225.

[128] . الإستیعاب، ج3،(القسم الثالث)، ص920، ترجمه 1556؛ التراتیب الإداریّة نظام للحکومة النبویّة، ج1، ص48: پیامبر(ص) سعد بن عاص را مأمور کرد به اهل مدینه کتابت تعلیم دهد و هم‌چنین اسرای بدر را در مقابل تعلیم کتابت به ده نفر از جوانان، آزاد کردند.

[129] . سلامة القرآن من التحریف، ص436-437.

[130] . فتح الباري، ج9، ص5، رقم4988.

[131] .  الشیعة، فلسفة وتاریخ، ص177.

[132] .  صحیح بخاري، ج6، ص190، رقم5019.

[133] .  همان، ص187، رقم5003.

[134] . الموسوعة القرآنیة، ج1، ص354.

[135] . تاریخ مدینة المنورّة، ج2، ص705.

[136] . الموسوعة القرآنیة، ج1، ص354؛ الکامل في التاریخ، ج3، ص 8، حوادث سال30.

[137] . صحیح بخاري، ج6، ص183، کتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، رقم4987.

[138] . همان.

[139] . مذاهب التفسیرالإسلامي، ص16؛ قصّة التفسیر، ص53.

[140] . الوشیعة في نقد عقائد الشیعة، ص126.

[141] . سوره مائده، آیه3.

[142] . الطبقات الکبری، ج2، ص338؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42 ، ص398.

[143] . همان دو منبع؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص67.

[144] . مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار،  ج1، ص13.

[145] . همان.

[146] . سوره فرقان، آیه30.

[147] . سوره طه، آیه94. سلامة القرآن من التحریف، ص 414.

[148] . الوشیعة في نقد عقائد الشیعة، ص126(با تلخیص).

[149] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحدید، ج 4، ص56 ـ 58 ـ 59ـ 74 ـ110؛  الغدیر، ج2، ص126.

[150] . ر.ک: تاریخ زندگی امامان معصوم در دوران بنی عباس، از جمله سیره پیشوایان تألیف مهدی پیشوایی.

[151] . کتاب حضرت علی7، به جامعه، یا جغر، یا صحیفة، یا الفرائض نیز معروف است.

[152] . معاویه این سخن را در جواب گروهی از بنی امیه گفت که از سب ولعن علی بن‌ابی‌طالب به ستوه آمده بودند و پیشنهاد توقف آن را به وی داد. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص57.

[153] . الموسوعة، ج1، ص355.

[154] . مع الدکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، ص335.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *