طرح مسئله
خداوند عزوجل در آیه 22 سوره مبارکه فاطر میفرماید:
(وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ و لاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ و مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ)؛
و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند. خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد، مىرساند و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفتهاند، برسانى.[1]
در مورد این آیه شریفه دو قول مطرح است:
1 – مشهور مفسران فریقین، آیه را در مقام تشبیه مشرکان به مردگان دانستهاند، بهاین معنا که: ای پیامبر، تو نمیتوانی مشرکان معاند را هدایت کنی؛ زیرا آنها قابلیت هدایت ندارند همچنانکه هدایت و انذار مردگان در قبرها، نفعی به حالشان ندارد و قدرت بر اجابت این هدایت ندارند، این مشرکان معاند نیز هدایتپذیر نیستند.
2 – قول دوم مربوط به اقوال برخی از سران فرقه وهابیت است، مبنی بر اینکه این آیه، شفاعت و توسل بعد از ممات را نفی میکند؛ زیرا مراد این آیه این است که مردگان در قبرها هرگز چیزی نمیشنوند. لذا توسل جستن و طلب استغاثه و شفاعت از آنها، شرک است؛ چون این عمل دقیقاً شبیه عمل بتپرستان است که به پرستش بتها اصرار داشتند؛ درحالیکه نه میشنوند و نه قدرت بر اجابت دارند.
در زمینه قول دوم، این پرسش مطرح است که ادله وهابیان بر استناد جستن به این آیه چیست؟ و تا چه مقدار این ادله را میتوان پذیرفت؟ آیا این قول با سایر آیات و اقوال دیگر در این زمینه همخوانی دارد؟ یا خیر؟
قول اول: اقوال مفسرین اهلسنت
تفسیر مفسران اهلسنت در ذیل تفسیر آیه شریفه 22 سوره مبارکه فاطر، همگی همسو با یکدیگر است و آیه را در مقام تشبیه دانسته و در گفتههای خویش به آن تصریح کردهاند. برای نمونه یکی از مفسران آنان مینویسد: احیا و اموات، تمثیل برای کسانی است که داخل اسلام میشوند و کسانی که بر کفر اصرار میورزند و از قبول اسلام سر بر میتابند. وی در ادامه بیان میکند که در این آیه شریفه خداوند خطاب به رسولش میفرماید: «تو (ای رسول) نمیتوانی کسانی را که بر قلبهایشان مهر زده شده است، هدایت کنی؛ زیرا این افراد همانند مردگان در قبرها میباشند».[2]
در تفسیر دیگری در این زمینه آمده است که: در این آیه خداوند افرادی را که بر قلبشان مهر زده شده است، به مردگانی تشبیه کرده که قدرت بر اجابت ندارند و همانگونه که اصحاب قبرها قدرت بر اجابت و درک سخنان تو را ندارند، کفّار نیز سخنان تو را نمیپذیرند و از حق روی بر میتابند؛ چرا که این افراد همانند مردگان میباشند.[3]
مشابه این گفتار از صحابه و تابعین در ذیل این آیه شریفه وارد شده است: (وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ). این آیه مثلی از خداوند برای اهل طاعت و اهل معصیت است.
قتاده میگوید: این آیه همچون آیه (وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى) است که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داد؛ همچون بنده مؤمن با دیدهای بینا که کردارش مؤثر و زنده است و در جهت مخالف، کافر است که در حقیقت بندهای مرده است و چشم، قلب و کردارش نیز مردهاند.[4]
مفسران قدیم و جدید میگویند در آیة (وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ)، مراد از زندگان همان افراد عاقل و فهمیده است، و مردگان افراد جاهل، نادان و سرکشاند.
قتاده نیز میگوید: تمام اموری که خداوند در این آیات ذکر کرده، مثل هستند و در بردارنده این معنایند که همانگونه که این امور قابل جمع نیستند، کافر و مؤمن نیز قابل جمع نیستند. و در آیه (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) مراد کفار هستند که بر اثر کفرشان قلبهایشان مرده است و همانگونه که قدرت بر شنوانیدن مرده را نداری، قدرت بر شنوانیدن افراد کافری را که قلبهایشان مرده است نیز نداری و آنان هدایت نمیپذیرند. در واقع آنان همچون اهل قبورند که شنوانیدن تو برای آنان، نه سودی برایشان در بردارد و نه آنها هدایت تو را خواهند پذیرفت.[5]
در تفسیر قرآن العظیم نیز اینگونه بیان شده است: خداوند متعال فرمود: همانگونه که کور و بینا، تاریکی و نور، سایه آرامشبخش و بادهای داغ و سوزان، اموری متباین و مخالف هماند؛ زندگان و مردگان نیز اینگونهاند و این دو هرگز مانند هم نخواهند بود؛ همانطور که فرمود: (أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا)[6] و (مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً).[7]
حاصل اینکه مؤمن دانا و شنواست؛ بهگونهای که در راهی مستقیم در دنیا پیش میرود تا در آخرت در سایهسار درختان و نزد چشمههای بهشتی آسودهخاطر مستقر گردد و کافر و نابینا کسی است که در تاریکی و گمراهی قدم برداشته؛ بهگونهایکه هیچ راه مفری از آن ندارد، بلکه همچنان در گمراهی و ضلالت در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند.
تفسیر سخن خداوند در آیه شریفه 22 (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) نیز این است که همانگونه که هدایت بعد از مرگ سودی به حال مردگان نخواهد داشت، هدایت کفار نیز اینگونه است و دعوت و هدایت تو برای آنان سودی دربرندارد.[8]
یکی دیگر از مفسران اهلسنت نظری مشابه با این آرا بيان کرده و گفته است: (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ و لَا الْأَمْواتُ)، مثالی دیگر برای مؤمنین و کافرین است؛ گرچه برخی گفتهاند مراد علما و جاهلان است، و تفسیر (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ)، تشبیه کفار و سرکشان به مردگان است که بر کفر خویش اصرار میورزند، و آیه شریفه درصدد بیان عدم هدایت چنین افرادی است.[9]
اقوالی که در اینجا مطرح گشت، نمونهای از اقوال بیشمار مفسران اهلسنت است که تفاسیر دیگر اهلسنت نیز در این زمینه بحث کردهاند و برای رعایت اختصار، از ذکر اقوال آنان خودداری کردیم.[10]
یکی از شاگردان ابنتیمیه در بیانات خویش راجع به روح به این آیه شریفه اشاره کرده و گفته است: سیاق آیه نمیخواهد بگوید که اهل قبور هیچ چیزی نمیشنوند، بلکه مراد این است که شنواندن و انذار مردگان، بهرهای و نفعی برای آنها در بر ندارد.[11]
با توجه به اقوال مطرحشده از سوی مفسران اهلسنّت، این آیه در مقام بیان تمثیل حال منکران و مشرکان به مردگان در قبرهاست. بدین معنا که همانگونه که انذار و هدایت تو برای مردگان در قبرها سودی ندارد و آنان قدرت بر اجابت و هدایت را ندارند، مشرکان معاند و مصرّ بر کفر نیز همچون مردگان سودی از هدایت تو نمیبرند.
قول دوم: اقوال وهابیان درباره آیه شریفه 22 سوره فاطر
قول دومی که در این پژوهش مطرح است، اقوال برخی از بزرگان وهابیت است. اکثر آرا و نظرهای آنها در باب آیه مورد بحث، عدم سمع مردگان و شرک دانستن استغاثه و طلب حاجات از آنهاست. آنها میگویند: اصل در این است که مردگان به طور عام صدای زندگان و دعای آنها را نمیشنوند؛ همانگونه که خداوند تعالی در آیه 22 سوره فاطر میفرماید: «و تو شنواننده آن کسانی که در قبرها هستند، نیستی».[12]
بر همین اساس این افراد اینگونه نتیجه میگیرند که استغاثه و توسل به اموات شرک است و دعا و خواندن پیامبر و یاری جستن از او بعد از وفات، چه در نزد قبر یا دور از آن برای برآورده شدن حاجات و از بین رفتن سختیها، شرک و باعث خروج از اسلام است.[13]
آنان با استناد به آیه 22 سوره فاطر و آیات مشابه دیگر[14] میگویند: وقتی که مردگان صدای ندا کنندگان را نمیشنوند، چگونه در پی برآوردن حاجتهای آنان بر میآیند؟[15]
ابنتیمیه نیز توسل جستن و طلب حاجت از پیامبر(ص) بعد از وفاتش را توسل ممنوع معرفی میکند.[16] و در جایی دیگر میگوید که امت اسلامی بر این مبنا اتفاق نظر دارند که خداوند استغاثه، ابتهال، نمازگزاردن و ساختن مساجد بر قبور را تشریع نکرده است.[17]
دلیل ابنتیمیه بر شرک دانستن توسل و استغاثه در کنار مردگان، یکسان دانستن این عمل با عبادت اوثان و شبیهبودن آن با عمل پیروان نصارا و مشرکین است. وی در اینباره میگوید: بر همین اساس گذشتگان بر این امر اتفاق داشتهاند که هیچ قبری از قبور انبیا و غیر آن استلام نگردد و مسح نشود و قصد دعا یا درخواستی از آن نشود؛ زیرا این امور از اسباب شرک و عبادت بتهاست و این همان زیارت بدعی است که همانند دین نصارا و مشرکان است؛ چرا که قصد زائر این است که دعایش نزد قبر اجابت گردد و یا اینکه مرده را میخواند و به وی استغاثه میکند و میخواهد که حاجاتش داده شود و مشکلاتش از بین روند و این امور بدعتهایی هستند که پیامبر و اصحابش انجام نمیدادند.[18]
نکته تأمل برانگیز در قول دوم
با توجه به اقوال مطرح شده از سوی وهابیان میتوان گفت موضع نزاع وهابیان در مسئله توسل با توجه به آیه 22 سوره مبارکه فاطر[19] و آیات دیگر،[20] این است که پس از وفات پیامبر(ص) یا اولیای الهی، استغاثه و شفاعت از آنان نارواست؛ چه اینکه مردگان قادر بر شنیدن و اجابت درخواست استغاثهکنندگان نیستند. بر همین اساس استغاثه و توسل جستن به آنها شرک است و این عمل شبیه عمل مشرکان در عبادت بتهاست؛ زیرا از منظر وهابیان مردگان پس از وفات مانند بتهای جامد بیجان میشوند و استغاثه به مردگان مانند عبادت اصنام است که مشرکان انجام میدهند.
نقد و بررسی
اشکالات چندی بر این قول وارد است؛ از جمله ادله فراوانی در قرآن و مصادر سنی وجود دارد که مردگان پس از وفات حیات دارند و صدای ما را میشنوند؛ زیرا یکی از مسائل مسلم قرآنی این است که مردگان حیات برزخی دارند[21] و شهیدان[22] و کافران[23] نیز دارای چنین حیاتیاند و این نگرش که انسان همراه با مرگ فنا میپذیرد، نگرش مادی صرف است که هستی را همسطح و همسو با مادّه و مرگ را به نوعی پایان زندگی انسان میداند.
نکته دیگری که در این باب مطرح میگردد، این است که بهرغم تفکر وهابیان مبنی بر ناتوانی مردگان در شنیدن، انسان در دنیا میتواند با عالم ارواح ارتباط داشته باشد و با آنها سخن بگوید؛ چنانکه آیات زیادی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله آیه 78 سوره مبارکه اعراف در مورد مرگ دسته جمعی قوم صالح،[24] سخنگفتن حضرت صالح با اجساد بیجان آنها[25] و ماجرای حضرت شعیب[26] که همه این آیات نشاندهنده امکان برقراری ارتباط زندگان با عالم ارواح است.
در میان خود اهلسنت نیز ادله فراوانی در باب وجود چنین ارتباطی وارد شده است؛ از جمله ابنقیم جوزی، شاگرد ابنتیمیه، در این زمینه کتابی به نام الروح نگاشته است. وی میگوید: اینکه سلامکننده بر اهل قبور میگوید «سلام بر شما که در خانه قوم مؤمنان آرمیدهاید»، خطابش متوجه کسانی است که میشنوند و شعور دارند، و گر نه سخن وی به منزله خطاب به امر معدوم و جمادات خواهد بود که لغو و بیهوده است. سلف نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند و روایات متواتر نیز دلالت میکنند که مردگان زیارت زندگان را میشنوند و از سلام و خیرات آنان خوشحال میشوند.[27]
در روایتی دیگر آمده است: در جنگ بدر آنگاه که مشرکان قریش کشته شدند و اجساد آنان در میان چاهی ریخته شد، پیامبر(ص) بر سر چاه آمد و به آنان چنین خطاب کرد: همسایگان بدی برای رسول بودید، از خانه و کاشانه بیرونش کردید و با او به جنگ برخاستید. من آنچه را که خدایم وعده کرده بود، حق یافتم. در این هنگام کسی به رسول خدا گفت: با مردگانی سخن میگویی که اجسادشان از هم پاشیده است؟ پیامبر(ص) به او فرمود: تو از آنها شنواتر نیستی. میان من و نزول فرشته عذاب که مأمور آنهاست، فاصلهای جز رویگردانی من از آنها نیست.[28]
روایتی دیگر از صحیح مسلم آن است که میگوید: پیامبر گرامی اسلام وارد بقیع میشد و اهل قبور را با جمله زیر مورد خطاب قرار میداد و میفرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین و أتاکم ما توعدون غداً مؤجلون و إنا إن شاء الله بکُم لاحِقون».[29]
در واقعه جنگ جمل نیز نقل شده است که گذر امیرالمؤمنین علی(ع) به جسد کعب بنسور[30] افتاد. دستور داد او را بنشانند. آنگاه به وی خطاب کرد که آنچه پروردگارم به من وعده داده بود، درست یافتم. آیا تو نیز آن را درست یافتی؟ حضرت آنگاه بدن او را رها کرد و به سراغ جسد طلحه رفت. با همان شیوه با وی سخن کرد. یکی از اصحاب به آن حضرت گفت: با کسانی سخن میگویی که سخن تو را نمیشنوند! حضرت جواب داد: به خدا قسم، سخن مرا شنیدند؛ همچنانکه مشرکان بدر سخن رسول خدا را شنیدند.[31]
قرطبی نیز که یکی از مفسران اهلسنت است، در تفسیر خود از امیرمؤمنان: نقل میکند سه روز پس از دفن رسول خدا(ص)، عربی بیاباننشین آمد و خود را روی قبر آن حضرت افکند و از خاک آن بر سر خود ریخت و عرض کرد: ای رسول خدا، شما فرمودید و ما شنیدیم و شما از خدا دریافت کردید، ما هم از شما دریافت کردیم. از جمله آیاتی که بر تو نازل شد، این آیه بود که (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ) و من بر خود ستم کرده و آمدهام که تو برایم طلب آمرزش کنی. پس از قبر صدایی برخاست که تو بخشیده شدی.[32]
نکته دیگری که آوردنش خالی از لطف نیست، این است که چنانکه در ابتدای بحث از نگاه تفاسیر بیان گردید، منظور آیه 22 سوره مبارکه فاطر، مشرکانی هستند که سخنگفتن و ارشاد پیامبر با آنان سودی نداشت و هرگز او را اطاعت نمیکردند. بر همین اساس قرآن کریم سخنگفتن با مشرکان را به سخنگفتن با مردگان تشبیه کرده است. بنابر این وجه تشبیه، اصل شنیدن یا نشنیدن نیست، بلکه وجه تشبیه بیفایدهبودن سخنگفتن با هر دو گروه است. چنانکه قبلاً سخن ابنقیم جوزی را مطرح ساختیم که گفته است خداوند هرگز نمیخواهد بگوید نمیتوان با مردگان در قبر سخنی گفت که از آن بهره گیرند و هرگز خداوند نمیخواهد بگوید مردگان در قبر اهل شنیدن نیستند؛ در حالی که پیامبر فرمودند مردگان صدای نعلین تشییعکنندگان را میشنوند.[33]
ابوالفرج حنبلی نیز در کتاب خویش با نام أهوال القبور و أحوال أهلها إلی النشور در ذیل آیه 22 سوره مبارکه فاطر میگوید: از سماع در آیات مذکور دو معنا میتوان برداشت کرد: یکی ادراک و فهم کلام، و دیگری استجابت و نتیجه و ثمر آن، که مراد از این آیات، معنای دوم است، نه معنای اول؛ چرا که این آیات کریمه در سیاق خطاب به کفار است که دعوت به هدایت و ایمان را اجابت نمیکردند.
ابوالفرج با استشهاد به آیه شریفه (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا) میگوید: در این آیات شنیدن و دیدن از کفار نفی شده است و اینکه کفار نیز ندای ایمان و هدایت را بشنوند، به همین منوال است. بنابراین نفی در آیات کریمه، میتواند متوجه اثربخشی و فایده شنوایی باشد که عبارت از اجابتکردن و پاسخدادن است و این غیر از نفی فهم و درک است؛ چراکه ممکن است فهم و درکی باشد، ولی پاسخی شنیده نشود.[34]
نکته آخر اینکه حتی اگر بر فرض محال قبول کنیم مردگان پس از مرگ همچون بتهای جامد میشوند که نه میشنوند و نه میتوان با آنها ارتباط برقرار نمود، باز هم نمیتوان اتهام شرک از جانب وهابیان به سایر مسلمین را پذیرفت؛ چرا که تشبیه عمل موحدان به عمل مشرکان در این زمینه قیاسی نادرست و غلط است. با دقت در عمل این دو گروه هیچ وجه تشابهی یافت نمیگردد؛ مشرکان بت را میپرستیدند و با این دید به پرستش آنها اهتمام داشتند که بت را انداد یعنی خدا یا شریک وی مینامیدند: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ کَـــــحُبِّ اللّهِ).[35] آنان عزت و ذلت خویش را به طور کامل در دست بتها میدانستند: (وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً).[36] همچنین سود و زیان را در دست بتها میدیدند: (وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ و لاَ يَنفَعُهُمْ و يَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ).[37] از بتها طلب نصرت و یاری میکردند: (وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ)[38] و عقیده داشتند که خدا تدبیر امور عالم از جمله زندگی بشر را به فرشتگان و اختران و انسانهای مقرب واگذار کرده است و انسان برای تقرب به خدا باید آنها را عبادت کند: (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)؛[39] اما عمل موحد دقیقاً بر خلاف این امور است[40] و این امر بسیار جاهلانه است که نسبت شرک به شخص موحد دهیم و عمل او را با مشرکین و بتپرستان یکی بدانیم.
ثمره بحث
با توجه به مطالبی که مطرح گشت، میتوان گفت:
آیه 22 سوره مبارکه فاطر (وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ) ناظر بر این مطلب است که ای پیامبر، مشرکانی که با آنها سخن میگویی، همچون مردگان هستند که هر چه با آنها سخن بگویی، فایدهای در بر ندارد؛ زیرا چنانکه مردگان در قبرها دیگر قابلیت هدایت و قدرت بر اجابت ندارند، مشرکان نیز قابلیت هدایت ندارند و درخواست تو را اجابت نمیکنند، و وجه تشبیه در این دو امر اصل شنیدن یا عدم شنیدن نیست، بلکه وجه تشبیه، هدایت نپذیرفتن و عدم اجابت است، به عبارت دیگر، اسماع در اینجا به معنای ادراک و فهماندن است، نه اسماع به معنای شنواندن؛ لذا پندار وهابیان مبنی بر عدم شنوایی و بت دانستن مردگان، بنابر آیه 22 سوره مبارکه فاطر و شرکدانستن توسل و استغاثه به مردگان پنداری غلط است و این امر با توجه به آیات و روایات اثبات گشت.
منابع:
1 – ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم: مجموعة فتاوی شیخ الاسلام، نشر و توزیع دارالکلمة الطیبة، مطبعة المدنی، المؤسسه السعودیه بمصر، چاپ اول، 1416ق/ 1995م. 2 – اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحیم، تحقیق ناصر عبدالکریم العقل، ریاض: مکتبة الرشد، الطبعة 2، 1411ق.3 – ابن عبدالوهاب، عبدالرحمن بن حسن بن محمد: قرة عیون الموحدین فی تحقیق دعوة الأنبیاء و المرسلین، دار ابن حزم، چاپ اول، 1424ق/ 2003م. 4 – ابن قیم جوزی: الروح، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1395ق.5 – ابن کثیر دمشقی، اسماعیل: تفسیر القرآن العظیم، دار النشر مؤسسه قرطبه، مکتبۀ أولاد الشیخ للتراث، چاپ اول، 1412ق/2000م. 6 – ابن هشام: سیرة النبویه، مصر: مطبعة البابی الحلبی، 1375 .7 – ابوسریع، زکی بن محمد: إرشاد العباد إلی بطلان التوسل و الإستمداد، دار الحضاره للنشر و التوزیع، چاپ اول، 1428ق/2007م. 8 – ابی الفرج حنبلی، عبدالرحمن: أهوال القبور و أحوال أهلها إلی النشور، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، 1418ق/ 1998م.9 – حقی، اسماعیل: روح البیان، دار احیاء التراث العربی.10 – بیضاوی، عبدالله، عبدالله بن عمر: أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.11 – جریسی، خالد بن عبدالرحمن: سلسلة فتاوی علماء البلد الحرام، 2ـ العقیدة، القسم الثانی، چاپ دوم، 1427ق.12 – جوادی آملی، عبداللّه: تفسیر موضوعی قرآن کریم، توحید در قرآن، قم: نشر اسراء، چاپ دوم، 138۵ش.13 – رومی، عبدالعزیز و محمد بلتاجی، سید حجاب: مؤلفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، القسم الاول، العقیده، مجموعة رسائل فی التوحید، صنفها و أعدها للتصحیح و الطبع/، ط: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیه، بی تا.14 – زحیلی، وهبة بن مصطفی: التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، دمشق ـ بیروت: دارالفکر المعاصر، 1418ق.15 – التفسیر الوسیط، دمشق: دارالفکر، 1422ق. 16 – زمخشری، جار الله: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی و جوه التأویل، قم: نشر ادب حوزه، بی تا.17 – شیخ مفید: حرب الجمل، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم، 1387ش.18 – طبری، محمد بن جریر: جامع البیان، بیروت: 1408 ق. 19 – عثیمین، محمد بن صالح: فتاوی العقیدة و أرکان الإسلام، قاهرة: دار ابن المیثم، بی تا.20 – فوزان، صالح بن فوزان: منهج الامام محمد بن عبدالوهاب فی مسألة التکفیر، دارالسنة للنشر، چاپ اول، 1428ق.21 – قرطبی، ابوبکر فرج محمد: التذکرة فی أحوال الموتی و أمور الآخرة، تحقیق یوسف علی بدیوی، جزء اول، دمشق، بیروت: دار ابن کثیر، چاپ اول، 1419ق/ 1999م.22 – الجامع لأحکام القرآن، قاهره: دارالکتاب العربی، 1387ق.23 – قشیری، مسلم بن حجاج: صحیح مسلم، 8 جزء در 2 ج، مصر: مطبعة محمدعلی مبیح، بی تا. 24 – محلی و جلال الدین سیوطی: تفسیر جلالین، موقع التفاسیر
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[1] . ترجمه آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(مدظله).
[2] . زمخشری، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص608.
[3] . حقی، اسماعیل، روح البیان، ج7، ص339.
[4] . طبری، ابنجریر، جامع البیان، ج12، ص129.
[5] . قرطبی، ابوبکر فرج محمد، جامع الاحکام، ج14، ص340.
[6] . سوره انعام(6)، آیه 122.
[7] . سوره هود(11)، آیه 24.
[8] . ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص552.
[9] . بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل، ج2، ص271.
[10] . زحیلی، وهبةبنصطفی، تفسیر الوسیط، ج3، ص2131؛ همو، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج22، ص253؛ محلی و سیوطی، تفسیر جلالین، ص440.
[11] . ابنقیم جوزی، الروح، ص59 ـ 60.
[12] . «الأصل أن الأموات عموماً لا یسمعون نداء الأحیاء من بنی آدم و لا دعاءهم کما قال تعالی: (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ )» (ر.ک: جریسی، خالد بنعبدالرحمن: سلسلة فتاوی علماء البلد الحرام، العقیدة، القسم الثانی، ص6 ـ 7).
[13] . «دُعاء النبي نداؤه و الإستعانة به بعد موته في قضاء الحاجات و کشف الکربات شرک یُخرِج من ملة الاسلام، سواء کان ذالک عند قبر، أم بعیداً عنه» (ر.ک: همان).
[14] . مانند: (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا) (سوره جن(72)، آیه 18)؛ (وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ)(سوره مؤمنون(23)، آیه 117)؛ (إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ)(سوره فاطر(35)، آیه 14).
[15] . «فاذا کان الموتی لا یسمعون من یدعوهم، فکیف یجیبونهم بتحقیق حاجاتهم» (ر.ک: ابوسریع، زکی بنمحمد، ارشاد العباد الی بطلان التوسل و الاستمداد، ص33).
[16] . «و إن أُریدَ التوسُل بسؤاله و دعائه، أو طلب الدعاء منه بعد وفاته6. أو التوسل بذاته أو جاهه و حقّه فهو توسل مَمنوع» (ر.ک: ابنتیمیه، احمد، اقتصاء الصراط المستقیم، ج2، ص793).
[17] . «و قد اتّفق أئمة الإسلام علی أنه لا یشرع بناء هذه المشاعر علی القبور، و لا یشرع اتخاذُها مساجدَ و لا یشرع الصلوة عندها. و لا یشرع قصدها لأجل التعبّد عندَها بصلاة أو اعتکاف أو استغاثه أو ابتهال أو نحو ذلک» (ر.ک: ابنتیمیه، احمد، مجموعة فتاوی شیخ الإسلام، ج27، ص326).
[18] . «و لهذا اتّفق السّلف علی أنه لا یستلم قبراً من قبور الأنبیاء و غیرهم، و لا یُتمَسّح به و لا یُستَحَبّ الصلاة عنده، و لا قصده للدعاء عنده أو به؛ لأن هذه الأمور کانت من أسباب الشرک و عبادة الأوثان، (وَقَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً ) (سوره نوح(71)، آیه 23) و هذه الأمور و نحوها هی من الزیارة البدعیة و هی من عمل دین النصاری و المشرکین و هو أن یکون قصد الزائر أن یستجاب دعاؤه عند القبر أو أن یدعوا لمیت و یستغیث به و یطلب منه أو به علی الله فی طلب حاجاته و تفریج کرباته، فهذه کلها من البدع التی لم یشرعها النبی و لا فعلها أصحابه و قد نص الائمة علی النهی عن ذلک» (ر.ک: ابنتیمیه، احمد، پیشین، ج27، ص24).
[19] . (وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ)؛ «و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد، مىرساند و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفتهاند، برسانى!» (سوره فاطر(35)، آیه22).
[20] . (وَقَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً)؛ «و گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود برنداريد (بهخصوص) بتهاى «ود»، «سواع»، «يغوث» و «نسر» را رها نكنيد!». (سوره نوح(71)، آیه 23).
[21] . سوره آلعمران(3)، آیات 169ـ 171؛ سوره یس(36)، آیات 26ـ 27. شایان ذکر است که نظر وهابیان در مورد حیات برزخی این است که این حیات نوعی از زندگی است که حقیقت آن را خدا می داند و ما از ماهیت آن آگاه نیستیم. به عبارت دیگر، برزخ مانع و حاجزی میان زنده ها و اموات است. بنابراین نمی توان با مردگان ارتباط بر قرار نمود. این گروه در این زمینه به آیه 100 سوره مبارکه مؤمنون استناد می جویند: (وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). آیت الله سبحانی در جواب این شبهه فرمودهاند که عدم شناخت حقیقت حیات برزخی مانع از شناختن آثار و ویژگی های آن نیست. و قرآن به بعضی از ویژگی های حیات برزخی اشاره کرده است؛ از جمله در سوره آلعمران(3)، آیات 169ـ 171 و معنای حاجز بودن برزخ نیز یعنی مانع از بازگشت مردم به زندگی دنیوی است، نه مانع از ارتباط؛ چنانکه در آیه 100 سوره مؤمنون این امر تبیین گشته است.
[22] . (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ) (سوره آلعمران(3)، آیات 169ـ 171).
[23] . (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ) (سوره سجده(32)، آیه 11).
[24] . (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ) (سوره اعراف(7)، آیه 78).
[25] . (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (سوره اعراف(7)، آیه 79).
[26] . (الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ) (سوره اعراف(7)، آیات 92ـ 93).
[27] . «و قد شَرّع النبی لأمّته إذا سَلَّموا علی أهل القبور أن یُسلّموا علیهم سلامَ من یُخاطِبُونه فیقول: السلام علیکم دار قومٍ مؤمنین و هذا خطاب لمن یَسمع و یعقل و لولا ذلک لکان هذا الخطاب بمنزلة خطاب المعدوم و الجماد و السلف مجمعون علی هذا و قد تواترت الآثار عنهم بأن المیّت یَعرف زیارةَ الحیّ له و یَستَبشِرُ به». (ابنقیم جوزی، پیشین، ص 5).
[28] . قرطبی، ابوبکر محمد، التذکرة في أحوال الموتی و أمور الآخرة، ص246.
[29] . مسلم بنحجاج، صحیح مسلم، جزء 2، ص 64، باب ما یقال عند دخول القبر.
[30] . وی قاضی بصره بود که مردم را به جنگ با حضرت علی7دعوت می نمود.
[31] . شیخ مفید، حرب الجمل، ص 195.
[32] . قرطبی، ابوبکر فرج محمد، پیشین، ج 3، ص 229. قرطبی روایات دیگری نیز در کتاب التذکرة فی أحوال الموتی و أمور الآخرة در بابی به نام «باب ما جاء أن المیت یسمع ما یقال ذکر کرده است. (ر.ک: قرطبی، ابوبکر فرج محمد، التذکرة في أحوال الموتی وأامور الاخرة، ص246).
[33] . ابنقیم جوزی، پیشین، ص 45ـ 46.
[34] . و اما قوله (إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ) (سوره نحل(16)، آیه 80) و (وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ و لاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ و مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ) (سوره فاطر(35)،آیه 22). فان السماع یطلق و یراد به ادراک الکلام و فهمه، و یراد به الاسماع الانتفاع به و الاستجابة له …. و المراد بهذه الآیات نفي الثاني دون الأول، فانها في سیاق خطاب الکفّار الذین لا یستجیبون للهدی و لا للإیمان إذا دعوا إلیه؛ کما قال الله تعالی: (وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ). (سوره اعراف(7)، آیه 179). الآیة في نفي السماع و الإبصار عنهم؛ لأن الشیء قد ینفی لانتفاء فائدته و ثمرته. فإذا لم ینتفع المرء بما یسمعه و یبصره، فکانه لم یسمع و لا یبصر، و سماع الموتی هو بهذه المثابة، و کذلک سماع الکفار لمن دعاهم إلی الایمان و الهدی (ر.ک: ابیالفرج،عبدالرحمن، اهوال القبور و احوال اهلها الی النشور).
[35] . سوره بقره(2)، آیه 165.
[36] . سوره مریم(19)، آیه 81.
[37] . سوره یونس(10)، آیه 18.
[38] . سوره یس(36)، آیة 74.
[39] . سوره زمر(39)، آیه 3، ر.ک: جوادی آملی،عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، توحید در قرآن.
[40] . سوره فاطر(35)، آیه 10؛ سوره آلعمران(3)، آیه 126.