برخي از نويسندگان داستان اعدام هفتصد نفر از يهوديان «بني قريظه» را نپذيرفته اند. آقاي دکتر سيد جعفر شهيدي در کتاب «تاريخ تحليلي اسلام» درباره جنگ با يهوديان بني قريظه و کشته شدن مردان آنها و درستي و يا نادرستي کشتار آنان مي گويد: «پايان جنگ احزاب آن چنان که براي مسلمانان اميد بخش بود، براي مکه مصيبت هاي فراواني به بار آورد، مسلم شد که بازرگانان قريش بازار مدينه را براي هميشه از دست داده اند. به علاوه قدرت مدينه، راه بازرگاني مکه به سوريه را به خطر انداخته است و بازرگانان قريش ديگر نمي توانند آسوده به کار خود مشغول باشند. موقعيت فرماندهي ابوسفيان در نظر قريش متزلزل شد. حشمت قريش در ديده ديگر قبيله ها در هم شکست. پديد آمدن حوادث غيرمنتظره ه سپاهي بدان بزرگي را از دروازه هاي شهر ناکام برگرداند، بعضي عرب هاي بدوي را نسبت به اسلام متمايل ساخت و يقين کردند نيروي خارق العاده اي مسلمانان را ياري مي کند و پس از اين جنگ بود که جريان کار به نفع مسلمانان تغيير کرد.
پس از پايان نبرد احزاب، پيغمبر (ص) به سر وقت يهود بني قريظه رفت. اين يهوديان به موجب پيمان مدينه، مادام که عليه مسلمانان قيام نمي کردند در امان بودند اما آنان در جنگ احزاب به دشمنان اسلام متحد شدند. معلوم بود که بايد خطر اين دسته نيز آسان گرفته نشود. پيغمبر (ص) به سر وقت ايشان رفت و آنان را محاصره کرد. سرانجام پس از بيست و پنج روز شب تسليم شدند. قبيله «اوس» که با بني قريظه پيمان داشتند به پيغمبر (ص) گفتند: «بني قريظه، هم پيمان هاي ما هستند و از کاري که کرده اند پشيمان شده اند. با هم پيمان هاي ما هم مانند هم پيمان هاي خزرج رفتار کن».
پيغمبر (ص) داوري اسيران بني قريظه را به «سعد بن معاذ» رئيس قبيله اوس واگذار کرد. بني قريظه نيز رضا دادند. سعد از بني قريظه پرسيد: «آيا به داوري او گردن مي نهند»؟ آنان گفتند: «آري». سپس رو به سويي کرد که پيغمبر (ص) نشسته بود و گفت: «از جانب حاضران اين سو نيز داور هستم»؟ پيغمبر (ص) گفت: «آري». سعد گفت: «رأي من اين است که مردان آنان کشته و زنان و فرزندان آنان اسير گردند».
بر طبق داوري سعد، خندق ها کندند و مردان بني قريظه را کنار آن خندق گردن زدند».
در حالي که «ابن اسحاق» پايان داستان بني قريظه را چنين نوشته و «طبري» هم عين نوشته او را در کتاب خود آورده است.
«واقدي» متوفي 207 هجري صورت ديگري را نيز ضبط کرده و عبارت او مضطرب است. وي از يک سو مي نويسد: «خندقي کندند و اسيران را دسته دسته به کنار آن خندق بردند و علي (ع) و زبير آنان را گردن زدند» و از سوي ديگر مي نويسد: «سعد بن عباده و حباب بن منذر نزد نزد پيغمبر (ص) آمدند و گفتند: طايفه اوس که هم پيمانان بني قريظه هستند کشتن آنان را ناخوش مي دارند. سعد بن معاذ گفت: چنين نيست. هر کس از اوس اين کار را خوش ندارد خدا از او خوشنود نباشد. سپس پيغمبر (ص) را گفت: اين اسيران را به خانه هاي اوس قسمت کن و صاحب هر خانه مؤظف باشد اسير خود را گردن بزند و نخستين دسته را به خانه من بفرست و پيغمبر (ص) چنين کرد.
اين داستان که در هاله اي از ابهام و بلکه تاريکي قرار گرفته؛ در قرن اخير دستاويزي براي شرق شناسان مخصوصا يهوديان اسلام شناس شده است. حقيقت داستان چيست؟ آيا علي (ع) در يک روز يا نيمي از روز هفتصد تن را به دست خود گردن زد؟ باور کردن اين خبر بدين صورت دشوار است. نخست چيزي که ما را به ترديد مي اندازد شمار کشته شدگان است که آن را ششصد، هفتصد، هشتصد تا نهصد تن نوشته اند. اين نهصد تن را يک تن يا دو تن در يک روز چگونه سر بريدند؟ نهصد تن مرد بالغ در قومي به طور تقريب نشانه چهار هزار انسان يا بيشتر است. آيا شمار بني قريظه بدين عدد مي رسيد؟ مگر در آن روزگار در مدينه و پيرامون آن چند هزار تن زندگي مي کردند که تنها چهار هزار تن در آبادي هاي بني قريظه ساکن باشند؟ داستان کشتار يهوديان بني قريظه از آغاز بر اساس هم چشمي هاي اوس و خزرج بنياد شده است. اوس به پيغمبر (ص) گفتند: «با هم پيمان هاي ما نيز مانند هم پيمان هاي خزرج رفتار کن و اسيران را به ما ببخش». پيغمبر (ص) نپذيرفت و داوري را به عهده سعد بن معاذ انداخت. در اين نقل گوينده داستان که احتمالا از طايفه خزرج است و يا داستان را به سود آنان بازگو مي کند، مي خواهد حشمت قوم خود را در ديده پيغمبر (ص) بيش از رقيبان خود (تيره اوس) بنماياند.
اختلافي که بين چگونگي کشته شدن اسيران ديده مي شود نيز در خور توجه است. ابن اسحاق مي گويد: همه را در کنار خندق سر بريدند» و واقدي مي گويد: «اسيران را بر خانه هاي اوس پخش کردند تا آنان با کشتن ايشان اطاعت خود را به پيغمبر (ص) نشان دهند». اين ها نکاتي است که متتبع دقيق را از پذيرفتن آن چه شهرت يافته است باز مي دارد و يا به ترديد مي افکند. از اين ها گذشته ما سيرت پيغمبر (ص) را در جنگ هاي پيش از بني قريظه و پس از آن ديده ايم. او هميشه عطوفت و بخشش را بر انتقام و کشتار مقدم مي داشته است. بر فرض که پيمان شکني بني قريظه او را چنان آزرده باشد که اين خصلت انساني را اعمال نکند (و چنين فرضي تحقق يافتني نيست) از آغاز ورود به مدينه رفتارش با دو تيره اوس و خزرج پيوسته چنان بود که تمايل هر دو جانب را به يک اندازه رعايت مي کرد.
بنابراين بعيد به نظر مي رسد که در چنين موردي تبعيض قايل شود و يا دستوري دهد که به تبعيض بگرايد. داوري کردن رئيس تيره اوس در اين باره و دادن حکمي که مبدأ تشريع گردد، خود در خور توجه است.
آن چه به واقع نزديکتر مي نمايد اين است که هم چشمي اوس و خزرج که با آمدن پيغمبر (ص) به يثرب رفته رفته کم شد، با مرگ آن حضرت (ص) از نو زنده شد. نخستين نشانه اين اختلاف در سقيفه بني ساعده آشکار شد. سپس همين که معاويه بر امارت مسلمانان دست انداخت و قريش و مهاجران به آرزوي ديرين خود رسيدند، به امر او، کوشش تاريخ نويسان و شاعران مصرف تحقير انصار و مردم مدينه گرديد. يکي از راه هاي درهم کوبيدن انصار اين بود که کينه ديرينه اوس و خزرج از نو زنده شود. از آن پس در سراسر حکومت بني اميه داستان جنگ هاي دوره پيامبر(ص) و احتمالا اخبار دوره خلافت تا سال چهلم هجري دستکاري شده و آنجا که به سود انصار بود، دگرگون گشته است. در پذيرش اسناد قرن اول و دوم تنها به نقل راويان نبايد بسنده کرد بلکه هر روايت را بايد با ديگر شاهدها و قرينه هاي خارجي مقابله نمود. در مورد يهوديان بني قريظه قرينه هاي خارجي وقوع چنان گشتار دسته جمعي را رد مي کند .
به نظر مي رسد داستان بني قريظه سالها پس از تاريخ واقعه و هنگامي که نسل حاضر در آن محاصره بر افتاد، به وسيله داستان گويي که از تيره خزرج بوده دست کاري شده و به تحرير در آمده باشد تا بدين وسيله نشان دهند که حرمت طايفه اوس نزد پيغمبر (ص) به اندازه طايفه خزرج نبود و براي همين است که پيغمبر (ص) هم پيمان هاي خزرج را نکشت، اما هم پيمان هاي اوس را گردن زد و نيز خواسته است نشان دهد که رئيس قبيله اوس جانب هم پيمان هاي خود را رعايت نکرده است (ر.ک: تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، ص 72 تا 75، چاپ دوم، 1363، ستاد انقلاب فرهنگي، مرکز نشر دانشگاهي).
بر اين اساس، ايشان کشتار 700 نفر را باور ندارند و اين کشتار را ساختگي مي دانند. البته در اصل جنگ بني قريظه ترديد ندارند چون اصل جنگ و شکست يهوديان بني قريظه ترديد ناپذير است.
در کتاب «تاريخ اسلام، عصر رسالت» مرکز بررسي و تحقيقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آورده است: «با دقت در سرگذشت سراسر خيانت بني قريظه آشکار خواهد شد که مسأله پيامبر (ص) با آنان، مسأله اسلام و يهوديت نيست بلکه مسأله اسلام و خيانت و پيمان شکني است. برخورد بزرگوارانه رسول خدا (ص) با دو طايفه «بني قينقاع» و «بني نضير» و همچنين يهوديان «خيبر» و «وادي القري» و انعقاد قرارداد مسالمت آميز با خود بني قريظه مؤيد اين مطلب است».
بنابراين دستاويز قرار دادن اين عمل از ناحيه دشمنان اسلام به عنوان ضديت اسلام با يهود، ناشي از عدم شناخت صحيح آنان از اسلام و سيره پيامبر (ص) و يا غرض ورزي است و نيز استبعاد و ترديد برخي از نويسندگان (دکتر سيد جعفر شهيدي در تاريخ تحليلي اسلام) نسبت به صحت اصل قضيه قبل، کوچک شمردن خيانت بزرگ بني قريظه در نبرد سرنوشت سازي است که به تعبير رسول خدا (ص)تمامي ايمان را در برابر تمامي کفر قد برافراشته بود و يهود پشتيبان کفر بود و نيز فراموش کردن جنايات آنان در دو غزوه «احد» و «احزاب» و عدم توجه به موضع کينه توزانه و انعطاف ناپذير آنان در برابر حق است. چنانچه نمونه اين نسل کينه توز و سرسخت در برابر اسلام را امروز در فرزند خلف بني قريظه، اسرائيل و ديگر صهيونست هاي پراکنده در جهان مي بينيم.
داستان خيانت و کيفر بني قريظه را علاوه بر تمامي مورخان، محدثان، مفسران و دانشمنداني همچون مرحوم «مفيد»، «ابن شهر آشوب»، «قمي»، «طبرسي»، «علامه مجلسي» و از معاصران «علامه طباطبايي» در کتاب هاي خود آورده اند. بنابراين جايي براي توجيه و يا در اصل کيفر باقي نخواهد ماند (ص 138).
همانطور که گذشت، کسي در اصل جنگ و در اصل کيفر، ترديد ندارد بلکه در رقم کشته شده ها، برخي ترديد کرده اند وگرنه کاري که بني قريظه کردند، نمي توانست بي کيفر باشد. و ترديد در رقم کشته ها بعيد نيست و به طور متعارف، در ذکر ارقام مبالغه صورت مي گيرد و در هر صورت اگر کسي ماجراي جنگ احزاب را درست بررسي بکند و خطري را که از سوي بين قريظه متوجه دين اسلام شد در نظر بگيرد، در کيفر دادن به بني قريظه ترديد نمي کند و در کيفر، آن چه مهم است، کشتن رزمندگان آنهاست، آنهايي که مي توانند شمشير بزنند.
در الميزان، ج 16، ص 302، س 21 دارد که پيامبر (ص) رزمندگان آنان را کشت و اضافه مي کند که به گمان بعضي رزمندگان آنان 600 نفر بودند و برخي گفته اند از آنان 450 نفر کشده شد و 750 اسير شد (الميزان، ج 16، ص302،بحث روائي مربوط به آيات 9 تا 27 سوره احزاب، چاپ بيروت، مؤسسه اعلمي ماجراي جنگ خندق و بني قريظه را آورده است).
توجه داشته باشيم که يکي از خطرناک ترين جنگ ها، جنگ خندق بود و اگر کوچک ترين غفلتي صورت مي گرفت، همه مسلمانان و دين اسلام نابود مي شد. جنگ خندق را يهودياني که از مدينه رفته بودند، راه انداختند. آنان بودند که همه قبايل را بر ضد مسلمانان بسيج کردند. اينها بودند که قريش را به جنگ با پيامبر (ص) و مسلمانان آوردند. نيروهاي دشمن با ده هزار نفر به مدينه حمله آوردند و مدينه را محاصره کردند. در اين اوضاع و شرايط خطرناک، ناگهان بني قريظه پيمان خود را شکستند و به دشمن پيوستند و اگر نقشه پيامبر (ص) در کار نبود نيروهاي دشمن از طريق قلعه بني قريظه داخل شهر مي شدند و کسي را زنده نمي گذاشتند.
بني قريظه پنهاني همکاري خود را با دشمن اعلام کردند و قرار گذاشتند در فلان روز در قلعه باز شود و دشمنان پيامبر (ص) از آنجا وارد مدينه بشوند. ولي پيامبر خدا (ص) نقشه اي را پياده کرد که آنان نتوانستند همکاري بکنند و پس از آن که دشمن از اطراف مدينه رفت و به سوي مکه رهسپار شد، خداوند پيامبر (ص) را مأمور کرد که حساب خود را با بني قريظه پاک بکند و چنين هم شد و در حقيقت بني قريظه دشمن داخلي بود و در شرايطي که دشمن خارجي هر لحظه تهديد مي کند، نمي توان به دشمن داخلي اجازه ماندن داد (ر.ک: الميزان، ج 16، ص 298 تا چگونگي خنثي سازي نقشه دشمن توسط پيامبر (ص)).
آنچه مسلم است اين است که پيامبر خدا (ص) پيامبر رحمت و مهرباني بود و تا کارد به استخوان نمي رسيد، کسي را اعدام نمي کرد و کشته شدن هفتصد نفر که اگر اين رقم درست باشد، شگفت آور نيست.
منبع:پرسمان
سلام، قریظه را در عنوان و کلمات کلیدی اشتباه زدید قریضه
سلام علیکم
خیلی ممنون
اصلاح شد.