جنبش های عمده ای در قرن دوازدهم/هجدهم و در جهان اسلام بروز کرد. برخی از سران آن ها همچون محمد بن عبدالوهاب و شاه ولی الله دهلوی به خوبی در جهان اسلام شناخته شده بودند. با این حال مبانی فکری این جنبش ها و نیز برخی جنبه های مهم شخصیتی رهبران آن ها، در پرده ای از ابهام باقی مانده است. یکی از اصلی ترین این افراد ناشناخته محمد حیاةسندی، استاد محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار جنبش وهابیت است. او یکی از اصلی ترین اعضاء جامعه فکری در مدینه محسوب می شد که عموما جنبش های تحول خواه قرن دوازدهم/هجدهم از میان دستاوردهای اندیشه ای آن تغذیه شده اند. غایت اصلی این پژوهش کشف روابط و وابستگی های فکری متفکرانی ست که هریک به نوعی در بروز و ظهور جنبش های اصلاح گر قرن دوازدهم/هجدهم در جهان اسلام نقش داشته اند.
محمد بن عبدالوهاب در ایام جوانی به مدینه آمده تحت آموزه های محمد حیاةسندی قرار گرفت. وی از طریق استاد دیگرش عبدالله بن ابراهیم بن السیفی با حیاةسندی آشنا شد. محققین و پژوهشگران برآنند که سندی تأثیرات عمیقی بر نوع نگرش و عقاید ابن عبدالوهاب در باب اهمیت اجتهاد و نیز معارضه با بدعت، گذاشته است.3 ابن عبدالوهاب همچنین تحت تأثیر حیاةسندی، عقاید متعصبانه و سختی در ضدیت با تکریم قبور مقدسان و اولیاء خداوند اتخاذ کرده بود.4 لازم به توضیح نیست که برای درک سرچشمه های اندیشه وهابیت و مبانی فکری آن ها، درک ابعاد و جنبه های جریان فکری که بنیان گذارش در فضای آن رشد و نمو یافته، تا چه میزان حائز اهمیت است.
محمد حیاةسندی در روزگار خویش، یکی از طلایه داران نوآوری در زمینه مطالعه حدیث بود. اصلی ترین مورخینی که در باب حیات او سخن گفته اند، عبدالرحمن جبرتی و محمد خلیل مرادی هستند. سندی یکی از بنیان گذاران مکتب حدیث مدینه به حساب می آمد که دانشمندان بزرگ و سرشناسی در جهان اسلام از آموزه های آن بهره برده اند. اما شوربختانه تنها از وقایع عمده زندگی او در تراجمش سخن به میان آمده است؛5 او در روستایی در سند ـ پاکستان امروزی ـ متولد شد و در همان دیار تحصیلات مقدماتی خویش را گذراند. در جوانی به قصد زیارت حرمین شریفین به حجاز سفر کرد، در ادامه ساکن مدینه شد و چنانکه مرادی او را می ستاید: «پرچم سنت را در مدینه برافراشت.»
وی در طول زمان حیاتش از محضر اساتید بزرگ و شناخته شده جهان اسلام بهره برد، اصلی ترین و سرشناس ترین ایشان «ابوالحسن محمد بن عبدالهادی سندی» بود که مانند حیاةسندی، مهاجری از سند محسوب می شد.6 ابوالحسن در مسجد پیامبر درس می گفت و سندی که برجسته ترین شاگرد او به حساب می آمد، پس از مرگش بر مسند او تکیه زد. در منابع به غیر از ابوالحسن سندی، از سه استاد دیگر نیز نام برده شده است: عبدالله بن سلیم البصری، حسن بن علی عجمی و ابوالطاهر محمد بن ابراهیم کورانی.7 از سوی دیگر در باب تعلق خاطر حیاةسندی به طریقت نقشبندیه که در آن زمان توسط عبدالرحمن سقّاف هدایت می شد، سخن ها گفته شده است.8
به رغم تفاوت های جزئی که در نوع نگرش و جهت گیری های فقهی این دانشمندان وجود دارد، به خوبی می توان به وجوه مشترکی که در شکل گیری عقاید حیاةسندی نقش بسزایی داشته پی برد. دو تن از این افراد شافعی و دو تن دیگر حنفی بودند. یک نفر از اهالی هند و دیگران زاده ی حجاز بودند، با این وجود نسب هریک به مکانی متمایز از دیگران می رسید: ابوالطاهر از ایران9، عبدالله از بصره و نسب حسن هم چنانکه [از نامش] پیداست به دیاری غیر عرب می رسید.
اصلی ترین وجه مشترک در پیشینه فکری این چهارتن، حضور در مجلس درس ابراهیم بن حسن کورانی، مشهور ترین عالم مدینه در آن زمان بوده است. حسن عجمی که احتمالا مسن تر از دیگران بوده، از محضر اصلی ترین استاد کورانی یعنی احمد قشاشی نیز بهره برده است.01 با اینکه ابراهیم کورانی برجسته ترین عالم جامعه علمی شهرهای مقدس مکه و مدینه به حساب می آمد، در حقیقت جزئی از شبکه به هم پیوسته و گسترده فکری بود که افرادی چون احمد قشاشی در عربستان و محمد بابلی در مصر از علمای برجسته آن به حساب می آمدند. هر چهار استاد سندی با این دو عالم سرشناس در ارتباط مستقیم بودند. سه تن از آن ها مستقیما و یا با واسطه از شاگردان بابلی محسوب می شدند. در سلسله شاگردان مکتب علمی بابلی، حیاةسندی در ردیف هشتم قرار دارد.11 چنین ارتباطاتی با قشقانی نیز برقرار بوده است. ابراهیم کورانی جزء پیروان حقیقی قشقانی به حساب می آمد. با توجه به ارتباط مستقیم حسن عجمی با قشقانی، می توان ارتباط مستقیم هرچهار استاد سندی را با احمد قشاشی به اثبات رساند. در سلسله شاگردان قشقانی، او در ردیف ششم قرار دارد. ارتباط به هم پیوسته این جامعه علمی، آن جا به خوبی مشخص می شود که دریابیم پنج تن از شش واسطه ای که بین حیاةسندی و قشقانی حضور دارند، در سلسله ارتباط او با بابلی نیز حضور دارند.
تصویری که از الگوی روابط استاد ـ شاگردی پیروی کرده و ارتباطات میان آن ها را بیان می کند، به خوبی پیوستگی این جامعه فکری را عیان می سازد. هیچ مدرکی برای اثبات وجود مدرسه یا مکتبی واحد برای این جامعه وجود ندارد. اما کاملا قابل تصور است که این دانشمندان به وسیله ارتباط با یکدیگر و حضور در چنین حلقه اندیشه ای، به چنین شهرت و اعتبار زائدالوصفی رسیده بودند. محل تجمع و تمرکز این گروه که اعضای آن همگی از علمای طراز اول بودند، مکه و مدینه بود. علاوه بر حجاز و به واسطه حضور بابلی در مصر، اعضاء این گروه ارتباط گسترده ای با جوامع علمی مصر برقرار کرده بودند. لازم به ذکر است که این حلقه به دلیل اقبال گسترده علما و دانشمندان جهان اسلام به حرمین شرفین برای انجام فریضه حج، فرصت بسیار مناسبی برای جذب اعضا و گسترش دامنه خویش داشتند. در فهارسی که به دست ما رسیده نام 27 تن از این دانشمندان آورده شده که از این میان نام 16 تن در روابط متعامل استاد-شاگردی و 11 تن دیگر تنها به عنوان استاد درج شده است.
این نوع دسته بندی دانشمندان، ویژگی های جالب توجه دیگری را نیز دربرداشت. طیف اعضاء این گروه بین المللی، بین هند، ایران و شمال آفریقا گسترده شده بود. عموم اعضاء، آموزه های خویش را در مناطق متعددی تکمیل کرده، به معنای واقعی کثیرالسفر بودند. برخی از آن ها ارتباط محدودی با مسئولین و عمّال دولتی داشتند، اما هیچ یک از آن ها غیر از حسن عجمی، عضوی از مأمورین دولتی محسوب نمی شدند. او مفتی حنفیان بود.21 از میان اعضا این گروه، تنها مذهب 24 تن از ایشان در منابع آورده شده31 و سه تن از این میان به غیر از عجمی حنفی بوده اند. ابوالحسن سندی در این میان هندی بود. شاید علت حنفی بودن حیاة سندی و نیز ابوالحسن سندی رواج مذهب حنفی در هند بوده باشد. پنج عالم مغربی، مالکی بودند و 16 تن باقیمانده شافعی بودند. با توجه به پس زمینه و گرایش های ضمنی محمد بن عبدالوهاب به مذهب حنبلی شایان ذکرست که نه خود حیاةسندی و نه هیچ یک از اساتید او و نه حتی اساتید اساتید او، حنبلی نبوده اند. از سوی دیگر و با در نظر داشتن عدم تمایل و گرایش این گروه به تعصبات مذهبی، باید گفت که آن ها کم و بیش تحت تأثیر مکاتب فقهی متعددی بوده اند. هسته گروه را شافعیان تشکیل می دادند و پس از آن ها مالکیان از اصلی ترین اقلیت ها محسوب می شدند.
از سوی دیگر تمام افراد این حلقه فارغ از گرایش های مذهبی، تمایلات متصوفانه شدیدی هم داشتند، البته در منابع نام طریقت واحدی درج نشده و تنها از گرایش های متصوفانه آن ها به طور عام سخن گفته شده است. یکی از پرطرفدارترین این طریقت ها نقشبندیه بود که سندی نیز بدان گرایش داشت. احتمالا احمد قشاشی و ابراهیم کورانی نیز به همین طریقت متصل بوده اند. اما تنها ادعایی که می توان آن را در باب این جمعیت مطرح کرد این است که آن ها نه تنها نسبت به گرایش های متصوفانه موضع گیری نمی کردند، بلکه بعضا خود به طریقت های پرطرفداری مثل نقشبندیه متصل بوده اند.
پس از بررسی ها در باب اساتید و پس زمینه های فکری حیاةسندی باید گفت منابع نام حدود بیست تن از شاگردان او را نقل کرده اند.41 بررسی کلی گرایش های و نوع نگرش این افراد ما را در درک بهتر اندیشه های محمد بن عبدالوهاب یاری خواهد ساخت. اهمیت حضور این حلقه در مدینه با بررسی زادگاه این افراد تعلیل می شود. جامعه علمی مدینه به دلیل ارتباط گسترده ای که با اقصی نقاط جهان اسلام داشت، از اهمیت و تأثیرگذاری ویژه ای برخوردار بود. به دیگر سخن از آن روی فهرست اسامی این دانشمندان حجازی نامتجانس به نظر می رسد که مدینه از منظر زیارتی مورد اقبال جمع کثیری از مسلمین جهان بود.
فهرست شاگردان سندی برپایه اطلاعات و زندگی نامه هایی که مرادی و جبرتی گردآورده اند، مجموعه ارزشمندی را در اختیار ما قرار داده است. تمام بیست تن شاگردان وی به قلمرو شرقی ممالک عرب زبان تعلق داشته اند و در باب هیچ یک از ایشان، این دو تاریخ نگار مطلبی را خلاف فرض ما درج نکرده اند. سه تن از ایشان در شرق جهان اسلام متولد شده بودند51 و سه تن نیز از ناحیه روم آمده بودند، 14 تن باقیمانده همگی زاده عربستان شرقی بودند. بااین وجود تفاوت منطقه ای هم در این بین وجود داشته است. 4تن از مدینه و 4تن از اهالی حلب و 6 تن باقیمانده از نقاط متعددی بودند: یمن ، نجد، بیت المقدس، بغداد، نابلس و دمشق. با اینکه جبرتی و مرادی دقت ویژه ای در تهیه فهرست شاگردان محمد حیاةسندی مبذول داشته اند، مشخص نیست که آنها به چه دلیل از یکی از شاگردان وی که از اهالی شمال آفریقا بود، سخن نگفته اند.
در فهرست و تقسیم بندی شاگردان حیاةسندی هیچ یک از ایشان مالکی نبوده اند، حنفی ها با 12 تن در این میان از اکثریت قابل توجهی برخوردار بوده اند و پس از آن شافعیان با 5 نفر قرار داشته اند.61 هفت تن از این حنفیان از طریق تصدی عناوین مذهبی منطقه با دستگاه خلافت عثمانی همکاری داشته اند71 از پنج تن حنفی باقیمانده نیز، چهارتن یا از اساتید یا از اعضای فعال حلقه های صوفیه بوده اند81، و تنها یکی از این میان مدرس رسمی حدیث بود.91 برخلاف حنفیان، تمام شافعیان در مدارس حوزه های علمیه متعلق به مذهب شافعی فعال بوده، به تدریس مباحث فقهی مشغول بودند.02 از میان سه تن باقیمانده یک نفر صوفی گوشه نشینی بود که اطلاعاتی در باب مذهبش ارائه نشده است12، دومی یکی از دانشمندان حنبلی شناخته شده حدیث در نابلس بود22 و آخرین نفر محمد بن عبدالوهاب بود که خود و خانواده اش به لحاظ علمی و فقهی در ارتباط تنگاتنگ با مجامع حنبلی شبه جزیره عربی قرار داشتند.
در میان این جمعیت دانشوران سطوح متفاوتی از گرایش و تمایل را به متصوفه شاهد هستیم.12 نفر از مجموع بیست نفر به طرق مشابهی از متصوفه گرایش دارند، هفت تن از این میان به یک طریقت متعلق اند و سه تن در زمینه تصوف کتاب نوشته اند.32 مع الوصف هیچ گونه ارتباط و وابستگی را نمی توان در میان این متصوفین42 و تعلقات جغرافیایی و مذهبی آن ها کشف کرد.52 حتی در باب دو حنبلی موجود در این حلقه نیز سفارینی یکی از صوفیان سوری بود و این مساله اصلا در جامعه اسلامی قرن دوازهم / هجدهم عجیب به نظر نمی رسید.62
با این وجود نام تنها چند طریقت در این میان برده شده است، که اکثریت از آن نقشبندیه است. چهار تن از آن هفت نفر به این طریقت گرایش داشته اند. دیگر طریقت مورد اقبال در میان این جمع که سه نفر باقی مانده بدان گرایش داشتند، خلوتیه است. از سوی دیگر دو تن از این افراد به دو طریقت گرایش داشته اند، یکی را با گرایش های قادریه ممیز ساخته اند، و دیگری را متمایل به عیدروسیه و وفائیه دانسته اند که نام دیگر طریقت نقشبندی/قادری بود که عبدالرحمن العیدروسی موسس آن محسوب می شد.72
از آن روی بر این فهرست مختصر متصوفه نقشبندی و خلوتیه تاکید ورزیدیم که درک بهتری از جامعه دانش پژوهانی داشته باشیم که تحت رهبری وآموزه های سندی قرار داشتند. فرقه نقشبندیه در ممالک عرب شرقی از اقبال بیشتری نسبت به دیگر فرق برخوردار بود و اسماعیل الاُسکداری شیخ ایشان در مدینه بود.82 درحالی که علی مرادی از یکی از اصلی ترین شعب شیوخ نقشبندی در سوریه بود، برای سال ها مفتی حنفی دمشق که در آن زمان تحت حکومت و حفاظت عثمانی قرار داشت، بود.92 شهرت عبدالرحمن عیدروسی، بنیان گذار طریقت عیدروسیه از قاهره تا هندوستان گسترش یافته بود.03 با این وجود چنین به نظر می رسد که ارتباط محمد حیاة سندی با پیروان خلوتیه چندان نزدیک و دوستانه نبوده است.13
با توجه به این بررسی همه جانبه بر گرایش های فکری اساتید و شاگردان حیاةسندی، مطالعه بر قلمرو های فکری او مسیرتر خواهد شد. به رغم اینکه او یک عالم و استاد علم حدیث در مدینه بود، در ارتباط گسترده و فراگیر با اصلی ترین جنبش های معاصر روزگار خویش قرار داشت. برخی از شاگردان او در زمینه های تخصصی حدیث یا هدایت و ریاست بر طریقت های صوفیه نقش بسزایی داشتند، اما کسی مثل محمد بن عبدالوهاب را بدون شک باید اصلی ترین عالم تحول خواهی دانست که تحت تعالیم حیاة سندی قرار داشته است. دیگر شاگردان او محمد بن عبدالکریم صمّان که از شاگردان البکری بود که طریقت صمانیه را ایجاد کرده بر نواحی یمن و شرق سودان تأثیراتی اساسی گذارد. محمد سفارینی نیز به یکی از اصلی ترین علمای حنبلی نابلس تبدیل شد، شهرت وی تا بدانجا بود که با عنوان «فاتح و حامی سنت و مبارز اصلی با بدعت» شناخته شده بود.23
محققین عموما برای درک و بررسی بهتر در باب ویژگی ها و رخداد های تاریخی به دنبال منابع موجود برای درک نظرات و عقاید موضوع مورد نظر می گردند. در زمینه جنبش های بنیادگرای اسلامی تلاش های بسیاری انجام شده تا تأثیرات جنبش وهابی را بر دیگر جنبش ها بررسی و تعلیل کنند، اما کمترین پژوهشی در باب زمینه های پدید آمدن وهابیت انجام شده است. بر کسی پوشیده نیست که ابن تیمیه، مبانی بنیادگرایی حنبلی را پایه گذاری کرد، اما به هیچ وجه نمی توان اطمینان داشت که افکار و عقاید او در قرن هجدهم میلادی و در عربستان شرقی در میان حنابله هنوز از اصلی ترین منابع الهام بخش جنبش های تحول خواه بوده باشد.33 بدون شک او یکی از اصلی ترین منابع الهام بخش ابن عبدالوهاب در ارائه نظریاتش بوده، ولی در این میان نباید از نقش و جایگاه مهم و مؤثر محمد حیاةسندی، به عنوان استاد حدیث او غافل شد.
تصویر شرایط حیاة سندی برای ما به دلیل قلت منابع محدود شده است، این ضعف و کمبود به هنگام بررسی و تحلیل شرایط جامعه فکری که وی جزء آن بود بهتر رخ می نماید. علاوه بر محمد حیاة، ارتباط تنگاتنگ بنیان گذار وهابیت را با حلقه های تحول خواه قرن دوازدهم/هجدهم که تحت تأثیر طریقت های نقشبندیه و خلوتیه قرار داشتند، مشاهده می کنیم.جامعه علمی که محمد حیاة در آن حضور داشت نقش بسیار مهم و جامعی را در تبادلات و فعل و انفعالات عقیدتی جهان اسلام در قرن دوازدهم / هجدهم برجای گذارد. هنگامی تحول خواه مشهور هندی، شاه ولی الله دهلوی به عربستان آمد، تحت آموزه های استادِ حیاةسندی، یعنی ابوالطاهر محمد بن ابراهیم کورانی قرار گرفت.43 کمی پیش از این تاریخ شیخ یوسف که در محضر کورانی درس گرفته بود، توانست جهاد را بر علیه هلندی ها در اندونزی به راه بیندازد و نیز عبدالرئوف سینگکِل هم از شاگردان کورانی بود که تأثیرات عمیقی بر جنبش های اصلاح طلب صوفی در سوماترا بگذارد.53
بنابراین باید گفت گستره تأثیر آموزه های حیاة سندی علاوه بر پدید آوردن جنبش وهابی، تأثیرات شگرفی بر قلمرو اسلامی از اندونزی تا آفریقا گذاشت. با این وجود تفاوت های کم و بیشی که بین این جنبش های قرن هجدهم مشاهده می کنیم تحت تأثیر اختلافات اقلیمی و گرایش های فکری رهبران آن ها اتفاق افتاده است. این تفاوت ها را بعضا می توان انحرافاتی آشکار از آموزه های اصیل مکتب حدیث مدینه دانست. مردانی چون سندی اغلب جایگاه ویژه و مشخصی در تاریخ ندارند، اما تحلیل و بررسی کامل بر ابعاد اندیشه ای و فکری ایشان می تواند راهگشای ما برای درک بهتر افکار و عقاید آن ها باشد.
پی نوشت ها
- John Voll, Muhammad Hayya Al-Sindi and Muhammad Ibn Abd al-wahhab: An Analysis of an Intellectual Group in 18th Century Madina, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, No.38(1975),pp.32-39
- نگارنده مطالب اصلی کتاب را برپایه کتب تاریخی زیر گردآوری کرده است: عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، عبدالرحمن جبرتی، به اهتمام حسن محمد جوهر و دیگران، قاهره 1957-68، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر،محمد امین المحبی، قاهره1284/1867
- Henry Laust, Essai sur les doctorines sociales et politiques de Taki-d-din Ahmad Ibn Taimiya,661/1262-728/1328, Cairo,1939,507
- George, Rentz, Muhammad ibn Abd al-Wahhab(1703/04-1792) and beginnings of Unitarian empire in Arabia, University of California,1948,p.27
- برای اصلی ترین اطلاعات زندگی نامه ای بنگرید به مرادی،4/34 و عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوان المجد،بغداد،1328/1910-ص28؛ تاریخ تولد در این منابع ارائه نشده است و به عنوان تاریخ درگذشت او مرادی سال 1163/1750 را ارائه کرده است، این درحالی ست که ابن بشر تاریخ وفات او را در سال 1165/1752 می داند، همچنین بنگرید به جبرتی،1/182،210 و نیز 3/108،255.
- مرادی، 4/66 و نیز جبرتی،1/214.
- زندگی نامه این افراد در جبرتی،1/177 و 208-210 و نیز در مرادی،4/27 آمده است.
- جبرتی،1/182.
- ابراهیم کورانی، مدعی ست که در تهران متولد شده است، بنگرید به جبرتی،1/171.
- در کل این پنج مرد از دو معلم
- در اضافه به سه خط اصلی، پنج زنجیره دیگر از استیلا بر اساتید دیگر اساتید او نیز وجود دارد.
- حنیف الدین المرشدی در محبی،2/126 نیز توضیح داده شده است.
- سه تن از این اساتید به لحاظ مذهبی شناخته شده نیستند و در باب مسائل زندگی نامه ای شان، مطلبی در دست نیست.
- مرادی سیزده تن را به عنوان شاگردان او معرفی می کند و اما جبرتی به این فهرست دو تن دیگر را نیز افزوده است. جالب آن جاست که هیچ یک ازین افراد، نامی از محمد بن عبدالوهاب نیاورده اند، این در حالی ست که ابن بشر موکدا شاگردی ابن عبدالوهاب را نزد محمد حیاة سندی بیان می کند. از سوی دیگر ابن بشر از شخصی به نام علاء الدین الصورتی به عنوان یکی دیگر از شاگردان محمد حیاة نامبرده که به دلیل فقدان هیچگونه منبع زندگی نامه ای درباره او، از فهرست کلی حذف شده است. لازم به ذکرست که مرادی محمد بن عبدالکریم صمّان را جزء شاگردان محمد حیاة نیاورده است. تاکید من بر شاگردی او نزد حیاة سندی بر کتاب زندگی نامه ای صمانیه به قلم الطاهر محمد علی البشیر، الادب الصوفی السودانی، خارطوم،1390/1970،ص44، متکی ست.
- دو نفر از ایشان در داغستان متولد شده اند و یکی در هندوستان.
- برای یک نفر از ایشان مذهب خاصی ذکر نشده و دو تن دیگر حنفی هستند.
- دو نفر مفتی حنفی مدینه شدند.(مرادی،3/134؛ 4/60) بنگرید به عبدالرحمن الانصاری، تحفه المحبین و الانصار فی معرفه ما لمدنیین من الانساب (ویرایش محمد العاروسی المطوی)،تونس،1970،36 و 201) یک نفر مفتی حنفیان در دمشق شد(مرادی،3/219) یک نفردیگر نیز برای مدت کوتاهی معاون قاضی مدینه بوده است (مرادی،3/230و الانصاری،300) و دیگری خدمتگذار دفتردار در مدینه بوده است (مرادی،3/216و الانصاری،226) 6 نفر دیگر از این افراد بطور مجزا در استانبول فعالیت کرده اند (مرادی،1/37).
- مرادی، 1/255،3/201؛4/50.
- مرادی،3/215
- مرادی،2/291و238
- جبرتی،2.249
- مرادی،3/63
- مرادی،4/31 و نیز جبرتی،3/106
- از دوازده نفری که تمایلات صوفیانه داشتند، نه نفر از عربستان شرقی بودند، دو تن از روم و یکی از هندوستان آمده بودند. از سوی دیگر هشت نفر هیچگونه تعلقات متصوفانه نداشتند، از این میان 5نفر در عربستان شرقی متولد شده بودند، 2تن در قلمرو های شرقی تر ممالک اسلامی و یک نفر در روم متولد شده بود. بنابراین بسیار مشکل و صعب خواهد بود اگر بخواهیم بین گرایش های متصوفانه افراد و زادگاه و خاستگاه ایشان ارتباط و پیوستگی قائل شویم.
- در قواعد و ساختارهای مذهبی، هفت نفر از حنفیان گرایش های صوفی داشتند و 5 نفر دیگر نه. برای شافعیان تنها مذهب 3 نفر مشخص شده است.
- برای اطلاعات کامل تر در باب نظرات و مجادلات جامعه فرهنگی حنابله در قرن هجدهم بنگرید به:
Voll,John; ‘The Non-Wahhabi Hanbalis of 18th Century Syria’ Der Islam, XLIX ,2,1972 ,277-91
و نیز ترجمه این مقاله در همین مجموعه.
- علی مبارک، الخطوط التوفیقیه الجدیده، قاهره1306،11-14.
- مرادی،1/255.
- مرادی،3/.219
- مرادی،3/260
- برای اطلاعات کلی از خلوتیه در این دوره بنگرید به:
Martin,’A Short History of the Khalwati Order of Dervishes’ in N. Keddie(ed.) Scholars,Saints and Sufis, Berkeley 1972,275-305
دو شعبه اصلی خلوتیه بکریه در حلب وجود داشت که به نظر نمی رسد ارتباطات گسترده ای با مصطفی بکری داشته باشند. مع الوصف مصطفی شیخ خلوتیه در حلب متولد شده است.(مرادی،3/123) چنانکه پیداست هیچ یک از شاگردان حیاةسندی در طریقه بکریه نبوده اند. مرادی،4/50
- جبرتی، 3/106
- بنگرید به مقاله حنابله غیروهابی در شام قرن دوازدهم هجری در همین مجموعه.
- Aziz Ahmad,’Poltical and Religious ideas of Shah Wali-ullah of Dehli’,Muslim World,LII,1,1962,22
- W.J. Drewes, ’Indonesia:mysticism and activism’ in E. von Grunebaum (ed.), Unity and Variety in Muslim civilization ,Chicago,1955,290